اصلاحات علوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*اصلاحات علوی بر مبنای [[شرع]] و رعایت [[موازین]] [[الهی]] و دوری از [[خودخواهی]] و حرمتشکنی و خودسوزی است. میفرماید: {{عربی|انّی لعالم بما یصلحکم و یقیم أودکم، و لکنّی لا أری إصلاحکم بإفساد نفسی}}<ref>«من میدانم چه چیزی شما را اصلاح میکند و کژیهای شما را استوار میسازد، لکن اصلاح شما را با تباهکردن خودم روا نمیبینم». نهج البلاغه، خطبه ۶۹</ref> تحقق [[اصلاحات]] در [[جامعه]] از راه [[اصلاح]] مسؤولان و متولّیان است، آنگونه که [[فساد]] رعیت هم نتیجۀ [[فساد]] [[حکّام]] است. [[امام علی|امیر مؤمنان]] میفرماید: {{عربی|"فلیست تصلح الرّعیّة إلاّ بصلاح الولاة"}}<ref>«مردم جز با صلاح والیان، اصلاح نمیشوند». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶</ref> مفاسدی که [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} هنگام [[تصدی]] [[خلافت]] با آنها مواجه بود، عبارت بود از: [[تبعیض]] در بهرهگیری از [[بیت المال]]، حیف و میل [[اموال عمومی]]، [[انحراف]] در روش تصدّیگری امور، احیای [[فرهنگ جاهلی]]، رواج بیتقوایی و [[مفاسد اجتماعی]]، تعطیل [[احکام خدا]]، [[ترویج]] [[بدعت]] و [[باطل]] و [[مفاسد]] [[اقتصادی]]. اصلاحات علوی مقابلۀ همهجانبه با همۀ این [[مفاسد]] بود. خطبۀ او در آغاز [[خلافت]] و پس از [[بیعت]] [[مردم]]، ترسیمی از شیوۀ [[اصلاحات]] آن [[حضرت]] است: {{عربی|ذمّتی بما اقول رهینة...}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶</ref> پیشاهنگی [[والی]] و [[حاکم]] در عمل به [[احکام]] [[خدا]] و رعایت [[حق]]، شاخصۀ دیگر اصلاحات علوی است. وی [[سوگند]] میخورد که اگر [[مردم]] را به [[طاعت]] [[دعوت]] میکند یا از [[معصیت]] [[نهی]] میکند، خودش جلوتر از همه به آن عمل میکند: {{عربی|ما احثّکم علی طاعة الاّ و أسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة إلاّ و اتناهی قبلکم عنها}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵</ref>. آن [[حضرت]] در [[برنامههای اصلاحی]]، با نیّتی [[الهی]] وارد عمل میشد، به خوش آمدن یا رنجیدن کسی در راه ادای [[تکلیف]] اعتنایی نداشت، برای اجرای [[حق]]، حتی کسانی را هم از دست میداد، تلخی [[حق]] را بر شیرینی مجامله و سازشکاری و [[تسامح]] ترجیح میداد، در [[کیفر]] خیانتکار هیچ ملاحظهکاری نمیکرد و چون خود را [[مشروع]] میدانست و [[حمایت]] مردمی را داشت، [[قاطع]] بود، [[شایستهسالاری]] را در [[عزل]] و نصبها ملاک قرار میداد، برای نقد دلسوزانه میدان و مجال میداد، امّا [[تخریب]] و براندازی را برنمیتافت، برای حفظ [[سلطه]] و [[قدرت]]، از محدودۀ [[حق]] و [[عدل]] بیرون نمیرفت {{عربی|أتأمرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه؟}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶</ref> [[حق]] را بیش از هرچیز دیگر به [[مصلحت]] میدید، برای [[اصلاح]] ساختار [[اداری]] جلوی استفادههای ناروا از [[بیت المال]] و [[مقام]] و [[موقعیت]] و [[خویشاوندی]] و رابطه را میگرفت و برای لحظهای هم بر سر [[پست]] ماندن ناصالحان را تحمّل نمیکرد، نظارت و بازرسی دقیق بر عمل کارگزارانش داشت و به آنان [[آزادی]] بیقید و شرط نمیداد، برای متخلّفان حاشیۀ امنی قائل نمیشد و سوءاستفادهگران را برای رهایی از تعقیب و [[کیفر]] مجال بهره گرفتن از رابطه نمیداد، پروندهداران در حکومتهای [[فاسد]] را به [[همکاری]] نمیپذیرفت و در [[مسؤولیت]] سپردن به اشخاص، [[کاردانی]]، [[دینداری]] و [[امانت]] را ملاک قرار میداد، بیش از خراجگیری به آبادگری اهمیت میداد و بیش از [[رفاه اقتصادی]] به [[رشد معنوی]] میاندیشید، از سرمایههای بادآورده حساب میکشید، [[برابری]] در برابر [[قانون]] را [[سیاست]] خود ساخته بود و خود بیش از همه به آن گردن مینهاد، برای برخورداری همگانی از غذای خوب و مسکن مناسب میکوشید، [[عدالت اجتماعی]]، [[آزادی اجتماعی]]، قانونگرایی، همسانی [[والیان]] با [[مردم]]، احقاق [[حقوق]] آسیبپذیران، [[مدیریت]] کارآمد و مکتبی با [[کارگزاران]] باتقوا و خداترس و [[سادهزیست]] را در صدر [[برنامههای اصلاحی]] خویش قرار میداد و [[مصلحت]] و [[منفعت]] عمومی را بر [[منافع]] و خواستههای [[خواص]] و حاشیهنشینان پرتوقع و کمکار مقدم میداشت، آنگونه که در توصیههایش به [[مالک اشتر]] نیز آمده است ({{عربی|و لکن احبّ الأمور...}}). اصلاحات علوی، | * اصلاحات علوی بر مبنای [[شرع]] و رعایت [[موازین]] [[الهی]] و دوری از [[خودخواهی]] و حرمتشکنی و خودسوزی است. میفرماید: {{عربی|انّی لعالم بما یصلحکم و یقیم أودکم، و لکنّی لا أری إصلاحکم بإفساد نفسی}}<ref>«من میدانم چه چیزی شما را اصلاح میکند و کژیهای شما را استوار میسازد، لکن اصلاح شما را با تباهکردن خودم روا نمیبینم». نهج البلاغه، خطبه ۶۹</ref> تحقق [[اصلاحات]] در [[جامعه]] از راه [[اصلاح]] [[مسؤولان]] و متولّیان است، آنگونه که [[فساد]] [[رعیت]] هم نتیجۀ [[فساد]] [[حکّام]] است. [[امام علی|امیر مؤمنان]] میفرماید: {{عربی|"فلیست تصلح الرّعیّة إلاّ بصلاح الولاة"}}<ref>«مردم جز با صلاح والیان، اصلاح نمیشوند». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶</ref> مفاسدی که [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} هنگام [[تصدی]] [[خلافت]] با آنها مواجه بود، عبارت بود از: [[تبعیض]] در بهرهگیری از [[بیت المال]]، [[حیف]] و میل [[اموال عمومی]]، [[انحراف]] در روش تصدّیگری امور، احیای [[فرهنگ جاهلی]]، رواج بیتقوایی و [[مفاسد اجتماعی]]، تعطیل [[احکام خدا]]، [[ترویج]] [[بدعت]] و [[باطل]] و [[مفاسد]] [[اقتصادی]]. اصلاحات علوی مقابلۀ همهجانبه با همۀ این [[مفاسد]] بود. خطبۀ او در آغاز [[خلافت]] و پس از [[بیعت]] [[مردم]]، ترسیمی از شیوۀ [[اصلاحات]] آن [[حضرت]] است: {{عربی|ذمّتی بما اقول رهینة...}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶</ref> پیشاهنگی [[والی]] و [[حاکم]] در عمل به [[احکام]] [[خدا]] و رعایت [[حق]]، شاخصۀ دیگر اصلاحات علوی است. وی [[سوگند]] میخورد که اگر [[مردم]] را به [[طاعت]] [[دعوت]] میکند یا از [[معصیت]] [[نهی]] میکند، خودش جلوتر از همه به آن عمل میکند: {{عربی|ما احثّکم علی طاعة الاّ و أسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة إلاّ و اتناهی قبلکم عنها}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵</ref>. آن [[حضرت]] در [[برنامههای اصلاحی]]، با نیّتی [[الهی]] وارد عمل میشد، به خوش آمدن یا رنجیدن کسی در راه ادای [[تکلیف]] اعتنایی نداشت، برای اجرای [[حق]]، حتی کسانی را هم از دست میداد، تلخی [[حق]] را بر شیرینی مجامله و سازشکاری و [[تسامح]] ترجیح میداد، در [[کیفر]] خیانتکار هیچ ملاحظهکاری نمیکرد و چون خود را [[مشروع]] میدانست و [[حمایت]] مردمی را داشت، [[قاطع]] بود، [[شایستهسالاری]] را در [[عزل]] و نصبها ملاک قرار میداد، برای نقد دلسوزانه میدان و مجال میداد، امّا [[تخریب]] و براندازی را برنمیتافت، برای [[حفظ]] [[سلطه]] و [[قدرت]]، از محدودۀ [[حق]] و [[عدل]] بیرون نمیرفت {{عربی|أتأمرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه؟}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶</ref> [[حق]] را بیش از هرچیز دیگر به [[مصلحت]] میدید، برای [[اصلاح]] ساختار [[اداری]] جلوی استفادههای ناروا از [[بیت المال]] و [[مقام]] و [[موقعیت]] و [[خویشاوندی]] و رابطه را میگرفت و برای لحظهای هم بر سر [[پست]] ماندن ناصالحان را [[تحمّل]] نمیکرد، [[نظارت]] و بازرسی دقیق بر عمل کارگزارانش داشت و به آنان [[آزادی]] بیقید و شرط نمیداد، برای متخلّفان حاشیۀ امنی قائل نمیشد و سوءاستفادهگران را برای [[رهایی]] از تعقیب و [[کیفر]] مجال بهره گرفتن از رابطه نمیداد، پروندهداران در حکومتهای [[فاسد]] را به [[همکاری]] نمیپذیرفت و در [[مسؤولیت]] سپردن به اشخاص، [[کاردانی]]، [[دینداری]] و [[امانت]] را ملاک قرار میداد، بیش از خراجگیری به آبادگری اهمیت میداد و بیش از [[رفاه اقتصادی]] به [[رشد معنوی]] میاندیشید، از سرمایههای بادآورده حساب میکشید، [[برابری]] در برابر [[قانون]] را [[سیاست]] خود ساخته بود و خود بیش از همه به آن گردن مینهاد، برای برخورداری همگانی از غذای خوب و مسکن مناسب میکوشید، [[عدالت اجتماعی]]، [[آزادی اجتماعی]]، قانونگرایی، همسانی [[والیان]] با [[مردم]]، احقاق [[حقوق]] آسیبپذیران، [[مدیریت]] کارآمد و مکتبی با [[کارگزاران]] باتقوا و [[خداترس]] و [[سادهزیست]] را در صدر [[برنامههای اصلاحی]] خویش قرار میداد و [[مصلحت]] و [[منفعت]] عمومی را بر [[منافع]] و خواستههای [[خواص]] و حاشیهنشینان پرتوقع و کمکار مقدم میداشت، آنگونه که در توصیههایش به [[مالک اشتر]] نیز آمده است ({{عربی|و لکن احبّ الأمور...}}). اصلاحات علوی، تلاش برای اقامۀ [[عدل]] و [[رفع ظلم]] و تأمین [[معیشت]] برای عموم و [[برابری]] [[حقوقی]] افراد و [[مساوات]] در [[بیت المال]] و [[پرهیز]] از [[نابرابری]] بود<ref>در این زمینه ر. ک: مجلۀ «حوزه»، شمارۀ ۱۰۱ و ۱۰۲(بهمن و اسفند ۱۳۷۹، ویژۀ اصلاحات علوی)، «موسوعة الامام علی بن ابی طالب» ج ۴ ص ۱۰۵</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۷۹.</ref>. | ||
==فریاد [[عدالت]] و پژواک آن== | ==فریاد [[عدالت]] و پژواک آن== | ||
*شرح [[نهج البلاغة]]- به [[نقل]] از [[ابوجعفر اسکافی]]-: [[امام علی]]{{ع}}] در دومین روز [[بیعت]] خود که روز شنبه نوزدهم ذیحجه بود، بر [[منبر]] رفت، [[خدا]] را [[حمد]] کرد و [[ستایش]] نمود و بر [[محمد]]، [[درود]] فرستاد. آنگاه، [[نعمتهای خداوند]] را بر [[مسلمانان]]، برشمرد. سپس از [[دنیا]] یاد کرد و [[مردم]] را به بیرغبتی در آن [[دعوت]] کرد و از [[آخرت]]، یاد کرد و [[مردم]] را بدان، ترغیب نمود. آنگاه فرمود: "پس از [[حمد]] و [[ستایش]] [[خداوند]]؛ به درستی که چون [[پیامبر خدا]] [[قبض روح]] شد، [[مردم]]، [[ابوبکر]] را به [[خلافت]] رساندند. پس از آن، [[ابوبکر]]، [[عمر]] را به [[خلافت]] برگزید. [[عمر]] هم به روش [[ابوبکر]]، عمل کرد. آنگاه، [[خلافت]] را در شورایشش نفره قرار داد و نتیجه امر، به [[حکومت]] [[عثمان]]، منتهی شد و از او کارهایی سر زد که نزد شما [[ناپسند]] و [[پسندیده]] بود، تا اینکه محاصره و کشته شد. سپس با رغبت نزد من آمدید و از من خواستید که [[رهبری]] شما را بپذیرم. همانا منهم مردی از شمایمکه سود و زیانم، مانند شماست و [[خداوند]]، میان شما و اهل [[قبله]] دری را گشود. [[فتنهها]] مانند پارههای شبِ تاریک، روآورده است و بار [[حکومت]] را جز مردی استقامتپیشه، [[بینا]] و [[آگاه]] از زیر و بم [[حکومت]]، برنتابد. من شما را بر روش پیامبرتان وا میدارم و آنچه را بدان مأمورم، در میان شما به [[اجرا]] میگذارم، اگر پا به پایم [[استقامت]] ورزید- و از [[خداوند]]، مدد باید جُست-. [[آگاه]] باشید که [[جایگاه]] من نسبت به [[پیامبر خدا]] پس از مرگش، مانند [[جایگاه]] من در زمان حیات اوست. پس بر آنچه بدان امر میشوید، پایبند باشید و از آنچه از آن [[نهی]] میشوید، خودداری ورزید. در هیچکاری شتاب مکنید، تا آن را برایتان روشن سازم. به درستی که ما را در آنچه نمیپسندید، [[دلیل]] و توجیهی است. | *شرح [[نهج البلاغة]]- به [[نقل]] از [[ابوجعفر اسکافی]]-: [[امام علی]]{{ع}}] در دومین روز [[بیعت]] خود که روز [[شنبه]] نوزدهم [[ذیحجه]] بود، بر [[منبر]] رفت، [[خدا]] را [[حمد]] کرد و [[ستایش]] نمود و بر [[محمد]]، [[درود]] فرستاد. آنگاه، [[نعمتهای خداوند]] را بر [[مسلمانان]]، برشمرد. سپس از [[دنیا]] یاد کرد و [[مردم]] را به بیرغبتی در آن [[دعوت]] کرد و از [[آخرت]]، یاد کرد و [[مردم]] را بدان، [[ترغیب]] نمود. آنگاه فرمود: "پس از [[حمد]] و [[ستایش]] [[خداوند]]؛ به [[درستی]] که چون [[پیامبر خدا]] [[قبض روح]] شد، [[مردم]]، [[ابوبکر]] را به [[خلافت]] رساندند. پس از آن، [[ابوبکر]]، [[عمر]] را به [[خلافت]] برگزید. [[عمر]] هم به روش [[ابوبکر]]، عمل کرد. آنگاه، [[خلافت]] را در شورایشش نفره قرار داد و نتیجه امر، به [[حکومت]] [[عثمان]]، منتهی شد و از او کارهایی سر زد که نزد شما [[ناپسند]] و [[پسندیده]] بود، تا اینکه محاصره و کشته شد. سپس با رغبت نزد من آمدید و از من خواستید که [[رهبری]] شما را بپذیرم. همانا منهم مردی از شمایمکه سود و زیانم، مانند شماست و [[خداوند]]، میان شما و [[اهل]] [[قبله]] دری را گشود. [[فتنهها]] مانند پارههای شبِ تاریک، روآورده است و بار [[حکومت]] را جز مردی استقامتپیشه، [[بینا]] و [[آگاه]] از زیر و [[بم]] [[حکومت]]، برنتابد. من شما را بر روش پیامبرتان وا میدارم و آنچه را بدان مأمورم، در میان شما به [[اجرا]] میگذارم، اگر پا به پایم [[استقامت]] ورزید- و از [[خداوند]]، مدد باید جُست-. [[آگاه]] باشید که [[جایگاه]] من نسبت به [[پیامبر خدا]] پس از مرگش، مانند [[جایگاه]] من در زمان [[حیات]] اوست. پس بر آنچه بدان امر میشوید، پایبند باشید و از آنچه از آن [[نهی]] میشوید، [[خودداری]] ورزید. در هیچکاری شتاب مکنید، تا آن را برایتان روشن سازم. به [[درستی]] که ما را در آنچه نمیپسندید، [[دلیل]] و توجیهی است. | ||
[[آگاه]] باشید که [[خداوند]]، از فراز [[آسمان]] و [[عرش]]، [[آگاه]] است که [[حکومت]] بر [[امت]] [[محمد]]{{صل}} را خوش نمیداشتم تا اینکه [[رأی]] شما بر این امر، متفق شد؛ چرا که از [[پیامبر خدا]] شنیدم که میفرمود:" هر [[زمامداری]] که حکومتِ پس از مرا بر عهده گیرد، او را بر [[صراط]]، نگه دارند. | [[آگاه]] باشید که [[خداوند]]، از فراز [[آسمان]] و [[عرش]]، [[آگاه]] است که [[حکومت]] بر [[امت]] [[محمد]]{{صل}} را خوش نمیداشتم تا اینکه [[رأی]] شما بر این امر، متفق شد؛ چرا که از [[پیامبر خدا]] شنیدم که میفرمود:" هر [[زمامداری]] که حکومتِ پس از مرا بر عهده گیرد، او را بر [[صراط]]، نگه دارند. | ||
[[فرشتگان]]، پروندهاش را بگشایند. اگر عدالتپیشه بود، [[خداوند]] او را بر پایه عدلش [[نجات]] دهد، و اگر [[ستمگر]] باشد، [[صراط]]، او را چنان بلرزاند که مفصلهایش از هم بگسلد. سپس سرنگون به [[آتش]] افکنده شود. و صورتش داغ شود". اما اینک که [[رأی]] شما بر حکومتِ من متعلق شد، مجالی برای کنارهگیری نیست". | [[فرشتگان]]، پروندهاش را بگشایند. اگر عدالتپیشه بود، [[خداوند]] او را بر پایه عدلش [[نجات]] دهد، و اگر [[ستمگر]] باشد، [[صراط]]، او را چنان بلرزاند که مفصلهایش از هم بگسلد. سپس سرنگون به [[آتش]] افکنده شود. و صورتش داغ شود". اما اینک که [[رأی]] شما بر حکومتِ من متعلق شد، مجالی برای [[کنارهگیری]] نیست". | ||
آنگاه، به راست و چپ، رو گردانْد و گفت: "[[آگاه]] باشید! مبادا فردا مردانی از شما که در لذتهای [[دنیا]] غرقه گشتند، بُستانها برگرفتند، نهرها جاری ساختند، بر اسبان چالاک سوار شدند و کنیزکان زیبا روی بر گرفتند- که بر آنان، ننگ و عار شد- وقتی که آنان را از آنچه در آن غوطهور شدند، باز داشتم و به [[حقوقی]] که میشناسند، بازشان گرداندم، از من خُرده گیرند و مپسندند و بگویند: پسر [[ابوطالب]]، ما را از [[حقوق]] خویش، [[محروم]] ساخت. [[آگاه]] باشید! هریک از [[مهاجران]] و [[انصار]] از [[صحابیان]] [[پیامبر خدا]] که به [[دلیل]] [[همراهی]] [[پیامبر خدا]]، برای خویش به [[فضیلت]] و [[برتری]] [[باور]] دارد، [بداند] که [[فضیلت]] روشن فردا نزد خداست و [[پاداش]] و اجر او بر [[خداوند]] است، و هرکس [[دعوت]] [[خداوند]] و پیامبرش را پاسخ گوید و [[آیین]] ما را [[تصدیق]] کند و در [[دین]] ما داخل گردد و به [[قبله]] ما روی آورد، از [[حقوق]] و حدود [[اسلام]]، برخوردار میشود. شما [[بندگان]] خداوندید و [[ثروت]]، از آنِ خداست و میان شما به [[مساوات]] تقسیم گردد. هیچکس را بر دیگری [[برتری]] نیست، و [[پارسایان]] را فردا نزد [[خداوند]]، [[نیکوترین]] [[پاداش]] و [[برترین]] [[ثواب]] است. [[خداوند]]، [[دنیا]] را [[پاداش]] و ثوابِ [[پارسایان]]، قرار نداده است، و آنچه نزد [[خداوند]] است، برای [[نیکان]]، بهتر باشد. فردا، به خواست [[خداوند]]، پگاهان نزد ما آیید تا ثروتی را که نزد ماست، میان شما تقسیم کنم. هیچ [[مسلمان]] [[آزادی]]، از حضورْ خودداری نورزد، تازی و غیر تازی، ثروتمند یا مستمند. این بود سخنِ من. از [[خداوند]]، برای خود و شما طلب [[آمرزش]] میکنم". سپس از [[منبر]] فرود آمد. [[ابن ابی الحدید]] گوید: استاد ما [[ابوجعفر]] گفت: این، نخستین سخنی بود که برخی را خوش نیامد و [[کینه]] به [[دل]] گرفتند و تقسیم برابرِ [[ثروتها]] را نپسندیدند. چون فردا شد، [[علی]]{{ع}} آمد و [[مردم]] نیز برای گرفتن سهم، حضور یافتند. آنگاه به دیواندار خود، عبید [[الله]] بن ابی رافع فرمود: "از [[مهاجران]]، شروع کن و آنها را فراخوان و به هریک، سه [[دینار]] واگذار. آنگاه [[انصار]] را فراخوان و چنین کن و سپس، تمام حاضران، از [[عرب]] و [[عجم]] را [[دعوت]] کن و سهمشان را عطا نما". | آنگاه، به راست و چپ، رو گردانْد و گفت: "[[آگاه]] باشید! مبادا فردا مردانی از شما که در لذتهای [[دنیا]] غرقه گشتند، بُستانها برگرفتند، نهرها جاری ساختند، بر اسبان چالاک سوار شدند و کنیزکان [[زیبا]] روی بر گرفتند- که بر آنان، ننگ و عار شد- وقتی که آنان را از آنچه در آن غوطهور شدند، باز داشتم و به [[حقوقی]] که میشناسند، بازشان گرداندم، از من خُرده گیرند و مپسندند و بگویند: پسر [[ابوطالب]]، ما را از [[حقوق]] خویش، [[محروم]] ساخت. [[آگاه]] باشید! هریک از [[مهاجران]] و [[انصار]] از [[صحابیان]] [[پیامبر خدا]] که به [[دلیل]] [[همراهی]] [[پیامبر خدا]]، برای خویش به [[فضیلت]] و [[برتری]] [[باور]] دارد، [بداند] که [[فضیلت]] روشن فردا نزد خداست و [[پاداش]] و [[اجر]] او بر [[خداوند]] است، و هرکس [[دعوت]] [[خداوند]] و پیامبرش را پاسخ گوید و [[آیین]] ما را [[تصدیق]] کند و در [[دین]] ما داخل گردد و به [[قبله]] ما روی آورد، از [[حقوق]] و حدود [[اسلام]]، برخوردار میشود. شما [[بندگان]] خداوندید و [[ثروت]]، از آنِ خداست و میان شما به [[مساوات]] تقسیم گردد. هیچکس را بر دیگری [[برتری]] نیست، و [[پارسایان]] را فردا نزد [[خداوند]]، [[نیکوترین]] [[پاداش]] و [[برترین]] [[ثواب]] است. [[خداوند]]، [[دنیا]] را [[پاداش]] و ثوابِ [[پارسایان]]، قرار نداده است، و آنچه نزد [[خداوند]] است، برای [[نیکان]]، بهتر باشد. فردا، به خواست [[خداوند]]، پگاهان نزد ما آیید تا ثروتی را که نزد ماست، میان شما تقسیم کنم. هیچ [[مسلمان]] [[آزادی]]، از حضورْ [[خودداری]] نورزد، تازی و غیر تازی، ثروتمند یا مستمند. این بود سخنِ من. از [[خداوند]]، برای خود و شما طلب [[آمرزش]] میکنم". سپس از [[منبر]] فرود آمد. [[ابن ابی الحدید]] گوید: استاد ما [[ابوجعفر]] گفت: این، نخستین سخنی بود که برخی را خوش نیامد و [[کینه]] به [[دل]] گرفتند و تقسیم برابرِ [[ثروتها]] را نپسندیدند. چون فردا شد، [[علی]]{{ع}} آمد و [[مردم]] نیز برای گرفتن سهم، حضور یافتند. آنگاه به دیواندار خود، عبید [[الله]] بن ابی رافع فرمود: "از [[مهاجران]]، شروع کن و آنها را فراخوان و به هریک، سه [[دینار]] واگذار. آنگاه [[انصار]] را فراخوان و چنین کن و سپس، تمام حاضران، از [[عرب]] و [[عجم]] را [[دعوت]] کن و سهمشان را عطا نما". | ||
[[سهل بن حنیف]] گفت: ای [[امیرمؤمنان]]! این مرد، دیروزْ [[بنده]] من بود و امروز او را آزاد کردم. فرمود: "به او نیز مانند تو سهم میدهیم" و به هریک، سه [[دینار]] واگذارْد و هیچکس را بر دیگری [[برتری]] نداد. از [پذیرش] چنین تقسیمی [[ | [[سهل بن حنیف]] گفت: ای [[امیرمؤمنان]]! این مرد، دیروزْ [[بنده]] من بود و امروز او را [[آزاد]] کردم. فرمود: "به او نیز مانند تو سهم میدهیم" و به هریک، سه [[دینار]] واگذارْد و هیچکس را بر دیگری [[برتری]] نداد. از [پذیرش] چنین تقسیمی ### [[313]]###، [[زبیر]]، [[عبد الله بن عمر]]، [[سعید بن عاص]]، [[مروان بن حکم]] و مردانی از [[قریش]] و دیگر قبیلهها [[خودداری]] ورزیدند. [[ابوجعفر]] گوید: [[عبید الله بن ابی رافع]]، از [[عبدالله بن زبیر]] شنید که به پدرش و [[طلحه]] و [[مروان]] و سعید میگفت: مقصود [[علی]] از سخنان دیروزش بر ما [[پنهان]] نمانْد. [[سعید بن عاص]]، در حالی که به [[زید]] بن ثابت رو کرده بود، گفت: به در میگویم تا دیوار بشنود! آنگاه عبید [[الله]] بن ابی رافع، به سعید و [[عبدالله بن زبیر]] گفت: [[خداوند]]، در کتابش فرمود: "لیکن، بیشترِ شما [[حقیقت]] را خوش نداشتید"<ref>زخرف، آیه ۷۸.</ref>. آنگاه، [[عبید الله بن ابی رافع]]، جریان را به [[علی]]{{ع}} خبر داد. فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر زنده و سالم باشم، آنان را بر راه روشن وا دارم. [[خداوند]]، [[فرزند]] عاص را بکشد! او از سخنان دیروز من دانست که مقصودم او و [[یاران]] اوست؛ کسانی که در زمره هلاکشدگان جای گرفتهاند"<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۷، ص ۳۶.</ref>. | ||
==کنار نهادن [[کارگزاران]] عثمان== | ==کنار نهادن [[کارگزاران]] عثمان== | ||
*[[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: [[علی]]{{ع}}، [[کارگزاران]] [[عثمان]] را از [[شهرها]] بر کنار کرد، بجز [[ابو موسی اشعری]] را که [[مالک اشتر]]، دربارهاش صحبت کرد و وی را بر جای گذارْد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹.</ref>. | * [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: [[علی]]{{ع}}، [[کارگزاران]] [[عثمان]] را از [[شهرها]] بر کنار کرد، بجز [[ابو موسی اشعری]] را که [[مالک اشتر]]، دربارهاش صحبت کرد و وی را بر جای گذارْد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹.</ref>. | ||
*[[الاختصاص (کتاب)|الاختصاص]]: [[مردم]] نزد [[علی]]{{ع}} گرد آمدند و به وی گفتند: برای مخالفانت [[فرمان]] حکمرانی صادر کن، آنگاه، آنان را کنار گذار. [[علی]]{{ع}} فرمود: "مکر و [[نیرنگ]] و [[خیانت]]، در آتشاند"<ref>الاختصاص، ص ۱۵۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۶۸-۲۷۲.</ref>. | * [[الاختصاص (کتاب)|الاختصاص]]: [[مردم]] نزد [[علی]]{{ع}} گرد آمدند و به وی گفتند: برای مخالفانت [[فرمان]] [[حکمرانی]] صادر کن، آنگاه، آنان را کنار گذار. [[علی]]{{ع}} فرمود: "[[مکر]] و [[نیرنگ]] و [[خیانت]]، در آتشاند"<ref>الاختصاص، ص ۱۵۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۶۸-۲۷۲.</ref>. | ||
==بازگرداندن ثروتهای عمومی== | ==بازگرداندن [[ثروتهای عمومی]]== | ||
*[[امام علی]]{{ع}}- از سخنان او درباره بازگرداندن زمینهایی که [[عثمان]] به تیول [[بنی امیه]] درآورده بود، به [[مسلمانان]]-: به [[خداوند]] [[سوگند]]، اگر هر تیولی را بیابم که با آن، [[زنان]] به تزویج درآمده و کنیزکان خریداری شده باشند، آن را بازخواهم گرداند. به درستی که در [[عدالت]]، [[گشایش]] است و | * [[امام علی]]{{ع}}- از سخنان او درباره بازگرداندن زمینهایی که [[عثمان]] به تیول [[بنی امیه]] درآورده بود، به [[مسلمانان]]-: به [[خداوند]] [[سوگند]]، اگر هر تیولی را بیابم که با آن، [[زنان]] به تزویج درآمده و کنیزکان خریداری شده باشند، آن را بازخواهم گرداند. به [[درستی]] که در [[عدالت]]، [[گشایش]] است و آنکه [[عدالت]] بر او تنگ باشد، [[ستم]] بر او تنگتر خواهد بود<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- مِن کلامٍ لَهُ فیما رَدهُ عَلَی المُسلِمینَ مِن قَطائِعِ عُثمانَ-: وَاللهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوجَ بِهِ النساءُ، ومُلِک بِهِ الإِماءُ؛ لَرَدَدتُهُ، فَإِن فِی العَدلِ سَعَةً، ومَن ضاقَ عَلَیهِ العَدلُ فَالجَورُ عَلَیهِ أضیقُ}} (نهج البلاغة، خطبه ۱۵).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۶۸-۲۷۲.</ref>. | ||
==دشواری پارهای اصلاحات== | ==دشواری پارهای اصلاحات== | ||
[[امام علی]]{{ع}}: اگر پاهایم در این لغزشگاه [[استوار]] ماند، اموری را تغییر خواهم داد<ref>{{متن حدیث|عنه{{ع}}: لَو قَدِ استَوَت قَدَمای مِن هذِهِ المَداحِضِ لَغَیرتُ أشیاءَ}} (نهج البلاغة، حکمت ۲۷۲).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۶۸-۲۷۲.</ref>. | [[امام علی]]{{ع}}: اگر پاهایم در این لغزشگاه [[استوار]] ماند، اموری را [[تغییر]] خواهم داد<ref>{{متن حدیث|عنه{{ع}}: لَو قَدِ استَوَت قَدَمای مِن هذِهِ المَداحِضِ لَغَیرتُ أشیاءَ}} (نهج البلاغة، حکمت ۲۷۲).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۶۸-۲۷۲.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
نسخهٔ ۲۰ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۸:۵۷
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصلاحات علوی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
اصلاحات علوی مدیریت جامعه براساس عدالت، رشد معنوی مردم، اجرای احکام الهی، مبارزه با ظلم و مفاسد، رعایت حقوق متقابل مردم و حاکمان از مهمترین پایههای اصلاحات از نگاه امام علی(ع) است و کسی که با این هدف و در این مسیر، اصلاحطلب باشد، سعادتمند است: من کمال السّعادة السّعی فی إصلاح الجمهور[۱] ازاینرو اصلاحات باید از خود شروع شود و آنکه خود صالح نیست، نمیتواند اصلاحگر باشد. آن حضرت میفرماید: عجبت لمن یتصدّی لإصلاح النّاس و نفسه اشدّ شیئ فسادا[۲][۳].
مقدمه
- اصلاحات علوی بر مبنای شرع و رعایت موازین الهی و دوری از خودخواهی و حرمتشکنی و خودسوزی است. میفرماید: انّی لعالم بما یصلحکم و یقیم أودکم، و لکنّی لا أری إصلاحکم بإفساد نفسی[۴] تحقق اصلاحات در جامعه از راه اصلاح مسؤولان و متولّیان است، آنگونه که فساد رعیت هم نتیجۀ فساد حکّام است. امیر مؤمنان میفرماید: "فلیست تصلح الرّعیّة إلاّ بصلاح الولاة"[۵] مفاسدی که امیر المؤمنین(ع) هنگام تصدی خلافت با آنها مواجه بود، عبارت بود از: تبعیض در بهرهگیری از بیت المال، حیف و میل اموال عمومی، انحراف در روش تصدّیگری امور، احیای فرهنگ جاهلی، رواج بیتقوایی و مفاسد اجتماعی، تعطیل احکام خدا، ترویج بدعت و باطل و مفاسد اقتصادی. اصلاحات علوی مقابلۀ همهجانبه با همۀ این مفاسد بود. خطبۀ او در آغاز خلافت و پس از بیعت مردم، ترسیمی از شیوۀ اصلاحات آن حضرت است: ذمّتی بما اقول رهینة...[۶] پیشاهنگی والی و حاکم در عمل به احکام خدا و رعایت حق، شاخصۀ دیگر اصلاحات علوی است. وی سوگند میخورد که اگر مردم را به طاعت دعوت میکند یا از معصیت نهی میکند، خودش جلوتر از همه به آن عمل میکند: ما احثّکم علی طاعة الاّ و أسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة إلاّ و اتناهی قبلکم عنها[۷]. آن حضرت در برنامههای اصلاحی، با نیّتی الهی وارد عمل میشد، به خوش آمدن یا رنجیدن کسی در راه ادای تکلیف اعتنایی نداشت، برای اجرای حق، حتی کسانی را هم از دست میداد، تلخی حق را بر شیرینی مجامله و سازشکاری و تسامح ترجیح میداد، در کیفر خیانتکار هیچ ملاحظهکاری نمیکرد و چون خود را مشروع میدانست و حمایت مردمی را داشت، قاطع بود، شایستهسالاری را در عزل و نصبها ملاک قرار میداد، برای نقد دلسوزانه میدان و مجال میداد، امّا تخریب و براندازی را برنمیتافت، برای حفظ سلطه و قدرت، از محدودۀ حق و عدل بیرون نمیرفت أتأمرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه؟[۸] حق را بیش از هرچیز دیگر به مصلحت میدید، برای اصلاح ساختار اداری جلوی استفادههای ناروا از بیت المال و مقام و موقعیت و خویشاوندی و رابطه را میگرفت و برای لحظهای هم بر سر پست ماندن ناصالحان را تحمّل نمیکرد، نظارت و بازرسی دقیق بر عمل کارگزارانش داشت و به آنان آزادی بیقید و شرط نمیداد، برای متخلّفان حاشیۀ امنی قائل نمیشد و سوءاستفادهگران را برای رهایی از تعقیب و کیفر مجال بهره گرفتن از رابطه نمیداد، پروندهداران در حکومتهای فاسد را به همکاری نمیپذیرفت و در مسؤولیت سپردن به اشخاص، کاردانی، دینداری و امانت را ملاک قرار میداد، بیش از خراجگیری به آبادگری اهمیت میداد و بیش از رفاه اقتصادی به رشد معنوی میاندیشید، از سرمایههای بادآورده حساب میکشید، برابری در برابر قانون را سیاست خود ساخته بود و خود بیش از همه به آن گردن مینهاد، برای برخورداری همگانی از غذای خوب و مسکن مناسب میکوشید، عدالت اجتماعی، آزادی اجتماعی، قانونگرایی، همسانی والیان با مردم، احقاق حقوق آسیبپذیران، مدیریت کارآمد و مکتبی با کارگزاران باتقوا و خداترس و سادهزیست را در صدر برنامههای اصلاحی خویش قرار میداد و مصلحت و منفعت عمومی را بر منافع و خواستههای خواص و حاشیهنشینان پرتوقع و کمکار مقدم میداشت، آنگونه که در توصیههایش به مالک اشتر نیز آمده است (و لکن احبّ الأمور...). اصلاحات علوی، تلاش برای اقامۀ عدل و رفع ظلم و تأمین معیشت برای عموم و برابری حقوقی افراد و مساوات در بیت المال و پرهیز از نابرابری بود[۹][۱۰].
فریاد عدالت و پژواک آن
- شرح نهج البلاغة- به نقل از ابوجعفر اسکافی-: امام علی(ع)] در دومین روز بیعت خود که روز شنبه نوزدهم ذیحجه بود، بر منبر رفت، خدا را حمد کرد و ستایش نمود و بر محمد، درود فرستاد. آنگاه، نعمتهای خداوند را بر مسلمانان، برشمرد. سپس از دنیا یاد کرد و مردم را به بیرغبتی در آن دعوت کرد و از آخرت، یاد کرد و مردم را بدان، ترغیب نمود. آنگاه فرمود: "پس از حمد و ستایش خداوند؛ به درستی که چون پیامبر خدا قبض روح شد، مردم، ابوبکر را به خلافت رساندند. پس از آن، ابوبکر، عمر را به خلافت برگزید. عمر هم به روش ابوبکر، عمل کرد. آنگاه، خلافت را در شورایشش نفره قرار داد و نتیجه امر، به حکومت عثمان، منتهی شد و از او کارهایی سر زد که نزد شما ناپسند و پسندیده بود، تا اینکه محاصره و کشته شد. سپس با رغبت نزد من آمدید و از من خواستید که رهبری شما را بپذیرم. همانا منهم مردی از شمایمکه سود و زیانم، مانند شماست و خداوند، میان شما و اهل قبله دری را گشود. فتنهها مانند پارههای شبِ تاریک، روآورده است و بار حکومت را جز مردی استقامتپیشه، بینا و آگاه از زیر و بم حکومت، برنتابد. من شما را بر روش پیامبرتان وا میدارم و آنچه را بدان مأمورم، در میان شما به اجرا میگذارم، اگر پا به پایم استقامت ورزید- و از خداوند، مدد باید جُست-. آگاه باشید که جایگاه من نسبت به پیامبر خدا پس از مرگش، مانند جایگاه من در زمان حیات اوست. پس بر آنچه بدان امر میشوید، پایبند باشید و از آنچه از آن نهی میشوید، خودداری ورزید. در هیچکاری شتاب مکنید، تا آن را برایتان روشن سازم. به درستی که ما را در آنچه نمیپسندید، دلیل و توجیهی است.
آگاه باشید که خداوند، از فراز آسمان و عرش، آگاه است که حکومت بر امت محمد(ص) را خوش نمیداشتم تا اینکه رأی شما بر این امر، متفق شد؛ چرا که از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود:" هر زمامداری که حکومتِ پس از مرا بر عهده گیرد، او را بر صراط، نگه دارند. فرشتگان، پروندهاش را بگشایند. اگر عدالتپیشه بود، خداوند او را بر پایه عدلش نجات دهد، و اگر ستمگر باشد، صراط، او را چنان بلرزاند که مفصلهایش از هم بگسلد. سپس سرنگون به آتش افکنده شود. و صورتش داغ شود". اما اینک که رأی شما بر حکومتِ من متعلق شد، مجالی برای کنارهگیری نیست". آنگاه، به راست و چپ، رو گردانْد و گفت: "آگاه باشید! مبادا فردا مردانی از شما که در لذتهای دنیا غرقه گشتند، بُستانها برگرفتند، نهرها جاری ساختند، بر اسبان چالاک سوار شدند و کنیزکان زیبا روی بر گرفتند- که بر آنان، ننگ و عار شد- وقتی که آنان را از آنچه در آن غوطهور شدند، باز داشتم و به حقوقی که میشناسند، بازشان گرداندم، از من خُرده گیرند و مپسندند و بگویند: پسر ابوطالب، ما را از حقوق خویش، محروم ساخت. آگاه باشید! هریک از مهاجران و انصار از صحابیان پیامبر خدا که به دلیل همراهی پیامبر خدا، برای خویش به فضیلت و برتری باور دارد، [بداند] که فضیلت روشن فردا نزد خداست و پاداش و اجر او بر خداوند است، و هرکس دعوت خداوند و پیامبرش را پاسخ گوید و آیین ما را تصدیق کند و در دین ما داخل گردد و به قبله ما روی آورد، از حقوق و حدود اسلام، برخوردار میشود. شما بندگان خداوندید و ثروت، از آنِ خداست و میان شما به مساوات تقسیم گردد. هیچکس را بر دیگری برتری نیست، و پارسایان را فردا نزد خداوند، نیکوترین پاداش و برترین ثواب است. خداوند، دنیا را پاداش و ثوابِ پارسایان، قرار نداده است، و آنچه نزد خداوند است، برای نیکان، بهتر باشد. فردا، به خواست خداوند، پگاهان نزد ما آیید تا ثروتی را که نزد ماست، میان شما تقسیم کنم. هیچ مسلمان آزادی، از حضورْ خودداری نورزد، تازی و غیر تازی، ثروتمند یا مستمند. این بود سخنِ من. از خداوند، برای خود و شما طلب آمرزش میکنم". سپس از منبر فرود آمد. ابن ابی الحدید گوید: استاد ما ابوجعفر گفت: این، نخستین سخنی بود که برخی را خوش نیامد و کینه به دل گرفتند و تقسیم برابرِ ثروتها را نپسندیدند. چون فردا شد، علی(ع) آمد و مردم نیز برای گرفتن سهم، حضور یافتند. آنگاه به دیواندار خود، عبید الله بن ابی رافع فرمود: "از مهاجران، شروع کن و آنها را فراخوان و به هریک، سه دینار واگذار. آنگاه انصار را فراخوان و چنین کن و سپس، تمام حاضران، از عرب و عجم را دعوت کن و سهمشان را عطا نما". سهل بن حنیف گفت: ای امیرمؤمنان! این مرد، دیروزْ بنده من بود و امروز او را آزاد کردم. فرمود: "به او نیز مانند تو سهم میدهیم" و به هریک، سه دینار واگذارْد و هیچکس را بر دیگری برتری نداد. از [پذیرش] چنین تقسیمی ### 313###، زبیر، عبد الله بن عمر، سعید بن عاص، مروان بن حکم و مردانی از قریش و دیگر قبیلهها خودداری ورزیدند. ابوجعفر گوید: عبید الله بن ابی رافع، از عبدالله بن زبیر شنید که به پدرش و طلحه و مروان و سعید میگفت: مقصود علی از سخنان دیروزش بر ما پنهان نمانْد. سعید بن عاص، در حالی که به زید بن ثابت رو کرده بود، گفت: به در میگویم تا دیوار بشنود! آنگاه عبید الله بن ابی رافع، به سعید و عبدالله بن زبیر گفت: خداوند، در کتابش فرمود: "لیکن، بیشترِ شما حقیقت را خوش نداشتید"[۱۱]. آنگاه، عبید الله بن ابی رافع، جریان را به علی(ع) خبر داد. فرمود: "به خدا سوگند، اگر زنده و سالم باشم، آنان را بر راه روشن وا دارم. خداوند، فرزند عاص را بکشد! او از سخنان دیروز من دانست که مقصودم او و یاران اوست؛ کسانی که در زمره هلاکشدگان جای گرفتهاند"[۱۲].
کنار نهادن کارگزاران عثمان
- تاریخ الیعقوبی: علی(ع)، کارگزاران عثمان را از شهرها بر کنار کرد، بجز ابو موسی اشعری را که مالک اشتر، دربارهاش صحبت کرد و وی را بر جای گذارْد[۱۳].
- الاختصاص: مردم نزد علی(ع) گرد آمدند و به وی گفتند: برای مخالفانت فرمان حکمرانی صادر کن، آنگاه، آنان را کنار گذار. علی(ع) فرمود: "مکر و نیرنگ و خیانت، در آتشاند"[۱۴][۱۵].
بازگرداندن ثروتهای عمومی
- امام علی(ع)- از سخنان او درباره بازگرداندن زمینهایی که عثمان به تیول بنی امیه درآورده بود، به مسلمانان-: به خداوند سوگند، اگر هر تیولی را بیابم که با آن، زنان به تزویج درآمده و کنیزکان خریداری شده باشند، آن را بازخواهم گرداند. به درستی که در عدالت، گشایش است و آنکه عدالت بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگتر خواهد بود[۱۶][۱۷].
دشواری پارهای اصلاحات
امام علی(ع): اگر پاهایم در این لغزشگاه استوار ماند، اموری را تغییر خواهم داد[۱۸][۱۹].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ غرر الحکم، ج ۷ ص ۲۰۴
- ↑ «در شگفتم از کسی که عهدهدار اصلاح مردم میشود، در حالی که خودش فاسدترین چیز است». غرر الحکم، ج ۷ ص ۳۸۸
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۹.
- ↑ «من میدانم چه چیزی شما را اصلاح میکند و کژیهای شما را استوار میسازد، لکن اصلاح شما را با تباهکردن خودم روا نمیبینم». نهج البلاغه، خطبه ۶۹
- ↑ «مردم جز با صلاح والیان، اصلاح نمیشوند». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶
- ↑ در این زمینه ر. ک: مجلۀ «حوزه»، شمارۀ ۱۰۱ و ۱۰۲(بهمن و اسفند ۱۳۷۹، ویژۀ اصلاحات علوی)، «موسوعة الامام علی بن ابی طالب» ج ۴ ص ۱۰۵
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۹.
- ↑ زخرف، آیه ۷۸.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج ۷، ص ۳۶.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹.
- ↑ الاختصاص، ص ۱۵۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۲۶۸-۲۷۲.
- ↑ «الإمام علی(ع)- مِن کلامٍ لَهُ فیما رَدهُ عَلَی المُسلِمینَ مِن قَطائِعِ عُثمانَ-: وَاللهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوجَ بِهِ النساءُ، ومُلِک بِهِ الإِماءُ؛ لَرَدَدتُهُ، فَإِن فِی العَدلِ سَعَةً، ومَن ضاقَ عَلَیهِ العَدلُ فَالجَورُ عَلَیهِ أضیقُ» (نهج البلاغة، خطبه ۱۵).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۲۶۸-۲۷۲.
- ↑ «عنه(ع): لَو قَدِ استَوَت قَدَمای مِن هذِهِ المَداحِضِ لَغَیرتُ أشیاءَ» (نهج البلاغة، حکمت ۲۷۲).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۲۶۸-۲۷۲.