سیاست در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== پرسشهای وابسته == ==' به '==') |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==') |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
#این [[تلاش]] به [[مردم]] [[آرامش]] میبخشد و آنان را از [[اضطراب]] میرهاند و باعث وجود مهر و [[محبت]] [[مردم]] نسبت به [[حاکم]] میشود. | #این [[تلاش]] به [[مردم]] [[آرامش]] میبخشد و آنان را از [[اضطراب]] میرهاند و باعث وجود مهر و [[محبت]] [[مردم]] نسبت به [[حاکم]] میشود. | ||
#بیان [[دلیل]] و رفع اتهام، خود، [[بهترین]] [[دلیل]] [[برائت]] [[حاکم]] از [[خطا]] و [[انحراف]] است و به [[حاکم]] این امکان را میدهد که با [[قدرت]] بیشتر به [[اداره]] [[جامعه]] بپردازد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 477.</ref>. | #بیان [[دلیل]] و رفع اتهام، خود، [[بهترین]] [[دلیل]] [[برائت]] [[حاکم]] از [[خطا]] و [[انحراف]] است و به [[حاکم]] این امکان را میدهد که با [[قدرت]] بیشتر به [[اداره]] [[جامعه]] بپردازد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 477.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۰
مقدمه
- واژه سیاست بهمعنای "رامکردن اسب" و نیز "خط سیر و راهی که انسان پیشرو دارد" به معنا شده است. در فرهنگهای علوم سیاسی، از سیاست معنای برنامه، شیوه عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و... را مراد کردهاند. گرچه از قرن پانزدهم به بعد که سوداگری برخی کشورها واژه استعمار را به فرهنگ سیاسی میافزاید شاهد تغییر در مفهوم سیاست بودهایم، اما سیاست در متون قدیم از ارزش معنوی برخوردار بوده است. از نظر افلاطون، سیاست عالیترین دانشها و والاترین هنرهاست. به عقیده او انسان اجتماعی تنها در دامان جامعه میتواند از تربیت صحیح برخوردار شود. اگر ساختار جامعه نتواند امکان تربیت مردمان را فراهم آورد، نه آن جامعه و نه هیچ فردی از آن روی نیکبختی را نخواهند دید[۱].
- در اسلام معنای حقیقی سیاست عبارت است از مدیریت، توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسانها در مسیر حیات معقول، سیاست با این دید در پویشهای انسانی نقشی برجسته یافته و در اهداف پیامبران نیز منظور شده است. بر این اساس، امام علی S پس از تحقیق دوران زمامداری خود و در زمان کوتاه خلافت ظاهری، مبانی و عملی سیاست اسلامی را تبیین میکند. در منظر امام، سیاست و حکومت هدف نیست، بلکه وسیلهای است برای احقاق حق. از اینرو اصل حکومت بر مردم را به خودی خود امری بیارزش تلقی میکند و آنرا بیارزشتر از آب بینی بز[۲]، استخوان خوک در دست جذامی[۳] و برگ جویدهای در دهان ملخ[۴] و کفشی کهنه[۵] میداند. در نظام سیاسی امام، حکومت و سیاست آنگاه ارزش دارد که در سایه آن بتوان حق از دست رفتهای را زنده یا باطلی را دفع کرد. در عین حال حکومت و مدیریت جامعه امری ضروری است، حتی وجود حاکم فاجر را بهتر را نبود آن و ایجاد هرجومرج در جامعه میداند[۶].
- نگاهی به سخنان امام S، دو مبنای "درخواست عموم مردم" و "مسئولیت الهی" را بهعنوان دو دلیل و ضرورت اصلی شرکت در فعالیت سیاسی و ساختار حکومتی روشن میسازد، چنانکه فرمود: اگر نبود حضور گسترده جمعیّت و عهدی که خدا از عالمان گرفته تا بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت ننشینند، افسارش را بر گردنش میافکندم و رهایش میکردم[۷][۸].
سیاستمدار کیست؟
امام علیS در ردّ تصور و پندار آنانی که گمان برده بودند معاویه از امام علی سیاستمدارتر و زیرکتر است میفرماید: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَةِ»[۹]؛ “به خدا سوگند! معاویه هرگز از من زیرکتر و سیاستمدارتر نیست، اما او براساس “غدر و فجور” عمل میکند و حیلهگری و نیرنگ در صحنه سیاست را جایز میشمارد. و اگر نبود زشتی و قباحت و کراهت غدر و نیرنگ، البته که من سیاستمدارترین مردم بودم، ولیکن هر غدر و حقهای گناه و جزء فجور و هر گناهی نیز نافرمانی و کفرآور است. برای تمامی کسانی که اهل غدر و حیله باشند در قیامت پرچمی است که با آن شناخته میشوند. به خدا سوگند! من (همانگونه که در صحنه سیاست به کسی غدر و حیله نمیکنم) هرگز غافلگیر نمیگردم که دربارهام غدر و حیله کنند و مکر به کار ببرند و من هرگز در سختی و گرفتاری عاجز و ناتوان نمیشوم”.
این تفسیر و تعریف امامS از سیاست و سیاستمداری، مبنای مکتب سیاسی اسلام را تشکیل میدهد.[۱۰]
اصول سیاسی امام علی S
- نگاهی به سخنان امام در نهج البلاغه، مبانی بینش سیاسی ایشان را آشکار میکند. مواردی چون:
- پایبندی به قرآن و سنت که از آن بهعنوان حق جامعه بر گردن حاکم یاد میکند و میفرماید: حقی که شما بر گردن من دارید عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم a و قیام به حق و برپاداشتن سنت اوست[۱۱]. در این بینش سیاسی عمل کردن به قرآن، موجب رستگاری و سعادتمندی و عمل نکردن به آن موجب تیرهبختی است[۱۲]. از اینرو امام S هنگامی که زمان امور را بهدست گرفت بر مبنای آگاهی منحصر به فردی که از قرآن کریم و سنت و سیره پیامبر اکرم a داشت، نسبت به اجرای احکام و سنتهای تعطیل شده الهی، اقدام کرد[۱۳].
- عدالت سیاسی: امام S عدالت و اجرای آنرا بهعنوان یکی از اصلیترین اصول سیاسی در نظر داشت؛ مسئولیتی که بر مبنای پیمانی الهی بر عهده دانشمندان گذاشته شده است[۱۴]. از اینرو امام در روزهای آغازین حکومت خود بر این مسئله پای فشرد، چنانکه فرمود: به خدا سوگند اگر این املاک کابین همسران و بهای کنیزکان هم شده باشد، آنرا به بیت المال برمیگردانم[۱۵]. عدالت در سیره سیاسی امام، حافظ نظم و امنیت در جامعه است، از اینرو هرگز نمیتوان آنرا نادیده انگاشت. امام نیز در نخستین روزهای حکومت دست به اصلاحات گسترده در امور زد[۱۶].
- آزادی سیاسی: اندیشه سیاسی امام علی S مردمان را در تعیین سرنوشت خود آزاد میانگارد. از اینرو گرچه مردمان بهسوی مردمان ایشان هجوم میآورند و ایشان را به خلافت برمیگزینند، اما حق کسانی را که با ایشان بیعت نکردند، حفظ و خود ایشان جانشان را ضمانت میکند. در نگاه سیاسی امام، مشروعیت خلافت در بیعت آزادانه مردم معنا مییابد. از اینرو حکومت حق توده مردم است و حقی نیست که خداوند آن را به یکی از افراد بشر عطا کرده باشد[۱۷]. در بینش سیاسی امام، انتقاد از دستگاه حکومت حق مردم است. از اینرو برای ایجاد این فرهنگ با چاپلوسی و تملق که همیشه در کنار دستگاه قدرت وجود دارد، به مبارزه برخاست[۱۸][۱۹].
- برخورد با مخالفان سیاسی: بینش سیاسی امام مدارا با مخالفان سیاسی را که اصلی تردیدناپذیر در جوامع مختلف است، میپذیرد و حفظ حقوق آنها را تا زمانیکه نظم و امنیت جامعه را از بین نبردهاند، امری واجب تلقی میکند. نمونه این امر در فتنه خوارج پیش آمد. امام در کلامی فرمود: "برای آنان زمانیکه نظم را بر هم نزنند، سه حق مفروض است: حضور در مسجد، پرداخت فیء و آزادی در جامعه"[۲۰].
- نقش مردم در ساختار سیاسی: امام S برای مردم نقشی ویژه و محوری قائل است، بهگونهای که فقدان آن، امر حکومت را با خطر مواجه میکند. این نقش متقابل در کلام زیر نمود عینی پیدا میکند. فرمود: رعیت اصلاح نمیشود مگر اینکه زماندار اصلاح شود و زمامدار اصلاح نمیشود مگر اینکه رعیت درستکار باشد[۲۱]. در منطق امام، انتخاب مردم زمینه تحقیق حکومت است و بدون آن حکومت ممکن نخواهد شد. از اینرو بیعت اکثریت مردم یک اثر طبیعی و تکوینی داشت و آن حصول قدرت متمرکز و مردمی برای امام بود که در پرتو آن حکومت را به دست گرفت. از اینرو نقش مردم را از چند جهت میتوان در سخنان ایشان مورد نظر قرارداد: نقش ایجادی که با بیعت مردم بهوجود میآید[۲۲]؛ ۲- نقش ابقایی که با طاعت و مشارکت مردم در امور فراهم میآید؛ ۳- نقش اصلاحی که با نصیحت، مشورت و خیرخواهی مردمان در حکومت پدید میآید[۲۳]. از اینرو امام S به زمامداران در ارتباط با مردم اموری را سفارش میکند که عبارتاند از: فروتنی در برابر مردم[۲۴]، پرهیز از امتیازخواهی[۲۵]، ارتباط رودررو با مردم[۲۶]، دوری از تشریفات در مواجهه با مردم[۲۷]، نزدیکی به سطح زندگی پایینترین مردم[۲۸]، محبت به مردم[۲۹]، جلب رضایت مردم[۳۰]، صداقت با مردم[۳۱]، خیرخواهی[۳۲]، عفو و گذشت نسبت به مردم[۳۳] و عیبپوشی[۳۴][۳۵].
- تبیین روش و سیره سیاسی کارگزاران: انتخاب کارگزاران و سفارشهای امام به آنها در مواجهه با خدا، خویشتن و مردم، وجود سه محور را در اندیشه سیاسی امام مطرح میکند: محور نخست، فرد در آستانه مسئولیت؛ محور دوم، ویژگیهای فردی؛ محور سوم، ویژگیهای حکومتی[۳۶].
تبیین ویژگیهای فرد در آستانه پذیرش مسئولیت
- فرد در آغاز پذیرش مسئولیت با دشواریهای فراوان روبهروست. در عین حال، حاکم معاداندیش میداند که اگر کوچکترین خطایی از او سر زند، در پیشگاه الهی محاسبه میشود و اگر جبران آنرا نتواند، در عرصه حاکمیت الهی باید پاسخگو باشد. از اینرو مسئول تا پای جان باید در ادای مسئولیت خویش ایستادگی کند[۳۷]. زمامدار با عمل خویش باید خدا را به دل و دست و زبان خود یاری دهد، زیرا خداوند یاری یاوران خویش و بزرگداشت ارج گزارانش را خود بر عهده گرفته است[۳۸]. حکومتی امانتی است از طرف خداوند که باید آنرا پاس داشت. امام مسئول را از تمسّک به ابراز زر و زور و تزویر بازمیدارد، زیرا این سه عامل شیوه مستکبران در حکومت است. از اینرو به یکی از کارگزاران فرمود: کاری که بر عهده توست، طعمهای نیست که به چنگ آورده باشی، بلکه بر گردنت امانتی است. آنکه تو را بدان کار گمارده، نگهبانی امانت را نیز بر عهدهات گذارده است[۳۹]. بنابراین باید فرد مسئول از پیش در امر خودسازی کوشیده و توفیق یافته باشد تا در انجام وظیفه نلغزد و گرفتار لغزشهای ناشی از قدرت نشود[۴۰].
تبیین ویژگیهای فرد کارگزار
- تقواپیشگی و خودسازی؛
- یاری و اطاعت از اوامر الهی؛
- پرهیز از تزویر، فریب و دروغ؛
- پندپذیری؛
- رأفت نسبت به مردم؛
- دوری از استکبار؛
- انصاف در امور؛
- بهرهمندی از عقلا و دانشمندان؛
- پرهیز از خودپسندی؛
- سادهزیستی و پرهیز از رفاهطلبی[۴۱][۴۲].
تبیین ویژگیهای سیاسی
- عفو و اغماض از خطای مردم.
- ملاک، برتری امور، چنانکه فرمود: باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فروماند و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر.
- اولویت با حقمداران باشد.
- کینه مردم را برنینگیزد.
- گمان نیکو را در مردم بهوجود آورد.
- دوری از عیبجویان.
- بلندهمتی، مدد از خدا و صبر در راه موفقیت.
- در رفتارهای اجتماعی افراد، بین نیکوکار و بدکار فرق گذارد.
- نظارت مستقیم بر برخی وظایف محوله.
- زمامدار باید در میان مردم باشد.
- زمامدار از بذل و عنایت ویژه به نزدیکان و خویشان ممانعت ورزد.
- حاکم برتر از قانون نیست، چنانکه میفرماید: اگر مردم بر تو گمان ستم بردند، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانیشان در آر؛ که بدین رفتار خود را با عدالت، خوی داده باشی و با رعیت مدارا کرده و با عذری که میآوری به آنچه میخواهی رسیده و آنان را به راه حق درآوردهای.
- پرهیز زمامدار از ریختن خون افراد بدون مجوز شرعی.
- پرهیز از منّتگذاری بر جامعه، بزرگنمایی اعمال و وعده دروغ.
- تلاش برای کشف حقیقت و عدم لجاجت.
- حاکم خود را به بیخبری نزند.
- از غرور بپرهیزد و زبان را مهار کند.
- اگر بدگمانی و اتهام خلاف بود، واقعیت احراز و از بروز پدیده بدگمانی و اتهام جلوگیری میشود.
- کوشش حاکم برای رفع اتهام، خود، نوعی خودسازی و مقدمه قرار گرفتن در جذبه کمال است.
- این تلاش به مردم آرامش میبخشد و آنان را از اضطراب میرهاند و باعث وجود مهر و محبت مردم نسبت به حاکم میشود.
- بیان دلیل و رفع اتهام، خود، بهترین دلیل برائت حاکم از خطا و انحراف است و به حاکم این امکان را میدهد که با قدرت بیشتر به اداره جامعه بپردازد[۴۳].
منابع
پانویس
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 473.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳: «"وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ"»
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۶: «"وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ [عُرَاقِ] خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: «"وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۳: «"قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ (علیه السلام) وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 473-474.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳: «"أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 473-474.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۷۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹؛ نیز نیک: خطبه ۱۰۵: «"إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ، الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا"»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 474.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵: «"وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ. فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 474.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۴۷
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 475.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 475.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «"فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ، وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ"»
- ↑ خطبههای ۳ و ۲۲۰: «"فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۷ و ۲۱۶ و نامه ۵۳ و ۵۷
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۶: «"وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ"»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳: «"وَأَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَالْبَعِيدِ، وَکُنْ فِي ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِباً، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَخَاصَّتِکَ حَيْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ"»
- ↑ همان؛ نیز نامه ۶۷: «"وَاجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً، فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَکَ، وَتُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَشُرَطِکَ، حَتَّى يُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِع"»
- ↑ همان؛ نیز حکمت ۳۷: «"وَ قَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ(علیه السلام):مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ، وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي [أُخْرَاكُمْ] آخِرَتِكُمْ؛ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّار"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹ و نامه ۴۵: «"وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: "وَ حَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ - وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ". أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ"»
- ↑ نامه ۵۳: «"وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ"»
- ↑ همان: «"وَلْيَکُنْ أَحَبَّ الاُمُورِ إِلَيْکَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ"»
- ↑ همان: «"وَالْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَالصِّدْقِ"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵: «"وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ"»
- ↑ همان، نامه ۲۹: «"فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ"»
- ↑ پیشین: «"فَإِنْ خَطَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِيَةُ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 475-476.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 476.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۷؛ نیز نک: نامه ۵۹
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳: «"وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ؛ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ؛ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ؛ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ؛ وَ السَّلَام"»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 476.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 476.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 477.