ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله') |
||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
*انتقادات [[ابوذر]] از [[عثمان]] سبب شد، تا [[عثمان]] او را به [[شام]] بفرستد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴.</ref>. [[ابوذر]] در [[شام]] هم از [[انتقاد]] [[دست]] نکشید و از [[معاویه]] -که از طرف [[عثمان]] [[حاکم]] [[شام]] شده بود- [[انتقاد]] میکرد. [[ابوذر]] به سبب ساختن کاخ [[خضراء]] به [[معاویه]] میگفت: "اگر این کاخ را از [[مال]] [[خداوند]] ساختهای، [[خیانت]] کردهای و اگر از [[مال]] خود ساختهای، [[اسراف]] کردهای"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۳.</ref>. | *انتقادات [[ابوذر]] از [[عثمان]] سبب شد، تا [[عثمان]] او را به [[شام]] بفرستد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴.</ref>. [[ابوذر]] در [[شام]] هم از [[انتقاد]] [[دست]] نکشید و از [[معاویه]] -که از طرف [[عثمان]] [[حاکم]] [[شام]] شده بود- [[انتقاد]] میکرد. [[ابوذر]] به سبب ساختن کاخ [[خضراء]] به [[معاویه]] میگفت: "اگر این کاخ را از [[مال]] [[خداوند]] ساختهای، [[خیانت]] کردهای و اگر از [[مال]] خود ساختهای، [[اسراف]] کردهای"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۳.</ref>. | ||
*او کنار دروازه [[دمشق]] میایستاد و علیه [[حکومت]] [[سخن]] میگفت. اعتراضهای همیشگی [[ابوذر]] به [[عثمان]] و [[معاویه]] سبب شد تا [[معاویه]]، او را [[دشمن خدا]] و [[رسول]] خطاب کند. [[معاویه]] گفت: "اگر میخواستم یکی از [[اصحاب]] [[محمد]] را بدون [[اذن]] [[عثمان]] بکشم، نخست تو را از بین میبردم.... [[ابوذر]] گفت: من [[دشمن خدا]] و [[رسول]] نیستم. تو و پدرت [[دشمنان]] [[خدا]] و [[رسول]] هستید. شما در ظاهر [[مسلمان]] شدید و در [[باطن]]، کافرید. [[رسول خدا]] تو را [چنین] [[لعنت]] و [[نفرین]] کرد که [[خداوند]] شکمت را سیر نکند"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۴.</ref>. | *او کنار دروازه [[دمشق]] میایستاد و علیه [[حکومت]] [[سخن]] میگفت. اعتراضهای همیشگی [[ابوذر]] به [[عثمان]] و [[معاویه]] سبب شد تا [[معاویه]]، او را [[دشمن خدا]] و [[رسول]] خطاب کند. [[معاویه]] گفت: "اگر میخواستم یکی از [[اصحاب]] [[محمد]] را بدون [[اذن]] [[عثمان]] بکشم، نخست تو را از بین میبردم.... [[ابوذر]] گفت: من [[دشمن خدا]] و [[رسول]] نیستم. تو و پدرت [[دشمنان]] [[خدا]] و [[رسول]] هستید. شما در ظاهر [[مسلمان]] شدید و در [[باطن]]، کافرید. [[رسول خدا]] تو را [چنین] [[لعنت]] و [[نفرین]] کرد که [[خداوند]] شکمت را سیر نکند"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۴.</ref>. | ||
*سرانجام [[معاویه]] به [[عثمان]]، [[نامه]] نوشت که تو [[شام]] را به | *سرانجام [[معاویه]] به [[عثمان]]، [[نامه]] نوشت که تو [[شام]] را به وسیله [[ابوذر]] بر خود تباه ساختی. [[عثمان]] هم به [[معاویه]] [[دستور]] داد او را بر شتری بیجهاز سوار کند و بدون توقف به [[مدینه]] بفرستد <ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.</ref>. | ||
*[[ابوذر]] با حالت [[ضعف]] و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به [[مدینه]] رسید. [[عثمان]]، [[ابوذر]] را متهم کرد که قصد داشته در [[شام]] [[فتنهانگیزی]] کند و [[مردم]] را بر ضد او بشوراند. [[ابوذر]] گفت: "من تنها قصد [[امر به معروف و نهی از منکر]] دارم"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار{{عم}}، ج۲۲، ص۴۱۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵.</ref><ref>[[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۵.</ref>. | *[[ابوذر]] با حالت [[ضعف]] و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به [[مدینه]] رسید. [[عثمان]]، [[ابوذر]] را متهم کرد که قصد داشته در [[شام]] [[فتنهانگیزی]] کند و [[مردم]] را بر ضد او بشوراند. [[ابوذر]] گفت: "من تنها قصد [[امر به معروف و نهی از منکر]] دارم"<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار{{عم}}، ج۲۲، ص۴۱۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵.</ref><ref>[[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۵.</ref>. | ||
*بخششهای زیاد و غیر عادلانه [[عثمان]] به [[خاندان]] خویش و افرادی امثال [[مروان بن حکم]] و دیگران، از انتقادهای اصلی [[ابوذر]] به او بوده است. او در محافل و مجالس، از [[فساد]] دستگاه [[حکومت]] [[سخن]] میگفت و اظهار میداشت [[عثمان]]، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} را رها کرده و [[خویشاوندان]] خود را بر [[مسلمانان]] مسلط ساخته است. | *بخششهای زیاد و غیر عادلانه [[عثمان]] به [[خاندان]] خویش و افرادی امثال [[مروان بن حکم]] و دیگران، از انتقادهای اصلی [[ابوذر]] به او بوده است. او در محافل و مجالس، از [[فساد]] دستگاه [[حکومت]] [[سخن]] میگفت و اظهار میداشت [[عثمان]]، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} را رها کرده و [[خویشاوندان]] خود را بر [[مسلمانان]] مسلط ساخته است. |
نسخهٔ ۱۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۴۱
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
جندب بن عبد الله بن جنادة بن سفیان | |
---|---|
آرامگاه | ربذه |
محل زندگی | مدینه، حجاز، مکه، ربذه |
دین | اسلام |
اطلاعات علمی | |
استادان | عویمر بن مالک انصاری، عمر بن خطاب عدوی، سلمان فارسی، ابو هریرة دوسی، عبد القدوس بن حجاج خولانی |
شاگردان | ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی، ابو زرعة بن عمرو بجلی، ابو سعید مهری، ابوطالب ضبعی، ابو رافع قبطی |
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث ابوذر غفاری است. "ابوذر غفاری" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
نسب
- "جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" یکی از بزرگترین اصحاب نبی مکرم اسلام و یکی از مهمترین حامیان علی(ع)[۱] است. او جزء اولین مسلمانان محسوب میشود[۲]. در نام او اختلاف زیادی وجود دارد. علاوه بر جندب بن جناده - مشهورترین نام او -[۳] اسامی دیگری چون بریر بن جناده[۴]، بریر بن عبدالله[۵]، جندب بن عبدالله[۶]، بریر بن عشرقه[۷]، جندب بن سکن[۸] و عبدالله[۹] نیز برای او ذکر شده است. بنا به گفته خود ابوذر، رسول خدا(ص)، نام "عبدالله" را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش صدایش کنند[۱۰].
- نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از بنیغفار[۱۱] بوده است.
- درباره زندگی ابوذر، پیش از اسلام، اطلاع چندانی در دست نیست. در برخی از روایات آمده است که ابوذر، برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزیهایی که قبیله "غفاری" در ماه حرام داشتهاند[۱۲]، از آنان جدا و در نزدیکیهای مکه ساکن شدند [۱۳][۱۴].
اسلام ابوذر
- ابوذر غفاری از جمله اصحاب روشن ضمیر و پاکنهادی بود که خدای یگانه را پرستش میکرد و بُتها را قبول نداشت[۱۵]. او به قول خودش حتی قبل از اسلام نیز اهل نماز بود. وی میگوید: "من سه سال پیش از آنکه به حضور پیامبر(ص) برسم، نماز میگزاردم". راوی میگوید: "از او پرسیدم برای چه کسی؟" گفت: "برای خدا". گفتم: "به کدام سو؟" گفت: "به سویی که خدا مرا راهنمایی میکرد"[۱۶].
- طبق قول مشهور، ابوذر، چهارمین[۱۷] یا پنجمین[۱۸] نفری بود که اسلام آورد. در روایتی، خود او، میگوید: "من پنجمین مسلمانم"[۱۹]. در منابع تاریخی آمده است: "وقتی ابوذر خبر مبعث پیامبر(ص) را شنید، ابتدا برادرش، انیس را برای کسب خبر به مکه فرستاد. انیس به مکه آمد و پس از بازگشت، این خبر را تصدیق کرد. ابوذر که از سخنان برادر، آرام نگرفته بود، تصمیم گرفت خود به مکه بیاید تا پیامبر(ص) را از نزدیک ببیند و با رسالت او آشنا شود"[۲۰].
- وی به مکه آمد و پس از چند روز با راهنمایی حضرت علی(ع)[۲۱] به خدمت نبی مکرم اسلام(ص) رسید. پیامبر(ص) سورهای را برای ابوذر تلاوت کرد و او همانجا شهادتین را بر زبان جاری کرد[۲۲]. سپس حضرت رسول(ص) او را مأمور کرد که به سوی قبیله خویش برگردد[۲۳]. به نظر میرسد او از طرف رسول خدا(ص) مأمور شده بود که قبیلهاش را به اسلام دعوت کند. ابوذر پیش از آنکه مکه را ترک کند، به مسجدالحرام رفت و با ندای « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» اسلام خویش را آشکار ساخت[۲۴]. مشرکان مکه بر سر او ریختند و به شدت، او را زدند[۲۵].
- سرانجام عباس، عموی پیامبر(ص) با اعلام خطر به قریش مبنی بر اینکه راه تجاری شما از میان قبیله او میگذرد، ابوذر را از دست آنان نجات داد[۲۶]. گویا ابوذر، روز بعد هم این عمل را تکرار کرد و دوباره عباس، او را نجات داد[۲۷].
- پس از بازگشت ابوذر از مکه، مادر و برادر او نیز مسلمان شدند. آنها نزد قبیله خویش (غفار) بازگشتند و با تلاشهای ابوذر، نیمی از قبیله غفار، قبل از هجرت پیامبر(ص) مسلمان شدند. بقیه افراد قبیله نیز پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، اسلام را پذیرفتند[۲۸].
- قبیله "اسلم" نیز که در نزدیکی غفار بودند در مدینه به حضور پیامبر(ص) رسیدند و به رسول خدا(ص) گفتند: "ما نیز با همان شرایطی که برادران ما از بنیغفار مسلمان شدند مسلمان میشویم". پیامبر(ص) در حق هر دو قبیله دعا کرد و فرمود: "خداوند قبیله غفار را غفران عنایت کند و قبیله اسلم را سالم بدارد"[۲۹][۳۰].
هجرت ابوذر به مدینه
- ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیله خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد[۳۱]. او تا زمان رحلت رسول خدا(ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات و سریهها شرکت میکرد. ابوذر در جنگ تبوک از لشکر جدا شد؛ وقتی به پیامبر(ص) خبر دادند، فرمود: "اگر خیری در او باشد، به ما ملحق خواهد شد و اگر خیری در او نباشد، خدا شما را از دست او نجات داد"[۳۲]. شتر ابوذر کند حرکت میکرد، ابوذر که چنین دید، شتر را رها کرد و بار و بنهاش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند. وقتی او از دور میآمد، به خاتم انبیا(ص) خبر دادند که مردی به سوی ما میآید. پیامبر(ص) فرمود: "امیدوارم که ابوذر باشد". وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: "بله ای رسول خدا، او ابوذر است". پیغمبر اکرم(ص)سخن تاریخی خویش را درباره او در همین جا بیان کرد: "خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه میرود و در تنهایی میمیرد و تنها محشور خواهد شد"[۳۳][۳۴].
حمایت ابوذر از اهل بیت(ع)
- پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، با وجود خواست ایشان که علی(ع) را برگزیده بود، ابوبکر به خلافت رسید. در این میان، عدهای از پیروان حضرت علی(ع) چنین انتخابی را نپذیرفتند و با آن به مخالفت برخاستند. یکی از کسانی که با جدیت، مخالفت خویش را اعلام کرد، ابوذر بود. ابن ابی الحدید به نقل از عبدالعزیز جوهری و ابن لهیعه نقل کرده است: "ابوذر، هنگام وفات پیامبر(ص) در مدینه نبود. او وقتی که به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر فرمود: شما خویشان پیامبر(ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمیشد"[۳۵].
- در همین ایام بود که علی(ع) و فاطمه(س) شبها به در خانه برخی از صحابه رسول خدا(ص) میرفتند و از آنها یاری میخواستند؛ به گونهای که چهل نفر به حضرت علی(ع) وعده نصرت و همکاری دادند. علی به آنها فرمود: "هنگام صبح با سرهای تراشیده در منزل من حاضر شوید و اسلحه خود را هم برای مبارزه بیاورید". هنگام صبح، تنها چهار نفر در منزل آن حضرت حاضر شدند که یکی از آنها ابوذر بود[۳۶].
- ابوذر در دوره عثمان نیز حمایت خویش را از علی(ع) اعلام کرد. یعقوبی مینویسد: "ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر(ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: محمد(ص) وارث دانش آدم و برتریهای پیامبران است و علی(ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم میداشتید... و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر(ص) مینهادید... سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمیکردند؛ مگر اینکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید"[۳۷][۳۸].
ابوذر در شام
- پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمانی که عثمان به حکومت رسید، وی در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد[۳۹].
- طبق نقلی پس از بازگشت ابوذر از شام، عثمان به او گفت: "آیا این سخن را تو گفتهای که از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میگفت: "وقتی شماره بنیامیه به سی مرد رسید، سرزمینهای خدا را چون ملک شخصی در زیر فرمان خویش، بندگان خدا را چاکران خویش و دین خدا را دغلبازی گیرند؟"[۴۰]؛ ابوذر پاسخ داد: بله، از رسول خدا(ص) شنیدم. عثمان از حاضران پرسید: آیا شما این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهاید؟. علی(ع) گفتار ابوذر را تأیید کرد[۴۱] و به نقلی فرمود: "من این حدیث را از رسول الله(ص) نشنیدهام؛ ولی ابوذر هم دروغ نمیگوید؛ چرا که رسول خدا(ص) درباره او فرمود: "آسمان بر هیچ کس سایه نیفکند و زمین تیره هیچ کسی را در برنگیرد که راستگوتر از ابوذر باشد"[۴۲][۴۳].
- انتقادات ابوذر از عثمان سبب شد، تا عثمان او را به شام بفرستد[۴۴]. ابوذر در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه -که از طرف عثمان حاکم شام شده بود- انتقاد میکرد. ابوذر به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه میگفت: "اگر این کاخ را از مال خداوند ساختهای، خیانت کردهای و اگر از مال خود ساختهای، اسراف کردهای"[۴۵].
- او کنار دروازه دمشق میایستاد و علیه حکومت سخن میگفت. اعتراضهای همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه، او را دشمن خدا و رسول خطاب کند. معاویه گفت: "اگر میخواستم یکی از اصحاب محمد را بدون اذن عثمان بکشم، نخست تو را از بین میبردم.... ابوذر گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم. تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند"[۴۶].
- سرانجام معاویه به عثمان، نامه نوشت که تو شام را به وسیله ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بیجهاز سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد [۴۷].
- ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنهانگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند. ابوذر گفت: "من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم"[۴۸][۴۹].
- بخششهای زیاد و غیر عادلانه عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران، از انتقادهای اصلی ابوذر به او بوده است. او در محافل و مجالس، از فساد دستگاه حکومت سخن میگفت و اظهار میداشت عثمان، سنت رسول خدا(ص) را رها کرده و خویشاوندان خود را بر مسلمانان مسلط ساخته است.
- در یک مورد، عثمان تلاش کرد دهان ابوذر را با تطمیع ببندد؛ اما این صحابی زاهد و با تقوا حاضر نشد آزادی خویش را از دست بدهد[۵۰]. سرانجام عثمان از طریق غلامش، ابوذر را تهدید کرد که باید دست از مخالفت من برداری و سکوت کنی؛ اما ابوذر میگفت: "من از اوامر خدا دست بردارم و قرآن را فراموش کنم و در برابر مفسدان سکوت کنم؟ به خدا سوگند! من هرگز خشم خداوند را بر رضایت عثمان اختیار نخواهم کرد و حق را خواهم گفت: اگر چه عثمان ناراحت شود و به خشم آید"[۵۱][۵۲].
ابوذر، راوی سخنان پیامبر(ص)
- ابوذر از جمله راویان رسول خدا(ص) است. افرادی چون عمر، عبدالله بن عمرو ابن عباس[۵۳]، از او روایت نقل کردهاند.
- در روایتی از ابوذر نقل شده است: "رسول خدا(ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمود: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندهای نترسم و فرمود: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» را فراوان بگویم"[۵۴][۵۵].
تبعید ابوذر به ربذه
- سرانجام خلیفه سوم به مروان بن حکم دستور داد تا ابوذر را به ربذه بفرستد و اجازه ندهد کسی او را بدرقه کند و با وی سخنی بگوید[۵۶].
- حضرت علی(ع)، حسنین(ع)، عبدالله بن جعفر، عمار بن یاسر[۵۷]، و به نقلی عقیل[۵۸] و عیینه بن عباس[۵۹] از جمله کسانی بودند که با وجود دستور عثمان، برای بدرقه ابوذر آمدند و او را به پایداری در راه خدا دعوت کردند[۶۰]. حضرت علی(ع) ضربهای به شتر مروان بن حکم زد. مروان که طبق دستور عثمان برای انجام مأموریتش آمده بود با ناراحتی نزد عثمان رفت و ماجرا را برای او بیان کرد [۶۱]. سرانجام ابوذر با بدرقه گرم بهترین دوستانش، مدینه را ترک کرد و رهسپار ربذه شد[۶۲][۶۳].
وفات ابوذر
- ربذه، بیابان خشک و بیآب و علفی بود که ابوذر، همراه همسر و دخترش و به نقلی همسر و غلامش به این منطقه تبعید شد. سرانجام، لحظه مرگ ابوذر فرا رسید. وقتی ابوذر، گریه همسرش را دید، به او فرمود: "تو را بشارت باد! گریه نکن. رسول خدا(ص) به گروهی که من هم در میان آنها بودم فرمود: مردی از شما در سرزمینی از بین خواهد رفت که گروهی از مؤمنان حاضر خواهند شد و او را دفن خواهند کرد. از آن جمع، همگی جز من مردهاند. سپس به او فرمود: پس از مردن من به کنار راه برو و گروهی از مؤمنان از آنجا خواهند گذشت: خبر مرگ مرا به آنان بده...."
- امذر میگوید: "من به دستور ابوذر عمل کردم. ناگهان گروهی را دیدم که به سرعت نزدیک صحابه شدند... من خود را معرفی کردم و وصیت ابوذر را به آنها گفتم. این گروه از صحابه که حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود نیز در میانشان بودند، ابوذر را غسل دادند و کفن کردند و سپس به خاک سپردند"[۶۴].
- رحلت این صحابی زاهد و با تقوا در سال ۳۱ هجری بوده است[۶۵][۶۶].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰-۳۶۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۹۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۹۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۰-۷۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.
- ↑ «ِ غَفَّاراً غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَ أَسْلَمَ سَلَّمَهَا اللَّهُ»؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۴.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۱-۷۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
- ↑ در این جنگ پیوسته افرادی از لشکر عقب میافتادند و پیامبر(ص) همین جمله را تکرار میکرد.
- ↑ « يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُحْشَرُ وَحْدَهُ »؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۲-۷۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۵۱؛ علاوه بر ابوذر سلمان، مقداد و زبیر نیز حضور یافتند؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۳-۷۴.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ «إذا كَمُلَت بَنُو امَيّةَ ثَلاثينَ رَجُلًا، اتّخَذُوا بِلادَ اللَّهِ دُوَلًا، وعِبادَ اللَّهِ خَوَلًا، ودينَ اللَّهِ دَغَلا»
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْ أَبِی ذَرٍّ»؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۲.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۴-۷۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۳.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۴.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۲۲، ص۴۱۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۵.
- ↑ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴-۲۸۵؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج۲، ص۱۹؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۲۷.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۲.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۷-۷۸.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۲.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳-۲۵۴؛ کلینی، الکافی، ص۲۰۶.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۸.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۶-۷۷.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ص۲۵۳-۲۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۶-۱۷۷؛ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۰۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۷.