سفیان بن ابیلیلی همدانی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = سفیان بن ابیلیلی همدانی | عنوان مدخل = سفیان بن ابیلیلی همدانی | مداخل مرتبط = سفیان بن ابیلیلی همدانی در تاریخ اسلامی - سفیان بن ابیلیلی همدانی در تراجم و رجال | پرسش مرتبط = }} == مقدمه == * سفیان بن ابیلی...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = سفیان بن ابیلیلی همدانی | | موضوع مرتبط = سفیان بن ابیلیلی همدانی | ||
| عنوان مدخل = [[سفیان بن ابیلیلی همدانی]] | | عنوان مدخل = [[سفیان بن ابیلیلی همدانی]] | ||
| مداخل مرتبط = [[سفیان بن ابیلیلی همدانی در تاریخ اسلامی | | مداخل مرتبط = [[سفیان بن ابیلیلی همدانی در تاریخ اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
* [[سفیان بن ابیلیلی همدانی|سفیان بن ابی لیلی]] از [[قبیله | * [[سفیان بن ابیلیلی همدانی|سفیان بن ابی لیلی]] از [[قبیله همدان]] [[یمن]] است که به [[دوستی]] [[علی]] {{ع}} مشهور بودند<ref>رجال برقی، برقی، ص۷ (سفیان بن ابی لیلی الهمدانی)؛ رجال طوسی، طوسی، ص۹۴ (سفیان بن [أبی] لیلی همدانی) و رجال ابن داود، ابن داود حلی، ص۱۰۴ (سفیان بن ابی لیلی الهمدانی).</ref> و مؤرخان درباره نام [[سفیان]] [[اختلاف]] دارند <ref>حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک، (ج۳، ص۱۷۰) سفیان بن لیل آورده است و ذهبی در کتاب میزان الاعتدال (ج۲، ص۱۶۷) و ابن حجر در کتاب لسان المیزان (ج۳، ص۵۳) هر دو سفیان ابن اللیل آوردهاند و همچنین ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینه دمشق (ج۱۳، ص۲۸۰) آورده است: سفیان بن لیلی و قال ابن الفضل: سفیان ابن اللیل و ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه (ج۱۶، ص۱۶) مینویسد: سفیان ابن أبی لیلی النهدی و حموینی در فرائد السمطین (ج۲، ص۷۹) با حذف “التهدی” آورده است؛ بلاذری در انساب الاشراف (ج۳، ص۴۵) سفیان بن یغل الهمدانی؛ ابن اعثم در کتاب الفتوح (ج۴، ص۲۹۵) سفیان بن اللیل البهمی و ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین (ص۷۵) سفیان اللیل آورده است. مرحوم مامقانی در (ج۳۱، ص۴۱۲) مینویسد: او همدانی نهدی، از نهد همدان است؛ مرحوم تفرشی در نقد الرجال (ج۲، ص۳۳۱) مینویسد: سفیان بن ابیلیلی همدانی. امین عاملی در اعیان الشیعه، سفیان (ج۷، ص۲۶۳) مینویسد:بدان! اسمی که در رجال کشی در یک موضع و مقاتل الطالبیین و غیر این دو آمده، سفیان ابن ابی لیلی است و در کامل ابن اثیر و رجال کشی در جای دیگری سفیان بن لیلی و در مستدرک حاکم سفیان ابن اللیل آمده است که همهی آنها تحریف است و نام صحیح او ابن أبی لیلی است.</ref>. کنیهاش [[ابوعامر]] است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر (ج۱، ص۳۸۷) (عبارت امام حسن {{ع}}: لاتقل یا ابا عامر)؛ امتاع الأسماع، مقریزی ج۵، ص۳۶۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی ج۴، ص۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۲۸۰ و المعرفة و التاریخ، بسوی، ج۳، ص۳۱۷.</ref> و او طبق [[روایت]] [[اسباط بن سالم]] از [[موسی بن جعفر]] {{ع}}، که فرموده است: در [[روز قیامت]] منادی [[پروردگار]] ندا میدهد: کجایند [[حواریون]] [[حسن بن علی]]، [[فرزند فاطمه]] [[دختر رسول خدا]] {{صل}}، پس آنگاه [[سفیان بن ابیلیلی همدانی]] و [[حذیفه بن اسید غفاری]] به پا میخیزند<ref>{{متن حدیث|إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ثُمَّ يُنَادِي الْمُنَادِي أَيْنَ حَوَارِيُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ الله! فَيَقُومُ سُفْيَانُ بْنُ أَبِي لَيْلَى الْهَمْدَانِيُّ، وَ حُذَيْفَةُ بْنُ أَسِيدٍ الْغِفَارِيُّ}}؛ رجال الکشی (اختیار معرفه الرجال)، شیخ طوسی، ص۴۳؛ الاختصاص، شیخ مفید: ص۶۱؛ الأوائل، شوشتری ص۶۴؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۳، ص۲۴۷ و ۹ قاموس الرجال، شوشتری، ج۴، ص۳۸۷.</ref>؛ از [[اصحاب امام حسن]] {{ع}} شمرده شده است. [[ابن شهرآشوب]] نیز مینویسد: [[عبدالله بن جعفر طیار]]، [[مسلم بن عقیل]] و [[سفیان بن ابیلیلی همدانی]] از [[اصحاب امام حسن]] {{ع}} هستند<ref>مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۲۰۱. او از: عبدالله بن عباس، حبابه دختر جعفر والبیه، حذیفه بن اسید، جارود بن ابی بشر، جارود بن منذر، قیس بن اشعث سوار، عمرو بن قیس مشرقی، ابوصالح کیسان بن کلیب أبو مخنف لوط بن یحیی از دی، مسلم بطین، ابورزین مسعود بن ابی وائل، هلال یساف ابواسحاق بن کلیب سبیعی نیز نام میبرد.</ref>. [[شیخ مفید]] هم [[سفیان]] را به همراه [[حذیفه بن اسید غفاری]] و [[ابورزین اسدی]] از [[اصحاب امام حسن]] {{ع}} شمرده است<ref>الاختصاص، شیخ مفید، ص۷. مرحوم تفرشی نیز در نقد الرجال (ج۲، ص۳۳۱) مینویسد: سفیان بن ابی لیلی از اصحاب امام حسن {{ع}} است.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[سفیان بن ابی لیلی الهمدانی (مقاله)|مقاله «سفیان بن ابی لیلی الهمدانی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۳۶۳-۳۶۴.</ref> | ||
== [[رفتار]] [[سفیان]] با [[امام حسن]] {{ع}} == | == [[رفتار]] [[سفیان]] با [[امام حسن]] {{ع}} == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۹
مقدمه
- سفیان بن ابی لیلی از قبیله همدان یمن است که به دوستی علی (ع) مشهور بودند[۱] و مؤرخان درباره نام سفیان اختلاف دارند [۲]. کنیهاش ابوعامر است[۳] و او طبق روایت اسباط بن سالم از موسی بن جعفر (ع)، که فرموده است: در روز قیامت منادی پروردگار ندا میدهد: کجایند حواریون حسن بن علی، فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص)، پس آنگاه سفیان بن ابیلیلی همدانی و حذیفه بن اسید غفاری به پا میخیزند[۴]؛ از اصحاب امام حسن (ع) شمرده شده است. ابن شهرآشوب نیز مینویسد: عبدالله بن جعفر طیار، مسلم بن عقیل و سفیان بن ابیلیلی همدانی از اصحاب امام حسن (ع) هستند[۵]. شیخ مفید هم سفیان را به همراه حذیفه بن اسید غفاری و ابورزین اسدی از اصحاب امام حسن (ع) شمرده است[۶].[۷]
رفتار سفیان با امام حسن (ع)
- سفیان با امام حسن (ع) رفتاری داشته است که به خاطر آن، برخی او را از مخالفان امام حسن (ع) و عدهای او را از محبّان ایشان قلمداد کردهاند[۸].
- کشی از ابوحمزه، از امام محمد باقر (ع) روایت کرده که آن حضرت فرموده است: "روزی مردی از یاران امام حسن (ع) که به او سفیان بن لیلی میگفتند، در حالی که بر شتر خود سوار بود، نزد آن حضرت آمد و در حالی که دامن لباس خود را گرفته بود، نزد آستانه درب خانه آن حضرت ایستاد و گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین! یعنی سلام بر تو ای ذلیلکننده مؤمنین! امام حسن (ع) به وی فرمود: "پیاده شو و تعجیل نکن!" او پیاده شد و شتر خود را در میان خانه عقال کرد؛ آنگاه آمد تا نزد امام رسید و امام (ع) به او فرمود: "چه گفتی!؟" گفت: "گفتم: سلام بر تو ای ذلیل کننده مؤمنین!" امام حسن (ع) فرمود: "به چه دلیل این سخن را میگوئی!؟" گفت: "تو به عمد امر خلافت این امت را از گردن خود برداشتی و به این مرد طاغی و سرکش واگذار کردی که بر خلاف دستور خدا حکومت میکند". امام حسن (ع) فرمود: "من تو را از علت این عمل آگاه میکنم؛ من از پدرم علی (ع) شنیدم که میفرمود: "پیامبر اسلام (ص) فرمود: روزها و شبها نمیگذرند تا اینکه مردی که گلویی گشاد و سینهای عریض دارد و میخورد و سیر نمیشود، امر خلافت این امت را به عهده میگیرد و آن مرد، معاویه است". علت صلح من با معاویه همین است. چه باعث شد که نزد ما آمدی؟" گفت: "دوستی و حب شما"؛ فرمود: "محض رضای خدا؟" گفت: "آری"؛ فرمود: "به خدا قسم هیچ بندهای ما را دوست نمیدارد و اگر چه در دیلم اسیر باشد، مگر اینکه دوستی ما به نفع وی خواهد بود. دوستی ما آنچنان گناهان را از بنی آدم فرو میریزد که باد برگ درختان را فرو میریزد"[۹].
- مدائنی میگوید: روزی سفیان بن ابی لیلی نهدی نزد امام حسن (ع) آمد و گفت: سلام بر تو ای زبونکننده مؤمنان!"
- امام حسن (ع) فرمود: "بنشین! خدا تو را رحمت کند! برای پیامبر (ص) موضوع پادشاهی بنیامیه آشکار شد و در خواب چنین دید که آنان یکی پس از دیگری از منبر او بالا میروند و این کار بر رسول خدا (ص) گران آمد و خداوند در این باره آیهای از قرآن نازل کرد و خطاب به پیامبر (ص) چنین فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾[۱۰] و از پدرم، علی (ع) که رحمت خدا بر او باد! شنیدم که میفرمود: "به زودی خلافت این امت را مردی فراخ گلو و شکم گنده برعهده خواهد گرفت"؛ پرسیدم او کیست؟ فرمود: "معاویه است"، و پدرم به من گفت: "قرآن از پادشاهی بنی امیه و مدت آن خبر داده است و خداوند متعال میفرماید: ﴿لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾[۱۱] و افزود که این هزار ماه مدت پادشاهی بنیامیه است".
- مدائنی میگوید: چون سال صلح فرا رسید، امام حسن (ع) چند روزی در کوفه ماند و سپس آماده رفتن به مدینه شد و مسیب بن نجبه فزاری و ظبیان بن عماره لیثی برای خداحافظی از ایشان رفتند؛ پس امام حسن (ع) فرمود: "سپاس برای خداوندی است که بر فرمان خود چیره است و اگر همه خلق جمع شوند تا آنچه که او میخواهد بیافریند، نمیتوانند جلوگیری کنند"[۱۲]. بلاذری نیز در اینباره چنین میگوید: پس از صلح امام حسن (ع) و معاویه، معاویه برای مردم خطبه خواند و در خطبهاش گفت: "من در ایام فتنه شروطی را به دلیل الفت و رها کردن جنگ شرط کردم و الان این شروط زیر پای من است!!!" بعد از این سخنان، سفیان بن یغل الهمدانی[۱۳] به حسن (ع) گفت: یا مذل المؤمنین!!![۱۴]
- اما دینوری به نقل از علی بن محمد بن بشیر همدانی روایت میکند که من و سفیان بن لیلی به مدینه رفتیم و در آنجا بر خانه امام حسن (ع) وارد شدیم و مسیب بن نجبة، عبدالله بن وداک تمیمی و سراج بن مالک خثعمی هم آنجا بودند؛ من گفتم: سلام بر تو باد ای خوار کننده مؤمنان! امام (ع) فرمود: "سلام بر تو باد! بنشین! من، خوارکننده مؤمنان نیستم، بلکه عزیز کننده ایشانم؛ من از صلح خود با معاویه نیتی جز دور کردن کشتار از شما نداشتم که دیدم یاران من برای پیکار سستی نشان میدهند و به خدا سوگند! اگر با کوهها و درختها هم به جنگ او میرفتیم، باز چارهای از واگذاری این کار به او نبود". پس از نزد ایشان بیرون آمدیم و نزد امام حسین (ع) رفتیم و پاسخی را که امام حسن (ع) داده بود، به ایشان گفتیم؛ فرمود: "ابو محمد درست میفرماید؛ تا هنگامی که معاویه زنده است باید هر یک از شما خانه نشینی را انتخاب کنید"[۱۵].
- ابن عبدالبر نیز مینویسد: ابوروق الهمدانی (ابا غریف) نقل میکند: "ما در مقدمه لشکر دوازده هزار نفری حسن بن علی (ع) در مسکن بودیم، در حالی که آمادهی از جان گذشتن و جنگ با اهل شام بودیم؛ وقتی ماجرای صلح حسن بن علی (ع) را شنیدیم گویی پشت ما از غیظ و حزن شکست؛ پس هنگامی که حسن (ع) به کوفه آمد، بزرگی از ما، سفیان بن لیلی که کنیهاش ابوعامر بود، گفت:{{عربی|"السلام عليك يا مذل المؤمنين"! حسن (ع) فرمود: "اینگونه نگو یا ابوعامر! من مؤمنین را ذلیل نکردم و لکن کراهت داشتم که شما را در طلب ملک به کشتن دهم"[۱۶].
- ابوالفرج اصفهانی نیز مینویسد: امام حسن (ع) پس از صلح با معاویه رو به کوفه نهاد و به دنبال او معاویه نیز با نیروی خود راه کوفه را پیش گرفت. پس، اصحاب امام حسن (ع) که عموماً از پیروان امیرالمؤمنین علی (ع) بودهاند، دور او را گرفتند و همه لب به ملامت او گشودند و از شدت خشم و نومیدی گریه میکردند که چرا امامشان با دشمنشان صلح کرده و تسلیم او شده است؛ سفیان اللیل میگوید: "پس از بیعت حسن بن علی (ع) با معاویه راه خانه او را در پیش گرفتم؛ پس در حالی که امام حسن (ع) بر آستان سرای خویشتن نشسته بود و گروهی نزد او بودند، من گفتم: سلام بر تو ای خوار کننده مؤمنان! فرمود: "ای سفیان سلام بر تو باد!" پس من فرود آمدم و به ناقه خود پایبند زدم و رفتم و کنارش نشستم؛
- فرمود: "ای سفیان چه گفتی؟"
- گفتم: سلام بر تو ای خوار کننده مؤمنان!
- فرمود: "چرا نسبت به ما چنین میگویی؟"
- گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد! تو بودی که با بیعت با این ستمگر و تسلیم کردن حکومت به نفرین شده و پسر هند جگرخواره ما را زبون ساختی و حال آنکه صدهزار تن با تو بودند که در پای تو میمردند و خداوند هم امر مردم را برای تو جمع فرموده بود؛
- امام حسن (ع) فرمود: "ای سفیان! ما خاندانی هستیم که چون حق را بدانیم، به آن متمسک میشویم و من شنیدم که که علی (ع) میفرمود: از پیامبر (ص) شنیدم که میفرمود: "روزگار سپری نخواهد شد تا آنکه حکومت این امت بر مردی گشاد دهان و فراخ گلو خواهد رسید که میخورد و سیر نمیشود و خداوند به او نمینگرد و نمیمیرد مگر هنگامی که برای او در آسمان هیچ عذر و بهانهای باقی نمیماند و روی زمین هیچ یار و یاوری ندارد و بدون تردید، آن مرد، معاویه است و میدانم که خداوند به مشیت و فرمان خود عمل میفرماید". در این هنگام، مؤذن اذان گفت، پس برخاستیم و کنار کسی که شیر میدوشید، ایستادیم و امام حسن (ع) ظرف شیر را از او گرفت، و ایستاده از آن نوشید و سپس از آن به من هم نوشاند و به سوی مسجد حرکت کردیم. پس در راه به سمت من برگشت و فرمود: "چه شد که به سراغ ما آمدهای؟"
- گفتم: به آن کس که محمد (ص) را با حق و بر حق به سوی خلق فرستاد، مهر شما و دوستی شما مرا به سوی شما میکشاند؛
- حسن فرمود: "سفیان! به تو مژدهای میگویم؛ گوش کن! از پدرم علی (ع) شنیدم که از رسول خدا (ص) روایت کرد که فرمود: "در روز رستاخیز اهل بیت من با دوستانشان کنار حوض به دیدار من میآیند و آنان همچون دو انگشت سبابهی من به صورت مساوی از لطف من بهره ور خواهند بود". به تو این بشارت را نیز بگویم؛ ای سفیان! در این دنیا نیک و بد و زشت و زیبا با هم به سر خواهند برد تا روزی که امام بر حق قائم آل محمد برانگیخته شود؛ در آن روز دنیا فقط خانه نیکان خواهد بود"[۱۷].
- طبری امامی نیز در این باره مینویسد: ثقیف البکاء نقل میکند: "حسن بن علی (ع) را بعد از صلح با معاویه زیارت کردم، در این حال، حجر بن عدی[۱۸] به نزد آن حضرت وارد شد و گفت: "السلام عليك يا مذل المؤمنين!" پس امام حسن (ع) فرمود: "من شما را ذلیل نکردم، بلکه من باعث عزت مؤمنین شدم و اراده بقای ایشان را داشتم"[۱۹].[۲۰]
سفیان و نقل پرسش و پاسخ امام حسن (ع) با پادشاه روم
- سفیان بن ابی لیلی از امام حسن (ع) مجتبی نقل میکند که آن حضرت در یک گفتگوی طولانی خود با پادشاه روم و در پاسخ سؤال او که از هفت موجود زندهای که خدا آنها را آفرید، ولی از شکم مادر بیرون نیآمدند، پرسیده بود؛ چنین فرمود: "آدم و حواء و قوچ ابراهیم (ع) و ناقه صالح (ع) و ماری که در بهشت بود (و آدم (ع) را فریب داد) و کلاغی که در داستان هابیل و قابیل) خداوند او را برانگیخت تا زمین را بکند و ابلیس که خداوند او را لعنت کرد"[۲۱].[۲۲]
سرانجام
- در منابع تاریخی از سرانجام و تاریخ مرگ وی سخنی به میان نیامده است، اما طبق نقل ابن اثیر، او تا زمان مختار ثقفی زنده بوده است. ابن اثیر در جای دیگری مینویسد: روزی ابراهیم بن اشتر نزد مختار ثقفی آمد و گفت: "ما تصمیم گرفته بودیم که فردا شب خروج کنیم ولی اکنون حادثهای رخ داده است که ما را ناگزیر میکند همین امشب قیام کنیم". مختار ثقفی از خبر قتل ایاس بسیار خرسند و خوشحال شد و گفت: “به خواست خداوند این، اول پیروزی است”. بعد از آن به سعد بن منقذ گفت: "برخیز و آتش را در بلندیها بیفروز و نیها را روشن کن و اعلان اجتماع بده!" و تو ای عبدالله بن شداد، تو هم برو و فریاد بزن "یا منصور امّت"؛ ای منصور: (یاری شده) بکش. تو هم ای سفیان بن لیلی و تو ای قدامه بن مالک برخیزید و ندا بدهید: "یا لثارات الحسین!!" انتقام و خونخواهی حسین (ع)؛ و خود هم سلاح را بر تن بست[۲۳].[۲۴]
منابع
پانویس
- ↑ رجال برقی، برقی، ص۷ (سفیان بن ابی لیلی الهمدانی)؛ رجال طوسی، طوسی، ص۹۴ (سفیان بن [أبی] لیلی همدانی) و رجال ابن داود، ابن داود حلی، ص۱۰۴ (سفیان بن ابی لیلی الهمدانی).
- ↑ حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک، (ج۳، ص۱۷۰) سفیان بن لیل آورده است و ذهبی در کتاب میزان الاعتدال (ج۲، ص۱۶۷) و ابن حجر در کتاب لسان المیزان (ج۳، ص۵۳) هر دو سفیان ابن اللیل آوردهاند و همچنین ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینه دمشق (ج۱۳، ص۲۸۰) آورده است: سفیان بن لیلی و قال ابن الفضل: سفیان ابن اللیل و ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه (ج۱۶، ص۱۶) مینویسد: سفیان ابن أبی لیلی النهدی و حموینی در فرائد السمطین (ج۲، ص۷۹) با حذف “التهدی” آورده است؛ بلاذری در انساب الاشراف (ج۳، ص۴۵) سفیان بن یغل الهمدانی؛ ابن اعثم در کتاب الفتوح (ج۴، ص۲۹۵) سفیان بن اللیل البهمی و ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین (ص۷۵) سفیان اللیل آورده است. مرحوم مامقانی در (ج۳۱، ص۴۱۲) مینویسد: او همدانی نهدی، از نهد همدان است؛ مرحوم تفرشی در نقد الرجال (ج۲، ص۳۳۱) مینویسد: سفیان بن ابیلیلی همدانی. امین عاملی در اعیان الشیعه، سفیان (ج۷، ص۲۶۳) مینویسد:بدان! اسمی که در رجال کشی در یک موضع و مقاتل الطالبیین و غیر این دو آمده، سفیان ابن ابی لیلی است و در کامل ابن اثیر و رجال کشی در جای دیگری سفیان بن لیلی و در مستدرک حاکم سفیان ابن اللیل آمده است که همهی آنها تحریف است و نام صحیح او ابن أبی لیلی است.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر (ج۱، ص۳۸۷) (عبارت امام حسن (ع): لاتقل یا ابا عامر)؛ امتاع الأسماع، مقریزی ج۵، ص۳۶۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی ج۴، ص۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۲۸۰ و المعرفة و التاریخ، بسوی، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ثُمَّ يُنَادِي الْمُنَادِي أَيْنَ حَوَارِيُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ الله! فَيَقُومُ سُفْيَانُ بْنُ أَبِي لَيْلَى الْهَمْدَانِيُّ، وَ حُذَيْفَةُ بْنُ أَسِيدٍ الْغِفَارِيُّ»؛ رجال الکشی (اختیار معرفه الرجال)، شیخ طوسی، ص۴۳؛ الاختصاص، شیخ مفید: ص۶۱؛ الأوائل، شوشتری ص۶۴؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۳، ص۲۴۷ و ۹ قاموس الرجال، شوشتری، ج۴، ص۳۸۷.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۲۰۱. او از: عبدالله بن عباس، حبابه دختر جعفر والبیه، حذیفه بن اسید، جارود بن ابی بشر، جارود بن منذر، قیس بن اشعث سوار، عمرو بن قیس مشرقی، ابوصالح کیسان بن کلیب أبو مخنف لوط بن یحیی از دی، مسلم بطین، ابورزین مسعود بن ابی وائل، هلال یساف ابواسحاق بن کلیب سبیعی نیز نام میبرد.
- ↑ الاختصاص، شیخ مفید، ص۷. مرحوم تفرشی نیز در نقد الرجال (ج۲، ص۳۳۱) مینویسد: سفیان بن ابی لیلی از اصحاب امام حسن (ع) است.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «سفیان بن ابی لیلی الهمدانی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۶۳-۳۶۴.
- ↑ علامه حلی در خلاصة الأقوال (ص۱۶۰) به نقل از کشی مینویسد: ان سفیان عاتب الحسن (ع) بقوله: یا مذل المؤمنین؛ ظاهر، نشان میدهد که این سخن به سبب محبت گفته شده است و امام حسن (ع) به او فرمود: دوست داشتن ما گناهان را میریزد، چنانکه باد برگ درختان را میریزد؛ با این حال، نزد من عدالت وی ثابت نشد و این سخن از مرجحات است. ابن داوود حلی در کتاب رجالش (ص۱۰۴) مینویسد: سفیان بن ابیلیلی همدانی ممدوح من أصحابه عاتب الحسن (ع) بقوله یا مذل المؤمنین! اینکه این سخن به سبب محبت باشد درباره آن نقد وجود دارد. مرحوم خویی در کتاب معجم رجال الحدیث (ج۹، ص۱۵۶-۵۷) مینویسد: سفیان ابن ابی لیلی الهمدانی از اصحاب امام حسن (ع) است و روایتی که در این باره گفته شده است (به خدا قسم هیچ بندهای ما را دوست ندارد ولو اینکه در دیلم اسیر باشد، مگر اینکه دوستی ما به نفع وی خواهد بود. دوستی ما چنان گناهان را از بنی آدم فرو میریزد که باد برگ درختان را فرو میریزد) ضعیف است؛ زیرا هم مرسل است و هم شخص علی بن حسن طویل، مجهول است؛ نمیتوان به آن برای مدح یا قدح کسی استدلال کرد. حسن بن زید الدین عاملی در کتاب التحریر الطاووسی (ص۲۷۸) مینویسد: برای من ثابت شد که این سخن او: عاتب الحسن (ع) بقوله: یا مذل المؤمنین، به سبب محبت بوده است. مرحوم مامقانی در تنقیح المقال (ج۳۱، ص۴۱۹) مینویسد: سرّی که در اقدام این بزرگان مثل اقدام سفیان وجود دارد، بدلیل شدت سختگیری بنیامیه بر ایشان بوده است و خصوصاً بر اهل کوفه؛ چرا که زیاد را بر ایشان حاکم ساخت و او نیز همهی آنها را میشناخت. پس ایشان را در خشکی و دریا کشت و ترسانید و دستها و پاهایشان را قطع کرد بر نخل خرما آویخت و چشمانشان را کور کرد و ایشان را تبعید کرد که حتی یک رجل معروف در کوفه باقی نماند... لذا صدور چنین حرفی که بین سفیان و امام حسن (ع) رد و بدل شده است، بر عظمت و جلالت و شدت و محبت و منزلت او نزد امام حسن (ع) دلالت دارد، پس نمیتوان او را سرزنش کرد، همچنان که او را از حواری امام معرفی کردهاند. مرحوم شوشتری در کتاب قاموس الرجال (ج۵، ص۱۴۲) مینویسد: موسی بن عمران با مقام نبوت چون فلسفه کار خضر را نفهمید، اعتراض کرد؛ سفیان هم چون فلسفه صلح را نمیدانست، اعتراض کرد و وقتی دانست، تسلیم شد و چون از حواریین امام مجتبی (ع) شمرده شده، ممدوح است. مرحوم امین عاملی در اعیان الشیعه(ص۲۶۳) مینویسد: در وثاقت و جلالت قدر سفیان، حواری بودنش کافی است و درباره سخنش نسبت به امام حسن (ع) (یا مذل المؤمنین) شکی نیست که به سبب محبت صادر شده و این، شاهد وثاقت او و صدق ولای اوست و سخن امام حسن (ع) به او که دوستی ما گناهان را میریزد الخ بعد از قسمش به خدا شاهد آن است که سفیان در زمرهی دوستدارانی است که این مسئله صفتشان است.
- ↑ رجال کشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۳۲۸، ح۱۷۸، استاد یوسفی غروی در موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۷۵ (پاورقی) مینویسد: از امام کاظم (ع) روایت شده که سفیان بن ابیلیلی همدانی از حواریون امام حسن (ع) در روز قیامت است و بنابراین آنچه در تذکرة السبط (ص۱۸۱) از کلبی نقل شده که او از خوارج است، صحیح نیست)؛ تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، ج۲، ص۲۹۰ (به اختصار) و موسوعة التاریخ الإسلامی، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ «و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم» سوره اسراء، آیه ۶۰.
- ↑ «شب قدر از هزار ماه بهتر است» سوره قدر، آیه ۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۱۶، ص۱۶ به نقل از مدائنی. نیز ر. ک: شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۲، ص۴۵۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۴، ص۳۸۸؛ رجال کشی، ص۱۰۳؛ الرجال ابن داوود، ص۱۷۲؛ الخلاصه، علامه حلی، ص۸۱؛ رجال الطوسی، ص۹۴؛ رجال البرقی، ص۷؛ الفتوح، ابن اعثم، ص۲۹۶: ۴ و موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ منظور همان سفیان بن ابی لیلی است.
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج۳، ص۴۵-۴۶.
- ↑ اخبار الطوال، دینوری، ص۲۲۱.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۸۷.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص۷۵-۷۶؛ ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة (ج۱۶، ص۴۴-۴۶) همین مطالب را به نقل از مقاتل الطالبیین آورده است و سپس میگوید: منظور از این جمله که پیامبر (ص) فرموده است و در زمین هیچ یار و یاوری ندارد، این است که هیچ کس در روی زمین نمیتواند دین مرا به سود معاویه تأویل و تفسیر کند و برای کارهای زشت او عذر و بهانهای بتراشد و اگر میپرسی: این سخن امام حسن (ع) که فرموده است: بدون تردید آن شخص معاویه است، هر چند برای نسبت دادن این سخن به پیامبر (ص) و علی (ع) هم مانعی وجود ندارد. و اگر بپرسی امام حق از خاندان محمد (ص) کیست؟ میگویم: امامیه چنین میپندارند که مقصود همان امام ایشان است که آنان معتقدند هماکنون زنده و موجود است و یاران معتزلی ما میپندارند که او مردی از نسل فاطمه (س) است که خداوند او را در آخرالزمان خواهدآفرید.
- ↑ یک طبق نقل مشهور، منظور همان سفیان بن ابی لیلی است.
- ↑ دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری شیعی، ص۱۶۶.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «سفیان بن ابی لیلی الهمدانی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۶۴-۳۷۰.
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۳۵۳ و بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۱۱، ص۳۷ (به نقل از خصال): «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ الله عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْيَشْكُرِيِّ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ أَبِي لَيْلَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) أَنَّهُ قَالَ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ لَهُ مَعَ مَلِكِ الرُّومِ إِنَ مَلِكَ الرُّومِ سَأَلَهُ فِيمَا سَأَلَهُ عَنْ سَبْعَةِ أَشْيَاءَ خَلَقَهَا الله عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ تَخْرُجْ مِنْ رَحِمٍ فَقَالَ آدَمُ وَ حَوَّاءُ وَ كَبْشُ إِبْرَاهِيمَ وَ نَاقَةُ صَالِحٍ وَ حَيَّةُ الْجَنَّةِ وَ الْغُرَابُ الَّذِي بَعَثَهُ الله عَزَّ وَ جَلَ يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ وَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «سفیان بن ابی لیلی الهمدانی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۷۰-۳۷۱.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۶، ص۲۰ (سفیان بن لیل آورده است)؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۵۳ و الکامل، ابن اثیر، ج۴، ص۲۱۸.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «سفیان بن ابی لیلی الهمدانی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۷۱.