نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۴۰ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
خلافت، ظهور مستخلف عنه در خلیفه است و این ظهور مقول به تشکیک و دارای مراتب متفاوت است و انسانهای عالم و عادل هر کدام در حد خود مظهری از خلافت الهی هستند و مراحل تشکیکی آن در طول هم واقع است و کسی که در قله هرم ظهور واقع شده اولین خلیفه الهی است و دیگران صاحبان مراتب بعدی هستند.
یعنی به استناد آیه﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۲]؛ با خداوند بیع و بیعت کردم و با فروش جان خود به خدا هرگونه تصرف در آن را منوط به دستور الهی دانستم و در آن جز تصرفمجاهد نستوه در جهاد اصغر و اوسط و اکبر هیچگونه تصرفی نکردم. در برابر امتثالدستورمجاهدت پاداشی به من عطا شد و آن اینکه از منطقه ملک به قلمرو ملکوت و از سراپرده زمین به ساحتبهشت و از مخروجه طبیعت به معموره فرا طبیعت سمو و علو داشته و بار یافتم و هرگز نفس جهادگیرو فرا طبیعی من راضی نمیشود که در سرزمین خلیفه من، یعنی منطقه طبیعت بیارمد[۳][۴]
برای انواع خلافت تقسیمبندی دیگری نیز وجود دارد باید یادآور شویم که انسان کامل از نظر رتبه و جایگاهپایینتر از خداوند متعال خواهد بود؛ خدایی که ذات مستخلف عنه است و حد خلافتانسان کامل در همین محدوده وجودی است نه بیشتر و بالاتر و خلیفه هم کسی است که به جای مستخلف عنه مینشیند که این خلافت و جانشینی موجودی از موجود دیگر به دو صورت میباشد:
در اینگونه خلافتفرد یا گروهی جانشینفرد یا گروه دیگر میشوند بدون در نظر گرفتن هرگونه کمال یا مرتبه وجودی برای شخص یا گروهی که جانشین میشوند؛ یعنی یکی از دو موجود زودتر به وجود آمده و بعد از از بین رفتن آن، موجود دیگری به جای او قرار گرفته و جانشین او شده است. از این جهت، امتیاز جوهری بین خلیفه و مستخلف عنه نیست؛ نظیر خلافتنسل دوم از نسل اول اقوام و مللی که در سرزمینهای معین به سر میبرند. در این موارد تفاوت مقامی و رتبی بین اصل و فرع وجود ندارد. از اینرو ممکن است خلیفه همتای مستخلف عنه و گاهی برتر از او باشد؛ یعنی درجه وجودی نسل دوم، اعلم، اتقی و افضل از نسل اول باشد. قرآن کریم به اینگونه موارد اشاره دارد و میفرماید: ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا...﴾[۵].
در اینجا خلیفه میتواند همتای مستخلف خلف عنه و گاهی برتر از وی سخن بگوید و عمل کند؛ زیرا قدرت او برخاسته از هویت خود اوست و مرهون افاضه مستخلق عنه نیست[۶]. و نیز چون بین خلیفه و مستخلف عنه ارتباط وجودی برقرار نیست و هر دوی آنها دو شخصیت جداگانه هستند و کمالات هرکدام برخاسته از شخصیت وجودی خود اوست. همچنین این نوع جانشینی امتیازی برای خلیفه محسوب نمیشود زیرا ممکن است از نظر فضل و کمالات از مستخلف عنه (موجود اول) کمتر و پایینتر باشد[۷]
قسم دیگر خلافت، صرفا به لحاظ مقام و منزلت وجودی و رتبی است، نه تاریخی و مانند آن. به این معنی که یکی از دو موجود از نظر وجودی و رتبه کمالی در مرحله پایینتر از موجود دیگر قرار دارد. از اینرو امتیاز جوهری میان خلیفه و مستخلف عنه وجود دارد و خلیفه همه صلاحیت و اقتدار خود را مرهون خلافت میداند؛ زیرا اصل مشروعیت و قدرت او از مستخلف عنه به وی رسیده است. در آیه شریفه: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۸] همین معنای دوم خلافت مورد نظر است؛ بنابراین درجه رتبی و وجودی او نه برتر از مستخلف عنه است و نه همتای او، بلکه حتما فروتر از اوست و حد خلافت وی در همین محدوده است نه بالاتر و بیشتر. البته درجه تنزل مربوط به درجهخلافت و کیفیت استخلاف است.
اگر چنین خلیفهای که درجه وجودی او رقیقه درجه وجودی مستخلف عنه است و هرگز همتای او نیست داعیه مقام مستخلف عنه را داشته باشد نه تنها مشروعیت خود را از دست میدهد، بلکه فاقد قدرت خواهد شد؛ همانگونه که در مراتب پایینترخلافت نیز به همین صورت است مثلا نایب خاص یا عام اماممعصوم(ع) اگر معاذالله، داعیهای برتر از حد خود که از اعضای امت آن امام همام و معصوم(ع) است داشته باشد سامری گونه سقوط میکند و اگر امام معصومی(ع) که نایبرسول اکرم(ص) است، معاذالله، دعوی برتر از امامت را در سر بپروراند و مدعی نبوت گردد همان کیفر تلخی را خواهد دید رسول گرامی(ص) معاذالله که خلیفه خداست اگر چیزی را بدون اذن خدا بگوید و آن را به صورت تقول و افترا به مستخلف عنه خود که خدای سبحان است اسناد دهد، خواهد دید[۹].
خداوند متعال دارای یک سری صفات است که مختص خود او هستند. اسمای حسنا و صفاتی که احدی نمیتواند به آن بارگاه منیع راه پیدا کند. صفت ربوبیت و کبریایی از این قبیل است.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: "ستایش خدا را که لباسعزت و بزرگواریشایسته اوست و این دو صفت را نه برای آفریدههایش بلکه به خود اختصاص داد و آنها را قرقگاه و حریم خود نمود و بر دیگران ممنوع کرد و هر دو را محض جلالت و عظمت خویش برگزید بر هرکسی از بندگانش که در این دو صفت با او به ستیز برخواست لعنت مقرر کرد"[۱۰].
بنابراین کسی که خلیفه خداست، باید رتبه خود را بشناسد و از آن تجاوز نکند[۱۱][۱۲]
↑«همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و داراییهاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار میکنند، میکشند و کشته میشوند بنا به وعدهای راستین که بر عهده او در تورات و انجیل و قرآن است و وفادارتر از خداوند به پیمان خویش کیست» سوره توبه، آیه ۱۱۱.