جایگاه امامت در تفسیر و علوم قرآنی
دیدگاه شیعه، امامت فراتر از نبوت و رسالت
مفسران شیعی همسو با مفاد روایات -که خواهد آمد - رتبه امام در آیه «ابتلی» را فراتر از نبوت میدانند و بر این باورند که زمان اعطای این مقام به ابراهیم(ع) پس از رسالت وی بوده است؛ آنان در این معنا اتفاق نظر دارند جز - تا آنجا که میدانیم - دو تن از متأخران شیعی در قرن پانزدهم؛ یکی مؤلف من هدی القرآن که در این باره میگوید: اعطاه الله الرسالة بعد امتحان عسير ثم إن إبراهيم طلب النبوة لأبنائه فرفض اطلاق طلبه لأن منهم ظالم يفشل في الاختبار؛ خدای متعال پس از آزمونهای دشوار، به ابراهیم(ع) رسالت بخشید. آنگاه حضرت، برای فرزندان خود نیز این مقام را درخواست کرد که برای برخی از آنان مورد قبول واقع نشد؛ چون برخی از آنان ستمگرند و در آزمون موفق نخواهند بود[۱]. وی به همین عبارت اکتفا کرده و نقد و نظری نسبت به دیدگاه مفسرانی که امامت را فراتر از نبوت و پس از رسالت دانستهاند، ندارد. با آنکه وی با گزینش این نظریه لازم بود دیدگاه اکثریت قریب به اتفاق شیعه را که لابد در نظر او با کاستیهایی روبه روست، نقد کند.
مؤلف دیگر در تفسیر مِن وحی القرآن نیز امامت را به همان معنا میداند و مینویسد: امامت، تطور در خود مفهوم نبوت است؛ در واقع امامت، صفت حرکت پیامبر در متن حیات اوست و معنای آن در خود مفهوم نبوت نهفته است. چون دلیلی نیست که امامت پس از نبوت جعل شده باشد و در قرآن نیز شاهدی بر اینکه امامت، حامل معنایی در برابر معنای عام نبوت باشد، در دست نیست[۲]. از نظر این مفسر، امامت در مفهوم نبوت اشراب شده است. نبوت ناظر به بُعد برونی دعوت نبی بر اساس تلقی وحی و رسالت او از عالم دیگر است و امامت، ناظر به بُعد درونی و شخصیت خود نبی از نظر مقتدا و اتّباع از اوست که پیشواییاش براساس تواناییهای فکری روحی و علمی او صورت میپذیرد. به زودی کاستیهای دیدگاههای وی را افزون بر مناقشهها که بر اصل نظریه اوست همراه با تهافتها در عناصر درونی این نظریه، خواهید دید. ادله مفسران شیعه در این باره به دو دسته قرآنی و روایی تقسیم میشود.[۳]
ادله قرآنی
- تحلیل ساختار ادبی آیه: از جمله ادله قرآنی در نگاه جمعی از مفسران شیعه، تحلیل ساختار ادبی آیه ابتلی است[۴] بدین شرح که: «إِمَام» در این آیه، مفعول دوم «جاعِلُ» است. اسم مشتقِ «جَاعِلُ» در صورتی عمل میکند که به معنای حال یا آینده باشد؛ پس اولاً: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ به این معنا نیست که پیش از این، تو را برای مردم امام قرار دادم، تا بتوان امام را به معنای نبی معنا کرد و یا امامت و پیشوایی را در این آیه لازمه نبوت دانست؛ ثانیاً: به کار بردن مشتق در آینده، مَجاز است و نیاز به قرینه دارد و در اینجا قرینهای نیست تا گفته شود معنای این فراز آن است که: من در آینده تو را امام قرار خواهم داد. پس ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ﴾ برای زمان حال با جعل مستمر است و معنای آیه چنین خواهد بود: چون ابراهیم(ع) ابتلاها را با موفقیت به پایان برد خداوند خطاب به وی فرمود: «هماکنون مقام امامتِ مردم را برای تو قرار دادم تا پاداش این موفقیت باشد» یا طبق این احتمال که ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ عبارت از همان ﴿كَلِمَاتٍ﴾ باشد، معنا چنین خواهد شد که: «خداوند ابراهیم را به کلماتی تکلیف کرد به اینکه به وی گفت: تو را هماکنون برای مردم امام قرار میدهم». در هر دو نوع «جَاعِلُ» اسم و دال بر ثبوت و استمرار است.
- نزول وحی پیش از امامت: حضرت ابراهیم(ع) از طریق وحی به آزمونهای خود آگاه شدهاند، یا دستکم همین خطاب که فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ...﴾ از طریق وحی است. پس ایشان باید نبی باشد تا وحی را دریافت کند.
- درنگ در آزمونها: از جمله آزمونهایی که قرآن با صراحت از آن نام برده و برخی مفسران آن را مصداق روشن ابتلا محسوب کردهاند، آزمون ذبح اسماعیل است[۵]. قرآن میفرماید: ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾[۶]. این رخداد در کهنسالی حضرت ابراهیم(ع) و در زمانی است که صاحب فرزند شده است. همانگونه که قرآن از قول ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾[۷]. بنابراین، اگر ذبح اسماعیل(ع) را جزء آزمونها بدانیم، به طور قطع زمان اعطای مقام امامت، پس از نبوت و رسالت و در اواخر عمر حضرت بوده است[۸].
- تأمل در زمان دعای ابراهیم: حضرت ابراهیم(ع) در این آیه از خدا با تعبیر ﴿... وَمِنْ ذُرِّيَّتِي...﴾ میخواهند این مقام را به فرزندانشان عطا کند یا امامانی که در آینده خواهند بود، از دودمان وی باشند. در هر صورت این درخواست ابراهیم، یا در کهنسالی است که در آن به صورت معجزه، صاحب فرزند شد و گفت: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ...﴾[۹]. و یا در سن جوانی و میانسالی است؛یعنی در زمانی که فرزند نداشته است، اما به طور طبیعی امکان فرزنددار شدن ایشان و همسرشان فراهم بوده است. در این صورت، درخواست مقام امامت برای فرزندانی است که در آینده نصیبشان خواهد شد. اما میان این دو مقطع، یعنی پیش از فرزنددار شدن و پس از دوره جوانی و میانسالی، گمان نمیبردند صاحب فرزند شوند تا بخواهند برای آنان مقام امامت را درخواست کنند. به همین رو، چون فرشتگان به خانه ایشان میآیند و بشارت به تولد اسماعیل میدهند، از این بشارت در شگفت میمانند. قرآن در این باره میفرماید: ﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ﴾[۱۰].
حضرت ابراهیم(ع) در این آیه از مژده فرشتگان شگفتزده شده، و میفرماید: مرا به فرزنددار شدن مژده میدهید، با آنکه دچار کبر سن هستم؟! فرشتگان که از سخن آن حضرت نوعی ناامیدی احساس میکنند و در جواب میگویند: «ما تو را مژده حق میدهیم پس از مأیوس شدگان نباش». شرایط سنی همسر ابراهیم نیز به گونهای است که به طور طبیعی از زمان باردار شدن گذشته است. قرآن پس از آنکه از مژده فرشتگان به همسر ابراهیم یاد میکند از قول ایشان چنین میآورد: ﴿قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ﴾[۱۱]. پس یا باید منصب امامت حضرت ابراهیم(ع) در دوره کهنسالی ایشان باشد که در آن دوره صاحب فرزند شده است که در این صورت مقام امامت برتر از مقام نبوت و رسالت خواهد بود؛ چون حضرت بدون شک پیش از دوره کهنسالی به مقام نبوت و رسالت نائل شده، بارها از طریق وحی رسالی مأموریتهای خود را انجام دادهاند. یا باید در دوره جوانی به این مقام نائل شده باشند. علامه طباطبایی در مورد فرض اول میگوید: والقصة إنما وقعت في أواخر عهد إبراهيم(ع) بعد كبره و تولد إسماعيل وإسحاق له و إسكانه إسماعيل و أمه بمكة كما تنبه به بعضهم أيضاً والدليل على ذلك قوله(ع) على ما حكاه الله سبحانه بعد قوله تعالى: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾، قوله: ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ فإنه قبل مجيء الملائكة ببشارة إسماعيل وإسحاق ما كان يعلم و لا يظن أن سيكون له ذرية من بعده حتى أنه بعد ما بشرته الملائكة بالأولاد خاطبهم بما ظاهره اليأس والقنوط؛ این رخداد عطای مقام امامت در اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) پس از کِبر سن و تولد اسماعیل و اسحاق و اسکان حضرت اسماعیل و مادرش در مکه بوده است. همانگونه که برخی مفسران به آن توجه کردهاند. دلیل آن جملهای است که خداوند از حضرت ابراهیم(ع) نقل میکند که فرمود: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ امامت را در ذریهام قرار ده. چون حضرت ابراهیم پیش از آمدن فرشتگان و مژده به تولد اسماعیل و اسحاق، نمیدانستند و گمان نمیبردند که صاحب فرزند میشوند حتی هنگامی که فرشتگان بشارت به فرزنددار شدن به وی دادند، به گونهای با آنان سخن گفت که نومیدی و یأس از اولاد دار شدن در آن احساس میشد[۱۲].
اما فرض دوم، یعنی رسیدن به مقام امامت در دوره جوانی و میانسالی حضرت منتفی است؛ چون باز به تعبیر علامه طباطبایی: چنین درخواستی در این شرایط سنّی خلاف ادب است. چگونه ممکن است کسی که کمترین آشنایی به ادب کلام داشته باشد آن هم مثل ابراهیم خلیل به خود اجازه دهد از پروردگار جلیل خود درخواستی کند که به آن علم ندارد؛ چون ایشان نه فرزند داشته و نه اطلاعی از فرزنددار شدنش داشته است. اگر همچنین سخنی را از حضرت ابراهیم احتمال دهیم باید میفرمود: به فرزندانم اگر فرزندانی روزیام کردی، امامت عطا فرما و یا عبارات دیگر که این قید و شرط را برساند[۱۳]. به هر روی، همانگونه که برخی مفسران گفتهاند[۱۴]: درخواست حضرت ابراهیم(ع) برای امامت فرزندان خود در اواخر عمر ایشان بوده و دلالت بر الحاق رتبه امامت پس از نبوت و رسالت حضرت دارد.[۱۵]
ادله روایی
مفسران شیعی در کنار ادله قرآنی به روایات نیز استناد کردهاند[۱۶]. جمعی از آنان حجم این روایات را مستفیض میدانند[۱۷] از جمله این احادیث عبارتاند از:
۱. حدیث مرحوم کلینی از طریق محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابی یحیی الواسطی عن هشام بن سالم و دُرستَ بن ابی منصور از امام صادق(ع) است که چنین نقل میکند: «... وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ(ع) نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ ﴿إنی جاعلک للناس إماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین﴾ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ همانا حضرت ابراهیم(ع) پیامبر بود ولی امام نبود، تا آنکه خداوند فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم. گفت: آیا از ذریه من هم به این مقام میرسند؟، خداوند فرمود: عهد من به ستمگران نمیرسد»، کسی که بت پرستیده باشد ستمگر است و امام نخواهد بود[۱۸]. محمد بن صفار نیز در بصائر الدرجات همین حدیث را از طریق محمد بن هارون عن ابی یحیی الواسطی... نقل کرده است[۱۹]. شیخ مفید نیز با سند کلینی این حدیث را آورده و در آن تصریح میکند که «احمد بن محمد» در سند حدیث همان «احمد بن محمد بن عیسی» است[۲۰].
۲. باز شیخ کلینی با سند «محمد بن الحسن عمّن ذکره عن محمد بن خالد عن محمد بن سنان عن زید الشّحّام» چنین میآورد: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ: ﴿إنی جاعلک للناس إماما﴾ قَالَ: فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: ﴿و من ذریتی﴾ قالَ: ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ قَالَ: لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ»؛ زید شحّام میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود: خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان پیامبر برگزید پیش از آنکه او را رسول خود سازد و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود انتخاب کند و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه او را امام قرار دهد، هنگامی که همه این مقامات را برای او فراهم کرد فرمود: «من تو را امام مردم قرار میدهم»، این مقام به قدری در چشم ابراهیم(ع) بزرگ جلوه کرد که عرض کرد: خداوندا، از دودمان من امامانی انتخاب میشوند؟! فرمود: «پیمان من به ستمکاران از آنها، نمیرسد»، و فرمود: سفیه نابخرد امام متقی نخواهد شد[۲۱].
۳. حدیث دیگر مرحوم کلینی نیز بدین شرح است: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ: يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ(ع) قَالَ: يَا رَبِّ ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ قالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ همانا خداوند ابراهیم را بنده خود گرفت پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان پیامبر قرار داد پیش از آنکه رسول کند، و او را رسول کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل برگزیند و او را خلیل گرفت پیش از آنکه به امامت نائلش کند پس چون همه این مقامات برای او جمع شد - و امام دست خود را مشت کردند تا کنایه از این باشد که همه اینها جمع شد- خداوند به ابراهیم فرمود: «من تو را امام برای مردم قرار میدهم، پس این مقام در چشم ابراهیم(ع) بزرگ جلوه کرد و گفت: پروردگار من! آیا این مقام به ذریه من هم میرسد؟ فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۲]. مرحوم مفید، حدیث اول را از طریق أبي الحسن الأسدي، عن أبي الخير صالح بن أبي حماد الرازي، يرفعه، قال: سمعت أبا عبد الله الصادق(ع) يقول:... نقل کرده است[۲۳].
۴. باز مرحوم کلینی از امام رضا(ع) همین مضمون را از طریق أبو محمد القاسم بن العلاء رفعه، عن عبد العزيز بن مسلم چنین نقل کرده است: «... إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ: ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾ فَقَالَ الْخَلِيلُ(ع) سُرُوراً بِهَا: ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي﴾؟ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ همانا خدای عزوجل، ابراهیم را پس از نبوت و خُلت در مرتبه سوم، به امامت نائل کرد و به این فضیلت تشرف داد و به وسیله آن نام حضرت را بلندآوازه کرد به اینکه فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم». خلیل(ع) که از این مقام مسرور شده بود، عرض کرد: آیا از فرزندانم نیز امام خواهند شد؟ خداوند فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۴]. در سند این حدیث از کلینی تعبیر «رفعه» به کار رفته که شیخ صدوق سند آن را از طریق کلینی بدین شرح آورده است: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الكليني قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ...[۲۵]. اگر «قاسم بن مسلم» راوی برادرش و مروی عنه او «قاسم بن العلاء» باشد، این حدیث از رفع بیرون میآید. شیخ صدوق سند دیگری نیز به این حدیث دارد بدین شرح: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ...[۲۶]. ظاهراً این روایات در مقام بیان بلندای رتبه امامت هستند به اینکه این مقام بسی والاست، نه آنکه شرط احراز امامت گذر از مقام نبوت و رسالت و... باشد.
۵. بصائر الدرجات نیز از طریق خود از امام صادق(ع) حدیثی را بدین شرح نقل میکند: «سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى، و محمد بن عبد الجبار، عن محمد بن خالد البرقي، عن فضالة بن أيوب، عن عبد الحميد بن النضر، قال: قال أبو عبد الله(ع): ينكرون الإمام المفروض الطاعة و يجحدونه؟! و الله، ما في الأرض منزلة عند الله أعظم من منزلة مفترض الطاعة، لقد كان إبراهيم(ع) دهرا ينزل عليه الأمر من الله و ما كان مفترض الطاعة حتى بدا لله أن يكرمه و يعظمه فقال: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ فعرف إبراهيم(ع) ما فيها من الفضل فقال: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ أي و اجعل ذلك في ذريتي، قال الله عز و جل: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ آنان امامی که اطاعتش واجب است را منکرند، به خدا سوگند در زمین منزلتی نزد خدا بزرگتر از منزلت امام مفترض الطاعه نیست، همانا وحی مدتی طولانی بر ابراهیم(ع) نازل میشد و هنوز مفترض الطاعه نبود، تا آنکه خداوند او را بزرگ داشت و ارج نهاد و فرمود: «من تو را برای مردم، امام قرار میدهم»، ابراهیم(ع) فضیلتی که در این مقام است را شناخت و به همین رو، گفت: و از ذریه من؟ یعنی این مقام را در ذریه من قرار ده. خداوند بلندمرتبه فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۷]. شبیه به این حدیث که شأن و منزلت امام را نزد خداوند، بزرگترین شأن و منزلت میداند، حدیثی دیگر در تفسیر عیاشی از هشام بن الحکم از امام صادق(ع) است که درباره فراز ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ میفرماید: «اگر خداوند نامی برتر از نام امام میدانست ما را به آن، نامگذاری میکرد»[۲۸].[۲۹]
دیدگاه اهل سنت، امامت مترادف با نبوت و رسالت
اهل سنت به طور مشخص درباره رتبه امامت در این آیه، بحث نکردهاند و متعرض اثبات یا ابطال ادله شیعه در این زمینه نشدهاند، آنان تنها در صدد تبیین معنای امام برآمده، و عمدتاً آن را به معنای «نبی» دانستهاند. اهل سنت در این معنا ناگزیر از دو امرند: الف) تبیینی مناسب از زمان ابتلای حضرت ابراهیم(ع) به «کَلِماتٍ» نسبت به زمان اعطای مقام نبوت به ایشان، به دست دهند. ب) دلیل برای تفسیر امامت به نبوت در آیه مورد بحث، اقامه کنند. اهل سنت - تا آنجا که جستجو کردیم- به طور مبسوط در این دو امر بحث نکردهاند. جز چند نفر که عبارتاند از: قاضی ابوبکر باقلانی که به نظر میرسد نخستین کسی است که به تبیین زمان ابتلا با زمان اعطای مقام نبوت پرداخته است. سپس فخر رازی است که کوشیده ادلهای اقامه کند و اثبات نماید، امامت حضرت ابراهیم(ع) در این آیه به معنای نبوت است و پس از او، آلوسی که - با این پیشفرض که امامت ابراهیم(ع) در این آیه به معنای نبوت میداند- درصدد تبیین رابطه امامت و نبوت حضرت ابراهیم برآمده و تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد که چرا حضرت ابراهیم(ع) در میان انبیا، سمت پیشوایی دارد، یعنی با آنکه ابراهیم(ع) پیامبر است و امامت در این آیه نیز به معنای نبوت میباشد، چرا تنها ابراهیم در میان پیامبران، متصف به صفت امام شده است.
فخر رازی دیدگاه باقلانی را نقل کرده که حاصل آن چنین است: ابتلاهای حضرت ابراهیم پیش از نبوت ایشان، به منزله سبب برای نصب مقام نبوت است. اگر گفته شود حضرت ابراهیم(ع) تنها از طریق وحی رسالی این ابتلاها را شناخته و به آنها مکلف شدهاند، پس حضرت باید پیش از آزمونها به مقام نبوت رسیده باشند تا بتوانند وحی را دریافت کنند، در پاسخ میگویم: احتمال دارد این وحی از زبان جبرائیل بر حضرت القا شده پیش از آنکه حضرت به مقام نبوت رسد و برای خلق مبعوث شود. البته اگر ابتلای ابراهیم(ع) به ستاره و خورشید و ماه باشد- آنگونه که حسن بصری میگوید- چون این امور پیش از نبوت حضرت است، مشکلی نخواهد بود؛ اما اگر با ادله قطعی ثابت شود مراد از ابتلاها، ذبح فرزند، هجرت، القای در آتش و ختنه که گفته شده در ۱۲۰ سالگی ایشان رخ داده باشد، چون این امور پس از نبوت حضرت ابراهیم(ع) است، باید درباره آن چارهای اندیشد و چنین گفت: چون خداوند سبحان میدانسته که حضرت ابراهیم این آزمونها را پس از نبوت در آینده با موفقیت انجام میدهد، به ایشان پیش از انجام آزمونها خلعت نبوت پوشاند[۳۰]. بنا بر نظر باقلانی، فراز ﴿إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ به این معناست: خداوند حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود و چون حضرت این آزمونها را در زمان پیامبریاش با موفقیت به انجام رساند، خداوند به وی فرمود: من تو را پیش از این آزمونها - به این دلیل که از قبل میدانستم موفق خواهی بود- پیامبر برای مردم قرار دادم.
فخر رازی نیز با ارائه سه دلیل به اثبات معنای نبوت برای امامت پرداخته، چنین میآورد: قال أهل التحقيق: المراد من الإمام ههنا النبي ويدل عليه وجوه، أحدها: أن قوله «للناس إماما» يدل على أنه تعالى جعله إماما لكل الناس والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون رسولا من عند الله مستقلا بالشرع لأنه لو كان تبعا لرسول آخر لكان مأموما لذلك الرسول لا إماما له فحينئذ يبطل العموم. و ثانيها: أن اللفظ يدل على أنه إمام في كل شيء والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون نبيا. و ثالثها: إن الأنبياء(ع) الأئمة من حيث يجب على الخلق اتباعهم... والخلفاء أيضاً أئمة لأنهم رتبوا في المحل الذي يجب على الناس اتباعهم و قبول قولهم و أحكامهم والقضاة والفقهاء أيضاً أئمة لهذا المعنى... فإذا ثبت أن اسم الإمام يتناول ما ذكرناه و ثبت أن الأنبياء في أعلى مراتب الإمامة وجب حمل اللفظ ههنا عليه لأن الله تعالى، ذكر لفظ الإمام ههنا في معرض الامتنان فلا بد و أن تكون تلك النعمة من أعظم النعم ليحسن نسبة الامتنان فوجب حمل هذه الإمامة على النبوة؛ اهل تحقیق گویند: مراد از امام در اینجا، «نبی» است. این قول با چند دلیل قابل اثبات است: اولاً خداوند، امامت ابراهیم را برای همه مردم قرار داد و کسی که امامتش برای همه مردم جعل شود، ناگزیر باید رسول از ناحیه حقتعالی و مستقل در شریعت باشد؛ چون اگر پیرو رسولی دیگر شد، مأموم و نه امام اوست و این با عمومیتِ امامت وی ناسازگار خواهد شد. ثانیاً: تعبیر جعل امامت برای حضرت ابراهیم در آیه، دلالت بر این دارد که حضرت، در همه شؤون امام مردم است و کسی که چنین امامتی دارد باید پیامبر باشد چون تنها پیامبران در تمام شؤون دینی و دنیوی، امام مردمند. ثالثاً: انبیا، پیشوایان مردمند و بر مردم واجب است از آنان پیروی کنند... همینطور خلفا نیز در رتبه خود امامند و مردم باید قول و احکام آنان را بپذیرند، و باز قاضیان، فقها و امامان جماعت همه امام میباشند. بنابراین، نام امام بر کسی اطلاق میشود که در رتبه خود شایستگی دارد در امر دین به وی اقتدا شود... و چون انبیا در بالاترین رتبه امامت قرار دارند در اینجا باید لفظ امام را بر نبوت حمل کنیم چون آیه در مقام امتنان است و ناگزیر باید امام را بر عالیترین رتبه از انواع نعمت امامت حمل کنیم تا با امتنان متناسب گردد و آن امامت علی الاطلاق است که ویژه انبیاست. چون گفتیم تنها انبیا در همه شؤون، پیشوای مردمند و دیگران در رتبههای بعد، به تناسب مسئولیت خود، چنین مقامی دارند[۳۱].
آلوسی (د۱۲۷۰ق) نیز ضمن آنکه از ظاهر آیه چنین استفاده میکند که ابتلای ابراهیم(ع) قبل از نبوت ایشان بوده و خداوند آنها را سببِ جعل نبوت ابراهیم قرار داده، مینویسد: اگر ذبح ولد و هجرت و القای در آتش از کلمات مواد آزمون به شمار روند، همین طور ختنه کردن که در ۱۲۰ سالگی تحقق یافته است، معنای آیه را با دشواری مواجه میکند. چون قطعاً این امور پس از نبوت حضرت بوده است. بنابراین، باید گفت اتمام کلمات، سبب برای عمومیت امامت حضرت ابراهیم و سبب برای اجابت دعای اوست[۳۲]. یعنی از نظر آلوسی موفقیت حضرت ابراهیم(ع) در این آزمونها که در دوره نبوت ایشان صورت گرفت، موجب شد حیطه نبوت حضرت گسترش یابد و پیامبر برای همه انسانها شوند و نیز دعایشان مستجاب گردد. وی درباره معنای «امام» چنین اظهار میکند: الإمام... و هو بحسب المفهوم و إن كان شاملا للنبي والخليفة وإمام الصلاة بل كل من يقتدى به في شيء و لو باطلا كما يشير إليه قوله تعالى: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۳۳] إلا أن المراد به هاهنا النبي المقتدى به[۳۴]؛ هرچند مفهوم امام شامل پیامبر، خلیفه و امام جماعت میشود، بلکه این معنا برای هر کسی را که به او در امری - هرچند باطل- اقتدا کنند خواهد بود، ولی مراد از امام در این آیه، پیامبری است که به او اقتدا میشود.
آنگاه آلوسی در تبیین این مسئله که چرا در اینجا، نبوت حضرت ابراهیم به «امامت» تعبیر شده، میگوید: همه انبیا امامند، ولی چون دیگر انبیا پیرو شریعت این پیامبر یعنی ابراهیم(ع) هستند، امامت آنان مانند امامت حضرت ابراهیم(ع) نیست. این امامت یا برای ابراهیم ابدی است، همانگونه که اطلاق «للناس» و صیغه «إماماً» به شکل اسم فاعلی در آیه، بر آن دلالت دارد؛ در این صورت انبیای پس از وی، فی الجمله مأمور به اتباع و پیروی از اویند (چون شرایع پس از ابراهیم در تمام ابعاد با شریعت ابراهیم منطبق نیست تا انبیای پس از وی بالجمله از او پیروی کنند) پس، امامت ابراهیم در انبیای پس از وی - که جملگی نیز فرزند اویند و در حکم پارهای از تن ابراهیماند- به تناوب باقی خواهد بود. و یا این امامت برای ابراهیم(ع) موقتی است چون – دستکم- بخشی از شریعت او نسخ شده است و با این نسخ، این امامت را ابدی نمینامند و الّا باید امامتِ هر پیامبری را ابدی دانست که امری رایج نیست. بنابراین، امامت برای حضرت ابراهیم موقت و تنها برای امتش خواهد بود. سپس آلوسی استدراکی در کلام خود آورده چنین ادامه میدهد: البته میتوان به امامت ابدی هر پیامبری در عقاید توحیدی آنان که هیچگاه نسخ نشده و نسخ نخواهد شد، گردن نهاد؛ همانگونه که قرآن در این آیه فرموده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۳۵]. در این صورت، میتوان امامت هر پیامبری را امری رایج دانست و اگر چنین امری هم رایج نباشد به اینکه امامت همه انبیا را ابدی ندانست ضرری به استدلال ما نخواهد زد. به هر حال اگر تنها به ابراهیم(ع) در این زمینه امتنان شده است و خداوند از نبوت وی با تعبیر امامت یاد کرده است به دلیل خصوصیتی است که در حضرت ابراهیم وجود دارد چنین امری را اقتضا میکند[۳۶].[۳۷]
ارزیابی دیدگاههای فریقین
در بررسی نظریه برتری مقام امامت از رسالت در دو جهت میتوان بحث را پی گرفت. در جهت ایجاب و در جهت سلب. به نظر ما، در جهت ایجاب ادله شیعه تمام و پابرجاست، ضمن آنکه میتوان ادله دیگری غیر از آنچه که قرآنپژوهان شیعی آوردهاند، اقامه کرد تا اتفاق نظر شیعه را در برتری مقام امامت از نبوت و رسالت استحکام بخشد. در جهت سلب نیز، میتوان ادله کسانی که امامت را همان معنای نبوت میدانند و این دو را همتراز هم به حساب میآورند، ابطال کرد.
ادله ایجابی
از جمله ادلهای که میتوان برای برتری مرتبه امامت از نبوت (افزون بر آنچه که مفسران شیعی آوردهاند) اقامه کرد، چنین است:
۱. تمسک به سیاق آیات ۱۲۴ تا ۱۴۱ سوره بقره: گرچه به حسب ظاهر و با نگاهی سطحی، پیوندی بین آیه مورد بحث تا آیه۱۴۱ که درباره ابراهیم(ع) و دودمان اوست با آیات پیش از آن، که در مورد بنی اسرائیل است، دیده نمیشود؛ اما با دقت و تأمل، ارتباط شایان توجهی را میتوان بین آنها یافت. چون اهل کتاب خود را وارث ابراهیم و آیین او میدانستند و مشرکان نیز مدعی همبستگی و ارتباط محکم بین خود با حضرت ابراهیم(ع) به لحاظ نَسَبی بودند، قرآن برای اثبات بیگانگی و ابطال ادعاهای آنان، مرام و مسلک این پیامبر را که براساس توحید ناب و اطاعت محض و روحیه تسلیمپذیری نسبت به ساحت قدس ربوبی بنا شده، بازگو میکند تا اثبات کند ملت و آیین ابراهیم و فرزندان معصومش همان توحید و تسلیمی است که رسول اکرم(ص) بر آن است و جامعه را به آن فرامیخواند، نه هوسها و اباطیلی که آنان به ابراهیم(ع) نسبت داده و به آن دل بسته بودند قرآن به همین منظور در آیات ۱۲۴ تا ۱۴۱ به فرازهایی از زندگی ابراهیم میپردازد.
فخر رازی نیز در این زمینه بحثی گشوده و در بخشی از کلام خود مینویسد: پس از آنکه خداوند به شرح وجوه نعمتهای خود بر بنی اسرائیل پرداخت، از قبایح اعمال و پیرایههای آنان نسبت به آیینشان پرده برداشت و این فصل را در آیات ۱۲۲ و ۱۲۳ با همان تعابیری به انجام رساند که با آن در آیات ۴۷ و ۴۸ آغاز کرده بود به اینکه فرمود: ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ... * وَاتَّقُوا يَوْمًا... وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ﴾[۳۸]. سپس به داستان زندگی حضرت ابراهیم پرداخت... حکمت این داستان برای آن است که همه ملل و طوایف از مشرک و اهل کتاب به شخصیت و فضیلت او معترفند؛ به همین رو، حق تعالی فرازهایی از زندگی حضرت را بیان میکند تا بر مشرکان و اهل کتاب حجت را تمام کند و بر آنان الزام نماید که تنها راه، پیروی از حضرت ابراهیم و رسیدن به نجات و سعادت، قبول و انقیاد نسبت به آیین حضرت محمد(ص) است[۳۹].
سپس فخر رازی به تحلیل فرازهای داستان حضرت ابراهیم(ع) و چگونگی دلالت آنها بر الزام دیگران میپردازد؛ از جمله اینکه: حضرت ابراهیم(ع) به مقام امامت نائل شد چون در برابر آزمونهای سخت، نسبت به حکم خداوند تسلیم و منقاد محض بود. شما نیز اگر در طلب خیر آخرت و دنیایید باید همین شیوه را در پیش گیرید، باز خداوند در پاسخ به درخواست حضرت ابراهیم برای مقام امامت فرزندان، آن را مشروط به عدم ظلم کرد تا قانون خود را بیان کند به اینکه منصب امامت در دین بدون ملاک نیست و باید لجاج و عناد را فروگذاشت و...[۴۰] پیش از این نیز در پایان فصل اول به تفصیل درباره پیوند آیه ابتلی با آیات قبل و بعد آن بحث شد. اما آنچه که در اینجا باید در جهت موضوع سخن بر آن تأکید کنیم، این است که: آیه ابتلی با هفده آیه پس از آن (تا آیه ۱۴۱)همه درباره ابراهیم(ع) و دودمان اوست تا نمایی روشن از حیات سراسر توحیدی ایشان و فرزندانشان در همه زوایا و شؤون به دست دهد... همه این آیات از زمانی حکایت میکنند که خلیل الرحمن در دوره کهنسالی و دارای فرزند بوده است. مانند تعابیر ﴿وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾[۴۱]، ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ... * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ﴾[۴۲] و ﴿وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ...﴾[۴۳]. در همه این آیات، حضور فرزندان ابراهیم را میبینیم؛ بنابراین براساس سیاق آیات نامبرده، مقام امامت در زمانی به حضرت عطا شد که ایشان در دوره فرزندداری و کهنسالی بودهاند و به طور قطع حضرت ابراهیم(ع) پیش از این دوره، مقام نبوت و رسالت را داشتهاند.
۲. بررسی مقاطع زندگی حضرت ابراهیم(ع) در قرآن: قرآن کریم در چند مورد، حضرت ابراهیم(ع) را نبی و رسول نامیده است. با بررسی موقعیت این خطابها روشن میشود، حضرت ابراهیم(ع) پیش از احراز مقام امامت، این دو مقام را داشتهاند و مقام امامت وی، فراتر از رسالت و نبوت اوست. از جمله، قرآن در سوره مریم میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ... *... قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي... وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي... * وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ... * فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا﴾[۴۴]. ظاهر این آیات و تصریح به لفظ «نبیاً» به خوبی دلالت دارد بر اینکه حضرت ابراهیم(ع) در آغاز دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بتپرستی، مقام نبوت داشته است. قرآن کریم درباره رسالت حضرت ابراهیم در زمانی که قوم خود را به توحید دعوت کردهاند، چنین خبر میدهد: ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ... أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ﴾[۴۵]. بنابراین، مقام رسالت حضرت ابراهیم در زمان دعوت قوم خود به توحید پیش از زمانی است که ایشان از عموی خود - که در قرآن با تعبیر «أَبْ» از او یاد میشود – رویگردان شده و از قوم خود هجرت کنند و باز پیش از آن بوده که صاحب فرزند شوند.
تفصیل هر کدام از این موقعیتها، کم و بیش در قرآن آمده است. به طور نمونه در آیاتی از سوره انبیاء شرایط زمانی هجرت ابراهیم(ع) از قوم خود با شرح بیشتری بدین صورت نقل شده است: حضرت، بتها را میشکنند و قوم ایشان وی را در آتش میافکنند ولی آتش بر ابراهیم سرد و سلامت میشود. آنگاه سخن از هجرت و جدایی حضرت به میان میآید. قرآن پس از شرح این حوادث میفرماید: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ * وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً...﴾[۴۶]. باز به طور مشخصتر در آیات سوره عنکبوت این تفصیل به چشم میخورد. خداوند در این آیات میفرماید: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ... * فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ... * وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ...﴾[۴۷].
حرف «واو» در آغاز آیه ﴿وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ...﴾ واو عاطفه است و لفظ ابراهیم را بر لفظ نوح در آیه ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا...﴾ عطف میکند[۴۸] و چنین معنا میشود: و لقد أرسلنا إبراهيم إذ قال لقومه... - همانند آیه ۲۸ و ۳۶ همین سوره که میفرماید: ﴿وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ... وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا﴾ که باز عطف به همان آیه درباره نوح است - در این صورت ابراهیم(ع) قوم خود را به عنوان پیامبری از پیامبران خدا - و نه تنها به عنوان بنده صالح خداوند- به توحید دعوت میکنند. افزون بر آن، ظاهر گوینده این تعبیر در آیه بعد که میفرماید: ﴿وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۴۹] حضرت ابراهیم(ع) و مخاطب آن قوم اوست. حضرت ابراهیم(ع) به آنان میفرماید: «اگر من را تکذیب میکنید جای تعجب نیست قطعاً امتهای پیش از شما نیز پیامبرانشان را تکذیب کردند. در این معنا، عبارت ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ در ادامه همین آیه، به طور صریح از مقام رسالت ابراهیم(ع) در این مقطع از زندگی، پرده برمیدارد. بلکه اگر ابراهیم(ع) رسول نمیبود، ایمان حضرت لوط(ع) به ایشان، بنا به آیهای که در ادامه همان آیات آمده و میفرماید: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ...﴾[۵۰] توجیه مناسبی نمییافت. هرچند برخی از مفسران مخاطب ﴿وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ...﴾[۵۱] را قریش دانسته و گوینده آن را رسول خدا(ص) قلمداد کردهاند[۵۲]. اما این نظریه در بین مشهور مفسران با تردید مواجه شده و تنها آن را به عنوان یک احتمال پذیرفتهاند[۵۳]. بلکه از نظر علامه طباطبایی چنین احتمالی بعید به نظر میرسد[۵۴]. نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که آیات ۱۹ تا ۲۳ سوره عنکبوت به صورت جملات معترضه در میان داستان ابراهیم آمده است. علامه طباطبایی نیز بر همین نظرند[۵۵]. و آلوسی آن را قول محققان میداند[۵۶].
در قرآن کریم، شبیه به این نوع از جملههای معترضه به چشم میخورد. مانند آیات چهاردهم و پانزدهم سوره لقمان، که در اثنای مواعظ حضرت لقمان و آیات هفدهم تا بیستونهم که در اثنای داستان حضرت داوود در سوره صقرار دارد. به هر روی، از مجموع این آیات که به بخشی از زندگی ابراهیم(ع) پرداخته، میتوان با اطمینان گفت: ابراهیم(ع) رسول الهی بوده است پیش از آنکه قوم خود و عموی خود را به توحید دعوت کند و پیش از آن بوده که وی را به آتش افکنند و از قوم خود هجرت کند و حضرت لوط به رسالت ایشان گردن نهد و باز پیش از زمانی است که ابراهیم(ع) صاحب فرزند شود. قرآن در ادامه همین بخش از آیات سوره عنکبوت، به بیان داستان قوم لوط میپردازد و سپس گزارش فرشتگانی که برای کیفر قوم لوط آمدهاند را در ضمن مژده به حضرت ابراهیم(ع) (برای فرزنددار شدن) بدین شرح بیان کند: ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ... * قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا... *... إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[۵۷]. باز این گزارش در آیات دیگر قرآن، از جمله در سوره حجر، تفصیل بیشتری یافته که بخشی از آن بدین قرار است: جمعی از فرشتگان که برای هلاکت قوم لوط رهسپار شدهاند، ابتدا به خانه حضرت ابراهیم(ع) درمیآیند و به ایشان چنین بشارت میدهند: ﴿... إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ﴾[۵۸]. آنگاه به خانه لوط(ع) میروند و از عذاب قطعی قوم او سخن میگویند: ﴿جِئْنَاكَ بِمَا كَانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ... * أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ﴾[۵۹].
بنابراین، فاصله زمانی که حضرت، به رسالت مبعوث شده تا زمان فرزنددار شدن وی، بسیار زیاد است، به نحوی که تمام ابتلاها از دعوت قوم و محاجّه با آنان، افکندن در آتش، هجرت و... را دربر میگیرد و اگر ابتلاها به این امور باشد، حضرت آنها را پشت سر گذاشته است. افزون بر آن چون دوره امامت ایشان، بنا به ظاهر آیه مورد بحث (بقره، ۱۲۴) در زمان فرزندداری وی به وقوع پیوسته، این دوره (امامت) بسیار متأخرتر از زمان رسالت آن حضرت خواهد بود و امامت مقامی فراتر از رسالت است.
۳. تمسک به فرازهای آیه «إذ ابتلی»: در فراز آخر آیه مورد بحث (بقره، ۱۲۴) چنین آمده است: ﴿... وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾؛ «ابراهیم(ع) گفت: و از فرزندان من کسی به این مقام میرسد!؟ خداوند گفت: پیمان من به ستمکاران نمیرسد». مفهوم مخالف عبارت «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» این است که این پیمان، که همان امامت است به غیر ستمکاران خواهد رسید و آنان شایسته دریافت چنین مقامی خواهند بود. چون درباره مقامات دودمان ابراهیم(ع) در قرآن جستجو کنیم در میان آنان تنها برخی از افرادی را مییابیم که این مقام برای آنان تصریح شده است و درواقع از اجابت درخواست ابراهیم(ع) برای رسیدن فرزندان خود به این مقام، پرده برداشته است. مانند حضرت اسحاق و یعقوب(ع) که قرآن درباره آنان میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۶۰]. اسحاق و یعقوب به مقام امامت میرسند، با آنکه آن دو نفر، مقام نبوت را داشتهاند. قرآن در این باره میفرماید: ﴿وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا﴾[۶۱]. باز قرآن در آیاتی از سوره صافات میفرماید: ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ *... وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۶۲]. ظاهر این آیه نشان میدهد بشارت به ابراهیم(ع) درباره مقام نبوت اسحاق(ع) و در همان زمانی است که فرشتگان به خانه ابراهیم(ع) آمده و مژده به اصل فرزنددار شدن را، به حضرت میدهند. بنابراین، حضرت ابراهیم(ع) با این مژده، پیش از مقام امامت خودشان، میدانستند فرزندشان اسحاق، پیامبر خدا خواهد بود. پس مقام امامتی که ابراهیم(ع) در آیه ابتلی (بقره، ۱۲۴) از خداوند برای فرزندانشان از جمله اسحاق میخواهند، غیر از نبوت است.
۴. تفاوت معنا با تغایر لفظ: در این دلیل میتوانیم بر اصل دلالت تغایر معنا با تغایر لفظ تأکید کنیم و بگوییم: لفظ نبوت و امامت متغایرند پس معنای آنها نیز متغایر خواهد بود (جز آنکه دلیلی بر اشتراک معنایی آنها اقامه شود). و چون بنا به آیات قرآن، چنانکه ملاحظه شد، اسحاق و یعقوب(ع) هر دو نبی خدا و نیز امام هستند، دارای دو مقام خواهند بود. شاهد آن هم این است که قرآن برای همه انبیا تعبیر «أَئِمَّةً» را به کار نبرده و تنها برای برخی از آنان به این وصف، تصریح کرده است. مانند داستان پیامبرانی که در سوره انبیاء آمده و قرآن از حضرت ابراهیم(ع)، اسحاق و یعقوب افزون بر اوصاف دیگر از آنان با عنوان «أَئِمَّةً» یاد میکند و میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۶۳]، ولی از دیگر انبیا مانند حضرت لوط، نوح، داوود، سلیمان، ایوب، اسماعیل و... در کنار اوصاف دیگر، آنان را با تعبیر ﴿إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ *... إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾[۶۴] میستاید.
۵. تأمل در زمان دعاهای ابراهیم برای فرزندان: چون در آیات قرآن درباره دعاهای حضرت ابراهیم(ع) نسبت به فرزندانشان تأمل کنیم به این نتیجه میرسیم که همه این دعاها در مقطعی است که حضرت سالخورده بوده و فرزند داشتهاند نه در مقطع جوانی، که به طور طبیعی امید به فرزنددار شدن داشتهاند. مانند آیات: ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾[۶۵] و نیز این آیات: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾[۶۶]. آیاتی که در ادامه آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ است نیز از دعاهای حضرت ابراهیم با اسماعیل(ع) درباره فرزندانشان حکایت میکند، مانند این آیه: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ﴾[۶۷]. این آیات شاهد بر این است که حضرت ابراهیم(ع) همواره به ذریه خود در دعاها عنایت داشتهاند و درخواست امامت حضرت و یا استفسار ایشان برای امامت فرزندان خود نیز، مانند دیگر دعاها برای فرزندانشان، پس از نبوت و رسالت در زمان کهنسالی و وجود فرزندان بالفعل بوده است. و حضرت میدانسته است که فرزندانش نیز پس از موفقیت در آزمونها به این مقام نائل میشوند.
۶. تحلیل شرایط احراز امامت در قرآن: قرآن کریم از اوصاف پیشوایانی خبر میدهد که از میان بنی اسرائیل برگزیده شدهاند و میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾[۶۸]. در این آیه، شرط جعل امامت از ناحیه حقتعالی برای انسانها، دستیابی به مقام صبر و یقین است. هر چند امکان دارد این صبر و یقین اکتسابی و یا بنا به حکمتهایی که خدا میداند، اهدایی باشد[۶۹]. آیا برای جعل مقام نبوت نیز این دو شرط لازم است؟ برای پاسخ به این پرسش باید در آیات و روایات تأمل کرد، اما در خصوص مقام امامت حضرت ابراهیم(ع)، لابد باید ابتلاهای متعددی صورت پذیرفته باشد تا وی با صبرش آزمون شده و مقام یقین او نیز آشکار گردد تا شایسته دریافت مقام امامت شود. چون در آیات قرآن تأمل کنیم چنین مییابیم: قرآن کریم از مقام یقین حضرت ابراهیم(ع) در زمان نبوت ایشان در هنگام محاجّه با آزر و قومش خبر میدهد و میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ... * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۷۰].
درباره مقام صبر حضرت ابراهیم(ع) نیز حتماً باید ابتلاهای متعددی صورت گرفته باشد تا در یک فرآیند زمانی نسبتاً طولانی صبر او نیز نمایان شود. در آیات قرآن دستکم بخشی از ابتلاها مانند، محاجّه با قوم، القای در آتش، هجرت و... را در زمان نبوت او مییابیم. بنابراین مقام امامت حضرت پس از احراز شرط یقین و صبر است این دو بر طبق آیات قرآن در زمان نبوت او پدید آمده است. پس مقام امامت حضرت ابراهیم(ع) پس از مقام نبوت وی خواهد بود. قرآن کریم در خصوص مقام امامت حضرت یعقوب نیز به احراز صبر و یقین ایشان اشاره کرده، از قول وی در آغاز فراق یوسف میفرماید: ﴿... فَصَبْرٌ جَمِيلٌ...﴾[۷۱] و سالیانی دراز بر این شکیبایی پایداری میورزد تا نزدیک وصال باز چنین میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ﴾[۷۲]. درباره یقین ایشان نیز از این آیه میتوان بهره گرفت که میفرماید: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾[۷۳]. حضرت یعقوب براساس این آیه بر این باور یقین دارد که حکم تنها از آن خداست، اوست که به اسباب و علل، اثر میبخشد و رشته همه امور را به دست دارد. ظاهراً ابتلا به فراق یوسف با آن همه شیفتگی و شیدایی حضرت یعقوب به ایشان، از شرایط احراز مقام امامت حضرت یعقوب به شمار میآید.
۷. تأیید از روایات: در جنب ادله قرآنی، ادله روایی نیز این نظریه را تأیید میکند. پیش از این متن این روایات را ملاحظه کردید. در اینجا به ذکر چند نکته درباره این روایات اکتفا خواهم کرد.
- در مصادر شیعی حدیثی که با مفاد این احادیث، معارض باشد به چشم نمیخورد؛
- کمیت طرق در سند این احادیث به اندازهای است که دستکم درباره آنها - همانگونه که برخی گفتهاند[۷۴]- میتوان ادعای استفاضه و حصول اطمینان به صدور مفاد آنها کرد؛
- برتری امامت از نبوت و رسالت در حدیث درازدامنی از امام رضا(ع) که آن را منشور امامت مینامیم، مطرح شده است. این حدیث همواره مورد توجه حدیثپژوهان بوده[۷۵] و مضمونهای آن فارغ از سند، بهترین دلیل بر صدور آن از امام معصوم است؛ این حدیث که در مقام بیان مرتبه امام و شؤون و ابعاد امامت و... است، هماهنگ با سیاق خود از مقامِ امامت حضرت ابراهیم(ع) نیز خبر میدهد و بر قوت این معنا (برتری امامت بر نبوت) میافزاید.[۷۶]
ادله سلبی
در بررسی نظریه برتری مقام امامت از رسالت، گفتیم که میتوان در دو جهت ایجاب و سلب، بحث را پی گرفت. ادله و شواهدی که ملاحظه شد جهت ایجابی بحث را تأمین کرد. در جهت سلب نیز، نقد و ابطال دیدگاه افرادی مورد نظر است که امامت را فراتر از نبوت نمیدانند و آن را یکی از شؤون رسالت و نبوت قلمداد میکنند. در این زمینه - ملاحظه کردید - تنها دو تن از مفسران شیعی به این قول گرایش دارند. یکی از این دو تن صاحب تفسیر مِن وحی القرآن است که - به گمان خود- ادلهای را اقامه کرده است بدین شرح: امامت، تطور در مفهوم نبوت است، در واقع امامت، صفت حرکت پیامبر در متن حیات اوست و در خود مفهوم نبوت نهفته است و دلیلی نیست که این جعل پس از نبوت باشد، بلکه امامت به معنای ولایت نبوی پیشگامی پویا در حیات اوست، هیچ شاهدی در قرآن بر اینکه امامت حامل معنایی در برابر معنای عام نبوت باشد، در دست نیست[۷۷].
وی در تحلیل معنای رسول و نبی به این نتیجه میرسد که: الوحي الذي ينزل على النبي أو الرسالة التي يحملها الرسول ليسا تعبيرا عن حالة ثقافية في وعي النبي ترتبط بذاته أو تنفتح على غيره في عملية سماع مجرد لآياتها، بل هما معنيان حركيان في عملية الاهتداء والاقتداء والمتابعة ما تختزنه كلمة الإمام. قال تعالى: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۷۸] و قوله تعالى: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾[۷۹]؛ وحیای که بر پیامبر نازل میشود و رسالتی که رسول حمل میکند تنها تعبیری از حالت درونی و هوشیاری ذاتی نبی و یا تنها فرآیند دریافت از آیات وحی نیست، بلکه در این دو تعبیر، پویایی، اهتدا، اقتدا و متابعت نهفته است که همان معنایی است که واژه امام در مفهوم خود دارد. خداوند اوصاف امامان را در این آیات بیان کرده که دقیقاً همان اوصاف انبیا در امر خطیر رسالت آنان است[۸۰].
وی پس از این تحلیل، به نقد استدلال اجماع شیعه میپردازد که میگویند: «نزول آیه در اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) و پس از ولادت حضرت اسماعیل و اسحاق بوده است». وی در نقد آن چنین میآورد: امکان دارد حضرت ابراهیم(ع) درباره فرزندی که به طور طبیعی در آینده نصیبشان میشده، چنین درخواستی کرده باشند... این درخواست بر حسب طبیعت هر انسان است که هر خیری را برای فرزندان خود نیز میطلبد، ولی خداوند با قاطعیت شرطی را برای این عهد قرار میدهد...[۸۱]. از نظر این مفسر، احادیث شیعه نیز، که به صراحت از ترتیب مقامات حضرت ابراهیم(ع) خبر میدهد از عبد به نبی و از آن به رسول و آنگاه به خلیل و سپس به امامت، به لحاظ سند، به لحاظ مجهول بودن محمد بن سنان، سهل بن زیاد و اسحاق بن عبدالعزیز غیر قابل اعتماد است[۸۲] و به لحاظ متن نیز میتوان گفت این تعدد مقامات، جوانب شخصیتی حضرت ابراهیم(ع) را میگوید، بیآنکه بین آنها فاصله زمانی باشد[۸۳]. نقد دیگر مؤلف بر نظریه امامت به معنای تدبیر امور جامعه است و میگوید: نقش انبیا به ویژه انبیای اولوالعزم مجرد تبلیغ نیست، بلکه تنفیذ و اجرا نیز هست. سپس به آیاتی در این زمینه تمسک میجوید.
بنابراین، از نظر این مفسر، در تحلیل درونمفهومی نبی و رسول، مفهوم امامت نهفته است و نیازی به جعل ندارد و ابطال ادله دیگران نیز امکانپذیر خواهد بود. به نظر میرسد با ادله و شواهد قرآنی و روایی که برای اثبات برتری مقام امامت از نبوت اقامه شد، ضعف این دیدگاه آشکار و نیازی به تفصیل بیشتر نباشد؛ با این وصف، چند اشکال دیگر در این قول به چشم میخورد:
- اگر در مفهوم نبوت و رسالت، معنای امامت (که به نظر ایشان همان اقتدا، پویایی و متابعت است) نهفته باشد، در این صورت جعل امامت از ناحیه حقتعالی برای حضرت ابراهیم(ع) معنای محصلی نخواهد داشت؛ چون یا این جعل در زمان نبوت ایشان بوده که تحصیل حاصل است، یا پیش از نبوت ایشان بوده و جعل امامت به معنای جعل نبوت خواهد بود که در این صورت، با ادلهای که اثبات میکند امامت پس از نبوت بوده، تهافت خواهد داشت و با فرض مؤلف نیز ناسازگار است چون ابتلای حضرت ابراهیم(ع) او را به ذبح اسماعیل به عنوان شرط احراز مقام امامت میپذیرد، در صورتی که این ابتلا به طور قطع پس از مقام نبوت حضرت ابراهیم(ع) رخ داده است؛
- استناد مؤلف به آیه ۷۳ سوره سجده، مصادره به مطلوب است، مگر آنکه مؤلف در ابتدا اثبات کند مراد از «أئمّة» در این آیات، «انبیا» است، تا به این آیات برای همسانی نبوت با امامت حضرت ابراهیم(ع)، استدلال گردد. مؤلف نمیتواند از دلیل همانندی اوصاف ائمه در این آیات (از هدایت به امر، انجام خیرات، اقامه نماز و...) با اوصاف انبیا، ترادف امامت و نبوت را اثبات کند؛ چون اولاً: درباره انبیا سخن از «هدایت به امر» نیست و خداوند این تعبیر را تنها درباره حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) به کار برده که به مقام امامت باریافتهاند؛ ثانیاً: تغایر در لفظ ائمه با انبیا، از تعابیر معنایی آنها حکایت میکند.
نقدی که مؤلف بر ادله برتری امامت از نبوت دارد نیز، ناتمام است؛ چون اولاً: - همانگونه که ادله آن را ملاحظه کردید - درخواست حضرت ابراهیم(ع) برای امامتِ فرزندانِ بالفعل خود بوده نه برای فرزندانی که در آینده - به طور طبیعی - نصیبشان میشده است؛ ثانیاً: مؤلف تنها دو حدیث در این زمینه را ملاحظه و در سند آنها مناقشه کرده است، حال آنکه دستکم این احادیث با پنج طریق نقل شدهاند و دستکم در حکم استفاضهاند. افزون بر آن، حکم مؤلف به مجهول بودن «محمد بن سنان» و «سهل بن زیاد» در سند آن دو حدیث، بیمورد است؛ ثالثاً: هر کس اندکی در متن این احادیث (به ویژه حدیث امام رضا(ع) که در مقام بیان رتبه امامت، اوصاف و ویژگیهای آن است و اندیشه مردم را از دستیابی به کنه آن کوتاه میبیند) تأمل کند به این نتیجه میرسد که مراتب مقامات حضرت ابراهیم(ع) از عبد به نبی و از آن به رسول و به خلیل و سپس امامت، تأخر زمانی داشته، نه آنکه در صدد بیان جوانب شخصیتی و تأخر رتبی آن باشد، بلکه اساساً ائمه اهل بیت(ع) بر همین مطلب تأخر زمانی تأکید داشتهاند تا بلندای مقام امامت را نمایان سازند. نقد دیگر بر دیدگاه مؤلف دربارهٔ معنای امام که آن را به معنای تدبیر امور جامعه میداند در فصل بعدی در «بررسی معناشناسی امام» به تفصیل خواهد آمد. اکنون، پس از بررسی و نقد این مفسر شیعی به ارزیابی و نقد ادله اهل سنت میرسیم که امامت در این آیه را به معنای نبوت دانستهاند. گفتیم، در این زمینه - تا آنجا که میدانیم - تنها سه نفر از اهل سنت، ادلهای برای اثبات ترادف نبوت با امامت و پیامدهای آن اقامه کردند، قاضی ابوبکر باقلانی در قرن پنجم، فخر رازی در قرن ششم و آلوسی در قرن سیزدهم. ادله اینان افزون بر آنکه بر نصی از پیامبر اکرم(ص) یا صحابه مبتنی نیست، با اشکالهای بسیاری روبهروست که به تفکیک عبارتاند از:
۱. نقد دیدگاه باقلانی: توجیه قاضی ابوبکر باقلانی در این امر راه به جایی نمیبرد؛ چون اولاً: ابتلای حضرت ابراهیم(ع) به احتجاج با قوم خود درباره ابطال ربوبیت ماه، ستاره و خورشید، همانند دستور به ذبح فرزند و هجرت از قوم، پس از نبوت ایشان رخ داده که ادله آن را ملاحظه کردید؛ ثانیاً همانگونه که اهل ادب گفتهاند و مفسران آن را نقل کردهاند، کلمه «إماماً» مفعول دوم برای «جاعِلُکَ» است. و کلمه «جاعِلُکَ» که مشتق است در صورتی عمل میکند که به معنای حال یا آینده به کار رود. پس در اینجا که عمل کرده به همین معناست، یعنی: من هماکنون با اتمام کلمات تو را امام برای مردم قرار میدهم و یا در آینده امام قرار خواهم داد، نه آنکه تو را پیش از این، برای مردم پیامبر (یا امام) قرار دادم؛ ثالثاً به قول آلوسی حرف «فاء» تفریع در کلمه ﴿فَأَتَمَّهُنَّ﴾، مانع از این معناست که آن را به معنای انه سبحانه علم من حاله أنه يتمهن معنا کنیم؛ در هر صورت، توجیه قاضی باقلانی نوعی تکلّف در کلام خدا و مردود خواهد بود.
۲. نقد نظریه فخر رازی: دیدگاه فخر رازی نیز قابل دفاع نیست و با مناقشههای جدی روبهروست که آنها را در دو مقام بررسی خواهیم کرد:
مقام اول: فخر رازی در این نظریه توجیه قاضی باقلانی را برای سازگاری زمان ابتلاها با زمان نبوت حضرت ابراهیم(ع) پذیرفته است، بیآنکه به اشکالهای آن توجه کند و درصدد رفع آنها باشد. توضیح آنکه، فخر رازی در بین اقوالی که مفسران برای معنای ««کَلِماتٍ»» گفتهاند، تنها به نقل آنها بدون اظهار نظر اکتفا میکند، ولی درصدد دفاع و تبیین از قولی است که ابتلای حضرت ابراهیم(ع) را (با تمسک به سیاق آیه مورد بحث تا آیه ۱۲۹ سوره بقره) به اموری که در همین آیه و آیات بعدی آمده، میداند؛ وی میگوید: خداوند، حضرت ابراهیم(ع) را با اعطای مقام نبوت، بنای بیت، تطهیر بیت و دعا برای بعثت پیامبر اکرم(ص) آزمود و حضرت آنها را به بهترین وجه انجام داد و چون این امور با مشقت شدید در آمیخته است مراد از ابتلای به کلمات میتواند همین امور باشد[۸۴]. سپس وی به تحلیل چگونگی مشقت در این موارد میپردازد[۸۵] و در جمعبندی میگوید: فثبت أن الأمور المذكورة عقيب هذه الآية، تكاليف شاقة شديدة، فأمكن أن يكون المراد من ابتلاء الله تعالى إياه بالكلمات، هو ذلك...[۸۶].
فخر رازی با این نظریه ناگزیر است از یک سو به دلیل وحدت سیاق در آیات ۱۲۴ تا ۱۲۹ سوره بقره که مواد آزمون را از آنها استخراج کرده است و از سوی دیگر به دلیل همراهی حضرت اسماعیل با حضرت ابراهیم(ع) که قرآن در برخی از آیات یادشده از آنها بدین صورت خبر داده است: ﴿وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي... * وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ﴾، یا قول قاضی را بپذیرد و بگوید: هرچند زمان انجام این آزمونها و زمان خطاب آنها به حضرت ابراهیم(ع)، هنگامی است که حضرت، مقام نبوت را داشته و فرزندشان اسماعیل ایشان را همراهی میکردند، ولی تحقق ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ نسبت به گذشته است؛ چون - بنا به قول قاضی باقلانی- خداوند میدانسته ایشان در آینده در آزمونها موفق خواهد شد به وی در زمان پیامبریاش چنین خطاب کرد: من تو را پیش از این، پیامبر برای مردم قرار دادم. در این صورت، اشکالهایی که بر نظریه قاضی مطرح بود، بر فخر رازی نیز وارد است. و یا آنکه فخر رازی بگوید: حضرت ابراهیم(ع) تا زمان بنای بیت و تطهیر آن و انجام مناسک و دعا برای بعثت پیامبر اکرم(ص) که با همراهی فرزندشان بود، مقام نبوت را نداشتهاند و خداوند حضرت را در کهنسالی به این مقام رسانده که قطعاً این احتمال در نظر فخر رازی همانند دیگر مفسران، مردود است. چون آیات فراوانی دلالت بر نبوت حضرت ابراهیم(ع) پیش از این مقطع میکند. البته در دفاع از نظریه فخر رازی میتوان احتمالی دیگر داد و گفت: بین فقرههای آزمون فاصله زمانی زیادی بوده است. خداوند در این آیه زندگی حضرت ابراهیم(ع) را شرح داده و فرموده است: در ابتدای جوانی، وی را با جعل نبوت (که در آیه بنا به قول فخر رازی از آن با تعبیر امامت یاد شده) آزمودیم و پس از فاصله زمانی زیاد که حضرت ابراهیم(ع) فرزنددار شد آزمونهای دیگری برای وی پدید آوردیم که عبارت است از: ساختن بیت الله و تطهیر آن، دعا برای بعثت پیامبر اکرم(ص) و... و حضرت ابراهیم(ع) نیز همه این امور مشقتبار را با موفقیت پایان برد.
فخر رازی براساس این احتمال ناگزیر است چنین بگوید: حضرت ابراهیم(ع) در آیه ابتلی از خداوند درخواست مقام امامت برای ذریه خود کرد و فرمود: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ با آنکه طبق فرض، ابتلای به مقام نبوت در دوره جوانی حضرت بوده و ایشان در آن وقت واقعاً فرزندی نداشتهاند، پس این درخواست به این دلیل بوده که شرایط سنی حضرت ابراهیم(ع) در دوره جوانی اقتضای فرزنددار شدن داشته است و مراد حضرت از ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ فرزندانی است که در آینده به طور طبیعی نصیب ایشان میشود، نه آنکه در آن مقطع، فرزند بالفعل داشته باشند. این احتمال نیز اشکالهای دیگری را تولید کرده و مردود میشود که برخی از آنها پیش از این ملاحظه شد؛ از جمله اینکه اولاً: درخواست نبوت برای فرزندانی که در آینده متولد میشوند، نه آنکه بالفعل موجود باشند، نیاز به دلیل دارد؛ ثانیاً: چون در آیات قرآن درباره دعاهای حضرت ابراهیم(ع) تأمل کنیم، چنین مییابیم که تمام دعاهای حضرت درباره فرزندانشان در کهنسالی ایشان و وجود فرزندان بالفعل اوست. مانند دعای حضرت ابراهیم(ع) برای فرزند خود که از خداوند میخواهد وی و دودمانش را تسلیم امر خود کند در این آیه شریفه: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا﴾[۸۷]. این آیه در سیاق آیه ابتلی است و دعای حضرت ابراهیم(ع) را برای خود و حضرت اسماعیل که پس از بنای خانه خداست، نشان میدهد و باز دعای حضرت ابراهیم(ع) برای برپایی نماز در هنگامی که فرزندش اسماعیل را در کنار خانه خدا، سکونت داد و گفت: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾[۸۸] و باز در این آیه که گفت: ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾[۸۹]دعا برای اقامه نماز در فرزندان ایشان پس از اسکان در حرم خداست. شاید یکی از حکمتهایی که خدای متعال به ابراهیم(ع) پس از مدت بسیار طولانی و در کهولت فرزند داد همین بود که چشمان حضرت پس از سالیان دراز به فرزند روشن شود، تا با قدرشناسی این نعمت هر چه برای خود میطلبند برای فرزندانش نیز درخواست کند؛ ثالثاً: اگر حضرت ابراهیم(ع) در دوران جوانی درخواست مقام نبوت برای فرزندان بالقوه خود کرده و خداوند نیز درخواست وی را (هرچند شروط به عدم ظلم) پذیرفته، پس باید همواره امیدوار باشد که فرزندانی نصیبش شود، اما از آیات قرآن استفاده میشود که حضرت ابراهیم(ع) تقریباً از این امر نومید شده بود. قرآن در جریان حضور فرشتگان در خانه ابراهیم(ع) که برای بشارت به فرزنددار شدن وی آمده بودند، میفرماید: ﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ﴾[۹۰]. حضرت ابراهیم(ع) در این آیات با تعجب از فرشتگان میپرسد: آیا با اینکه پیری به سراغ من آمده و ناتوان شدهام به من مژده میدهید؟ راستی به چه چیز مژده میدهید؟ آنان میگویند: ما به تو مژدهای درست دادیم و این تحقق خواهد یافت و تو از نومیدان مباش. به هر حال اگر فخر رازی امامت را پس از نبوت و فراتر از آن بداند، یعنی قول شیعه را بپذیرد، امکان آنکه بر اساس نظریه فخر رازی، مواد آزمون حضرت ابراهیم(ع) را در ادامه آیه مورد بحث در آیات ۱۲۴ تا ۱۳۲ سوره بقره جستجو کنیم، وجود دارد، بیآنکه با آن اشکالها مواجه شویم.
مقام دوم: دومین محور از اشکالها بر نظریه فخر رازی این است که وی این پیشفرض را برای خود مقبول و مسلم گرفته که مقامی فراتر از نبوت انبیایی که شریعت مستقل دارند، وجود ندارد؛ به نظر وی این انبیا در عالیترین مرتبه امامت قرار دارند و امامت علی الاطلاق تنها بر آنان صدق میکند. با آنکه این پیشفرض در کلام وی مدلَّل نشده، بلکه این پیشفرض با آیات قرآن ناهمخوان است. چون خطوط کلی دین و یا هسته مرکزی آنکه توحیدباوری و بیزاری از شرک است برای دیگر انبیا نیز هست، بلکه خداوند، حضرت ابراهیم(ع) را در این باره، شیعه نوح نامید و فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾[۹۱]. در این باره توضیح بیشتری در فصل چهارم خواهیم داشت. افزون بر آن، این نظریه فخر رازی با دیگر عبارتهای او تناقض خواهد داشت. چون فخر رازی در تفسیر فراز ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ مینویسد: وقد حقق الله تعالى إجابة دعائه في المؤمنين من ذريته كإسماعيل و إسحاق و يعقوب و يوسف و موسى و هارون و داوود و سليمان و أيوب و يونس و زكريا و يحيى و عيسى و جعل آخرهم محمدا(ص) من ذريته الذي هو أفضل الأنبياء والأئمة(ع)؛ و خداوند دعای حضرت ابراهیم(ع) را درباره مؤمنان از ذریهاش به اجابت رساند و حضرات اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، موسی، هارون، داوود، سلیمان، ایوب، یونس، زکریا، یحیی، عیسی و بالأخره آخرین آنان، حضرت محمد(ص) را که افضل انبیا و ائمه است، به مقام امامت که همان نبوت است، نائل کرد. فخر رازی این انبیا را امام میداند و امام را پیامبری مینامد که در شریعت مستقل باشد، با آنکه برخی از این انبیا مستقل در شریعت نیستند، مانند حضرت اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، هارون، داوود، سلیمان و...، به جز حضرت موسی و عیسی(ع) و پیامبر اکرم(ص) که شریعت مستقل دارند. ج) نقد نظریه آلوسی: دیدگاههای آلوسی نیز در این باره قابل دفاع نیست؛ چون هر چند با تبیینی که از نتایج آزمونها در زمان نبوت ابراهیم،(ع) به دست داده، خود را از یکی از اشکالهای مشترک بر نظریه قاضی باقلانی و فخر رازی، نجات داده است، اما در همینجا گرفتار ادعایی شده که آن را بدون پاسخ و دلیل رها کرده است و آن اینکه موفقیت حضرت ابراهیم(ع) در آزمونهای زمان نبوت، موجب گسترش نبوت حضرت ابراهیم(ع) و اجابت دعای وی شده است. دلیل این ادعا چیست که نبوت حضرت ابراهیم(ع) پیش از این، محدود بوده و دعای وی مستجاب نمیشده است؟!
اشکال دومِ نظریه فخر رازی، بر آلوسی نیز وارد است. وی همانند فخر رازی این پیشفرض را برای خود امری مسلم و مقبول گرفته که مقامی فراتر از نبوت نیست، آنگاه کوشیده آیه را بر این مبنا، معنا کند و ناگزیر دچار توجیهاتی شده که راه به جایی نمیبرد. از جمله، اگر به قول آلوسی همه انبیا، امام هستند، اما از اینکه خداوند، نبوت ابراهیم(ع) را به طور خاص با تعبیر امامت یاد کرد، یا باید از امامت ابدی حضرت ابراهیم(ع) سخن گفت و دیگر انبیا را فی الجمله مأمور به اتباع از ایشان دانست و یا به امامت موقت حضرت ابراهیم(ع) گردن نهاد و...؛ در این صورت، درست باید همین توجیهات را درباره ذریه ابراهیم(ع) کرد. چون حضرت از خداوند خواسته است که برای برخی آنان نیز مقام امامت را قرار دهد و خداوند هم به طور مشروط این درخواست را پذیرفته و فرموده است: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾. افزون بر آن، آلوسی که میگوید: از اینکه نبوت ابراهیم(ع) به امامت تعبیر شده به دلیل خصوصیتی است که در ابراهیم(ع) هست با این سخن از اشکال گریخته است چون بحث بر سر خصوصیت درباره حضرت ابراهیم(ع) نیست، بلکه بحث بر سر نتیجه آن است که چرا خداوند با این خصوصیتها، از نبوت حضرت ابراهیم(ع) به امامت، یاد کرده است. به هر روی، به نظر میرسد دیدگاه رایج و مشهور شیعه درباره مقام امامت حضرت ابراهیم(ع) به طور خاص و دیگر امامان به طور عام واقعبینانه است و این مقام برتر از مقام رسالت و نبوت خواهد بود. اکنون باید دید معنای «اصطلاحی امام» در این آیه به چه معناست که در فصل بعد خواهد آمد.[۹۲]
نتیجه
- مفسران شیعی، رتبه امامت در این آیه را همسو با روایات در مصادرشان، فراتر از نبوت میدانند و در این معنا - به جز دو تن از معاصران آنان- اتفاق نظر دارند. ادله قرآنی آنان در این باره عبارتاند از: تحلیل ساختار ادبی آیه، نزول وحی پیش از امامت، درنگ در زمان آزمونهایی که در قرآن به آن تصریح شده و تأمل در زمان دعای حضرت ابراهیم(ع). روایات شیعه در این باره دستکم در حد مستفیض است. این روایات، امامت را پس از نبوت و فراتر از آن قلمداد میکند و در مفاد آنها تعارضی به چشم نمیخورد؛
- اهل سنت، به طور مشخص درباره رتبه امامت در این آیه بحث نکردهاند، آنان تنها در صدد تبیین معنای «امام» برآمده و عمدتاً آن را به معنای «نبی» دانستهاند. پس از نظر اهل تسنن، امامت همان نبوت است و مقامی برتر از آن نیست. اهل سنت در این زمینه ناگزیر از دو امرند: الف) زمان ابتلای حضرت ابراهیم(ع) به «کَلِماتٍ» را پیش از زمان اعطای نبوت، محسوب کنند، یا تبیینی مناسب از این دو زمان به دست دهند. ب) دلیلی برای اثبات معنای امامت به نبوت در این آیه اقامه کنند؛ دیدگاه اهل سنت و همچنین دو تن از معاصران شیعی در هر دو امر دچار ضعف و کاستی جدی است؟
- افزون بر ادله شیعه در برتری مقام امامت از رسالت، ادله دیگر نیز میتوان در جهت تحکیم آن اقامه کرد از جمله: تمسک به سیاق آیات ۱۲۴ تا ۱۴۱ سوره بقره، بررسی مقاطع زندگی حضرت ابراهیم(ع)، تمسک به فرازهای آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾، تأمل در زمان دعاهای ابراهیم(ع) برای فرزندان و تحلیل شرایط احراز امامت در قرآن؛
- تنها سه نفر از اهل تسنن - تا آنجا که میشناسیم- ادلهای برای اثبات همسانی معنا و مقام نبوت با امامت و پیامدهای آن ارائه کردهاند که عبارتاند از: قاضی ابوبکر باقلانی در قرن پنجم، فخر رازی در قرن ششم و آلوسی در قرن سیزدهم. ادله اینان افزون بر آنکه مبتنی بر نصی از پیامبر اکرم(ص) یا صحابه نیست، با اشکالهای متعددی روبهروست.[۹۳]
منابع
پانویس
- ↑ مدرسی، مِن هدی القرآن، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۱۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۱
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۲۳۶؛ بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ شیخ طوسی نیز میگوید: این امامت پاداش موفقیت در آزمونهای ابراهیم(ع) است و اگر وی پیش از این ابتلاها، امام بود این جعل معنا نداشت (ر.ک: طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
- ↑ «(ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم... بیگمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲ و ۱۰۶.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ فیض کاشانی، الاصفی، ج۱، ص۶۴؛ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم * گفت: آیا مرا نوید میدهید با آنکه به سالمندی رسیدهام؟ پس به چه نوید میدهید؟ * گفتند: ما به تو نویدی راستین میدهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۳-۵۵.
- ↑ «گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است!» سوره هود، آیه ۷۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۲
- ↑ برای نمونه، ر.ک: مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۹؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۷؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۲۵۰؛ فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۸۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۱.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۲.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۸.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۶
- ↑ به نقل از: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸ و ۳۹.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۹. ابوحیان اندلسی نیز این ادله را با تعبیر قال أهل التحقيق... آورده است (ر.ک: ابوحیان، البحرالمحیط، ج۱، ص۶۰۳).
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۹۰
- ↑ «ای بنی اسرائیل، نعمتم را که ارزانی شما داشتم به یاد آورید... * و از روزی پروا کنید که... آنان یاری نخواهند شد» سوره بقره، آیه ۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۱.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۱.
- ↑ «و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوعکنندگان سجدهگزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
- ↑ «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را فرا میبردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بیگمان تویی که شنوای دانایی * پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار» سوره بقره، آیه ۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ «و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود * هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند... * گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی میگردانی؟... از من چند گاهی دور شو * گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست... * و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) میخوانید کناره میجویم... * پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند میپرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۱-۴۹.
- ↑ «آیا خبر پیشینیان آنان: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و سرزمینهای زیرورو شده (ی قوم لوط) به آنها نرسیده است که پیامبرانشان برای آنها برهانها آوردند؛ خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم میورزیدند» سوره توبه، آیه ۷۰.
- ↑ «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم * و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱-۷۲.
- ↑ «و به راستی ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و هزار سال- جز پنجاه سال- میان آنان به سر برد آنگاه سیلاب آنان را فرو گرفت در حالی که ستمگر بودند * پس، او و سرنشینان کشتی را رهانیدیم و آن را نشانهای برای جهانیان کردیم * و ابراهیم را (یاد کن) هنگامی که به قوم خود گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۴-۱۶.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۳، ص۳۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۴؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۱۵ و....
- ↑ «و اگر دروغانگاری کنید بیگمان امتهای پیش از شما (نیز) دروغانگاری کردهاند و بر پیامبر جز پیامرسانی آشکار، نیست» سوره عنکبوت، آیه ۱۸.
- ↑ «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.
- ↑ «و اگر دروغانگاری کنید بیگمان امتهای پیش از شما (نیز) دروغانگاری کردهاند.».. سوره عنکبوت، آیه ۱۸.
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۵.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۴۴۷؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۲، ص۲۰۶؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۲۱۴ و ۲۱۵.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۱۱۵.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۱۶.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۲۱۵.
- ↑ «و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد... * (ابراهیم) گفت: لوط در آن است؛ گفتند: ما بهتر میدانیم چه کسی در آن است... *... ما بر مردم این شهر برای آن بزهکاری که میکردند عذابی از آسمان فرو میآوریم» سوره عنکبوت، آیه ۳۱-۳۴.
- ↑ «... ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم» سوره حجر، آیه ۵۳.
- ↑ «گفتند: (خیر) بلکه ما برای تو چیزی را آوردهایم که آنان در آن در گمان به سر میبردند * و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه اینان پگاهان برکنده خواهد شد» سوره حجر، آیه ۶۳ و ۶۶.
- ↑ «و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند.».. سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
- ↑ «اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.
- ↑ «درود بر ابراهیم *... و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۰۹ و ۱۱۲.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «بیگمان آنها از شایستگان بودند * آنان به کارهای نیک میشتافتند» سوره انبیاء، آیه ۸۶ و ۹۰.
- ↑ «و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار *... پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم... پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان» سوره ابراهیم، آیه ۳۵ و ۳۷.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست * پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور)» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ مانند اینکه خداوند، مقام صبر و یقین را به اهل بیت(ع) با تطهیر ویژه و با اذهاب رجس اهدا کرد؛ امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَكْرَمَنَا اللَّهُ بِالْإِسْلَامِ، وَ اخْتَارَنَا وَ اصْطَفَانَا وَ اجْتَبَانَا، فَأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً، وَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ، فَلَا نَشُكُّ فِي اللَّهِ الْحَقِّ وَ دِينِهِ أَبَداً، وَ طَهَّرَنَا مِنْ كُلِّ أَفَنٍ وَ غَيَّةٍ»؛ همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را با اسلام گرامی داشت و ما را برگزید و انتخاب کرد. پس، رجس را از ما بُرد و ما را به طهارتی خاص تطهیر کرد؛ رجس شک است، ما هرگز درباره خداوندِ حق محض و آیین او شک نخواهیم داشت. خداوند ما را از هر کمبود و نقصان و گمراهی پاک ساخت» (ر.ک: طوسی، الامالی، ص۵۶۲، ح۱۱۷۴). اذهاب شک، مساوق یقین و تطهیر از نقصان بیتابی، مساوی با منش صبر و پایداری است.
- ↑ «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتها را به خدایی میگزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری مییابم * و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد * و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم... * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۴-۷۹.
- ↑ «... اکنون (کار من) شکیبی نیکوست.».. سوره یوسف، آیه ۱۸.
- ↑ «گفت: پریشانی و اندوهگینی خود را تنها به خداوند شکوه میبرم و از خداوند چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره یوسف، آیه ۸۶.
- ↑ «و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۸۳.
- ↑ از جمله، ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ صدوق، الامالی، ص۶۷۴، مجلس ۹۷؛ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۶؛ صدوق، معانی الاخبار، ص۹۶؛ نعمانی، کتاب الغیبه، ص۲۱۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۳.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۹۴
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۱۱.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۱۱.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۸.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۱۸.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۱۸.
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۷ و ۳۹.
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۷.
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۷.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوهها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
- ↑ «پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۴۰.
- ↑ «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم * گفت: آیا مرا نوید میدهید با آنکه به سالمندی رسیدهام؟ پس به چه نوید میدهید؟ * گفتند: ما به تو نویدی راستین میدهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۳-۵۵.
- ↑ «و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه ۸۳.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۰۵
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۱۴