مسیب بن نجبه فزاری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از مسیب بن نجبة)
مسیب بن نجبه فزاری
تصویر نمادین جنگ صفین
نام کاملمسیب بن نجبه فزاری
جنسیتمرد
از قبیلهبنی‌فزاره
محل زندگیکوفه
تاریخ شهادت۶۵ هجری
محل شهادتعین الورده
از اصحاب
حضور در جنگ
فعالیت‌های اوقاضی اهواز

مقدمه

مسیب بن نجبه فزاری یکی از رؤسای کوفه و بزرگان شیعه و از خواص اصحاب امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن و امام حسین (ع) بود. وی از بزرگان تابعین و زُهاد عصر و شجاعان قوم خود به شمار می‌آمد و در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین (ع) جهاد کرد. وی به نقل ابن حجر عسقلانی رسول خدا (ص) را درک کرد و در فتح قادسیه شرکت نمود.

او سرانجام در سال ۶۵ هجری در گروه توابین و کسانی که به خونخواهی قاتلان ابا عبدالله الحسین (ع) و شهدای کربلا قیام کردند به همراه سلیمان بن صرد خزاعی در عین الورده در جنگ با عبیدالله بن زیاد شربت شهادت نوشید[۱].[۲]

مسیّب و دیگر بزرگان کوفه مورد استقبال امام (ع) در جمل

مسیّب در هر سه جنگ جمل، صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین (ع) شرکت کرد و به یاری آن حضرت شتافت.

ابن‌شهرآشوب در مناقب آورده است: وقتی مسیّب به همراه حجر بن عدی و مالک اشتر و زید بن صوحان و جمعی از بزرگان و با نُه هزار نیرو، برای یاری امیرالمؤمنین (ع) در جنگ جمل از کوفه بیرون آمدند، حضرت تا یک فرسخ به استقبال آنان رفتند و فرمودند: «درود بر شما ای مردم کوفه و ای گروه اسلام و مرکز دین خدا»[۳] و بدین ترتیب امام (ع) از حضور وی و دیگر همراهان تجلیل به عمل آوردند[۴].

مسیّب در سرکوبی غارتگران شامی و کوتاهی در مجازات آنها

معاویه برای استقرار حکومت خود و نیز ضربه زدن به حکومت امیرالمؤمنین علی (ع) مأموران خونخوار و فرماندهانی سخت دل و بی‌رحم را به شهرهای تحت فرمان حضرت علی (ع) روانه می‌کرد تا با قتل و غارت و ناامن کردن بلاد اسلامی، دل‌های مردم را مضطرب و دیدگاه آنان را نسبت به ادارۀ کشور توسط امیرالمؤمنین (ع) و متزلزل سازد؛ از جمله کسانی که به این جنایت هولناک مأموریت یافت، عبدالله بن مسعده فزاری بود معاویه به او دستور داد در مسیر راه با هر گروه و جمعیت و به هر شهر و دیاری می‌رسد، تمام صدقات و زکوات آنان را جمع‌آوری نموده و هر کس در پرداخت زکات خودداری کرد، به قتل برساند! و کار خود را به طور مستمر و روز به روز برای من گزارش کند. عبدالله بن مسعده فزاری از شام به جانب تیماء حرکت کرد و در این مسیر صدقات و زکوات بسیاری جمع‌آوری نمود و کسانی را که از دادن زکات خودداری می‌کردند، به قتل می‌رساند و در بین راه، گروه زیادی از مردم فزاره هم به او پیوستند و در یاری او درآمدند؛ و او خود را به مکه و مدینه رساند، اما وقتی این خبر ناگوار به امیرمؤمنان علی (ع) رسید، بلافاصله مسیب بن نجبه فزاری را با دو هزار نیرو به تعقیب آنها فرستاد تا هر چه زودتر جلو پیش روی و غارتگری ابن مسعده و همراهان او را بگیرد. مسیّب با سرعت تمام حرکت کرد و در تیماء با نیروهای شامی رو به رو شد و تا ظهر آن روز، جنگ شدیدی بین دو گروه رخ داد که عده زیادی از شامیان به هلاکت رسیدند و عبدالله بن مسعده فزاری به دست خود مسیب بن نجبه فزاری چند جراحت برداشت. اما مسیب بن نجبه فزاری متأسفانه به علت اینکه با عبدالله بن مسعده فزاری از یک قبیله (فزاره) بودند از مجازات او و همراهانش خودداری کرد و اجازه داد آنها فرار کنند!

مسیّب پس از این پیروزی وقتی خدمت امیرالمؤمنین (ع) رسید و نتیجه کار را گزارش کرد، حضرت (اگر چه اصل پیروزی او را ارج نهادند) اما از اینکه در کیفر و مجازات عبدالله بن مسعده فزاری و سپاهیانش کوتاهی کرده و اجازه داده این افرادی را که خون بی‌گناهان ریخته و با اسلام سر ستیز و دشمنی دارند فرار کنند، سخت مورد ملامت قرار داد و چند روزی او را به نزد خویش راه نداد و حتی بعضی گفته‌اند او را به حبس انداخت. ولی او ضمن عذرخواهی و اطاعت از امام (ع) با شفاعت برخی از بزرگان کوفه آزاد شد[۵].

امیرالمؤمنین (ع) پس از این ماجرا مسیب بن نجبه فزاری را آزمود و خواست بداند که آیا او نسبت به گفتار خود در اطاعت‌پذیری وفادار است یا نه، او را به جمع‌آوری صدقات و زکاتِ برخی مناطق مأموریت داد و وی را در این امر با عبدالرحمان بن محمد کندی همراه گردانید. پس از انجامِ مأموریت، حضرت از آنان حسابرسی کرد و پی برد که آنها در رفتار خود درست عمل کرده و خیانتی ننموده‌اند، آنها را ستود آن‌گاه به هر یک، حکومت منطقه‌ای را سپرد و در ضمن همواره مراقب اعمالشان بود[۶].[۷]

مسیّب در گفت و گوی صلح امام حسن (ع)

ابوالحسن مدائنی نقل می‌کند: پس از آنکه بین امام حسن مجتبی (ع) و معاویه پیمان صلح امضا شد، معاویه به کوفه آمد، چون گروهی از خوارج بر معاویه خروج کرده بودند. معاویه به امام حسن (ع) پیام فرستاد و تقاضا کرد که به جنگ با خوارج برود. اما حضرت (ع) فرمود: «سبحان الله، من جنگ با تو را که برای من جایز است برای صلاح حال امت و الفت میان آنان، رها کردم، اینک چنین می‌پنداری که حاضرم برای خاطر تو با کسی جنگ کنم؟» اما معاویه که به هدف خود نرسید، بر فراز منبر رفت و هدف خود از جنگ با کوفیان را صرفاً حکومت بر آنان خواند نه اجرای احکام الهی و گفت من جنگ نکردم که شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بیاورید، شماها خود این عبادات را انجام می‌دهید، بلکه من با شما جنگیدم تا بر شما حکومت کنم!

مسیّب وقتی سخن معاویه را شنید، سخت ناراحت شد و به امام مجتبی (ع) پس از بیان مطالبی عرض کرد: شگفتی من از اینکه با معاویه مصالحه کردید، تمام نمی‌شود و به نظر من سزاوار است به حال نخست برگردید، زیرا معاویه پیمان میان خود و شما را شکست و ما باید به حال قبل از صلح برگردیم و پیمان را نادیده انگاریم و با او وارد جنگ شویم.

امام (ع) در ردّ پیشنهاد مسیّب فرمود: «ای مسیّب، من اگر با معاویه برای دنیا صلح می‌کردم، قطعاً در جنگ پایدارتر و شکیباتر از من نبود، بلکه من مصلحت شما را اراده کردم و اینکه از ریختن خون یکدیگر دست بردارید، لذا تن به صلح دادم، پس اینک به تقدیر و قضای پروردگار راضی باشید تا نیکوکارتان آسوده باشد و از ظلم و ستم فاجری چون معاویه خلاصی یابد»[۸]؛

امام (ع) با این سخن مسیّب را ساکت کرد و او هم از نقض و شکستن پیمان صلح با معاویه دیگر سخنی نگفت[۹].

مسیّب در جمع توابین

مسیّب از جمله کسانی بود که از حضرت حسین (ع) دعوت به عمل آورد تا به کوفه تشریف بیاورد و امامت و رهبری مردم را به عهده بگیرد اما با ورود عبیدالله بن زیاد آن حاکم خونخوار و بی‌رحم که توانست در اندک زمانی مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را به قتل برساند و شهر کوفه و اطراف آن سرزمین را در حیطه قدرت خود درآورد، برخی از کوفیان مخفیانه و محرمانه از کوفه خارج شدند از جمله حبیب بن مظاهر، خود را به کاروان حسینی رساندند و سرانجام در کربلا به شهادت رسیدند و بسیاری از کوفیان در اثر تهدید و یا تطمیع در زیر پرچم عمر سعد به کربلا آمدند و آن حادثه دلخراش را به وجود آوردند و خون مطهر سبط پیامبر (ص) و پاره تن فاطمه و علی (ع) و یارانش را در روز عاشورا بر زمین ریختند و چه خیانت‌ها کردند که روی تاریخ را در شقاوت و خونریزی سیاه کردند و گروهی از کوفیان هم از ترس جان و عدم امکان دسترسی و یا از روی سستی و کوتاهی از یاری امام حسین (ع) دست برداشتند و در کوفه مخفی شدند و پس از سه سال از واقعه کربلا (سال ۶۴ ﻫ.ق) گروه توابین را تشکیل دادند و به جنگ با عبیدالله بن زیاد و قاتلان شهدای کربلا رفتند. مسیب بن نجبه فزاری هم از جمله کسانی بود که در محلی مخفی شد و به یاری امام حسین (ع) و یارانش نرفت. آیا مسیب بن نجبه فزاری از اینکه امام (ع) را یاری نکرد آیا از روی کوتاهی بوده یا آنکه برای او امکان ملحق شدن به کاروان کربلا نداشته است؟ البته در تاریخ در این باره توضیحی داده نشده است ولی از سخنان او در جمع توابین چنین برداشت می‌شود که او خود را در عدم یاری امام (ع) گناهکار می‌داند که به صورت ظاهر او در یاری امام (ع) کوتاهی کرده است و محتمل است مراد او از این کوتاهی آن باشد که امام (ع) و یارانش شهید شدند و او هنوز زنده است.

طبق نقل مؤرخان در نخستین جلسه‌ای که توابین پس از واقعه دلخراش کربلا به سال ۶۴ هجری برای خونخواهی از قاتلان امام حسین (ع) و یاران باوفایش در خانۀ سلیمان بن صرد خزاعی تشکیل دادند، اولین سخنران این انجمن مسیب بن نجبه فزاری بود، وی پس از حمد خدای متعال نکات مهمی را یادآور شد و در ادامه چنین گفت: «اکنون خداوند حجت را برای ما تمام نموده و دروغگویی و گمان باطل ما به اثبات رسید، زیرا برای فرزند پیامبر اباعبدالله الحسین (ع) نامه نوشتیم و وعده یاری و نصرت دادیم که تا پای جان در راهش فداکاری کنیم، ولی وقتی به سوی ما آمدند برای حفظ جان خود از یاری‌اش دریغ نمودیم تا آنکه او را در کنار ما کشتند و ما شاهد آن جنایات بودیم. اکنون عذر ما در پیشگاه خداوند چیست که او را با جان و مال یاری‌اش نکردیم و با زبان و بیان درباره‌اش سخن نگفتیم و کسان و بستگان خود را به کمکش نفرستادیم؟ ای مردم، در روز قیامت و ملاقات با خدا و پیامبر او چه عذری خواهیم داشت که فرزند حبیب او و ذریه و نسل او را در میان ما کشتند و یک قدم برای یاری‌اش بر نداشتیم؟ به خدا قسم، نه، هیچ عذر و بهانه‌ای نخواهیم داشت جز آن‌که قیام کنیم تا قاتل آن حضرت و یاران قاتل او را بکشیم یا خود در این راه کشته شویم، شاید خداوند از ما راضی شود و از تقصیر ما درگذرد وگرنه بعد از ملاقات با خدا از عذابش در امان نخواهیم ماند».

سپس مسیّب در ادامه اعلام کرد: ای گروه مردم، اکنون وقت آن است که یک نفر را از میان خود به فرماندهی برگزینیم؛ زیرا که در این کار مجبوریم که امیری بگماریم و تمام امور را به او بسپاریم و پرچمی برافراشته سازیم تا همه ما دور آن جمع شویم و به جنگ با قاتلان شهدای کربلا بپردازیم.

پس از سخنان وی، رفاعة بن شداد برخاست و پیشنهاد داد سلیمان بن صرد به فرماندهی قوم منصوب شود، بلافاصله عبدالله بن سعد برخاست و فرماندهی سلیمان بن صرد را تأیید کرد و مسیّب هم پیشنهاد آنان را پذیرا شد و گفت: خوب انتخاب کردید و من هم بر فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی موافقم و همه حاضران بر رهبری و فرماندهی سلیمان اتفاق نظر کردند و از همین جا (سال ۶۴ هجری، سه سال پس از واقعه کربلا) پایه و اساسِ گروه توابین به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی صحابی رسول خدا (ص) شکل گرفت و آغاز قیامی خونین برای سرکوبی جنایتکاران واقعه کربلا فراهم آمد[۱۰].

حرکت و قیام این گروه در سال ۶۵ هجری در زمان حکومت عبدالملک مروان پس از هلاکت یزید بن معاویه با شعار «یا لثارات الحسین» در شهر کوفه آغاز شد و از آنجا با چهار هزار نیروی جان بر کف آماده نبرد شده به جانب شام رهسپار گردیدند[۱۱].

این گروه ابتدا وارد کربلا شدند و در آنجا بر فراز شهدای کربلا بسیار زیاد عزاداری کردند و سپس به راه شام عزیمت نموده و در عین الورده محل برخورد بین گروه توابین و سپاهیان شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد فرود آمدند. سلیمان بن صرد فرمانده سپاه برای مردم سخنرانی کرد و در آخر، خطاب به مردم گفت: «اگر من در این جنگ کشته شدم مسیب بن نجبه فزاری امیر و فرمانده لشکر است، اگر او هم کشته شد فرمانده سپاه، عبدالله بن سعد بن نفیل و اگر او نیز به شهادت رسید امیر سپاه عبدالله بن وال و بعد از او رفاعة بن شدّاد فرمانده سپاه خواهد بود». در پایان گفت: خداوند رحمت کند کسی را که به آنچه با خدا پیمان بسته است با صداقت و راستی عمل نماید[۱۲].

سلیمان بن صرد با این سخنان، روحِ مبارزه و جنگجویی و جهاد در راه خدا را در میان لشکریان خود قوت بخشید و مسیب بن نجبه فزاری را قائم مقام فرماندهی خود قرار داد[۱۳].

پیروزی مسیّب در جنگ مقدماتی

موقعی که سلیمان بن صرد در عین الورده پیاده شد و سربازان و لشکریان خود را منظم و متشکل نمود به مسیّب مأموریت داد با چهارصد سوار به استقبال لشکر شام برود و اگر موقعیت را برای جنگیدن مناسب دید با دشمن وارد جنگ شود وگرنه بازگردد.

مسیّب یک شبانه‌روز راه پیمود و از سحر تا نزدیک صبح استراحت کوتاهی کرد و پس از انجام فریضۀ صبح، مجدداً به راه ادامه داد. در راه عابری را که از شام می‌آمد به نزد مسیّب آوردند. مسیّب از او وضع لشکر شام را جویا شد. آن مرد گفت: در همین نزدیکی، با طلیعۀ سپاه شام روبه‌رو خواهید شد و ضمناً میان شرحبیل بن ذی الکلاع و حصین بن نمیر بر سر فرماندهی مقدمه سپاه نزاع است و منتظرند (که از جانب عبیدالله بن زیاد که از جانب عبدالملک مروان به فرماندهی کل سپاه به عین الورده در حرکت بودند) دستوری برسد که کدام یک، فرمانده سپاه باشند.

مسیّب از شنیدن اختلاف میان شرحبیل بن ذی الکلاع و حصین بن نمیر بر فرماندهی مقدمه سپاه شام، فرصت را مغتنم شمرد و با سرعت تمام به جانب آنان حرکت کرد و به طور ناگهانی به آنها حمله برد و در مدت کوتاهی طلیعه سپاه شام را در هم شکست و تعدادی از آنها را مجروح و برخی را به اسارت گرفت و سایر سپاهیان شام آنچه همراه داشتند، باقی گذاشته و پا به فرار نهاده و به شام برگشتند.

مسیّب با نیروهای تحت امرش و غنایم بسیار و اسیرانی چند نزد سلیمان بن صرد بازگشت[۱۴].[۱۵]

شهادت مسیّب پس از سلیمان بن صرد

وقتی خبر شکست طلیعه سپاه شام به دست مسیّب، به عبیدالله بن زیاد (فرمانده کل قوای عبدالملک مروان) رسید بلافاصله دوازده هزار نیرو به فرماندهی حصین بن نمیر به جنگ توابین فرستاد و در عین الورده این دو لشکر برابر هم قرار گرفتند. جنگ سختی بین سپاه توابین به فرماندهی سلیمان بن صرد و سپاه عبیدالله بن زیاد در گرفت. روز سوم جنگ ده هزار نیروی دیگر به کمک شامیان آمد. در این گیر و دار که سپاهیان شام از هر طرف به توابین حمله می‌بردند سلیمان بن صرد به یاران خود خطاب کرد و فریاد برآورد: هرکس قصد ملاقات با خدا دارد و می‌خواهد از گناهش توبه کند به جانب من آید. بعد غلاف شمشیرش را شکست[۱۶]، جمع کثیری با او شدند و غلاف‌های شمشیر را شکستند و به دشمن حمله کردند و جمع زیادی از شامیان را به هلاکت رسانده و یا مجروح کردند. سپاهیان شام به دستور حصین بن نمیر دسته جمعی به سلیمان بن صرد حمله بردند و او را به شهادت رساندند بلافاصله پس از شهادت سلیمان بن صرد، و طبق برنامه‌ریزی پیش‌بینی شده، مسیب بن نجبه فزاری فرماندهی سپاه توابین را به عهده گرفت و خطاب به پیکر غرقه به خون سلیمان بن صرد گفت:خداوند تو را رحمت کند ای برادر، صداقت کردی و به آنچه وظیفه داشتی، عمل نمودی و اینک بر ماست به آنچه باقی مانده است، عمل کنیم.

بعد پرچم توابین را برافراشت و در حالی که رجز می‌خواند، به ستون دشمن حمله کرد.

مسیب بن نجبه فزاری در آن روز، با شدت تمام و بسیار دلاورانه جنگید و چندین بار بخشی از سپاه دشمن را منهدم ساخت و جمعی از سپاهیان شام را به هلاکت رساند. شدت حملات مسیّب، کار را بر شامیان تنگ کرد و لذا بر خلاف قواعد جنگی آن روزگار، که جنگ تن به تن بود، ناگهان گروهی از سپاهیان، شام به طور دسته جمعی مسیّب را مورد حمله قرار دادند، در این حمله ناجوانمردانه سرانجام مسیّب با تیری که یزید بن حصین به جانب او پرتاب کرد از پای در آمد و روی زمین افتاد و به درجۀ رفیع شهادت رسید و به وظیفه خود که خونخواهی از قاتلان حضرت سیدالشهدا (ع) و یاران و نزدیکان باوفایش بود، عمل نمود و با قلبی مملو از ایمان به بارگاه احدیت بار یافت، و پس از او طبق برنامه، پرچم سپاه را عبدالله بن سعد بن نفیل برافراشت و به نبرد با شامیان و قاتلان شهدای کربلا پرداخت[۱۷].

این حادثه دلخراش و شهادت مسیب بن نجبه فزاری در سال ۶۵ هجری در عین الورده، به وقوع پیوست[۱۸].[۱۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: الاصابه، ج۶، ص۲۹۷؛ تهذیب التهذیب، ج۸ ص۱۸۰؛ رجال طوسی، ص۵۸، ش۸.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۰۱-۱۳۰۲.
  3. «مَرْحَباً بِكُمْ أَهْلَ اَلْكُوفَةِ وَ فِئَةَ اَلْإِسْلاَمِ وَ مَرْكَزَ اَلدِّينِ»؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۱۵۱؛ و ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۱۶۲.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۰۲.
  5. انساب الاشراف، ص۳۵۰، ش۵۲۱.
  6. انساب الاشراف، ص۳۵۰، ش۵۲۱.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۰۲-۱۳۰۴.
  8. «يا مُسَيَّبٍ، إِنِّي لَوْ أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ الدُّنْيَا لَمْ يَكُنْ مُعَاوِيَةَ بأصبر عِنْدَ اللِّقَاءُ، وَ لَا أَثْبَتَ عِنْدَ الْحَرْبِ مِنًى، وَ لَكِنِّي أَرَدْتُ صَلَاحَكُمْ، وَكَفٍ بَعْضُكُمْ عَنْ بَعْضٍ، فَارْضَوْا بِقَدَرِ اللَّهِ وَ قَضَائِهِ، حَتَّى يَسْتَرِيحَ بِرٍّ، أَوْ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۰۴-۱۳۰۵.
  10. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۲۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۵۲.
  11. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۳.
  12. «رحم الله امرءا صدق ما عاهد الله عليه»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۹۷ و با تفاوتی کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۰۵-۱۳۰۸.
  14. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۴۰؛ و ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۵۹۷.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۰۸-۱۳۰۹.
  16. شکستن غلاف شمشیر، حکایت از عزم جدی او در جنگیدن تا پیروزی با شهادت بود.
  17. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۹۹ و به اختصار در کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۴۱.
  18. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۶۰؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۴۱.
  19. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۰۹-۱۳۱۱.