شهادت حضرت فاطمه زهرا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
خط ۳۰: خط ۳۰:
*[[عمر]] و [[ابوبکر]] نیز در زمان [[بیماری]] [[فاطمه]]{{س}} [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرده و به [[عیادت]] [[فاطمه]]{{س}} رفته، از ایشان اجازه [[ملاقات]] خواستند و آن [[حضرت]] اجازه نداد. آنها [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را واسطه قرار دادند<ref>الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة دینوری، ج۱، ص۱۷.</ref>؛ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با آن [[حضرت]] سخن گفت و [[فاطمه]]{{س}} در جواب گفت: "[[خانه]] [[خانه]] تو است؛ هر چه می‌خواهید انجام دهید"<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص۳۹۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۰۳.</ref>. سپس آن دو به [[خانه]] وارد شدند و [[فاطمه]]{{س}} از آنان رو برگرداند. [[ابوبکر]] [[سخن]] آغاز کرد و کارهای صورت گرفته را توجیه کرد تا آنکه [[فاطمه]]{{س}} [[سخن]] آغاز کرد و فرمود: "اگر [[حدیثی]] را از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] کنم آن را می‌پذیرید؟" آنها گفتند: آری. [[فاطمه]]{{س}} فرمود: "شما را به [[خدا]] قسم، آیا [[رسول خدا]]{{صل}} نمی‌فرمود: "رضای [[فاطمه]] رضای من و [[خشم]] او [[خشم]] من است؛ هر که او را [[دوست]] دارد مرا [[دوست]] داشته و هر که او را [[راضی]] کند مرا [[راضی]] کرده است و هر که او را غضبناک سازد مرا غضبناک کرده"". [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: آری، این سخن را از [[رسول خدا]] شنیدیم. [[فاطمه]]{{س}} فرمود: "من [[خداوند]] و فرشتگانش را [[شاهد]] می‌گیرم که شما دو نفر مرا غضبناک کرده و [[راضی]] نکردید و اگر [[رسول خدا]] را [[ملاقات]] کنم از شما دو نفر به ایشان [[شکایت]] خواهم کرد". [[ابوبکر]] گفت: "من به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم از [[غضب]] او و [[غضب]] تو ای [[فاطمه]]!" و سپس شروع به [[گریه]] کرد و شدید می‌گریست. [[فاطمه]]{{س}} هم به او فرمود: "به [[خدا]] قسم تو را پس از هر نمازم [[نفرین]] خواهم کرد". [[ابوبکر]]، گریان از [[خانه]] خارج شد؛ [[مردم]] گرد او جمع شدند و او به آنان می‌گفت: از [[بیعت]] من [[دست]] بردارید<ref>الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷.</ref>.
*[[عمر]] و [[ابوبکر]] نیز در زمان [[بیماری]] [[فاطمه]]{{س}} [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرده و به [[عیادت]] [[فاطمه]]{{س}} رفته، از ایشان اجازه [[ملاقات]] خواستند و آن [[حضرت]] اجازه نداد. آنها [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را واسطه قرار دادند<ref>الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة دینوری، ج۱، ص۱۷.</ref>؛ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با آن [[حضرت]] سخن گفت و [[فاطمه]]{{س}} در جواب گفت: "[[خانه]] [[خانه]] تو است؛ هر چه می‌خواهید انجام دهید"<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص۳۹۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۰۳.</ref>. سپس آن دو به [[خانه]] وارد شدند و [[فاطمه]]{{س}} از آنان رو برگرداند. [[ابوبکر]] [[سخن]] آغاز کرد و کارهای صورت گرفته را توجیه کرد تا آنکه [[فاطمه]]{{س}} [[سخن]] آغاز کرد و فرمود: "اگر [[حدیثی]] را از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] کنم آن را می‌پذیرید؟" آنها گفتند: آری. [[فاطمه]]{{س}} فرمود: "شما را به [[خدا]] قسم، آیا [[رسول خدا]]{{صل}} نمی‌فرمود: "رضای [[فاطمه]] رضای من و [[خشم]] او [[خشم]] من است؛ هر که او را [[دوست]] دارد مرا [[دوست]] داشته و هر که او را [[راضی]] کند مرا [[راضی]] کرده است و هر که او را غضبناک سازد مرا غضبناک کرده"". [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: آری، این سخن را از [[رسول خدا]] شنیدیم. [[فاطمه]]{{س}} فرمود: "من [[خداوند]] و فرشتگانش را [[شاهد]] می‌گیرم که شما دو نفر مرا غضبناک کرده و [[راضی]] نکردید و اگر [[رسول خدا]] را [[ملاقات]] کنم از شما دو نفر به ایشان [[شکایت]] خواهم کرد". [[ابوبکر]] گفت: "من به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم از [[غضب]] او و [[غضب]] تو ای [[فاطمه]]!" و سپس شروع به [[گریه]] کرد و شدید می‌گریست. [[فاطمه]]{{س}} هم به او فرمود: "به [[خدا]] قسم تو را پس از هر نمازم [[نفرین]] خواهم کرد". [[ابوبکر]]، گریان از [[خانه]] خارج شد؛ [[مردم]] گرد او جمع شدند و او به آنان می‌گفت: از [[بیعت]] من [[دست]] بردارید<ref>الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷.</ref>.
*روزهای [[زندگی]] سه ماهه<ref>درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا{{س}}، ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹. </ref> [[فاطمه]]{{س}} پس از [[رسول خدا]]{{صل}} به سرعت، یکی پس از دیگری سپری شد و آخرین لحظات [[عمر]] کوتاه او فرا رسید. [[نقل]] شده، در این لحظات [[فاطمه]]{{س}} [[غسل]] کرد و خویش را [[پاکیزه]] ساخت و پارچه‌های [[کفن]] خود را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و [[حنوط]] کرد و به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود که درون همین [[کفن]] مرا [[غسل]] بده<ref>المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. وقتی [[فاطمه]]{{س}} در بستر [[شهادت]] قرار گرفت، رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} کرد و چنین لب به سخن گشود: "ای [[پسر عمو]]! آخرین لحظات زندگی‌ام فرا رسیده و بی‌تردید در همین لحظات به پدرم خواهم پیوست و تو را به چیزهایی که در قلبم هست، سفارش می‌کنم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در کنار بستر او نشست و به حاضران فرمود که از آنجا خارج شوند. سپس [[فاطمه]]{{س}} گفت: "ای [[پسر عمو]]! هرگز به من [[وعده]] [[دروغ]] ندادی و [[خیانت]] نکردی و من نیز از زمانی که همسرت شدم، هرگز با تو مخالفتی نکردم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "[[پناه]] بر [[خدا]]! تو خداشناس‌تر و نیکوکارتر و باتقواتر و گرامی‌تر از آن هستی که به خاطر [[مخالفت]] با من، [[سرزنش]] شوی، نبود تو برای من سخت است و چاره‌ای نیز از آن نیست و به [[خدا]] قسم، با نبود تو [[مصیبت]] [[رسول خدا]]{{صل}} برایم نو می‌شود و از [[دست]] دادنت برایم بزرگ و سنگین است؛ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ از مصیبتی که چه دردناک و سخت است. به [[خدا]] قسم، مصیبتی است که ماتمی بالاتر از آن [[تصور]] شدنی نیست". سپس هر دو به [[گریه]] افتادند و مدتی گریستند. سپس [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دوباره از [[فاطمه]]{{س}} خواست تا هر وصیتی دارد به او بگوید تا او انجام دهد. [[فاطمه]]{{س}} گفت: "[[خدا]] در [[غم]] من به تو جزای خیر دهد ای [[پسر عمو]]! ابتدا [[وصیت]] میکنم که پس از من با دختر امامه<ref>امامه دختر خواهر فاطمه{{س}} بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی{{ع}} فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).</ref>[[ازدواج]] کن، زیرا که او با فرزندانم همچون خود من [[رفتار]] می‌کند و مردان نیز باید همسری داشته باشند و [[وصیت]] می‌کنم که تابوتی برایم آماده کن و دیدم که [[فرشتگان]] صورت آن را برایم نقش کردند". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "آن را برایم توصیف کن". و [[فاطمه]]{{س}} آن را توصیف کرد و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آن را برای [[فاطمه]] آماده کرد و این [[تابوت]]، اولین تابوتی بود که در [[زمین]] به کار برده شد و بی‌سابقه بود. سپس [[فاطمه]]{{س}} به [[علی]]{{ع}} گفت: "به شما [[وصیت]] می‌کنم که هیچ یک از کسانی که به من [[ظلم]] کردند و حقم را گرفتند، بر جنازه من حاضر نشوند، زیرا که آنان [[دشمنان]] من و [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} هستند و نیز هیچ یک از آنان و نه پیروانشان بر من [[نماز]] نخوانند و مرا شبانه هنگامی که چشم‌ها خفته‌اند، [[دفن]] کرده <ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و قبرم را مخفی ساز"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.</ref>. و نیز به [[اسماء بنت عمیس]] سفارش کرد که هیچ کس، حتی [[زنان]]، نزد جنازه‌اش حاضر نشوند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۱۱۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۷؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۴.</ref>. و بالاخره [[فاطمه]]{{س}} در سن هجده سالگی<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>، همان‌گونه که [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده بود، در حالی که بسیار<ref>امام موسی کاظم{{ع}} در این باره فرموده است: "به راستی که فاطمه{{س}}، صدیقه و شهیده است" (اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸).</ref>، [[مصیبت]] دید و حقش [[غصب]] شده به [[شهادت]] رسید و اولین نفر از [[اهل بیت]]{{عم}} آن [[حضرت]] بود که به ایشان پیوست<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.</ref>.
*روزهای [[زندگی]] سه ماهه<ref>درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا{{س}}، ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹. </ref> [[فاطمه]]{{س}} پس از [[رسول خدا]]{{صل}} به سرعت، یکی پس از دیگری سپری شد و آخرین لحظات [[عمر]] کوتاه او فرا رسید. [[نقل]] شده، در این لحظات [[فاطمه]]{{س}} [[غسل]] کرد و خویش را [[پاکیزه]] ساخت و پارچه‌های [[کفن]] خود را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و [[حنوط]] کرد و به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود که درون همین [[کفن]] مرا [[غسل]] بده<ref>المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. وقتی [[فاطمه]]{{س}} در بستر [[شهادت]] قرار گرفت، رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} کرد و چنین لب به سخن گشود: "ای [[پسر عمو]]! آخرین لحظات زندگی‌ام فرا رسیده و بی‌تردید در همین لحظات به پدرم خواهم پیوست و تو را به چیزهایی که در قلبم هست، سفارش می‌کنم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در کنار بستر او نشست و به حاضران فرمود که از آنجا خارج شوند. سپس [[فاطمه]]{{س}} گفت: "ای [[پسر عمو]]! هرگز به من [[وعده]] [[دروغ]] ندادی و [[خیانت]] نکردی و من نیز از زمانی که همسرت شدم، هرگز با تو مخالفتی نکردم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "[[پناه]] بر [[خدا]]! تو خداشناس‌تر و نیکوکارتر و باتقواتر و گرامی‌تر از آن هستی که به خاطر [[مخالفت]] با من، [[سرزنش]] شوی، نبود تو برای من سخت است و چاره‌ای نیز از آن نیست و به [[خدا]] قسم، با نبود تو [[مصیبت]] [[رسول خدا]]{{صل}} برایم نو می‌شود و از [[دست]] دادنت برایم بزرگ و سنگین است؛ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ از مصیبتی که چه دردناک و سخت است. به [[خدا]] قسم، مصیبتی است که ماتمی بالاتر از آن [[تصور]] شدنی نیست". سپس هر دو به [[گریه]] افتادند و مدتی گریستند. سپس [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دوباره از [[فاطمه]]{{س}} خواست تا هر وصیتی دارد به او بگوید تا او انجام دهد. [[فاطمه]]{{س}} گفت: "[[خدا]] در [[غم]] من به تو جزای خیر دهد ای [[پسر عمو]]! ابتدا [[وصیت]] میکنم که پس از من با دختر امامه<ref>امامه دختر خواهر فاطمه{{س}} بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی{{ع}} فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).</ref>[[ازدواج]] کن، زیرا که او با فرزندانم همچون خود من [[رفتار]] می‌کند و مردان نیز باید همسری داشته باشند و [[وصیت]] می‌کنم که تابوتی برایم آماده کن و دیدم که [[فرشتگان]] صورت آن را برایم نقش کردند". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "آن را برایم توصیف کن". و [[فاطمه]]{{س}} آن را توصیف کرد و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آن را برای [[فاطمه]] آماده کرد و این [[تابوت]]، اولین تابوتی بود که در [[زمین]] به کار برده شد و بی‌سابقه بود. سپس [[فاطمه]]{{س}} به [[علی]]{{ع}} گفت: "به شما [[وصیت]] می‌کنم که هیچ یک از کسانی که به من [[ظلم]] کردند و حقم را گرفتند، بر جنازه من حاضر نشوند، زیرا که آنان [[دشمنان]] من و [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} هستند و نیز هیچ یک از آنان و نه پیروانشان بر من [[نماز]] نخوانند و مرا شبانه هنگامی که چشم‌ها خفته‌اند، [[دفن]] کرده <ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و قبرم را مخفی ساز"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.</ref>. و نیز به [[اسماء بنت عمیس]] سفارش کرد که هیچ کس، حتی [[زنان]]، نزد جنازه‌اش حاضر نشوند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۱۱۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۷؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۴.</ref>. و بالاخره [[فاطمه]]{{س}} در سن هجده سالگی<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>، همان‌گونه که [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده بود، در حالی که بسیار<ref>امام موسی کاظم{{ع}} در این باره فرموده است: "به راستی که فاطمه{{س}}، صدیقه و شهیده است" (اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸).</ref>، [[مصیبت]] دید و حقش [[غصب]] شده به [[شهادت]] رسید و اولین نفر از [[اهل بیت]]{{عم}} آن [[حضرت]] بود که به ایشان پیوست<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.</ref>.
*[[مردم]] پس از شنیدن خبر [[وفات]] آن [[حضرت]]، همچنان در خانه نشسته و [[منتظر]] بودند که پیکر [[فاطمه]]{{س}} برای [[تشییع]] از منزل بیرون آورده شود تا آنها بر آن [[نماز]] بخوانند اما [[ابوذر]] نزد آنان آمد و گفت: "بازگردید که [[تشییع پیکر]] دختر [[رسول خدا]]{{صل}} به تأخیر افتاده است". [[مردم]] نیز یکی‌ یکی برخاستند و رفتند<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. اولین [[شب]] نبود [[فاطمه]]{{س}} برای [[امیرمؤمنان]] فرا رسید و در [[دل]] [[شب]]، آنگاه که چشم‌ها را [[خواب]] ربوده بود، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در حالی که جز [[حسنین]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]]{{عم}} و [[فضه]] [[کنیز]] [[فاطمه]]{{س}} و [[اسماء بنت عمیس]] کسی حاضر نبود، فاطمه‌اش را [[غسل]] داد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۹ و ج۳، ص۱۵۹؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۴؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و شبانه<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و مخفیانه<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> به [[خاک]] سپرد. سپس در حالی که تمام وجود مبارکش را [[غم]] فرا گرفته بود و اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری بود، ایستاد<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> و روی خود را به سوی [[قبر]] [[رسول خدا]]{{صل}} کرده، فرمود: "[[سلام]] بر تو ای [[رسول خدا]]! از جانب دخترت و دیدارکننده‌ات و آنکه در [[خاک]] رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و [[خدا]] زود رسیدن او را نزد تو برایش [[برگزیده]] است. ای [[رسول خدا]]! شکیبائیم از [[فراق]] محبوبه‌ات کم شده و خود داریم از [[سرور]] [[زنان]] [[جهان]] نابود گشته جز اینکه برای من در [[پیروی]] از [[سنت]] تو که در فراقت کشیدم جای [[دلداری]] باقی است، زیرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و [[جان]] [[مقدس]] تو از میان گلو و سینه من خارج شد. آری در [[کتاب خدا]] برای من [[بهترین]] [[پذیرش]] (و [[صبر]] بر این [[مصیبت]]) است، {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ همانا [[امانت]] پس گرفته شد و گروگان دریافت شد و [[زهرا]] از دستم ربوده شد. ای [[رسول خدا]]! دیگر چه اندازه این [[آسمان]] نیلگون و [[زمین]] تیره در نظرم [[زشت]] جلوه می‌کند. اندوهم همیشگی باشد و شبم در بی‌خوابی گذرد و غمم پیوسته در [[دل]] است تا [[خدا]] خانه‌ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند، غصه‌ای دارم [[دل]] [[خون]] کن و اندوهی دارم هیجان‌انگیز چه زود میان ما جدایی افتاد. و در [[دنیا]] راهی برای گفتن و شرح دادن آن نیافت ولی اکنون میگوید و [[خدا]] هم [[داوری]] میفرماید و او [[بهترین]] داور است. [[سلام]] بر شما، سلام ‌کننده‌ای که نه [[خشمگین]] است و نه دلتنگ، زیرا اگر از اینجا برگردم بواسطه دلتنگیم نیست و اگر بمانم بواسطه [[بدگمانی]] به آن‌چه [[خدا]] به [[صابران]] [[وعده]] فرموده نباشد. وای وای باز هم [[بردباری]] مبارک‌تر و خوش‌نماترست. اگر [[چیرگی]] [[دشمنان]] زورگو نبود اقامت و درنگ در اینجا را چون معتکفان ملازمت می‌نمودم و مانند [[زن]] بچه مرده بر این [[مصیبت]] بزرگ شیون می‌کردم در برابر نظر [[خدا]] دخترت [[پنهان]] به [[خاک]] سپرده شد و حقش پایمال گشت و از ارثش جلوگیری شد با آنکه دیر زمانی نگذشته و یاد تو کهنه نگشته بود ای [[رسول خدا]] [[شکایت]] من تنها به سوی خداست و [[بهترین]] [[دلداری]] از جانب توست. ای [[رسول خدا]] [[درود]] [[خدا]] بر تو و [[سلام]] و رضوانش بر [[فاطمه]] باد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱ و الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹؛ نهج البلاغه، ص۳۲۰-۳۱۹.</ref>.
*[[مردم]] پس از شنیدن خبر [[وفات]] آن [[حضرت]]، همچنان در خانه نشسته و [[منتظر]] بودند که پیکر [[فاطمه]]{{س}} برای [[تشییع]] از منزل بیرون آورده شود تا آنها بر آن [[نماز]] بخوانند اما [[ابوذر]] نزد آنان آمد و گفت: "بازگردید که [[تشییع پیکر]] دختر [[رسول خدا]]{{صل}} به تأخیر افتاده است". [[مردم]] نیز یکی‌ یکی برخاستند و رفتند<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. اولین [[شب]] نبود [[فاطمه]]{{س}} برای [[امیرمؤمنان]] فرا رسید و در [[دل]] [[شب]]، آنگاه که چشم‌ها را [[خواب]] ربوده بود، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در حالی که جز [[حسنین]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]]{{عم}} و [[فضه]] [[کنیز]] [[فاطمه]]{{س}} و [[اسماء بنت عمیس]] کسی حاضر نبود، فاطمه‌اش را [[غسل]] داد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۹ و ج۳، ص۱۵۹؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۴؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و شبانه<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref> و مخفیانه<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> به [[خاک]] سپرد. سپس در حالی که تمام وجود مبارکش را [[غم]] فرا گرفته بود و اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری بود، ایستاد<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.</ref> و روی خود را به سوی [[قبر]] [[رسول خدا]]{{صل}} کرده، فرمود: "[[سلام]] بر تو ای [[رسول خدا]]! از جانب دخترت و دیدارکننده‌ات و آنکه در [[خاک]] رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و [[خدا]] زود رسیدن او را نزد تو برایش [[برگزیده]] است. ای [[رسول خدا]]! شکیبائیم از [[فراق]] محبوبه‌ات کم شده و خود داریم از [[سرور]] [[زنان]] [[جهان]] نابود گشته جز اینکه برای من در [[پیروی]] از [[سنت]] تو که در فراقت کشیدم جای [[دلداری]] باقی است، زیرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و [[جان]] [[مقدس]] تو از میان گلو و سینه من خارج شد. آری در [[کتاب خدا]] برای من [[بهترین]] [[پذیرش]] (و [[صبر]] بر این [[مصیبت]]) است، {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ همانا [[امانت]] پس گرفته شد و گروگان دریافت شد و [[زهرا]] از دستم ربوده شد. ای [[رسول خدا]]! دیگر چه اندازه این [[آسمان]] نیلگون و [[زمین]] تیره در نظرم [[زشت]] جلوه می‌کند. اندوهم همیشگی باشد و شبم در بی‌خوابی گذرد و غمم پیوسته در [[دل]] است تا [[خدا]] خانه‌ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند، غصه‌ای دارم [[دل]] [[خون]] کن و اندوهی دارم هیجان‌انگیز چه زود میان ما جدایی افتاد. و در [[دنیا]] راهی برای گفتن و شرح دادن آن نیافت ولی اکنون میگوید و [[خدا]] هم [[داوری]] میفرماید و او [[بهترین]] داور است. [[سلام]] بر شما، سلام ‌کننده‌ای که نه [[خشمگین]] است و نه دلتنگ، زیرا اگر از اینجا برگردم بواسطه دلتنگیم نیست و اگر بمانم بواسطه [[بدگمانی]] به آن‌چه [[خدا]] به [[صابران]] [[وعده]] فرموده نباشد. وای وای باز هم [[بردباری]] مبارک‌تر و خوش‌نماترست. اگر [[چیرگی]] [[دشمنان]] زورگو نبود اقامت و درنگ در اینجا را چون معتکفان ملازمت می‌نمودم و مانند [[زن]] بچه مرده بر این [[مصیبت]] بزرگ شیون می‌کردم در برابر نظر [[خدا]] دخترت پنهان به [[خاک]] سپرده شد و حقش پایمال گشت و از ارثش جلوگیری شد با آنکه دیر زمانی نگذشته و یاد تو کهنه نگشته بود ای [[رسول خدا]] [[شکایت]] من تنها به سوی خداست و [[بهترین]] [[دلداری]] از جانب توست. ای [[رسول خدا]] [[درود]] [[خدا]] بر تو و [[سلام]] و رضوانش بر [[فاطمه]] باد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱ و الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹؛ نهج البلاغه، ص۳۲۰-۳۱۹.</ref>.
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} را به [[وصیت]] خود ایشان کاملاً مخفی کرد و در [[بقیع]] صورت قبرهای تازه‌ای نیز پدید آورد<ref>دلائل الأمامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>. [[مردم]] وقتی از [[دفن]] شبانه [[فاطمه]]{{س}} باخبر شدند و به [[بقیع]] رفتند، قبرهای تازه‌ای را دیدند و نتوانستند تشخیص دهند که کدام یک، [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} است و با [[ناراحتی]] ناله سر داده، و یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: پیامبرتان، تنها دختری از خود در میانتان گذارده بود که [[وفات]] کرد و [[دفن]] شد و شما نه بر دفنش حاضر بودید و نه بر نمازش و نه حتی محل قبرش را می‌دانید. در این هنگام، [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: به زنها بگویید بیایند و این قبرها را بشکافند تا [[بدن]] او را یافته و بر او [[نماز]] بگذاریم و قبرش را [[زیارت]] کنیم. وقتی خبر این [[تصمیم]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، در حالی که غضبناک بود و چشمانش سرخ و رگ‌های گردن مبارکش نمایان شده بود، و قبایی زرد بر تن داشت، که آن در هنگامی که کاری را نمی‌پسندید (مثل [[جنگ]]) به تن می‌کرد، با شمشیرش [[ذوالفقار]]، خود را به [[بقیع]] رساند، و فرمود: "این [[علی بن ابی‌طالب]] است و چنانکه می‌بینید به سوی شما آمده و به [[خدا]] قسم می‌خورد که اگر حتی یک سنگ از این قبرها جا به جا شود، همانا [[شمشیر]] را بر گردن [[فرمان]] دهندگان به این عمل خواهد گذاشت". [[عمر]] با تعدادی از یارانش نزد آن [[حضرت]] آمد و گفت: "چه خواهی کرد ای اباالحسن؟! به [[خدا]] قسم، قبرها را نبش می‌کنیم و بر [[فاطمه]] [[نماز]] می‌خوانیم". تا [[عمر]] این سخن را گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را گرفت و تکانی داد و بر [[زمین]] کوفت و فرمود: "ای پسر [[زن]] سیاه! از حقم گذشتم مبادا که [[مردم]] از دینشان بازگردند اما [[قبر]] [[فاطمه]]؛ قسم به خدایی که [[جان]] [[علی]] در [[دست]] اوست اگر تو و یارانت کوچک‌ترین چیزی از آن بردارید، [[زمین]] را از خونتان [[سیراب]] می‌سازم؛ اگر می‌خواهی انجام بده ای [[عمر]]!" در این هنگام [[ابوبکر]] خود را به [[علی]]{{ع}} رساند و گفت: "ای ابالحسن! تو را به [[حق]] [[رسول خدا]] و [[حق]] [[خداوند]] قسم می‌دهم که او را رها کنی؛ ما کاری را که تو خوش نداری نمی‌کنیم".[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز او را رها ساخت و [[مردم]] پراکنده شدند<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹۹-۳۰۶.</ref>
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} را به [[وصیت]] خود ایشان کاملاً مخفی کرد و در [[بقیع]] صورت قبرهای تازه‌ای نیز پدید آورد<ref>دلائل الأمامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>. [[مردم]] وقتی از [[دفن]] شبانه [[فاطمه]]{{س}} باخبر شدند و به [[بقیع]] رفتند، قبرهای تازه‌ای را دیدند و نتوانستند تشخیص دهند که کدام یک، [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} است و با [[ناراحتی]] ناله سر داده، و یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: پیامبرتان، تنها دختری از خود در میانتان گذارده بود که [[وفات]] کرد و [[دفن]] شد و شما نه بر دفنش حاضر بودید و نه بر نمازش و نه حتی محل قبرش را می‌دانید. در این هنگام، [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: به زنها بگویید بیایند و این قبرها را بشکافند تا [[بدن]] او را یافته و بر او [[نماز]] بگذاریم و قبرش را [[زیارت]] کنیم. وقتی خبر این [[تصمیم]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، در حالی که غضبناک بود و چشمانش سرخ و رگ‌های گردن مبارکش نمایان شده بود، و قبایی زرد بر تن داشت، که آن در هنگامی که کاری را نمی‌پسندید (مثل [[جنگ]]) به تن می‌کرد، با شمشیرش [[ذوالفقار]]، خود را به [[بقیع]] رساند، و فرمود: "این [[علی بن ابی‌طالب]] است و چنانکه می‌بینید به سوی شما آمده و به [[خدا]] قسم می‌خورد که اگر حتی یک سنگ از این قبرها جا به جا شود، همانا [[شمشیر]] را بر گردن [[فرمان]] دهندگان به این عمل خواهد گذاشت". [[عمر]] با تعدادی از یارانش نزد آن [[حضرت]] آمد و گفت: "چه خواهی کرد ای اباالحسن؟! به [[خدا]] قسم، قبرها را نبش می‌کنیم و بر [[فاطمه]] [[نماز]] می‌خوانیم". تا [[عمر]] این سخن را گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را گرفت و تکانی داد و بر [[زمین]] کوفت و فرمود: "ای پسر [[زن]] سیاه! از حقم گذشتم مبادا که [[مردم]] از دینشان بازگردند اما [[قبر]] [[فاطمه]]؛ قسم به خدایی که [[جان]] [[علی]] در [[دست]] اوست اگر تو و یارانت کوچک‌ترین چیزی از آن بردارید، [[زمین]] را از خونتان [[سیراب]] می‌سازم؛ اگر می‌خواهی انجام بده ای [[عمر]]!" در این هنگام [[ابوبکر]] خود را به [[علی]]{{ع}} رساند و گفت: "ای ابالحسن! تو را به [[حق]] [[رسول خدا]] و [[حق]] [[خداوند]] قسم می‌دهم که او را رها کنی؛ ما کاری را که تو خوش نداری نمی‌کنیم".[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز او را رها ساخت و [[مردم]] پراکنده شدند<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹۹-۳۰۶.</ref>



نسخهٔ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۲۰:۳۰


متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث فاطمه زهرا است. "شهادت حضرت فاطمه زهرا" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل شهادت حضرت فاطمه زهرا (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

اندوه امام علی(ع) در شهادت حضرت فاطمه(س)

جستارهای وابسته

منابع

  1. کرمانی کجور، محمد، مقاله « فاطمه زهرا دختر رسول خدا »، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌
  2. شریعت‌جو، منیره، مقاله «حضرت فاطمه زهرا»، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
  3. دانشنامه نهج البلاغه

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص۳۵۴، الامالی، شیخ طوسی، ص۳۷۵؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۴۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۹.
  2. الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة دینوری، ج۱، ص۱۷.
  3. کتاب سلیم بن قیس، ص۳۹۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۰۳.
  4. الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷.
  5. درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا(س)، ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹.
  6. المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.
  7. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  8. امامه دختر خواهر فاطمه(س) بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی(ع) فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).
  9. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.
  10. الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.
  11. الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۱۱۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۷؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۴.
  12. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.
  13. امام موسی کاظم(ع) در این باره فرموده است: "به راستی که فاطمه(س)، صدیقه و شهیده است" (اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸).
  14. الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.
  15. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.
  16. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۹ و ج۳، ص۱۵۹؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۴؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.
  17. دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.
  18. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.
  19. الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص۳۹۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۱.
  20. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  21. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۷؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱ و الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹؛ نهج البلاغه، ص۳۲۰-۳۱۹.
  22. دلائل الأمامه، طبری، ص۱۳۶.
  23. دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۲.
  24. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹۹-۳۰۶.
  25. «السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِین»؛‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲.
  26. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۰۲-۶۰۴؛ شریعت‌جو، منیره، حضرت فاطمه زهرا، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص:۳۱۹.