چاپلوسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = چاپلوسی| عنوان مدخل = چاپلوسی| مداخل مرتبط = [[چاپلوسی در نهج البلاغه]] - [[چاپلوسی در معارف و سیره نبوی]] - [[چاپلوسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = چاپلوسی | |||
| عنوان مدخل = چاپلوسی | |||
| مداخل مرتبط = [[چاپلوسی در نهج البلاغه]] - [[چاپلوسی در معارف و سیره نبوی]] - [[چاپلوسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
«تملّق» یا «چاپلوسی»، اظهار [[ستایش]] و [[دوستی]]، بدون [[باور قلبی]] یا همراه با [[باور]]. | «تملّق» یا «چاپلوسی»، اظهار [[ستایش]] و [[دوستی]]، بدون [[باور قلبی]] یا همراه با [[باور]]. | ||
خط ۱۷: | خط ۲۳: | ||
امام خمینی در [[سلوک]] عملی خود [[اهل]] تملق نبود و از ستایشهای صادقانه افراد، [[پرهیز]] و افراد ستایش کننده را [[عتاب]] میکرد و در حوزه [[اجتماعی]]، [[مسئولان]] را به دورکردن [[چاپلوسان]] فرا میخواند.<ref>[[رحمت الله ضیائی ارزگانی|ضیائی ارزگانی، رحمت الله]]، [[تملق (مقاله)|مقاله «تملق»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.</ref> | امام خمینی در [[سلوک]] عملی خود [[اهل]] تملق نبود و از ستایشهای صادقانه افراد، [[پرهیز]] و افراد ستایش کننده را [[عتاب]] میکرد و در حوزه [[اجتماعی]]، [[مسئولان]] را به دورکردن [[چاپلوسان]] فرا میخواند.<ref>[[رحمت الله ضیائی ارزگانی|ضیائی ارزگانی، رحمت الله]]، [[تملق (مقاله)|مقاله «تملق»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.</ref> | ||
== | == معناشناسی == | ||
تملّق به معنای اظهار لطف و [[محبت]] شدید و خضوع و اظهار زبانی بدون باور قلبی است.<ref>جوهری، الصحاح تاج اللغة، ۴/۱۵۵۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۳۴۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶</ref> در [[زبان فارسی]]، به معنای چاپلوسی آمده است.<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۶۱۲۰</ref> این واژه از ریشه «ملق» به معنای [[فقر]] مادی یا از دست دادن [[مال]]<ref>ابناثیر، النهایه، ۴/۳۵۷</ref> و املاق به معنای [[تنگدستی]]<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶</ref> است؛ چون فقر، [[انسان]] را به [[نرمی]] و [[کرنش]] وامیدارد. در اصطلاح [[علم اخلاق]]، [[تملق]] گاه به صورت [[مذموم]] و گاه به صورت [[ممدوح]] بهکار رفته است<ref>بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱</ref> و تملق مذموم، [[تواضع]] در برابر افرادی است که این [[مدح]] افزون بر [[شأن]] آنهاست<ref>مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۰۷</ref>؛ در حالیکه زبان موافق با [[قلب]] نباشد.<ref>بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱</ref> اما تملق ممدوح، تملق در برابر [[خداوند]] است که نوعی اظهار [[خضوع]]، [[محبت]] و [[نرمش]] است و در آن، [[زبان]] با قلب همراه است.<ref>بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱</ref> [[امام خمینی]] تملق مذموم را اظهار [[لطف]] و [[مودّت]] همراه با خضوع، بدون [[باور]] و [[اعتقاد قلبی]] میداند<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۷۰–۳۷۱</ref> و این از [[صفات رذیله]] نفس بوده، فرد [[متملق]] به [[طمع]] به دست آوردن [[منفعت]]، [[دست]] به چنین [[رفتاری]] میزند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۰ و ۳۷۸</ref> | تملّق به معنای اظهار لطف و [[محبت]] شدید و خضوع و اظهار زبانی بدون باور قلبی است.<ref>جوهری، الصحاح تاج اللغة، ۴/۱۵۵۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۳۴۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶</ref> در [[زبان فارسی]]، به معنای چاپلوسی آمده است.<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۶۱۲۰</ref> این واژه از ریشه «ملق» به معنای [[فقر]] مادی یا از دست دادن [[مال]]<ref>ابناثیر، النهایه، ۴/۳۵۷</ref> و املاق به معنای [[تنگدستی]]<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶</ref> است؛ چون فقر، [[انسان]] را به [[نرمی]] و [[کرنش]] وامیدارد. در اصطلاح [[علم اخلاق]]، [[تملق]] گاه به صورت [[مذموم]] و گاه به صورت [[ممدوح]] بهکار رفته است<ref>بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱</ref> و تملق مذموم، [[تواضع]] در برابر افرادی است که این [[مدح]] افزون بر [[شأن]] آنهاست<ref>مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۰۷</ref>؛ در حالیکه زبان موافق با [[قلب]] نباشد.<ref>بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱</ref> اما تملق ممدوح، تملق در برابر [[خداوند]] است که نوعی اظهار [[خضوع]]، [[محبت]] و [[نرمش]] است و در آن، [[زبان]] با قلب همراه است.<ref>بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱</ref> [[امام خمینی]] تملق مذموم را اظهار [[لطف]] و [[مودّت]] همراه با خضوع، بدون [[باور]] و [[اعتقاد قلبی]] میداند<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۷۰–۳۷۱</ref> و این از [[صفات رذیله]] نفس بوده، فرد [[متملق]] به [[طمع]] به دست آوردن [[منفعت]]، [[دست]] به چنین [[رفتاری]] میزند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۰ و ۳۷۸</ref> | ||
خط ۶۲: | خط ۶۸: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:چاپلوسی]] | |||
[[رده:مدخلهای در انتظار تلخیص]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۰
مقدمه
«تملّق» یا «چاپلوسی»، اظهار ستایش و دوستی، بدون باور قلبی یا همراه با باور.
امام خمینی تملق مذموم را اظهار لطف و مودّت همراه با خضوع، بدون باور و اعتقاد قلبی میداند.
تملق به مذموم و ممدوح تقسیم شده است. تملق مذموم، تواضع در برابر افرادی است که این مدح افزون بر شأن آنهاست و تملق ممدوح، تملق در برابر خداوند است.
امام خمینی تملق را غیر از تواضع ممدوح میشمارد و تفاوت میان آن دو را در سه جهت مبدأ، غایت و نتیجه میداند و همچنین تملق و چاپلوسی را نمونهای از نفاق و بارزترین صفت منافقان میداند.
امام خمینی ریشه تملق را حب دنیا میداند و معتقد است روح تملق، از منفعتطلبی و خودخواهی سرچشمه میگیرد و تملق را از نشانههای جاهطلبی و عوامفریبی میشمارد.
ایشان تملق را در شنونده تملق، سبب دوری او از تهذیب، مایه بدبختی و باعث هلاکت دانسته و اثر آن را در گوینده تملق، کوری و کری باطنی میشمارد.
امام خمینی راه اصلاح مفاسد نفسانی را توجه به حق و ترک هوای نفسانی دانسته و تفکر در نتایج تملق را ازجمله راههای درمان میداند.
امام خمینی در سلوک عملی خود اهل تملق نبود و از ستایشهای صادقانه افراد، پرهیز و افراد ستایش کننده را عتاب میکرد و در حوزه اجتماعی، مسئولان را به دورکردن چاپلوسان فرا میخواند.[۱]
معناشناسی
تملّق به معنای اظهار لطف و محبت شدید و خضوع و اظهار زبانی بدون باور قلبی است.[۲] در زبان فارسی، به معنای چاپلوسی آمده است.[۳] این واژه از ریشه «ملق» به معنای فقر مادی یا از دست دادن مال[۴] و املاق به معنای تنگدستی[۵] است؛ چون فقر، انسان را به نرمی و کرنش وامیدارد. در اصطلاح علم اخلاق، تملق گاه به صورت مذموم و گاه به صورت ممدوح بهکار رفته است[۶] و تملق مذموم، تواضع در برابر افرادی است که این مدح افزون بر شأن آنهاست[۷]؛ در حالیکه زبان موافق با قلب نباشد.[۸] اما تملق ممدوح، تملق در برابر خداوند است که نوعی اظهار خضوع، محبت و نرمش است و در آن، زبان با قلب همراه است.[۹] امام خمینی تملق مذموم را اظهار لطف و مودّت همراه با خضوع، بدون باور و اعتقاد قلبی میداند[۱۰] و این از صفات رذیله نفس بوده، فرد متملق به طمع به دست آوردن منفعت، دست به چنین رفتاری میزند.[۱۱]
از مفاهیم مرتبط با تملق، تواضع، دروغ، نفاق و ریا است. تواضع، ازجمله فضایل اخلاقی است که در گفتار و رفتار شخص متواضع، ظاهر میگردد و منشأ آن قلب[۱۲] و آن عین عزّت است[۱۳] و نسبت به تملق ممدوح، معنای عامتری دارد؛ در حالیکه تملق مذموم، اظهار دوستی بدون باور قلبی[۱۴] و از رذایل نفسانی و عین ذلت و خواری است.[۱۵] امام خمینی تملق را غیر از تواضع ممدوح میشمارد و بر این باور است که گاهی تشخیص تواضع از تملّق مذموم، بسیار مشکل است.[۱۶] ایشان تفاوت میان آن دو را در سه جهت مبدأ، غایت و نتیجه میداند؛ زیرا مبدأ تواضع، علم به خدا و نفس، غایتش خداوند یا کرامت او و ثمرهاش کمال نفسانی است؛ در حالیکه مبدأ تملّق، شرک و جهل[۱۷] و خودخواهی و احتجاب از حق، [۱۸] غایتش نفس و ثمرهاش خواری، نقص و عار[۱۹] است. ایشان ریشه تواضع را فطرت مخموره و ریشه تملق را فطرت محجوبه میداند[۲۰]. ارتباط واژه دروغ با تملق در آن است که دروغ خلاف راستگویی است و از آنجا که در تملق، ظاهر خلاف باطن است، میتواند مصداق دروغ باشد.
نفاق به معنای خاص آن، صفت افراد بیایمانی است که در ظاهر در میان مسلمانان هستند، ولی در باطن کافرند. در معنای عام نیز شامل هر گونه دوگانگی و تفاوت میان ظاهر و باطن، گفتار و عمل میشود[۲۱]؛ از همینرو تملق نوعی نفاق است.[۲۲] امام خمینی نیز تملق و چاپلوسی را نمونهای از نفاق قولی و بارزترین صفت منافقان دانسته است.[۲۳] ریا به این معناست که کسی در انجام عمل، اخلاص نداشته باشد و در عین حال، با گفتار و رفتار خود چنان نشان دهد که کار و عمل را برای رضای خداوند انجام میدهد.[۲۴].[۲۵]
پیشینه
در زندگی اجتماعی بشر، هرگاه فقر و نیاز وجود داشته باشد، صفت تملق نیز در میان عدهای آشکار میشود.[۲۶] در کتاب مقدس از تملق به عنوان صفتی منفی که اولیای حق از آن دور هستند، یادشده است[۲۷] یا از دهانی که چاپلوسی میکند، به دهانی ویران تعبیر شده است.[۲۸] در اسلام تملقگویی و تملقپذیری هر دو نکوهش شدهاند؛ چنانکه در قرآن کریم کسانی که دوست دارند در برابر اعمالی که انجام ندادهاند، ستوده و تملق شوند، نکوهش شدهاند.[۲۹] در روایات نیز تملقگویی نکوهش شده،[۳۰] ستودن شخص بیش از آنچه شایسته اوست، چاپلوسی و کمتر از آنچه شایسته آن است، ناتوانی و حسادت شمرده شده است[۳۱]؛ نیز از بهترین فرصتهای شیطان بهشمار آمده است.[۳۲] در روایتی منسوب به امام صادق(ع) آمده است که کسی نمیتواند بنده خالص خدا باشد، مگر اینکه ستایش و سرزنش نزد او یکسان باشد.[۳۳] البته در برخی روایات، تملق در طلب علم، استثنا و مجاز شمرده شده است.[۳۴]
ازجمله کتب اخلاقی گذشتگان که در آن از تملق سخن به میان آمده است، احیاء علوم الدین است.[۳۵] علمای اخلاق، تملق مذموم را از مهلکات شمردهاند[۳۶] و نه تنها تملق از دیگران را برای رفع نیازها با عنوان صفتی ناپسند نکوهش کردهاند،[۳۷] بلکه علاقه به دورویی و ریاکاری و تملق را، ازجمله مفاسد حب جاه شمردهاند.[۳۸] در مقابل، تملق ممدوح است که تملق بنده در پیشگاه خداست و گاه در حال تلاوت قرآن[۳۹] یا نماز شب و دعا[۴۰] حاصل میشود و همین، مورد توجه علمای اخلاق قرار گرفته است. در کتابهای عرفانی نیز از تملق ممدوح که تملق در برابر خداوند و تذلل در برابر اوست، سخن به میان آمده است.[۴۱]
امام خمینی نیز تملق در برابر خلق را از صفاتمذموم و از فطرت محجوبه میشمارد که با تواضع متفاوت است.[۴۲] ایشان در آثار خود به تفاوت تملق و تواضع،[۴۳] عوامل تملق،[۴۴] آفات و راه درمان آن[۴۵] پرداخته است.[۴۶]
عوامل و زمینهها
در روایات، ریشهها و علامتهای پرشماری برای تملق مذموم ذکر شده است؛ ازجمله فقر[۴۷] و حسادت؛ چنانکه در روایات ازجمله علامتهای شخص حسود این شمرده شده است که پشت سر، غیبت و پیش رو تملق و چاپلوسی میکند[۴۸]. علمای اخلاق نیز طمع تحصیل جاه و مال[۴۹] و ترس[۵۰] را از عوامل تملق شمردهاند که حکایت از ضعف شخصیت و خودکمبینی فرد دارد و از صفات رذیله انسان و امراض نفسانی به حساب میآید[۵۱] و در حقیقت، نوعی نفاق و دورویی است.[۵۲]
امام خمینی ریشه تملق و چاپلوسی را حب دنیا میداند[۵۳] و معتقد است روح تملق، از منفعتطلبی، خودخواهی[۵۴] و محجوب شدن از حق سرچشمه میگیرد؛ زیرا وقتی انسان در حجابهای نفسانی قرار میگیرد، خودخواهی و خودبینی بر او مسلط میشود و این خودبینی سبب میشود انسان برای خود کمالات بسیاری اثبات کند و از مبدأ کمالات غافل شده، افرادی را که چشم طمع به آنها دارد، بزرگ شمارد و تملق ایشان را بگوید[۵۵] و شخص از آنجا که دیگران را در اموری که به آنها طمع دارد، مثل مال و ثروت و مقام، مؤثر میپندارد، به تملق و چاپلوسی آنها میپردازد.[۵۶]
به اعتقاد امام خمینی، وقتی انسان تحت سلطه شهوات و هوای نفس قرار میگیرد، بنده آنها میگردد تا آنجا که عزت و حرّیت از قلبش رخت بر میبندد و ذلت و فقر به جای آن مینشیند؛ برای به دست آوردن مشتهیات خود، نزد اهل دنیا خاضع میگردد و تملق آنها را میگوید.[۵۷] ایشان یکی دیگر از اسباب تملق را تنگی و ضیق صدر میشمارد که آن را ناشی از خودخواهی و خودبینی میداند؛ زیرا وقتی شخص، تنگی صدر داشته باشد، هرچه در خود ببیند، در نظرش بزرگ جلوه میکند و چون اسیر نفس است، برای رسیدن به مقاصد و مشتهیات خود، تملق اهل دنیا را میکند و ذلت و خواری میکشد.[۵۸] البته گاهی حسادت و تکبر شخص، مانع ستودن دیگران میشود که این برای فرار از تملقگویی نیست[۵۹]. ایشان در نهایت، تملق را از نشانههای جاهطلبی، خدعه و عوامفریبی میشمارد.[۶۰].[۶۱]
آفات و پیامدها
برخی علمای اخلاق، برای تملق مذموم آفات و پیامدهای فردی و اجتماعی چندی ذکر کردهاند. آنان پیامدهای فردی تملق را در شنونده، خروج از حد اعتدال میدانند تا آنجا که تملق، سبب میشود شنونده آن، این ستودن را به حساب صفات و کارهای نیک خود بگذارد و جهل و نادانی خود را فراموش کند و بر عجب و خودپسندیاش افزوده شود و کارهای زشت و نامشروعی که مرتکب گشته، در نظرش پسندیده جلوه کند که این مانع اصلاح شخص میشود.[۶۲] اما پیامدهای تملق در جامعه، ریا، دروغ، غرور، تکبر، همچنین گسترش حس خودستایی و خودبینی است[۶۳]؛ چنانکه افراد سودجو برای رسیدن به منافع خود به چاپلوسی افراد قدرتمند میپردازند و این سبب میشود بر غرور و خودبینی آنها افزوده شده، تاب تحمل انتقاد از آنها سلب شود و افراد حقگو و صریح در جامعه منزوی شوند[۶۴].
امام خمینی تملق و مدح را در شنونده تملق، سبب دوری او از تهذیب، مایه بدبختی، دوری از پیشگاه خداوند و باعث هلاکت دانسته است[۶۵]؛ همچنین اثر آن را در گوینده تملق، کوری و کری باطنی میشمارد[۶۶] که برای او نتیجهای جز خواری و ذلت و نقص و عار در برابر اهل دنیا که مورد طمع اوست، ندارد.[۶۷].[۶۸]
راه درمان
برای درمان آسیبهای تملق و عدم تأثیر آن بر نفس آدمی، راههایی در روایات و دستورالعملهای بزرگان اخلاق آمده است که ازجمله آنها روایتی از پیامبر اسلام(ص) است که توصیه کرده است به صورت متملقان خاک بپاشند[۶۹] و این کنایه از بیاعتنایی به آنان است. امام علی(ع) نیز در نامهای به مالک اشتر توصیه میکند در انتخاب نویسندگان و منشیان، بر تیزهوشی و خوشباوری خود تکیه نکند و آنان را به خدمتی که برای والیان نیکوکار پیش از او کردهاند، بیازماید؛ زیرا مردم برای جلب نظر والیان به آراستن ظاهر میپردازند و خوشخدمتی را پیشه میکنند.[۷۰]
علمای اخلاق راههایی برای درمان این صفت مذموم در تملقکننده و تملقشونده ارائه کردهاند؛ اینکه شخص متملق باید به پیامدهای تملق بیندیشد و در این زمینه تفکر کند که این صفت در حقیقت کشتن کسی است که دربارهٔ او ستایش و تملق شده است[۷۱]؛ چنانکه در روایتی، تملق به تیغ نهادن بر حلق کسی که دربارهٔ او تملق شده، تشبیه شده است.[۷۲] شخص تملق شونده نیز برای درمان خود باید متوجه این نکات باشد:
- از مدح و بدگویی دیگران متأثر نشود و بداند مهم، منزلت آدمی نزد خداوند است[۷۳]؛ زیرا اگر از باطن و اسرار او اطلاع یابند، او را مدح نخواهند کرد.[۷۴]
- پرورش روحیه قناعت که سبب بینیازی از مردم و قطع ریشه تملق و چاپلوسی میگردد.[۷۵]
- اعتنا نکردن و پاسخ مثبت ندادن به متملق و اینکه بررسی کند اگر متملق صادق است، آن سخن را از فضل خدا بداند و اگر دروغ میگوید، باید ناراحت و غمگین شود؛ زیرا تمسخر شده است.[۷۶] همچنین توجه کند که گاهی مدح افراد سبب وقوع کبر، عجب، سستی و ریا میگردد که سبب هلاک شخص است.[۷۷]
امام خمینی مبدأ همه کمالات را معرفت الهی دانسته، راه اصلاح تمام مفاسد نفسانی را توجه به حق و ترک هوای نفسانی میداند؛ از اینرو اگر انسان به حق، معرفت یابد، این معرفت سبب محبت شده، وقتی محبت به کمال رسید، انسان از غیر حق منقطع شده، چشم طمع به خود و دیگران نمیدارد و نزد خلق تملق نمیگوید؛ همچنین تفکر در نتایج تملق-که برای متملق ثمرهای جز خواری و ذلت ندارد-ازجمله راههای درمان تملق به حساب میآید.[۷۸] به اعتقاد ایشان، تقویت شرح صدر در انسان از طریق ترک خودخواهی و خودبینی، سبب میشود انسان از دلبستگی به دنیا و غیر حق دست بشوید و هرچه غیر حق باشد، در نظرش کوچک جلوه کند و این منشأ عزت نفس او شده، روح تملق از او رخت بربندد.[۷۹]
امام خمینی در سلوک عملی خود هیچگاه اهل تملق نبود و حتی از ستایشهای صادقانه افراد و ستایشهایی که از روی اعتماد بود، پرهیز و افراد ستایشکننده را عتاب میکرد و از اینکه با ستایشهای اطرافیان گرفتار غرور شود، به خدا پناه میبرد.[۸۰] در حوزه اجتماعی نیز ایشان مسئولان کشور را آشکارا به دورکردن چاپلوسان فرا میخواند، مبادا بهتدریج در جایگاههای کلیدی نظام نفوذ کنند. در مواردی به کارگزاران و دولتمردان دستور میداد مشاوران و همکاران خود را از انسانهای چاپلوس، دغلباز و حیلهگر انتخاب نکنند؛ بلکه این افراد از میان اشخاص سابقهدار که تعهدشان پیش از انقلاب آشکار بوده است، انتخاب شوند.[۸۱].[۸۲]
منابع
پانویس
- ↑ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، مقاله «تملق»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.
- ↑ جوهری، الصحاح تاج اللغة، ۴/۱۵۵۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۳۴۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۶۱۲۰
- ↑ ابناثیر، النهایه، ۴/۳۵۷
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶
- ↑ بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱
- ↑ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۰۷
- ↑ بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱
- ↑ بهایی، مفتاح الفلاح، ۳۲۱
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۷۰–۳۷۱
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۰ و ۳۷۸
- ↑ ، مکی، قوت القلوب، ۲/۲۳۲
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۱/۱۱
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۲۳۶
- ↑ اسفراینی، شرح کتاب النجاة، ۵۰۶
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۸۱–۸۲
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۶
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۶۲
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ ابناثیر، النهایه، ۵/۹۸
- ↑ شهرزوری، رسائل الشجرة، ۱/۶۰۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۵۵
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۱۶؛ جرجانی، کتاب التعریفات، ۵۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۶/۱۴۸؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵
- ↑ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، مقاله «تملق»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ۱/۴۸۸–۴۹۰
- ↑ کتاب مقدس، عهد جدید، رساله اول پولس رسول به تسالونیکان، ب۲، ۴–۶
- ↑ کتاب مقدس، عهد قدیم، امثال، ب۲۶، ۲۸
- ↑ آل عمران، ۱۸۸
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۱۸۵
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ح۳۳۹، ۵۸۱
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ن۵۳، ۴۷۲–۴۷۳
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۷۰/۲۹۴
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۰۷
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۸۴
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۶۳۴–۶۳۵
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۳
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۳
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۳/۵۲۲؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۸۷۵–۸۷۶
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۱/۲۹ و ۷۱؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۴/۵۱
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۳۷۴
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۸۱–۸۲
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۹
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، مقاله «تملق»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۸/۲۲۰
- ↑ صدوق، الخصال، ۱۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۷۰/۲۵۱
- ↑ مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی، ۱/۵۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۳ و ۵۹۲
- ↑ مازندرانی، شرح اصول الکافی، ۱۰/۲۴۹
- ↑ اسفراینی، شرح کتاب النجاة، ۵۰۶
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۸۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۹۸
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۴۹
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۵۵
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۶۰–۵۶۱
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۵۵–۲۵۶
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۷۸
- ↑ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، مقاله «تملق»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۷۹–۸۱؛ ورام، تنبیه الخواطر، ۱/۲۱۲–۲۱۳
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۳۷
- ↑ قاضیزاده، مردماری دینی، ۳/۴۰۳
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۶–۵۱۷
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۸۱
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، مقاله «تملق»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.
- ↑ صدوق، من لایحضر، ۴/۱۱
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ن۵۳، ۴۶۵
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۸۳
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۸۳
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۷۰/۲۹۴–۲۹۵
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۸۵
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۴۰۱
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۳
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۷
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۷–۳۳۸
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۷
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۲۷۴ و ۱۲/۳۴۳
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۰
- ↑ ضیائی ارزگانی، رحمت الله، مقاله «تملق»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۳۱ – ۵۳۵.