ایمان در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
خط ۱۰: خط ۱۰:


==مقدمه==
==مقدمه==
*واژۀ [[ایمان]]، مصدر باب [[افعال]] از ریشۀ "ا م ن" است و [[امن]] در [[زبان عربی]] به معنای [[امنیت]] داشتن و [[اعتماد]] ورزیدن است و واژه‌های "امانت" و "امان" نیز از آن برگرفته شده است. فعل "آمن" به معنای [[باور]] کرد و [[اعتقاد]] خود را ظاهر ساخت و با حرف اضافه "بـِ" به معنی [[حمایت]] کرد و [[امان]] داد و [[امنیت]] بخشید، به کار رفته است. [[تصدیق]] خبر شخصی بر اثر [[اطمینان]] یافتن از صحت سخن وی و نیز از بین رفتن [[ترس]] و [[اضطراب]] از معانی آن است<ref>لسان العرب، ج۱۳، ص۲۱ - ۲۳؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۲۰۲ – ۲۰۷.</ref>. در [[متون دینی]] این واژه برای اشاره به نوع خاصی از [[باور]] داشتن به [[معتقدات دینی]] به کار می‌رود<ref>مسالک الأفهام، ج۵، ص۳۳۷، ۳۳۸.</ref>. [[باور]] به خدای نادیدنی و [[جهان]] دیگر فصل مشترک تمام [[ادیان الهی]] و [[توحیدی]] است، در این [[ادیان]]، [[ایمان]] از اهم فضیلت‌های [[دینی]] بسیار مهم به شمار می‌آید.
*این واژه در [[قرآن کریم]] از پُر بسامدترین واژگان است و در روایت‌های [[معصومان]] به وفور از آن سخن رفته است.
*بحث از چیستی [[ایمان]] و مفاهیم مقابل آن ([[کفر]]، [[فسق]] و...) از نخستین مباحث [[کلامی]] در [[تاریخ اسلام]] است. نقطۀ عطف این بحث در [[اسلام]]، غائله‌ای بود که پیرامون [[حکمیت]] در [[جنگ صفین]] رُخ داد و منجر به شکل‌گیری جماعتی به نام [[خوارج]] شد. [[خوارج]] هر چند به معنای دقیق کلمه از [[اهل]] [[کلام]] به شمار نمی‌آمدند، اما با مطرح کردن بحث از حدود [[کفر]] و [[ایمان]] پایه‌گذار نخستین بحث [[کلامی]] در [[تاریخ اسلام]] شدند که واکنش دیگر فرق و نحل از جمله [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[جهمیه]] و [[امامیه]] را به دنبال داشت. [[ابن تیمیه]] بر این [[باور]] است که مباحث پیرامون [[ایمان]] برای نخستین بار به شکل‌گیری فرق و نحل و شکل‌گیری پدیدۀ [[تکفیر]] در [[جهان اسلام]] منجر شد<ref>کتاب الإیمان، ص۱۴۲.</ref>.
*[[خوارج]] برای خارج کردن رقبای خود از میدان پس از فاصله گرفتن از [[جماعت]] [[مسلمانان]]، این [[پرسش]] را مطرح کردند که [[پیروان]] [[امام علی]]{{ع}} و [[معاویه]] که [[حکمیت]] را پذیرفتند کافرند یا [[مؤمن]]؟ پاسخ آنان این بود که این [[عمل]] [[گناه کبیره]] به شمار می‌آید و [[مرتکب کبیره]] هر کس که باشد، [[کافر]] است <ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۷.</ref>؛ از این‌رو همۀ کسانی که [[حکمیت]] را پذیرفته‌اند [[کافر]] به شمار می‌آیند. آنان برای [[اثبات]] این مدعای خود به آیۀ {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref> [[استشهاد]] می‌کردند<ref>الإقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۳۴؛ شرح العقائد النسفیة، ص۷۱، ۷۳.</ref>. فارغ از [[انگیزه‌ها]] و زمینه‌های [[تاریخی]] این بحث، اغلب [[خوارج]] (به غیر از نجادات) در بحث از [[ایمان]] تأکید افزونی بر عمل داشتند و از این‌رو [[مرتکب کبیره]] را [[کافر]] میدانستند.
*[[معتزله]] نیز در قُرون بعد در بحث از ماهیت [[ایمان]] عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور [[ایمان دینی]] به شمار آوردند. آنان [[معتقد]] بودند که [[ایمان]] در مرتبۀ نخست [[تبعیت]] عملی از ایجاب‌های [[عقلی]] است و در درجۀ دوم [[تبعیت]] عملی از ایجاب‌های [[شرعی]]. در نظر [[معتزله]] نیز مرتکب [[گناهان کبیره]] نمی‌تواند [[مؤمن]] باشد، چون ارتکاب این [[گناهان]] [[تخلف]] [[آشکار]] از [[عمل به وظیفه]] است <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، ص۷۱۴.</ref>. چنین [[انسانی]] در مرتبه‌ای میان [[ایمان]] و [[کفر]] قرار دارد که در اصطلاح ایشان {{عربی|مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ}} گفته می‌شود<ref>مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.</ref>.
*تفاوت میان [[خوارج]] و [[معتزله]] این بود که [[خوارج]] [[مرتکب [[گناه کبیره]] را [[کافر]] و مستحق [[خلود]] در [[نار]] می‌دانستند؛ همۀ [[گناهان]] نزد [[خوارج]] کبیره به حساب می‌‌آمد ولی [[معتزله]] [[گناهان]] را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در [[ایمان]] و نه داخل در [[کفر]] می‌دانستند و مرتکب [[گناهان]] صغیره را مستحق [[خلود]] در [[جهنم]] نمی‌دانستند<ref>جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.
*[[مرجئه]] در مقابل این نگرش عمل‌گرایانه، در بحث از ماهیت [[ایمان]] بر امر "معرفت" تأکید کردند و [[ایمان به خدا]] را مساوی با [[معرفت]] وی دانستند و [[کفر]] به [[حق]] را مساوی با [[جهل]] به او. آنان عمل و [[اقرار زبانی]] را در [[حقیقت]] [[ایمان]] دخیل نمی‌دانستند و بر این [[باور]] بودند که اگر کسی [[مؤمن]] باشد، [[معاصی]] به وی آسیبی نمی‌زند، کما اینکه اگر [[کافر]] باشد، [[اعمال نیک]] کمکی به وی نمی‌کند. ایشان [[مرتکب کبیره]] را [[کافر]] نمی‌دانستند و [[معتقد]] بودند که چنین شخصی [[مؤمن]] [[گناهکار]] یا نهایتاً [[فاسق]] است.[[اشعری]] در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف [[مرجئه]] به این مطلب تصریح می‌کند<ref>مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.</ref>.
*برخی وجه تسمیه این [[فرقه]] را با دیدگاه‌شان دربارۀ ماهیت [[ایمان]] مرتبط دانسته‌اند و گفته‌اند که چون آنان عمل را مؤخر از [[ایمان]] می‌دانستند {{عربی|الإرجاء هو التأخير}} به [[مرجئه]] ملقب شدند<ref>المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.</ref>.
*برخی از فرق و نحل [[مسلمان]] ضمن [[انتقاد]] از این موضع [[مرجئه]]، به جای [[معرفت]]، [[تصدیق]] را مقوّم [[ایمان دینی]] می‌دانند. به [[باور]] ایشان هر چند ممکن است که [[معرفت]] سبب [[ایمان]] باشد، اما بسیار بعید است که [[معرفت]]، قوام‌بخش [[ایمان]] باشد. این [[جماعت]] تساوی [[معرفت]] و [[تصدیق]] را نمی‌پذیرند و بر این باورند که می‌توان به چیزی [[معرفت]] داشت، اما بدان [[مؤمن]] نبود. قائلان اصلی این [[نظریه]] [[متکلمان]] اشعری‌اند. در نظر [[متکلمان اشعری]] و برخی دیگر از [[متکلمان]] هم‌نظر با ایشان، [[حقیقت]] [[ایمان]] عبارت است از [[تصدیق قلبی]] به وجود [[خداوند]]، [[پیامبران]] و آنچه از ناحیۀ [[خداوند]] به ایشان داده شده از [[مبعوث]] شدن [[انبیا]] و از این‌رو این [[تصدیق قلبی]] در واقع همان اعتراف کردن و [[شهادت]] دادن به [[حقانیت]] {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} است. ایشان بر خلاف [[معتزله]]، باوری به این ندارند که [[عقل]] قبل از [[شرع]] می‌تواند [[ایمان]] به برخی [[متعلقات ایمان]] [[دینی]] را مطالبه کند و از این‌رو اظهار می‌کنند که در صورت عدم [[بعثت انبیا]]، [[ایمان]] معنایی نداشت.
*[[اشاعره]] و همفکرانشان بر این باورند که صرف [[تصدیق]] آنچه توسط [[انبیا]] آمده، [[ایمان]] است و [[عمل به واجبات]] [[شرعی]] و ترک [[محرمات]] داخل در [[حقیقت]] [[ایمان]] نیست و شخصی که [[مرتکب گناه]] کبیره می‌شود، در صورت [[تصدیق]] {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} [[مؤمن]] است و [[اقرار زبانی]] شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است<ref>اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.</ref>.
*گروه دیگری که نظریۀ ایشان دربارۀ [[ایمان]] اهمیت به سزایی دارد، کَرّامیه‌اند. ایشان معتقدند [[ایمان]]، قول لسانی است و مادامی که [[انسان]] به زبان اظهار [[ایمان]] می‌کند در نظر [[خداوند]] [[مؤمن]] است، حتی اگر [[اعتقاد]] باطنی‌اش [[کفر]] باشد<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref>. البته چنان‌که برخی از محققان [[مسلمان]] متذکر شده‌اند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با [[ایمان]] در نشئۀ دنیاست و ربطی به [[آثار ایمان]] در نشئۀ [[آخرت]] ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف [[اقرار]] به زبان باشد، [[عذاب]] خواهد دید<ref>کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref>.
*از آنچه [[گذشت]] تا حدی بستر [[تاریخی]] مبحث [[ایمان]] دانسته می‌شود. در روایت‌های منقول از [[امام رضا]]{{ع}} مطالبی دربارۀ [[حقیقت]] [[ایمان]] و چیستی آن ذکر شده است که با توجه به نظریات مذکور، وجه آنها بهتر دانسته می‌شود. به نحو مکرر و از طرق مختلف از ایشان [[نقل]] شده که [[ایمان]] [[اقرار]] با زبان، [[معرفت]] به [[قلب]] و عمل با اعضا و جوارح است: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ}}<ref>الأمالی، طوسی، ص۴۴۸، ۴۵۱؛ الأمالی، صدوق، ص۲۶۸؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۲۶.</ref>. این سخن [[امام رضا]]{{ع}} که در [[منابع روایی]] متعدد از دیگر [[معصومان]] نیز [[نقل]] شده است، ناظر به نظریه‌های مختلفی است
*اینکه [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} و نظائر آن از دیگر [[ائمه]]{{عم}} بیانگر [[حقیقت]] [[ایمان]] است و یا کلیت ساختار [[ایمان دینی]] که برخی از آنها از مقومات و برخی دیگر از ملزومات، بحثی است که در میان [[عالمان]] [[شیعی]] از دیرباز محل بحث بوده است. علمایی که بیشتر مشرب [[نقلی]] داشته‌اند [[احادیث]] مذکور را دال بر این دانسته‌اند که [[ایمان]] سه جزء مقوم دارد که عبارت است از [[تصدیق قلبی]]، [[اقرار زبانی]] و عمل به جوارح. شاخص‌ترین قائل این نظریه در میان علمای [[امامیه]] [[شیخ صدوق]] است. وی در آثاری چون الامالی و نیز الهدایة فی الأصول و الفروع از این قول جانبداری می‌کند<ref>الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۶۴۰.</ref>.
*برخی از [[عالمان]] [[شیعی]] عمل را از لوازم [[ایمان]] دانسته‌اند و [[حقیقت]] [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] توأم با [[اقرار زبانی]] دانسته‌اند. از شاخص‌ترین شخصیت‌هایی که به این دیدگاه مایل شده‌اند، می‌توان به [[شیخ مفید]] اشاره کرد. [[شیخ مفید]] هم در المسائل الصاغانیة و هم در اوائل المقالات این دیدگاه را ابراز داشته است <ref>المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.</ref>. اما بیشتر علمای [[امامیه]] در مواجهه با این [[روایت‌ها]] به این نظریه قائل شده‌اند که [[حقیقت]] [[ایمان]]، [[تصدیق قلبی]] است و [[اقرار]] به زبان و عمل به جوارح را داخل در [[حقیقت]] [[ایمان]] نمی‌دانند و از لوازم آن به شمار می‌آورند.
*از نخستین کتب [[کلامی]] [[شیعی]] می‌توان ردپای این نظریه را دنبال کرد. از نخستین کسانی که این نظریه را در میان [[شیعیان]] مطرح کرده است می‌توان به [[ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت]] صاحب کتاب "الیاقوت فی علم الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به صراحت اظهار می‌دارد که [[مؤمن]] در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ [[ایمان]] خارج نمی‌شود و همچنان [[مؤمن]] باقی می‌ماند، زیرا [[ایمان]] چیزی جز [[تصدیق قلبی]] نیست و عمل در [[حقیقت]] آن وارد نمی‌باشد. دلیلی که وی برای این مدعای خویش می‌آورد، از [[قرآن کریم]] است. وی می‌گوید اگر در [[حقیقت]] [[ایمان]]، [[عمل صالح]] وارد بود لازم می‌آمد که در [[کلام الهی]] که فرموده: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.</ref>، تکرار وجود داشته باشد که چنین تکراری از سخنگوی [[فصیح]] بعید و بلکه محال است<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵.</ref>.
*از دیگر علمای [[امامیه]] که [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] دانسته می‌توان به [[سید مرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[ابن میثم بحرانی]] و [[فاضل مقداد]] اشاره کرد<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.</ref>.
*اینکه چرا قاطبۀ [[علمای شیعه]] با [[علم]] به روایت‌های مذکور از [[ائمه معصوم]]{{عم}} بر این تأکید ورزیده‌اند که [[حقیقت]] [[ایمان]]، [[تصدیق قلبی]] است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله می‌توان گفت ترتب آثار [[ایمانی]] در ظاهر متوقف است بر [[اقرار زبانی]] یا آنچه در [[حکم]] آن است، چنان‌که ترتب [[آثار ایمان]] در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از این‌رو هر چند در [[احادیث]] مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوام‌بخش، جزء نخستین است که همان [[تصدیق قلبی]] است و دو جزء دیگر بر آن مترتب می‌شود. همچنین برخی از اجزای این تعریف ناظر به واقعیتی [[تاریخی]] است که در [[عصر ائمه]] وجود داشته است و در گذشته بدان اشاره شد.
*با این توضیحات می‌توان دانست که اغلب علمای [[امامیه]] با توجه به روایت‌های مذکور [[معتقد]] بوده‌اند [[ایمان]] [[تصدیق]] به [[قلب]] است و به آنچه تنها بر زبان بگذرد و در عمل ملاحظه شود، نمی‌توان [[اعتماد]] کرد. هر کس [[خداوند]] و پیامبرش را بشناسد و به آنچه [[خداوند]] بر وی [[واجب]] کرده، [[آگاه]] باشد و بدان [[اقرار]] داشته باشد و آن را درست بشمارد، [[مؤمن]] است. در این تلقی اصل [[ایمان]]، همان [[معرفت]] و [[تصدیق]] [[خدا]] و فرستادۀ او و آنچه همراه وی فرستاده شده، است. نیز [[معرفت]] شرط لازم [[تصدیق]] و از مقدمات و معدّات [[ایمان]] است چنان‌که [[قول و فعل]] نیز آثار و لوازم [[ایمان]] به شمار می‌آیند.
*در روایت‌های منقول از [[امام رضا]]{{ع}} نیز می‌بینیم که ایشان با پیروی از اشارات [[قرآن کریم]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ}}<ref> «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است» سوره مائده، آیه ۴۱.</ref> [[جایگاه]] [[ایمان]] را در [[قلب]] [[انسان]] دانسته‌اند <ref>فقه الرضا{{ع}}، ص۳۸۱؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۷۸.</ref> که این خود نشان از ماهیت این امر است. این [[سخن امام]] بیشترین [[تقابل]] را با کسانی دارد که چون [[کرامیه]] [[ایمان]] را صرف [[اقرار زبانی]] می‌دانند و معتقدند شخص به محض اظهار زبانی [[ایمان]]، [[مؤمن]] به شمار می‌آید.
*در روایت‌های منقول از [[امام رضا]]{{ع}} نیز می‌بینیم که ایشان با پیروی از اشارات [[قرآن کریم]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ}}<ref> «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است» سوره مائده، آیه ۴۱.</ref> [[جایگاه]] [[ایمان]] را در [[قلب]] [[انسان]] دانسته‌اند <ref>فقه الرضا{{ع}}، ص۳۸۱؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۷۸.</ref> که این خود نشان از ماهیت این امر است. این [[سخن امام]] بیشترین [[تقابل]] را با کسانی دارد که چون [[کرامیه]] [[ایمان]] را صرف [[اقرار زبانی]] می‌دانند و معتقدند شخص به محض اظهار زبانی [[ایمان]]، [[مؤمن]] به شمار می‌آید.
*قابل توجه است که در [[تاریخ]] [[کلام اسلامی]] کسانی [[قلب]] را [[جایگاه]] [[ایمان]] دانسته‌اند که آن را از سنخ [[تصدیق]] می‌دانند<ref>أصول الإیمان، ص۲۰۰؛ أصول الدین، ص۲۵۰؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.
*قابل توجه است که در [[تاریخ]] [[کلام اسلامی]] کسانی [[قلب]] را [[جایگاه]] [[ایمان]] دانسته‌اند که آن را از سنخ [[تصدیق]] می‌دانند<ref>أصول الإیمان، ص۲۰۰؛ أصول الدین، ص۲۵۰؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۱ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۰

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ایمان است. "ایمان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ایمان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • داشتن تقوای الهی: ﴿إِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ[۱۴]،
  • خشیت: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ[۱۵]،
  • توکل: ﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ[۱۶]
  • و دوست داشتن شدید خداوند: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۱۷]، از جمله اموری است که در قرآن ملازم ایمان ذکر می‌شوند.

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است» سوره مائده، آیه ۴۱.
  2. فقه الرضا(ع)، ص۳۸۱؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۷۸.
  3. أصول الإیمان، ص۲۰۰؛ أصول الدین، ص۲۵۰؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۰۰.
  4. بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۳۹.
  5. معانی الأخبار، ص۳۷؛ عبون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۹۱.
  6. بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۴۶؛ مستدرک الوسائل، ج۷، ص۳۲.
  7. دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۵۵؛ نهج البلاغة، ص۴۳۰.
  8. الخصال، ج۱، ص۳۱۵؛ صحیفة الإمام الرضا(ع)، ص۸۱.
  9. قرب الإسناد، ص۳۵۴؛ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۳۸.
  10. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۶۵.
  11. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۸۶؛ الاختصاص، ص۲۲.
  12. کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۷۱؛ جامع الأخبار، ص۹۶.
  13. «کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است» سوره بقره، آیه ۶۲.
  14. «اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  15. «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دل‌هاشان بیمناک می‌شود» سوره انفال، آیه ۲.
  16. «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.
  17. «مؤمنان، خداوند را دوستدارترند» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
  18. بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۴۶؛ مستدرک الوسائل، ج۴، ص۹۸.
  19. مقالات الإسلامیین، ص۱۳۵-۱۳۶؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۳۴.
  20. الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۲۱۴.
  21. الإنصاف فیما یجب اعتقاده، ص۱۲۵.
  22. نهج البلاغة، ص۵۱۸.
  23. بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۳۷.
  24. الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۲۴۶؛ الإنصاف فیما یجب اعتقاده، ص۱۲۶.
  25. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  26. «مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن» سوره احزاب، آیه ۳۵.
  27. الکافی، ج۲، ص۵۱-۵۲.
  28. الکافی، ج۲، ص۵۱-۵۲.
  29. «مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۳.
  30. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  31. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
  32. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۷۷؛ علل الشرایع، ج۱، ص۵۹.
  33. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.