آفرینش در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷۱: خط ۷۱:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1379152.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳''']]
# [[پرونده:1379152.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳''']]
# [[پرونده:136899.jpg|22px]] [[احمد عابدی|عابدی، احمد]]، [[خلقت - عابدی (مقاله)|مقاله «خلقت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۱ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۲

فلسفه آفرینش در کلام اشاعره

به طور کلی، اشاعره اصولاً هدفی برای خلقت قائل نیستند و نفی آن را نقصی بر خداوند به شمار نمی‌آورند. آنها در این مسئله تابع احکام شرع هستند، تا هر غایتی را که برای خلقت تعیین می‌کند، تعبّداً بپذیرند[۱]. از سوی دیگر، اشاعره دو اشکال مهم بر ضرورت عقلی هدف‌داری افعال الهی، به شیعه وارد می‌کنند: اول آنکه غایت در فعل، از جمله علل اربعه در ایجاد فعل است و علت فاعلی و غایی در افعال الهی یکی است و اگر بنا باشد که علّتی خارج از ذات خداوند، او را بر خلقت عالم وادار کند، نقص در خداوند لازم می‌آید؛ زیرا علت غایی خارج از ذات، به معنای ترکیب در ذات است؛ در حالی که او از همه نواقص بری است[۲]. اشکال دوم که مکمل اشکال قبلی است آنکه، هر فاعلی برای استکمال خود فعلی را انجام می‌دهد و خداوند که غنیّ بالذات است، نیازی ندارد تا برای رفع آن و استکمال خود فعلی را انجام دهد[۳]. به بیان دیگر، کامل هرگز برای غایت ناقص‌تر از خود فعلی را انجام نمی‌دهد؛ زیرا علت همیشه کامل‌تر از معلول خود است. در نتیجه، خداوندی که خالق هستی است، اگر بنا باشد فعلی را برای غایتی خارج از ذات خود انجام دهد، لازم می‌آید که اخسّ (غایت خارج از ذات)، اکمل از اشرف (ذات باری متعال) باشد و چنین امری محال است؛ زیرا در این صورت، کامل، اخسّ از ناقص خواهد بود[۴].

بر این اساس، اشاعره اعتقاد دارند که عقل حق ندارد برای خداوند تعیین تکلیف کند و برای افعال او غرضی را الزام نماید. بنا بر نظر ایشان، تنها می‌توان اهدافی که در قرآن برای فعل باری تعالی در خلقت عالم (از قبیل عبادت و معرفت) بیان شده تعبداً پذیرفت؛ چنان که در ادله قرآنی در فعل باری به آن اشاره خواهد شد.

برای پاسخ به برخی اشکالات اشاعره، باید به اصل قاعده حسن و قبح عقلی رجوع نمود که در خلال برهان لطف[۵] به آن پرداخته شده است. پاسخ برخی دیگر را که مربوط به فلسفه خلقت عالم است، در ادامه و پس از تبیین فلسفه خلقت در نظر امامیه، بیان خواهیم کرد.[۶]

فلسفه آفرینش در کلام شیعه

هدف‌مندی خلقت در نگاه شیعه، همراه با اثبات این نکته است که: «امام، فلسفه خلقت می‌باشد». ذیلاً وطیّ دو فراز، به تشریح این مطلب می‌پردازیم:

هدف‌مند بودن خلقت در کلام شیعی

متکلّمان شیعه و معتزله، بنا بر اثبات حسن و قبح عقلی در افعال الهی، هدف‌داری در خلقت را با تکیه بر چند اصل ثابت نموده‌اند:

  1. خداوند ازلاً و ابداً غنی بالذات است و هدف‌داری او در افعالش موجب نقص او نخواهد بود.
  2. اگر فاعل برای جلب منفعتی فعلی را انجام دهد، این نقص در فاعل است؛ ولی در صورتی که او برای نفع دیگران فعلی را انجام دهد، این نه تنها نقص نیست، بلکه دلیل بر کمال او است.
  3. افعال الهی از نوع دوم است[۷] و آیاتی که پیرامون هدف از خلقت عالم آمده، اشاره به جود الهی بر خلایق دارد؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۸].

هدف از عبادت نیز کمال بندگان است[۹]؛ وگرنه خداوند نیازی به پرستش توسط انسان‌ها ندارد و همیشه غنی و حمید بالذات بوده و هست: ﴿وَقَالَ مُوسَى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ[۱۰].

نتیجه این سه مقدمه، به شرح زیر قابل تبیین است:

اولاً، افعال الهی هدف دارد؛ زیرا نفی هدف‌مندی از فعل هر عاقلی، به منزله قبول صدور کار عبث و بیهوده از او است.

ثانیاً، هدف در خلقت الهی، کمال بندگان در علم و معرفت و عبادت است؛ که نتیجه آن منفعت به غیر است و نقصی به ذات باری وارد نمی‌کند.

محقق طوسی در این مورد می‌گوید: و نفی الغرض یستلزم العبث و لا یلزم عوده إلیه[۱۱].

بیان محقق طوسی را علامه طباطبایی این چنین شرح کرده است که فعل الهی نیازمند غایتی خارج از ذات نیست؛ زیرا ذاتی که غایت الغایات است، امکان ندارد که فعلی را برای غایتی خارج از ذات خود انجام دهد. از طرف دیگر، با بذل توجه به فعل الهی، آشکار می‌شود که همه امور هدف دارند و آن، همانا کمال‌جویی و غایت‌طلبی خودشان به واسطه تسبیح و تنزیه خداوند است. بنابراین، فعل الهی هدف دارد و عبث نیست[۱۲]. نتیجه چنین بینشی در مسئله امامت آن است که به کمال رسیدن انسان، هدف و غرض نهایی از خلقت است و امام، لازمه تحقق این هدف است. این مطلب در بخش بعد، به تفصیل بیان می‌گردد.[۱۳]

امام؛ غایت خلقت در کلام شیعی

با توجه به آنچه درباره غایت از خلقت در نگاه متکلمان شیعه گفته شد، و بر اساس آیات و روایت پیرامون فلسفه خلقت، جایگاه امام در نظام آفرینش را می‌توان به ترتیب زیر تبیین نمود:

  1. هدف از خلقت موجودات، کمال آنها در تسبیح و تنزیه پروردگار است و امام در نظام تکوین، معلم آنها در تسبیح الهی است.
  2. انسان، به دلیل کمال وجودی که در میان مخلوقات دارد، می‌تواند بهترین و کامل‌ترین عبادت و تسبیح پروردگار را انجام دهد و امام، معلّم و هادی انسان‌ها در تسبیح صحیح و کامل است.
  3. خداوند در فلسفه خلقت انسان می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۱۴]. از آنجا که فقط امام از عهده عبادت مرضیّ پروردگار بر می‌آید، وجود او در میان انسان‌ها تأمین کننده فلسفه خلقت عالم است و فقدان او موجب می‌گردد که هدف در آن مرتبه از خلقت تأمین نشود. در نتیجه، با نبود مقام امامت در هر مرتبه از مراتب عالم، بساط آن مرتبه برچیده می‌شود.
  4. در راستای تأمین این هدف که خلایق، عبادت و معرفت درستی از خداوند داشته باشند، ایشان نیازمند معلّمی شایسته‌اند که او خود معرفی کامل و مورد رضای الهی به مبدأ و معاد و مصالح و مفاسد اعمال انسان‌ها داشته باشد، و چنین فردی نبیّ و یا وصیّ او - امام معصوم - خواهد بود[۱۵].
  5. سایر لوازم ضرورت وجود امام، از قبیل تحقق عبادت صحیح مردم و حکومت بر آنان، اجرای عدالت اجتماعی و سایر اموری که با وجود امام معصوم محقّق می‌شود، همگی در این نگاه قابل اثبات است.[۱۶]

آفرینش مجردات

خدای متعال عالم‌هایی بسیار آفریده است که می‌توان آنها را به سه عالم تقسیم کرد: عالم مجردات، علم مثال و عالم ماده. لازم است توجه کنیم که عالَم را دو نوع کثرت است: کثرت طولی و کثرت عرضی که روایات از هر دو یاد کرده‌اند. در برخی روایات آمده است که «خدای متعال هزار هزار عالم آفریده است»[۱۷]. و حضرت امیر(ع) می‌فرماید: «هَذِهِ النُّجُومُ الَّتِي فِي السَّمَاءِ مَدَائِنُ مِثْلُ الْمَدَائِنِ الَّتِي فِي الْأَرْضِ مَرْبُوطَةٌ كُلُّ مَدِينَةٍ إِلَى عَمُودٍ مِنْ نُورٍ»[۱۸]؛ «برخی از این ستارگان آسمان، شهرهایی همانند شهرهای زمینند و هر یک به ستونی از آتش و [[[نور]]] وابسته‌اند». از این روایت می‌توان دریافت که تنها کره زمین نیست که دارای موجودات زنده است، بلکه برخی دیگر نیز هستند که خدای متعال جاندارانی در آنها آفریده است.[۱۹]

مخلوق نخستین

بنابر خطبه ۱۸۶ نهج البلاغه نظام آفرینش، نظام علت و معلولی است. از سویی می‌دانیم که باید میان علت و معلول سنخیت و مشابهت باشد. روشن است که مخلوق نخستین نباید گونه‌ای شیء مادی و جسمانی باشد، بلکه باید مجرد. باشد. روایاتی پرشمار درباره مخلوق نخستین نقل شده‌اند که به برخی از آنها اشاره کنیم: خدای متعال بود و چیزی همراهش نبود. نخستین چیز که آفرید، نور حبیبش محمد(ص) بود. چهارصد و بیست و چهار سال پیش از آفریدن آب و عرش و کرسی و آسمان‌ها و زمین و لوح و قلم و بهشت و دوزخ و فرشتگان و آدم و حوا این نور را آفرید[۲۰]. در روایتی دیگر از امام علی(ع) آمده است: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ النُّورُ ثُّمَّ خَلَقَ السَّمَوَاتِ‌»[۲۱]؛ «نخستین چیزی که خداوند آفرید، نور بود، سپس آسمان‌ها را آفرید». و گاه آمده است که نخستین آفریده، عقل بود و از حضرت علی(ع) نقل است که فرمود: «لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُنْشِئَ الْمَخْلُوقَاتِ وَ يُبْدِعَ الْمَوْجُودَاتِ أَقَامَ الْخَلَائِقَ فِي صُورَةٍ وَاحِدَةٍ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ وَ رَفْعِ السَّمَاوَاتِ ثُمَّ أَفَاضَ نُوراً مِنْ نُورِ عِزِّهِ فَلَمَعَ قَبَساً مِنْ ضِيَائِهِ وَ سَطَعَ ثُمَّ اجْتَمَعَ فِي تِلْكَ الصُّورَةِ وَ فِيهَا صُورَةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»[۲۲]؛ پس نخستین آفریده خداوند، نور رسول خدا(ص) بوده است. در حدیثی دیگر از پیامبر اکرم(ص) است که خداوند هزاران سال پیش از آفرینش، نور من و نور علی را آفرید و سپس از نور من آسمان‌ها و زمین را آفرید و از نور علی بن ابی طالب عرش را[۲۳]. البته این روایات را با یکدیگر ناسازگاری نیست؛ گاه بر نخستین مخلوق نام نور نهاده شده و گاه عقل و گاه قلم و گاه نور رسول خدا(ص). به هر سان، نخستین مخلوق روح رسول خدا(ص) و علی(ع) بوده است[۲۴]. احتمال می‌رود به همین معنا باشد سخن امام خطاب به معاویه که فرمود: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»[۲۵]؛ با توجه به آن‌چه گذشت، می‌توان دریافت که نخستین مخلوق، نور رسول خدا(ص) بوده است. حضرت علی(ع) درباره رسول خدا(ص) به پیشگاه خدا عرضه می‌کند: «أَعَزُّ مَنْ خَلَقْتَ وَ أَفْضَلُ مَنْ فَطَرْتَ وَ أَوَّلُ مَنِ ابْتَدَعْتَ وَ آخِرُ مَنْ أَظْهَرْتَ»[۲۶]؛ «گرامی‌ترین کس که آفریدی و برترین کس که فطرتش بر نهادی و نخستین آفریده که از نو نهادی و واپسین [[[پیامبر]]] که به ظهور رساندی».

جسم یا موجود مادی چیزی است که با حواس پنج‌گانه ظاهری درک می‌شود و موجود مجرد آن است که تنها با قوای باطنی، همچون عقل و قلب، شناخته می‌گردد. مجردات با امر «کُن» پدید می‌آیند و نیازمند به حرکت و استعداد و زمینه قبلی نیستند. به عبارت دیگر، مادیات نیازمند فاعل و قابلند، ولی مجردات تنها به فاعل نیازمندند و به قابل نیازشان نیست. مجردات بسیارند. بیش‌تر مسلمانان تنها فرشتگان را ساکنان عالم بالا می‌دانند. قلم، لوح محفوظ و لوح محو و اثبات، کتاب مبین یا ام الکتاب، عرش، کرسی، حجب و استار، سرادقات، سدرة المنتهی، بیت المعمور، روح الامین، بهشت و... هر یک عالمی از مجردانند. فرشتگان نیز دارای انواع و اقسامی پرشمارند؛ مانند مهیمنین، فرشتگان راکع، فرشتگان ساجد، حاملان عرش، موکلین احیای مردم، موکلین إماته، مراقبان اعمال، حافظان مردم، موکلین ارزاق، موکلین وحی، مأموران عذاب و مأموران امداد و نجات مؤمنان در جنگ. دانش و آگاهی ما به مجردات، بسیار ناچیز و محدود است به آن‌چه بزرگان معصوم گفته‌اند و به دست ما رسیده است. در اینجا برخی روایات امیر مؤمنان(ع) را درباره مجردات می‌آوریم و سپس به بیان احکام آنها می‌پردازیم. بنابر روایت، فرشتگان (=ملائکه) بسیارند و بیش‌ترین آفریدگان خدا همینانند[۲۷]. فرشتگان موجوداتی مجردند و آگاهی ما به آنها بسیار اندک است. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «آدمی نمی‌تواند فرشتگان را وصف کند تا چه رسد به وصف خداوند»[۲۸]. در خطبه نخست نهج البلاغه فرشتگان بر چهار قسم آمده‌اند:

  1. فرشتگانی که همواره در حال عبادتند: گروهی از آنها در حال سجده‌اند و رکوع نمی‌کنند؛ گروهی در حال رکوعند و قیام نمی‌کنند و گروهی ایستاده‌اند و گروهی همیشه تسبیح می‌گویند و خواب و سستی و فراموشی ندارند.
  2. فرشتگانی که امین وحی الهی‌اند و دستور و حکم الهی را اجرا می‌کنند.
  3. فرشتگانی که نگهبانان مردمند.
  4. فرشتگانی که چنان بزرگند که پایشان در زمین و گردنشان در آسمان‌ها است[۲۹].

آن‌چه در این خطبه آمده است، تقسیم حقیقی نیست؛ زیرا میان اقسام مورد نظر رابطه تباین برقرار نیست، بلکه رابطه تداخل در کار است. با بررسی روایات می‌توان به تقسیم‌بندی دیگری نیز دست یافت که در زیر می‌آید: نخست، فرشتگان عبادت کننده‌اند. عبادت دارای اقسامی مختلف است و هر فرشته‌ای به یک عبادت مشغول است؛ چنان‌که در خطبه نخست نهج البلاغه نیز بدین موضوع اشارت رفته است. دوم، فرشتگان حامل عرشند. سوم، آنان که حافین حول عرشند. چهارم، بزرگان فرشتگانند؛ یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل. پنجم، روح القدس است. ششم، مأموران قبض روحند. هفتم، فرشتگان بهشتند. هشتم، فرشتگان نار (زبانیه)اند. نهم، موکلین ثبت اعمال مردمند. دهم، نگهبانان مردمند. یازدهم، مأموران اداره کارهای جهانند. دوازدهم، کروبیینند. سیزدهم، روحانیینند. چهاردهم، صافونند. پانزدهم، امینان وحیند. از گفتار امیرمؤمنان(ع) بر می‌آید که فرشتگان رسولان الهی‌اند و این مؤید نظریه‌ای است که واژه «ملائکه» را از ماده «الوکة» به معنای رسالت می‌داند. همچنین بر می‌آید که آنها قربی بسیار به خدا دارند و مطیع الهی و تسبیح‌گو و معصوم و توانایند و از خداوند، بیمناک. امام علی(ع) در چند خطبه نهج البلاغه از صفات فرشتگان و گونه‌هایشان سخن گفته است. جامع‌ترین خطبه در این باره خطبه «اشباح» است که ترجمه بخشی از آن چنین است: فرشتگان را خدای سبحان به صورت‌ها و اندازه‌های گونه گون بیافرید. بال‌هایی دارند و تسبیح گویند و عظمت و عزت او را می‌ستایند. آنان هیچ آفریده‌ای را به خود نسبت نمی‌دهند و مدعی نخواهند بود چیزی را که تنها خدای تعالی می‌تواند بیافریند. «بندگانی بزرگوارند که در سخن بر او پیشی آشنا نگیرند و به فرمان او کار می‌کنند»[۳۰].

آنان را در درجت و منزلتی که دارند، امینان وحی خویش کرد و ودایع اوامر و نواهی خویش بر دوششان نهاد تا به پیامبرانش برسانند. فرشتگان را از آلایش تردیدها و شبهه‌ها دور نگاه داشت و از آنان کسی نیست که بخواهد بر خلاف رضای او کاری کند. آنان را یاری کرد و دل‌هاشان به تواضع ساخت و خشوع و آرامش بخشید. ادای حمد و سپاس خود بر آنان آسان گردانید و برایشان نشانه‌های روشن بر پای داشت که راه یکتاپرستی او بیابند و بار گناهان بر دوش‌هایشان سنگینی نکند و در پی هم آمدن شب‌ها و روزها در آنان دگرگونی پدید نیاورد. ایمان استوارشان را تیرهای شک و تردید هدف قرار ندهد و یقین محکمشان، دستخوش ظن و گمان نشود. در میانشان آتش حسد و کینه افروخته نگردد. آن حیرت و سرگشتگی که رباینده و نابودکننده شناخت خداوند است، از ایشان به دور است. عظمت و هیبت جلال الهی در درون سینه‌هایشان جای گرفته است. وسوسه‌ها را طمع آن نیست که بر افکار اندیشه‌هاشان مسلط گردد. گروهی از فرشتگان هستند که در درون ابرهای باران زای و بر سر کوه‌های بلند و میان تاریکی‌هایند؛ تاریکی هایی که مردمان راه در آنها گم می‌کنند. برخی از ایشان پاهایشان زمین را سفته است و به فروترین طبقات رسیده و مانند پرچم‌های سفیدی در درون هوا و فضای خالی پیدایند. بادی خوشبو در زیر گام‌هایشان هست که آنها را در همان جای که رسیده‌اند، نگاه داشته است. عبادت و بندگی خدا، از هر کار دیگرشان بازداشته است و حقیقت ایمان سبب شناخت میان آنان و خدایشان گردیده است که آنان را با خدایشان پیوند داده است[۳۱].

درباره دیگر مجردات، دانش ما حتی کم‌تر از آن چیزی است که از فرشتگان می‌دانیم. عرش الهی، که از مهم‌ترین آنها است، گویی قلب معنوی عالم و آدم است و بنابر روایات، از نور حضرت علی(ع) آفریده شده است. کرسی، صدر عالم و آدم است و امیرمؤمنان(ع) درباره‌اش می‌فرماید: «الكرسي محيط بالسموات و الأرض و ما بينهما و ما تحت الثرى»[۳۲]؛ «کرسی، آسمان‌ها و زمین و آن‌چه میان آنها است و آن‌چه را زیر زمین است، در خویش گرفته است». و این در حالی است که کرسی در برابر عرش الهی بسی ناچیز می‌نماید[۳۳]. به هر سان، لوح و قلم آفریده‌هایی مجرد از ماده و احکام مادی‌اند. نیز فرموده‌اند: «خداوند همه چیز را از آب آفریده است»[۳۴]. و عرش الهی بر آب جای دارد»[۳۵]. روشن است که مراد از این آب، همان آب مادی نیست، بلکه موجودی مجرد است که شاید علم باشد و محتمل است که آب به معنای وجود باشد و یا فیض اقدس در اصطلاح عرفان. مجردات از ماده و احکام مادی پیراسته‌اند و از این‌رو آگاهی ما از آنها اندک است و امیرمؤمنان(ع) است که به نیکی مجردات را می‌شناسد و حتی گاه آنها را به صورت راستینشان می‌دیده است[۳۶]. در گفتار امام علی(ع) درباره ابلیس و اینکه آیا از موجودات مجرد یا مثالی است، چیزی یافت نمی‌شود و تنها کارها و اعمال او است که به چشم می‌آید[۳۷]. مراد از سماوات نیز گاه آسمان مادی است و گاه معنوی که در آینده از آن سخن خواهیم گفت.[۳۸]

منابع

پانویس

  1. شرح المواقف (ط. الشریف الرضی، ۱۳۲۵ ه. ق)، ج۸، ص۲۰۲.
  2. عبارت شهرستانی، از متکلّمین اشعری، چنین است: مذهب أهل الحق: أن الله تعالی خلق العالم بما فیه من الجواهر و الأعراض و أصناف الخلق و الأنواع، لا لعلة حاملة له علی الفعل سواء قدرت تلک العلة، نافعة له أو غیر نافعة، إذ لیس یقبل النفع و الضر أو قدرت تلک العلة نافعة للخلق، إذ لیس یبعثه علی الفعل باعث، فلا غرض له فی أفعاله و لا حامل، بل علة کل شیء صنعه و لا علة لصنعه (نهایة الأقدام فی علم الکلام (ط. دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۵ ه. ق). ص۲۲۲).
  3. شرح المقاصد (ط. الشریف الرضی، ۱۴۰۹ ه. ق)، ج۴، ص۳۰۱.
  4. بیان فخر رازی در این مورد چنین است: کل من فعل فعلا لغرض شیء آخر، کان ذلک الفاعل اخس من الشیء الذی فعل ذلک الفعل لاجله (المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات (ط بیدار، ۱۴۱۱ ه. ق). ج۲، ص۴۸۸).
  5. ر. ک: برهان اول از این مجموعه.
  6. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۱۸.
  7. کشف المراد (ط. مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه. ق)، ص۳۰۶.
  8. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  9. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰.
  10. «و موسی گفت: اگر شما و همه آنان که بر روی زمینند کافر شوید بی‌گمان خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره ابراهیم، آیه ۸.
  11. تجرید الاعتقاد (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ه. ق). ص۱۹۸.
  12. عبارت مرحوم علامه در المیزان چنین است: علی أن الغرض کیفما کان أمر یستکمل به صاحب الغرض و یرتفع به حاجته و الله سبحانه لا نقص فیه و لا حاجة له حتی یستکمل به و یرتفع به حاجته، و من جهة أخری الفعل الذی لا ینتهی إلی غرض لفاعله لغو سفهی و یستنتج منه أن له سبحانه فی فعله غرضا هو ذاته لاغرض خارج منه، و أن لفعله غرضا یعود إلی نفس الفعل و هو کمال للفعل لالفاعله (المیزان فی تفسیر القرآن (ط. مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ۱۳۹۰ ه. ق)، ج۱۸، ص۳۸۶).
  13. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۲۰.
  14. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  15. «قَالَ رَسُولُ اللّهِ (ص): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَخْلُقَ‏ آدَمَ‏(ع)... وَ خَلَقَ نُوراً فَقَسَمَهُ نِصْفَيْنِ خَلَقَنِي مِنْ نِصْفٍ وَ خَلَقَ عَلِيّاً مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ فَنُورُهَا مِنْ نُورِي وَ نُورِ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعَلَنَا عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ فَسَبَّحْنَا وَ سَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ هَلَّلْنَا وَ هَلَّلَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ كَبَّرْنَا وَ كَبَّرَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ تَعْلِيمِي وَ تَعْلِيمِ عَلِيٍّ (ع)...» (إرشاد القلوب إلی الصواب (ط. الشریف الرضی، ۱۴۱۲ ه. ق)، ج۲، ص۴۰۵).
  16. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۲۱.
  17. شیخ صدوق، کتاب الخصال، ص۶۵۲.
  18. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۲، ص۵۷۴، ماده نجم.
  19. عابدی، احمد، مقاله «خلقت»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۳۴۹.
  20. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۸ و ص۲۵.
  21. صدوق، علل الشرایع، ص۱۹۷.
  22. نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۴۶۸، خطبه ۱۴۱.
  23. بحار الانوار، ج۹، ص۴۳۶.
  24. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۷۳.
  25. نهج البلاغه، نامه ۲۸.
  26. سماهیجی، عبدالله، الصحیفة العلویة المبارکه، ص٣١.
  27. هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۸۱.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲، پایان خطبه.
  29. نهج البلاغه، خطبه ١.
  30. ﴿... بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «... بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۹۱.
  32. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۰۲.
  33. ملاصدرا، اسرار الآیات، ص۱۹۴.
  34. بحار الانوار، ج۴۰، ص۲۲۴؛ ج۵۸، ص۸۸؛ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۲، ص۷۷.
  35. بحار الانوار، ج۵۷، ص۹۲.
  36. صدوق، التوحید، ص۲۶۳.
  37. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۴.
  38. عابدی، احمد، مقاله «خلقت»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۳۴۹.