غزوه بنیقریظه: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←منابع) برچسبها: برگرداندهشده پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
# رابعاً: در [[عهدنامه]] [[پیامبر]] با یهود [[مدینه]] آمده بود که در صورت پیمانشکنی آنها، آن حضرت در ریختن [[خون]] آنان [[آزاد]] خواهد بود. | # رابعاً: در [[عهدنامه]] [[پیامبر]] با یهود [[مدینه]] آمده بود که در صورت پیمانشکنی آنها، آن حضرت در ریختن [[خون]] آنان [[آزاد]] خواهد بود. | ||
# خامساً: سعد، گویا از [[قوانین]] [[تورات]] [[آگاهی]] داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود<ref> تاریخ پیامبر اسلام {{صل}}، ص ۳۵۴.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[بنی قریظه (مقاله)|مقاله «بنی قریظه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص ۱۸۲.</ref>. | # خامساً: سعد، گویا از [[قوانین]] [[تورات]] [[آگاهی]] داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود<ref> تاریخ پیامبر اسلام {{صل}}، ص ۳۵۴.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[بنی قریظه (مقاله)|مقاله «بنی قریظه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص ۱۸۲.</ref>. | ||
==[[جنگ]] [[بنیقریظه]]== | |||
در [[مدینه]] سه [[طایفه]] معروف از [[یهود]] [[زندگی]] میکردند: «[[بنی قریظه]]»، [[بنی النضیر]] و [[بنی قینقاع]]. | |||
هر سه گروه با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[پیمان]] بسته بودند که با [[دشمنان]] او [[همکاری]] و به نفع آنها [[جاسوسی]] نکنند، و با [[مسلمانان]] [[همزیستی مسالمتآمیز]] داشته باشند ولی طایفۀ «بنی قینقاع» در [[سال دوم هجرت]] و طایفۀ «[[بنی نضیر]]» در [[سال چهارم هجرت]]، هر کدام به بهانهای پیمان خود را شکستند و به مبارزۀ رویاروی با [[پیامبر]]{{صل}} دست زدند، سرانجام [[مقاومت]] آنها در هم [[شکست]] و از مدینه بیرون رانده شدند. | |||
بنی قینقاع به سوی «[[اذرعات]]» [[شام]] رفتند، و «بنی نضیر» قسمتی به سوی «[[خیبر]]» و بخشی به سوی «شام» رانده شدند. | |||
بنابراین در [[سال پنجم هجرت]] که غزوۀ «[[احزاب]]» رخ داد، تنها طایفۀ «بنی قریظه» در مدینه باقی مانده بودند، آنها در این میدان پیمان خود را شکستند، به [[مشرکان]] [[عرب]] پیوستند و به روی مسلمانان [[شمشیر]] کشیدند. | |||
پس از پایان غزوۀ احزاب و [[عقبنشینی]] رسوای [[قریش]] و [[غطفان]] و سایر قبائل عرب از مدینه، طبق [[روایات اسلامی]] پیامبر{{صل}} به [[منزل]] بازگشت و [[لباس]] جنگ از تن درآورد و به شستشوی خویشتن مشغول شد، در این هنگام [[جبرئیل]] به [[فرمان خدا]] بر او وارد شد، و گفت: چرا [[سلاح]] بر [[زمین]] گذاردی؟ [[فرشتگان]] آمادۀ پیکارند، هم اکنون باید به سوی «بنی قریظه» حرکت کنی، و کار آنها یکسره شود. | |||
به [[راستی]] هیچ فرصتی برای رسیدن به حساب بنی قریظه بهتر از این [[فرصت]] نبود، مسلمانان گرم [[پیروزی]]، و بنی قریظه، گرفتار [[وحشت]] شدید شکست، و [[دوستان]] آنها از طوائف عرب خسته و کوفته و با روحیهای بسیار [[ضعیف]] در حال هزیمت به [[شهر]] و [[دیار]] خود بودند و کسی نبود که از آنها [[حمایت]] کند. | |||
به هر حال منادی از طرف پیامبر{{صل}} صدا زد که پیش از [[خواندن نماز]] عصر به سوی بنی قریظه حرکت کنید، مسلمانان به سرعت آمادۀ جنگ شدند و تازه [[آفتاب]] غروب کرده بود که قلعههای محکم [[بنی قریظه]] را در حلقه محاصرۀ خود در آوردند. | |||
بیست و پنج [[روز]] این محاصره به طول انجامید مینویسند: آنچنان [[مسلمانان]] برای حضور در منطقۀ دژهای بنی قریظه [[عجله]] کردند که حتی بعضی از [[نماز]] عصرشان [[غافل]] شدند و به ناچار آن را بعداً [[قضا]] کردند، [[خداوند]] [[رعب]] و [[وحشت]] شدیدی به دلهای آنها افکند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۴.</ref> | |||
===سه پیشنهاد=== | |||
[[کعب بن اسد]] که از سران [[یهود]] بود، گفت: من [[یقین]] دارم که محمد{{صل}} ما را رها نخواهد کرد، تا با ما [[پیکار]] کند، من به شما یکی از سه پیشنهاد را میکنم هر کدام را خواستید برگزینید: پیشنهاد اولم این است که دست در دست این مرد بگذاریم و به او [[ایمان]] بیاوریم و از او [[پیروی]] کنیم؛ زیرا برای شما ثابت شده است که او [[پیامبر خدا]] است، و نشانههای او را در کتب خود مییابید در این صورت [[جان]] و [[مال]] و [[فرزندان]] و [[زنان]] شما محفوظ خواهد بود. | |||
گفتند: ما هرگز دست از [[حکم]] [[تورات]] بر نخواهیم داشت و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت. | |||
گفت: اکنون که این پیشنهاد را نپذیرفتید بیایید [[کودکان]] و زنان خود را با دست خود به [[قتل]] برسانید تا [[فکر]] ما از ناحیۀ آنها راحت شود! سپس [[شمشیر]] بر کشید و با محمد و یارانش بجنگیم، تا ببینیم [[خدا]] چه میخواهد؟ اگر کشته شدیم از ناحیۀ [[زن]] و فرزند [[نگرانی]] نداریم، و اگر [[پیروز]] شویم زن و فرزند بسیار است! | |||
گفتند ما این بیچارهها را با دست خود به قتل برسانیم؟! بعد از اینها [[زندگی]] برای ما [[ارزش]] ندارد. | |||
«کعب بن اسد» گفت حال که این را هم نپذیرفتید امشب شب [[شنبه]] است محمد{{صل}} و یارانش [[گمان]] میکنند امشب حملهای نخواهیم کرد بیاییم آنها را غافلگیر کنیم، شاید پیروز شویم. | |||
گفتند این کار را هم نخواهیم کرد ما هرگز [[احترام]] شنبه را ضایع نمیکنیم. | |||
«کعب» گفت هیچ یک از شما از آن روزی که از مادر متولد شده حتی یک شب [[آدم]] عاقلی نبوده است! | |||
بعد از این ماجرا آنها از [[پیامبر]]{{صل}} تقاضا کردند «[[ابولبابه]]» را نزد آنان فرستد تا با او [[مشورت]] کنند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۵.</ref> | |||
===[[خیانت]] ابولبابه=== | |||
هنگامی که «ابولبابه» نزد آنان آمد [[زنان]] و بچههای [[یهود]] در مقابل او به [[گریه]] افتادند، او تحت تأثیر قرار گرفت، مردان گفتند: [[صلاح]] میدانی ما [[تسلیم]] [[حکم]] محمد{{صل}} شویم؟ | |||
ابولبابه گفت آری ولی در همین حال اشاره به گلوی خود کرد، یعنی همه شما را خواهد کشت! | |||
«ابولبابه» میگوید همین که از آنجا حرکت کردم به خیانت خود متوجه شدم به سوی پیامبر{{صل}} نیامد مستقیماً به [[مسجد]] رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت از جای خود حرکت نمیکنم تا [[خداوند]] [[توبه]] مرا بپذیرد. | |||
هفت شبانه [[روز]] گذشت نه [[غذا]] خورد و نه آب نوشید آن چنان که بیهوش به روی [[زمین]] افتاد خداوند توبه او را پذیرفت، این خبر به وسیله [[مؤمنان]] به اطلاع او رسید ولی او [[سوگند]] یاد کرد که من خود را از ستون باز نمیکنم تا پیامبر بیاید و مرا بگشاید. | |||
پیامبر آمد و او را گشود ابولبابه گفت برای تکمیل توبه خود، از تمام اموالم صرف نظر میکنم، پیامبر فرمود کافی است که یک سوم از اموالت را در [[راه خدا]] [[صدقه]] بدهی. | |||
سرانجام خداوند [[گناه]] او را بخاطر صداقتش بخشید<ref>آیه ۱۰۲ سوره توبه در این باره نازل شد. {{متن قرآن|وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیدهای را با کار ناپسندی دیگر آمیختهاند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.</ref>. اما سرانجام یهود بنی قریظله ناچار بدون قید و شرط تسلیم شدند پیامبر{{صل}} فرمود آیا [[راضی]] هستید هر چه [[سعد بن معاذ]] درباره شما حکم کند [[اجرا]] نمایم؟ (آنها راضی شدند). | |||
«سعد بن معاذ» گفت: اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامتکنندگان [[حکم خدا]] را بیان کند. | |||
سعد هنگامی که از [[یهود]] مجدداً [[اقرار]] گرفت که هر چه او [[حکم]] کند خواهند پذیرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که [[پیامبر]]{{صل}} ایستاده بود کرد عرض کرد شما هم حکم مرا میپذیرید؟ فرمود: آری، گفت: من میگویم آنها که آماده [[جنگ]] با [[مسلمانان]] بودند (مردان [[بنی قریظه]]) باید کشته شوند، و [[فرزندان]] و زنانشان [[اسیر]] و اموالشان تقسیم گردد، اما گروهی از آنان [[اسلام]] را پذیرفتند و [[نجات]] یافتند. و [[سرزمین مدینه]] برای همیشه از لوث وجود این [[اقوام]] [[منافق]] و [[دشمنان]] سرسخت لجوج [[پاک]] گردید. | |||
[[قرآن]] اشارۀ فشرده و دقیقی به این ماجرا میکند و خاطرۀ این ماجرا را به صورت یک [[نعمت]] و [[موهبت]] بزرگ [[الهی]] شرح داد. | |||
میفرماید: «[[خداوند]] گروهی از [[اهل کتاب]] را که از [[مشرکان]] [[عرب]] [[حمایت]] کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید»<ref>{{متن قرآن|وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا}} «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.</ref>. | |||
از اینجا روشن میشود که یهود قلعههای خود را در کنار [[مدینه]] در نقطۀ مرتفعی ساخته بودند و بر فراز برجهای آنها به [[دفاع]] از خویشتن مشغول میشدند. | |||
سپس میافزاید: «خداوند در دلهای آنها [[ترس]] و [[رعب]] افکند». | |||
و سرانجام کارشان به جایی رسید که «گروهی را به [[قتل]] میرساندید و گروهی را اسیر میکردید و [[زمینها]] و [[خانهها]] و [[اموال]] آنها را در [[اختیار]] شما گذارد»<ref>{{متن قرآن|وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا * وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا}} «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید * و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.</ref>. | |||
این چند جمله فشردهای از تمام نتائج غزوۀ «[[بنی قریظه]]» است که گروهی از این خیانتکاران به دست [[مسلمانان]] کشته شدند، و گروهی به [[اسارت]] در آمدند و [[غنائم]] فراوانی از جمله [[زمینها]] و [[خانه]] و اموالشان به مسلمانان رسید.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۶.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۷
غزوه بنیقریظه، سومین جنگ پیامبر (ص) با یهودیان مدینه است که در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد. بعد از پیمانشکنی این قبیله در جنگ خندق، پیامبر (ص) سپاهی به فرماندهی امیرالمؤمنین (ع) به سمت قلعههای یهودیان بنیقریظه فرستاد که بعد از چند روز محاصره تسلیم شدند.
مقدمه
غزوه بنیقریظه، سومین جنگ پیامبر (ص) با یهودیان مدینه است که در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد[۱]. یهودیان بنیقریظه، بنینضیر و بنیقینقاع از همپیمانان پیامبر (ص) به شمار میرفتند[۲] که هر سه قبیله، پیمان شکستند.
براساس پیمانی که پیامبر (ص) با یهودیان منعقد کرده بود، آنان حق هیچگونه فعالیتی علیه پیامبر (ص) و مسلمانان را نداشتند[۳].
نقض پیمان بنیقریظه
در جریان جنگ خندق، بعد از استقرار قریش نزدیک مدینه، ابوسفیان بن حرب از حُیّ بن اخطب خواست نزد یهودیان بنیقریظه برود و آنان را به پیمانشکنی و همکاری با سپاه قریش وادار کند. حُیّ بن اخطب سراغ کعب بن اسد رئیس قبیله بنیقریظه رفت. ابتدا کعب بن اسد، او را به حضور نپذیرفت و از پیمانشکنی با محمد (ص) هراس داشت؛ اما حیّ بن اخطب او را به نقض پیمان با پیامبر (ص) متقاعد کرد[۴]. خبر به رسول خدا (ص) رسید، حضرت سعد بن معاذ و سعد بن عباده را فرا خواند و آنان را برای اطلاع از صحت و سقم خبر، راهی قلعه بنیقریظه کرد. آن دو پس از مواجهه با بنیقریظه، به نقض عهدشان پی بردند و رسول خدا (ص) را به صورت محرمانه از موضوع با خبر کردند[۵].
انتشار پیمانشکنی بنیقریظه به شدت، روحیه مسلمانان را به هم ریخت و آنان را مضطرب کرد[۶]. این ترس و اضطراب مسلمانان در آیه 10 سوره احزاب به خوبی به تصویر کشیده شده است: ﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾[۷].
حضرت محمّد (ص) برای کاستن از شدت خوف مسلمانان، سلمة بن اسلم را با دویست رزمنده و زید بن حارثه را با سیصد رزمنده بر حفاظت مدینه گماشت که آنان نیز تکبیر گویان تا صبح از مدینه محافظت میکردند[۸].[۹]
محاصره بنی قریظه و تسلیم شدن آنها
بعد از پایان جنگ خندق، پیامبر (ص) به دستور خداوند، سپاهی را به پرچمداری علی بن ابیطالب (ع) به سمت قلعههای یهودیان بنیقریظه فرماندهی کرد[۱۰]. پیامبر (ص) لوای خود را به ایشان سپرد. سپس به بلال امر فرمود تا ندا دهد مسلمانان نماز عصر را جز در محله بنیقریظه به جا نیاورند[۱۱]. بعد از مدتی، قلعهها محاصره شد. محاصرهای که ۱۵ روز[۱۲] و بنا بر نقلی دیگر ۲۵ روز به طول انجامید[۱۳]. سرانجام یهودیان بنیقریظه، خواستار مذاکره و صلح با مسلمانان شدند.
یهودیان بنیقریظه که در محاصره شدیدی بودند و همه راهها را به روی خود بسته میدیدند، از "ابیلبابه بن عبدالمنذر" به عنوان خیرخواهی، درخواست مشورت کردند[۱۴]. ابیلبابه بن عبدالمنذر از مسلمانان بود و همراه خانوادهاش نزد یهودیان بنیقریظه زندگی میکردند. او از همپیمانان یهود به شمار میرفت. وی به آنان گفت: "اگر تسلیم شوید، بدانید که حکم پیامبر (ص) درباره شما (با اشاره به گردن خویش) این است"؛ ولی از گفته خود پشیمان شد[۱۵]. ابیلبابه بن عبدالمنذر در حالی که ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون﴾ میخواند و با خود میگفت: "به خدا و رسولش خیانت کردم" از قلعه بنیقریظه بیرون آمد[۱۶]. او بدون اینکه پیش رسول خدا (ص) برود به مسجد رفت و خود را با طناب به ستونی بست تا یا بمیرد یا خداوند، توبهاش را بپذیرد[۱۷]. یهودیان در امر خود به مشورت پرداختند. برخی پیشنهاد مسلمان شدن و برخی دیگر پیشنهاد جزیه را مطرح کردند؛ امّا هیچ کدام مورد قبول واقع نشد[۱۸]. سرانجام یهودیان بنیقریظه که ترس شدیدی سراسر وجودشان را فرا گرفته بود[۱۹]، حکم پیامبر (ص) را پذیرفتند و تسلیم شدند[۲۰].
حکم بنی قریظه
پیامبر (ص) "محمد بن مسلمه" را بر آنان گمارد، سپس مردانشان را با کتف بسته در محلی نگه داشتند، زنان و بچهها را نیز در گوشهای دیگر جمع کردند آنان "عبدالله بن سلام" را مسئول آنان قرار دادند و کالاها، اثاث، لباسها و تمام سلاحها را گردآوری کردند. بیش از ۱۵۰۰ شمشیر، ۳۰۰ زره، ۲۰۰۰ نیزه و ۱۵۰۰ سپر جمعآوری شد. احشام بسیاری نیز در میان غنایم وجود داشت[۲۱]. قبیله "اوس" که در دوران جاهلیت از همپیمانان بنیقریظه به شمار میرفت، اعتراض کردند و به پیامبر (ص) گفتند: همانگونه که یهودیان بنیقینقاع را به عبدالله بن ابی منافق بخشیدی، یهودیان بنیقریظه را نیز بر ما ببخش و همانند بنینضیر، بر آنان حکم کن تا پس از تسلیم سلاحها و املاک از مدینه بیرون بروند". پیامبر (ص)، نتیجه را بر حکمیت "سعد بن معاذ" ـ بزرگ اوسیان ـ واگذار کرد؛ معترضان نیز استقبال کردند[۲۲]. سعد بن معاذ در حالی که مجروح بود، حکم به قتل جنگجویان، اسارت زنان و تقسیم اموال بنیقریظه کرد[۲۳]. بدین ترتیب، جمعیتی بالغ بر ۷۵۰ نفر[۲۴] و به نقلی بین ۸۰۰ ـ ۹۰۰ نفر[۲۵] از یهودیان بنیقریظه به جرم خیانتشان گردن زده شدند. پیامبر (ص) درباره حکم سعد بن معاذ فرمود: "به تحقیق به حکم خداوند متعال حکم کرد، حکمی که از فراز آسمانهای هفتگانه مشخص شده بود"[۲۶].
رسول خدا (ص) در طول محاصره بنیقریظه، "ابن اممکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه، انتخاب کرده بود[۲۷].[۲۸]
تحلیل کشتار
هرچند بیان قرآن کریم در آیات ﴿ وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا ﴾[۲۹] حکایت از تأیید اعدام مردان بنیقریظه دارد[۳۰]، با این وجود، برخی محققان با ذکر شواهد و قراینی نسبت به نقلها و گزارشهای فوق در خصوص تعداد کشته شدگان و نحوه برخورد یاد شده با بنیقریظه اظهار تردید کردهاند؛ بعضی شمار مقتولان را آن هم با این تعداد و در یک روز یا سه روز و به دست یک یا دو نفر (علی (ع) به تنهایی یا به همراهی زبیر) بعید دانسته، این گزارشها در خصوص کشتار را، ساخته و پرداخته قبیله خزرج دانستهاند که میخواستند چنین وانمود کنند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر، کمتر از خزرجیها بوده است. در غیر این صورت پیامبر شفاعت آنها را درباره بنیقریظه میپذیرفت[۳۱]، چنانکه شفاعت خزرجیها را درباره بنینضیر پذیرفت.
برخی دیگر کشتار آنها را خلاف سیره رسول خدا عنوان کردهاند و نیز با استناد به آمار و ارقام متفاوت این غزوه و ذکر این مطلب که تلفات این نبرد داخلی در مقایسه با نبردهای دیگر پیامبر، قابل پذیرش نیست به نقد گزارشهای سیرهنویسان پرداختهاند[۳۲]. دکتر ولید عرفات[۳۳] با اقامه ادله متعددی کشتار یهود را رد کرده است. برخی از ادله وی عبارتاند از:
- قرآن به این تعداد مقتول اشاره نکرده است.
- در عین پیمان شکنی آنان، اسلام بزرگتر از آن است که این تعداد را با چنان وضعی بکشد.
- رؤسای آنان مقصر بودند نه همه آنان، از این رو مطابق قاعده ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى﴾، کشتن ایشان خلاف اسلام بوده است.
- معقول نیست چند صد نفر در بازار مدینه کشته شوند و اشاره واضحی به موضع قتل آنان نشود و اثری باقی نماند.
- اگر چنین کشتاری میبود فقها آن را مبنا قرار میدادند.
- فقط نام چند تن از برزگان بنیقریظه برده شده و از دیگران نامی درمیان نیست.
به اعتقاد برخی، داستان قتل عام آنان را ابناسحق از یهود گرفته و سیره نویسان و مؤرخان بعدی از او گرفتهاند، افزون بر آن، راویان این واقعه نیز چون محمد بن کعب و عطیه از یهود قرظی هستند و بعید نیست که جانبدارانه سخن گفته باشند[۳۴].
در مقابل نظریه فوق، محققان دیگری، کشتن یهود بنیقریظه را مطابق عقل و منطق دانسته و آوردهاند که:
- اولاً: سزای کسانی که در حساسترین شرایط، پیمانشکنی کردند، کمتر از این نبوده است[۳۵]. اصولا حیات سیاسی اسلام در گرو معاهداتی بود که با قبایل اطراف داشت و پیمانشکنی هر روزه و گذشت رسول خدا از پیمانشکنان، زمینه را برای نقض عهدهای مکرر آماده میکرد[۳۶].
- ثانیاً: حکم "سابّ النبی" بر آنها جاری شد[۳۷].
- ثالثاً: خود آنها داوری سعد بن معاذ را پذیرفته بودند[۳۸].
- رابعاً: در عهدنامه پیامبر با یهود مدینه آمده بود که در صورت پیمانشکنی آنها، آن حضرت در ریختن خون آنان آزاد خواهد بود.
- خامساً: سعد، گویا از قوانین تورات آگاهی داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود[۳۹].[۴۰].
جنگ بنیقریظه
در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگی میکردند: «بنی قریظه»، بنی النضیر و بنی قینقاع. هر سه گروه با پیامبر اسلام(ص) پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکاری و به نفع آنها جاسوسی نکنند، و با مسلمانان همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند ولی طایفۀ «بنی قینقاع» در سال دوم هجرت و طایفۀ «بنی نضیر» در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانهای پیمان خود را شکستند و به مبارزۀ رویاروی با پیامبر(ص) دست زدند، سرانجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند. بنی قینقاع به سوی «اذرعات» شام رفتند، و «بنی نضیر» قسمتی به سوی «خیبر» و بخشی به سوی «شام» رانده شدند. بنابراین در سال پنجم هجرت که غزوۀ «احزاب» رخ داد، تنها طایفۀ «بنی قریظه» در مدینه باقی مانده بودند، آنها در این میدان پیمان خود را شکستند، به مشرکان عرب پیوستند و به روی مسلمانان شمشیر کشیدند.
پس از پایان غزوۀ احزاب و عقبنشینی رسوای قریش و غطفان و سایر قبائل عرب از مدینه، طبق روایات اسلامی پیامبر(ص) به منزل بازگشت و لباس جنگ از تن درآورد و به شستشوی خویشتن مشغول شد، در این هنگام جبرئیل به فرمان خدا بر او وارد شد، و گفت: چرا سلاح بر زمین گذاردی؟ فرشتگان آمادۀ پیکارند، هم اکنون باید به سوی «بنی قریظه» حرکت کنی، و کار آنها یکسره شود. به راستی هیچ فرصتی برای رسیدن به حساب بنی قریظه بهتر از این فرصت نبود، مسلمانان گرم پیروزی، و بنی قریظه، گرفتار وحشت شدید شکست، و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و کوفته و با روحیهای بسیار ضعیف در حال هزیمت به شهر و دیار خود بودند و کسی نبود که از آنها حمایت کند. به هر حال منادی از طرف پیامبر(ص) صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوی بنی قریظه حرکت کنید، مسلمانان به سرعت آمادۀ جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعههای محکم بنی قریظه را در حلقه محاصرۀ خود در آوردند. بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید مینویسند: آنچنان مسلمانان برای حضور در منطقۀ دژهای بنی قریظه عجله کردند که حتی بعضی از نماز عصرشان غافل شدند و به ناچار آن را بعداً قضا کردند، خداوند رعب و وحشت شدیدی به دلهای آنها افکند.[۴۱]
سه پیشنهاد
کعب بن اسد که از سران یهود بود، گفت: من یقین دارم که محمد(ص) ما را رها نخواهد کرد، تا با ما پیکار کند، من به شما یکی از سه پیشنهاد را میکنم هر کدام را خواستید برگزینید: پیشنهاد اولم این است که دست در دست این مرد بگذاریم و به او ایمان بیاوریم و از او پیروی کنیم؛ زیرا برای شما ثابت شده است که او پیامبر خدا است، و نشانههای او را در کتب خود مییابید در این صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود. گفتند: ما هرگز دست از حکم تورات بر نخواهیم داشت و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت. گفت: اکنون که این پیشنهاد را نپذیرفتید بیایید کودکان و زنان خود را با دست خود به قتل برسانید تا فکر ما از ناحیۀ آنها راحت شود! سپس شمشیر بر کشید و با محمد و یارانش بجنگیم، تا ببینیم خدا چه میخواهد؟ اگر کشته شدیم از ناحیۀ زن و فرزند نگرانی نداریم، و اگر پیروز شویم زن و فرزند بسیار است! گفتند ما این بیچارهها را با دست خود به قتل برسانیم؟! بعد از اینها زندگی برای ما ارزش ندارد. «کعب بن اسد» گفت حال که این را هم نپذیرفتید امشب شب شنبه است محمد(ص) و یارانش گمان میکنند امشب حملهای نخواهیم کرد بیاییم آنها را غافلگیر کنیم، شاید پیروز شویم. گفتند این کار را هم نخواهیم کرد ما هرگز احترام شنبه را ضایع نمیکنیم. «کعب» گفت هیچ یک از شما از آن روزی که از مادر متولد شده حتی یک شب آدم عاقلی نبوده است! بعد از این ماجرا آنها از پیامبر(ص) تقاضا کردند «ابولبابه» را نزد آنان فرستد تا با او مشورت کنند.[۴۲]
خیانت ابولبابه
هنگامی که «ابولبابه» نزد آنان آمد زنان و بچههای یهود در مقابل او به گریه افتادند، او تحت تأثیر قرار گرفت، مردان گفتند: صلاح میدانی ما تسلیم حکم محمد(ص) شویم؟ ابولبابه گفت آری ولی در همین حال اشاره به گلوی خود کرد، یعنی همه شما را خواهد کشت! «ابولبابه» میگوید همین که از آنجا حرکت کردم به خیانت خود متوجه شدم به سوی پیامبر(ص) نیامد مستقیماً به مسجد رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت از جای خود حرکت نمیکنم تا خداوند توبه مرا بپذیرد. هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشید آن چنان که بیهوش به روی زمین افتاد خداوند توبه او را پذیرفت، این خبر به وسیله مؤمنان به اطلاع او رسید ولی او سوگند یاد کرد که من خود را از ستون باز نمیکنم تا پیامبر بیاید و مرا بگشاید. پیامبر آمد و او را گشود ابولبابه گفت برای تکمیل توبه خود، از تمام اموالم صرف نظر میکنم، پیامبر فرمود کافی است که یک سوم از اموالت را در راه خدا صدقه بدهی. سرانجام خداوند گناه او را بخاطر صداقتش بخشید[۴۳]. اما سرانجام یهود بنی قریظله ناچار بدون قید و شرط تسلیم شدند پیامبر(ص) فرمود آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ درباره شما حکم کند اجرا نمایم؟ (آنها راضی شدند).
«سعد بن معاذ» گفت: اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامتکنندگان حکم خدا را بیان کند. سعد هنگامی که از یهود مجدداً اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذیرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که پیامبر(ص) ایستاده بود کرد عرض کرد شما هم حکم مرا میپذیرید؟ فرمود: آری، گفت: من میگویم آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنی قریظه) باید کشته شوند، و فرزندان و زنانشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد، اما گروهی از آنان اسلام را پذیرفتند و نجات یافتند. و سرزمین مدینه برای همیشه از لوث وجود این اقوام منافق و دشمنان سرسخت لجوج پاک گردید. قرآن اشارۀ فشرده و دقیقی به این ماجرا میکند و خاطرۀ این ماجرا را به صورت یک نعمت و موهبت بزرگ الهی شرح داد. میفرماید: «خداوند گروهی از اهل کتاب را که از مشرکان عرب حمایت کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید»[۴۴]. از اینجا روشن میشود که یهود قلعههای خود را در کنار مدینه در نقطۀ مرتفعی ساخته بودند و بر فراز برجهای آنها به دفاع از خویشتن مشغول میشدند. سپس میافزاید: «خداوند در دلهای آنها ترس و رعب افکند». و سرانجام کارشان به جایی رسید که «گروهی را به قتل میرساندید و گروهی را اسیر میکردید و زمینها و خانهها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد»[۴۵]. این چند جمله فشردهای از تمام نتائج غزوۀ «بنی قریظه» است که گروهی از این خیانتکاران به دست مسلمانان کشته شدند، و گروهی به اسارت در آمدند و غنائم فراوانی از جمله زمینها و خانه و اموالشان به مسلمانان رسید.[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه بنیقریظه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۰- ۲۲۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۴-۴۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵- ۴۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۱-۵۷۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید» سوره احزاب، آیه ۱۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۶.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۷۴-۱۷۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۸۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۶-۵۰۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۵.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه بنیقریظه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۶-۵۸۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه بنیقریظه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۲؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۸۲.
- ↑ «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ التبیان، ج ۸، ص ۳۳۳.
- ↑ تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۸۸ ـ ۸۹.
- ↑ تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۸۸ ـ ۸۹، ۲۳۴ ـ ۲۳۶؛ تاریخ صدر اسلام، ص ۱۷۱.
- ↑ بحوث المؤتمر الدولی التاریخ، ص ۷۸۷ - ۷۹۳.
- ↑ ر. ک: یهود حجاز و پیامبر (ص)، ص ۱۶۴ - ۱۹۷.
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص ۳۵۴ ـ ۳۵۵.
- ↑ تاریخ سیاسی اسلام، ص ۵۲۷.
- ↑ احکام القرآن، ج ۳، ص ۱۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۴۹؛ ج ۸، ص ۸۲ ـ ۸۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۵۲؛ اعلام الوری، ص ۷۹.
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص ۳۵۴.
- ↑ سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۸۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۲۴.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۲۵.
- ↑ آیه ۱۰۲ سوره توبه در این باره نازل شد. ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیدهای را با کار ناپسندی دیگر آمیختهاند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
- ↑ ﴿وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا﴾ «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا * وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا﴾ «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید * و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۲۶.