ادله توحید

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۵۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ادله توحید

فطرت

بنابر ادله و منابع دینی، خداشناسی امری فطری است. خداوند متعال با فضل و احسان خویش، فطرت همه آدمیان را به معرفت خویش سرشته است و از اینرو، همه آدمیان زمانی که اسباب مختلف، مانند تذکر پیامبران و مطالعه در اسرار خلقت به یاد آدمی می‌آید. امام علی(ع) در گفتاری زیبا یکی از وظایف پیامبران را بازخواست میثاق فطرت و یادآوری آن نعمت فراموش شده می‌داند: خداوند رسولان خود را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی درپی گسیل کرد تا میثاق فطرت الهی را از ایشان باز پس گیرند و نعمت فراموش شده را به یادشان آورند[۱].

در این معرفت فطری، معرفت به توحید و یگانگی خداوند نیز جای گرفته است. خداوند خود را خدای یگانه به آدمیان شناسانیده است و متعلَّق معرفت فطری، خدای واحد است و ناگزیر تذکر و توجه به این معرفت فطری، توجه به خدای یگانه است؛ چنان که در کتاب توحید به نقل از ابوهاشم جعفری آمده است: از امام جواد(ع) پرسیدم: «معنای واحد چیست؟» فرمود: «آنکه همگان بر یگانگی‌اش متفقند؛ همچنان که خداوند – عزوجل - می‌فرماید و اگر از ایشان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است، بیگمان خواهند گفت: خدا»[۲]. در روایتی حضرت امیر(ع) فطری بودن توحید را چنین بیان کرده است: «بی‌گمان بهترین وسیله‌ای که جویندگان بدان چنگ میزنند و به خدای سبحان متوسل می‌شوند... کلمه اخلاص است که همان فطرت الهی است»[۳].[۴].

هماهنگی و وحدت تدبیر

از ادله توحید باری تعالی، وحدت و هماهنگی نظام هستی است. با اندکی مطالعه در مظاهر ربوبیت خداوند در طبیعت می‌توان به یگانگی آفریدگار دانا و توانا پی برد. قرآن آدمیان را به تدبر در آیات تکوینی فرامی‌خواند تا از این رهگذر به آفریننده آیات کریم و وحدت و یگانگی‌اش راه یابند؛ چنان که در هر یک از آیات ۶۴-۶۰ سوره مبارکه نمل، برخی نعمت‌ها و موهبت‌های الهی را بر می‌شمارد و آنگاه با جمله الله مع الله بر وحدت خداوند پای می‌فشارد. برای مثال، در آیه ۶۴ می‌فرماید: ﴿أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۵].

امیر مؤمنان(ع) نیز، که پرورش یافته مکتب قرآن است، از سویی، برخی اسرار آفرینش زمین، آسمان، کوه‌ها[۶] و... را باز می‌گوید و از سوی دیگر تذکر می‌دهد که آفریدگار همه آفریدگان خدای یگانه متعال است. از جمله در خطبه ۱۸۵ می‌فرماید: اگر راه‌های تفکر را در پیشگیری تا به ژرفای تفکر خویش برسی، اندیشه‌ات تو را به یکتایی آفریدگار می‌رساند؛ زیرا درخواهی یافت که آفریننده مورچه، همان آفریدگار نخل است و در خواهی یافت که همه موجودات ریز و درشت، لطیف و غلیظ و ضعیف و قوی، همه در خلقت بسان یکدیگرند. در حقیقت، هماهنگی موجودات جهان با یکدیگر، و دقت و استواری خلقت، نشانه حاکمیت قدرتی یگانه بر جهان هستی است.[۷].

فقدان نشانه‌های شریک

برهان سوم در گفتار حضرت علی(ع)، بر نفی شریک باری تعالی، از طریق نفی آثار و نشانه‌های شریک، سامان یافته است. بدین بیان که اگر خدای واحد بی‌همتا شریکی می‌داشت، آثار صنع و تدبیر او نیز در عرصه هستی پدیدار میگشت و چون چنین نیست، آشکار می‌شود که جز او، خدایی دیگر در میان نیست. امیر مؤمنان(ع) در نامه‌ای خطاب به امام حسن(ع) این برهان را به شکلی زیبا بازساخته است: پسرکم! اگر پروردگارت را شریکی می‌بود، رسولانش به سوی تو می‌آمدند و آثار ملک و سلطه‌اش را می‌دیدی و افعال و اوصافش را می‌شناختی؛ ولی او - همچنان که خود را وصف فرموده است - خدای یکتا است[۸].

وجود آثار و نشانه‌ها بر پدیدآورنده آنها دلالت می‌کند. از اینرو، آدمی با دقت در مخلوقات و نظم و تدبیر حاکم بر آنها، به خالق و صانع این مخلوقات رهنمون می‌شود. حال، همین آثار و مخلوقات، گذشته از این که بر خالق گواهی می‌دهند، بر یگانگی خالق نیز دلالت دارند؛ زیرا چنانکه در برهان پیش گذشت، نظم و هماهنگی مخلوقات، خبر از خدای واحد می‌دهد و جز مخلوقات موجود، مخلوقات و آثاری دیگر در میان نیست تا بر خالقی دیگر دلالت کنند. از آثار خداوند که حضرت علی(ع) نیز از آنها سخن گفته است، ارسال رسولان است. با توجه به اینکه پیامبران از خدای واحد خبر می‌دهند و وجود خدای دیگری را نفی می‌کنند، اگر خدایی دیگر در میان باشد، پیامبران کاذب خواهند بود! در حالی که صداقت پیامبران از حقایق ضروری است. اگر کسی بگوید: ممکن است جهان، آفریده چند خالق باشد و آنان در تدبیر جهان با یکدیگر به توافق رسیده و مثلا قلمرو خویش را مشخص کرده باشند، در پاسخ میگوییم: این فرض، بر نقص و محدودیت خدایان فرض شده گواهی می‌دهد و نقص و محدودیت از صفات مخلوقات است و خالق دارای چنین صفاتی نیست.[۹].

شرط‌های توحید

با تأمل در سخنان علی(ع) در می‌یابیم که توحید راستین - که در کتاب و سنت مطرح است و در گفتار آن امام همام(ع) نیز نمود یافته است - دارای شرط‌هایی است. برای باز شناختن و راه یافتن به توحید، راستین، وجود همۀ این شرطها ضروری است و فقدان هر یک از آنها به معنای نفی توحید است. آن شرط‌ها عبارتند از: ۱. تشبیه ناپذیری؛ ۲. وصف ناپذیری؛ ۳. بینونت و عدم سنخیت.

تشبیه ناپذیری

شرط تحقق معنا و حقیقت توحید، نفی هرگونه مثل، نظیر و شبیه برای ذات اقدس الهی است. این شرط را می‌توان در گفتار حضرت علی(ع) باز یافت که همواره بر آن پای می‌فشارد؛ مثلاً در جایی می‌فرماید: «آنکه از آفریدگان جدا است و هیچ چیز مانند او نیست»[۱۰]. در جایی دیگر می‌فرماید: «نظیر و شبیهی برای خدا نیست تا همسانش باشد»[۱۱]. و در جایی دیگر می‌فرماید: «یگانه‌ای است که همچون دیگر چیزها نیست»[۱۲]. همچنین می‌فرماید: «بر وجود خویش به نیروی خلقتش گواه است و بر ازلیت خویش به حدوث آفریدگانش گواه است و بر همسان ناپذیری‌اش به همسانی آفریدگان»[۱۳]. این گفتار گوهرین حضرت امیر(ع) بدین معنا است که خداوند از هرگونه همسانی و شباهتی با آفریدگان به دور است و همه اشیا از آن رو که حادثند، ناگزیر پدیدآورنده‌ای می‌خواهند. پس همه آنها در نیازمندی به پدیدآورنده، همسانند؛ ولی چون حقیقت باری تعالی ازلی و غنی است، نیازی به پدیدآورنده ندارد. اینک، در پایان توضیح خویش به گفتاری دیگر از آن امام مینگریم که می‌فرماید: «خداوند را همسانی نیست تا آنچه می‌آفریند، مانندش باشد. او همواره نزد خداشناسان، از اشباه و اضداد پیراسته است»[۱۴].[۱۵].

توصیف‌ناپذیری

باید بدین نکته عنایت ورزید که آنگاه می‌توان حقیقتی را به تعریف و وصف درآورد که نخست آن را به ادراک درآوریم و باز‌شناسیم؛ ولی ذات باری تعالی به دلیل قدس و ظهور و نورانیت نامتناهی، از تیررس خردهای نافذ و تعقل و تفکر به دور است[۱۶]. حضرت امیر(ع) وصف کردن خدای تعالی را همسان محدود ساختن او دانسته است. او می‌فرماید: هر کس خدا را وصف کند، او را محدود کرده است و کسی که خدای را محدود کند، او را به شمارش آورده است و هر کس که او را به شمارش درآورد، ازلیت او را باطل ساخته است و کسی که از چگونگیاش بپرسد، در پی وصفش رفته است[۱۷]. پس لازمه وصف کردن خدای تعالی، محدود ساختن او است و پیشتر بیان شد که توحید عددی برای خدای تعالی به کار نمی‌رود. برای روشن‌تر شدن نادرستی این کار، می‌کوشیم ادله خویش را به بیان آوریم و سپس گفتار امام علی(ع) را در این باره نقل می‌کنیم.

  1. ذات حق تعالی را نمیتوان به تعقل درآورد. با توجه به شرط بعدی (عدم سنخیت میان خالق و مخلوق) این امری بدیهی است که ذات حق تعالی وجودی. است که حقیقتش با دیگر حقایق ناهمگون است و با تمامی موجودات دیگر مباین. روشن است که مباین را راهی به مباین نیست. انسان چگونه می‌تواند او را درک کند، در حالی که هیچ راهی بدو ندارد؛ زیرا حقیقت انسان، مباین حقیقت خداوند است.
  2. انسان محدود است و موجود محدود را به حقیقت لایتناهی و نامحدود راهی نیست. بنابراین، احاطه به حضرت حق یا به تعبیری وصول به کنه ذات مقدس، امکان پذیر نیست.
  3. ذهن و اندیشه انسان به وسیله صور و مفاهیم به حقایق راه می‌یابد. از سوی دیگر هر مفهومی حد خاصی را بر می‌تابد و از آنجا که خداوند هیچ حد و قیدی ندارد، نمی‌توان از او مفهومی درست در اندیشه داشت.

موضوع وصف ناپذیری حق تعالی در آیات و روایاتی بسیار مورد تأکید قرار گرفته است:

  1. ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ[۱۸].
  2. ﴿سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ[۱۹].
  3. ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ[۲۰]
  4. ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى[۲۱].

امام علی(ع) در خطبه نخست نهج البلاغه می‌فرماید: سرلوحه دین معرفت خدا است و کمال معرفت خدا، تصدیق او است و کمال تصدیق، توحید او است و کمال توحید، اخلاص برای او است و کمال اخلاص، نفی وصف از او است؛ زیرا هر وصفی گواه است که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواهی می‌دهد که غیر از وصف است. پس هر که خدای سبحان را وصف کند او را به چیزی نزدیک کرده است و هر کس او را به چیزی نزدیک کند، او را دوگانه کرده است و هر کس او را دوگانه کند، تجزیه‌اش کرده است و هر که تجزیه‌اش کند، او را نشناخته است و هرکس او را نشناسد، به او اشاره می‌کند و هرکس به او اشاره کند، محدودش کرده است و هر که او را محدود کند، معدود ساخته است[۲۲]. در جایی دیگر می‌فرماید: سرلوحه عبادت خدا معرفت او است و اصل معرفت خدا توحید او است و نظام توحید نفی صفات از او است. بزرگ است از اینکه صفات بدو راه یابند؛ زیرا عقل‌ها گواهند بر اینکه صفات به هرکس راه یابند، او مصنوع و مخلوق است و خردها گواهی می‌دهند که خدای - جل جلاله- صانع است نه مصنوع[۲۳].

وصف ناپذیری باری تعالی در روایت زیر به گونه‌ای آشکارتر مطرح شده است: او را صفتی نیست که ادراک شود و حدی نیست که برایش مثل‌ها زده شود. واژگان در برابر صفات او وامی‌مانند و وصف‌های گوناگون در ساحت او باز می‌مانند. در ملکوت الهی ژرف‌ترین اندیشه‌ها حیرانند و تفاسیر جامع پیش از رسوخ در شناخت خدا از هم گسلند. منزه است او. خدا همانگونه است که خود وصف کرده است و دست و صف کنندگان از دامان وصفش کوتاه است[۲۴]. به نقل امام صادق(ع)، حضرت امیر(ع) در مسجد کوفه سخن می‌گفت که مردی به پاخاست و گفت: «یا امیرمؤمنان، خدا را برای ما وصف کن تا محبت و معرفت ما بدو افزون گردد». حضرت خشمناک شده، فرمودند: «الصَّلَاةَ جَامِعَةً». مردم گرد آمدند و مسجد آکنده از جمعیت شد. حضرت خشمگین و برافروخته بر منبر شد. حمد خدای سبحان به جای آورد و بر پیامبر درود فرستاد. سپس فرمود: ذات حق هیچگاه در ظرف اندیشه اندیشه‌مندان جای نمیگیرد. اندیشه‌های نافذ و افکار ژرف از رسیدن به کنه حضرت حق ناتوانند و حتی نمایه‌ای از جلال و عظمت او به فکر و ذهن و قلب انسان راه نمی‌یابد؛ زیرا او به فراچنگ قوای ادراکی آفریدگان محدود در نمی‌آید که او چیزی دیگر است و آفریدگان، چیزی دیگر. بی‌گمان هر چیز بسان چیزی است که همسان آن است؛ ولی آنچه همسانی ندارد، چگونه به چیزی شباهت می‌یابد[۲۵]؟ این بحث را با کلامی از امام درباره نفی هرگونه تصور و توهم - که گونه‌ای وصف کردن است - به پایان می‌بریم: «التَّوْحِيدُ أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ‌»؛ «توحید آن است که خدا را در وهم نیاوری»[۲۶].[۲۷].

بینونت و عدم سنخیت

سومین شرط بنیادین توحید، عبارت است از وجود تمایز و تباین ذاتی و صفتی میان خالق و مخلوق. منظور از تباین ذاتی و وصفی میان خدا و خلق، آن است که باری تعالی در ذات و تمامی صفات و شئون، حقیقتاً از آفریدگان خود متمایز است و هیچگونه سنخیت و مشارکتی میان خالق و مخلوق نیست. این موضوع از مسلمات و قطعیات کتاب و سنت در باب خداشناسی است. در اینجا برخی از سخنان مولای متقیان(ع) را نقل می‌کنیم که از این حقیقت پرده بر می‌دارند: دلیل خدا، نشانه‌های آشکار او است و وجودش، بودن او است و معرفتش یگانه دانستن او است و توحید، متمایز ساختنش از آفریدگان او است و حکم تمایز، جدایی وصفی است نه دوری مکانی. خدا پروردگار آفریننده است نه پرورش یافته و آفریده. هر آنچه به تصور درآید، به خلاف او است[۲۸]. نیز می‌فرماید: در ستایش خدای را است که به آفریدگانش بر خویش دلالت می‌کند... از آفریدگان جدا است، ولی نه آنکه از آنها به مسافتی دور باشد... جدایی‌اش از چیزها با غلبه و قدرت است و جدایی چیزها از او با خضوع و بازگشت به سوی او است[۲۹].

در جایی دیگر می‌فرماید: ستایش خدای را است که وهم‌ها را از اینکه جز بر وجود او دست یابند، ناتوان ساخته است و خردها را از تصور ذاتش - که بی‌شبیه است - باز داشته است. در ذات او تفاوتی نیست و با عدد، هر چند کامل باشد، به شمارش و تجزیه در نمی‌آید. از چیزها جدا است، ولی نه آنکه دور باشد[۳۰]. نیز می‌فرماید: ستایش خدای واحد احد صمد یگانه را است که از چیزی وجود نیافته است و آفریدگانش را از چیزی نیافریده است. به وسیله قدرتش از چیزها جدا است و چیزها از او جدایند... چیزها را هنگام آفرینش محدود ساخت تا ناهمسانی شان با خویش و ناهمسانی خویش را با آنها آشکار کند[۳۱]. در جایی دیگر می‌فرماید: ستایش خدای را است که از چیزی وجود نیافته است و موجودات را از چیزی نیافریده است... در صفات، از آنچه آفریده است، جدا است[۳۲].

مفهوم حدیث بالا آن است که خداوند متعال با تمامی مخلوقات جدایی و بینونت دارد و روشن است که بینونت میان خالق و مخلوق، ملازم با نفی سنخیت است. مراد از جدایی در صفات، این نیست که میان خالق و مخلوق تنها در صفات مباینت برقرار است و در ذات مباینتی نیست؛ زیرا «صفت» در این حدیث به معنای «وصف شدن» است؛ یعنی خداوند در وصف شدن با آنچه آفریده است، مباین است و از آنجا که صفات خداوند عین ذات اویند، در حقیقت حدیث شریف بر مباینت ذاتی نیز پای می‌فشارد. افزون بر این، تعبیر یاد شده به خوبی از بینونت ذاتی خالق و مخلوق پرده بر می‌دارد؛ زیرا فرض سنخیت در ذات، به معنای وصف کردن باری تعالی به همانندی و همسانی با مخلوقات است؛ در حالی که روایت تمامی وصف‌ها را از ساحت ربوبی نفی می‌کند. نتیجه آنکه، حدیث بر نفی سنخیت دلالت دارد. در حدیثی دیگر میخوانیم که از امیرمؤمنان(ع) پرسیدند: «پروردگارت را با چه شناختی؟» فرمود: «با آنچه خود را معرفی فرموده است». پرسیدند: «خداوند چگونه خود را معرفی کرده است؟» فرمود: «لَا تُشْبِهُهُ صُورَةٌ وَ لَا يُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ فَوْقَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَا يُقَالُ شَيْ‌ءٌ فَوْقَهُ أَمَامَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَا يُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‌ءٍ فِي شَيْ‌ءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‌ءٍ مِنْ شَيْ‌ءٍ خَارِجٍ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لَا هَكَذَا غَيْرُهُ وَ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُبْتَدَأٌ»[۳۳]. پیام امام در این روایت آن است که خداوند سبحان شبیه ندارد و به هیچ صورتی - حتی وهمی - همسان نیست و هیچگونه شباهتی میان او و موجودات و مخلوقات نیست و میان او و آفریدگان بینونت کامل برقرار است.

گویایی این تعبیرها در بینونت میان خالق و مخلوق، آنها را از توضیح بی‌نیاز ساخته است. آنچه در این جمله‌ها مورد تأکید امام است، آنکه ساحت قدس ربوبی از هرگونه شباهت و سنخیت قابل تصور و توهم، به دور است. جمله‌های بعدی امام از لطافت بیشتری برخوردارند؛ به گونه‌ای که اگر سنخیت را پذیرفته باشیم، هرگز نمی‌توانیم آنها را معنا کنیم. این که امام می‌فرماید: «قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ وَ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ‌»، آشکار می‌کند که سنخیت در میان نیست؛ زیرا معنا ندارد چیزی که دور است، نزدیک هم باشد و چیزی که نزدیک است، دور هم باشد. امام علی(ع) در جایی دیگر می‌فرماید: «قَرِيبٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ غَيْرَ مُلَامِسٍ بَعِيدٌ مِنْهَا غَيْرَ مُبَايِنٍ مُتَكَلِّمٌ لَا بِرَوِيَّةٍ مُرِيدٌ لَا بِهِمَّةٍ صَانِعٌ لَا بِجَارِحَةٍ»[۳۴]. از عبارت «قَرِيبٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ غَيْرَ مُلَامِسٍ بَعِيدٌ مِنْهَا غَيْرَ مُبَايِنٍ‌» دست‌کم به دو حقیقت می‌توان رسید: نخست آنکه در خارج دو حقیقت هست و عینیتی در کار نیست. این تعبیرها و تمامی روایاتی که بدین مضمون نقل شده‌اند، بر وجود دو حقیقت - که یکی قائم به خود و دیگری نیازمند و قائم به غیر است - دلالت می‌کنند. دوم آنکه سنخیتی میان خالق و مخلوق نیست و هرگونه تشابهی که به ذهن آید، منتفی است. از اینرو است که امام می‌فرماید: «قَرِيبٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ غَيْرَ مُلَامِسٍ‌». دو چیز که به یکدیگر نزدیکند، میانشان ملاصقتی است، ولی ذات پروردگار، با اینکه به اشیا نزدیک است و از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، هیچگونه ملاصقتی با مخلوقات ندارد. اما از آن رو که قیام اشیا به او است، در حقیقت، او به اشیا از خود آنها نیز نزدیک‌تر است: «قَرِيبٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ». ولی در همان حال، غیر از آنها است: غیر ملامس. از اشیا دور است؛ اما نه به گونه بعد مکانی که خداوند در جایی و اشیا در جایی دیگر باشند. مباینت به معنای جدایی مکانی نیست، بلکه بینونت حقیقی و ذاتی است. سپس به دفع توهم شباهت میان خالق و خلق در صفات می‌پردازد: پروردگار، متکلم است ولی نه چونان که مخلوق، متکلم است و می‌اندیشد و سپس سخن می‌گوید؛ خداوند دارای اراده است، ولی نه همچون آدمی که نیازمند به فراهم آمدن مقدماتی مانند تصور، تصدیق، شوق و عزم باشد؛ خداوند خالق است، ولی نه آن سان که مخلوقات به وسیله ابزار و ادات، چیزی می‌آفرینند[۳۵].

مجموع روایاتی که در فصل شرط‌های توحید و به ویژه در بحث نفی سنخیت گذشت و نیز احادیث فراوان دیگر، هماهنگ و همنوا، بر نفی سنخیت میان خدا و خلق گواهی می‌دهند. بر این اساس، نادرستی نظریه برخی عرفا در عینیت خالق و خلق و اینکه موجود حقیقی، منحصر در وجود لا شریک است و آنچه متکثر دیده می‌شود، ظهورات و در حقیقت عین او است، آشکار می‌گردد. ابن عربی در فصوص الحکم می‌گوید: «عارف کسی است که خدا را در همه چیز، بلکه عین همه چیز می‌بیند»[۳۶]. همو در جایی دیگر می‌نویسد: «منزه است کسی که اشیا را آشکار ساخته است و خود عین آنها است»[۳۷]. صدرالدین شیرازی نیز می‌گوید: این چنین پروردگارم مرا با برهان آسمانی به صراط مستقیم راه نمود که وجود و موجود و آنچه هست منحصر در یک حقیقت است و... در دار حقیقت موجودی جز خداوند نیست. آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر می‌آید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلی صفات او است که در حقیقت، آن هم عین ذات او است؛ چنانکه در لسان عرفا بر این حقیقت تصریح شده است[۳۸]. معنای چنین نظریه‌هایی در باب توحید و نسبت خالق و مخلوق، همانا سنخیت و نفی بینونت خدا و خلق است و حال آنکه توحید از نظر امام علی(ع) به معنای نفی شریک و شبیه و تجزیه است و اساس و پایه همه اینها، نفی سنخیت میان خالق و مخلوق است، تا چه رسد به وحدت و عینیت خالق و مخلوق[۳۹].[۴۰].

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ١.
  2. التوحید، ص٨٣، ح٢.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶.
  4. سیدان، سید جعفر، مقاله «توحید»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۵۲.
  5. «یا آن کسی که آفرینش را می‌آغازد سپس آن را باز می‌گرداند و کسی که از آسمان و زمین به شما روزی می‌رساند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ بگو: اگر راست می‌گویید برهانتان را بیاورید» سوره نمل، آیه ۶۴.
  6. برای نمونه بنگرید به: نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸، ۸۷، ۱.
  7. سیدان، سید جعفر، مقاله «توحید»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۵۳.
  8. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  9. سیدان، سید جعفر، مقاله «توحید»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۵۴.
  10. التوحید، ص۳۲، ح۱.
  11. نهج البلاغه، خطبه ١٨١.
  12. التوحید، ص۸۳.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  14. التوحید، ص۵۰، ح۱۳.
  15. سیدان، سید جعفر، مقاله «توحید»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۵۵.
  16. ر.ک: ملکی میانجی، محمد باقر، توحید الإمامیه، فصل ششم و هفتم.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۵.
  18. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  19. «پاکا که پروردگار توست آن پروردگار پیروزمند، از آنچه وصف می‌کنند» سوره صافات، آیه ۱۸۰.
  20. «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند» سوره انعام، آیه ۹۱.
  21. «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
  22. نهج البلاغه، خطبه ۱. قریب به این مضمون در کلام امام رضا(ع) نیز آمده است. (ر.ک: التوحید، ص۳۴، ح۲)
  23. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۹۸.
  24. التوحید، ص۴۲، ح۳.
  25. التوحید، ص۵۲، ح۱۳. نیز ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۴۷۰.
  27. سیدان، سید جعفر، مقاله «توحید»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۵۶.
  28. الاحتجاج، ج۱، ص۲۹۹.
  29. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  30. التوحید، ص۷۳، ح۲۷.
  31. التوحید، ص۴۱، ح۳.
  32. التوحید، ص۶۹، ج۲۶.
  33. التوحید، ص۲۸۵، ج۲.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۹.
  35. ر.ک: مروارید، حسن علی، تنبیهات حول المبدأ والمعاد، ص۹۵-۵۳.
  36. قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، ص۴۳۶.
  37. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۲، ص۶۰۴.
  38. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (ملاصدرا)، الأسفار الأربعه، ج۲، ص۲۹۲.
  39. ر.ک: تهرانی، جواد، عارف و صوفی چه می‌گویند؛ توحید الإمامیه؛ تنبیهات حول المبدأ والمعاد.
  40. سیدان، سید جعفر، مقاله «توحید»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۵۹.