امامت خاصه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۹: خط ۱۹:
*[[امام علی]] {{ع}} در موارد متعدد به [[شایستگی]] خود برای [[هدایت]] و [[رهبری]] [[امت]] اشاره کرده است. این رویه که کسی از [[کمالات]] خویش یاد کند، از لحاظ [[اخلاقی]] [[شایسته]] نیست، مگر آن‌که به [[هدف]] احقاق حقی باشد که از او غصب شده است<ref>{{متن قرآن|لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا}}؛سوره نساء، آیه ۱۴۸.</ref> یا برای [[آگاه]] کردن [[مردم]] از معالم دینشان باشد که از آن محروم مانده‌اند، که در این صورت در معرفی و رساندن [[دین]] نباید مأخوذ به [[حیا]] شد. تعابیر [[امام]] {{ع}} گویای آن است که ایشان با ابراز ناراحتی از ستم‌هایی که پس از [[رسول خدا]] بر ایشان رفت و با [[هدف]] آگاه‌سازی [[مردم]] از حقایق و [[معالم دین]]، به بیان [[جایگاه]] خویش در حوزه [[امامت]] و [[هدایت]] پرداخته‌اند. ایشان خود را یعسوب [[مؤمنان]] معرفی می‌کند<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۳۱۶</ref>. یعسوب در لغت به ملکه زنبوری گفته می‌شود که دیگر زنبوران گرداگرد او می‌چرخند. آن [[حضرت]] در [[خطبه شقشقیه]] بیان فرموده که [[خلیفه]] نخست به ناروا پیراهن [[خلافت]] را بر تن خویش کرد، درحالی که می‌دانست جایگان ایشان ([[علی]] {{ع}}) نسبت به [[خلافت]]، [[جایگاه]] محور آسیا به آسیاست. پسر [[ابوطالب]] کسی است که سیل از وجودش جاری می‌شود و پرنده‌ای به بلندایش برنیاید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳</ref>. در ادامه به برخی از دیگر تعبیرهای [[امام علی]] در توصیف [[جایگاه]] خویش اشاره می‌کنیم. ایشان فرموده است: مثل من در میان شما، همچون چراغ در شب تاریک است؛ هر که خود را در زیر تابش آن درآورد از نورش پرتو می‌گیرد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵</ref>. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[تبلیغ]] [[احکام الهی]]، تحقق بخشیدن وعده‌ها و تمامی کلمات به من آموخته شده و دروازه‌های [[حکمت]] و روشنگری نزد ما [[اهل‌بیت]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸</ref>. کسی از من در پذیرش [[دعوت]] [[حق]] و پیوند با [[خویشان]] و صفات نیک شتاب نگرفته است، پس گوش به فرمانم باشید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷</ref>. بار خدایا، من اولین کسی هستم که به تو [[دل]] داده، امرت را شنیده و پاسخ گفته‌ام احدی در [[نماز]] جز [[پیامبر]] {{صل}} بر من پیشی نگرفت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱</ref>. [[اصحاب]] [[آگاه]] محمّد {{صل}} نیک می‌دانند که من هرگز در برابر [[خدا]] و [[رسول]] او نایستادم. [[آسایش]] [[پیامبر]] را در زمان حیاتش بر خود مقدم می‌داشتم، آن هم در میدان‌هایی که شجاعان فرار می‌کردند و قدم‌ها واپس نهاده می‌شدند. این البته به توفیقی بود که [[خداوند]] مرا به آن گرامی می‌داشت. به هنگام [[مرگ]] نیز، [[رسول خدا]] در حالی که سرش روی سینه من بود [[قبض روح]] شد... من عهده‌دار [[غسل]] آن [[حضرت]] بودم، در حالی که [[فرشتگان]] در آن امر مرا [[یاری]] می‌کردند، در و دیوارهای خانه فریاد می‌کشیدند، گروهی از [[ملائکه]] فرود می‌آمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] می‌رفتند. سر و صدای [[فرشتگان]] از گوشم جدا نمی‌شد. بر او [[درود]] می‌فرستادند تا او را در قبرش پوشاند. اینک چه کسی از من در حیات و [[مرگ]] به او سزاوارتر است؟!<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵</ref>. من در [[جوانی]] پشت گردن‌فرازان [[عرب]] را به [[زمین]] رساندم و شاخ‌قدرت دو [[قبیله]] [[ربیعه]] و مضر را شکستم. شما [[موقعیت]] مرا نسبت به [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر خویشی نزدیک و [[جایگاه]] ویژه‌ام می‌دانید. وقتی کودک بودم مرا در دامن می‌نشاند و در آغوشش می‌فشرد... بوی خوشش را می‌بوییدم و او غذا را می‌جوید و در دهانم می‌نهاد. هرگز دروغی در گفتار و اشتباهی در عمل از من ندید. از وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} را از شیر گرفتند [[خداوند]] بزرگ‌ترین [[فرشته]] از فرشتگانش را [[مأمور]] وی کرد تا شبانه‌روز او را در مسیر [[کرامت]] و [[اخلاق نیکو]] راه می‌نمود. من نیز همانند شتر بچه‌ای که به دنبال مادرش می‌رود و از او جدا نمی‌شود، دنبال او می‌رفتم. هر روز برای من از [[اخلاق]] [[پاک]] خود نمونه‌ای نمایان می‌کرد و مرا به [[پیروی]] از آن [[فرمان]] می‌داد. هر سال مدتی در غار حرا اقامت داشت. در آن مدت تنها من با او بودم و غیر از من کسی ناظر احوال وی نبود. آن زمان [[اسلام]] در خانه‌ای جز خانه [[رسول الله]] و [[خدیجه]] وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. [[نور]] [[وحی]] و [[رسالت]] را می‌دیدم و بوی [[نبوت]] را استشمام می‌کردم. به هنگام [[نزول وحی]] بر ایشان {{صل}} صدای ناله [[شیطان]] را شنیدم. عرضه داشتم: یا [[رسول الله]]، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله [[شیطان]] است که از پرستیده شدن [[ناامید]] شده. ای [[علی]]! تو آنچه را می‌بینم می‌بینی، جز این‌که [[پیامبر]] نیستی، ولی [[وزیر]] من و بر طریق خیر هستی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰</ref>. قریشیان چون در اوایل امر [[رسول خدا]] می‌خواستند به او طعنه زنند به [[ایمان]] من به او اشاره می‌کردند و می‌گفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر [[تصدیق]] می‌کنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در [[راه خدا]] از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به [[نیایش]] و روشنگران روز به هدایت‌اند. [[تمسک]] به ریسمان [[قرآن]] دارند، سنّت [[خدا]] و رسولش را زنده می‌کنند، جاه‌طلب و برتری‌جو نیستند، [[خیانت]] نمی‌کنند و خرابی به بار نمی‌آورند. ارواحشان در [[بهشت]] و بدن‌هایشان به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰</ref>. از کسانی (به عنوان [[خلیفه پیامبر]]) در کنار من یاد می‌شود که هم‌پایه من نیستند و سابقه مرا در [[اسلام]] ندارند؛ سابقه‌ای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد<ref>نهج البلاغه، نامه ۹</ref>. در برابر [[فتنه]] می‌ایستم، همان‌گونه که در برابر [[کفر]] ایستادم نه ترسی به [[دل]] راه می‌دهم و ناتوان از رویارویی با آنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳ و ۱۰۲</ref>. مگر در میان شما به ثقل اکبر ([[قرآن]]) عمل نکردم و ثقل اصغر ([[فرزندان]] خود، [[حسن]] و [[حسین]]) را در میان شما نگذاشتم؟ من [[پرچم]] [[ایمان]] را در میانتان برافراشتم و بر [[حدود]] [[حلال]] و [[حرام]] آگاهتان کردم. بر تن شما از [[عدالت]] خود [[لباس]] عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه [[نیکوکاری]] را برایتان چیدم و بزرگی‌های [[اخلاقی]] خود را به شما نمایاندم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۵</ref>. آن [[حضرت]] در پیش و پس این اوصاف، [[مردم]] را هشدار می‌دهند که تابع امر وی باشند، نه تابع [[رأی]] خودشان. جاه‌طلبی و مال‌اندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دست‌یابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] می‌کوشند، در [[سیره]] آن [[حضرت]] دیده نشد و آن [[حضرت]] در عمل این صفات [[شایسته]] را از خود به نمایش گذاشت. آن [[حضرت]] خطاب به [[نماینده]] خویش [[عثمان بن حنیف]] که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او [[اقتدا]] کند و از [[نور]] علمش بهره گیرد. [[آگاه]] باش که [[امام]] شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان [[قناعت]] کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را [[قدرت]] ندارید، ولی مرا با [[ورع]] و کوشش در [[عبادت]] و [[پاک‌دامنی]] و درستی [[یاری]] کنید. به [[خدا]] قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته و عوض این جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده‌ام... اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافته‌های ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من [[غلبه]] کند و حرصم مرا به [[انتخاب]] غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در [[حجاز]] یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آن‌که شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکم‌های گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این [[قناعت]] کنم که به من [[امیرمؤمنان]] گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای [[پاکیزه]] مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشه‌اش علف خوردن است... (از فرط بی‌رغبتی‌ام به خوردنی‌های [[دنیا]]) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک [[فرزند]] [[ابوطالب]] این است پس ضعف و سستی او را از [[جنگ]] با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، درختان سرسبز پوستشان نازک‌تر، گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر و خاموشی‌شان دیرتر است. من و [[رسول خدا]] همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته‌اند و چون ساعد و بازوییم. به [[خدا]] قسم، اگر [[عرب]] در [[جنگ]] با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصت‌ها دست دهد، شتابان بدان سو ([[شام]]) می‌روم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این موجود وارونه ([[معاویه]]) [[پاک]] کنم تا سنگ‌ریزه‌ها از میان دانه‌های دروشده جدا شود<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵</ref>.
*[[امام علی]] {{ع}} در موارد متعدد به [[شایستگی]] خود برای [[هدایت]] و [[رهبری]] [[امت]] اشاره کرده است. این رویه که کسی از [[کمالات]] خویش یاد کند، از لحاظ [[اخلاقی]] [[شایسته]] نیست، مگر آن‌که به [[هدف]] احقاق حقی باشد که از او غصب شده است<ref>{{متن قرآن|لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا}}؛سوره نساء، آیه ۱۴۸.</ref> یا برای [[آگاه]] کردن [[مردم]] از معالم دینشان باشد که از آن محروم مانده‌اند، که در این صورت در معرفی و رساندن [[دین]] نباید مأخوذ به [[حیا]] شد. تعابیر [[امام]] {{ع}} گویای آن است که ایشان با ابراز ناراحتی از ستم‌هایی که پس از [[رسول خدا]] بر ایشان رفت و با [[هدف]] آگاه‌سازی [[مردم]] از حقایق و [[معالم دین]]، به بیان [[جایگاه]] خویش در حوزه [[امامت]] و [[هدایت]] پرداخته‌اند. ایشان خود را یعسوب [[مؤمنان]] معرفی می‌کند<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۳۱۶</ref>. یعسوب در لغت به ملکه زنبوری گفته می‌شود که دیگر زنبوران گرداگرد او می‌چرخند. آن [[حضرت]] در [[خطبه شقشقیه]] بیان فرموده که [[خلیفه]] نخست به ناروا پیراهن [[خلافت]] را بر تن خویش کرد، درحالی که می‌دانست جایگان ایشان ([[علی]] {{ع}}) نسبت به [[خلافت]]، [[جایگاه]] محور آسیا به آسیاست. پسر [[ابوطالب]] کسی است که سیل از وجودش جاری می‌شود و پرنده‌ای به بلندایش برنیاید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳</ref>. در ادامه به برخی از دیگر تعبیرهای [[امام علی]] در توصیف [[جایگاه]] خویش اشاره می‌کنیم. ایشان فرموده است: مثل من در میان شما، همچون چراغ در شب تاریک است؛ هر که خود را در زیر تابش آن درآورد از نورش پرتو می‌گیرد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵</ref>. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[تبلیغ]] [[احکام الهی]]، تحقق بخشیدن وعده‌ها و تمامی کلمات به من آموخته شده و دروازه‌های [[حکمت]] و روشنگری نزد ما [[اهل‌بیت]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸</ref>. کسی از من در پذیرش [[دعوت]] [[حق]] و پیوند با [[خویشان]] و صفات نیک شتاب نگرفته است، پس گوش به فرمانم باشید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷</ref>. بار خدایا، من اولین کسی هستم که به تو [[دل]] داده، امرت را شنیده و پاسخ گفته‌ام احدی در [[نماز]] جز [[پیامبر]] {{صل}} بر من پیشی نگرفت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱</ref>. [[اصحاب]] [[آگاه]] محمّد {{صل}} نیک می‌دانند که من هرگز در برابر [[خدا]] و [[رسول]] او نایستادم. [[آسایش]] [[پیامبر]] را در زمان حیاتش بر خود مقدم می‌داشتم، آن هم در میدان‌هایی که شجاعان فرار می‌کردند و قدم‌ها واپس نهاده می‌شدند. این البته به توفیقی بود که [[خداوند]] مرا به آن گرامی می‌داشت. به هنگام [[مرگ]] نیز، [[رسول خدا]] در حالی که سرش روی سینه من بود [[قبض روح]] شد... من عهده‌دار [[غسل]] آن [[حضرت]] بودم، در حالی که [[فرشتگان]] در آن امر مرا [[یاری]] می‌کردند، در و دیوارهای خانه فریاد می‌کشیدند، گروهی از [[ملائکه]] فرود می‌آمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] می‌رفتند. سر و صدای [[فرشتگان]] از گوشم جدا نمی‌شد. بر او [[درود]] می‌فرستادند تا او را در قبرش پوشاند. اینک چه کسی از من در حیات و [[مرگ]] به او سزاوارتر است؟!<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵</ref>. من در [[جوانی]] پشت گردن‌فرازان [[عرب]] را به [[زمین]] رساندم و شاخ‌قدرت دو [[قبیله]] [[ربیعه]] و مضر را شکستم. شما [[موقعیت]] مرا نسبت به [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر خویشی نزدیک و [[جایگاه]] ویژه‌ام می‌دانید. وقتی کودک بودم مرا در دامن می‌نشاند و در آغوشش می‌فشرد... بوی خوشش را می‌بوییدم و او غذا را می‌جوید و در دهانم می‌نهاد. هرگز دروغی در گفتار و اشتباهی در عمل از من ندید. از وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} را از شیر گرفتند [[خداوند]] بزرگ‌ترین [[فرشته]] از فرشتگانش را [[مأمور]] وی کرد تا شبانه‌روز او را در مسیر [[کرامت]] و [[اخلاق نیکو]] راه می‌نمود. من نیز همانند شتر بچه‌ای که به دنبال مادرش می‌رود و از او جدا نمی‌شود، دنبال او می‌رفتم. هر روز برای من از [[اخلاق]] [[پاک]] خود نمونه‌ای نمایان می‌کرد و مرا به [[پیروی]] از آن [[فرمان]] می‌داد. هر سال مدتی در غار حرا اقامت داشت. در آن مدت تنها من با او بودم و غیر از من کسی ناظر احوال وی نبود. آن زمان [[اسلام]] در خانه‌ای جز خانه [[رسول الله]] و [[خدیجه]] وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. [[نور]] [[وحی]] و [[رسالت]] را می‌دیدم و بوی [[نبوت]] را استشمام می‌کردم. به هنگام [[نزول وحی]] بر ایشان {{صل}} صدای ناله [[شیطان]] را شنیدم. عرضه داشتم: یا [[رسول الله]]، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله [[شیطان]] است که از پرستیده شدن [[ناامید]] شده. ای [[علی]]! تو آنچه را می‌بینم می‌بینی، جز این‌که [[پیامبر]] نیستی، ولی [[وزیر]] من و بر طریق خیر هستی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰</ref>. قریشیان چون در اوایل امر [[رسول خدا]] می‌خواستند به او طعنه زنند به [[ایمان]] من به او اشاره می‌کردند و می‌گفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر [[تصدیق]] می‌کنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در [[راه خدا]] از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به [[نیایش]] و روشنگران روز به هدایت‌اند. [[تمسک]] به ریسمان [[قرآن]] دارند، سنّت [[خدا]] و رسولش را زنده می‌کنند، جاه‌طلب و برتری‌جو نیستند، [[خیانت]] نمی‌کنند و خرابی به بار نمی‌آورند. ارواحشان در [[بهشت]] و بدن‌هایشان به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰</ref>. از کسانی (به عنوان [[خلیفه پیامبر]]) در کنار من یاد می‌شود که هم‌پایه من نیستند و سابقه مرا در [[اسلام]] ندارند؛ سابقه‌ای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد<ref>نهج البلاغه، نامه ۹</ref>. در برابر [[فتنه]] می‌ایستم، همان‌گونه که در برابر [[کفر]] ایستادم نه ترسی به [[دل]] راه می‌دهم و ناتوان از رویارویی با آنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳ و ۱۰۲</ref>. مگر در میان شما به ثقل اکبر ([[قرآن]]) عمل نکردم و ثقل اصغر ([[فرزندان]] خود، [[حسن]] و [[حسین]]) را در میان شما نگذاشتم؟ من [[پرچم]] [[ایمان]] را در میانتان برافراشتم و بر [[حدود]] [[حلال]] و [[حرام]] آگاهتان کردم. بر تن شما از [[عدالت]] خود [[لباس]] عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه [[نیکوکاری]] را برایتان چیدم و بزرگی‌های [[اخلاقی]] خود را به شما نمایاندم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۵</ref>. آن [[حضرت]] در پیش و پس این اوصاف، [[مردم]] را هشدار می‌دهند که تابع امر وی باشند، نه تابع [[رأی]] خودشان. جاه‌طلبی و مال‌اندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دست‌یابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] می‌کوشند، در [[سیره]] آن [[حضرت]] دیده نشد و آن [[حضرت]] در عمل این صفات [[شایسته]] را از خود به نمایش گذاشت. آن [[حضرت]] خطاب به [[نماینده]] خویش [[عثمان بن حنیف]] که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او [[اقتدا]] کند و از [[نور]] علمش بهره گیرد. [[آگاه]] باش که [[امام]] شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان [[قناعت]] کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را [[قدرت]] ندارید، ولی مرا با [[ورع]] و کوشش در [[عبادت]] و [[پاک‌دامنی]] و درستی [[یاری]] کنید. به [[خدا]] قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته و عوض این جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده‌ام... اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافته‌های ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من [[غلبه]] کند و حرصم مرا به [[انتخاب]] غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در [[حجاز]] یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آن‌که شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکم‌های گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این [[قناعت]] کنم که به من [[امیرمؤمنان]] گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای [[پاکیزه]] مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشه‌اش علف خوردن است... (از فرط بی‌رغبتی‌ام به خوردنی‌های [[دنیا]]) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک [[فرزند]] [[ابوطالب]] این است پس ضعف و سستی او را از [[جنگ]] با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، درختان سرسبز پوستشان نازک‌تر، گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر و خاموشی‌شان دیرتر است. من و [[رسول خدا]] همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته‌اند و چون ساعد و بازوییم. به [[خدا]] قسم، اگر [[عرب]] در [[جنگ]] با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصت‌ها دست دهد، شتابان بدان سو ([[شام]]) می‌روم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این موجود وارونه ([[معاویه]]) [[پاک]] کنم تا سنگ‌ریزه‌ها از میان دانه‌های دروشده جدا شود<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵</ref>.
*آن [[حضرت]] در بیانی دیگر فرموده‌اند: خدایا تو می‌دانی که آنچه انجام دادیم نه از سر [[اشتیاق]] به [[قدرت]] بود و نه برای زیاده‌خواهی در [[مال]] بی‌ارزش [[دنیا]]، بلکه برای آن بود که نشانه‌های دینت را به جایش بازگردانیم و [[اصلاح]] را ر شهرهایت [[آشکار]] کنیم تا [[بندگان]] ستم‌کشیده‌ات ایمنی یابند و [[حدود]] معطّل شده‌ات اقامه شود... و شما می‌دانید که [[حاکم]] بر نوامیس و [[جان]] و [[اموال]] و [[احکام]] نباید [[بخیل]] باشد تا در گردآوری [[مال]] [[مسلمانان]] به نفع خود [[حرص]] ورزد... و نباید ستم‌کار باشد تا آنان را به [[ستم]] خود از حقوقشان محروم کند و نباید به [[ستم]]، جانب‌دار عده‌ای باشد که قومی را بر [[قوم]] دیگر ترجیح دهند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱</ref>.
*آن [[حضرت]] در بیانی دیگر فرموده‌اند: خدایا تو می‌دانی که آنچه انجام دادیم نه از سر [[اشتیاق]] به [[قدرت]] بود و نه برای زیاده‌خواهی در [[مال]] بی‌ارزش [[دنیا]]، بلکه برای آن بود که نشانه‌های دینت را به جایش بازگردانیم و [[اصلاح]] را ر شهرهایت [[آشکار]] کنیم تا [[بندگان]] ستم‌کشیده‌ات ایمنی یابند و [[حدود]] معطّل شده‌ات اقامه شود... و شما می‌دانید که [[حاکم]] بر نوامیس و [[جان]] و [[اموال]] و [[احکام]] نباید [[بخیل]] باشد تا در گردآوری [[مال]] [[مسلمانان]] به نفع خود [[حرص]] ورزد... و نباید ستم‌کار باشد تا آنان را به [[ستم]] خود از حقوقشان محروم کند و نباید به [[ستم]]، جانب‌دار عده‌ای باشد که قومی را بر [[قوم]] دیگر ترجیح دهند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱</ref>.
*با همه فضیلت‌ و [[شایستگی]] که [[حضرت]] در احراز [[مقام امامت]] داشت، همواره دیگران به معارضه با او برخاستند. آن حضرت به صراحت در [[خطبه شقشقیه]] از [[سه خلیفه]] پیش از خود به جهت طمع در حکومتی که حقشان نبود، انتقاد کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳</ref>. انتقاداتی از این دست در مواضع متعدد از [[نهج البلاغه]] بازتاب یافته است. نمونه‌ای از آ‌ن‌ها سخن آن [[حضرت]] است که فرمود: اما چون [[خداوند]] پیامبرش را از [[دنیا]] برد، گروهی به پیشینه خود، به قهقهرا بازگشتند... از آنان‌که [[مأمور]] به مودّت با آن‌ها بودند جدا شدند و ساختمان ([[دین]] و [[حکومت]]) را از بنیادش برکندند و آن را در غیر جای خود بنیان نهادند. معدن تمام نادرستی‌ها و دروازه گام نهادن در هر گمراهی‌اند. غوطه‌ور در دریای [[حیرت]] و افتاده در مستی و جهالت‌اند. به شیوه فرعونیان، گروهی از [[آخرت]] [[دل]] بریده و به [[دنیا]] [[دل]] بسته و عدّه‌ای پیوند خود را با [[دین]] بریده و از آن جدا شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸</ref>. هنگامی که شورای انتصابی [[خلیفه دوم]]، [[عثمان]] را به [[جانشینی]] [[عمر]] تعیین کرد، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به آنان فرمود: نیک می‌دانید که من به [[حکومت]] از دیگران شایسته‌ترم. به [[خدا]] قسم زمام [[حکومت]] را مادام که امور [[مسلمین]] به [[سلامت]] بگذرد و ستمی در [[امت]] جز در [[حق]] من نباشد، رها می‌کنم به [[امید]] [[پاداش]] و [[فضیلت]] این کار و از سر روی‌گردانی از زر و زیور [[دنیا]] که شما در رسیدن به آن دچار رقابت شده‌اید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۲</ref>. حتی پس از آن‌که در پی بیست و پنج سال خانه‌نشینی، سرانجام [[حکومت]] و [[رهبری]] [[امت]] به او روی آورد، سه گروه که به [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] شهرت یافته‌اند، در برابر ایشان ایستادند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳</ref>. در بحبوحه [[شورش]] [[طلحه]] و [[زبیر]] که [[رهبری]] [[ناکثین]] را بر عهده داشتند، فرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! از زمانی که [[خداوند]] پیامبرش را به سوی خویش برد تا هم‌اکنون، همواره از [[حقّ]] خویش کنار زده شده‌ام و دیگران بر من ترجیح داده شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶</ref>. آن [[حضرت]]، گرچه از جریانی که برای غصب [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]] به راه افتاد و پس از ایشان هم تداوم یافت، شکایت داشت، فرجام کار را روشن و تماشایی می‌دید. وعده [[خدا]] و [[رسول]] در بازگشت [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] به ایشان که در [[حکومت]] [[مهدی]] [[آل محمد]] {{صل}} تحقق می‌یابد، دورنمای زیبای آینده است. این سخن از آن [[حضرت]] است که فرموده بود: [[دنیا]] سرانجام پس از چموشی به ما خواهد آورد، چونان ماده‌شتر بدخو که به سوی بچه خود بازمی‌گردد. آن‌گاه [[امیرمؤمنان]] این [[آیه]] را خواند: "و می‌خواهیم بر آنان که [[مردم]] ناتوانشان داشته‌اند، منّت نهیم و آنان را [[امامان]] و [[وارثان]] گردانیم"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]؛ ج۱، ص: 117-122.</ref>.
*با همه فضیلت‌ و [[شایستگی]] که [[حضرت]] در احراز [[مقام امامت]] داشت، همواره دیگران به معارضه با او برخاستند. آن حضرت به صراحت در [[خطبه شقشقیه]] از [[سه خلیفه]] پیش از خود به جهت طمع در حکومتی که حقشان نبود، انتقاد کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳</ref>. انتقاداتی از این دست در مواضع متعدد از [[نهج البلاغه]] بازتاب یافته است. نمونه‌ای از آ‌ن‌ها سخن آن [[حضرت]] است که فرمود: اما چون [[خداوند]] پیامبرش را از [[دنیا]] برد، گروهی به پیشینه خود، به قهقهرا بازگشتند... از آنان‌که [[مأمور]] به مودّت با آن‌ها بودند جدا شدند و ساختمان ([[دین]] و [[حکومت]]) را از بنیادش برکندند و آن را در غیر جای خود بنیان نهادند. معدن تمام نادرستی‌ها و دروازه گام نهادن در هر گمراهی‌اند. غوطه‌ور در دریای [[حیرت]] و افتاده در مستی و جهالت‌اند. به شیوه فرعونیان، گروهی از [[آخرت]] [[دل]] بریده و به [[دنیا]] [[دل]] بسته و عدّه‌ای پیوند خود را با [[دین]] بریده و از آن جدا شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸</ref>. هنگامی که شورای انتصابی [[خلیفه دوم]]، [[عثمان]] را به [[جانشینی]] [[عمر]] تعیین کرد، [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به آنان فرمود: نیک می‌دانید که من به [[حکومت]] از دیگران شایسته‌ترم. به [[خدا]] قسم زمام [[حکومت]] را مادام که امور [[مسلمین]] به [[سلامت]] بگذرد و ستمی در [[امت]] جز در [[حق]] من نباشد، رها می‌کنم به [[امید]] [[پاداش]] و [[فضیلت]] این کار و از سر روی‌گردانی از زر و زیور [[دنیا]] که شما در رسیدن به آن دچار رقابت شده‌اید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۲</ref>. حتی پس از آن‌که در پی بیست و پنج سال خانه‌نشینی، سرانجام [[حکومت]] و [[رهبری]] [[امت]] به او روی آورد، سه گروه که به [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] شهرت یافته‌اند، در برابر ایشان ایستادند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳</ref>. در بحبوحه [[شورش]] [[طلحه]] و [[زبیر]] که [[رهبری]] [[ناکثین]] را بر عهده داشتند، فرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! از زمانی که [[خداوند]] پیامبرش را به سوی خویش برد تا هم‌اکنون، همواره از [[حقّ]] خویش کنار زده شده‌ام و دیگران بر من ترجیح داده شده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶</ref>. آن [[حضرت]]، گرچه از جریانی که برای غصب [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] [[پیامبر]] به راه افتاد و پس از ایشان هم تداوم یافت، شکایت داشت، فرجام کار را روشن و تماشایی می‌دید. وعده [[خدا]] و [[رسول]] در بازگشت [[حقوق]] [[اهل‌بیت]] به ایشان که در [[حکومت]] [[مهدی]] [[آل محمد]] {{صل}} تحقق می‌یابد، دورنمای زیبای آینده است. این سخن از آن [[حضرت]] است که فرموده بود: [[دنیا]] سرانجام پس از چموشی به ما خواهد آورد، چونان ماده‌شتر بدخو که به سوی بچه خود بازمی‌گردد. آن‌گاه [[امیرمؤمنان]] این [[آیه]] را خواند: "و می‌خواهیم بر آنان که [[مردم]] ناتوانشان داشته‌اند، منّت نهیم و آنان را [[امامان]] و [[وارثان]] گردانیم"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]؛ ج۱، ص 117-122.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==

نسخهٔ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۰:۵۸

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امامت خاصه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

پیشوایی اهل‌بیت پیامبر (ص) و تداوم امت در میان آنان

پیامبران پشتیبان میانه‌روی در جامعه‌اند که کندروان با رساندن خود به آنان و تندروان با بازگشتن به سویشان، راه میانه را باز می‌یابند[۸].

کمالات امام علی (ع) و شایستگی ایشان برای امامت

  • امام علی (ع) در موارد متعدد به شایستگی خود برای هدایت و رهبری امت اشاره کرده است. این رویه که کسی از کمالات خویش یاد کند، از لحاظ اخلاقی شایسته نیست، مگر آن‌که به هدف احقاق حقی باشد که از او غصب شده است[۹] یا برای آگاه کردن مردم از معالم دینشان باشد که از آن محروم مانده‌اند، که در این صورت در معرفی و رساندن دین نباید مأخوذ به حیا شد. تعابیر امام (ع) گویای آن است که ایشان با ابراز ناراحتی از ستم‌هایی که پس از رسول خدا بر ایشان رفت و با هدف آگاه‌سازی مردم از حقایق و معالم دین، به بیان جایگاه خویش در حوزه امامت و هدایت پرداخته‌اند. ایشان خود را یعسوب مؤمنان معرفی می‌کند[۱۰]. یعسوب در لغت به ملکه زنبوری گفته می‌شود که دیگر زنبوران گرداگرد او می‌چرخند. آن حضرت در خطبه شقشقیه بیان فرموده که خلیفه نخست به ناروا پیراهن خلافت را بر تن خویش کرد، درحالی که می‌دانست جایگان ایشان (علی (ع)) نسبت به خلافت، جایگاه محور آسیا به آسیاست. پسر ابوطالب کسی است که سیل از وجودش جاری می‌شود و پرنده‌ای به بلندایش برنیاید[۱۱]. در ادامه به برخی از دیگر تعبیرهای امام علی در توصیف جایگاه خویش اشاره می‌کنیم. ایشان فرموده است: مثل من در میان شما، همچون چراغ در شب تاریک است؛ هر که خود را در زیر تابش آن درآورد از نورش پرتو می‌گیرد[۱۲]. به خدا سوگند که تبلیغ احکام الهی، تحقق بخشیدن وعده‌ها و تمامی کلمات به من آموخته شده و دروازه‌های حکمت و روشنگری نزد ما اهل‌بیت است[۱۳]. کسی از من در پذیرش دعوت حق و پیوند با خویشان و صفات نیک شتاب نگرفته است، پس گوش به فرمانم باشید[۱۴]. بار خدایا، من اولین کسی هستم که به تو دل داده، امرت را شنیده و پاسخ گفته‌ام احدی در نماز جز پیامبر (ص) بر من پیشی نگرفت[۱۵]. اصحاب آگاه محمّد (ص) نیک می‌دانند که من هرگز در برابر خدا و رسول او نایستادم. آسایش پیامبر را در زمان حیاتش بر خود مقدم می‌داشتم، آن هم در میدان‌هایی که شجاعان فرار می‌کردند و قدم‌ها واپس نهاده می‌شدند. این البته به توفیقی بود که خداوند مرا به آن گرامی می‌داشت. به هنگام مرگ نیز، رسول خدا در حالی که سرش روی سینه من بود قبض روح شد... من عهده‌دار غسل آن حضرت بودم، در حالی که فرشتگان در آن امر مرا یاری می‌کردند، در و دیوارهای خانه فریاد می‌کشیدند، گروهی از ملائکه فرود می‌آمدند و گروهی دیگر به آسمان می‌رفتند. سر و صدای فرشتگان از گوشم جدا نمی‌شد. بر او درود می‌فرستادند تا او را در قبرش پوشاند. اینک چه کسی از من در حیات و مرگ به او سزاوارتر است؟![۱۶]. من در جوانی پشت گردن‌فرازان عرب را به زمین رساندم و شاخ‌قدرت دو قبیله ربیعه و مضر را شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به خاطر خویشی نزدیک و جایگاه ویژه‌ام می‌دانید. وقتی کودک بودم مرا در دامن می‌نشاند و در آغوشش می‌فشرد... بوی خوشش را می‌بوییدم و او غذا را می‌جوید و در دهانم می‌نهاد. هرگز دروغی در گفتار و اشتباهی در عمل از من ندید. از وقتی رسول خدا (ص) را از شیر گرفتند خداوند بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وی کرد تا شبانه‌روز او را در مسیر کرامت و اخلاق نیکو راه می‌نمود. من نیز همانند شتر بچه‌ای که به دنبال مادرش می‌رود و از او جدا نمی‌شود، دنبال او می‌رفتم. هر روز برای من از اخلاق پاک خود نمونه‌ای نمایان می‌کرد و مرا به پیروی از آن فرمان می‌داد. هر سال مدتی در غار حرا اقامت داشت. در آن مدت تنها من با او بودم و غیر از من کسی ناظر احوال وی نبود. آن زمان اسلام در خانه‌ای جز خانه رسول الله و خدیجه وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم. به هنگام نزول وحی بر ایشان (ص) صدای ناله شیطان را شنیدم. عرضه داشتم: یا رسول الله، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است که از پرستیده شدن ناامید شده. ای علی! تو آنچه را می‌بینم می‌بینی، جز این‌که پیامبر نیستی، ولی وزیر من و بر طریق خیر هستی[۱۷]. قریشیان چون در اوایل امر رسول خدا می‌خواستند به او طعنه زنند به ایمان من به او اشاره می‌کردند و می‌گفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر تصدیق می‌کنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در راه خدا از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به نیایش و روشنگران روز به هدایت‌اند. تمسک به ریسمان قرآن دارند، سنّت خدا و رسولش را زنده می‌کنند، جاه‌طلب و برتری‌جو نیستند، خیانت نمی‌کنند و خرابی به بار نمی‌آورند. ارواحشان در بهشت و بدن‌هایشان به عبادت خدا مشغول است[۱۸]. از کسانی (به عنوان خلیفه پیامبر) در کنار من یاد می‌شود که هم‌پایه من نیستند و سابقه مرا در اسلام ندارند؛ سابقه‌ای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد[۱۹]. در برابر فتنه می‌ایستم، همان‌گونه که در برابر کفر ایستادم نه ترسی به دل راه می‌دهم و ناتوان از رویارویی با آنم[۲۰]. مگر در میان شما به ثقل اکبر (قرآن) عمل نکردم و ثقل اصغر (فرزندان خود، حسن و حسین) را در میان شما نگذاشتم؟ من پرچم ایمان را در میانتان برافراشتم و بر حدود حلال و حرام آگاهتان کردم. بر تن شما از عدالت خود لباس عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه نیکوکاری را برایتان چیدم و بزرگی‌های اخلاقی خود را به شما نمایاندم[۲۱]. آن حضرت در پیش و پس این اوصاف، مردم را هشدار می‌دهند که تابع امر وی باشند، نه تابع رأی خودشان. جاه‌طلبی و مال‌اندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دست‌یابی به قدرت و حکومت می‌کوشند، در سیره آن حضرت دیده نشد و آن حضرت در عمل این صفات شایسته را از خود به نمایش گذاشت. آن حضرت خطاب به نماینده خویش عثمان بن حنیف که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او اقتدا کند و از نور علمش بهره گیرد. آگاه باش که امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان قناعت کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت و پاک‌دامنی و درستی یاری کنید. به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته و عوض این جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده‌ام... اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافته‌های ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من غلبه کند و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آن‌که شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکم‌های گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاکیزه مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشه‌اش علف خوردن است... (از فرط بی‌رغبتی‌ام به خوردنی‌های دنیا) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک فرزند ابوطالب این است پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، درختان سرسبز پوستشان نازک‌تر، گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر و خاموشی‌شان دیرتر است. من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته‌اند و چون ساعد و بازوییم. به خدا قسم، اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصت‌ها دست دهد، شتابان بدان سو (شام) می‌روم و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه (معاویه) پاک کنم تا سنگ‌ریزه‌ها از میان دانه‌های دروشده جدا شود[۲۲].
  • آن حضرت در بیانی دیگر فرموده‌اند: خدایا تو می‌دانی که آنچه انجام دادیم نه از سر اشتیاق به قدرت بود و نه برای زیاده‌خواهی در مال بی‌ارزش دنیا، بلکه برای آن بود که نشانه‌های دینت را به جایش بازگردانیم و اصلاح را ر شهرهایت آشکار کنیم تا بندگان ستم‌کشیده‌ات ایمنی یابند و حدود معطّل شده‌ات اقامه شود... و شما می‌دانید که حاکم بر نوامیس و جان و اموال و احکام نباید بخیل باشد تا در گردآوری مال مسلمانان به نفع خود حرص ورزد... و نباید ستم‌کار باشد تا آنان را به ستم خود از حقوقشان محروم کند و نباید به ستم، جانب‌دار عده‌ای باشد که قومی را بر قوم دیگر ترجیح دهند[۲۳].
  • با همه فضیلت‌ و شایستگی که حضرت در احراز مقام امامت داشت، همواره دیگران به معارضه با او برخاستند. آن حضرت به صراحت در خطبه شقشقیه از سه خلیفه پیش از خود به جهت طمع در حکومتی که حقشان نبود، انتقاد کرده است[۲۴]. انتقاداتی از این دست در مواضع متعدد از نهج البلاغه بازتاب یافته است. نمونه‌ای از آ‌ن‌ها سخن آن حضرت است که فرمود: اما چون خداوند پیامبرش را از دنیا برد، گروهی به پیشینه خود، به قهقهرا بازگشتند... از آنان‌که مأمور به مودّت با آن‌ها بودند جدا شدند و ساختمان (دین و حکومت) را از بنیادش برکندند و آن را در غیر جای خود بنیان نهادند. معدن تمام نادرستی‌ها و دروازه گام نهادن در هر گمراهی‌اند. غوطه‌ور در دریای حیرت و افتاده در مستی و جهالت‌اند. به شیوه فرعونیان، گروهی از آخرت دل بریده و به دنیا دل بسته و عدّه‌ای پیوند خود را با دین بریده و از آن جدا شده‌اند[۲۵]. هنگامی که شورای انتصابی خلیفه دوم، عثمان را به جانشینی عمر تعیین کرد، امیرمؤمنان علی (ع) به آنان فرمود: نیک می‌دانید که من به حکومت از دیگران شایسته‌ترم. به خدا قسم زمام حکومت را مادام که امور مسلمین به سلامت بگذرد و ستمی در امت جز در حق من نباشد، رها می‌کنم به امید پاداش و فضیلت این کار و از سر روی‌گردانی از زر و زیور دنیا که شما در رسیدن به آن دچار رقابت شده‌اید[۲۶]. حتی پس از آن‌که در پی بیست و پنج سال خانه‌نشینی، سرانجام حکومت و رهبری امت به او روی آورد، سه گروه که به ناکثین، قاسطین و مارقین شهرت یافته‌اند، در برابر ایشان ایستادند[۲۷]. در بحبوحه شورش طلحه و زبیر که رهبری ناکثین را بر عهده داشتند، فرمود: سوگند به خدا! از زمانی که خداوند پیامبرش را به سوی خویش برد تا هم‌اکنون، همواره از حقّ خویش کنار زده شده‌ام و دیگران بر من ترجیح داده شده‌اند[۲۸]. آن حضرت، گرچه از جریانی که برای غصب حقوق اهل‌بیت پیامبر به راه افتاد و پس از ایشان هم تداوم یافت، شکایت داشت، فرجام کار را روشن و تماشایی می‌دید. وعده خدا و رسول در بازگشت حقوق اهل‌بیت به ایشان که در حکومت مهدی آل محمد (ص) تحقق می‌یابد، دورنمای زیبای آینده است. این سخن از آن حضرت است که فرموده بود: دنیا سرانجام پس از چموشی به ما خواهد آورد، چونان ماده‌شتر بدخو که به سوی بچه خود بازمی‌گردد. آن‌گاه امیرمؤمنان این آیه را خواند: "و می‌خواهیم بر آنان که مردم ناتوانشان داشته‌اند، منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان گردانیم"[۲۹][۳۰].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. نهج البلاغه، خطبه ۴
  2. نهج البلاغه، نامه ۲۸ و حکمت ۱۹۰
  3. نهج البلاغه، خطبه ۲
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۲
  5. نهج البلاغه، خطبه ۶۵
  6. نهج البلاغه، نامه ۲۸
  7. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷
  8. نهج البلاغه، حکمت ۱۰۹
  9. ﴿لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا؛سوره نساء، آیه ۱۴۸.
  10. نهج البلاغه، حکمت ۳۱۶
  11. نهج البلاغه، خطبه ۳
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵
  13. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸
  14. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷
  15. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱
  16. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰
  19. نهج البلاغه، نامه ۹
  20. نهج البلاغه، خطبه ۳۳ و ۱۰۲
  21. نهج البلاغه، خطبه ۸۵
  22. نهج البلاغه، نامه ۴۵
  23. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱
  24. نهج البلاغه، خطبه ۳
  25. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸
  26. نهج البلاغه، خطبه ۷۲
  27. نهج البلاغه، خطبه ۳
  28. نهج البلاغه، خطبه ۶
  29. نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹
  30. دانشنامه نهج البلاغه؛ ج۱، ص 117-122.