وحی از دیدگاه برون‌دینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تفسیرهای جدید از چیستی وحی و نقد آنها

فرضیه وحی نفسی

فرضیه تخیل وحی

فرضیه نبوغ بشری

فرضیه تجربه بشری (تجربه دینی)

مسئله وحی و تفسیر آن با تجربه دینی، از مباحث مهم فلسفه دین است. برخی از دانشمندان غرب، مفهوم وحی را توسعه داده و آن را همان ارتباطات معنوی بشر یا تجربه دینی دانسته‌اند[۱].

فرضیه ذوق عرفانی

شبهات خاورشناسان

منشأ قرآن؛ یهود، نصارا و دیگر ادیان

برخی مستشرقان با تمسک به سفرهای پیامبر به شام یا دیدار با علمای یهود و نصارا، و نسبت دادن مطالعه کتب اهل کتاب به پیامبر، مصادری را برای وحی بیان می‌کنند. ریچارد بل در کتابش قرآن را در به‌ کارگیری برخی الفاظ و قصص متأثر از مذهب مانوی و یا متکی بر مصادر شفوی "غیر مکتوب" دانسته است. برخی پیامبر را متأثر از مبشران مسیحی جنوب عربستان و برخی قرآن را متأثر از یهود و برخی دیگر پیامبر را از حنیفان و ادیان گذشته تأثیرپذیر دانسته‌اند.

برخی نیز در حالت تردید بین این مدعا سیر کرده‌اند که قرآن یا حاصل اختراع پیامبر یا اقتباس از غیر است. وجود برخی الفاظ غیرعربی در قرآن، به اتهام یاد شده بیشتر دامن زده است. چنانکه تشابه مضامین برخی آیات قرآن با آیات عهدین نیز به این شبهه بیشتر دامن می‌زند؛ برخی هم به همگونی آموزه‌های قرآن با کتب یهود و انجیل و آموزه‌های زردشت و برهما متمسک شده‌اند. از جمله داستان معراج، صراط، و... .

ویل دورانت دین اسلام را در بعضی موارد به آیین یهود شبیه می‌داند. مانند مراسم دینی آیین یهود به نام "شما سیرائیل" "هان گوش کن اسرائیل!" در دین اسلام به‌ صورت " لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" در آمده است.

تشابه قصص قرآنی با قصه‌های کتاب مقدس زمینه دیگری برای طرح اتهام یاد شده است. برخی از مستشرقان که سعی داشتند عهدین را مصادر اصلی قرآن بدانند، قوم عاد و ثمود را که در عهدین نیستند منکر شدند؛ اما وقتی شواهدی بر وجود قوم عاد و ثمود یافتند مجبور شدند مصادری غیر از عهدین نیز برای قرآن تصور کنند. برخی کوشیده‌اند به حضرت تهمت بزنند که او تاریخ یهود قدیم را به‌گونه‌ای دیگر عرضه کرد. زمینه دیگر اتهام مستشرقان بر تأثیرپذیری پیامبر از اهل کتاب کثرت ذکر اهل کتاب در آیات مدنی است که دلیلش را تأثیر پیامبر از اهل کتاب مدینه می‌دانند.

یوسف درة الحداد آیاتی از قرآن را گواه می‌آورد که مهم‌ترین مصدر قرآن، کتب مقدس است: ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى[۲]، ﴿إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى‏[۳]، ﴿وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الأَوَّلِينَ أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ‏[۴]. درة الحداد می‌گوید: آیه نخست نشان از سازگاری قرآن با زبر الأولین دارد و در آیه دوم او دانشمندان بنی‌اسرائیل را بر تطبیق، گواه می‌گیرد. پس اصل قرآن در متون پیشینیان نازل شده بود. نیز آیه ﴿وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِيًّا ‏[۵] می‌گوید محمد (ص) بر کتاب موسی شاگردی کرده.

نقد و بررسی: محمد (ص) به گواهی تاریخ و قومش، در وطن و مسافرت هیچ آموزگاری نداشته، عهد قدیم در زمان رسول (ص) به اعتراف خود مستشرقان به زبان عربی ترجمه نشده بود. اگر قرآن محصول آموزش افراد ادیان دیگر بود به‌ یقین نخبگانی در میان عرب بودند تا آنها نیز مانند محمد (ص) سخنانی بیاورند در حالی که چنین نکردند. بر اساس دشمنی که اهل کتاب با آن حضرت داشتند اگر قرآن از سوی آنان بود حتماً افشا می‌کردند اما چنین چیزی وجود ندارد. از طرفی داستان‌های قرآنی تفاوت جوهری و اساسی با دیگر کتب آسمانی دارد؛ از جمله داستان آفرینش حضرت آدم (ع) و غیره. یکی از این تفاوت‌ها نجات بدن فرعون است که قرآن می‌فرماید: ﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ‏[۶] افزون بر آن، معرفی پیامبران در قرآن با نوعی نزاهت، اخلاق والا و عصمت بیان شده است برخلاف کتب عهدین. بسیاری از داستان‌های قرآنی در تورات و انجیل یافت نمی‌شود از جمله داستان حضرت هود، حضرت صالح و حضرت شعیب (ع)[۷] قرآن به تحریف تورات و انجیل اشاره نموده و اگر پیامبر نقل کرده باشد بدین معناست که مطالب قرآن نیز تحریف شده است.

محمد، مصدر قرآن

برخی از خاورشناسان، قرآن را ساخته پیامبر اسلام (ص) دانسته‌اند. ولی در دوره‌های بعد به علت مطالعه بیشتر از تعداد آنها کاسته شد؛ اما با یک رویکرد حرفه‌ای‌تر وارد عرصه مخالفت شدند.

  1. قرآن محمد (ص): این عنوانی است که عده‌ای از مترجمان قرآن در غرب استفاده کرده‌اند. این موارد چیزی جز ادعاهای بی‌اساس نیست که چه‌ بسا بر حقانیت قرآن می‌افزاید تا جایی که محققان منصف همچون دکتر موریس بوکای گفته‌اند: "تنها کتابی که می‌شود آن را به خدا نسبت داد کتاب آسمانی مسلمانان است" [۸]. وی اسلام را دارای متن وحی تثبیت‌ شده همزمان می‌داند. مارگولیوس استاد دانشگاه آکسفورد می‌نویسد: "قرآن تازه‌ترین کتاب الهی، تأثیری غیرقابل قیاس بر روی توده‌های بشریت گذاشته، افزون بر آن دلایل گذشته، امی بودن پیامبر، عدم همانند آوری برای قرآن، این شبهه را باطل می‌کند".
  2. وحی نفسانی: گروه دیگری حالت‌های نفسانی را عامل وحی قرآن دانسته‌اند. و حضور پیامبر در غار حرا را نیز مهم‌ترین نشانه آن دانسته‌اند. ادوارد مونته می‌گوید: "محمد (ص) همانند پیامبران بنی‌اسرائیل، راستگو بود و به وی الهام نفسی "در واقع دریافتی از سوی خود" می‌شد". در منگهام و گلدزیهز و تورآندریه و گیب نیز به این دیدگاه معتقدند ریچارد بل نیز الفاظ و کلمات قرآن را از ناحیه خداوند ندانسته است.

نقد و بررسی:

نقد اول اینکه: انتساب وحی به پیامبر (ص) نوعی شهود است که به آن وحی گفته نمی‌شود، اما وحی پیامبران از بیرون شخصیت باطنی، بر آنان القا می‌شود و یقینی و خطاناپذیر است و تنها ویژه پیامبران است و ایشان را مأمور به تبلیغ می‌نماید. وحی رسالی بدون واسطه از خداوند گرفته شده است [۹]. از طرفی هیچ مدرکی نیست که پیامبر قرآن را از خود بداند، بلکه آیات قرآن و روایات قرآن را از جانب خدا دانسته. از طرف دیگر حتی مخالفان آن حضرت او را راست‌گو و امین دانستند پس وقتی او قرآن را از جانب خدا می‌داند چگونه می‌توان قرآن را به او نسبت داد. پیامبران کتب آسمانی پیشین نیز بشارت به وجود چنین پیامبری داده‌اند. پس پیامبری که:

  1. امی بوده؛
  2. به راست‌گویی معروف بوده که حتی نضر بن حارث به قریش اعلان کرد: "لَقَد کانَ مُحَمَّدٌ أَصْدَقُكُمْ حَدِيثاً وَ أَعْظَمُكُمْ أَمَانَة"؛
  3. بسیاری از پیروان ادیان منتظر ظهور چنین پیامبری بوده‌اند؛ از جمله سلمان فارسی؛
  4. نشانه‌های نبوت او در عهد قدیم و جدید، انکارناپذیر است، دیگر نمی‌توان وحی را به او نسبت داد.

نقد دوم اینکه: حوادثی در قرآن آمده که نشان از محافظت خداوند از پیامبرش دارد و در برخی تصمیمات، آن حضرت را مورد توبیخ قرار داده، چگونه می‌شود شخص مورد ### 313### در آیات قرآن، خود، آورنده همان آیات باشد[۱۰].

نبوغ اجتماعی

برخی بیان کرده‌اند محمد (ص) از اوضاع و احوال مردم زمان خود بسیار آگاه بود و رنج‌های مردم را می‌دانست و با استفاده از نبوغش مطالبی را آورد که مردم پذیرفتند. در همین جهت برخی، پیامبر را سیاست‌مدار نابغه، یا شخصی فریب‌کار یا قدرت‌طلب معرفی کرده‌اند.

نقد و بررسی:

  1. بدون تردید پیامبران الهی نبوغ داشتند اما میان پیامبران و نابغه‌ها تفاوت اساسی وجود دارد؛
  2. دریافت پیامبران از نوع علم حضوری است و قابل تعلیم و تعلم نیست. برخلاف نوابغ؛
  3. پیامبران در همه امور زندگی مردم نقش‌ آفرین بوده‌اند. ولی نوابغ تنها در جنبه‌های خاصی؛
  4. محتوای رسالت، مربوط به ابعاد مختلف جهان هستی و انسان است و یک نابغه نمی‌تواند در همه این زمینه‌ها سخن هماهنگ داشته باشد.
  5. چه‌ بسا ایده‌های توابع آراء گذشته را نقض کرده یا بعد از مدتی خود، نقض شده اما پیامبران الهی همواره یکدیگر را تأیید کرده‌اند.

وحی، رهاورد صرع و جنون پیامبر

برخی از مستشرقان حالت غش در حین وحی را همان بیماری صرع می‌دانند، و نشانه‌هایش را ترک کردن مردم، رفتن به غار و با خدا سخن گفتن که عرق سنگینی در جبینش احساس می‌کرد، می‌دانند و به این حالت "هیستری" و "هیجان عصبی" می‌گویند[۱۱].

نقد و بررسی:

  1. این دیدگاه در میان مخالفان پیامبران پیشین نیز مطرح بوده: ﴿وَإِنَّ لَكَ لأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ‏ [۱۲]. و هیچ دلیل و شاهدی از نظر تاریخی بر وجود بیماری روانی پیامبر وجود ندارد. امیل درمنگهام معتقد است "کسانی که فرضیه وجود بیماری صرع را ارائه داده‌اند از نظم زندگی محمد (ص) قبل از بعثت و بعد از آن غافل بوده‌اند" [۱۳]. جان دیون پورت می‌گوید: عده‌ای خواسته‌اند با این تهمت‌ها محمد (ص) را مورد انزجار جهان مسیحیت قرار دهند.
  2. ادعای مستشرقان با روایات هم‌خوانی ندارد و دچار اشتباه شده‌اند مثلاً نولدکه، عبارت "فخفق خفقة" [۱۴]. را به معنای غش گرفته.
  3. حالت غش تنها در هنگام وحی مستقیم و بی‌واسطه به پیامبر (ص) دست می‌داد. در روايتی از امام صادق (ع) آمده كه وقتى وحى مستقيم و بى‌واسطه جبرئيل بود، حضرتش به حالت غشوه و بيهوشى مى‌افتاد:"إِذَا كَانَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ لَيْسَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ أَصَابَهُ ذَلِکَ لَثَقُلَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ لَمْ يُصِبْهُ ذَلِك"[۱۵][۱۶].
  4. فرد مبتلا به صرع رفتاری نامتعادل از خود نشان می‌دهد و پس از بهبودی از آنچه کرده بی‌اطلاع است؛ به خلاف پیامبر.
  5. اگر حالت وحی همان حالت صرع بوده، چرا این حالت فقط به هنگام نزول آیات الهی برای پیامبر (ص) پیش می‌آمده؟ و چرا قبل از بعثت چنین نمی‌شد؟
  6. بیماری صرع سیستم عصبی را به هم می‌ریزد، چگونه چنین فردی می‌تواند رهبری فصیح و قانون‌گذار باشد؟ [۱۷]

منابع

پانویس

  1. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۳۳.
  2. یا او را از آنچه در صحیفه‌های موسی است آگاه نکرده‌اند؟ و (از صحیفه‌های) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بی‌کم و کاست به جای آورد؟ که هیچ باربرداری بار گناه دیگری را برنمی‌دارد؛ سوره نجم؛ آیه: ۳۶ -۳۸.
  3. این (حقیقت) بی‌گمان در صحیفه‌های (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است. صحیفه‌های ابراهیم و موسی؛ سوره اعلی، آیه: ۱۸ و ۱۹.
  4. و بی‌گمان (خبر) آن در کتاب‌های (آسمانی) پیشینیان (آمده) است. آیا برای آنان این نشانه‌ای نیست که دانشوران بنی اسرائیل آن را می‌شناسند؟؛ سوره شعراء، آیه: ۱۹۶ - ۱۹۷.
  5. و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود و این کتابی است راست‌شمارنده کتاب موسی به زبان عربی؛ سوره احقاف، آیه:۱۲.
  6. بنابراین امروز تو را با کالبد بی‌جانت بر ساحل می‌افکنیم تا برای آیندگانت نشانه‌ای باشی و بی‌گمان بسیاری از مردم از نشانه‌های ما غافلند؛ سوره یونس، آیه:۹۲.
  7. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۴۲ -۲۵۱.
  8. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۵۲ و ۲۵۳.
  9. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۵۴-۲۵۷.
  10. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۵۸ و ۲۵۹.
  11. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۶۰-۲۶۳.
  12. و بی‌گمان تو را پاداشی بی‌پایان است؛ سوره قلم، آیه: ۳.
  13. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۶۴ و ۲۶۵.
  14. چرت مختصری زد.
  15. آنگاه كه وحى به او از ناحيه خدا بود كه بين او وخدا جبرئيل واسطه نبود به خاطر سنگينى وحى از خدا اين امر به او مى‌رسيد و آنگاه كه جبرئيل واسطه مى‌شد اين امر به او نمى‌رسيد؛ امالی طوسی، ص ۶۶۲
  16. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۴.
  17. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۶۶ و ۲۶۷.