تحریفناپذیری قرآن در حدیث: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
==[[روایات]] تحریفنما در منابع [[شیعی]]== | ==[[روایات]] تحریفنما در منابع [[شیعی]]== | ||
برخی<ref> اصول مذهبالشیعه، ج۱، ص۲۳۳، ۲۸۸؛ج۳، ص۱۲۸۱.</ref> بر این پندارند که در منابع [[شیعی]]، کهنترین منبعی که از چالشی در زمینه [[تحریفناپذیری قرآن]] پرده برانداخته، [[کتاب]] [[سلیم بن قیس]] از [[قرن اول]] هجری است که در ضمن سه [[حدیث]] درباره [[مصحف امام علی]]{{ع}}، گزارش داده است<ref> کتاب سلیم، ص۱۴۷.</ref>. این ادعا افزون بر مبتنی بودن بر [[اثبات]] انتساب کتاب حاضر به [[سلیم بن قیس]]<ref> نک: کتاب سلیم، ص۱۴۷.</ref> مبتنی بر [[اثبات]] تفاوت جوهری [[مصحف امام علی]]{{ع}} با متن [[قرآن]] موجود است. | |||
پس از [[کتاب سلیم]] کهنترین منبع در این باره، کتاب التحریف والتبدیل از [[محمد بن حسن صیرفی]] است. [[فضل بن شاذان]] متکلّم مشهور [[شیعی]] تنها متعرض [[احادیث]] تحریفنما در کتابهای [[اهل سنت]] شده و در [[مقام]] [[اعتراض]]، به شدت بر آنان خرده گرفته است<ref> الایضاح، ص۲۰۹ ـ ۲۲۹.</ref> در نیمه دوم [[قرن دوم]] باید از کتابهای القرائات<ref> رجال النجاشی، ص۸۰.</ref> از [[احمد بن محمد سیاری]]، کتاب التحریف [[احمد بن محمد بن خالد برقی]]<ref> رجال النجاشی، ص۷۶.</ref> و کتاب التنزیل من القرآن والتحریف [[علی بن حسن بن فضال]]<ref> رجال النجاشی، ص۲۵۷ ـ ۲۵۸.</ref> نام برد. برخی به استناد عنوان این کتابها، از [[گرایش]] به [[تحریف]] در میان مؤلفان آنها خبر میدهند<ref> فصل الخطاب، ص۲۵-۲۹.</ref>. | |||
صرف نظر از مباحث رجالشناسی درباره برخی از این افراد مانند سیاری که به اتفاق [[تضعیف]] شده است<ref>الفهرست، ص۵۱؛ رجال النجاشی، ص۲۵۸.</ref> و [[خالد برقی]] که از [[ضعفا]] [[روایت]] میکند و بر مراسیل [[اعتماد]] دارد<ref> الفهرست، ص۶۲؛ رجال النجاشی، ص۷۶.</ref> و استفاده خصوص [[تحریف قرآن]] از عناوین این کتابها "که لااقل درباره برخی مانند کتاب صیرفی و خالد برقی مشکوک است" و نیز اختلافی که در گزارش عناوین شماری از این کتابها در مدارک و اسناد به چشم میخورد مانند کتاب برقی که [[شیخ طوسی]] از آن با نام کتاب المعانی والتحریف<ref> الفهرست، ص۶۳.</ref> و [[ابن ندیم]] با نام کتاب معانی الاحادیث و التحریف یاد میکند<ref> الفهرست، ص۲۷۷.</ref>، باید برای [[اثبات]] [[گرایش]] آنان به [[تحریف]]، ثابت شود مراد آنان از عنوان [[تحریف]] و تبدیل، [[تحریف]] و تغییر در الفاظ [[قرآن]] است. هرچند هماکنون غیر از کتاب سیاری، کتابهای دیگر مفقودند؛ لکن با [[تأمل]] در مضامین [[روایات]] کتاب سیاری و نیز [[احادیث]] کتابهای دیگر که کم و بیش در لابه لای منابع متأخرتر آمده، میتوان با [[قاطعیت]] گفت که آنان عنوان [[تحریف]] را از [[متن احادیث]] برگرفتهاند. معنای اصطلاحی [[تحریف قرآن]] در لسان [[روایات]]، در [[تحریف]] [[معنوی]] یعنی حمل [[آیات]] بر خلاف مراد [[خدا]] [[ظهور]] دارد و با [[تفسیر به رأی]] مساوق است. | |||
[[تفسیر]] [[علی بن ابراهیم قمی]] نیز در فهرست منابع [[تحریف قرآن]] آمده و نوری، [[علی بن ابراهیم قمی]] را به استناد برخی [[روایات]] این تفسیر و عبارتی که در مقدمه آن آمده در شمار تحریفگرایان برشمرده است<ref> فصل الخطاب، ص۲۵؛ الصافی، ج۱، ص۵۲.</ref>. بیگمان کتابی که هماکنون در دسترس ماست از [[علی بن ابراهیم]] نیست، بلکه از [[علی بن حاتم قزوینی]] است که با عبارت "حدّثنی" از [[ابوالفضل العباس العلوی]] از [[علی بن ابراهیم]]، [[روایت]] میکند<ref> تفسیر قمی، ج۱، ص۵۵؛ تفسیر و مفسران، ج۲، ص۱۸۴.</ref>. مؤلف این [[تفسیر]] که [[شاگرد]] با واسطه [[علی بن ابراهیم]] است دست کم از سه تفسیری که در اختیارش بوده "[[تفسیر]] [[علی بن ابراهیم]]، [[تفسیر]] [[ابی الجارود]]<ref> نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۱۲۹، ۱۴۷؛ ج۲، ص۲۱، ۲۶.</ref>. [[زیاد بن منذر]] و [[تفسیر]] [[فرات]] [[کوفی]] که هم طبقه [[شیخ کلینی]] است به انضمام دیدگاههای خودش<ref> نک: همان، ج۱، ص۳۶۷؛ ج۲، ص۳۰۳.</ref> این مجموعه را تدوین کرده و چون بخشی از مطالب وی آرای [[علی بن ابراهیم]]<ref> نک: همان، ج۱، ص۳۲۷؛ ج۲، ص۲۰، ۱۰۱، ۱۱۱ </ref> یا با واسطه [[سند]] اوست<ref> نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۵۵، ۷۹، ۸۹؛ ج۲، ص۱۵۲، ۲۵۳ ـ ۲۵۶.</ref> به نام [[تفسیر]] [[علی بن ابراهیم قمی]] مشهور شده است<ref> برای آگاهی بیشتر نک: دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۷۰۰ ـ ۷۰۳.</ref>، بنابراین نمیتوان [[علی بن ابراهیم قمی]] را با استناد به این [[تفسیر]] در شمار تحریفگرایان قرار داد. | |||
افرادی، [[شیخ کلینی]] را با استناد به برخی از عناوین بابهای [[کتاب]] [[الکافی]] و پارهای از [[احادیث]] در این کتاب در زمره قائلان به [[تحریف]] قلمداد کردهاند<ref> فصل الخطاب، ص۲۵ ـ ۲۶؛ اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۷۷ ـ ۲۷۸؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۶۲.</ref>؛ لکن این ادعا اثباتپذیر نیست، چون اولاً شیوه [[شیخ کلینی]] در کافی بر نقد و رد [[روایات]] نیست. ثانیاً هرگز ذکر [[روایات]] در کتابی [[حدیثی]]، بیانگر [[اعتقاد]] مؤلف آن به یکایک مضامین آن [[روایات]] نیست، هرچند مؤلف ملتزم به [[نقل]] [[احادیث معتبر]] باشد، چون اعتبار [[سند حدیث]]، علت تامه برای اعتبار متن آن نیست، به ویژه اگر آن متن و به طور خاص در خود آن کتاب با متنی دیگر معارض باشد. | |||
جالب این است که در هیچیک از عناوین ابواب [[کتاب]] [[الکافی]] "که حکایت از دیدگاه [[شیخ کلینی]] دارد"، بابی با عنوان "[[تحریف]] القرآن" یا چیزی نزدیک به آن نمییابیم. آنان که خواستهاند از عناوین بابها چنین استفادهای کنند تنها به عنوانِ: {{متن حدیث|بَابُ أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ{{عم}} وَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّه}}<ref> ر. ک: الکافی، ج۱، ص۲۲۸.</ref> [[تمسک]] کردهاند؛ لکن این عنوان ارتباطی با [[تحریف]] به معنای مورد بحث ندارد، زیرا [[احادیث]] این باب درصدد بیان این نکتهاند که تنزیل و [[تأویل]]، [[علوم]] ظاهری و [[باطنی]] و تمام دانشهای [[قرآن]] نزد [[ائمه]]{{عم}} است و کسی همانند آنان نیست و هیچ یک در [[مقام]] بیان [[تحریف قرآن]] نیست<ref> ر. ک: الکافی، ج۱، ص۲۲۸.</ref>. شاهدش این است که در این عنوان، "جمع [[قرآن]]" را به تمام [[ائمه]] نسبت داده است و همه آنان در عصر [[نزول قرآن]] نبودند تا الفاظ [[قرآن]] را گرد آورند. شاید از همین روست که [[دانشمندان]] [[شیعه]] همچون [[شیخ صدوق]]، [[سید مرتضی]] و [[شیخ طوسی]] با آنکه [[کتاب]] [[الکافی]] نزد آنان بوده است<ref> من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۰۳، ۲۲۳؛ رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱؛ الفهرست، ص۶۱.</ref>، از [[روایات]] و نیز عناوین ابواب آن، [[تحریف قرآن]] را [[استنتاج]] نکردهاند، افزون بر این احادیثی که [[شیخ کلینی]] در باب {{متن حدیث|فِيهِ نُكَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِيلِ فِي الْوَلَايَة}}آورده و شماری از آنها مورد استناد [[محدث نوری]] و برخی سلفیان در [[تحریف]] قرار گرفته است<ref> فصلالخطاب، ص۲۵؛ اصول مذهبالشیعه، ج۱، ص۲۸۶؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۶۲ ـ ۶۳.</ref>، با [[ضعف]] [[سند]] و عدم تمامیت دلالت مواجه است، چنان که [[علامه مجلسی]] از این مجموعه تنها ۵ [[حدیث]]<ref>شمارههای ۱۷، ۷۲، ۷۴، ۸۰ و ۸۳.</ref> را صحیح میشناسد<ref> مرآة العقول، ج۵، ص۲ ـ ۱۶۰.</ref> و متن این [[احادیث]] با مسئله [[تحریف]] به معنای مورد بحث [[بیگانه]] است. | |||
پس از [[شیخ کلینی]]، باید از [[علی بن احمد کوفی]] نام برد. [[نجاشی]] ضمن آنکه او را غالی و بیشتر کتابهایش را [[فاسد]] میداند از کتابی از وی با عنوان التبدیل والتحریف یاد میکند<ref> رجال النجاشی، ص۲۶۵.</ref> ظاهراً [[ابن شهر آشوب]] همین کتاب را با نام "الرد علی أهل التبدیل و التحریف فیما وقع من أهل التألیف" آورده است<ref>معالم العلماء، ص۹۹.</ref>. مراد [[علی بن احمد کوفی]] از این عنوان، همسان با عناوین مشابه دیگر در نگاشتههای پیشینیان، [[تحریف]] [[معنوی]] است که بحث آن گذشت. | |||
آغاز دوره جدید در این عرصه که باید آن را دوره "نقد و نظر" نامید از [[شیخ صدوق]] آغاز میشود. شیخ صدوق به [[تأویل]] و توجیه [[احادیث]] تحریفنما پرداخته، با صراحت ضمن [[گواهی]] خود و سایر [[امامیه]] بر [[سلامت]] [[قرآن]] از [[تحریف]] میگوید: هرکس بگوید که ما [[امامیه]] [[قرآن]] را بیش از این مقدار موجود میدانیم دروغگوست<ref> الاعتقادات، ص۸۴؛ نیز نک: معانیالاخبار، ص۱۳۳.</ref>. از این موضع معلوم میشود در آن زمان اسناد [[تحریف قرآن]] به [[شیعه]] مطرح بوده است. | |||
شاید [[ابوالحسین عبدالرحیم بن محمد]]، مشهور به [[خیاط معتزلی]] نخستین کسی است که نسبت [[تحریف]] به زیاده را به [[شیعه]] داده است<ref> الانتصار، ص۳۷ ـ ۳۸، ۱۶۶ ـ ۲۳۱.</ref> همزمان با وی دیگر [[متکلم]] [[معتزلی]] [[ابو علی جبایی]] ـ بنا به [[نقل]] [[ابن طاووس]] ـ [[شیعه]] را [[معتقد]] به [[تحریف]]، [[تغییر]] و تبدیل و نقصان در [[قرآن]] دانسته است<ref> سعد السعود، ص۲۹۱.</ref>. [[ابوالحسن اشعری]] نیز میگوید: گروهی از [[امامیه]] تنها قائل به [[تحریف]] به نقیصهاند<ref> مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۴۷.</ref>. | |||
[[باقلانی]] از یک سو نسبت [[تحریف]] به [[کاستی]] را به روافض محرز دانسته و از سوی دیگر گفته است: اکثر [[شیعه]] به استناد سخن [[معصوم]]، بر عدم [[کاستی]] و عدم فزونی در [[قرآن]] [[باور]] دارند <ref> نکت الانتصار، ص۲۴۰ ـ ۲۴۱.</ref>. | |||
در ادامه اینگونه داوریهای بیمبنا که احتمالا متأثر از [[منازعات]] مذهبی نیز بوده است [[ابن حزم]] با اطلاع ناقص از دیدگاه [[مفسران شیعه]] مدعی شد که تمام [[امامیه]] به جز [[علی بن حسین بن موسی سید مرتضی]] و دو همراه وی [[ابویعلی الطوسی]] و [[ابوالقاسم الرازی]] بر این [[باور]] بودهاند که در [[قرآن]] دگرگونی پدید آمده، در آن چیزهایی افزوده شده و از آن فراوان کاسته و تبدیل شده است<ref> الفِصَل، ج۴، ص۱۸۲.</ref>، در حالی که در منابع [[شیعی]] موجود تا زمان [[ابن حزم]] بر عدم [[تحریف]] [[قرآنکریم]] تصریح شده است<ref> معانی الاخبار، ص۱۳۳؛ المسائل السرویه، ص۷۸؛ التبیان، ج۱، ص۳.</ref>. | |||
در عصر صفوی که تا حدودی [[فرصت]] برای جمعآوری و تدوین [[اخبار]] فراهم شد، [[روایات]] تحریفنما نیز در لابهلای [[منابع حدیثی]]<ref> نک: بحارالانوار، ج۸۹، ص۴۰ ـ ۷۷، ۱۱۴ ـ ۱۱۶.</ref>، [[تفسیر مأثور]]<ref> نک: البرهان، ج۱، ص۳۳، ۵۱ ـ ۵۳.</ref> و شرح [[اخبار]] قرار گرفتند و شمار بسیار اندکی از [[امامیه]] مانند [[سید نعمت اللّه جزایری]]<ref> الانوارالنعمانیه، ج۱، ص۹۷ ـ ۹۸، ۲۷۷؛ ج۲، ص۳۵۸.</ref> و فتونی<ref> مرآة الانوار، ص۸۳ ـ ۸۵.</ref> با استناد به این [[اخبار]]، به [[تحریف قرآن]] [[گرایش]] یافتند؛ لکن اکثر قریب به [[اتفاق]] [[امامیه]] همچنان بر توجیه [[احادیث]] در این زمینه پرداختند و بر [[تحریفناپذیری قرآن]] [[گواهی]] دادند. | |||
تنها [[کتاب]] [[فصل الخطاب]] [[نوری]] که به همین منظور نگاشته شده چالشی دیگر در این بستر [[تاریخی]] است. این کتاب مشتمل بر ۱۲ باب در [[تحریف قرآن]] است و در هر باب به روایاتی در این زمینه استناد شده است. بخشی از این [[روایات]] از منابع هر دو فریق است؛ مانند [[روایات]] تشابه امم و [[روایات]] درباره [[مصحف امام علی]]{{ع}} و بخشی ویژه روایات [[اهل سنت]] است؛ مانند [[روایات]] درباره [[مصحف]] [[عبداللّه بن مسعود]]، [[مصحف]] [[ابی بن کعب]]، [[روایات]] درباره کیفیت جمع [[قرآن]] پس از [[وفات]] [[پیامبر]]{{صل}}، جمع [[قرآن]] به دست [[عثمان]] و [[احادیث]] متنوعی دیگر از منابع [[اهل سنت]] بخشی از [[روایات]] این کتاب نیز به ذکر [[روایات]] در کتب شیعه اختصاص دارد؛ مانند ذکر نام [[جانشینان]] [[پیامبر]]{{صل}} در کتابهای پیشینیان؛ اخباری که به زعم [[محدث نوری]] به طور عام یا خاص در ظاهر بر [[تحریف]] دلالت دارند. | |||
[[محدث نوری]] به اعتراف خود در این راهی که پیموده تنهاست و ایشان در دیدگاه خود دچار تناقضگوییهای فاحش است<ref> سلامة القرآن من التحریف، ص۱۲۶ ـ ۱۳۰.</ref>. | |||
از جمله لغزشهای [[محدث نوری]] در این کتاب اسناد [[تحریف قرآن]] به صاحبان کتابهای [[حدیثی]] و [[تفاسیر]] [[روایی]] است<ref> فصل الخطاب، ص۲۵-۳۱.</ref>، حال آنکه [[شأن]] آنان، تنها جمعآوری [[احادیث]] است. | |||
قرآنپژوهان پس از [[تأمل]] در [[روایات]] کتاب فصلالخطاب به این نتیجه رسیدهاند که اولاً [[احادیث]] تکراری در این کتاب فراوان یافت میشود؛ [[احادیث]] گاهی با [[سند]] و گاهی بدون [[سند]] [[نقل]] شدهاند، بنابراین شمار واقعی این [[احادیث]] به مراتب کمتر از آن است که در نگاه نخست به چشم میخورد<ref> نک: آلاء الرحمن، ج۱، ص۶۵؛ صیانة القرآن من التحریف، ص۲۳۹ ـ ۲۸۶.</ref>. ثانیاً بیشتر [[احادیث]] این کتاب از نظر [[سند ضعیف]] و مجعولاند و راویانشان در [[دانش]] [[رجال]] ضعیف، متهم، و مجهول قلمداد شدهاند؛ مانند [[احمد بن محمد سیاری]]<ref> رجال النجاشی، ص۸۰؛ لسان المیزان، ج۱، ص۲۵۲.</ref>، [[سهل بن زیاد آدمی]]<ref> نک: معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۵۴.</ref>، [[ابراهیم بن اسحاق نهاوندی]]<ref> نک: معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۵۴.</ref>، [[حسین بن حمدان خصیبی]]<ref> نک: معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۲۴۴.</ref>، [[محمد بن علی ابوسمینه کوفی]]<ref> نک: معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۳۲۰-۳۲۱.</ref>، [[محمد بن سلیمان دیلمی]]<ref> نک: معجم رجال الحدیث، ص۱۳۶.</ref>، [[حسن بن علی بن ابیحمزه]]<ref> نک: معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۱۷، القرآن و روایات المدرستین، ج۳، ص۱۳۱ ـ ۱۳۶.</ref>. ثالثاً بسیاری از مصادر [[محدث نوری]] که این [[روایات]] را از آنها گرفته در عرف محققان جای چون و چرای فراوان دارد. دلالت این [[احادیث]] بر [[تحریف]] به معنای مورد بحث نیز، ناقص است<ref> صیانة القرآن، ص۲۱۴ ـ ۲۳۷؛ البیان، ص۲۲۹ ـ ۲۳۵.</ref>. | |||
به هر روی در این [[اخبار]] به جز چند مورد اندک که دارای [[سند]] معتبرند در غالب موارد در سلسله [[سند]] آنها افرادی قرار دارند که [[دانشمندان]] [[رجال]] آنها را ضعیف الحدیث، فاسدالمذهب، [[دروغگو]]، متهم در [[دین]]، غلوّکننده و... نامیدهاند، افزون بر آن مراد از [[تحریف]] در بیشتر این [[احادیث]]، [[تحریف]] [[معنوی]] و نقصان در [[تفسیر]] و بیان [[آیات قرآن]] است که با [[تحریف]] لفظی [[قرآن]] ارتباطی ندارد<ref> القرآن و روایات المدرستین، ج۳، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳، ۸۴۷.</ref> در صورتی هم که نتوان تأویلی درست برای آنها یافت، ناگزیر به [[دلیل]] [[تعارض]] با [[ادله]] [[سلامت]] [[قرآن]] از [[تحریف]] ساقط خواهند بود. | |||
به همین جهت اکثر [[مفسران شیعه]] به [[عدم تحریف قرآن]] [[باور]] دارند<ref> نک: بحرالفواید، ج۱، ص۹۸ ـ ۹۹.</ref> و دیدگاه رایج در میان [[دانشمندان]] [[شیعی]] بر عدم [[تحریف]] [[قرآنکریم]] است. جمعی از بزرگان [[شیعه]] که به این مطلب تصریح کردهاند عبارتاند از: [[ابوجعفر صدوق]]<ref> الاعتقادات، ص ۸۴؛ معانی الاخبار، ص ۱۳۳.</ref>، [[شریف رضی]]<ref> حقائقالتأویل، ص۱۶۸؛ سلامةالقرآن منالتحریف،ص ۱۳۵ ـ ۱۳۶.</ref>، [[شیخ مفید]]<ref> مسائلالسرویه، ص۸۳ ـ ۸۴؛ اوائل المقالات، ص۸۰-۸۱.</ref>، [[شریف مرتضی]]<ref> الذخیره، ص۳۶۱ ـ ۳۶۴.</ref>، [[شیخ طوسی]]<ref> التبیان، ج۱، ص۳.</ref>، [[ابوالفتوح رازی]]<ref> روض الجنان، ج۱۱، ص۳۱۱.</ref>، [[شیخ طبرسی]]<ref> مجمع البیان، ج۱، ص۴۳؛ جوامع الجامع، ج۱، ص۶۹۸.</ref>، [[ابن ادریس حلی]]<ref> المنتخب فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص۲۴۶.</ref>، [[ابن شهر آشوب]]<ref> متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۷۷.</ref>، [[عبدالجلیل قزوینی رازی]]<ref> کتاب نقض، ص۲۹۱.</ref>، [[علیبن طاوس]]<ref> سعد السعود، ص۲۹۱.</ref>، [[سدید الدین رازی]]<ref> المنقذ، ص۴۷۶ ـ ۴۸۰.</ref>، [[محمد بن حسن شیبانی]]<ref> نهج البیان، ج۳، ص۱۸۴.</ref>، [[علامه حلی]]<ref> نک: التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۱.</ref>، [[فاضل مقداد سیوری]]<ref> کنزالعرفان، ج۱، ص۵.</ref>، [[بیاضی عاملی]]<ref> الصراط المستقیم، ج۱، ص۴۵.</ref>، [[کمال الدین کاشفی]]<ref> مواهب علیه، ج۲، ص۳۳۵ ـ ۳۳۶.</ref>، [[علی بن عبدالعالی]] (محققثانی)<ref> التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۱.</ref>، [[ملا فتح الله کاشانی]]<ref> منهج الصادقین، ج۵، ص۱۵۴.</ref>، [[محقق اردبیلی]]<ref> مجمع الفائده، ج۲، ص۲۱۷ ـ ۲۱۸.</ref>، [[محمد بن علی نقی شیبانی]]<ref> مختصر نهج البیان، ص۲۶۲.</ref>، [[ابوالمحاسن جرجانی]]<ref> تفسیر گازر، ج۵، ص۱۲۸.</ref>، [[ابو فیض ناکوری]]<ref> سواطع الالهام، ج۳، ص۲۱۴.</ref>، [[قاضی نورالله شوشتری]]<ref> آلاء الرحمن، ج۱، ص۶۴-۶۵، اظهار الحق، ص۳۵۵.</ref>، [[شیخ بهائی]]<ref> زبدة الاصول، ص۸۶.</ref>، [[صدرالمتألّهین]]<ref> شرح اصول کافی، ج۱۱، ص۳۷۸؛ اسفار، ج۷، ص۲۲، ۵۲؛ اظهار الحق، ص۳۵۵.</ref>، [[فاضل تونی]]<ref> الوافیه، ص۱۴۸.</ref>، [[محمد محسن فیض کاشانی]]<ref> الاصفی، ج۱، ص۶۲۶؛ المحجة البیضاء، ج۲، ص۲۶۳.</ref>، [[شریف لاهیجی]]<ref> تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۶۵۸ ـ ۶۵۹.</ref>، [[شیخ حرّ عاملی]]<ref> اظهار الحق، ص۳۵۵، الفصول المهمه، ص۲۴۴.</ref>، [[محمد بن مرتضی کاشانی]]<ref> الصافی، ج۱، ص۵۱.</ref>، [[محمد بن محمد رضا قمی مشهدی]]<ref> کنزالدقائق، ج۷، ص۱۰۴.</ref>، [[شیخ جعفر کبیر]]<ref> کشف الغطاء، ص۲۹۹.</ref>، [[سید محسن کاظمی]]<ref> بحرالفوائد، ج۱، ص۹۹؛ التحقیق فی نفیالتحریف، ص ۲۵ ـ ۲۶.</ref>، [[سید محسن طباطبایی]]<ref> التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۶.</ref>، [[ابراهیم کلباسی]]<ref> التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۶.</ref>، [[سید حسین کوه کمری]]<ref> التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۷.</ref>، [[محقق تبریزی]]<ref> نک: صیانة القرآن، ص۶۹.</ref>، [[سید محمد حسین شهرستانی]]<ref> التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۷.</ref>، [[محمد حسن آشتیانی]]<ref> بحرالفوائد، ج۱، ص۹۹.</ref>، [[سید محمد جواد حسینی عاملی]]<ref> مفتاح الکرامه، ج۴، ص۶۹۰-۶۹۱.</ref>، [[محمد جواد بلاغی نجفی]]<ref> آلاء الرحمن، ج۱، ص۶۵ ـ ۶۷.</ref>، [[محمد صادق موسوی خوانساری]]<ref> ضیاء التفاسیر، ج۱، ص۴۶۵.</ref>، [[محمد حسین کاشف الغطاء]]<ref> اصل الشیعة و اصولها، ص۲۵۴.</ref>، [[سید محسن امین عاملی]]<ref> اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۱.</ref>، [[محمد نهاوندی]]<ref> نفحات الرحمان، ج۱، ص۱۴.</ref>، [[میر جعفر علوی حسینی]]<ref> کشف الحقائق، ج۲، ص۸۰.</ref>، [[سید شرف الدین عاملی]]<ref> الفصول المهمه، ص۲۴۱-۲۴۶.</ref>، [[عبدالحسین امینی]]<ref> الغدیر، ج۳، ص۱۰۱.</ref>. | |||
در قرن پانزدهم بررسیها درباره [[تحریفناپذیری قرآن]] ژرفتر و گستردهتر شد؛ از جمله میتوان از [[علامهطباطبایی]]<ref> ر. ک: المیزان، ج۱۲، ص۱۰۴ ـ ۱۳۳.</ref>، [[امام خمینی]]<ref> تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۶۵؛ انوارالهدایه، ص۲۴۲ ـ ۲۴۷.</ref>، [[آیة الله]] [[سید ابوالقاسم خویی]]<ref> البیان، ص۱۹۷-۲۳۵.</ref> یاد کرد و از جمله تألیفهای مستقل در این زمینه میتوان به: [[صیانة القرآن من التحریف (کتاب)|صیانة القرآن من التحریف]] [[محمد هادی معرفت]]، [[حقائق هامة حول القرآن الکریم (کتاب)|حقائق هامة حول القرآن الکریم]] [[سید جعفر مرتضی عاملی]] [[التحقیق فی نفی التحریف (کتاب)|التحقیق فی نفی التحریف]] [[سید علی میلانی]]، [[نزاهت قرآن از تحریف (کتاب)|نزاهت قرآن از تحریف]]، [[جوادی آملی]]، [[تدوین القرآن (کتاب)|تدوین القرآن]] [[علی کورانی]] اشاره کرد<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۷، ص۳۰۲ - ۳۳۵.</ref>. | |||
==[[روایات]] تحریفنما در منابع [[اهل سنت]]== | ==[[روایات]] تحریفنما در منابع [[اهل سنت]]== | ||
در منابع و مدارک [[اهل سنت]]، کهنترین منبعی که از چالشی در [[تحریفناپذیری قرآن]] حکایت میکند، [[موطأ مالک بن انس]] است؛ مالک با [[سند]] خود از [[عایشه]] چنین [[نقل]] میکند: از جمله [[آیات قرآن]] [[آیه]] {{عربی|" خَمسُ رَضَعات معلومات یحرِمنَ"}} بود. [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که این [[آیات]] از [[قرآن]]، قرائت میشد<ref> الموطاء، ج۲، ص۶۰۸.</ref> و از [[مالک بن انس]] [[نقل]] شده که چون اوایل [[سوره]] [[برائت]] ساقط شد، در پی آن {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ}} هم افتاد و این ثابت است که حجم [[سوره]] [[برائت]] به اندازه [[سوره بقره]] بوده است<ref> الاتقان، ج۱، ص۱۴۲.</ref>. | |||
پس از آن در [[منابع حدیثی]] متقدم [[اهل سنت]] از قبیل [[صحاح]]<ref> صحیح البخاری، ج۸، ص۲۶؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۰؛ صحیح ابن خزیمه، ج۱، ص۲۸۰.</ref>، مسانید<ref> مسنداحمد، ج۴، ص۳۶۸؛ مسندابیداود، ص۱۲؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۷۰.</ref> و [[سنن]]<ref> السنن الکبری، ج۸، ص۲۱۱؛ المصنف، صنعانی، ج۲، ص۹۱؛ ج۳، ص۳۶۵.</ref> کم و بیش احادیثی به چشم میخورند که در ظاهر بر [[تحریف قرآن]] دلالت دارند. پس از [[قرن سوم]] نیز [[نسائی]]<ref> نک: سنن النسائی، ج۴، ص۲۷۱.</ref>، [[طبری]]<ref> نک: جامعالبیان، ج۹، ص۱۸؛ ج۱۷، ص۱۳۱؛ ج۱۸، ص۸۷.</ref>، [[طبرانی]]<ref> نک: المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۹۳.</ref> و [[حاکم نیشابوری]]<ref> المستدرک، ج۲، ص۴۱۵، ۵۳۱.</ref> [[روایات]] تحریفنما را در کتابهایشان [[نقل]] کردهاند. | |||
بررسی تفصیلی [[دانشمندان]] [[اهلسنت]] درباره اسانید و توجیه مضامین گوناگون این [[احادیث]] همزمان با صدور این [[روایات]] نیست. این بررسیها به زمانهای متأخرتر تعلّق دارند. قراین و شواهد نشان میدهند این رویکرد در [[قرن سوم]] یعنی همزمان با تدوین [[صحاح]]، مسانید و [[سنن]] شکل گرفته است. به نظر میرسد [[قاسم بن سلام]] نخستین گام را در کتاب [[فضائل]] القرآن در این زمینه برداشته است. وی پس از ذکر بخشی از این [[اخبار]] مینویسد: این امور "مواردی که بر نقصان در [[قرآن]] دلالت میکنند" مانند تعبیر {{عربی|"صَلَاةَ الْعَصْر"}} در [[آیه]] ۲۳۸ [[سوره بقره]]: {{متن قرآن|حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى}} در [[تفسیر قرآن]] به کار میآیند<ref>فضائل القرآن، ص۱۹۵.</ref>. [[ابن سلام]] کتابی دیگر با نام الناسخ والمنسوخ نگاشته است که [[ابو جعفر نحاس]] ضمن اشاره به مطالب آن از نوعی از [[نسخ]] نیز یاد میکند و آن این است که آیهای نازل شود و مدتی هم [[تلاوت]] گردد. سپس [[تلاوت]] آن [[آیه نسخ]] شود؛ ولی حکمش باقی باشد<ref> الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۴۳۴-۴۳۶.</ref>. این عبارت سندی [[تاریخی]] درباره نظریه معروف "نسخ تلاوت و نه [[حکم]] [[آیه]]" و همواره در توجیه [[احادیث]] [[تحریف]] به نقیصه مورد توجه [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] بوده است، هرچند [[ابو جعفر نحاس]] از [[پذیرش]] این نظریه سرباز زده و خود راه حلی دیگر برای این [[روایات]] نشان داده است<ref> الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۴۳۸.</ref>. | |||
در این میان کتاب [[تأویل]] مشکل القرآن از [[ابن قتیبه]] که به [[انگیزه]] دفع [[شبهات]] و [[دفاع]] از ساحت [[قرآن]] نگاشته شده<ref> تأویل مشکل القرآن، ص۲۳.</ref>، جایگاهی ویژه دارد. وی در این کتاب به توجیه [[احادیث]] وجود لحن و [[خطا]] در [[قرآن]]<ref>تأویل مشکل القرآن، ص۵.</ref> که به نوعی با [[تحریف]] در الفاظ [[قرآن]] پیوند میخورند و نیز به [[تأویل]] و توجیه اخباری پرداخته است که از تفاوت [[مصحف]] [[ابن مسعود]] و [[ابی بن کعب]] با [[مصحف]] موجود، حکایت میکنند<ref> تأویل مشکل القرآن، ص۴۳، ۴۷.</ref>. در طلیعه [[قرن چهارم]] تلاشهای [[طبری]] در این زمینه ارج نهادنی است<ref> نک: جامعالبیان، ج۹، ص۱۸ ـ ۱۹.</ref>. | |||
کوشش [[اهل سنت]] برای [[اثبات]] [[سلامت]] [[قرآن]] از [[تحریف]] که با توجیه [[احادیث]] تحریفنما از [[قرن سوم]] آغاز شده، همچنان تا عصر حاضر ادامه دارد. اگر برخلاف پندار برخی که راه [[افراط]] پیموده، صاحبان کتب [[حدیثی]] را به [[دلیل]] گزارش [[احادیث]] تحریفنما، از قائلان به [[تحریف]]، به شمار میآورند<ref> نک: اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۲۶ ـ ۲۲۸؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۵۷؛ الشیعة و القرآن، ص۲۴ ـ ۲۵.</ref>، به [[اعتدال]] [[حکم]] کنیم و نیز از نقدهای جدی بر علاجهای [[احادیث]] تحریفنما چشم بپوشیم، تنها باید [[تفکر]] [[ابن شنبوذ بغدادی]] را چالشی در این بسترِ یکسان به حساب آوریم؛ وی که مُقری [[بغداد]] بوده و در فهرست [[قاریان]] چهاردهگانه به شمار میآید<ref> نک: اتحاف فضلاء البشر، ج۱، ص۷۵ ـ ۷۷.</ref> [[قرآن]] را بر قرائتهای شاذّ میخوانده و بر این پندار بوده است که [[عثمان]] نتوانست همه [[قرآن]] را جمعآوری کند، ۵۰۰ حرف از [[قرآن]] موجود ساقط شده و [[صحابه]] نیز چیزهایی بر [[قرآن]] افزودهاند<ref> تفسیر قرطبی، ج۱، ص۸۱؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۹۶؛ المرشد الوجیز، ص۱۸۷.</ref>. [[عبدالوهاب بن احمد شعرانی]] نیز در [[قرن دهم]] ادعا میکند که اگر در دلهای [[ناتوان]] [[شک و تردید]] نمیافتاد تمام آنچه را که از [[مصحف]] [[عثمان]] ساقط شده بیان میکردم<ref> نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۲۲.</ref> در عصر حاضر نیز [[محمد الخطیب]] در کتاب خود، الفرقان به این پندار دامن زدهاست. | |||
#'''نقصان در جمع [[قرآن]]:'''برخی جمع [[قرآن]] توسط [[خلیفه اول]] را به طور طبیعی موجب وقوع [[تحریف]] به نقیصه و تغییر در [[قرآن]]<ref> فصل الخطاب، ص۱۴۱.</ref> و [[توحید]] مصاحف به دست [[عثمان]] را نیز، | اما قاطبه [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] بر [[تحریف]] ناپذیری [[قرآن]] [[گواهی]] دادهاند؛ از جمله آنان [[احمد بن محمد ثعلبی]]<ref> تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۳۳۱.</ref>، [[ابن حزم اندلسی]]<ref> الفصل فیالملل، مج ۳، ج۴، ص۱۸۲.</ref>، [[علی بن احمد الواحدی]]<ref> الوسیط، ج۳، ص۴۰.</ref>، [[حسین بن مسعود بغوی]]<ref> تفسیر بغوی، ج۳، ص۴۴.</ref>، [[جارالله محمود زمخشری]]<ref> الکشاف، ج۲، ص۵۷۲.</ref>، [[قاضی عیاض بن موسی]]<ref> الشفا بتعریف حقوق المصطفی{{صل}}، ج۲، ص۳۰۴ ـ ۳۰۵.</ref>، [[عبدالحق بن عطیه اندلسی]]<ref> المحرر الوجیز، ج۱۰، ص۱۱۲.</ref>، [[فخرالدین رازی]]<ref> التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۱۶۰.</ref>، [[محمد بن احمد قرطبی]]<ref> تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۵.</ref>، [[عبدالله بن احمد نسفی]]<ref> تفسیر نسفی، ج۲، ص۲۶۹.</ref>، [[اسماعیل بن کثیر دمشقی]]<ref> تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۵۶۷.</ref>، [[عبدالله بیضاوی]]<ref> تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۶۲.</ref>، [[محمد بن جزری]]<ref> النشر، ج۱، ص۱۲ ـ ۱۴.</ref>، [[جلال الدین سیوطی]]<ref> تفسیر جلالین، ص۲۶۵.</ref>، [[محمد شوکانی]]<ref> فتح القدیر، ج۳، ص۱۲۲.</ref>، [[محمود آلوسی]]<ref> روح المعانی، ج۱، ص۴۵.</ref>، [[سید قطب]]<ref> فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۲۷ ـ ۲۱۲۹.</ref> و دیگراناند که بسیارند. | ||
مجموع [[روایات]] تحریفنما را در منابع [[اهل سنت]] که از ظاهر آنها استفاده [[تحریف]] میشود در ۵ محور بررسی میکنیم: | |||
#'''وجود لحن و [[خطا]] در [[قرآن]]:'''وجود لحن و [[خطا]] در [[قرآن]] به نوعی با [[تحریف]] در الفاظ [[وحی]]، پیوند دارد. در این زمینه چندین [[حدیث]] در منابع [[اهل سنت]] به چشم میخورد؛ از جمله [[حدیثی]] از [[ابن عروه]] که از پدرش چنین [[نقل]] میکند: از [[عایشه]] درباره [[خطا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ}}<ref>سوره طه، آیه:۶۳.</ref>. بنا به [[قرائت]] [[ابن کثیر]] که {{متن قرآن|إِنْ}} را مشدد خوانده و از [[خطا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref> امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم؛ سوره نساء، آیه:۱۶۲.</ref> و از [[خطا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref> بیگمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند؛ سوره مائده، آیه:۶۹.</ref> پرسیدم. گفت: این کار کاتبان [[وحی]] است که در [[نگارش]] [[قرآن]] به [[خطا]] رفتهاند ["باید به جای هذان، المقیمین، والصابئون، به ترتیب هذین، المقیمون، والصابئین باشد"<ref> فضائل القرآن، ص۱۶۱ ـ ۱۶۲؛ نک: جامع البیان، ج۶، ص۳۴.</ref> [[سُیوطی]] احادیثی دیگر درباره [[خطا]] در [[نگارش]] برخی از کلمات [[قرآن]]، [[نقل]] کرده است<ref> نک: الاتقان، ج۱، ص۱۶۵ ـ ۱۶۹.</ref> از [[عثمان]] نیز [[نقل]] میکنند که وی پس از نظر در [[قرآن]] گفت: در [[نگارش]] آن [[خطا]] میبینم؛ لکن [[عرب]] با [[طبیعت]] زبان خود آن را درست خواهد کرد<ref> تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۰۱۳؛ محاضرات الادباء، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. برخی از [[اهل سنت]] علت این [[خطا]] را عدم مهارت کاتبان دانستهاند<ref> محاضرات الادباء، ج۲، ص۴۴۹.</ref>؛ لکن اکثر آنان این نوع [[احادیث]] را [[خبر واحد]]، [[غریب]]، و غیر قابل [[اعتماد]] میشناسند و مواردی که بر حسب ظاهر، [[خطا]] در [[نگارش]] محسوب میشود رسمالخط ویژه [[قرآن]] با حکمتی نهفته در آن میدانند که شواهدی فراوان در زبان [[عرب]] نیز آن را [[همراهی]] میکند<ref> نک: جامعالبیان، ج۶، ص۳۶، تفسیرابنکثیر، ج۱،ص۲۹۸، ج۳، ص۱۶۵؛ روح المعانی، ج۶، ص۲۹۳ـ۲۹۴.</ref>. [[فخر رازی]] میگوید: [[مصحف]] موجود به [[تواتر]] از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] شده است، بنابراین چگونه ممکن است در آن لحن باشد<ref> التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۰۶.</ref>. درباره سه آیهای نیز که به [[اعراب]] آن اشکال شده [[مفسران]] پاسخ دادهاند<ref> نک: الکشاف، ج۱، ص۵۹۰، ۶۶۰؛ ج۳، ص۷۲؛ روحالمعانی، ج۱، ص۵۴ ـ ۵۵.</ref>. | |||
#'''تغییر برخی از کلمات [[قرآن]]:''' [[ابن ابی داود سجستانی]] از طریق [[عَبّاد بن صُهَیب]] میگوید: حجاج ۱۱ مورد از حروف برخی از کلمات [[قرآن]] را تغییر داد<ref> المصاحف، ص۲۸۰؛ نیز نک: نکت الانتصار، ص۳۹۹.</ref>. افزون بر آنکه اکثر این موارد از مقوله قرائاتاند<ref> نک: آراء المستشرقین، ج۱، ص۴۳۰ ـ ۴۳۱.</ref> این تغییر، افسانهای بیش نیست، چون اولا "ابن ابی داود" این قصه خیالی را از قول [[عَبّاد بن صُهَیب بصری]] از [[عَوف بن ابی جمیله]] [[نقل]] کرده است و عبّاد عادتاً نمیتواند [[راوی]] عَوف به شمار رود و [[دانشمندان]] [[رجال]] شناس نیز وی را از [[راویان]] عَوف ندانستهاند<ref> تهذیب الکمال، ج۲۲، ص۴۳۸-۴۳۹.</ref>، افزون بر آن عبّاد در نزد [[دانشمندان]] [[رجال]] شناس ضعیف و حدیثش متروک است<ref> الجرح والتعدیل، ج۶، ص۸۱-۸۲؛ لسان المیزان، ج۳، ص۲۳۰؛ تاریخ الاسلام، ج۱۵، ص۱۹۸-۱۹۹.</ref>. ثانیاً در عصر [[حجّاج]] چنین امری عادتاً محال است، زیرا در آن عصر [[قرآن]] در سینهها و کتابها به صورت گسترده در آفاق منتشر شده، هرگز امکان جمعآوری و دست بردن در آن نبوده است<ref> البیان، ص۲۱۹.</ref>. بنابراین بر فرض صحت چنین روایاتی شاید در [[مصحف]] شخصی [[حجّاج]] چنین نابسامانیهایی بوده و وی آنها را با [[الگو]] برداری از دیگر مصاحف، [[تغییر]] داده است؛ ولی دیگران به عمد برای کاستن از [[منزلت]] [[قرآن]] یا به [[اشتباه]]، به تمام مصاحف نسبت دادهاند<ref> نک: القرآن و روایات المدرستین، ج۲، ص۶۹۳ ـ ۶۹۷.</ref>. | |||
#'''فراموش شدن برخی [[آیات]]:'''[[احادیث]] بیانگر این مضمون در [[مصادر اهل سنت]] از کمیت بیشتری برخوردارند، چنان که از قول [[عمر بن خطاب]] [[نقل]] شده که قرآن۱۰۲۷۰۰۰ حرف دارد<ref> نک: الاتقان، ج۱، ص۱۵۲؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۴۲۲.</ref>؛ یعنی باید بیش از ۳/ ۲ [[قرآن]] از دست رفته باشد<ref> البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۴۹.</ref>. [[قاسم بن سلام]] نیز به [[نقل]] از [[عبدالله بن عمر]] چنین [[نقل]] میکند: هیچکس از شما نمیتواند ادعا کند تمام [[قرآن]] نزد اوست... بیشتر [[قرآن]] از دست رفته است<ref> فضائلالقرآن، ص۱۹۰؛ الاتقان، ج۲، ص۵۲.</ref>. در روایتی [[ابو موسی اشعری]] از سورهای شبیه [[سوره]] [[برائت]] در زمان [[پیامبر]]{{صل}} یاد میکند که به جز یک [[آیه]]، همه آن را فراموش کرده است. همو از [[سوره]] دیگری شبیه به مُسبّحات سخن میگوید که جز یک [[آیه]]، همه آن را فراموش کرده است<ref> صحیح مسلم، ج۳، ص۵۳۰؛ فضائل القرآن، ص۱۹۲.</ref> از [[حذیفة بن یمان]] [[نقل]] شده که حجم [[سوره]] [[برائت]] سه<ref> الدرالمنثور، ج۴، ص۱۲۱.</ref> یا ۴ برابر حجم کنونی آن بوده است<ref> الدرالمنثور، ج۴، ص۱۲۰، المستدرک، ج۲، ص۳۳۱.</ref>. در روایتی دیگر از [[مالک بن انس]] این [[سوره]] از نظر حجم همانند [[سوره بقره]] یاد شده است که [[آیه]] {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ}} به همراه [[آیات]] آغازین آن ساقط شده است<ref> الاتقان، ج۱، ص۱۴۲.</ref>. این پندار درباره [[سوره]] احزاب نیز هست<ref> نک: الدرالمنثور، ج۵، ص۱۸۰؛ فضائل القرآن، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ المستدرک، ج۲، ص۴۱۵.</ref>. [[احمد بن حنبل]]<ref> مسند ابی داود، ج۵، ص۱۳۱ ـ ۱۳۲.</ref> و دیگران<ref> نک: المستدرک، ج۲، ص۵۳۱؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۴۰.</ref> به [[نقل]] از [[اُبی بن کعب]] مینویسند: در ضمن [[سوره]] [[بینه]] [[آیات]] دیگری نیز بوده است. [[ترمذی]] این [[حدیث]] را "[[حسن]] صحیح" میشناسد<ref> سنن الترمذی، ج۵، ص۳۷۰.</ref> و [[راغب اصفهانی]] میگوید: "[[ابن مسعود]] در [[مصحف]] خود تعبیر {{عربی|"لَوْ كَانَ لِابْنِ آدَمَ"}} را نگاشته بود<ref> محاضرات الادباء، ج۲، ص۴۴۸.</ref>. در چند [[روایت]] منقول از [[امام علی]]{{ع}}<ref> فضائل القرآن، ص۱۸۹.</ref> و [[عایشه]]<ref> الموطأ، ج۲، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۰؛ مسند احمد، ج۴، ص۳۶۸.</ref> و [[عمر]] از آیاتی یاد شده است که از [[قرآن]] ساقط شدهاند<ref> الدرالمنثور، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. بنا به [[نقلی]] [[عمر]] جملهای را که در آن حد رجم ذکر شده است از [[قرآن]] میدانست و میگفت: اگر گفته نمیشد [[عمر]] در [[مصحف]] چیزی افزوده، با دست خود آن را در [[مصحف]] مینگاشتم<ref> صحیح البخاری، ج۸، ص۱۱۳؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۱۶۲-۱۶۳؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۷۰.</ref>. در میان برخی از این [[روایات]] نیز سخن از حذف و [[تبدیل کلمات]] و عبارات در برخی از [[آیات]] به چشم میخورد<ref> نک: فتحالباری، ج۱۱، ص۲۱۷؛ کنزالعمال، ج۲، ص۵۶۹، ۵۹۴.</ref>. [[قاسم بن سلاّم]] ۱۲۴ مورد از آنها را در باب "الزوائد من الحروف التی خولف بها الخط فی القرآن" گرد آورده است<ref> فضائل القرآن، ص۱۶۲-۱۹۰؛ الاتقان، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۵؛ روح المعانی، ج۱، ص۴۶.</ref>. هرچند [[اهل سنت]] درباره صحت و سقم سندهای این [[روایات]] [[اختلاف]] نظر دارند<ref> نک: مقدمتان فی علوم القرآن، ص۸۳؛ المحلی، ج۱۰، ص۱۴ ـ ۱۶؛ الناسخ والمنسوخ، ج۱، ص۴۳۸.</ref>؛ لکن به اتفاق، محتوای این [[احادیث]] را دال بر [[تحریف]] در الفاظ [[قرآن]] ندانسته، با توجه به قراین و شواهد، آنها را فراخور مضامینشان توجیه کردهاند. جمعی از [[اهل سنت]] مضامین این [[احادیث]] را از جنس [[تفسیر]] و [[معانی قرآن]] میشناسند<ref> فضائلالقرآن، ص۱۹۵.</ref> و جمعی آنها را حمل بر [[سنت]] میکنند؛ مانند نحّاس که درباره [[حدیث]] رجم میگوید:... آن سنّتی ثابت است<ref> الناسخ والمنسوخ، ج۱، ص۴۳۸؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۷۹.</ref>. شماری دیگر مانند [[زبیدی]]<ref> مقدمتان فی علوم القرآن، ص۸۵.</ref> و [[مسلم]]<ref> صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۰؛ صحیحابنحبان، ج۸، ص۲۸.</ref> و برخی دیگر نیز درباره [[آیه]] مزعومه {{عربی|"لَوْ كَانَ لِابْنِ آدَمَ"}} همین دیدگاه را دارند. برخی دیگر از [[اهل سنت]] این احادیث را در زمره [[وحی]] غیر [[قرآنی]] "[[حدیث قدسی]]" قلمداد میکنند<ref> تأویل مختلف الحدیث، ص۲۹۲؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۸۵ ـ ۸۶.</ref>. حمل این [[احادیث]] بر [[جعل]] یا خطای [[راوی]]، راه حلی دیگر است<ref>روح المعانی، ج۱۲، ص۲۱۷؛ سلامة القرآن من التحریف، ص۲۰۶.</ref>. عدهای نیز آنها را منسوخ التلاوه میشمارند. [[دانشمندان]] مسلمان به اتفاق و بدون تردید، این سنخ [[روایات]] را چنانچه تأویلی مناسب نداشته باشند [[باطل]] شمردهاند. از جمله قدمای [[امامیه]] میتوان به [[فضلبن شاذان]] در ردّ نسبتی که به [[ابن مسعود]] درباره معوّذتین دادهاند<ref> الایضاح، ص۲۲۹.</ref>، [[سید مرتضی]]<ref> نک: سلامة القرآن من التحریف، ص۲۲۶.</ref> و [[طبرسی]] در ردّ و ابطال وجود [[خطا]] در الفاظ [[قرآن]]<ref> مجمع البیان، ج۱، ص۸۳-۸۴.</ref>، [[علی بن طاووس حلی]] در نقد پندار زیادت [[آیه بسمله]] در [[قرآن]]<ref> سعد السعود، ص۲۹۲.</ref>، [[علامه حلی]] در بررسی و نقد سورههای [[خلع]] و حفد<ref> تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۶۳.</ref> اشاره کرد. از جمله متأخران نیز میتوان [[شیخ]] [[محمد جواد بلاغی]]<ref> آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۲۷ ـ ۲۲۸؛ الهدی الی دین المصطفی{{صل}}، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴.</ref>، [[علامه طباطبایی]]<ref> المیزان، ج۱۲، ص۱۱۷.</ref>، [[آیة الله]] [[سید ابوالقاسم خویی]]<ref> البیان، ص۲۰۶-۲۳۵.</ref>، [[سید مرتضی عسکری]]<ref> القرآن و روایات المدرستین، ج۲، ص۴۰ ـ ۶۷، ۶۳۰ ـ ۶۳۱.</ref>، [[محمد هادی معرفت]]<ref>صیانة القرآن، ص۱۵۸ ـ ۱۶۲.</ref> و [[جوادی آملی]]<ref> نزاهت قرآن، ص۱۴۲ ـ ۱۵۴.</ref> را نام برد. | |||
#'''نقصان در جمع [[قرآن]]:'''برخی جمع [[قرآن]] توسط [[خلیفه اول]] را به طور طبیعی موجب وقوع [[تحریف]] به نقیصه و تغییر در [[قرآن]]<ref> فصل الخطاب، ص۱۴۱.</ref> و [[توحید]] مصاحف به دست [[عثمان]] را نیز، موجب سقوط برخی از کلمات و [[آیات]] میپندارند<ref> فصل الخطاب، ص۱۴۷.</ref>. بر فرض اینکه [[ابوبکر]] گردآورنده [[قرآن]] باشد، بدون تردید گردآورنده [[قرآن]]، هرچه از [[قرآن]] در سینهها و مکتوبات به صورت [[متواتر]] بوده در [[مصحف]] گرد آورده است<ref> البیان، ص۲۵۷.</ref>؛ امّا اگر دیدگاه [[سید مرتضی]] و همفکرانش را مبنی بر جمع و تدوین [[قرآن]] در عصر [[پیامبر اکرم]]{{صل}}بپذیریم<ref> ر. ک: مجمع البیان، ج۱، ص۸۴.</ref>، این مناقشه موضوعاً منتفی است. [[تحریف قرآن]] در [[عصر عثمان]]<ref> نک: آراء المستشرقین، ج۱، ص۴۶۵ ـ ۴۸۰؛ شبهات حول القرآن، ص۴۶.</ref> نیز پنداری بیش نیست. کار [[عثمان]] الغای قرائتهایی که از [[پیامبر خدا]]{{صل}} اخذ نشده و یکدست کردن [[مصحف]] و اکتفا به متن [[آیات]] با حذف [[تأویل]] و [[تفسیر]] از متن [[قرآن]] بوده است. بدون آنکه موجب [[تحریف]] در الفاظ [[آیات]] شود<ref> البیان، ص۲۵۷ ـ ۲۵۸.</ref>. | |||
#'''تفاوت در مصاحف [[صحابه]]:''' برخی از [[ادله]] قائلان به [[تحریف قرآن]]، روایاتیاند که درباره [[مصحف]] [[امام علی]]{{ع}}، [[عبدالله بن مسعود]] و [[ابی بن کعب]]، [[نقل]] شدهاند<ref> نک: فصل الخطاب، ص۱۲۰، ۱۲۴.</ref>. طبق مدارک [[فریقین]] اصل وجود [[مصحف امام علی]]{{ع}} محرز است و جای تردید ندارد<ref> نک: مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۲۹۶، سلامة القرآن من التحریف، ص۴۱۲ ـ ۴۲۰.</ref>؛ اما اضافاتی که در [[مصحف]] آن [[حضرت]] [[نقل]] شدهاند همگی در حدّ [[تفسیر]] و تأویلاند که در [[مصحف]] کنونی نیستند<ref> اوائل المقالات، ص۹۳؛ الصافی، ج۱، ص۵۲؛ البیان، ص۲۲۳.</ref>. | #'''تفاوت در مصاحف [[صحابه]]:''' برخی از [[ادله]] قائلان به [[تحریف قرآن]]، روایاتیاند که درباره [[مصحف]] [[امام علی]]{{ع}}، [[عبدالله بن مسعود]] و [[ابی بن کعب]]، [[نقل]] شدهاند<ref> نک: فصل الخطاب، ص۱۲۰، ۱۲۴.</ref>. طبق مدارک [[فریقین]] اصل وجود [[مصحف امام علی]]{{ع}} محرز است و جای تردید ندارد<ref> نک: مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۲۹۶، سلامة القرآن من التحریف، ص۴۱۲ ـ ۴۲۰.</ref>؛ اما اضافاتی که در [[مصحف]] آن [[حضرت]] [[نقل]] شدهاند همگی در حدّ [[تفسیر]] و تأویلاند که در [[مصحف]] کنونی نیستند<ref> اوائل المقالات، ص۹۳؛ الصافی، ج۱، ص۵۲؛ البیان، ص۲۲۳.</ref>. | ||
تفاوت [[مصحف]] [[ابن مسعود]] و [[مصحف]] [[ابی بن کعب]] با [[مصحف]] موجود نیز، برخلاف پندار برخی<ref>فصلالخطاب، ص۱۳۵، ۱۴۴؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۲۰ ـ ۳۱.</ref>، در اضافات تفسیری و تبدیل برخی از کلمات دشوار [[قرآن]] به کلمهای دیگر جهت شرح و توضیح آنهاست و به نزاهت [[قرآن]] از [[تحریف]] آسیبی نمیرساند. | |||
دیدگاههای [[اهل سنت]] درباره سندها و مدلولهای این [[احادیث]] متفاوتاند؛ برخی، اسناد نسبتی را که به [[ابن مسعود]] دادهاند، [[باطل]] و دروغین<ref> الاتقان، ج۱، ص۱۷۲؛ تأویل مشکل القرآن، ص۴۳.</ref> و برخی آنها را احادیثی صحیح دانسته<ref> الاتقان، ج۱، ص۱۷۳.</ref>، در جست و جوی [[تأویل]] متن برمیآیند. بیشتر [[اهل سنت]]، [[انکار]] [[ابن مسعود]] را تنها در جنبه [[نگارش]] این [[سورهها]] در [[قرآن]] دانسته و بر این باورند که [[ابن مسعود]] منکر اصل وجود [[قرآنی]] این [[سورهها]] نبوده است، بلکه اساساً ممکن نیست [[ابن مسعود]] به [[تنهایی]] راه درست، و سایر [[مهاجران]] و [[انصار]] راهخطا پیموده باشند. شاید [[تواتر]] این [[سورهها]] برای وی ثابت نبوده است<ref> تأویل مشکل القرآن، ص۴۲ـ۴۳، ۴۹؛ الاتقان، ج۱، ص۱۷۳.</ref> و شاید [[سوره]] [[حمد]] را به جهت فرط [[شهرت]] نیاورده است. در پارهای از [[اخبار]] تعبیر "[[مصحف فاطمه]]" بهچشم میخورد. برخی وجود این [[مصحف]] را در منابع [[شیعی]] از [[ادله]] [[تحریف]] نزد [[شیعه]] میشناسند<ref> مذاهب التفسیرالاسلامی، ص۳۰۱؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۶۲ ـ ۶۳.</ref>، در صورتی که کلمه [[مصحف]] در این تعبیر مشترک لفظی است و در متن اخباری که گزارش آن آمده، تصریح دارد که این [[مصحف]] غیر از [[قرآن]] است و پس از [[وفات]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرشتهای، رخدادهای [[آینده]] را برای [[حضرت فاطمه]]{{س}} میگفت و [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]]{{ع}} آنرا مینگاشت<ref> الکافی، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. بیشتر [[اهل سنت]] در توجیه احادیثی که بر [[تحریف]] به نقیصه دلالت دارند به [[نظریه ]]"[[نسخ]] [[تلاوت]]" روی آوردهاند. آنان طبق این نظریه، مضامین این [[احادیث]] را آیاتی میدانند که ابتدا از [[ناحیه]] [[خدا]] نازل شدهاند و سپس یا الفاظ آنها همراه با حکمشان [[منسوخ]] شدهاند "[[نسخ]] [[تلاوت]] با [[حکم]]" یا در مواردی تنها تلاوتشان [[منسوخ]] شده؛ ولی [[حکم]] آنها باقی است "[[نسخ]] [[تلاوت]] بدون [[حکم]]". از میان [[اهل سنت]] میتوان از [[ابن حزم]]<ref> المحلی، ج۱۱، ص۲۳۵.</ref>، [[زرقانی]]<ref> مناهل العرفان، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref>، [[ابو شامه]]<ref> المرشد الوجیز، ص۴۲.</ref>، [[سیوطی]]<ref> الاتقان، ج۲، ص۵۲.</ref> و... نام برد. | |||
با این وصف گروهی از قدما و متأخران [[اهل سنت]] بر ناکارآمدی و ابطال این نظریه [[رأی]] داده و گفتهاند: اولا این [[احادیث]] خبر واحدند و [[اثبات]] [[آیات قرآن]] یا [[نسخ]] آنها با خبر واحد امکانپذیر نیست<ref>مباحث فی علومالقرآن، ص۲۶۵ـ۲۶۶؛ النسخ فیالقرآن، ج۱، ص۲۸۳؛ البرهان فی علومالقرآن، ج۲، ص۳۹ ـ ۴۰.</ref>. ثانیاً محتوای [[آیات]] مزعومه با [[آیات قرآن]] سنخیتی ندارند<ref> مباحث فی علوم القرآن، ص۲۶۵-۲۶۶.</ref>. ثالثاً [[نسخ]] [[آیات قرآن]] تنها به عصر نزول [[وحی]] اختصاص دارد؛ ولی سبک و سیاق برخی از این [[اخبار]] بر [[نسخ]] بعد از [[وفات]] [[پیامبر]]{{صل}} و انقطاع [[وحی]] دلالت میکند<ref> نک: الموطأ، ج۲، ص۶۰۵؛ فضائل القرآن، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ الاتقان، ج۲، ص۵۲ ـ ۵۶؛ الناسخ والمنسوخ، ج۱، ص۴۴۳ ـ ۴۴۶.</ref>، افزون بر آن، این [[روایات]] با [[ادله]] سلامت [[قرآن]] از [[تحریف]] در تعارض و ناگزیر ساقطاند<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۷، ص۳۰۲ - ۳۳۵.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۶ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۴
- این مدخل از زیرشاخههای بحث تحریفناپذیری قرآن و مرتبط با مباحث معجزات پیامبر خاتم، معجزه قرآن و اعجاز است. "تحریفناپذیری قرآن" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تحریفناپذیری قرآن در قرآن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
روایات تحریفنما در منابع شیعی
برخی[۱] بر این پندارند که در منابع شیعی، کهنترین منبعی که از چالشی در زمینه تحریفناپذیری قرآن پرده برانداخته، کتاب سلیم بن قیس از قرن اول هجری است که در ضمن سه حدیث درباره مصحف امام علی(ع)، گزارش داده است[۲]. این ادعا افزون بر مبتنی بودن بر اثبات انتساب کتاب حاضر به سلیم بن قیس[۳] مبتنی بر اثبات تفاوت جوهری مصحف امام علی(ع) با متن قرآن موجود است.
پس از کتاب سلیم کهنترین منبع در این باره، کتاب التحریف والتبدیل از محمد بن حسن صیرفی است. فضل بن شاذان متکلّم مشهور شیعی تنها متعرض احادیث تحریفنما در کتابهای اهل سنت شده و در مقام اعتراض، به شدت بر آنان خرده گرفته است[۴] در نیمه دوم قرن دوم باید از کتابهای القرائات[۵] از احمد بن محمد سیاری، کتاب التحریف احمد بن محمد بن خالد برقی[۶] و کتاب التنزیل من القرآن والتحریف علی بن حسن بن فضال[۷] نام برد. برخی به استناد عنوان این کتابها، از گرایش به تحریف در میان مؤلفان آنها خبر میدهند[۸].
صرف نظر از مباحث رجالشناسی درباره برخی از این افراد مانند سیاری که به اتفاق تضعیف شده است[۹] و خالد برقی که از ضعفا روایت میکند و بر مراسیل اعتماد دارد[۱۰] و استفاده خصوص تحریف قرآن از عناوین این کتابها "که لااقل درباره برخی مانند کتاب صیرفی و خالد برقی مشکوک است" و نیز اختلافی که در گزارش عناوین شماری از این کتابها در مدارک و اسناد به چشم میخورد مانند کتاب برقی که شیخ طوسی از آن با نام کتاب المعانی والتحریف[۱۱] و ابن ندیم با نام کتاب معانی الاحادیث و التحریف یاد میکند[۱۲]، باید برای اثبات گرایش آنان به تحریف، ثابت شود مراد آنان از عنوان تحریف و تبدیل، تحریف و تغییر در الفاظ قرآن است. هرچند هماکنون غیر از کتاب سیاری، کتابهای دیگر مفقودند؛ لکن با تأمل در مضامین روایات کتاب سیاری و نیز احادیث کتابهای دیگر که کم و بیش در لابه لای منابع متأخرتر آمده، میتوان با قاطعیت گفت که آنان عنوان تحریف را از متن احادیث برگرفتهاند. معنای اصطلاحی تحریف قرآن در لسان روایات، در تحریف معنوی یعنی حمل آیات بر خلاف مراد خدا ظهور دارد و با تفسیر به رأی مساوق است.
تفسیر علی بن ابراهیم قمی نیز در فهرست منابع تحریف قرآن آمده و نوری، علی بن ابراهیم قمی را به استناد برخی روایات این تفسیر و عبارتی که در مقدمه آن آمده در شمار تحریفگرایان برشمرده است[۱۳]. بیگمان کتابی که هماکنون در دسترس ماست از علی بن ابراهیم نیست، بلکه از علی بن حاتم قزوینی است که با عبارت "حدّثنی" از ابوالفضل العباس العلوی از علی بن ابراهیم، روایت میکند[۱۴]. مؤلف این تفسیر که شاگرد با واسطه علی بن ابراهیم است دست کم از سه تفسیری که در اختیارش بوده "تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیر ابی الجارود[۱۵]. زیاد بن منذر و تفسیر فرات کوفی که هم طبقه شیخ کلینی است به انضمام دیدگاههای خودش[۱۶] این مجموعه را تدوین کرده و چون بخشی از مطالب وی آرای علی بن ابراهیم[۱۷] یا با واسطه سند اوست[۱۸] به نام تفسیر علی بن ابراهیم قمی مشهور شده است[۱۹]، بنابراین نمیتوان علی بن ابراهیم قمی را با استناد به این تفسیر در شمار تحریفگرایان قرار داد.
افرادی، شیخ کلینی را با استناد به برخی از عناوین بابهای کتاب الکافی و پارهای از احادیث در این کتاب در زمره قائلان به تحریف قلمداد کردهاند[۲۰]؛ لکن این ادعا اثباتپذیر نیست، چون اولاً شیوه شیخ کلینی در کافی بر نقد و رد روایات نیست. ثانیاً هرگز ذکر روایات در کتابی حدیثی، بیانگر اعتقاد مؤلف آن به یکایک مضامین آن روایات نیست، هرچند مؤلف ملتزم به نقل احادیث معتبر باشد، چون اعتبار سند حدیث، علت تامه برای اعتبار متن آن نیست، به ویژه اگر آن متن و به طور خاص در خود آن کتاب با متنی دیگر معارض باشد.
جالب این است که در هیچیک از عناوین ابواب کتاب الکافی "که حکایت از دیدگاه شیخ کلینی دارد"، بابی با عنوان "تحریف القرآن" یا چیزی نزدیک به آن نمییابیم. آنان که خواستهاند از عناوین بابها چنین استفادهای کنند تنها به عنوانِ: «بَابُ أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ(ع) وَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّه»[۲۱] تمسک کردهاند؛ لکن این عنوان ارتباطی با تحریف به معنای مورد بحث ندارد، زیرا احادیث این باب درصدد بیان این نکتهاند که تنزیل و تأویل، علوم ظاهری و باطنی و تمام دانشهای قرآن نزد ائمه(ع) است و کسی همانند آنان نیست و هیچ یک در مقام بیان تحریف قرآن نیست[۲۲]. شاهدش این است که در این عنوان، "جمع قرآن" را به تمام ائمه نسبت داده است و همه آنان در عصر نزول قرآن نبودند تا الفاظ قرآن را گرد آورند. شاید از همین روست که دانشمندان شیعه همچون شیخ صدوق، سید مرتضی و شیخ طوسی با آنکه کتاب الکافی نزد آنان بوده است[۲۳]، از روایات و نیز عناوین ابواب آن، تحریف قرآن را استنتاج نکردهاند، افزون بر این احادیثی که شیخ کلینی در باب «فِيهِ نُكَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِيلِ فِي الْوَلَايَة»آورده و شماری از آنها مورد استناد محدث نوری و برخی سلفیان در تحریف قرار گرفته است[۲۴]، با ضعف سند و عدم تمامیت دلالت مواجه است، چنان که علامه مجلسی از این مجموعه تنها ۵ حدیث[۲۵] را صحیح میشناسد[۲۶] و متن این احادیث با مسئله تحریف به معنای مورد بحث بیگانه است.
پس از شیخ کلینی، باید از علی بن احمد کوفی نام برد. نجاشی ضمن آنکه او را غالی و بیشتر کتابهایش را فاسد میداند از کتابی از وی با عنوان التبدیل والتحریف یاد میکند[۲۷] ظاهراً ابن شهر آشوب همین کتاب را با نام "الرد علی أهل التبدیل و التحریف فیما وقع من أهل التألیف" آورده است[۲۸]. مراد علی بن احمد کوفی از این عنوان، همسان با عناوین مشابه دیگر در نگاشتههای پیشینیان، تحریف معنوی است که بحث آن گذشت.
آغاز دوره جدید در این عرصه که باید آن را دوره "نقد و نظر" نامید از شیخ صدوق آغاز میشود. شیخ صدوق به تأویل و توجیه احادیث تحریفنما پرداخته، با صراحت ضمن گواهی خود و سایر امامیه بر سلامت قرآن از تحریف میگوید: هرکس بگوید که ما امامیه قرآن را بیش از این مقدار موجود میدانیم دروغگوست[۲۹]. از این موضع معلوم میشود در آن زمان اسناد تحریف قرآن به شیعه مطرح بوده است.
شاید ابوالحسین عبدالرحیم بن محمد، مشهور به خیاط معتزلی نخستین کسی است که نسبت تحریف به زیاده را به شیعه داده است[۳۰] همزمان با وی دیگر متکلم معتزلی ابو علی جبایی ـ بنا به نقل ابن طاووس ـ شیعه را معتقد به تحریف، تغییر و تبدیل و نقصان در قرآن دانسته است[۳۱]. ابوالحسن اشعری نیز میگوید: گروهی از امامیه تنها قائل به تحریف به نقیصهاند[۳۲].
باقلانی از یک سو نسبت تحریف به کاستی را به روافض محرز دانسته و از سوی دیگر گفته است: اکثر شیعه به استناد سخن معصوم، بر عدم کاستی و عدم فزونی در قرآن باور دارند [۳۳].
در ادامه اینگونه داوریهای بیمبنا که احتمالا متأثر از منازعات مذهبی نیز بوده است ابن حزم با اطلاع ناقص از دیدگاه مفسران شیعه مدعی شد که تمام امامیه به جز علی بن حسین بن موسی سید مرتضی و دو همراه وی ابویعلی الطوسی و ابوالقاسم الرازی بر این باور بودهاند که در قرآن دگرگونی پدید آمده، در آن چیزهایی افزوده شده و از آن فراوان کاسته و تبدیل شده است[۳۴]، در حالی که در منابع شیعی موجود تا زمان ابن حزم بر عدم تحریف قرآنکریم تصریح شده است[۳۵].
در عصر صفوی که تا حدودی فرصت برای جمعآوری و تدوین اخبار فراهم شد، روایات تحریفنما نیز در لابهلای منابع حدیثی[۳۶]، تفسیر مأثور[۳۷] و شرح اخبار قرار گرفتند و شمار بسیار اندکی از امامیه مانند سید نعمت اللّه جزایری[۳۸] و فتونی[۳۹] با استناد به این اخبار، به تحریف قرآن گرایش یافتند؛ لکن اکثر قریب به اتفاق امامیه همچنان بر توجیه احادیث در این زمینه پرداختند و بر تحریفناپذیری قرآن گواهی دادند.
تنها کتاب فصل الخطاب نوری که به همین منظور نگاشته شده چالشی دیگر در این بستر تاریخی است. این کتاب مشتمل بر ۱۲ باب در تحریف قرآن است و در هر باب به روایاتی در این زمینه استناد شده است. بخشی از این روایات از منابع هر دو فریق است؛ مانند روایات تشابه امم و روایات درباره مصحف امام علی(ع) و بخشی ویژه روایات اهل سنت است؛ مانند روایات درباره مصحف عبداللّه بن مسعود، مصحف ابی بن کعب، روایات درباره کیفیت جمع قرآن پس از وفات پیامبر(ص)، جمع قرآن به دست عثمان و احادیث متنوعی دیگر از منابع اهل سنت بخشی از روایات این کتاب نیز به ذکر روایات در کتب شیعه اختصاص دارد؛ مانند ذکر نام جانشینان پیامبر(ص) در کتابهای پیشینیان؛ اخباری که به زعم محدث نوری به طور عام یا خاص در ظاهر بر تحریف دلالت دارند.
محدث نوری به اعتراف خود در این راهی که پیموده تنهاست و ایشان در دیدگاه خود دچار تناقضگوییهای فاحش است[۴۰].
از جمله لغزشهای محدث نوری در این کتاب اسناد تحریف قرآن به صاحبان کتابهای حدیثی و تفاسیر روایی است[۴۱]، حال آنکه شأن آنان، تنها جمعآوری احادیث است.
قرآنپژوهان پس از تأمل در روایات کتاب فصلالخطاب به این نتیجه رسیدهاند که اولاً احادیث تکراری در این کتاب فراوان یافت میشود؛ احادیث گاهی با سند و گاهی بدون سند نقل شدهاند، بنابراین شمار واقعی این احادیث به مراتب کمتر از آن است که در نگاه نخست به چشم میخورد[۴۲]. ثانیاً بیشتر احادیث این کتاب از نظر سند ضعیف و مجعولاند و راویانشان در دانش رجال ضعیف، متهم، و مجهول قلمداد شدهاند؛ مانند احمد بن محمد سیاری[۴۳]، سهل بن زیاد آدمی[۴۴]، ابراهیم بن اسحاق نهاوندی[۴۵]، حسین بن حمدان خصیبی[۴۶]، محمد بن علی ابوسمینه کوفی[۴۷]، محمد بن سلیمان دیلمی[۴۸]، حسن بن علی بن ابیحمزه[۴۹]. ثالثاً بسیاری از مصادر محدث نوری که این روایات را از آنها گرفته در عرف محققان جای چون و چرای فراوان دارد. دلالت این احادیث بر تحریف به معنای مورد بحث نیز، ناقص است[۵۰].
به هر روی در این اخبار به جز چند مورد اندک که دارای سند معتبرند در غالب موارد در سلسله سند آنها افرادی قرار دارند که دانشمندان رجال آنها را ضعیف الحدیث، فاسدالمذهب، دروغگو، متهم در دین، غلوّکننده و... نامیدهاند، افزون بر آن مراد از تحریف در بیشتر این احادیث، تحریف معنوی و نقصان در تفسیر و بیان آیات قرآن است که با تحریف لفظی قرآن ارتباطی ندارد[۵۱] در صورتی هم که نتوان تأویلی درست برای آنها یافت، ناگزیر به دلیل تعارض با ادله سلامت قرآن از تحریف ساقط خواهند بود.
به همین جهت اکثر مفسران شیعه به عدم تحریف قرآن باور دارند[۵۲] و دیدگاه رایج در میان دانشمندان شیعی بر عدم تحریف قرآنکریم است. جمعی از بزرگان شیعه که به این مطلب تصریح کردهاند عبارتاند از: ابوجعفر صدوق[۵۳]، شریف رضی[۵۴]، شیخ مفید[۵۵]، شریف مرتضی[۵۶]، شیخ طوسی[۵۷]، ابوالفتوح رازی[۵۸]، شیخ طبرسی[۵۹]، ابن ادریس حلی[۶۰]، ابن شهر آشوب[۶۱]، عبدالجلیل قزوینی رازی[۶۲]، علیبن طاوس[۶۳]، سدید الدین رازی[۶۴]، محمد بن حسن شیبانی[۶۵]، علامه حلی[۶۶]، فاضل مقداد سیوری[۶۷]، بیاضی عاملی[۶۸]، کمال الدین کاشفی[۶۹]، علی بن عبدالعالی (محققثانی)[۷۰]، ملا فتح الله کاشانی[۷۱]، محقق اردبیلی[۷۲]، محمد بن علی نقی شیبانی[۷۳]، ابوالمحاسن جرجانی[۷۴]، ابو فیض ناکوری[۷۵]، قاضی نورالله شوشتری[۷۶]، شیخ بهائی[۷۷]، صدرالمتألّهین[۷۸]، فاضل تونی[۷۹]، محمد محسن فیض کاشانی[۸۰]، شریف لاهیجی[۸۱]، شیخ حرّ عاملی[۸۲]، محمد بن مرتضی کاشانی[۸۳]، محمد بن محمد رضا قمی مشهدی[۸۴]، شیخ جعفر کبیر[۸۵]، سید محسن کاظمی[۸۶]، سید محسن طباطبایی[۸۷]، ابراهیم کلباسی[۸۸]، سید حسین کوه کمری[۸۹]، محقق تبریزی[۹۰]، سید محمد حسین شهرستانی[۹۱]، محمد حسن آشتیانی[۹۲]، سید محمد جواد حسینی عاملی[۹۳]، محمد جواد بلاغی نجفی[۹۴]، محمد صادق موسوی خوانساری[۹۵]، محمد حسین کاشف الغطاء[۹۶]، سید محسن امین عاملی[۹۷]، محمد نهاوندی[۹۸]، میر جعفر علوی حسینی[۹۹]، سید شرف الدین عاملی[۱۰۰]، عبدالحسین امینی[۱۰۱].
در قرن پانزدهم بررسیها درباره تحریفناپذیری قرآن ژرفتر و گستردهتر شد؛ از جمله میتوان از علامهطباطبایی[۱۰۲]، امام خمینی[۱۰۳]، آیة الله سید ابوالقاسم خویی[۱۰۴] یاد کرد و از جمله تألیفهای مستقل در این زمینه میتوان به: صیانة القرآن من التحریف محمد هادی معرفت، حقائق هامة حول القرآن الکریم سید جعفر مرتضی عاملی التحقیق فی نفی التحریف سید علی میلانی، نزاهت قرآن از تحریف، جوادی آملی، تدوین القرآن علی کورانی اشاره کرد[۱۰۵].
روایات تحریفنما در منابع اهل سنت
در منابع و مدارک اهل سنت، کهنترین منبعی که از چالشی در تحریفناپذیری قرآن حکایت میکند، موطأ مالک بن انس است؛ مالک با سند خود از عایشه چنین نقل میکند: از جمله آیات قرآن آیه " خَمسُ رَضَعات معلومات یحرِمنَ" بود. پیامبر خدا(ص) از دنیا رفت، در حالی که این آیات از قرآن، قرائت میشد[۱۰۶] و از مالک بن انس نقل شده که چون اوایل سوره برائت ساقط شد، در پی آن بِسْمِ اللَّهِ هم افتاد و این ثابت است که حجم سوره برائت به اندازه سوره بقره بوده است[۱۰۷].
پس از آن در منابع حدیثی متقدم اهل سنت از قبیل صحاح[۱۰۸]، مسانید[۱۰۹] و سنن[۱۱۰] کم و بیش احادیثی به چشم میخورند که در ظاهر بر تحریف قرآن دلالت دارند. پس از قرن سوم نیز نسائی[۱۱۱]، طبری[۱۱۲]، طبرانی[۱۱۳] و حاکم نیشابوری[۱۱۴] روایات تحریفنما را در کتابهایشان نقل کردهاند.
بررسی تفصیلی دانشمندان اهلسنت درباره اسانید و توجیه مضامین گوناگون این احادیث همزمان با صدور این روایات نیست. این بررسیها به زمانهای متأخرتر تعلّق دارند. قراین و شواهد نشان میدهند این رویکرد در قرن سوم یعنی همزمان با تدوین صحاح، مسانید و سنن شکل گرفته است. به نظر میرسد قاسم بن سلام نخستین گام را در کتاب فضائل القرآن در این زمینه برداشته است. وی پس از ذکر بخشی از این اخبار مینویسد: این امور "مواردی که بر نقصان در قرآن دلالت میکنند" مانند تعبیر "صَلَاةَ الْعَصْر" در آیه ۲۳۸ سوره بقره: حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى در تفسیر قرآن به کار میآیند[۱۱۵]. ابن سلام کتابی دیگر با نام الناسخ والمنسوخ نگاشته است که ابو جعفر نحاس ضمن اشاره به مطالب آن از نوعی از نسخ نیز یاد میکند و آن این است که آیهای نازل شود و مدتی هم تلاوت گردد. سپس تلاوت آن آیه نسخ شود؛ ولی حکمش باقی باشد[۱۱۶]. این عبارت سندی تاریخی درباره نظریه معروف "نسخ تلاوت و نه حکم آیه" و همواره در توجیه احادیث تحریف به نقیصه مورد توجه دانشمندان اهل سنت بوده است، هرچند ابو جعفر نحاس از پذیرش این نظریه سرباز زده و خود راه حلی دیگر برای این روایات نشان داده است[۱۱۷].
در این میان کتاب تأویل مشکل القرآن از ابن قتیبه که به انگیزه دفع شبهات و دفاع از ساحت قرآن نگاشته شده[۱۱۸]، جایگاهی ویژه دارد. وی در این کتاب به توجیه احادیث وجود لحن و خطا در قرآن[۱۱۹] که به نوعی با تحریف در الفاظ قرآن پیوند میخورند و نیز به تأویل و توجیه اخباری پرداخته است که از تفاوت مصحف ابن مسعود و ابی بن کعب با مصحف موجود، حکایت میکنند[۱۲۰]. در طلیعه قرن چهارم تلاشهای طبری در این زمینه ارج نهادنی است[۱۲۱].
کوشش اهل سنت برای اثبات سلامت قرآن از تحریف که با توجیه احادیث تحریفنما از قرن سوم آغاز شده، همچنان تا عصر حاضر ادامه دارد. اگر برخلاف پندار برخی که راه افراط پیموده، صاحبان کتب حدیثی را به دلیل گزارش احادیث تحریفنما، از قائلان به تحریف، به شمار میآورند[۱۲۲]، به اعتدال حکم کنیم و نیز از نقدهای جدی بر علاجهای احادیث تحریفنما چشم بپوشیم، تنها باید تفکر ابن شنبوذ بغدادی را چالشی در این بسترِ یکسان به حساب آوریم؛ وی که مُقری بغداد بوده و در فهرست قاریان چهاردهگانه به شمار میآید[۱۲۳] قرآن را بر قرائتهای شاذّ میخوانده و بر این پندار بوده است که عثمان نتوانست همه قرآن را جمعآوری کند، ۵۰۰ حرف از قرآن موجود ساقط شده و صحابه نیز چیزهایی بر قرآن افزودهاند[۱۲۴]. عبدالوهاب بن احمد شعرانی نیز در قرن دهم ادعا میکند که اگر در دلهای ناتوان شک و تردید نمیافتاد تمام آنچه را که از مصحف عثمان ساقط شده بیان میکردم[۱۲۵] در عصر حاضر نیز محمد الخطیب در کتاب خود، الفرقان به این پندار دامن زدهاست.
اما قاطبه دانشمندان اهل سنت بر تحریف ناپذیری قرآن گواهی دادهاند؛ از جمله آنان احمد بن محمد ثعلبی[۱۲۶]، ابن حزم اندلسی[۱۲۷]، علی بن احمد الواحدی[۱۲۸]، حسین بن مسعود بغوی[۱۲۹]، جارالله محمود زمخشری[۱۳۰]، قاضی عیاض بن موسی[۱۳۱]، عبدالحق بن عطیه اندلسی[۱۳۲]، فخرالدین رازی[۱۳۳]، محمد بن احمد قرطبی[۱۳۴]، عبدالله بن احمد نسفی[۱۳۵]، اسماعیل بن کثیر دمشقی[۱۳۶]، عبدالله بیضاوی[۱۳۷]، محمد بن جزری[۱۳۸]، جلال الدین سیوطی[۱۳۹]، محمد شوکانی[۱۴۰]، محمود آلوسی[۱۴۱]، سید قطب[۱۴۲] و دیگراناند که بسیارند.
مجموع روایات تحریفنما را در منابع اهل سنت که از ظاهر آنها استفاده تحریف میشود در ۵ محور بررسی میکنیم:
- وجود لحن و خطا در قرآن:وجود لحن و خطا در قرآن به نوعی با تحریف در الفاظ وحی، پیوند دارد. در این زمینه چندین حدیث در منابع اهل سنت به چشم میخورد؛ از جمله حدیثی از ابن عروه که از پدرش چنین نقل میکند: از عایشه درباره خطا در آیه إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ[۱۴۳]. بنا به قرائت ابن کثیر که إِنْ را مشدد خوانده و از خطا در آیه لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا[۱۴۴] و از خطا در آیه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۴۵] پرسیدم. گفت: این کار کاتبان وحی است که در نگارش قرآن به خطا رفتهاند ["باید به جای هذان، المقیمین، والصابئون، به ترتیب هذین، المقیمون، والصابئین باشد"[۱۴۶] سُیوطی احادیثی دیگر درباره خطا در نگارش برخی از کلمات قرآن، نقل کرده است[۱۴۷] از عثمان نیز نقل میکنند که وی پس از نظر در قرآن گفت: در نگارش آن خطا میبینم؛ لکن عرب با طبیعت زبان خود آن را درست خواهد کرد[۱۴۸]. برخی از اهل سنت علت این خطا را عدم مهارت کاتبان دانستهاند[۱۴۹]؛ لکن اکثر آنان این نوع احادیث را خبر واحد، غریب، و غیر قابل اعتماد میشناسند و مواردی که بر حسب ظاهر، خطا در نگارش محسوب میشود رسمالخط ویژه قرآن با حکمتی نهفته در آن میدانند که شواهدی فراوان در زبان عرب نیز آن را همراهی میکند[۱۵۰]. فخر رازی میگوید: مصحف موجود به تواتر از رسول خدا(ص) نقل شده است، بنابراین چگونه ممکن است در آن لحن باشد[۱۵۱]. درباره سه آیهای نیز که به اعراب آن اشکال شده مفسران پاسخ دادهاند[۱۵۲].
- تغییر برخی از کلمات قرآن: ابن ابی داود سجستانی از طریق عَبّاد بن صُهَیب میگوید: حجاج ۱۱ مورد از حروف برخی از کلمات قرآن را تغییر داد[۱۵۳]. افزون بر آنکه اکثر این موارد از مقوله قرائاتاند[۱۵۴] این تغییر، افسانهای بیش نیست، چون اولا "ابن ابی داود" این قصه خیالی را از قول عَبّاد بن صُهَیب بصری از عَوف بن ابی جمیله نقل کرده است و عبّاد عادتاً نمیتواند راوی عَوف به شمار رود و دانشمندان رجال شناس نیز وی را از راویان عَوف ندانستهاند[۱۵۵]، افزون بر آن عبّاد در نزد دانشمندان رجال شناس ضعیف و حدیثش متروک است[۱۵۶]. ثانیاً در عصر حجّاج چنین امری عادتاً محال است، زیرا در آن عصر قرآن در سینهها و کتابها به صورت گسترده در آفاق منتشر شده، هرگز امکان جمعآوری و دست بردن در آن نبوده است[۱۵۷]. بنابراین بر فرض صحت چنین روایاتی شاید در مصحف شخصی حجّاج چنین نابسامانیهایی بوده و وی آنها را با الگو برداری از دیگر مصاحف، تغییر داده است؛ ولی دیگران به عمد برای کاستن از منزلت قرآن یا به اشتباه، به تمام مصاحف نسبت دادهاند[۱۵۸].
- فراموش شدن برخی آیات:احادیث بیانگر این مضمون در مصادر اهل سنت از کمیت بیشتری برخوردارند، چنان که از قول عمر بن خطاب نقل شده که قرآن۱۰۲۷۰۰۰ حرف دارد[۱۵۹]؛ یعنی باید بیش از ۳/ ۲ قرآن از دست رفته باشد[۱۶۰]. قاسم بن سلام نیز به نقل از عبدالله بن عمر چنین نقل میکند: هیچکس از شما نمیتواند ادعا کند تمام قرآن نزد اوست... بیشتر قرآن از دست رفته است[۱۶۱]. در روایتی ابو موسی اشعری از سورهای شبیه سوره برائت در زمان پیامبر(ص) یاد میکند که به جز یک آیه، همه آن را فراموش کرده است. همو از سوره دیگری شبیه به مُسبّحات سخن میگوید که جز یک آیه، همه آن را فراموش کرده است[۱۶۲] از حذیفة بن یمان نقل شده که حجم سوره برائت سه[۱۶۳] یا ۴ برابر حجم کنونی آن بوده است[۱۶۴]. در روایتی دیگر از مالک بن انس این سوره از نظر حجم همانند سوره بقره یاد شده است که آیه بِسْمِ اللَّهِ به همراه آیات آغازین آن ساقط شده است[۱۶۵]. این پندار درباره سوره احزاب نیز هست[۱۶۶]. احمد بن حنبل[۱۶۷] و دیگران[۱۶۸] به نقل از اُبی بن کعب مینویسند: در ضمن سوره بینه آیات دیگری نیز بوده است. ترمذی این حدیث را "حسن صحیح" میشناسد[۱۶۹] و راغب اصفهانی میگوید: "ابن مسعود در مصحف خود تعبیر "لَوْ كَانَ لِابْنِ آدَمَ" را نگاشته بود[۱۷۰]. در چند روایت منقول از امام علی(ع)[۱۷۱] و عایشه[۱۷۲] و عمر از آیاتی یاد شده است که از قرآن ساقط شدهاند[۱۷۳]. بنا به نقلی عمر جملهای را که در آن حد رجم ذکر شده است از قرآن میدانست و میگفت: اگر گفته نمیشد عمر در مصحف چیزی افزوده، با دست خود آن را در مصحف مینگاشتم[۱۷۴]. در میان برخی از این روایات نیز سخن از حذف و تبدیل کلمات و عبارات در برخی از آیات به چشم میخورد[۱۷۵]. قاسم بن سلاّم ۱۲۴ مورد از آنها را در باب "الزوائد من الحروف التی خولف بها الخط فی القرآن" گرد آورده است[۱۷۶]. هرچند اهل سنت درباره صحت و سقم سندهای این روایات اختلاف نظر دارند[۱۷۷]؛ لکن به اتفاق، محتوای این احادیث را دال بر تحریف در الفاظ قرآن ندانسته، با توجه به قراین و شواهد، آنها را فراخور مضامینشان توجیه کردهاند. جمعی از اهل سنت مضامین این احادیث را از جنس تفسیر و معانی قرآن میشناسند[۱۷۸] و جمعی آنها را حمل بر سنت میکنند؛ مانند نحّاس که درباره حدیث رجم میگوید:... آن سنّتی ثابت است[۱۷۹]. شماری دیگر مانند زبیدی[۱۸۰] و مسلم[۱۸۱] و برخی دیگر نیز درباره آیه مزعومه "لَوْ كَانَ لِابْنِ آدَمَ" همین دیدگاه را دارند. برخی دیگر از اهل سنت این احادیث را در زمره وحی غیر قرآنی "حدیث قدسی" قلمداد میکنند[۱۸۲]. حمل این احادیث بر جعل یا خطای راوی، راه حلی دیگر است[۱۸۳]. عدهای نیز آنها را منسوخ التلاوه میشمارند. دانشمندان مسلمان به اتفاق و بدون تردید، این سنخ روایات را چنانچه تأویلی مناسب نداشته باشند باطل شمردهاند. از جمله قدمای امامیه میتوان به فضلبن شاذان در ردّ نسبتی که به ابن مسعود درباره معوّذتین دادهاند[۱۸۴]، سید مرتضی[۱۸۵] و طبرسی در ردّ و ابطال وجود خطا در الفاظ قرآن[۱۸۶]، علی بن طاووس حلی در نقد پندار زیادت آیه بسمله در قرآن[۱۸۷]، علامه حلی در بررسی و نقد سورههای خلع و حفد[۱۸۸] اشاره کرد. از جمله متأخران نیز میتوان شیخ محمد جواد بلاغی[۱۸۹]، علامه طباطبایی[۱۹۰]، آیة الله سید ابوالقاسم خویی[۱۹۱]، سید مرتضی عسکری[۱۹۲]، محمد هادی معرفت[۱۹۳] و جوادی آملی[۱۹۴] را نام برد.
- نقصان در جمع قرآن:برخی جمع قرآن توسط خلیفه اول را به طور طبیعی موجب وقوع تحریف به نقیصه و تغییر در قرآن[۱۹۵] و توحید مصاحف به دست عثمان را نیز، موجب سقوط برخی از کلمات و آیات میپندارند[۱۹۶]. بر فرض اینکه ابوبکر گردآورنده قرآن باشد، بدون تردید گردآورنده قرآن، هرچه از قرآن در سینهها و مکتوبات به صورت متواتر بوده در مصحف گرد آورده است[۱۹۷]؛ امّا اگر دیدگاه سید مرتضی و همفکرانش را مبنی بر جمع و تدوین قرآن در عصر پیامبر اکرم(ص)بپذیریم[۱۹۸]، این مناقشه موضوعاً منتفی است. تحریف قرآن در عصر عثمان[۱۹۹] نیز پنداری بیش نیست. کار عثمان الغای قرائتهایی که از پیامبر خدا(ص) اخذ نشده و یکدست کردن مصحف و اکتفا به متن آیات با حذف تأویل و تفسیر از متن قرآن بوده است. بدون آنکه موجب تحریف در الفاظ آیات شود[۲۰۰].
- تفاوت در مصاحف صحابه: برخی از ادله قائلان به تحریف قرآن، روایاتیاند که درباره مصحف امام علی(ع)، عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب، نقل شدهاند[۲۰۱]. طبق مدارک فریقین اصل وجود مصحف امام علی(ع) محرز است و جای تردید ندارد[۲۰۲]؛ اما اضافاتی که در مصحف آن حضرت نقل شدهاند همگی در حدّ تفسیر و تأویلاند که در مصحف کنونی نیستند[۲۰۳].
تفاوت مصحف ابن مسعود و مصحف ابی بن کعب با مصحف موجود نیز، برخلاف پندار برخی[۲۰۴]، در اضافات تفسیری و تبدیل برخی از کلمات دشوار قرآن به کلمهای دیگر جهت شرح و توضیح آنهاست و به نزاهت قرآن از تحریف آسیبی نمیرساند.
دیدگاههای اهل سنت درباره سندها و مدلولهای این احادیث متفاوتاند؛ برخی، اسناد نسبتی را که به ابن مسعود دادهاند، باطل و دروغین[۲۰۵] و برخی آنها را احادیثی صحیح دانسته[۲۰۶]، در جست و جوی تأویل متن برمیآیند. بیشتر اهل سنت، انکار ابن مسعود را تنها در جنبه نگارش این سورهها در قرآن دانسته و بر این باورند که ابن مسعود منکر اصل وجود قرآنی این سورهها نبوده است، بلکه اساساً ممکن نیست ابن مسعود به تنهایی راه درست، و سایر مهاجران و انصار راهخطا پیموده باشند. شاید تواتر این سورهها برای وی ثابت نبوده است[۲۰۷] و شاید سوره حمد را به جهت فرط شهرت نیاورده است. در پارهای از اخبار تعبیر "مصحف فاطمه" بهچشم میخورد. برخی وجود این مصحف را در منابع شیعی از ادله تحریف نزد شیعه میشناسند[۲۰۸]، در صورتی که کلمه مصحف در این تعبیر مشترک لفظی است و در متن اخباری که گزارش آن آمده، تصریح دارد که این مصحف غیر از قرآن است و پس از وفات پیامبر خدا(ص) فرشتهای، رخدادهای آینده را برای حضرت فاطمه(س) میگفت و امیرمؤمنان، امام علی(ع) آنرا مینگاشت[۲۰۹]. بیشتر اهل سنت در توجیه احادیثی که بر تحریف به نقیصه دلالت دارند به نظریه "نسخ تلاوت" روی آوردهاند. آنان طبق این نظریه، مضامین این احادیث را آیاتی میدانند که ابتدا از ناحیه خدا نازل شدهاند و سپس یا الفاظ آنها همراه با حکمشان منسوخ شدهاند "نسخ تلاوت با حکم" یا در مواردی تنها تلاوتشان منسوخ شده؛ ولی حکم آنها باقی است "نسخ تلاوت بدون حکم". از میان اهل سنت میتوان از ابن حزم[۲۱۰]، زرقانی[۲۱۱]، ابو شامه[۲۱۲]، سیوطی[۲۱۳] و... نام برد.
با این وصف گروهی از قدما و متأخران اهل سنت بر ناکارآمدی و ابطال این نظریه رأی داده و گفتهاند: اولا این احادیث خبر واحدند و اثبات آیات قرآن یا نسخ آنها با خبر واحد امکانپذیر نیست[۲۱۴]. ثانیاً محتوای آیات مزعومه با آیات قرآن سنخیتی ندارند[۲۱۵]. ثالثاً نسخ آیات قرآن تنها به عصر نزول وحی اختصاص دارد؛ ولی سبک و سیاق برخی از این اخبار بر نسخ بعد از وفات پیامبر(ص) و انقطاع وحی دلالت میکند[۲۱۶]، افزون بر آن، این روایات با ادله سلامت قرآن از تحریف در تعارض و ناگزیر ساقطاند[۲۱۷].
جستارهای وابسته
- ارضای خواص به قرآن
- ارضای عاطفی به قرآن
- ارضای عقل به قرآن
- ارضای عوام به قرآن
- اعجاز آسانحفظی قرآن
- اعجاز آسانفهمی قرآن
- اعجاز تأثیری قرآن
- اعجاز تصویری قرآن
- اعجاز تناسب آیات
- اعجاز تناسب سورهها
- اعجاز جامعیت قرآن
- اعجاز جاودانگی قرآن
- اعجاز صوتی قرآن
- اعجاز عدم تحریف قرآن
- اعجاز محتوایی قرآن:
- اعجاز نزولی قرآن
- بلاغت قرآن:
- ترتیب قرآن:
- رفع نیاز بشری به قرآن
- هدایت قرآن
منابع
پانویس
- ↑ اصول مذهبالشیعه، ج۱، ص۲۳۳، ۲۸۸؛ج۳، ص۱۲۸۱.
- ↑ کتاب سلیم، ص۱۴۷.
- ↑ نک: کتاب سلیم، ص۱۴۷.
- ↑ الایضاح، ص۲۰۹ ـ ۲۲۹.
- ↑ رجال النجاشی، ص۸۰.
- ↑ رجال النجاشی، ص۷۶.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۵۷ ـ ۲۵۸.
- ↑ فصل الخطاب، ص۲۵-۲۹.
- ↑ الفهرست، ص۵۱؛ رجال النجاشی، ص۲۵۸.
- ↑ الفهرست، ص۶۲؛ رجال النجاشی، ص۷۶.
- ↑ الفهرست، ص۶۳.
- ↑ الفهرست، ص۲۷۷.
- ↑ فصل الخطاب، ص۲۵؛ الصافی، ج۱، ص۵۲.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۵۵؛ تفسیر و مفسران، ج۲، ص۱۸۴.
- ↑ نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۱۲۹، ۱۴۷؛ ج۲، ص۲۱، ۲۶.
- ↑ نک: همان، ج۱، ص۳۶۷؛ ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ نک: همان، ج۱، ص۳۲۷؛ ج۲، ص۲۰، ۱۰۱، ۱۱۱
- ↑ نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۵۵، ۷۹، ۸۹؛ ج۲، ص۱۵۲، ۲۵۳ ـ ۲۵۶.
- ↑ برای آگاهی بیشتر نک: دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۷۰۰ ـ ۷۰۳.
- ↑ فصل الخطاب، ص۲۵ ـ ۲۶؛ اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۷۷ ـ ۲۷۸؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۶۲.
- ↑ ر. ک: الکافی، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ ر. ک: الکافی، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۰۳، ۲۲۳؛ رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱؛ الفهرست، ص۶۱.
- ↑ فصلالخطاب، ص۲۵؛ اصول مذهبالشیعه، ج۱، ص۲۸۶؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۶۲ ـ ۶۳.
- ↑ شمارههای ۱۷، ۷۲، ۷۴، ۸۰ و ۸۳.
- ↑ مرآة العقول، ج۵، ص۲ ـ ۱۶۰.
- ↑ رجال النجاشی، ص۲۶۵.
- ↑ معالم العلماء، ص۹۹.
- ↑ الاعتقادات، ص۸۴؛ نیز نک: معانیالاخبار، ص۱۳۳.
- ↑ الانتصار، ص۳۷ ـ ۳۸، ۱۶۶ ـ ۲۳۱.
- ↑ سعد السعود، ص۲۹۱.
- ↑ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۴۷.
- ↑ نکت الانتصار، ص۲۴۰ ـ ۲۴۱.
- ↑ الفِصَل، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ معانی الاخبار، ص۱۳۳؛ المسائل السرویه، ص۷۸؛ التبیان، ج۱، ص۳.
- ↑ نک: بحارالانوار، ج۸۹، ص۴۰ ـ ۷۷، ۱۱۴ ـ ۱۱۶.
- ↑ نک: البرهان، ج۱، ص۳۳، ۵۱ ـ ۵۳.
- ↑ الانوارالنعمانیه، ج۱، ص۹۷ ـ ۹۸، ۲۷۷؛ ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ مرآة الانوار، ص۸۳ ـ ۸۵.
- ↑ سلامة القرآن من التحریف، ص۱۲۶ ـ ۱۳۰.
- ↑ فصل الخطاب، ص۲۵-۳۱.
- ↑ نک: آلاء الرحمن، ج۱، ص۶۵؛ صیانة القرآن من التحریف، ص۲۳۹ ـ ۲۸۶.
- ↑ رجال النجاشی، ص۸۰؛ لسان المیزان، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ نک: معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۵۴.
- ↑ نک: معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۵۴.
- ↑ نک: معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۲۴۴.
- ↑ نک: معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۳۲۰-۳۲۱.
- ↑ نک: معجم رجال الحدیث، ص۱۳۶.
- ↑ نک: معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۱۷، القرآن و روایات المدرستین، ج۳، ص۱۳۱ ـ ۱۳۶.
- ↑ صیانة القرآن، ص۲۱۴ ـ ۲۳۷؛ البیان، ص۲۲۹ ـ ۲۳۵.
- ↑ القرآن و روایات المدرستین، ج۳، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳، ۸۴۷.
- ↑ نک: بحرالفواید، ج۱، ص۹۸ ـ ۹۹.
- ↑ الاعتقادات، ص ۸۴؛ معانی الاخبار، ص ۱۳۳.
- ↑ حقائقالتأویل، ص۱۶۸؛ سلامةالقرآن منالتحریف،ص ۱۳۵ ـ ۱۳۶.
- ↑ مسائلالسرویه، ص۸۳ ـ ۸۴؛ اوائل المقالات، ص۸۰-۸۱.
- ↑ الذخیره، ص۳۶۱ ـ ۳۶۴.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۳.
- ↑ روض الجنان، ج۱۱، ص۳۱۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۴۳؛ جوامع الجامع، ج۱، ص۶۹۸.
- ↑ المنتخب فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص۲۴۶.
- ↑ متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۷۷.
- ↑ کتاب نقض، ص۲۹۱.
- ↑ سعد السعود، ص۲۹۱.
- ↑ المنقذ، ص۴۷۶ ـ ۴۸۰.
- ↑ نهج البیان، ج۳، ص۱۸۴.
- ↑ نک: التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۱.
- ↑ کنزالعرفان، ج۱، ص۵.
- ↑ الصراط المستقیم، ج۱، ص۴۵.
- ↑ مواهب علیه، ج۲، ص۳۳۵ ـ ۳۳۶.
- ↑ التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۱.
- ↑ منهج الصادقین، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ مجمع الفائده، ج۲، ص۲۱۷ ـ ۲۱۸.
- ↑ مختصر نهج البیان، ص۲۶۲.
- ↑ تفسیر گازر، ج۵، ص۱۲۸.
- ↑ سواطع الالهام، ج۳، ص۲۱۴.
- ↑ آلاء الرحمن، ج۱، ص۶۴-۶۵، اظهار الحق، ص۳۵۵.
- ↑ زبدة الاصول، ص۸۶.
- ↑ شرح اصول کافی، ج۱۱، ص۳۷۸؛ اسفار، ج۷، ص۲۲، ۵۲؛ اظهار الحق، ص۳۵۵.
- ↑ الوافیه، ص۱۴۸.
- ↑ الاصفی، ج۱، ص۶۲۶؛ المحجة البیضاء، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۶۵۸ ـ ۶۵۹.
- ↑ اظهار الحق، ص۳۵۵، الفصول المهمه، ص۲۴۴.
- ↑ الصافی، ج۱، ص۵۱.
- ↑ کنزالدقائق، ج۷، ص۱۰۴.
- ↑ کشف الغطاء، ص۲۹۹.
- ↑ بحرالفوائد، ج۱، ص۹۹؛ التحقیق فی نفیالتحریف، ص ۲۵ ـ ۲۶.
- ↑ التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۶.
- ↑ التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۶.
- ↑ التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۷.
- ↑ نک: صیانة القرآن، ص۶۹.
- ↑ التحقیق فی نفی التحریف، ص۲۷.
- ↑ بحرالفوائد، ج۱، ص۹۹.
- ↑ مفتاح الکرامه، ج۴، ص۶۹۰-۶۹۱.
- ↑ آلاء الرحمن، ج۱، ص۶۵ ـ ۶۷.
- ↑ ضیاء التفاسیر، ج۱، ص۴۶۵.
- ↑ اصل الشیعة و اصولها، ص۲۵۴.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۱.
- ↑ نفحات الرحمان، ج۱، ص۱۴.
- ↑ کشف الحقائق، ج۲، ص۸۰.
- ↑ الفصول المهمه، ص۲۴۱-۲۴۶.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۱۰۱.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۱۲، ص۱۰۴ ـ ۱۳۳.
- ↑ تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۶۵؛ انوارالهدایه، ص۲۴۲ ـ ۲۴۷.
- ↑ البیان، ص۱۹۷-۲۳۵.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۷، ص۳۰۲ - ۳۳۵.
- ↑ الموطاء، ج۲، ص۶۰۸.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۱۴۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۲۶؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۰؛ صحیح ابن خزیمه، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ مسنداحمد، ج۴، ص۳۶۸؛ مسندابیداود، ص۱۲؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۷۰.
- ↑ السنن الکبری، ج۸، ص۲۱۱؛ المصنف، صنعانی، ج۲، ص۹۱؛ ج۳، ص۳۶۵.
- ↑ نک: سنن النسائی، ج۴، ص۲۷۱.
- ↑ نک: جامعالبیان، ج۹، ص۱۸؛ ج۱۷، ص۱۳۱؛ ج۱۸، ص۸۷.
- ↑ نک: المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ المستدرک، ج۲، ص۴۱۵، ۵۳۱.
- ↑ فضائل القرآن، ص۱۹۵.
- ↑ الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۴۳۴-۴۳۶.
- ↑ الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ تأویل مشکل القرآن، ص۲۳.
- ↑ تأویل مشکل القرآن، ص۵.
- ↑ تأویل مشکل القرآن، ص۴۳، ۴۷.
- ↑ نک: جامعالبیان، ج۹، ص۱۸ ـ ۱۹.
- ↑ نک: اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۲۶ ـ ۲۲۸؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۵۷؛ الشیعة و القرآن، ص۲۴ ـ ۲۵.
- ↑ نک: اتحاف فضلاء البشر، ج۱، ص۷۵ ـ ۷۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱، ص۸۱؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۹۶؛ المرشد الوجیز، ص۱۸۷.
- ↑ نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۲۲.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۳۳۱.
- ↑ الفصل فیالملل، مج ۳، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ الوسیط، ج۳، ص۴۰.
- ↑ تفسیر بغوی، ج۳، ص۴۴.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۵۷۲.
- ↑ الشفا بتعریف حقوق المصطفی(ص)، ج۲، ص۳۰۴ ـ ۳۰۵.
- ↑ المحرر الوجیز، ج۱۰، ص۱۱۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۱۶۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۵.
- ↑ تفسیر نسفی، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۵۶۷.
- ↑ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۶۲.
- ↑ النشر، ج۱، ص۱۲ ـ ۱۴.
- ↑ تفسیر جلالین، ص۲۶۵.
- ↑ فتح القدیر، ج۳، ص۱۲۲.
- ↑ روح المعانی، ج۱، ص۴۵.
- ↑ فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۲۷ ـ ۲۱۲۹.
- ↑ سوره طه، آیه:۶۳.
- ↑ امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم؛ سوره نساء، آیه:۱۶۲.
- ↑ بیگمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند؛ سوره مائده، آیه:۶۹.
- ↑ فضائل القرآن، ص۱۶۱ ـ ۱۶۲؛ نک: جامع البیان، ج۶، ص۳۴.
- ↑ نک: الاتقان، ج۱، ص۱۶۵ ـ ۱۶۹.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۰۱۳؛ محاضرات الادباء، ج۲، ص۴۴۹.
- ↑ محاضرات الادباء، ج۲، ص۴۴۹.
- ↑ نک: جامعالبیان، ج۶، ص۳۶، تفسیرابنکثیر، ج۱،ص۲۹۸، ج۳، ص۱۶۵؛ روح المعانی، ج۶، ص۲۹۳ـ۲۹۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۰۶.
- ↑ نک: الکشاف، ج۱، ص۵۹۰، ۶۶۰؛ ج۳، ص۷۲؛ روحالمعانی، ج۱، ص۵۴ ـ ۵۵.
- ↑ المصاحف، ص۲۸۰؛ نیز نک: نکت الانتصار، ص۳۹۹.
- ↑ نک: آراء المستشرقین، ج۱، ص۴۳۰ ـ ۴۳۱.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۲۲، ص۴۳۸-۴۳۹.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۶، ص۸۱-۸۲؛ لسان المیزان، ج۳، ص۲۳۰؛ تاریخ الاسلام، ج۱۵، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ البیان، ص۲۱۹.
- ↑ نک: القرآن و روایات المدرستین، ج۲، ص۶۹۳ ـ ۶۹۷.
- ↑ نک: الاتقان، ج۱، ص۱۵۲؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۴۲۲.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ فضائلالقرآن، ص۱۹۰؛ الاتقان، ج۲، ص۵۲.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۵۳۰؛ فضائل القرآن، ص۱۹۲.
- ↑ الدرالمنثور، ج۴، ص۱۲۱.
- ↑ الدرالمنثور، ج۴، ص۱۲۰، المستدرک، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۱۴۲.
- ↑ نک: الدرالمنثور، ج۵، ص۱۸۰؛ فضائل القرآن، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ المستدرک، ج۲، ص۴۱۵.
- ↑ مسند ابی داود، ج۵، ص۱۳۱ ـ ۱۳۲.
- ↑ نک: المستدرک، ج۲، ص۵۳۱؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۴۰.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۷۰.
- ↑ محاضرات الادباء، ج۲، ص۴۴۸.
- ↑ فضائل القرآن، ص۱۸۹.
- ↑ الموطأ، ج۲، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۰؛ مسند احمد، ج۴، ص۳۶۸.
- ↑ الدرالمنثور، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۱۳؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۱۶۲-۱۶۳؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۷۰.
- ↑ نک: فتحالباری، ج۱۱، ص۲۱۷؛ کنزالعمال، ج۲، ص۵۶۹، ۵۹۴.
- ↑ فضائل القرآن، ص۱۶۲-۱۹۰؛ الاتقان، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۵؛ روح المعانی، ج۱، ص۴۶.
- ↑ نک: مقدمتان فی علوم القرآن، ص۸۳؛ المحلی، ج۱۰، ص۱۴ ـ ۱۶؛ الناسخ والمنسوخ، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ فضائلالقرآن، ص۱۹۵.
- ↑ الناسخ والمنسوخ، ج۱، ص۴۳۸؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۷۹.
- ↑ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۸۵.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۰؛ صحیحابنحبان، ج۸، ص۲۸.
- ↑ تأویل مختلف الحدیث، ص۲۹۲؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۸۵ ـ ۸۶.
- ↑ روح المعانی، ج۱۲، ص۲۱۷؛ سلامة القرآن من التحریف، ص۲۰۶.
- ↑ الایضاح، ص۲۲۹.
- ↑ نک: سلامة القرآن من التحریف، ص۲۲۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۸۳-۸۴.
- ↑ سعد السعود، ص۲۹۲.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۶۳.
- ↑ آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۲۷ ـ ۲۲۸؛ الهدی الی دین المصطفی(ص)، ص۱۲۳ ـ ۱۲۴.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۱۱۷.
- ↑ البیان، ص۲۰۶-۲۳۵.
- ↑ القرآن و روایات المدرستین، ج۲، ص۴۰ ـ ۶۷، ۶۳۰ ـ ۶۳۱.
- ↑ صیانة القرآن، ص۱۵۸ ـ ۱۶۲.
- ↑ نزاهت قرآن، ص۱۴۲ ـ ۱۵۴.
- ↑ فصل الخطاب، ص۱۴۱.
- ↑ فصل الخطاب، ص۱۴۷.
- ↑ البیان، ص۲۵۷.
- ↑ ر. ک: مجمع البیان، ج۱، ص۸۴.
- ↑ نک: آراء المستشرقین، ج۱، ص۴۶۵ ـ ۴۸۰؛ شبهات حول القرآن، ص۴۶.
- ↑ البیان، ص۲۵۷ ـ ۲۵۸.
- ↑ نک: فصل الخطاب، ص۱۲۰، ۱۲۴.
- ↑ نک: مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۲۹۶، سلامة القرآن من التحریف، ص۴۱۲ ـ ۴۲۰.
- ↑ اوائل المقالات، ص۹۳؛ الصافی، ج۱، ص۵۲؛ البیان، ص۲۲۳.
- ↑ فصلالخطاب، ص۱۳۵، ۱۴۴؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۲۰ ـ ۳۱.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۱۷۲؛ تأویل مشکل القرآن، ص۴۳.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ تأویل مشکل القرآن، ص۴۲ـ۴۳، ۴۹؛ الاتقان، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ مذاهب التفسیرالاسلامی، ص۳۰۱؛ الشیعة و تحریف القرآن، ص۶۲ ـ ۶۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ المحلی، ج۱۱، ص۲۳۵.
- ↑ مناهل العرفان، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵.
- ↑ المرشد الوجیز، ص۴۲.
- ↑ الاتقان، ج۲، ص۵۲.
- ↑ مباحث فی علومالقرآن، ص۲۶۵ـ۲۶۶؛ النسخ فیالقرآن، ج۱، ص۲۸۳؛ البرهان فی علومالقرآن، ج۲، ص۳۹ ـ ۴۰.
- ↑ مباحث فی علوم القرآن، ص۲۶۵-۲۶۶.
- ↑ نک: الموطأ، ج۲، ص۶۰۵؛ فضائل القرآن، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ الاتقان، ج۲، ص۵۲ ـ ۵۶؛ الناسخ والمنسوخ، ج۱، ص۴۴۳ ـ ۴۴۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۷، ص۳۰۲ - ۳۳۵.