ولایتعهدی امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۳۰: خط ۳۰:


[[امام]]{{ع}} در ادامه نوشتند: «نمی‌دانم نسبت به من چگونه [[رفتار]] خواهد شد و نسبت به شما [[شیعیان]] چه عمل می‌شود». و امام با بیان این مطلب، باری دیگر [[کراهت]] خویش نسبت به پذیرش ولایتعهدی را بیان داشته و با بیان [[نگرانی]] از [[عاقبت]] خویش و پیروانشان، ماهیت ولایتعهدی را بر ملا نمودند<ref>مفاد عهدنامه ولایتعهدی امام رضا{{ع}} و دست‌خط مبارک حضرت در کتاب مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۷۳-۴۷۴، نقل شده است.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۳۰۴.</ref>
[[امام]]{{ع}} در ادامه نوشتند: «نمی‌دانم نسبت به من چگونه [[رفتار]] خواهد شد و نسبت به شما [[شیعیان]] چه عمل می‌شود». و امام با بیان این مطلب، باری دیگر [[کراهت]] خویش نسبت به پذیرش ولایتعهدی را بیان داشته و با بیان [[نگرانی]] از [[عاقبت]] خویش و پیروانشان، ماهیت ولایتعهدی را بر ملا نمودند<ref>مفاد عهدنامه ولایتعهدی امام رضا{{ع}} و دست‌خط مبارک حضرت در کتاب مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۷۳-۴۷۴، نقل شده است.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۳۰۴.</ref>
==شروط قبولی ولایتعهدی از جانب [[امام]]{{ع}}==
هر چند در ابتدا [[امام رضا]]{{ع}} [[دعوت]] [[مأمون]]، مبنی بر [[سفر]] به [[مرو]] را نپذیرفتند، اما، اصرارهای تهدیدآمیز مأمون، امام{{ع}} را وادار نمود که به خاطر [[مصلحت جامعه]]، بر خلاف [[میل باطنی]] خویش، سفر به [[خراسان]] و مرو را بپذیرند.
با ورود امام{{ع}} به مرو، مأمون در ابتدا پیشنهاد [[خلافت]] نمود<ref>البدایة النهایه، ج۱۰، ص۲۵۰؛ الاداب السلطانیه، ص۱۲۷.</ref>، اما امام{{ع}} با جوابی [[قاطع]]، او را از دادن چنین پیشنهادی منصرف کرد<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۴۹.</ref>. [[هدف]] مأمون این بود که [[مقام]] و [[منزلت امام]]{{ع}} را نزد [[شیعیان]] [[تخریب]] و به [[اهل بیت]]{{عم}} و [[علویان]] بفهماند که بزرگ شما در پی [[کسب قدرت]] و مقام می‌باشد؛ بنابراین، به هر طریق ممکن، ولایتعهدی خویش را به امام{{ع}} واگذار نمود.
امام{{ع}} که می‌دانستند تهدیدهای مأمون جدی است و ممکن است در این برهه از [[زمان]]، با شهادتشان زمام امور [[مسلمین]] و شیعیان به مخاطره افتد، ولا یتعهدی را بر مبنای شرایطی قبول کردند<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۳۴.</ref>. اولین شرط امام{{ع}} این بود که در مسائل [[سیاسی]] هیچ گونه دخالتی نداشته باشند و تنها نام [[ولی‌عهد]] بر ایشان باشد. همچنین امام{{ع}} شرط کردند که مقام [[قاضی]] و [[قضاوت]] قرار نگیرند و سرانجام این که [[عزل]] و [[نصب]] بر عهده خود [[خلیفه]] باشد و ایشان در این مورد هم دخالتی نداشته باشند<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۰؛ ج۲، ص۱۸۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۲۳۸؛ اعلام الوری، ص۳۲۰؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۳۴-۳۵؛ کشف الغمه، ج۳، ص۶۹؛ الارشاد، ص۳۱۰: امالی، ص۴۳؛ اصول کافی، ص۴۸۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۳۸.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۳۳

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

اهداف مأمون از پیشنهاد ولایت عهدی

بعد از پیروزی مأمون بر امین، او به عنوان خلیفه عباسی بر تخت نشست. مأمون به خوبی می‌دانست روشی که خلفای گذشته در راستای خلافتشان داشتند، آنها را با مخالفت مردم بالاخص شیعیان روبرو ساخته، پس او روشی مخالف با دیگر خلفا را برگزید، و آن، توجه و التفات به شیعیان به خصوص امامان شیعه بود. او برای اجرای برنامه‌هایش، سعی نمود امام رضا(ع) را به خود نزدیک نماید؛ بنابراین به ایشان پیشنهاد خلافت و در نهایت ولایتعهدی نمود. مأمون از هر اقدامی که برای بقای حکومتش انجام می‌داد، هدف یا اهدافی را دنبال می‌کرد و امر ولایتعهدی امام رضا(ع) نیز با اهداف زیر به امام(ع) پیشنهاد شد:

  1. احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا(ع) تهدید می‌کرد. شخصیتی نادر که نوشته‌های علمی در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام، از همه محبوب‌تر بود. در صورت ولی‌عهدی، امام(ع) دیگر نمی‌توانست مردم را به شورش و یا حرکت دیگری بر ضد حکومت، دعوت کند.
  2. شخصیت امام(ع) باید تحت کنترل دقیق وی قرار گیرد، از نزدیک، و از داخل و هم از خارج، این کنترل بر او اعمال گردد، تا آن‌که کم کم راه برای نابود ساختن وی به شیوه‌های مخصوصی هموار شود. مأمون برای این کار دست به دو اقدام مهم زد، یکی تزویج دخترش با امام(ع) بود[۱] که او می‌توانست مأمور خوب و نزدیکی برای مأمون باشد و دیگری گماردن شخصی به نام هشام بن ابراهیم راشدی، به عنوان دربان خانه امام(ع). از آن پس تنها کسی می‌توانست امام(ع) را ملاقات کند که هشام می‌خواست. تمام کارهای امام(ع) همه به دست وی انجام می‌گرفت[۲].
  3. مأمون می‌خواست امام(ع) چنان به او نزدیکی پیدا کنند که به راحتی بتواند ایشان را از زندگی اجتماعی محروم ساخته، مردم را از وی دور گرداند تا آنان تحت تأثیر نیروی شخصیتی امام(ع)، علم، حکمت و درایتش قرار نگیرند. از این مهم‌تر، اینکه مأمون می‌خواست امام(ع) را از شیعیان و دوستانش جدا سازد تا با قطع این رابطه، آنها به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام(ع) را دریافت نمایند.
  4. مأمون می‌خواست خود را در پناه امام رضا(ع)، از خشم و انتقام مردم نسبت به اهل بیت(ع) حفظ کند. به دیگر سخن مأمون از این بازی می‌خواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملی برای خود کسب کند. او چنین می‌پنداشت که به همان اندازه که شخصیت امام(ع) از تأیید و نفوذ نیرومندی برخوردار بود، حکومت وی نیز می‌توانست با اتصال به ایشان در میان مردم جا باز کند.
  5. نظام حکومتی در آن ایام نیاز به شخصیتی داشت که عموم مردم را با خوشنودی به سوی خود جلب کند، در برابر آن افراد بی‌لیاقت و چاپلوسی که بر سر خوان حکومت عباسی فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصیتی عظیم، نیاز مبرم بود. بنابراین حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاد اندیش نیاز داشت، نه به یک مشت آدم چاپلوس و خشک و تهی مغز. با این همه، تنها شخصیت علمی که درباره برتری علمیش توأم با تقوی و فضیلت، کسی تردید نداشت، امام رضا(ع) بود.
  6. اوضاع پر آشوب آن زمان، ایجاب می‌کرد که ذهن آنان را به طرفی از حقیقت آن چه که در متن جامعه می‌گذرد، منصرف گردانند؛ تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهای مهم، مشکلات ملت و حکومت کمتر احساس شود. مأمون مدعی بود که هدف از تمام کارها و اقداماتش چیزی غیر از خیر امت و مصالح مسلمانان نبوده. حتی در کشتن برادرش نمی‌خواسته فقط به ریاست و حکومت دست یابد، بلکه هدفش تأمین مصالح عمومی مسلمانان نیز بوده است. چون خیر ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسیان و تسلیم آن به بزرگترین دشمن این خاندان یافت، هرگز درنگ نکرد، و باطیب خاطر، به گفته خویش، این عمل را انجام داد. بدین وسیله مأمون کفاره گناه زشت خود را که قتل برادر وی بود و بر عباسیان هم بسیار گران تمام می‌شد، پرداخت.
  7. مأمون می‌خواست با انتخاب امام رضا(ع) به ولی‌عهدی خویش، شعله شورش‌های پی در پی علویان را که تمام ایالات و شهرها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. به راستی همین گونه هم شد؛ چون پس از ایام بیعت، تقریبا دیگر هیچ قیامی صورت نگرفت، مگر قیام عبدالله الرحمن بن احمد در یمن، و تازه انگیزه آن، ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرد دادن قول رسیدگی خواسته‌هایش، او نیز بر سر جای خود نشست.
  8. پذیرفتن ولی‌عهدی از سوی امام رضا(ع) پیروزی دیگری هم برای مأمون به ارمغان آورد. آن این که بدین وسیله توانست از سوی علویان اعتراف بگیرد که حکومت عباسیان از مشروعیت برخوردار است؛ بنابراین، مأمون دیگر خوب می‌توانست با همان سلاحی که این گونه به مشروعیتش اعتراف شده بود، اجابت کنند. از این پس دیگر دشوار بود که کسی دعوت به یک شورش را علیه حکومتی که علویان در دست داشتند، با خودشان مبارزه کند[۳].[۴]

دست‌نوشت امام رضا(ع) بر عهدنامه ولایتعهدی

امام رضا(ع) در پشت عهدنامه ولایتعهدی که توسط مأمون تنظیم شده بود، به دست خط مبارک خویش، مطالبی را افزودند که ایشان در آن مطالب، به نکات مهم و قابل توجهی اشاره نمودند که اعم آن به این شرح می‌باشد: امام(ع) در ابتدای کلام بدون این که نامی از خلیفه ببرد، به ستایش خداوند پرداخته و می‌فرمایند: «ستایش مخصوص خداوندی است که آنچه بخواهد انجام می‌دهد و اوست که به خیانت چشم و آنچه در دل‌هاست آگاه است. و درود بر محمد(ص) و خاندان پاکش».

اشاره به آگاهی خداوند به خیانت‌های آشکار و پنهان در مقدمه کلام امام(ع) و همچنین درود و صلوات بر پیامبر(ص) و خاندانش که در واقع شهادت به حقانیت آل علی(ع) می‌باشد، در آن زمان پر اهمیت بود و این اقدام هیچ‌گاه در مجالس و محافل رسمی و اسناد، معمول نبود. امام(ع) در ادامه نوشتند: «امیرالمؤمنین مأمون، حق ما را که دیگران نشناختند، شناخت». هر چند این کلام، ستایش مأمون را می‌رساند، اما امام(ع) با این عبارت به نکوهش کسانی پرداختند که حق خاندان اهل بیت(ع) و آل علی(ع) را نادیده گرفته و ضایع نمودند. حضرت با بیان کلمه دیگران، خاندان اموی و پدران و خاندان مأمون را نشانه گرفتند.

در ادامه امام رضا(ع) به نکته جالب و مهمی اشاره کردند و نوشتند: «مأمون ولایتعهدی و خلافت را در اختیار من قرار داد، تا اگر بعد از او زنده ماندم، این منصب از آن من باشد». هر چند امام(ع) قبل از این مجلس، موضوع شهادت خویش را به طور مجمل به مأمون بیان داشتند، اما در این عهدنامه، امام با افزودن این که «هر کس پیمانی را بشکند و عهدی را نقض نماید، احترام خود را از بین برده و موقعیت خود را از دست داده است؛ زیرا چنین شخصی بر امام خود ستم روا داشته و حرمت اسلام را مورد تجاوز قرار داده.»..، عبارت اگر بعد از او زنده بمانم، را پر رنگ و معنی‌دار‌تر کردند.

امام(ع) در ادامه نوشتند: «نمی‌دانم نسبت به من چگونه رفتار خواهد شد و نسبت به شما شیعیان چه عمل می‌شود». و امام با بیان این مطلب، باری دیگر کراهت خویش نسبت به پذیرش ولایتعهدی را بیان داشته و با بیان نگرانی از عاقبت خویش و پیروانشان، ماهیت ولایتعهدی را بر ملا نمودند[۵].[۶]

شروط قبولی ولایتعهدی از جانب امام(ع)

هر چند در ابتدا امام رضا(ع) دعوت مأمون، مبنی بر سفر به مرو را نپذیرفتند، اما، اصرارهای تهدیدآمیز مأمون، امام(ع) را وادار نمود که به خاطر مصلحت جامعه، بر خلاف میل باطنی خویش، سفر به خراسان و مرو را بپذیرند. با ورود امام(ع) به مرو، مأمون در ابتدا پیشنهاد خلافت نمود[۷]، اما امام(ع) با جوابی قاطع، او را از دادن چنین پیشنهادی منصرف کرد[۸]. هدف مأمون این بود که مقام و منزلت امام(ع) را نزد شیعیان تخریب و به اهل بیت(ع) و علویان بفهماند که بزرگ شما در پی کسب قدرت و مقام می‌باشد؛ بنابراین، به هر طریق ممکن، ولایتعهدی خویش را به امام(ع) واگذار نمود.

امام(ع) که می‌دانستند تهدیدهای مأمون جدی است و ممکن است در این برهه از زمان، با شهادتشان زمام امور مسلمین و شیعیان به مخاطره افتد، ولا یتعهدی را بر مبنای شرایطی قبول کردند[۹]. اولین شرط امام(ع) این بود که در مسائل سیاسی هیچ گونه دخالتی نداشته باشند و تنها نام ولی‌عهد بر ایشان باشد. همچنین امام(ع) شرط کردند که مقام قاضی و قضاوت قرار نگیرند و سرانجام این که عزل و نصب بر عهده خود خلیفه باشد و ایشان در این مورد هم دخالتی نداشته باشند[۱۰].[۱۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بدایة و النهایة، ج۱، ص۲۶۹.
  2. رجال کشی، ص۵۲۳، ح۱۰۰۶؛ بحارالانوار، ج۵۱، ص۲۹۹؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۱۰۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۲۶۰ و ۲۶۱.
  3. زندگی سیاسی هشتمین امام(ع)، لوح فشرده.
  4. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۳۰.
  5. مفاد عهدنامه ولایتعهدی امام رضا(ع) و دست‌خط مبارک حضرت در کتاب مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۷۳-۴۷۴، نقل شده است.
  6. محمدی، حسین، رضانامه ص ۳۰۴.
  7. البدایة النهایه، ج۱۰، ص۲۵۰؛ الاداب السلطانیه، ص۱۲۷.
  8. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۴۹.
  9. بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۳۴.
  10. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۰؛ ج۲، ص۱۸۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۲۳۸؛ اعلام الوری، ص۳۲۰؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۳۴-۳۵؛ کشف الغمه، ج۳، ص۶۹؛ الارشاد، ص۳۱۰: امالی، ص۴۳؛ اصول کافی، ص۴۸۹.
  11. محمدی، حسین، رضانامه ص ۴۳۸.