لشکر در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
(←تقوا) |
|||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
فرمانده نیز باید “حلیم” باشد و نسبت به افراد تحت فرمان خود با چشم [[حقارت]] نگاه نکنند و آنان را از نظر [[حقوق انسانی]] - [[اجتماعی]]، “همشأن خود” بداند و گرامی بدارد. | فرمانده نیز باید “حلیم” باشد و نسبت به افراد تحت فرمان خود با چشم [[حقارت]] نگاه نکنند و آنان را از نظر [[حقوق انسانی]] - [[اجتماعی]]، “همشأن خود” بداند و گرامی بدارد. | ||
فرمانده نباید از نظر [[خوراک]] و مؤونه نسبت به سایرین [[برتری]] داشته باشد، بلکه باید میان همه آنها [[برادری]] و نظام “مُواسات” بر قرار باشد<ref>{{متن حدیث|وَ لْيَكُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنُودِكَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ أَفْضَلَ عَلَيْهِمْ فِي بَذْلِهِ}}؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).</ref>. | فرمانده نباید از نظر [[خوراک]] و مؤونه نسبت به سایرین [[برتری]] داشته باشد، بلکه باید میان همه آنها [[برادری]] و نظام “مُواسات” بر قرار باشد<ref>{{متن حدیث|وَ لْيَكُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنُودِكَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ أَفْضَلَ عَلَيْهِمْ فِي بَذْلِهِ}}؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).</ref>. | ||
===[[درجه]]=== | |||
در ارتش و سپاهیانی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[علی]]{{ع}} تشکیل داده بودند “درجه” وجود نداشت و کسی برای [[درجه]] مفهومی قائل نبود، هر چند تقسیمات مختلف [[اداری]] و [[فرماندهی]] وجود داشت؛ مثلاً “پرچمداری” [[مقام]] مهمی بود. فرماندهی کل، مقام مهمی بود که وجود داشتند و مرسوم بودند. | |||
همچنین معاونت و [[جانشینی]] فرماندهی، مرسوم بود. [[پیامبر]]{{صل}} در بعضی از [[جنگها]] به احتمال اینکه [[فرمانده]] و [[پرچمدار]] [[شهید]] شوند تا سه [[سلسله]] فرمانده و پرچمدار را قبلاً [[تعیین]] میکرد که اگر فلانی شهید شد، به جای او چه کسی امر فرماندهی را بر عهده بگیرد. لیکن درجه، به مفهوم ارتشهای امروزی وجود نداشت. | |||
البته درجه به مفهوم متداول امروزی اگر خود، [[هدف]] سرباز و ارتشی قرار نگیرد و به عنوان یک هدف مورد [[ستایش]] آنان نباشد، استعمال آن اشکالی ندارد اما در صورت هدفشدن درجه به عنوان عامل بازدارنده از [[تکامل]] [[اخلاقی]] و [[معنوی]] [[انسان]] و نیز عامل خدشهساز در “قصد قربت”، که در [[جهاد]] شرط است، نباید به کار گرفته شود. | |||
البته عدم استعمال و رسمیت درجه در [[سپاه]] و [[ارتش]]، به مفهوم عدم [[ضرورت]] تقسیمات اداری و تقسیم [[وظایف]] نمیباشد، بلکه این تقسیم وظایف ضرورت دارد، چنانکه در [[صدر اسلام]] مرسوم بود و قبول سلسله مراتب در [[نظام]] ارتش، غیر از قبول درجه است. | |||
===عضویت دائم و موقّت=== | |||
در ارتش هم میتوان اعضای دائمی [[استخدام]] کرد و هم از [[مردم]] به طور نوبتی و موقّت برای تکمیل مستمر کادرها استفاده نمود. | |||
در صدر اسلام هر دو مورد مرسوم بوده و رواج داشته است<ref>ر.ک: النظم الاسلامیه، ص۴۹۱-۵۰۰.</ref>.<ref>[[ابوالفضل شکوری|شکوری، ابوالفضل]]، [[فقه سیاسی اسلام (کتاب)|فقه سیاسی اسلام]]، ص ۲۸۷.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۵ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۸
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل لشکر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- اعوان و انصار[۱]، لشکر، عسکر[۲]، سپاه، گروهی سازمان یافته برای دفاع از مرام یا شخص یا یاری و تقویت آن [۳].
- ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۴].
- برخی احتمال فارسی بودن ریشه جُند را مطرح کردهاند، آرتور جفری مینویسد: امکان دارد، این واژه از اصل ایرانی خود "گُند پهلوی" مستقیماً به زبان عربی رفته باشد، اما احتمال بیشتر آن است که این کار از طریق زبان آرامی انجام گرفته باشد[۵]. جمع جند، جنود و أجناد ذکر شده است[۶].[۷].
ارزش ارتش در اسلام
وقتی کلمۀ “ارتش” و یا “جندالله” به کار برده میشود، منظور تمام نیروهای مسلّح میباشد که در یک کشور اسلامی، وظیفه دفاعی را بر عهده دارند؛ مانند: نیروهای دریایی، هوایی، زمینی، ژاندارمری و نیز نیروهای مسلح انقلابی، همچون: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران و بسیج مردمی و.... لذا، منظور از واژه “سپاه اسلام” و یا “ارتش اسلام”، همه این نیروها هستند. ارتش و سپاه در اسلام، ارزش فوقالعادهای دارند؛ زیرا رسالت آنان پاسداری از حقوق ضعفا و مستضعفان و سرکوبی گردنکشان و مستکبران است. علی(ع) در فرمان خود به مالک اشتر نخعی در اینباره چنین مینویسد: “سپاه و ارتش به اذن خداوند، حصارهای محافظ و پاسدار ملت و آرایش حکومت و سبب عزت دین و عامل امنیت راهها هستند. استقلال ملت بدون آن فراهم نمیشود و خود ارتش نیز باید از طریق خراج و مالیات اداره شود...”[۸].[۹]
رسالت ارتش
از نظر اسلام ارتش، وظیفه و رسالتی بس سنگین، در برابر خدا و مردم دارد. ارتش باید متخلق به اخلاق پسندیده و نیکوی اسلامی بوده و در حراست دین خدا و سرزمین اسلامی، بینهایت کوشا باشد؛ ارتش باید در راه خدا و آزادی و نجات محرومان و مستضعفان بجنگد. خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید: ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۱۰]. امام علی(ع) نیز در فرمان حکومتی معروف و ارزشمند خویش به فرماندار خود مالکاشتر نخعی در مصر، از جمله اوصافی که برای فرماندهان ارتش تعیین میکند این است که: “نسبت به ضعفا و بیچارگان رؤوف و مهربان و نسبت به اقویا سختگیر” باشد: «... فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ... وَ يَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ يَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ»[۱۱].
بنابراین، با قاطعیت میتوان گفت: یک ارتش صد در صد اسلامی، همیشه حامی و طرفدار جدی حقوق ضعیفان میباشد و نسبت به فجار از آتش سوزندهتر است”[۱۲]. ارتش اسلام در برابر عموم مردم، متواضع و فروتن و در برابر ستمگران، متکبر و قدرتمند است. یکی از وظایف مهم ارتش اسلام “رابطه” یعنی پاسداری و حفاظت از مرزها و سرحدات کشور اسلامی از نفوذ عوامل بیگانگان میباشد. رسالت دیگر ارتش و سپاه اسلام، حمایت از حرکتها و نهضتهای آزادیخواه و ستمستیز در سطح جهانی است.[۱۳]
ساختار ارتش اسلامی
ارتش اسلامی از نظر نظام درونی، ساختار ویژهای دارد که شاید بتوان مهمترین اصول ساختار ارتش اسلام را به صورت ذیل بیان کرد:
منابع مالی
منابع مالی ارتش اسلام، از بیتالمال تأمین میگردد. بیتالمال نیز از طریق درآمدهای عمومی دولت، مانند: خراج، زکات، غنایم جنگی، انفال و مالیاتهای عمومی دیگر و... فراهم میآید[۱۴].
سن
در ارتش اسلام، احراز مقامات نظامی حتی مقام فرماندهی، مشروط به شرایط سنی نیست؛ یعنی فرمانده حتما نباید مسنتر از افراد زیر فرماندهی باشد. پیامبر عالیقدر اسلام(ص) اسامة بنزید بیستساله را به عنوان فرمانده ارتش عظیم اسلام که در آن مجاهدان پیر و سابقهدار نیز حضور داشتند تعیین کرد.
تقوا
مهمترین شرایط عضویت در ارتش و سپاه اسلامی و احراز مقام فرماندهی آن، ایمان به خدا و تقواست. علی(ع) میفرماید: «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ وَ أَنْقَاهُمْ جَيْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً...»[۱۵]؛ “(... ای مالک!) کسی را به عنوان فرمانده نیروهای مسلح خود تعیین کن که نسبت به خدا و پیامبر و “رهبرت” مؤمن و خوشبین و از نظر اخلاقی نیز حلیم و بردبار و پاکترین سربازان باشد...”.
قبول رهبری
ارتش و فرماندهان آن علاوه بر تقوا باید امام و رهبر عادل و بر حق جامعه را قبول داشته باشند. این مطلب از جمله «... أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ...» که در بالا ذکر گردید استفاده میشود. یعنی، علاوه بر خدا و پیامبر، “امام” نیز باید مورد قبول سرباز باشد.
اطاعت از فرماندهی
در نظام ارتشی اسلام فرمانده مقام ویژهای دارد و همه اعضای ارتش و سربازان تحت امر باید از او اطاعت کنند و از فرمانده خود فرمان ببرند، لیکن این تبعیت و اطاعت تا آنجاست که فرامین او با حق و اصول اسلام مطابقت کند. در صورت ضدّیّت دستورات فرماندهی با اصول و عقاید اسلامی اطاعت از او واجب نیست. حتی در این صورت سربازان باید نهی از منکر کنند. علی(ع) هنگام نصب “مالکاشتر” به مقام استانداری و فرماندهی، برای مردم نوشت: «... فَاسْمَعُوا لَهُ، وأَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيما طَابَقَ الْحَقَّ، فإنَّه سَيْفٌ مِن سُيُوفِ اللَّه...»[۱۶]؛ “از او اطاعت کنید و حرفش را بشنوید تا آنجا که خلاف حق نباشد، چرا که او شمشیری از شمشیرهای خداست”.
فرمانده نیز باید “حلیم” باشد و نسبت به افراد تحت فرمان خود با چشم حقارت نگاه نکنند و آنان را از نظر حقوق انسانی - اجتماعی، “همشأن خود” بداند و گرامی بدارد. فرمانده نباید از نظر خوراک و مؤونه نسبت به سایرین برتری داشته باشد، بلکه باید میان همه آنها برادری و نظام “مُواسات” بر قرار باشد[۱۷].
درجه
در ارتش و سپاهیانی که پیامبر اسلام(ص) و علی(ع) تشکیل داده بودند “درجه” وجود نداشت و کسی برای درجه مفهومی قائل نبود، هر چند تقسیمات مختلف اداری و فرماندهی وجود داشت؛ مثلاً “پرچمداری” مقام مهمی بود. فرماندهی کل، مقام مهمی بود که وجود داشتند و مرسوم بودند. همچنین معاونت و جانشینی فرماندهی، مرسوم بود. پیامبر(ص) در بعضی از جنگها به احتمال اینکه فرمانده و پرچمدار شهید شوند تا سه سلسله فرمانده و پرچمدار را قبلاً تعیین میکرد که اگر فلانی شهید شد، به جای او چه کسی امر فرماندهی را بر عهده بگیرد. لیکن درجه، به مفهوم ارتشهای امروزی وجود نداشت.
البته درجه به مفهوم متداول امروزی اگر خود، هدف سرباز و ارتشی قرار نگیرد و به عنوان یک هدف مورد ستایش آنان نباشد، استعمال آن اشکالی ندارد اما در صورت هدفشدن درجه به عنوان عامل بازدارنده از تکامل اخلاقی و معنوی انسان و نیز عامل خدشهساز در “قصد قربت”، که در جهاد شرط است، نباید به کار گرفته شود. البته عدم استعمال و رسمیت درجه در سپاه و ارتش، به مفهوم عدم ضرورت تقسیمات اداری و تقسیم وظایف نمیباشد، بلکه این تقسیم وظایف ضرورت دارد، چنانکه در صدر اسلام مرسوم بود و قبول سلسله مراتب در نظام ارتش، غیر از قبول درجه است.
عضویت دائم و موقّت
در ارتش هم میتوان اعضای دائمی استخدام کرد و هم از مردم به طور نوبتی و موقّت برای تکمیل مستمر کادرها استفاده نمود. در صدر اسلام هر دو مورد مرسوم بوده و رواج داشته است[۱۸].[۱۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۴۸۵.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۳۲.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ «و بیگمان تنها سپاه ماست که پیروز است» سوره صافات، آیه ۱۷۳.
- ↑ بهاءالدین خرمشاهی، واژههای دخیل در قرآن مجید، ص۱۷۰. همو، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژهنامه، ص۶۹۰.
- ↑ حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۰۰.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۲۱۱-۲۱۲.
- ↑ «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّه حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وزَيْنُ الْوُلاةِ، وعِزُّ الدِّينِ، وسُبُلُ الأمْنِ، ولَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ، ثُمَّ لا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّه لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ به عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۲۸۵.
- ↑ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ «أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۳۸).
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۲۸۶.
- ↑ «... لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ...»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۸.
- ↑ «وَ لْيَكُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنُودِكَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ أَفْضَلَ عَلَيْهِمْ فِي بَذْلِهِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۵۳).
- ↑ ر.ک: النظم الاسلامیه، ص۴۹۱-۵۰۰.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۲۸۷.