جعل حدیث در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
== [[جعل حدیث]] در | == [[جعل حدیث]] در زمان معاویه == | ||
از خطرناکترین کارهایی که [[معاویه]] در [[روزگار]] [[حکومت]] خود به آن دست یازید و [[حاکمان]] پس از او نیز آن را در پیش گرفتند، ساختن [[حدیث]] از قول [[رسول خدا]] {{صل}} بود. معاویه و حاکمان دیگر این کار را به وسیله ساده لوحانی به انجام رساندند که [[رسول الله]] {{صل}} را دیده و حدیثش را شنیده بودند؛ همانان که معاویه برای دستیابی به اهداف [[سیاسی]] خود از آنان به [[زشتی]] بهرهبرداری کرد. | از خطرناکترین کارهایی که [[معاویه]] در [[روزگار]] [[حکومت]] خود به آن دست یازید و [[حاکمان]] پس از او نیز آن را در پیش گرفتند، ساختن [[حدیث]] از قول [[رسول خدا]] {{صل}} بود. معاویه و حاکمان دیگر این کار را به وسیله ساده لوحانی به انجام رساندند که [[رسول الله]] {{صل}} را دیده و حدیثش را شنیده بودند؛ همانان که معاویه برای دستیابی به اهداف [[سیاسی]] خود از آنان به [[زشتی]] بهرهبرداری کرد. | ||
معاویه، حاکمان، [[کارگزاران]] و صاحب نفوذانی را که پس از او به حکومت رسیدند، جرئت بخشید تا احادیثی [[جعل]] کنند و آن را به رسول خدا {{صل}} نسبت دهند. جعل حدیث از قول رسول خدا {{صل}} در عصر [[اموی]] و [[عباسی]] رواج بسیار یافت، چندان که تشخیص [[احادیث صحیح]] آن [[حضرت]] از [[احادیث جعلی]] دشوار شد. | معاویه، حاکمان، [[کارگزاران]] و صاحب نفوذانی را که پس از او به حکومت رسیدند، جرئت بخشید تا احادیثی [[جعل]] کنند و آن را به رسول خدا {{صل}} نسبت دهند. جعل حدیث از قول رسول خدا {{صل}} در عصر [[اموی]] و [[عباسی]] رواج بسیار یافت، چندان که تشخیص [[احادیث صحیح]] آن [[حضرت]] از [[احادیث جعلی]] دشوار شد. |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۱۶
جعل حدیث در زمان معاویه
از خطرناکترین کارهایی که معاویه در روزگار حکومت خود به آن دست یازید و حاکمان پس از او نیز آن را در پیش گرفتند، ساختن حدیث از قول رسول خدا (ص) بود. معاویه و حاکمان دیگر این کار را به وسیله ساده لوحانی به انجام رساندند که رسول الله (ص) را دیده و حدیثش را شنیده بودند؛ همانان که معاویه برای دستیابی به اهداف سیاسی خود از آنان به زشتی بهرهبرداری کرد. معاویه، حاکمان، کارگزاران و صاحب نفوذانی را که پس از او به حکومت رسیدند، جرئت بخشید تا احادیثی جعل کنند و آن را به رسول خدا (ص) نسبت دهند. جعل حدیث از قول رسول خدا (ص) در عصر اموی و عباسی رواج بسیار یافت، چندان که تشخیص احادیث صحیح آن حضرت از احادیث جعلی دشوار شد. شیخ ابوجعفر اسکافی میگوید: معاویه گروهی از صحابیان و تابعان را مأمور ساخت تا اخباری زشت درباره علی (ع) روایت کنند که مقتضای آن خدشهدار شدن شخصیت علی و بیزاری از او بود. او برای این کار، مزدی وسوسه انگیز قرار داد و این صحابیان و تابعان نیز احادیثی جعل کردند که معاویه را خرسند میساخت. ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه از صحابیان و عروة بن زبیر از تابعان در شمار همین حدیثپردازان بودند»[۱]. ابن عرفه، معروف به نفطویه، میگوید: «بیشتر احادیث جعلی فضایل صحابه در روزگار بنیامیه برای تقرب به آنان جعل شد؛ زیرا بنیامیه فکر میکردند با این احادیث، بینی بنیهاشم را به خاک میمالند»[۲].
معاویه به تمام کارگزاران و حکمرانانی که منصوب ساخته بود، نوشت: «در شهرها و سرزمینهای خویش بنگرید که چه کسانی پیرو، محب و دوستدار عثماناند و فضائل و مناقب او را روایت میکنند، آنان را به خود نزدیک و مقرب کنید و گرامیشان بدارید و برای من احادیثی را که هر یک از آنان روایت میکند، همراه با نام او و نام پدر و عشیرهاش بنویسید». کارگزاران و حکمرانان معاویه چنین کردند، چندان که فضائل و مناقب عثمان فراوانی یافت؛ زیرا معاویه به راویان این دست اخبار و روایات، صله، جامه، جبه و تیول میداد و بذل و بخشش او عرب و غیرعرب را در بر میگرفت و بدینسان، فضایل و مناقب عثمان در هر دیاری به فزونی روی نهاد و راویان بر سر جاه و مقام و دنیا با یکدیگر به رقابت وارد شدند و هر بیسروپایی که نزد یکی از کارگزاران معاویه میآمد و فضیلت یا منقبتی را درباره عثمان روایت میکرد، کارگزار معاویه نام او را مینگاشت و نزدیک و مقربش میساخت و شفاعت او را درباره دیگران میپذیرفت. آنان مدتی را بر همین منوال گذراندند.
سپس معاویه بر کارگزاران و حکمرانان خویش نوشت: «احادیث فضائل و مناقب عثمان فزونی یافته، در هر شهر و ناحیهای بر سر زبانها افتاده است، پس چون نامه من به دست شما رسید مردمان را فراخوانید تا فضایل صحابیان و خلفای نخستین را روایت کنند و هیچ خبری را که یکی از مسلمانان درباره ابوتراب روایت میکند، فرو مگذارید مگر اینکه روایتی برای من بیاورید که آن فضیلت را برای صحابیان دیگر نیز بازگو کند؛ چه، این کار برای من دوست داشتنیتر است و بیشتر شادمانم میسازد و دلیل ابوتراب و شیعیانش را بیشتر فرو میکوبد و برای آنان ناگوارتر از مناقب و فضایل عثمان است. نامههای معاویه بر سر منابر خوانده، روایات جعلی بسیاری درباره مناقب صحابیان ساخته و پرداخته شد که از حقیقت عاری بود. مردم در روایت احادیثی از این دست، بسی کوشیدند و حتی بر سر منابر نیز از این کار تمجید و ستایش شد»[۳].[۴]
ابوهریره
از برجستهترین صحابیانی که معاویه برای رسیدن به اهداف سیاسی خویش از او بهره گرفت، صحابی پرحدیث، ابوهریره بود. معاویه از سادهلوحی و ضعف شخصیت او استفاده کرد و تا آنجا که هوا و هوس و طمع سیاسی او ایجاب میکرد، به دست ابوهریره احادیثی را به رسول خدا (ص) بست. معاویه اموال و مناصب حکومتی را به پای ابوهریره ریخت، چندان که نیاز او به اموال، قدرت و دنیا را برطرف کرد. ابوجعفر اسکافی میگوید: اعمش روایت کرده، میگوید: هنگامی که در عام الجماعه[۵]، ابوهریره با معاویه به عراق آمد، وارد مسجد کوفه شد دید مردم بسیاری به استقبال او آمدهاند، بر زانوان خویش نشست و چند بار بر سر طاس خود کوبید و گفت: ای عراقیان! آیا میپندارید من بر خدا و رسول او دروغ میبندم و خود را به آتش دوزخ میسوزانم؟ از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: همانا هر پیامبری را حرمی است و حرم من مدینه مابین عَیر تا ثور است. پس هر که در آن حادثه آفرینی کند، لعنت خدا، فرشتگان و تمام مردم بر او. من خدا را گواه میگیرم که علی در آن حادثه آفرینی کرد. چون خبر این سخنان ابوهریره به معاویه رسید، او را پاداش داد و گرامی داشت و حکمرانی مدینه را به وی سپرد[۶].
اگر ابوهریره دین خود را ارزان به معاویه فروخت و در مسجد کوفه نشست تا برای مردم احادیثی را در نکوهش علی (ع) روایت کند تا معاویه را خرسند سازد، لیک زمین از مردانی استوار که حق را آشکار میکردند و بر پیشانی ابوهریره میکوبیدند، تهی نبود، اگرچه تاریخ اسم و رسم آنان را برای ما بازگو نکرده است. سفیان ثوری روایت میکند: «هنگامی که ابوهریره همراه معاویه به کوفه آمد، عصرها در کنار دروازه کنده مینشست و مردم گرد او را میگرفتند، پس جوانی کوفی آمد و پیش او نشست و گفت: «ای ابوهریره! تو را به خدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا (ص) شنیدی که به علی بن ابی طالب میفرمود: «بار الها! دوست او را دوست و دشمن او را دشمن بدار»؟ ابوهریره گفت: آری. جوان گفت: من خدا را گواه میگیرم که تو دشمن علی را دوست گرفتی و دوست او را دشمن! سپس از نزد او برخاست»[۷].[۸]
سمرة بن جندب
روایت شده است که معاویه صدهزار درهم به سمرة بن جندب داد تا روایت کند آیه: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ﴾[۹] در حق علی (ع) و آیه: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ﴾[۱۰] در حق ابن ملجم نازل شده است، لیک سمره نپذیرفت. معاویه دویست هزار درهم داد، باز هم نپذیرفت، لیک هنگامی که معاویه چهارصد هزار درهم به سمره پیشنهاد کرد، او پذیرفت و همانی را که معاویه میخواست، روایت کرد»[۱۱].[۱۲]
اهداف سیاسی امویان از جعل حدیث
معاویه برای دستیابی به مجموعهای از اهداف و مقاصد سیاسی، راویان را تشویق میکرد تا احادیثی جعلی و دروغین را به رسول خدا (ص) نسبت دهند، مهمترین اهداف و مقاصد عبارت بود از:
ستیز با امیرالمؤمنین (ع) و بدنام ساختن او در جوامع اسلامی
گوشهای از احدیث جعلی ابوهریره و سمرة بن جندب در بدنام ساختن امام علی (ع) از نظر خواننده گذشت. عروة بن زبیر نیز در شمار کسانی است که معاویه برای بدنام ساختن امام از او بهرهکشی کرد. عبدالرزاق از معمر روایت میکند که گفت: «دو حدیث در بدنام ساختن علی (ع) از عروه از عایشه، نزد زهری بود. روزی از زهری درباره این دو پرسیدم، گفت: «با آن دو و حدیثشان چه کار داری؟ خداوند به آنان داناتر است. من آنان را درباره بنیهاشم متهم میدانم[۱۳] (یعنی درباره دشمنی با بنی هاشم). این احادیث چندان شایع شدند که برخی از آنان به صحیح بخاری راه یافتند.
بخاری از عمرو بن عاص روایت میکند که گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که آشکارا و غیر پنهان میفرمود: همانا آل... دوستان من نیستند، بلکه تنها خداوند و مؤمنان شایسته دوست مناند»[۱۴]. دراصل این روایت «آل ابی طالب» آمده است، لیک محدثان کلمه «طالب» را انداختهاند و حدیث را به همین صورت آوردهاند. ابوبکر بن عرب میگوید: «در اصل حدیث عمرو بن عاص «آل ابی طالب» بوده است، سپس به «آل ابی فلان» تغییر یافت. برخی از مردم دنبال این حدیث را گرفتند و در بدگویی از عمرو بن عاص مبالغه کردند و او را متهم کردند که بر ضد خاندان ابوطالب جبهه میگیرد[۱۵]. مغیرة بن شعبه نیز در شمار کسانی بود که معاویه برای بدگویی از امام علی (ع) از آنان بهرهکشی کرد. ابوجعفر اسکافی میگوید: «مغیرة بن شعبه دنیادوست بود و دینش را به اندکی از دنیا میفروخت و با بدگویی از علی بن ابی طالب (ع) معاویه را خرسند میساخت»[۱۶]. احادیث جعلی معاویه، به صورت خاص و امویان به صورت عام، درباره بدگویی از امام علی (ع) بسیارند و نمیتوان آنها را در این مجال عرضه نمود.[۱۷]
ستایش از معاویه
آنان که شیفته و دلداده دنیا بودند و به مال و منال بنی امیه چشم طمع داشتند، بر یکدیگر پیشی میگرفتند تا با جعل احادیثی در فضایل معاویه، مهر و دوستی او را به دست آرند. علامه امینی[۱۸] شماری از احادیث جعلی در فضل معاویه را ذکر کرده، آنها را از نظر سند و دلالت نقد نموده است. بیشتر کسانی که این احادیث را روایت کردهاند، شامیانی هستند که از نگاه اهل جرح و تعدیل ضعیف به شمار میآیند. اینک شماری از این احادیث را ذکر میکنیم تا از نزدیک با تلاشهای بسیار معاویه برای جعل حدیث به منظور نیل به اهداف سیاسی آشنا شویم و بدانیم انتساب ناروای احادیث به رسول خدا (ص) اثری منفی بر حدیث نبوی به عنوان دومین منبع قانونگذاری در اسلام نهاد.
ترمذی در السنن از عبدالرحمن بن ابی عمیر روایت میکند که رسول خدا (ص) به معاویه فرمود: «بارخدایا! او را هدایت کننده و هدایت شده قرار ده و به وسیله او هدایت کن»[۱۹]. حدیث یاد شده را خطیب بغدادی نیز در تاریخ بغداد روایت کرده است[۲۰]. علامه امینی این حدیث را بررسی کرده، گفته است: «ابوعمرو در الاستیعاب میگوید: «حدیث عبدالرحمن پریشانی دارد و در شمار صحابه نیست. او شامی است و احادیثش ثبت نمیشود و صحابی بودنش صحت ندارد»[۲۱]. نیز میگوید: «رجال اسناد این حدیث همگی شامیاند و عبارتاند از:
واقدی میگوید: «معاویه نامهای نگاشت و شامیان را گرد آورد و آن را برایشان خواند، در آن نامه آمده بود: «این نامهای است که امیرالمؤمنین معاویه، یار و همراه وحی خدا، نوشت. همان خدایی را که محمد را که امی بود و نمیخواند و نمینوشت، به عنوان پیامبر مبعوث ساخت و از میان خاندانیان او وزیر و کاتبی امین برایش برگزید. وحی بر محمد نازل میشد و من آن را مینوشتم و او نمیدانست که من چه مینویسم؛ زیرا، میان من و خدا کسی از خلق خدا نبود». حاضران همگی گفتند: «ای امیرالمؤمنین! راست گفتی»[۲۳]. از انس، مرفوعاً [از رسول خدا (ص)] روایت شده است: «جبرئیل با قلمی از زرناب بر من نازل شد و گفت: علی اعلی تو را سلام میرساند و میفرماید: حبیب من! این قلم را از فراز عرش خویش به معاویة بن ابی سفیان هدیه کردم.»... ابن عساکر این حدیث را به اختصار روایت کرده و سیوطی آن را در شمار احادیث جعلی نام برده است.
روایت شده است که پیامبر (ص) با جبرئیل مشورت کرد که معاویه را کاتب خویش کند، جبرئیل گفت: «او را کاتب خویش کن که امین است». سیوطی این حدیث را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۲۴]. از ابوهریره مرفوعاً [از رسول خدا (ص)] روایت شده است: «سه کس نزد خدای امیناند: من، جبرئیل و معاویه». سیوطی این حدیث را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۲۵]. روایت شده است که جبرئیل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالی که معاویه نزد آن حضرت بود و کتابت میکرد. جبرئیل گفت: «این کاتب تو به راستی امین است». سیوطی این حدیث را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۲۶]. روایت شده است که جبرئیل نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: «ای محمد! به معاویه سلام برسان و درباره او به نیکویی سفارش کن که او امین خداوند بر کتاب و وحی اوست و او امین نیکویی است». سیوطی این حدیث را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۲۷].
از ابوهریره روایت شده است که پیامبر (ص) به معاویه تیری داد و فرمود: «این تیر را بگیر تا در بهشت به دیدار من آیی». این مضمون به طرق و روایتهای مختلفی روایت شده است که سیوطی تمام آنها را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۲۸]. نیز روایت شده است که پیامبر (ص) به معاویه دانهای بِه داد و فرمود: «با این در بهشت به دیدار من آی». این حدیث نیز با طرق و عبارتهای مختلفی روایت شده است که سیوطی تمام آنها را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۲۹]. یعیش بن جهم در حدیثی میگوید: «نزد انس بن مالک بودم که پیک امیرالمؤمنین [یکی از خلفای عباسی] آمد و به او گفت حدیث به را روایت نکند، انس این آیه را خواند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى﴾[۳۰]. سپس گفت: «هم اینک آن را حدیث خواهم کرد». سیوطی این حدیث را در شمار احادیث جعلی جای داده است. از حذیفه نیز مرفوعاً [از رسول خدا (ص)] روایت شده است: «معاویه در ورز قیامت در حالی برانگیخته میشود که ردایی از نور ایمان بر اوست».
سیوطی این حدیث را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۳۱]. از انس مرفوعاً [از رسول خدا (ص)] روایت شده است: «هیچ یک از صحابیانم را گم نمیکنم مگر معاویة بن ابی سفیان را. او را هشتاد سال نمیبینم سپس سوار بر شتری از مشک خوشبو که درونش آکنده از رحمت الهی و دست و پایش از زبرجد است، میآید، پس او را میگویم: «معاویه» میگوید: «لبیک». پس میگویم: «این هشتاد سال کجا بودی»؟ میگوید: «در بوستانی زیر عرش پروردگارم. من با او راز میگفتم و او با من». رسول خدا (ص) میفرماید: «این در عوض دشنامهایی است که در دنیا میشنیدی.»..[۳۲]. سخن درباره جرائمی که معاویه آگاهانه و از سر عمد نسبت به حدیث رسول خدا (ص) مرتکب شد، پر طول و دراز و پیچیده است. هیچ یک از این احادیث در نگاه بخاری صحیح نبوده است؛ زیرا او در صحیح خویش احادیث یاد شده را در بابی به نام «ذکر معاویه» جای داده است و برای آن عنوان مناقب معاویه را ننهاده است و برای او منقبتی را ذکر نکرده است[۳۳]. اسحاق بن راهویه نیز میگوید: «در فضیلت معاویه هیچ حدیث صحیحی از رسول خدا (ص) روایت نشده است»[۳۴].[۳۵]
احادیث جعلی در فضیلت شام
معاویه زمینهچینی و برنامهریزی میکرد تا به شام که کانون حکومت و قدرت او بود، در جوامع اسلامی تقدیس و احترامی خاص دهد. او میکوشید تا تقدس و تمرکز را از حرم شریف مکه و مدینه به شام منتقل سازد. واقدی روایت میکند: «معاویه هنگامی که، پس از بیعت با حسن (ع) در سال ۴۱ه، از عراق به شام بازگشت، در خطبه گفت: «ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: «تو پس از من به خلافت خواهی رسید، پس سرزمین مقدس را برگزین که ابدال در آناند». من نیز شما را خبر دادم، پس ابوتراب را لعنت کنید»[۳۶]. پس از این سخنان صریح معاویه، روایات بسیاری درباره ابدال جعل شد که شماری از آنها را ملا علی قاری در میان احادیث جعلی نقل کرده است و این روایت از جمله آنهاست: «ابدال از اولیا هستند».
از عبادة بن صامت مرفوعاً [از رسول خدا (ص)] روایت شده است: «ابدال در این امت سی نفرند که ابراهیم خلیل از آن جمله است. هرگاه مردی از آنان بمیرد، خداوند مردی دیگر را جایگزین او میکند»[۳۷]. ملا علی قاری این حدیث را در شمار احادیث جعلی جای داده است[۳۸]. این روایت نیز در شمار روایاتی است که درباره ابدال جعل شده است: «ابدال در شام هستند و آنان چهل مرداند. هرگاه مردی بمیرد، خداوند مردی دیگر را جایگزین او میسازد. به واسطه آنها از ابر باران خواسته میشود و دشمنان شکست میخورند و از شامیان بلاگردانده میشود»[۳۹]. نیز از آن جمله است: «ابدال در میان شامیاناند. شامیان به واسطه آنها بر دشمنان پیروز میشوند و به واسطه آنها روزی داده میشوند». این حدیث از عون بن مالک روایت شده است. از بسیاری از این روایات، بوی شام بلند است؛ شامی که بسیار مورد پسند معاویة بن ابی سفیان بود. این دست روایات، پژوهشگر را به درنگی دراز وامیدارد و در صحت این روایات، از نظر سند و دلالت، به شک میاندازد.[۴۰]
تربیت امت بر اطاعت
شکوه، قدرت و هیبت خلافت مایه آن نشد که مردم، پیشینه معاویه را به دست فراموشی بسپارند و جنایات او را که نبرد صفین و ستیز با امیرالمؤمنین علی (ع) و امام حسن (ع) در رأس آنهاست، از یاد ببرند. با وجود صلح امام حسن (ع) با معاویه و ترک جنگ و ستیز با او به موجب شروطی که معاویه بعد آنها را زیر پا نهاد، و با وجود اینکه پس از این صلح معاویه در حکومت و قدرت بیرقیب ماند، حکومت و زمامداری معاویه از نظر شرعی، به ویژه در میان مردمان عراق و حجاز، جایگاه تردید و پرسشهای بسیاری بود. از این روی، معاویه و حاکمان اموی پس از او کوشیدند تا مردم را بر اطاعت از حاکمان اموی شام و صبر در برابر آزار و ستم و دشمنی آنان تربیت کنند. عجاج راجز میگوید: «ابوهریره به من گفت: تو از کدام مردمی؟ گفتم: از مردمان عراقم.
گفت: زودا که مأموران شام بیایند و زکات تو را بستانند، پس چون نزد تو آمدند، زکات خود را به آنان ده و چون به سرزمین عراق وارد شدند در دورترین نقطه آن باش و از آنان و عراق دوری کن و زنهار که دشنامشان دهی که اگر چنین کنی، هم زکاتت را گرفتهاند و هم اجرت ضایع میشود و اگر صبر پیشه کنی، روز قیامت در ترازویت خواهد آمد»[۴۱]. از زید بن وهب روایت شده است که گفت: از عبدالله شنیدم که از رسول خدا (ص) به ما فرمود: «شما پس از من با خودکامگی و اموری که آنها را منکر میشمرید، رو به رو خواهید شد». عرض کردند: «ای رسول خدا! ما را چه فرمانی میدهید»؟ فرمود: «حقشان را بدهید و حق خود را از خدا طلب کنید»[۴۲]. آنچه در این حدیث آمده است، نهایت چیزی است که حاکمان ستمگر میخواهند. از جنادة بن امیه روایت شده است که گفت: «بر عبادة بن صامت که بیمار بود، وارد شدیم و گفتیم: خداوند تو را به صلاح دارد! برای ما حدیثی از رسول خدا (ص) بگو که خداوند به سبب آن تو را سود رساند. عباده گفت: «پیامبر (ص) ما را دعوت کرد و ما بیعت کردیم. او ضمن بیعت بر ما شرط کرد که در خوشی و ناخوشی و درسختی و آسانی و اگر با خودکامگی و انحصارطلبی رو به رو شدیم، فرمان پذیریم و اطاعت کنیم و بر سر قدرت با صاحبان آن کشمکش نکنیم، مگر اینکه کفری آشکار ببینید که در آن از سوی پروردگار نزد شما حجتی باشد»[۴۳].[۴۴]
منابع
پانویس
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۳.
- ↑ ابن عرفه، ابراهیم النصائح الکافیة، ص۷۴؛ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۶.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴ - ۴۵.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۰۲.
- ↑ همان سالی که امام حسن (ع) بهر جلوگیری از بر زمین ریختن خون مسلمانان به نفع معاویه از حکومت کنار رفت. سال ۴۱ه.ق که آن را عام الجماعه نامیدند.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۰۴.
- ↑ «و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا میدارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و همو کینهتوزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد میکوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمیدارد» سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۵.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۳.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۰۵.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۴.
- ↑ بخاری، محمد، صحیح بخاری (در حاشیه فتح الباری)، ج۱۰، ص۳۵۱ - ۳۵۲.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۱۰، ص۳۵۲.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۰.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۰۶.
- ↑ علامه امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۳۷۴-۳۸۳.
- ↑ ترمذی، محمد، السنن، کتاب المناقب، باب مناقب معاویة بن ابی سفیان، ج۵، ص۶۷.
- ↑ خطیب بغدادی، علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۸.
- ↑ به نقل از: ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، ج۲، ص۳۹۵.
- ↑ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱۰، ص۳۷۶.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۶۱، به نقل از: الصراع بین الامویین و مبادی الاسلام، ص۶۵.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۱۴.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۱۵.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۱۹.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۱۹.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۲۱ - ۴۲۲.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۲۲ - ۴۲۳.
- ↑ «خداوند و لعنتکنندگان، کسانی را لعنت میکنند که برهانها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان میدارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۲۳.
- ↑ سیوطی، عبدالرحمن، اللالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، ج۱، ص۴۲۴.
- ↑ بخاری، محمد، صحیح، ج۲، ص۲۴۹.
- ↑ ملا علی قاری، نورالدین، الاسرار المرفوعة فی الاخبار الموضوعة، ص۴۷۷.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۰۸.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۶۱.
- ↑ ابن حنبل، احمد، المسند، ج۵، ص۳۲۲.
- ↑ ملا علی قاری، نورالدین، الاسرار المرفوعة فی الاخبار الموضوعة، ص۷۶ - ۷۷.
- ↑ متقی هندی، علی، کنز العمال (چاپ شده در حاشیه المسند)، ج۵، ص۳۲۱ - ۳۲۲. برخی درباره ابدال، رسالههای مستقلی نوشتهاند، از جمله سخاوی که رساله خویش را نظم اللآل نامیده است، نیز سیوطی که کتابی به نام القول الدال به نگارش درآورده است، و دیگران.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۱۱.
- ↑ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، ص۵۷۲.
- ↑ بخاری، محمد، صحیح، ج۴، ص۱۸۱.
- ↑ بخاری، محمد، صحیح، ج۴، ص۱۸۱.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۱۳.