شهدای جنگ احد: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = جنگ احد | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==شهدای اُحُد== شهرت مزار شهیدان غزوه احد است که در مدینه در دو نقطه مدفونند؛ یکی در سرزمین احد و دیگری در قسمت شمالی قبرستان بقیع. ابن اسحاق،...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
 
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==شهدای [[اُحُد]]==
==مقدمه==
[[شهرت]] [[مزار]] [[شهیدان]] [[غزوه احد]] است که در [[مدینه]] در دو نقطه مدفونند؛ یکی در [[سرزمین]] [[احد]] و دیگری در قسمت شمالی [[قبرستان بقیع]]. [[ابن اسحاق]]، شهیدان اُحُد را شصت و پنج نفر شمرده است. [[ابن هشام]]، پنج نفر دیگر را به عنوان استدراک افزوده است. [[ابن قتیبه]] می‌گوید: [[روز]] احد چهار نفر از [[مهاجران]] و هفتاد نفر از [[انصار]] به [[شهادت]] رسیدند.
[[شهرت]] [[مزار]] [[شهیدان]] [[غزوه احد]] است که در [[مدینه]] در دو نقطه مدفونند؛ یکی در [[سرزمین]] [[احد]] و دیگری در قسمت شمالی [[قبرستان بقیع]]. [[ابن اسحاق]]، شهیدان اُحُد را شصت و پنج نفر شمرده است. [[ابن هشام]]، پنج نفر دیگر را به عنوان استدراک افزوده است. [[ابن قتیبه]] می‌گوید: [[روز]] احد چهار نفر از [[مهاجران]] و هفتاد نفر از [[انصار]] به [[شهادت]] رسیدند.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: [[واقدی]] از قول [[سعید بن مسیب]] و [[ابوسعید خُدری]] گفته است که تنها از انصار در اُحُد هفتاد و یک نفر به شهادت رسیدند؛ آن‌گاه، چهار نفر شهدای [[قریش]] را نام می‌برد و شش نفر هم از قول این و آن می‌افزاید و می‌گوید: بنابراین شهدای [[مسلمین]] در اُحُد هشتاد و یک نفر بوده‌اند.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: [[واقدی]] از قول [[سعید بن مسیب]] و [[ابوسعید خُدری]] گفته است که تنها از انصار در اُحُد هفتاد و یک نفر به شهادت رسیدند؛ آن‌گاه، چهار نفر شهدای [[قریش]] را نام می‌برد و شش نفر هم از قول این و آن می‌افزاید و می‌گوید: بنابراین شهدای [[مسلمین]] در اُحُد هشتاد و یک نفر بوده‌اند.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۰

مقدمه

شهرت مزار شهیدان غزوه احد است که در مدینه در دو نقطه مدفونند؛ یکی در سرزمین احد و دیگری در قسمت شمالی قبرستان بقیع. ابن اسحاق، شهیدان اُحُد را شصت و پنج نفر شمرده است. ابن هشام، پنج نفر دیگر را به عنوان استدراک افزوده است. ابن قتیبه می‌گوید: روز احد چهار نفر از مهاجران و هفتاد نفر از انصار به شهادت رسیدند. ابن ابی الحدید می‌گوید: واقدی از قول سعید بن مسیب و ابوسعید خُدری گفته است که تنها از انصار در اُحُد هفتاد و یک نفر به شهادت رسیدند؛ آن‌گاه، چهار نفر شهدای قریش را نام می‌برد و شش نفر هم از قول این و آن می‌افزاید و می‌گوید: بنابراین شهدای مسلمین در اُحُد هشتاد و یک نفر بوده‌اند. اکنون چند نفر از شهدای احد را معرفی می‌کنیم.

  1. حمزة بن عبدالمطلب (سید الشهداء از مهاجران، از بنی‌هاشم) که درباره ایشان به صورت جداگانه در این مجموعه مطالبی آمده است که مشتاقان می‌توانند آن را مطالعه کنند.
  2. عبدالله بن جَحش (از مهاجران، از بنی‌اسد بن خزیمه، عمه زاده رسول خدا) در بامداد احد دعا کرد تا خدا نبرد با دشمن نیرومند را به وی روزی کند، و به دست وی شهادت یابد، و گوش و بینی وی را در راه خدا ببرد، و چون روز قیامت خدا از او بپرسد: عبدالله گوش و بینی را چه کردی؟ بگوید: در راه تو و پیامبرت دادم. دعای عبدالله مستجاب شد، و روز احد به آخر نرسید که به دست ابوالحکم بن اخنس بن شریق کشته شد و گوش و بینی او را بریدند و به نخ کشیدند. عبدالله در موقع شهادت چهل و چند ساله بود و المجدع في الله لقب یافت. ابن اثیر در اسدالغابه روایت می‌کند که روز اُحُد شمشیر عبدالله درهم شکست و رسول خدا(ص) چوب خشک خرمایی به او داد و در دست او به صورت شمشیری درآمد که عُرجون نامیده می‌شد، و همچنان دست به دست می‌گشت تا به دویست دینار به بُغای ترک فروخته شد.
  3. مصعب بن عمیر (از مهاجران، از بنی عبدالدار) لوای مهاجران را به دست داشت، و در پیش روی رسول خدا(ص) جنگ می‌کرد تا به دست عبدالله بن قَمئَه لیثی به شهادت رسید. آن‌گاه، رسول خدا(ص) لوا را به علی بن ابی طالب(ع) داد[۱] و و پیش از آن رایت را هم به دست داشت. مصعب و ابودُجانه انصاری را از کسانی شمرده‌اند که در یاری رسول خدا(ص) استوار ماندند و تا پای جان دشمن را از وی دفع می‌کردند.
  4. شماس بن عثمان (از مهاجران، از بنی‌مخزوم بن یقظه) که رسول خدا(ص) به هر طرف می‌نگریست او را می‌دید که با شمشیر خویش از وی دفاع می‌کند. چون رسول خدا(ص) فرمود: برای شَماس شبیهی جز سپر نیافتم. در جنگ احد بسیاری از مردم مدینه کشته‌های خود را به مدینه بردند تا در آنجا به خاک سپارند. چون رسول خدا(ص) خبر یافت، فرمود کشته‌ها را به احد بازگردانند و همان‌جا به خاک بسپارند. اما هنگامی که دستور رسول خدا(ص) رسید همه کشته‌ها را دفن کرده بودند، و تنها شماس مانده بود که او را به احد بازگرداندند و آنجا دفن کردند.
  5. عمارة بن زیاد بن سَکَن (از انصار، قبیله اوس، طایفه بنی عبدالأشهل) مقریزی می‌نویسد که چون رسول خدا(ص) به سختی جنگ گرفتار آمد، و دشمن به وی راه یافت، مصعب بن عمیر و ابودجانه بی‌دریغ از وی دفاع می‌کردند، و چون زخم فراوان برداشت، می‌گفت: کدام مرد است که جان خود را در راه خدا بدهد؟ پنج نفر از جوانان انصار، از جمله: عماره بن زیاد بن سکن به یاری وی پیش تاختند، و عماره همچنان جنگ می‌کرد تا دیگر قادر به حرکت نبود، و گروهی از مسلمانان باز آمدند و دشمنان خدا را از پیرامون رسول خدا(ص) پراکنده ساختند. پس رسول خدا(ص) به عماره که چهارده زخم برداشته بود گفت: نزدیک من آی؛ نزدیک، نزدیک. تا صورت روی قدم رسول خدا(ص) نهاد و همچنان صورتش روی قدم رسول خدا(ص) بود تا جان سپرد.
  6. عمرو بن ثابت بن وقش (از انصار، اَوس، طایفه بنی عبدالأشهل) معروف به اُصَیرِم که داخل بهشت شد، بی‌آن که رکعتی نماز خوانده باشد؛ چه پیوسته از قبول اسلام امتناع می‌ورزید، اما چون رسول خدا(ص) برای احد بیرون رفت، اسلام به دلش راه یافت. پس اسلام آورد و شمشیر خود را برگرفت و با شتاب خود را به میان سپاهیان اسلامی افکند و نبرد کرد تا در اثر زخم‌های گران از پای درآمد و افتاد، و هنگامی که مردانی از بنی عبدالأشهل کشته‌های خود را در معرکه جستجو می‌کردند، وی را در میان کشته‌ها افتاده یافتند و از وی پرسیدند که برای طرفداری قبیله‌ات بیرون آمدی یا اسلام را پذیرفتی؟ گفت: مسلمان شدم و قدم به میدان جهاد نهادم و نبرد کردم تا به این صورت از پای درآمدم. چیزی نگذشت که اصیرم به شهادت رسید و چون قصه او را به رسول خدا(ص) بازگفتند، فرمود: او بهشتی است.
  7. ثابت بن وَقش (پدر عمرو) که خود و برادرش رُفاعه و دو پسرش عمرو و سلمه در احد به شهادت رسیدند.
  8. حُسَیل بن جابر (از انصار، اَوس، طایفه بنی عبد الأشهل) معروف به یمان پدر حُذَیفَه که رسول خدا(ص) او و ثابت بن وقش را که هر دو پیر و سالخورده بودند، همراه زنان و کودکان در برج‌ها جای داده بود، اما یکی از آن دو به دیگری گفت: به چه انتظار زنده می‌مانی؟ به خدا قسم! از عمر هیچ کدام از ما جز اندکی نمانده است و امروز یا فردا مردنی هستیم، پس چرا شمشیرهای خود را بر نگیریم و به رسول خدا(ص) نپیوندیم، باشد که خدا شهادت را به ما روزی فرماید. آن‌گاه، شمشیرهای خود را برگرفتند و بیرون آمدند، و بی‌آن‌که کسی بداند در میان سپاه وارد شدند. ثابت به دست مشرکان به شهادت رسید و پدر حذیفه در گیرودار جنگ که مسلمانان سخت پریشان شده بودند با شمشیر خود مسلمانان به شهادت رسید: چون حذیفه گفت: پدرم را کشته‌اید، او را شناختند. حذیفه برای ایشان طلب مغفرت کرد، و چون رسول خدا(ص) خواست دیه او را بپردازد، دیه را هم بر مسلمانان تصدق داد و علاقه رسول خدا(ص) به وی افزوده شد.
  9. حنظلة بن ابی عامر (از انصار، بنی عمرو بن عوف، بنی ضُبیعة بن زید) معروف به غسیل الملائکه که در روز جنگ با ابوسفیان نبرد می‌کرد و چون شمشیر خود را بر وی برآهیخت، در این میان شداد بن اسود بن شعوب لیثی بر وی حمله برد و او را به شهادت رسانید. رسول خدا(ص) درباره حنظله گفت: حنظله را فرشتگان غسل می‌دهند. بدین جهت غسیل الملائکه لقب یافت.
  10. عبدالله بن جبیر (از انصار، اَوس، بنی ثَعلَبَة بن عمرو) که روز احد فرماندهی پنجاه نفر تیرانداز را بر عهده داشت و برخلاف بیشتر آنان، دستور رسول خدا(ص) را که فرموده بود اگر هم دیدید که مرغان، ما را می‌ربایند در جای خود استوار بمانید، اطاعت کرد و هر چند تیراندازان برای جمع‌آوری غنیمت به میدان کارزار سرازیر شدند، او همچنان بر جای خویش استوار ماند و به شهادت رسید.
  11. اَنس بن نضر (از انصار، قبیله خزرج، طایفه بنی عدی بن نجار) که پس از پریشانی مسلمین، مردانی از مهاجر و انصار را که تن به بیچارگی داده بودند مخاطب قرار داد و گفت: چرا نشسته‌اید؟ گفتند: رسول خدا(ص) کشته شد. گفت: پس از وی زندگی را چه می‌کنید؟ شما هم بر همان چه او به شهادت رسید، تن به شهادت بدهید. سپس گفت: خدایا! از آن‌چه این مسلمانان کردند عذر می‌خواهم و از آن‌چه این مشرکان انجام دادند بیزارم. سپس پیش تاخت و به سعد بن معاذ گفت: ای سعد، این است بهشت که قسم به پروردگار اَنس، بوی آن را از صحنه احد در می‌یابم. آن‌گاه جنگ می‌کرد تا به شهادت رسید و هشتاد و چند زخم شمشیر و نیزه و تیر بر بدن وی دیده شد و مشرکان چنان مُثله کردند که خواهرش رُبیع دختر نضر جز به وسیله انگشتان وی نتوانست او را بشناسد.
  12. سعد بن ربیع (از انصار، قبیله خزرج، بنی حارث بن خزرج) که رسول خدا(ص) گفت: کدام مرد است که بنگرد سعد بن ربیع کارش به کجا رسیده است؛ آیا زنده است یا مرده؟ پس مردی از انصار برخاست و در جستجوی سعد برآمد و او را در میان کشته‌ها پیدا کرد که هنوز مختصر رمقی داشت. به او گفت: رسول خدا(ص) مرا فرموده است که بنگرم آیا زنده‌ای یا مرده؟ گفت: من از مردگانم، سلام مرا به رسول خدا(ص) برسان و به او بگو که سعد بن ربیع می‌گوید: خدا تو را از ما جزای خیر دهد، بهترین جزایی که پیامبری را از امتش داده است. سپس سلام مرا به قبیله خود برسان و به آنان بگو که سعد بن ربیع به شما پیام می‌دهد که اگر یک نفر از شما زنده باشد و دشمن به رسول خدا(ص) راه پیدا کند نزد خدا عذری نخواهید داشت. مرد انصاری می‌گوید: همان جا بودم که سعد درگذشت، و چون نزد رسول خدا(ص) برگشتم، و او را خبر دادم، گفت: خدای رحمتش کند که زنده و مرده خیرخواهی خدا و رسول کرد. مالک بن دُخشُم بر وی گذشت و گفت: می‌دانی که محمد را کشته‌اند؟ سعد که دوازده زخم کاری کشنده داشت گفت: گواهی می‌دهم که محمد رسالت خود را رسانید، تو هم از دین خود دفاع کن، چه خداوند زنده است و نمی‌میرد. سعد را با خارجة بن زید خزرجی در یک قبر به خاک سپردند.
  13. خارجة بن زید (از انصار، خزرج، بنی حارث بن خزرج). مالک بن دُخشُم می‌گوید: بر خارجة بن زید که سیزده زخم کاری کشنده برداشته بود گذشتم، و گفتم: مگر نمی‌دانی که محمد کشته شد؟ گفت: اگر محمد کشته شده باشد، خدا زنده است و نمی‌میرد. محمد رسالت خود را تبلیغ کرد؛ تو هم از دین خود دفاع کن.
  14. عبدالله بن عمرو بن حرام (از انصار، خزرج، بنی سلمة بن سعد، بنی حرام)، پدر جابر انصاری معروف. جابر می‌گوید: پدرم نخستین شهید روز احد بود، و به دست سفیان بن عبد شمس پدر ابو الأعور سلمی شهادت یافت، و رسول خدا پیش از هزیمت مسلمانان بر وی نماز گزارد.
  15. عمرو بن جَموح (از انصار، خرج، بنی‌سلمه، بنی‌حرام) که مردی سخت به لنگی گرفتار بود و چهار پسر داشت که با کمال دلاوری در جنگ‌ها همراه رسول خدا(ص) می‌رفتند. چون روز احد پیش آمد می‌خواستند پدر خود را از شرکت در جنگ بازدارند. به او گفتند که خدا تو را معذور قرار داده است، اما عمرو نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: پسرانم می‌خواهند مرا از همراهی با شما و شرکت در این امر بازدارند، با این که به خدا قسم امیدوارم که با همین پای لنگ در بهشت قدم زنم. رسول خدا(ص) گفت: تو را که خدا معذور شناخته است و جهادی بر تو نیست. آن گاه، به پسرانش گفت. چه اشکالی دارد که او را مانع نشوید؛ شاید خدا شهادت را به وی روزی کند. پس عمرو هم به راه افتاد و گفت: خدایا، مرا به خانه‌ام باز مگردان و شهادت نصیب من فرما. و چون روز احد به شهادت رسید، رسول خدا(ص) فرمود: عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو بن حرام را که در دنیا دوستانی باصفا بوده‌اند، در یک قبر دفن کنید.
  16. خلاد بن عمرو بن جموح، که با پدرش عمرو و سه برادرش مُعاذ، ابو اَیمَن و مُعوِّذ در بدر شرکت کردند و روز احد خود و پدرش عمرو و برادرش ابوایمن به شهادت رسیدند.
  17. مالک بن سنان (از انصار، خزرج، بنی ابجر، بنی خدرة بن عوف) پدر ابوسعید خُدری که روز احد خون صورت رسول خدا(ص) را مکید. در اخلاق وی نوشته‌اند که سه روز گرسنه ماند و از کسی چیزی نخواست. رسول خدا(ص) درباره وی چنین گفت: کسی که بخواهد مردی پارسا بیند، به مالک بن سنان بنگرد.
  18. ذَکوان بن عبدقَیس (از انصار، خزرج، بنی زریق بن عامر) انصاری مهاجری که به قول بعضی، او و اسعد بن زراره نخستین کسانی بودند که اسلام را به مدینه آوردند.
  19. مُخیریق (از بنی ثعلبة بن فِطیون) از اخبار و دانشمندان یهود که مردی توانگر بود و درختان خرما بسیار داشت و رسول خدا(ص) را به پیامبری نیک می‌شناخت، اما از دینی که بدان خو گرفته بود دست بر نمی‌داشت، تا آنکه روز احد فرا رسید و آن روز شنبه بود، به یهودیان گفت: به خدا قسم! شما خود می‌دانید که یاری دادن محمد بر شما فرض است. گفتند: امروز شنبه است. گفت: شما روز شنبه‌ای ندارید و آن‌گاه، شمشیر و سلاح خود را برداشت و در احد به رسول خدا(ص) و اصحاب او پیوست و به خویشان خود وصیت کرد که اگر امروز کشته شدم، دارایی من در اختیار محمد است که هر چه می‌خواهد، در آن انجام دهد. پس جهاد کرد تا کشته شد. بر حسب روایت، رسول خدا(ص) درباره او می‌گفت: مخیریق بهترین یهودیان است. رسول خدا(ص) دارایی وی را تصرف کرد و به گفته ابن اسحاق، تمام اوقاف رسول خدا(ص) در مدینه از مال او بود.
  20. مجذر بن زیاد بلوی (خلیف بنی عوف بن خزرج)، که در جاهلیت در یکی از جنگ‌های اوس و خزرج، سوید بن صامت را کشته بود. پس حارث بن سوید منافق در روز احد ناگهان بر مجذر حمله برد و او را به انتقام خون پدرش کشت و به مکه گریخت، اما بعدها به دستور رسول خدا(ص) کشته شد.
  21. ثابت بن دحداحه (یا دَحداح، بَلَوی، از حلفای بنی زید بن مالک بن عوف) که روز احد پس از آنکه مسلمانان پراکنده شدند و تن به ناامیدی دادند، فریاد می‌زد: ای گروه انصار، به سوی من آیید، منم ثابت بن دَحداحَه. اگر هم محمد کشته شد، خدای محمد زنده است و نمی‌میرد، پس در راه دین خود جهاد کنید، که خدا شما را پیروز می‌کند و نصرت می‌دهد. سپس چند نفر از انصار به وی پیوستند و به همراهی آنان بر دسته‌ای از دشمن که خالد بن ولید و عمرو بن عاص و ضِرار بن خطاب و عکرمة بن ابی جهل در میان آنان بودند حمله برد و سرانجام با نیزه خالد بن ولید به شهادت رسید و همراهان وی از انصار هم به شهادت رسیدند و به قولی، اینان آخرین شهدای روز احد بودند.
  22. یزید بن حاطب (انصاری، اَوسی، ظفری) که از نیکان مسلمین به شمار می‌رفت، روز احد زخم‌هایی برداشت که منتهی به شهادت وی گردید. ابن اسحاق می‌نویسد: او را با زخم‌هایی داشت، از میدان جنگ به محله بنی ظفر آوردند و مرد و زن مسلمان می‌گفتند: خوشا به حالت که به بهشت می‌روی. اما پدرش که از منافقان بنی‌ظفر بود، نتوانست نفاق خود را نهفته دارد و گفت: پسرم را به چه چیز بشارت می‌دهید، به بهشتی از سپند؟! به خدا! این پسر را فریب دادید، تا جان خود را بر سر این کار گذاشت[۲].

«ابن شبه» محل کنونی مقابر شهدای احد را مکان اصلی قبر آنان نمی‌داند و می‌نویسد در سال ۴۳ ق. قبور «عمرو بن جموح» و «عبدالله بن عمرو بن حرام» که هر دو با هم دفن شده بودند به وسیله سیل خراب شد و لذا آنان را به مکان کنونی منتقل ساختند. وی همچنین گفته است: جنازه این دو شهید، تازه بود گویی دیروز مرده‌اند. یکی از آن دو که مجروح بود، دستش را بر روی زخم او قرار داده بودند که به این حالت مدفون شده بود، وقتی دست او را از زخم برداشتند خون فوران زد؛ لذا او را به همان حال برگرداندند[۳]. مکان کنونی قبور حضرت حمزه(ع)، عبدالله بن جحش و مصعب بن عمیر رو به رو و شمال تپه جبل الرماة، کمی جلوتر (حدود پنجاه متر) از سایر شهدا قرار دارد در دوران عثمانی بر مقبره عموی پیامبر(ص)، گنبد و بارگاه زیبایی وجود داشت که توسط سلطان اشرف قایتبای در سال ۸۹۳ ق. تعمیر و و توسعه یافته و داخل آن تابوت و ضریحی آهنین بود. در دوران سعودی به اعتراف نویسنده وابسته به حکام سعودی (یاسین الخیاری)، مردم، کنار این مقبره که به «مسجد حمزه(ع)» معروف بود، نذورات پخته و قبور را لمس و مسح می‌کردند؛ لذا مسؤولان برای جلوگیری از این اعمال، گنبد و بارگاه وی را تخریب کرده و قبر او و سایر شهدا را با زمین مساوی ساختند. سرانجام در سال ۱۳۸۳ ق برای عدم دسترسی زایران، اطراف قبور شهدای احد دیواری کشیده و آن را محصور ساختند. هم اکنون این دیوار با دری آهنین مانع تماس و نزدیکی زایران با قبور شهدای احد است.

در سال ۴۹ هجری و پس از گذشت ۴۶ سال از جنگ احد و در دوران ریاست معاویه بن ابوسفیان از طرف او دستور صادر شد که در احد قناتی حفر و مجرای آن را در کنار و یا داخل قبور شهدا قرار دهند و با آماده شدن قنات، منادی در مدینه اعلام کرد: افرادی که در احد شهید دارند برای در امان ماندن اجساد و قبور آنان از نفوذ و جریان آب، این قبور را نبش و اجساد شهدا را به محل دیگر انتقال دهند. بر اساس این دستور، نبش قبور شهدا شروع شد. از جمله قبر حمزه(ع) و عمرو بن جموح و عبدالله پدر جابر شکافته شد. عمال معاویه با تعجب مشاهده کردند که این اجساد تازه مانده‌اند به گونه‌ای که گویی دیروز دفن شده‌اند. حتی لباس‌ها و قطیفه‌هایی که آنان را پوشش می‌داد با همان وضع باقی است به طوری که وقتی بیل کارگر به پای حضرت حمزه خورد، خون جاری گردید و یا آن گاه که دست یکی از شهدا که روی زخم پیشانی‌اش قرار داشت، برداشته شد خون جاری گردید. این کرامت شهدا موجب شد که عمال معاویه از تصمیم خود منصرف شدند و قبور شهدا به حال خود واگذار کردند[۴]. امام صادق(ع) در ضمن توصیه به زیارت مساجد و شاهد مدینه منوره به معاویة بن عمار می‌فرماید: زیارت. شاهد و قبور شهدای احد را ترک نکن؛ زیرا برای ما نقل شده که پیامبر(ص) به زیارت قبور شهدا می‌رفت و می‌گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ‌...»[۵]. مرحوم کلینی از امام صادق(ع) نقل می‌کند: فاطمه(س) پس از رسول خدا(ص) هفتاد و پنج روز زنده بود و در این مدت متبسم دیده نشد و هر هفته دو بار، روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدا می‌رفت و گاهی محل استقرار مشرکان در احد و همچنین جایگاه رسول خدا(ص) را به همراهانش معرفی می‌کرد[۶].[۷]

منابع

پانویس

  1. به قولی، سویبط بن حرمله و ابوالروم برادر مصعب که هر دو عبدری بودند، برای بلند کردن لوا پیش تاختند. اما ابوالروم پیش‌دستی کرد، و آن را به دست گرفت، و تا ورود رسول خدا(ص) به مدینه همچنان در دست داشت.
  2. تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، دار الفکر، ۱۳۸۶، ص۲۹۸.
  3. تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه، ج۱، ص۱۳۰.
  4. تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، ص۳۶۵.
  5. کافی، کلینی، ج۴، ص۵۶۱.
  6. کافی، کلینی، ج۴، ص۵۶۱؛ وسائل الشیعه، ج۲، ص۸۷۹؛ وفاء الوفاء، سمهودی، ج۳، ص۹۳۲؛ بحارالانوار، مجلسی، ج۳۶، ص۳۵۳.
  7. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۵۹۹.