جایگاه امامت در تفسیر و علوم قرآنی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
ينكرون الإمام المفروض الطاعة و يجحدونه؟! و [[الله]]، ما في الأرض منزلة عند الله أعظم من منزلة [[مفترض الطاعة]]، لقد كان إبراهيم{{ع}} دهرا ينزل عليه الأمر من الله و ما كان مفترض الطاعة حتى [[بدا]] لله أن يكرمه و يعظمه فقال: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} فعرف إبراهيم{{ع}} ما فيها من [[الفضل]] فقال: {{متن قرآن|وَمِنْ ذُرِّيَّتِي}} أي و اجعل ذلك في ذريتي، قال الله عز و جل: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}}}؛ آنان امامی که اطاعتش [[واجب]] است را منکرند، به [[خدا]] [[سوگند]] در [[زمین]] منزلتی نزد خدا بزرگتر از [[منزلت امام]] [[مفترض الطاعه]] نیست، همانا [[وحی]] مدتی طولانی بر ابراهیم{{ع}} نازل میشد و هنوز مفترض الطاعه نبود، تا آنکه [[خداوند]] او را بزرگ داشت و [[ارج]] نهاد و فرمود: «من تو را برای [[مردم]]، [[امام]] قرار میدهم»، ابراهیم{{ع}} فضیلتی که در این [[مقام]] است را [[شناخت]] و به همین رو، گفت: و از [[ذریه]] من؟ یعنی این مقام را در ذریه من قرار ده. [[خداوند]] بلندمرتبه فرمود: «[[عهد]] من به [[ستمگران]] نمیرسد»<ref>صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۲.</ref>. | ينكرون الإمام المفروض الطاعة و يجحدونه؟! و [[الله]]، ما في الأرض منزلة عند الله أعظم من منزلة [[مفترض الطاعة]]، لقد كان إبراهيم{{ع}} دهرا ينزل عليه الأمر من الله و ما كان مفترض الطاعة حتى [[بدا]] لله أن يكرمه و يعظمه فقال: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} فعرف إبراهيم{{ع}} ما فيها من [[الفضل]] فقال: {{متن قرآن|وَمِنْ ذُرِّيَّتِي}} أي و اجعل ذلك في ذريتي، قال الله عز و جل: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}}}؛ آنان امامی که اطاعتش [[واجب]] است را منکرند، به [[خدا]] [[سوگند]] در [[زمین]] منزلتی نزد خدا بزرگتر از [[منزلت امام]] [[مفترض الطاعه]] نیست، همانا [[وحی]] مدتی طولانی بر ابراهیم{{ع}} نازل میشد و هنوز مفترض الطاعه نبود، تا آنکه [[خداوند]] او را بزرگ داشت و [[ارج]] نهاد و فرمود: «من تو را برای [[مردم]]، [[امام]] قرار میدهم»، ابراهیم{{ع}} فضیلتی که در این [[مقام]] است را [[شناخت]] و به همین رو، گفت: و از [[ذریه]] من؟ یعنی این مقام را در ذریه من قرار ده. [[خداوند]] بلندمرتبه فرمود: «[[عهد]] من به [[ستمگران]] نمیرسد»<ref>صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۲.</ref>. | ||
شبیه به این [[حدیث]] که [[شأن]] و [[منزلت امام]] را نزد خداوند، بزرگترین شأن و [[منزلت]] میداند، [[حدیثی]] دیگر در [[تفسیر عیاشی]] از هشام بن الحکم از [[امام صادق]]{{ع}} است که درباره فراز {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} میفرماید: «اگر خداوند نامی [[برتر]] از نام امام میدانست ما را به آن، نامگذاری میکرد»<ref>تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۸.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۸۶</ref> | شبیه به این [[حدیث]] که [[شأن]] و [[منزلت امام]] را نزد خداوند، بزرگترین شأن و [[منزلت]] میداند، [[حدیثی]] دیگر در [[تفسیر عیاشی]] از هشام بن الحکم از [[امام صادق]]{{ع}} است که درباره فراز {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} میفرماید: «اگر خداوند نامی [[برتر]] از نام امام میدانست ما را به آن، نامگذاری میکرد»<ref>تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۸.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۸۶</ref> | ||
==دیدگاه [[اهل سنت]]، [[امامت]] مترادف با [[نبوت]] و [[رسالت]]== | |||
اهل سنت به طور مشخص درباره [[رتبه امامت]] در این [[آیه]]، بحث نکردهاند و متعرض [[اثبات]] یا [[ابطال]] [[ادله]] [[شیعه]] در این زمینه نشدهاند، آنان تنها در صدد تبیین معنای [[امام]] برآمده، و عمدتاً آن را به معنای «[[نبی]]» دانستهاند. | |||
اهل سنت در این معنا ناگزیر از دو امرند: الف) تبیینی مناسب از [[زمان]] ابتلای [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} به «کَلِماتٍ» نسبت به زمان اعطای [[مقام نبوت]] به ایشان، به دست دهند. ب) دلیل برای [[تفسیر]] امامت به نبوت در آیه مورد بحث، اقامه کنند. | |||
اهل سنت - تا آنجا که جستجو کردیم- به طور مبسوط در این دو امر بحث نکردهاند. جز چند نفر که عبارتاند از: [[قاضی ابوبکر باقلانی]] که به نظر میرسد نخستین کسی است که به تبیین زمان [[ابتلا]] با زمان اعطای مقام نبوت پرداخته است. سپس [[فخر رازی]] است که کوشیده ادلهای اقامه کند و اثبات نماید، [[امامت حضرت ابراهیم]]{{ع}} در این آیه به معنای نبوت است و پس از او، [[آلوسی]] که - با این پیشفرض که [[امامت ابراهیم]]{{ع}} در این آیه به معنای نبوت میداند- درصدد تبیین رابطه امامت و نبوت حضرت ابراهیم برآمده و تلاش کرده به این [[پرسش]] پاسخ دهد که چرا حضرت ابراهیم{{ع}} در میان [[انبیا]]، سمت [[پیشوایی]] دارد، یعنی با آنکه ابراهیم{{ع}} [[پیامبر]] است و امامت در این آیه نیز به معنای نبوت میباشد، چرا تنها ابراهیم در میان [[پیامبران]]، متصف به [[صفت امام]] شده است. | |||
فخر رازی دیدگاه [[باقلانی]] را نقل کرده که حاصل آن چنین است: | |||
ابتلاهای حضرت ابراهیم پیش از نبوت ایشان، به منزله سبب برای [[نصب]] مقام نبوت است. اگر گفته شود حضرت ابراهیم{{ع}} تنها از طریق [[وحی رسالی]] این ابتلاها را شناخته و به آنها [[مکلف]] شدهاند، پس حضرت باید پیش از آزمونها به مقام نبوت رسیده باشند تا بتوانند [[وحی]] را دریافت کنند، در پاسخ میگویم: احتمال دارد این وحی از زبان [[جبرائیل]] بر حضرت [[القا]] شده پیش از آنکه حضرت به [[مقام نبوت]] رسد و برای [[خلق]] [[مبعوث]] شود. | |||
البته اگر ابتلای ابراهیم{{ع}} به [[ستاره]] و [[خورشید و ماه]] باشد- آنگونه که [[حسن بصری]] میگوید- چون این امور پیش از [[نبوت]] حضرت است، مشکلی نخواهد بود؛ اما اگر با [[ادله]] [[قطعی]] ثابت شود مراد از ابتلاها، [[ذبح]] فرزند، [[هجرت]]، القای در [[آتش]] و [[ختنه]] که گفته شده در ۱۲۰ سالگی ایشان رخ داده باشد، چون این امور پس از نبوت [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} است، باید درباره آن چارهای اندیشد و چنین گفت: چون [[خداوند سبحان]] میدانسته که حضرت ابراهیم این آزمونها را پس از نبوت در [[آینده]] با [[موفقیت]] انجام میدهد، به ایشان پیش از انجام آزمونها خلعت نبوت پوشاند<ref>به نقل از: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸ و ۳۹.</ref>. | |||
بنا بر نظر [[باقلانی]]، فراز {{متن قرآن|إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} به این معناست: [[خداوند]] حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود و چون حضرت این آزمونها را در [[زمان]] پیامبریاش با موفقیت به انجام رساند، خداوند به وی فرمود: من تو را پیش از این آزمونها - به این دلیل که از قبل میدانستم موفق خواهی بود- [[پیامبر]] برای [[مردم]] قرار دادم. | |||
[[فخر رازی]] نیز با ارائه سه دلیل به [[اثبات]] معنای نبوت برای [[امامت]] پرداخته، چنین میآورد: | |||
{{عربی|قال أهل التحقيق: المراد من الإمام ههنا النبي ويدل عليه وجوه، أحدها: أن قوله «للناس إماما» يدل على أنه تعالى جعله إماما لكل الناس والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون رسولا من عند الله مستقلا بالشرع لأنه لو كان تبعا لرسول آخر لكان مأموما لذلك الرسول لا إماما له فحينئذ يبطل العموم. و ثانيها: أن اللفظ يدل على أنه إمام في كل شيء والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون نبيا. و ثالثها: إن الأنبياء{{عم}} الأئمة من حيث يجب على الخلق اتباعهم... والخلفاء أيضاً أئمة لأنهم رتبوا في المحل الذي يجب على [[الناس]] اتباعهم و قبول قولهم و أحكامهم والقضاة والفقهاء أيضاً أئمة لهذا المعنى... فإذا ثبت أن اسم الإمام يتناول ما ذكرناه و ثبت أن الأنبياء في أعلى مراتب الإمامة وجب حمل اللفظ ههنا عليه لأن [[الله]] تعالى، ذكر لفظ الإمام ههنا في معرض الامتنان فلا بد و أن تكون تلك النعمة من أعظم النعم ليحسن نسبة الامتنان فوجب حمل هذه الإمامة على النبوة}}؛ | |||
[[اهل]] تحقیق گویند: مراد از [[امام]] در اینجا، «[[نبی]]» است. این قول با چند دلیل قابل [[اثبات]] است: اولاً [[خداوند]]، [[امامت ابراهیم]] را برای همه [[مردم]] قرار داد و کسی که امامتش برای همه مردم [[جعل]] شود، ناگزیر باید [[رسول]] از ناحیه [[حقتعالی]] و مستقل در [[شریعت]] باشد؛ چون اگر پیرو رسولی دیگر شد، [[مأموم]] و نه امام اوست و این با عمومیتِ [[امامت]] وی ناسازگار خواهد شد. ثانیاً: تعبیر [[جعل امامت]] برای [[حضرت ابراهیم]] در [[آیه]]، دلالت بر این دارد که حضرت، در همه [[شؤون امام]] مردم است و کسی که چنین امامتی دارد باید [[پیامبر]] باشد چون تنها [[پیامبران]] در تمام [[شؤون]] [[دینی]] و [[دنیوی]]، امام مردمند. ثالثاً: [[انبیا]]، [[پیشوایان]] مردمند و بر مردم [[واجب]] است از آنان [[پیروی]] کنند... همینطور [[خلفا]] نیز در رتبه خود امامند و مردم باید قول و [[احکام]] آنان را بپذیرند، و باز قاضیان، [[فقها]] و [[امامان]] [[جماعت]] همه امام میباشند. بنابراین، نام امام بر کسی اطلاق میشود که در رتبه خود [[شایستگی]] دارد در امر [[دین]] به وی [[اقتدا]] شود... و چون انبیا در بالاترین [[رتبه امامت]] قرار دارند در اینجا باید لفظ امام را بر [[نبوت]] حمل کنیم چون آیه در [[مقام]] [[امتنان]] است و ناگزیر باید امام را بر عالیترین رتبه از انواع [[نعمت امامت]] حمل کنیم تا با امتنان متناسب گردد و آن امامت [[علی الاطلاق]] است که ویژه انبیاست. چون گفتیم تنها انبیا در همه شؤون، پیشوای مردمند و دیگران در رتبههای بعد، به تناسب [[مسئولیت]] خود، چنین مقامی دارند<ref>رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۹. ابوحیان اندلسی نیز این ادله را با تعبیر {{عربی|قال أهل التحقيق...}} آورده است (ر.ک: ابوحیان، البحرالمحیط، ج۱، ص۶۰۳).</ref>. | |||
[[آلوسی]] (د۱۲۷۰ق) نیز ضمن آنکه از [[ظاهر آیه]] چنین استفاده میکند که ابتلای ابراهیم{{ع}} قبل از [[نبوت]] ایشان بوده و [[خداوند]] آنها را سببِ [[جعل]] نبوت ابراهیم قرار داده، مینویسد: | |||
اگر [[ذبح]] ولد و [[هجرت]] و القای در [[آتش]] از کلمات مواد [[آزمون]] به شمار روند، همین طور [[ختنه]] کردن که در ۱۲۰ سالگی تحقق یافته است، معنای [[آیه]] را با [[دشواری]] مواجه میکند. چون قطعاً این امور پس از نبوت حضرت بوده است. بنابراین، باید گفت اتمام کلمات، سبب برای عمومیت [[امامت حضرت ابراهیم]] و سبب برای [[اجابت]] دعای اوست<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.</ref>. | |||
یعنی از نظر آلوسی [[موفقیت]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} در این آزمونها که در دوره نبوت ایشان صورت گرفت، موجب شد حیطه نبوت حضرت گسترش یابد و [[پیامبر]] برای همه [[انسانها]] شوند و نیز دعایشان [[مستجاب]] گردد. | |||
وی درباره معنای «[[امام]]» چنین اظهار میکند: | |||
{{عربی|الإمام... و هو بحسب المفهوم و إن كان شاملا للنبي والخليفة وإمام الصلاة بل كل من يقتدى به في شيء و لو باطلا كما يشير إليه قوله تعالى: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> إلا أن المراد به هاهنا النبي المقتدى به}}<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.</ref>؛ هرچند مفهوم امام شامل پیامبر، [[خلیفه]] و [[امام جماعت]] میشود، بلکه این معنا برای هر کسی را که به او در امری - هرچند [[باطل]]- [[اقتدا]] کنند خواهد بود، ولی مراد از امام در این آیه، [[پیامبری]] است که به او اقتدا میشود. | |||
آنگاه آلوسی در تبیین این مسئله که چرا در اینجا، نبوت حضرت ابراهیم به «[[امامت]]» تعبیر شده، میگوید: | |||
همه [[انبیا]] امامند، ولی چون دیگر انبیا پیرو [[شریعت]] این پیامبر یعنی ابراهیم{{ع}} هستند، [[امامت]] آنان مانند [[امامت حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیست. این امامت یا برای ابراهیم [[ابدی]] است، همانگونه که اطلاق «للناس» و صیغه «إماماً» به شکل اسم فاعلی در [[آیه]]، بر آن دلالت دارد؛ در این صورت انبیای پس از وی، فی الجمله [[مأمور]] به [[اتباع]] و [[پیروی]] از اویند (چون [[شرایع]] پس از ابراهیم در تمام ابعاد با [[شریعت]] ابراهیم منطبق نیست تا انبیای پس از وی بالجمله از او پیروی کنند) پس، [[امامت ابراهیم]] در انبیای پس از وی - که جملگی نیز فرزند اویند و در [[حکم]] پارهای از تن ابراهیماند- به تناوب باقی خواهد بود. و یا این امامت برای ابراهیم{{ع}} موقتی است چون – دستکم- بخشی از شریعت او [[نسخ]] شده است و با این نسخ، این امامت را ابدی نمینامند و الّا باید امامتِ هر [[پیامبری]] را ابدی دانست که امری رایج نیست. بنابراین، امامت برای [[حضرت ابراهیم]] موقت و تنها برای امتش خواهد بود. | |||
سپس [[آلوسی]] استدراکی در [[کلام]] خود آورده چنین ادامه میدهد: | |||
البته میتوان به امامت ابدی هر پیامبری در [[عقاید]] [[توحیدی]] آنان که هیچگاه نسخ نشده و نسخ نخواهد شد، گردن نهاد؛ همانگونه که [[قرآن]] در این آیه فرموده است: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>. در این صورت، میتوان امامت هر پیامبری را امری رایج دانست و اگر چنین امری هم رایج نباشد به اینکه امامت همه [[انبیا]] را ابدی ندانست ضرری به [[استدلال]] ما نخواهد زد. | |||
به هر حال اگر تنها به ابراهیم{{ع}} در این زمینه [[امتنان]] شده است و [[خداوند]] از [[نبوت]] وی با تعبیر امامت یاد کرده است به دلیل خصوصیتی است که در حضرت ابراهیم وجود دارد چنین امری را اقتضا میکند<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۹۰</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۹
دیدگاه شیعه، امامت فراتر از نبوت و رسالت
مفسران شیعی همسو با مفاد روایات -که خواهد آمد - رتبه امام در آیه «ابتلی» را فراتر از نبوت میدانند و بر این باورند که زمان اعطای این مقام به ابراهیم(ع) پس از رسالت وی بوده است؛ آنان در این معنا اتفاق نظر دارند جز - تا آنجا که میدانیم - دو تن از متأخران شیعی در قرن پانزدهم؛ یکی مؤلف من هدی القرآن که در این باره میگوید: اعطاه الله الرسالة بعد امتحان عسير ثم إن إبراهيم طلب النبوة لأبنائه فرفض اطلاق طلبه لأن منهم ظالم يفشل في الاختبار؛ خدای متعال پس از آزمونهای دشوار، به ابراهیم(ع) رسالت بخشید. آنگاه حضرت، برای فرزندان خود نیز این مقام را درخواست کرد که برای برخی از آنان مورد قبول واقع نشد؛ چون برخی از آنان ستمگرند و در آزمون موفق نخواهند بود[۱]. وی به همین عبارت اکتفا کرده و نقد و نظری نسبت به دیدگاه مفسرانی که امامت را فراتر از نبوت و پس از رسالت دانستهاند، ندارد. با آنکه وی با گزینش این نظریه لازم بود دیدگاه اکثریت قریب به اتفاق شیعه را که لابد در نظر او با کاستیهایی روبه روست، نقد کند.
مؤلف دیگر در تفسیر مِن وحی القرآن نیز امامت را به همان معنا میداند و مینویسد: امامت، تطور در خود مفهوم نبوت است؛ در واقع امامت، صفت حرکت پیامبر در متن حیات اوست و معنای آن در خود مفهوم نبوت نهفته است. چون دلیلی نیست که امامت پس از نبوت جعل شده باشد و در قرآن نیز شاهدی بر اینکه امامت، حامل معنایی در برابر معنای عام نبوت باشد، در دست نیست[۲]. از نظر این مفسر، امامت در مفهوم نبوت اشراب شده است. نبوت ناظر به بُعد برونی دعوت نبی بر اساس تلقی وحی و رسالت او از عالم دیگر است و امامت، ناظر به بُعد درونی و شخصیت خود نبی از نظر مقتدا و اتّباع از اوست که پیشواییاش براساس تواناییهای فکری روحی و علمی او صورت میپذیرد. به زودی کاستیهای دیدگاههای وی را افزون بر مناقشهها که بر اصل نظریه اوست همراه با تهافتها در عناصر درونی این نظریه، خواهید دید. ادله مفسران شیعه در این باره به دو دسته قرآنی و روایی تقسیم میشود.[۳]
ادله قرآنی
- تحلیل ساختار ادبی آیه: از جمله ادله قرآنی در نگاه جمعی از مفسران شیعه، تحلیل ساختار ادبی آیه ابتلی است[۴] بدین شرح که: «إِمَام» در این آیه، مفعول دوم «جاعِلُ» است. اسم مشتقِ «جَاعِلُ» در صورتی عمل میکند که به معنای حال یا آینده باشد؛ پس اولاً: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ به این معنا نیست که پیش از این، تو را برای مردم امام قرار دادم، تا بتوان امام را به معنای نبی معنا کرد و یا امامت و پیشوایی را در این آیه لازمه نبوت دانست؛ ثانیاً: به کار بردن مشتق در آینده، مَجاز است و نیاز به قرینه دارد و در اینجا قرینهای نیست تا گفته شود معنای این فراز آن است که: من در آینده تو را امام قرار خواهم داد. پس ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ﴾ برای زمان حال با جعل مستمر است و معنای آیه چنین خواهد بود: چون ابراهیم(ع) ابتلاها را با موفقیت به پایان برد خداوند خطاب به وی فرمود: «هماکنون مقام امامتِ مردم را برای تو قرار دادم تا پاداش این موفقیت باشد» یا طبق این احتمال که ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ عبارت از همان ﴿كَلِمَاتٍ﴾ باشد، معنا چنین خواهد شد که: «خداوند ابراهیم را به کلماتی تکلیف کرد به اینکه به وی گفت: تو را هماکنون برای مردم امام قرار میدهم». در هر دو نوع «جَاعِلُ» اسم و دال بر ثبوت و استمرار است.
- نزول وحی پیش از امامت: حضرت ابراهیم(ع) از طریق وحی به آزمونهای خود آگاه شدهاند، یا دستکم همین خطاب که فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ...﴾ از طریق وحی است. پس ایشان باید نبی باشد تا وحی را دریافت کند.
- درنگ در آزمونها: از جمله آزمونهایی که قرآن با صراحت از آن نام برده و برخی مفسران آن را مصداق روشن ابتلا محسوب کردهاند، آزمون ذبح اسماعیل است[۵]. قرآن میفرماید: ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾[۶]. این رخداد در کهنسالی حضرت ابراهیم(ع) و در زمانی است که صاحب فرزند شده است. همانگونه که قرآن از قول ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾[۷]. بنابراین، اگر ذبح اسماعیل(ع) را جزء آزمونها بدانیم، به طور قطع زمان اعطای مقام امامت، پس از نبوت و رسالت و در اواخر عمر حضرت بوده است[۸].
- تأمل در زمان دعای ابراهیم: حضرت ابراهیم(ع) در این آیه از خدا با تعبیر ﴿... وَمِنْ ذُرِّيَّتِي...﴾ میخواهند این مقام را به فرزندانشان عطا کند یا امامانی که در آینده خواهند بود، از دودمان وی باشند. در هر صورت این درخواست ابراهیم، یا در کهنسالی است که در آن به صورت معجزه، صاحب فرزند شد و گفت: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ...﴾[۹]. و یا در سن جوانی و میانسالی است؛یعنی در زمانی که فرزند نداشته است، اما به طور طبیعی امکان فرزنددار شدن ایشان و همسرشان فراهم بوده است. در این صورت، درخواست مقام امامت برای فرزندانی است که در آینده نصیبشان خواهد شد. اما میان این دو مقطع، یعنی پیش از فرزنددار شدن و پس از دوره جوانی و میانسالی، گمان نمیبردند صاحب فرزند شوند تا بخواهند برای آنان مقام امامت را درخواست کنند. به همین رو، چون فرشتگان به خانه ایشان میآیند و بشارت به تولد اسماعیل میدهند، از این بشارت در شگفت میمانند. قرآن در این باره میفرماید: ﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ﴾[۱۰].
حضرت ابراهیم(ع) در این آیه از مژده فرشتگان شگفتزده شده، و میفرماید: مرا به فرزنددار شدن مژده میدهید، با آنکه دچار کبر سن هستم؟! فرشتگان که از سخن آن حضرت نوعی ناامیدی احساس میکنند و در جواب میگویند: «ما تو را مژده حق میدهیم پس از مأیوس شدگان نباش». شرایط سنی همسر ابراهیم نیز به گونهای است که به طور طبیعی از زمان باردار شدن گذشته است. قرآن پس از آنکه از مژده فرشتگان به همسر ابراهیم یاد میکند از قول ایشان چنین میآورد: ﴿قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ﴾[۱۱]. پس یا باید منصب امامت حضرت ابراهیم(ع) در دوره کهنسالی ایشان باشد که در آن دوره صاحب فرزند شده است که در این صورت مقام امامت برتر از مقام نبوت و رسالت خواهد بود؛ چون حضرت بدون شک پیش از دوره کهنسالی به مقام نبوت و رسالت نائل شده، بارها از طریق وحی رسالی مأموریتهای خود را انجام دادهاند. یا باید در دوره جوانی به این مقام نائل شده باشند. علامه طباطبایی در مورد فرض اول میگوید: والقصة إنما وقعت في أواخر عهد إبراهيم(ع) بعد كبره و تولد إسماعيل وإسحاق له و إسكانه إسماعيل و أمه بمكة كما تنبه به بعضهم أيضاً والدليل على ذلك قوله(ع) على ما حكاه الله سبحانه بعد قوله تعالى: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾، قوله: ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ فإنه قبل مجيء الملائكة ببشارة إسماعيل وإسحاق ما كان يعلم و لا يظن أن سيكون له ذرية من بعده حتى أنه بعد ما بشرته الملائكة بالأولاد خاطبهم بما ظاهره اليأس والقنوط؛ این رخداد عطای مقام امامت در اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) پس از کِبر سن و تولد اسماعیل و اسحاق و اسکان حضرت اسماعیل و مادرش در مکه بوده است. همانگونه که برخی مفسران به آن توجه کردهاند. دلیل آن جملهای است که خداوند از حضرت ابراهیم(ع) نقل میکند که فرمود: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ امامت را در ذریهام قرار ده. چون حضرت ابراهیم پیش از آمدن فرشتگان و مژده به تولد اسماعیل و اسحاق، نمیدانستند و گمان نمیبردند که صاحب فرزند میشوند حتی هنگامی که فرشتگان بشارت به فرزنددار شدن به وی دادند، به گونهای با آنان سخن گفت که نومیدی و یأس از اولاد دار شدن در آن احساس میشد[۱۲].
اما فرض دوم، یعنی رسیدن به مقام امامت در دوره جوانی و میانسالی حضرت منتفی است؛ چون باز به تعبیر علامه طباطبایی: چنین درخواستی در این شرایط سنّی خلاف ادب است. چگونه ممکن است کسی که کمترین آشنایی به ادب کلام داشته باشد آن هم مثل ابراهیم خلیل به خود اجازه دهد از پروردگار جلیل خود درخواستی کند که به آن علم ندارد؛ چون ایشان نه فرزند داشته و نه اطلاعی از فرزنددار شدنش داشته است. اگر همچنین سخنی را از حضرت ابراهیم احتمال دهیم باید میفرمود: به فرزندانم اگر فرزندانی روزیام کردی، امامت عطا فرما و یا عبارات دیگر که این قید و شرط را برساند[۱۳]. به هر روی، همانگونه که برخی مفسران گفتهاند[۱۴]: درخواست حضرت ابراهیم(ع) برای امامت فرزندان خود در اواخر عمر ایشان بوده و دلالت بر الحاق رتبه امامت پس از نبوت و رسالت حضرت دارد.[۱۵]
ادله روایی
مفسران شیعی در کنار ادله قرآنی به روایات نیز استناد کردهاند[۱۶]. جمعی از آنان حجم این روایات را مستفیض میدانند[۱۷] از جمله این احادیث عبارتاند از:
۱. حدیث مرحوم کلینی از طریق محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابی یحیی الواسطی عن هشام بن سالم و دُرستَ بن ابی منصور از امام صادق(ع) است که چنین نقل میکند: «... وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ(ع) نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ ﴿إنی جاعلک للناس إماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین﴾ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ همانا حضرت ابراهیم(ع) پیامبر بود ولی امام نبود، تا آنکه خداوند فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم. گفت: آیا از ذریه من هم به این مقام میرسند؟، خداوند فرمود: عهد من به ستمگران نمیرسد»، کسی که بت پرستیده باشد ستمگر است و امام نخواهد بود[۱۸]. محمد بن صفار نیز در بصائر الدرجات همین حدیث را از طریق محمد بن هارون عن ابی یحیی الواسطی... نقل کرده است[۱۹]. شیخ مفید نیز با سند کلینی این حدیث را آورده و در آن تصریح میکند که «احمد بن محمد» در سند حدیث همان «احمد بن محمد بن عیسی» است[۲۰].
۲. باز شیخ کلینی با سند «محمد بن الحسن عمّن ذکره عن محمد بن خالد عن محمد بن سنان عن زید الشّحّام» چنین میآورد: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ: ﴿إنی جاعلک للناس إماما﴾ قَالَ: فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: ﴿و من ذریتی﴾ قالَ: ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ قَالَ: لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ»؛ زید شحّام میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود: خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان پیامبر برگزید پیش از آنکه او را رسول خود سازد و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود انتخاب کند و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه او را امام قرار دهد، هنگامی که همه این مقامات را برای او فراهم کرد فرمود: «من تو را امام مردم قرار میدهم»، این مقام به قدری در چشم ابراهیم(ع) بزرگ جلوه کرد که عرض کرد: خداوندا، از دودمان من امامانی انتخاب میشوند؟! فرمود: «پیمان من به ستمکاران از آنها، نمیرسد»، و فرمود: سفیه نابخرد امام متقی نخواهد شد[۲۱].
۳. حدیث دیگر مرحوم کلینی نیز بدین شرح است: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ: يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ(ع) قَالَ: يَا رَبِّ ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ قالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ همانا خداوند ابراهیم را بنده خود گرفت پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان پیامبر قرار داد پیش از آنکه رسول کند، و او را رسول کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل برگزیند و او را خلیل گرفت پیش از آنکه به امامت نائلش کند پس چون همه این مقامات برای او جمع شد - و امام دست خود را مشت کردند تا کنایه از این باشد که همه اینها جمع شد- خداوند به ابراهیم فرمود: «من تو را امام برای مردم قرار میدهم، پس این مقام در چشم ابراهیم(ع) بزرگ جلوه کرد و گفت: پروردگار من! آیا این مقام به ذریه من هم میرسد؟ فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۲]. مرحوم مفید، حدیث اول را از طریق أبي الحسن الأسدي، عن أبي الخير صالح بن أبي حماد الرازي، يرفعه، قال: سمعت أبا عبد الله الصادق(ع) يقول:... نقل کرده است[۲۳].
۴. باز مرحوم کلینی از امام رضا(ع) همین مضمون را از طریق أبو محمد القاسم بن العلاء رفعه، عن عبد العزيز بن مسلم چنین نقل کرده است: «... إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ: ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾ فَقَالَ الْخَلِيلُ(ع) سُرُوراً بِهَا: ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي﴾؟ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ همانا خدای عزوجل، ابراهیم را پس از نبوت و خُلت در مرتبه سوم، به امامت نائل کرد و به این فضیلت تشرف داد و به وسیله آن نام حضرت را بلندآوازه کرد به اینکه فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم». خلیل(ع) که از این مقام مسرور شده بود، عرض کرد: آیا از فرزندانم نیز امام خواهند شد؟ خداوند فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۴]. در سند این حدیث از کلینی تعبیر «رفعه» به کار رفته که شیخ صدوق سند آن را از طریق کلینی بدین شرح آورده است: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الكليني قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ...[۲۵]. اگر «قاسم بن مسلم» راوی برادرش و مروی عنه او «قاسم بن العلاء» باشد، این حدیث از رفع بیرون میآید. شیخ صدوق سند دیگری نیز به این حدیث دارد بدین شرح: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ...[۲۶]. ظاهراً این روایات در مقام بیان بلندای رتبه امامت هستند به اینکه این مقام بسی والاست، نه آنکه شرط احراز امامت گذر از مقام نبوت و رسالت و... باشد.
۵. بصائر الدرجات نیز از طریق خود از امام صادق(ع) حدیثی را بدین شرح نقل میکند: «سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى، و محمد بن عبد الجبار، عن محمد بن خالد البرقي، عن فضالة بن أيوب، عن عبد الحميد بن النضر، قال: قال أبو عبد الله(ع): ينكرون الإمام المفروض الطاعة و يجحدونه؟! و الله، ما في الأرض منزلة عند الله أعظم من منزلة مفترض الطاعة، لقد كان إبراهيم(ع) دهرا ينزل عليه الأمر من الله و ما كان مفترض الطاعة حتى بدا لله أن يكرمه و يعظمه فقال: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ فعرف إبراهيم(ع) ما فيها من الفضل فقال: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ أي و اجعل ذلك في ذريتي، قال الله عز و جل: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ آنان امامی که اطاعتش واجب است را منکرند، به خدا سوگند در زمین منزلتی نزد خدا بزرگتر از منزلت امام مفترض الطاعه نیست، همانا وحی مدتی طولانی بر ابراهیم(ع) نازل میشد و هنوز مفترض الطاعه نبود، تا آنکه خداوند او را بزرگ داشت و ارج نهاد و فرمود: «من تو را برای مردم، امام قرار میدهم»، ابراهیم(ع) فضیلتی که در این مقام است را شناخت و به همین رو، گفت: و از ذریه من؟ یعنی این مقام را در ذریه من قرار ده. خداوند بلندمرتبه فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۷]. شبیه به این حدیث که شأن و منزلت امام را نزد خداوند، بزرگترین شأن و منزلت میداند، حدیثی دیگر در تفسیر عیاشی از هشام بن الحکم از امام صادق(ع) است که درباره فراز ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ میفرماید: «اگر خداوند نامی برتر از نام امام میدانست ما را به آن، نامگذاری میکرد»[۲۸].[۲۹]
دیدگاه اهل سنت، امامت مترادف با نبوت و رسالت
اهل سنت به طور مشخص درباره رتبه امامت در این آیه، بحث نکردهاند و متعرض اثبات یا ابطال ادله شیعه در این زمینه نشدهاند، آنان تنها در صدد تبیین معنای امام برآمده، و عمدتاً آن را به معنای «نبی» دانستهاند. اهل سنت در این معنا ناگزیر از دو امرند: الف) تبیینی مناسب از زمان ابتلای حضرت ابراهیم(ع) به «کَلِماتٍ» نسبت به زمان اعطای مقام نبوت به ایشان، به دست دهند. ب) دلیل برای تفسیر امامت به نبوت در آیه مورد بحث، اقامه کنند. اهل سنت - تا آنجا که جستجو کردیم- به طور مبسوط در این دو امر بحث نکردهاند. جز چند نفر که عبارتاند از: قاضی ابوبکر باقلانی که به نظر میرسد نخستین کسی است که به تبیین زمان ابتلا با زمان اعطای مقام نبوت پرداخته است. سپس فخر رازی است که کوشیده ادلهای اقامه کند و اثبات نماید، امامت حضرت ابراهیم(ع) در این آیه به معنای نبوت است و پس از او، آلوسی که - با این پیشفرض که امامت ابراهیم(ع) در این آیه به معنای نبوت میداند- درصدد تبیین رابطه امامت و نبوت حضرت ابراهیم برآمده و تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد که چرا حضرت ابراهیم(ع) در میان انبیا، سمت پیشوایی دارد، یعنی با آنکه ابراهیم(ع) پیامبر است و امامت در این آیه نیز به معنای نبوت میباشد، چرا تنها ابراهیم در میان پیامبران، متصف به صفت امام شده است.
فخر رازی دیدگاه باقلانی را نقل کرده که حاصل آن چنین است: ابتلاهای حضرت ابراهیم پیش از نبوت ایشان، به منزله سبب برای نصب مقام نبوت است. اگر گفته شود حضرت ابراهیم(ع) تنها از طریق وحی رسالی این ابتلاها را شناخته و به آنها مکلف شدهاند، پس حضرت باید پیش از آزمونها به مقام نبوت رسیده باشند تا بتوانند وحی را دریافت کنند، در پاسخ میگویم: احتمال دارد این وحی از زبان جبرائیل بر حضرت القا شده پیش از آنکه حضرت به مقام نبوت رسد و برای خلق مبعوث شود. البته اگر ابتلای ابراهیم(ع) به ستاره و خورشید و ماه باشد- آنگونه که حسن بصری میگوید- چون این امور پیش از نبوت حضرت است، مشکلی نخواهد بود؛ اما اگر با ادله قطعی ثابت شود مراد از ابتلاها، ذبح فرزند، هجرت، القای در آتش و ختنه که گفته شده در ۱۲۰ سالگی ایشان رخ داده باشد، چون این امور پس از نبوت حضرت ابراهیم(ع) است، باید درباره آن چارهای اندیشد و چنین گفت: چون خداوند سبحان میدانسته که حضرت ابراهیم این آزمونها را پس از نبوت در آینده با موفقیت انجام میدهد، به ایشان پیش از انجام آزمونها خلعت نبوت پوشاند[۳۰]. بنا بر نظر باقلانی، فراز ﴿إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ به این معناست: خداوند حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود و چون حضرت این آزمونها را در زمان پیامبریاش با موفقیت به انجام رساند، خداوند به وی فرمود: من تو را پیش از این آزمونها - به این دلیل که از قبل میدانستم موفق خواهی بود- پیامبر برای مردم قرار دادم.
فخر رازی نیز با ارائه سه دلیل به اثبات معنای نبوت برای امامت پرداخته، چنین میآورد: قال أهل التحقيق: المراد من الإمام ههنا النبي ويدل عليه وجوه، أحدها: أن قوله «للناس إماما» يدل على أنه تعالى جعله إماما لكل الناس والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون رسولا من عند الله مستقلا بالشرع لأنه لو كان تبعا لرسول آخر لكان مأموما لذلك الرسول لا إماما له فحينئذ يبطل العموم. و ثانيها: أن اللفظ يدل على أنه إمام في كل شيء والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون نبيا. و ثالثها: إن الأنبياء(ع) الأئمة من حيث يجب على الخلق اتباعهم... والخلفاء أيضاً أئمة لأنهم رتبوا في المحل الذي يجب على الناس اتباعهم و قبول قولهم و أحكامهم والقضاة والفقهاء أيضاً أئمة لهذا المعنى... فإذا ثبت أن اسم الإمام يتناول ما ذكرناه و ثبت أن الأنبياء في أعلى مراتب الإمامة وجب حمل اللفظ ههنا عليه لأن الله تعالى، ذكر لفظ الإمام ههنا في معرض الامتنان فلا بد و أن تكون تلك النعمة من أعظم النعم ليحسن نسبة الامتنان فوجب حمل هذه الإمامة على النبوة؛ اهل تحقیق گویند: مراد از امام در اینجا، «نبی» است. این قول با چند دلیل قابل اثبات است: اولاً خداوند، امامت ابراهیم را برای همه مردم قرار داد و کسی که امامتش برای همه مردم جعل شود، ناگزیر باید رسول از ناحیه حقتعالی و مستقل در شریعت باشد؛ چون اگر پیرو رسولی دیگر شد، مأموم و نه امام اوست و این با عمومیتِ امامت وی ناسازگار خواهد شد. ثانیاً: تعبیر جعل امامت برای حضرت ابراهیم در آیه، دلالت بر این دارد که حضرت، در همه شؤون امام مردم است و کسی که چنین امامتی دارد باید پیامبر باشد چون تنها پیامبران در تمام شؤون دینی و دنیوی، امام مردمند. ثالثاً: انبیا، پیشوایان مردمند و بر مردم واجب است از آنان پیروی کنند... همینطور خلفا نیز در رتبه خود امامند و مردم باید قول و احکام آنان را بپذیرند، و باز قاضیان، فقها و امامان جماعت همه امام میباشند. بنابراین، نام امام بر کسی اطلاق میشود که در رتبه خود شایستگی دارد در امر دین به وی اقتدا شود... و چون انبیا در بالاترین رتبه امامت قرار دارند در اینجا باید لفظ امام را بر نبوت حمل کنیم چون آیه در مقام امتنان است و ناگزیر باید امام را بر عالیترین رتبه از انواع نعمت امامت حمل کنیم تا با امتنان متناسب گردد و آن امامت علی الاطلاق است که ویژه انبیاست. چون گفتیم تنها انبیا در همه شؤون، پیشوای مردمند و دیگران در رتبههای بعد، به تناسب مسئولیت خود، چنین مقامی دارند[۳۱].
آلوسی (د۱۲۷۰ق) نیز ضمن آنکه از ظاهر آیه چنین استفاده میکند که ابتلای ابراهیم(ع) قبل از نبوت ایشان بوده و خداوند آنها را سببِ جعل نبوت ابراهیم قرار داده، مینویسد: اگر ذبح ولد و هجرت و القای در آتش از کلمات مواد آزمون به شمار روند، همین طور ختنه کردن که در ۱۲۰ سالگی تحقق یافته است، معنای آیه را با دشواری مواجه میکند. چون قطعاً این امور پس از نبوت حضرت بوده است. بنابراین، باید گفت اتمام کلمات، سبب برای عمومیت امامت حضرت ابراهیم و سبب برای اجابت دعای اوست[۳۲]. یعنی از نظر آلوسی موفقیت حضرت ابراهیم(ع) در این آزمونها که در دوره نبوت ایشان صورت گرفت، موجب شد حیطه نبوت حضرت گسترش یابد و پیامبر برای همه انسانها شوند و نیز دعایشان مستجاب گردد. وی درباره معنای «امام» چنین اظهار میکند: الإمام... و هو بحسب المفهوم و إن كان شاملا للنبي والخليفة وإمام الصلاة بل كل من يقتدى به في شيء و لو باطلا كما يشير إليه قوله تعالى: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۳۳] إلا أن المراد به هاهنا النبي المقتدى به[۳۴]؛ هرچند مفهوم امام شامل پیامبر، خلیفه و امام جماعت میشود، بلکه این معنا برای هر کسی را که به او در امری - هرچند باطل- اقتدا کنند خواهد بود، ولی مراد از امام در این آیه، پیامبری است که به او اقتدا میشود.
آنگاه آلوسی در تبیین این مسئله که چرا در اینجا، نبوت حضرت ابراهیم به «امامت» تعبیر شده، میگوید: همه انبیا امامند، ولی چون دیگر انبیا پیرو شریعت این پیامبر یعنی ابراهیم(ع) هستند، امامت آنان مانند امامت حضرت ابراهیم(ع) نیست. این امامت یا برای ابراهیم ابدی است، همانگونه که اطلاق «للناس» و صیغه «إماماً» به شکل اسم فاعلی در آیه، بر آن دلالت دارد؛ در این صورت انبیای پس از وی، فی الجمله مأمور به اتباع و پیروی از اویند (چون شرایع پس از ابراهیم در تمام ابعاد با شریعت ابراهیم منطبق نیست تا انبیای پس از وی بالجمله از او پیروی کنند) پس، امامت ابراهیم در انبیای پس از وی - که جملگی نیز فرزند اویند و در حکم پارهای از تن ابراهیماند- به تناوب باقی خواهد بود. و یا این امامت برای ابراهیم(ع) موقتی است چون – دستکم- بخشی از شریعت او نسخ شده است و با این نسخ، این امامت را ابدی نمینامند و الّا باید امامتِ هر پیامبری را ابدی دانست که امری رایج نیست. بنابراین، امامت برای حضرت ابراهیم موقت و تنها برای امتش خواهد بود. سپس آلوسی استدراکی در کلام خود آورده چنین ادامه میدهد: البته میتوان به امامت ابدی هر پیامبری در عقاید توحیدی آنان که هیچگاه نسخ نشده و نسخ نخواهد شد، گردن نهاد؛ همانگونه که قرآن در این آیه فرموده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۳۵]. در این صورت، میتوان امامت هر پیامبری را امری رایج دانست و اگر چنین امری هم رایج نباشد به اینکه امامت همه انبیا را ابدی ندانست ضرری به استدلال ما نخواهد زد. به هر حال اگر تنها به ابراهیم(ع) در این زمینه امتنان شده است و خداوند از نبوت وی با تعبیر امامت یاد کرده است به دلیل خصوصیتی است که در حضرت ابراهیم وجود دارد چنین امری را اقتضا میکند[۳۶].[۳۷]
منابع
پانویس
- ↑ مدرسی، مِن هدی القرآن، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۱۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۱
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۲۳۶؛ بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ شیخ طوسی نیز میگوید: این امامت پاداش موفقیت در آزمونهای ابراهیم(ع) است و اگر وی پیش از این ابتلاها، امام بود این جعل معنا نداشت (ر.ک: طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
- ↑ «(ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم... بیگمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲ و ۱۰۶.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ فیض کاشانی، الاصفی، ج۱، ص۶۴؛ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم * گفت: آیا مرا نوید میدهید با آنکه به سالمندی رسیدهام؟ پس به چه نوید میدهید؟ * گفتند: ما به تو نویدی راستین میدهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۳-۵۵.
- ↑ «گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است!» سوره هود، آیه ۷۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۲
- ↑ برای نمونه، ر.ک: مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۹؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۷؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۲۵۰؛ فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۸۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۱.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۲.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۸.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۶
- ↑ به نقل از: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸ و ۳۹.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۹. ابوحیان اندلسی نیز این ادله را با تعبیر قال أهل التحقيق... آورده است (ر.ک: ابوحیان، البحرالمحیط، ج۱، ص۶۰۳).
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۹۰