دین الهی در کلام اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل دین الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
دین الهی به معنی اطاعت از قوانین و تعالیم الهی به منظور رشد بشر است. این دین در زمان حضرت آدم تدوین و در زمان پیامبر خاتم به حد کمال رسید بنابراین میتوان مدعی شد ادیان الهی در ذات و ماهیت هیچگونه تفاوتی باهم نداشته بلکه تمام پیامبران، پیامبران پیشین را تصدیق و آن را به عنوان اسلام برای پیروانشان تبلیغ کردهاند. ویژگیهای شاخص این دین عبارت است از: حقانیت، توحید، انطباق با فطرت و عقل، جامعیت و کمال.
مفهومشناسی دین
دین در لغت به معنای جزا، طاعت و حساب است[۱] و در اصطلاح علم کلام به مجموعهای از قوانین و تعالیم الهی اطلاق میشود که انسانها را به پیروی از خدا و پیامبر خدا و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت میکند[۲].[۳]
تاریخ پیدایش ادیان الهی
پیدایش ادیان الهی به دوران تولد حضرت آدم برمی گردد چراکه ایشان علاوه بر اینکه پدر تمام انسانها محسوب میشود اولین پیامبر الهی نیز هست و پیامبر بودن ایشان به معنای پیام آوری و تدوین دین الهی است.
البته در قرآن به صراحت از پیامبری حضرت آدم سخن به میان نیامده است، اما با توجه به آیات مختلف میتوان پیامبری و در نتیجه حصول دین الهی توسط ایشان را اثبات کرد، چنانکه خلیفۀ خدا بودن وی در زمین: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۴] و یا سخن گفتن خدا با او: ﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۵] میتواند دلیلی بر پیامبری آن حضرت و تدوین دین الهی توسط ایشان باشد. چنانکه برخی از روایات از نزول کتاب آسمانی بر حضرت آدم(ع) خبر داده و شماری از مفسران با استناد به این روایات، کتاب آسمانی حضرت آدم(ع) را از مصادیق ﴿الصُّحُفِ الْأُولَى﴾[۶] دانستهاند[۷].
آیات قرآن کریم نیز بر نزول مجموعهای از معارف وحیانی بر حضرت آدم(ع) دلالت میکنند، چنانکه خداوند پس از هبوط حضرت آدم(ع) و حوا(س)، با نزول برخی از معارف به هدایت آنان پرداخت: ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾[۸]، بنابراین میتوان مدعی شد، حضرت آدم(ع) نخستین دریافتکنندۀ آموزههای وحیانی و دارندۀ نخستین دین الهی بوده است[۹].
دین الهی در قرآن
قرآن دین را به دو بخش تقسیم کرده است، دین حق و دین باطل. دین حق پیام انبیاء الهی، عقاید، اخلاق و مقرراتی است مطابق با حق، زیرا آنچه مطابق نظام هستی و محصول خدای سبحان است، حق است: ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ﴾[۱۰] و در جای دیگر فرمود: ﴿وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ﴾[۱۱]. اما دین باطل از منظر قرآن یعنی ره آورد طاغوت و طاغوتیان، چنانکه در قرآن از زبان فرعون نقل میکند ﴿إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[۱۲]. یعنی موسی میخواهد آیینی که در کشور مصر حکومت میکند که محصول بشر طاغی به نام فرعون است ﴿اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى﴾[۱۳] را دگرگون سازد[۱۴].
وحدانیت دین الهی
از منظر آیات و روایات
از منظر عقل
عقل نیز حکم میکند دین الهی یک دین واحد است و اگر اختلافی بر اساس اقتضائات زمانی و مکانی در آن وجود دارد به سبب عوامل کیفی و کمی است و اختلافی متوجه ذات دین نیست، چراکه وقتی ثابت شد انسانها در تمام دوران فطرتا میل به سمت کمال نامحدود یعنی قرب به خداوند داشته و دارند، باید برنامه ای وجود داشته باشد که این نیاز فطری انسان تأمین شود، از همین رو خداوند تحقق چنین برنامه ای را توسط پیامبران در قالب مجموعهای به نام دین برای انسانها تعبیه کرده است و از آنجا که فطرت انسانها براساس عوامل خارجی تغییر نمیکند، بنابراین ذات و اصل دین نباید برای آنها متغیر باشد. به عبارتی میتوان مدعی شد تفاوتهایی که میان ادیان مختلف الهی وجود دارد به معنی اختلاف در ادیان نیست، بلکه این تفاوتها برحسب تکامل دین الهی است؛ مؤید این مطلب تعبیر قرآن از واژۀ دین است چراکه قرآن کریم به هیچ وجه به واژه ادیان اشاره نکرده و تمام ادیان را به منزلۀ دین واحد دانسته است[۱۵].
وحدانیت دین الهی را میتوان با قیاس بین پیامبران با فلاسفه نیز ثابت کرد، چراکه فلاسفه هر کدام مکتب مخصوص به خود داشتهاند، از این رو همیشه در جهان «فلسفه ها» وجود داشته نه «فلسفه»، ولی پیامبران الهی همیشه مؤیّد و مصدّق یکدیگر بوده و یکدیگر را نفی نکردهاند، چراکه هر کدام از پیامبران اگر در محیط و زمان پیامبر دیگر میبود مانند او عمل میکرد.
قرآن تصریح میکند پیامبران رشتۀ واحدی را تشکیل میدهند و پیامبران پیشین مبشّر پیامبران ماقبل بوده و همچنین پیامبران ما بعد پیشنیان را تأیید و تصدیق میکردند، چنانکه در قرآن به صراحت از همۀ پیامبران بر این مطلب که مبشّر و مؤیّد یکدیگر باشند پیمان اکید و شدید گرفته شده است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾[۱۶].
بنابراین با توجه به این مؤیدات میتوان از نگاه عقل اینچنین حکم کرد که دین الهی یک دین واحد به نام اسلام است. البتّه مقصود این نیست که در همۀ دورهها دین خدا با این نام خوانده میشده است و با این نام در میان مردم معروف بوده است، بلکه مقصود این است که حقیقت دین دارای ماهیّتی است که بهترین معرّف آن لفظ اسلام است[۱۷].
اشترکات ادیان الهی
اشترکات ادیان الهی عبارتاند از:
- مبارزه با شرک، اصلی مهم و اساسی در ادیان الهی: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾[۱۸].
- هماهنگی تمام ادیان الهی با فطرت و سرشت انسانها: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۹].[۲۰]
- اعتدال و میانه روی: تعادل یکی از ویژگیهای ادیان الهی است: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا﴾[۲۱].
- جمع بین زندگی دنیوی و اخروی: بنای اصلی ادیان الهی بر اساس زندگی اخروی است؛ ولی زندگی دنیوی را نیز مقدمه حیات اخروی و جایگاه کسب کمالات انسانی میداند. دنیا و آخرت آن گونه که در ادیان الهی باهم جمع شده، در هیچ شریعت و آیینی جمع نشده است[۲۲].[۲۳]
- ایمان داشتن به تمام ادیان الهی توسط پیامبران ادیان الهی: پیامبران الهی موظف بودند تا نسبت به همه ادیان و انبیای پس از خود ایمان داشته باشند، زیرا همه آنان به سوی خدای یگانه و دین او فرا میخواندند و رد یکی از آنان به معنای نپذیرفتن دین الهی است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾[۲۴]. آمدن بشارت پیامبر اکرم(ص) در تورات و انجیل هم بر این مبنا استوار است[۲۵].
تفاوتهای ادیان الهی
تفاوتهای ادیان الهی و چرائی اختلافات در ادیان:
- تفاوت محیط، سطح، احتیاج و استعداد مردم: این موضوع غیر قابل انکار است که پیامبران برای هدایت مردم آمدهاند، از این رو نوع دستورات و اوامر دینی هم با توجه به سطح مطالب و معارف مردم باید تغییر کند. به بیان دیگر آموزههای ابتدایی ادیان الهی در مقایسه با صورتهای کاملتر آن گسترۀ محدودتری دارند. این گونه اختلافها به سبب سادگی و ابتدایی بودن ذهن، فکر، عقاید و روابط اجتماعی امتی نسبت به امتی دیگر و بینیاز بودن آن از آموزهها و قوانین مفصلتر و پیچیدهتر حاصل میشود[۲۶].
- نسخ در احکام الهی به سبب تعالیم خاص پیامبران موجب تفاوت حکم بین ادیان الهی شده است، چنانکه بعضی از احکام در زمان حضرت موسی(ع) بر بنی اسرائیل حرام بود؛ ولی با آمدن حضرت عیسی(ع) و براساس تعالیم وی حرمت آنها منسوخ و امور یاد شده حلال شدند: ﴿وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾[۲۷].
نکته ای که نباید از آن غفلت کرد این است که اختلافات ایجاد شده در ادیان الهی هر چند موجب نوعی تکثر و تعدد میان ادیان الهی میشود، ولی هرگز به معنای تفاوت جوهری و متناقض بودن این ادیان نیست، چراکه حقیقت و اساس همه ادیان الهی یکی و همان اسلام به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند با حوزه وسیعی از آموزههای مشترک اعتقادی، احکام و اخلاق است؛ نکته شایان توجه اینکه چنین تفاوتهایی در درون یک دین با مقایسه دورههای مختلف تاریخی آن هم وجود دارد؛ برای نمونه، قلمرو آموزههای اسلام به ویژه احکام در آغاز بعثت نسبت به سالهای واپسین بسیار محدودتر بود، چراکه وحی الهی به صورت همزمان نازل نشد، بلکه در طول بیست چند سال به تدریج ابلاغ شد و یا مسلمانان در آغاز به سوی بیت المقدس نماز میخواندند؛ ولی این حکم پس از مدتی نسخ شد و آنان موظف شدند تا به سوی کعبه نماز بخوانند: ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ﴾[۲۸].[۲۹]
سبب تفاوت در ادیان الهی
آزمایش الهی سبب تفاوت ادیان الهی: خداوند برای هر امتی شریعت و راهی روشن مشخص کرده است در حالیکه اگر میخواست میتوانست همۀ مردم را در یک شریعت واحد قرار دهد؛ ولی حکمت الهی اقتضا کرد تا اختلافاتی میان احکام شرایع باشد تا بدین وسیله مردم مورد آزمایش الهی قرار بگیرند: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[۳۰].
ویژگیهای دین الهی
- حقانیت: حقانیت یکی از ویژگیهایی است که سبب شد اسلام به عنوان دین الهی معرفی شود: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ﴾[۳۱]. برخی از مفسرین حق بودن اسلام را بدین سبب میدانند که معارف آن دارای حقانیت و اخلاق و عقاید و احکام آن بر واقعیت و حقیقت منطبق بوده و از خرافات و امور خلاف واقع به دور است[۳۲].
- توحید: اسلام بر اساس توحید پایه گذاری شده است، بر همین اساس، قرآن دین مورد قبول خداوند و دین همه پیامبران را که در بسیاری از فروع مانند نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و مانند آن مشترکاند، اسلام و همه انبیای الهی و پیروان آنها را مُسلم میداند، چنانکه آیات زیر بیانگر همین مطلب است:
- ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾[۳۳].
- ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾[۳۴].
- ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۳۵].
- انطباق با فطرت: قانونگذاری اسلام با فطرت و آفرینش انسان هماهنگ است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳۶].
- اعتدال: ویژگی دیگری که اسلام را در جهت الهی بودن آن سوق میدهد اعتدال است، چنانکه آیۀ ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۳۷]، دین ابراهیم را حنیف و دین حق میداند. "حنیف" به معنای دور شدن از گمراهی و سوق به هدایت است و لازمۀ چنین امری ایجاد و حفظ اعتدال است. بر همین اساس خداوند به پیامبر اکرم(ص) امر کرده که در مسیر حضرت ابراهیم که همان مسیر اعتدال است حرکت کند: ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۳۸].[۳۹]
- جامعیت و کمال: دین الهی جامعترین و کاملترین شریعت آسمانی است؛ معارف و احکام شریعت دین الهی در همه حوزههای هدایتی در بالاترین حد وجود دارد و کاملتر از آن قابل فرض نیست، چنانکه دین پیامبر خاتم که از جمله ادیان الهی است به این موضوع اینگونه اشاره میکند: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۴۰].[۴۱] بنابراین دین الهی جامع همه معارف و احکامی است که انسان در پیمودن مسیر زندگی و راه کمال به آنها نیاز دارد و هیچ شأنی از شئون گوناگون زندگی بشر بدون برنامه رها نشده است: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾[۴۲]. روایات فراوانی نیز به همین معنا اشاره دارد، از جمله پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هیچ چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور میکند، مگر اینکه شما را به آن فرمان دادم و هیچ چیزی نیست که شما را از بهشت دور و به دوزخ نزدیک میکند، مگر اینکه شما را از آن نهی کردم»[۴۳].
- عمومیت دعوت دین الهی: این ویژگی در آیات متعدد قرآن آمده است: در آیه ۱۹ سوره انعام شمول دعوت قرآنی به هرکس که تا قیامت پیام قرآن به او برسد طرح شده است: ﴿قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾[۴۴]
.[۴۵]
محتوای دین الهی
دین الهی در زمان حضور و غیبت امام معصوم
دین الهی برای هدایت انسانها احتیاج به افرادی دارد که بتواند احکام دینی را برای مردم استخراج کنند، این امر در زمان پیامبران توسط ایشان انجام میشد، ولی بعد از آمدن آخرین پیامبر الهی یعنی پیامبر خاتم، استخراج احکام دین توسط آنان خاتمه پیدا کرد. با این وجود نمیتوان قائل شد دین الهی دیگر قابلیت استخراج احکام را ندارد، چرا که چنین امری موجب گمراهی افرادی است که بعد از پیامبر خاتم آمده و دسترسی به پیامبر ندارند. البته مشکل عدم دسترسی به احکام الهی بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) این مقدار نبود چراکه بعد از فوت ایشان مردم توانایی دسترسی به روایات ایشان با سند قطعی و صحیح را نیز نداشتند و دلیلش به خاطر جعل روایاتی بود که با دسیسه منافقین برای محدود کردن خاندان پیامبر برنامه ریزی شده بود، چنانکه در روایتی پیامبر(ص) فرمودند: «دروغگویان بر من بسیار شدهاند پس هر کسی بر من عمدا دروغ ببندد جایگاهش را در آتش قرار داده است»[۴۶]. از همین رو خداوند از طریق وحی الهی برای حل چنین مشکلی مسئله امامت امامان معصوم را مطرح کرد که در صورت نبود پیامبر، مردم برای به دست آوردن احکام الهی به آنان مراجعه کنند. البته چنین امری نیز بعد از پیامبر اکرم از تحاریف منافقین ایمن نماند و اولین توطئه منافقین به واسطه حذف امام از حاکمیت اسلامی به وقوع پیوست. بعد از حذف امام از حاکمیت اسلامی و به تدریج حذف امام از جامعه اسلامی (عصر غیبت) احکام الهی توسط عقل، کتاب، سنت و اجماع به واسطه فرد مجتهد (کسی که مسلط به این دلایل و در بهدست آوردن احکام خبره است) قابل بهره برداری است. هرچند که بسیاری از احکام الهی در زمان غیبت امام معصوم به صورت قطعی به دست مردم نمیرسد چراکه بیشتر احکام از طریق خبر واحد بهدست مجتهد رسیده است و چنین امری به معنی اثبات ظنی احکام الهی است[۴۷].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ تاج العروس، ج ۱۸، ص ۲۱۵ و ۲۱۶، «دین»
- ↑ مجمع البحرین، ج۶، ص۲۵۱؛ تعریفات جرجانی، ص۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون، ج۱، ص۵۰۳؛ دستور العلماء، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه 30.
- ↑ «و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد» سوره اعراف، آیه 19.
- ↑ سوره طه، آیه 133.
- ↑ نور الثقلین، ج۵، ص۵۶۲؛ روح البیان، ج۱۰، ص۴۱۲.
- ↑ «فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه میگردد و نه در رنج میافتد. و هر که از یادکرد من روی برتابد بیگمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه 123 ـ 124
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۱۰- ۲۱۳.
- ↑ «حق از (آن) پروردگار توست» سوره بقره، آیه 147.
- ↑ «و به دین حق نمیگروند» سوره توبه، آیه 29.
- ↑ «و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که میترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد» سوره غافر، آیه 26.
- ↑ «به سوی فرعون روان شو که او سرکشی کرده است» سوره طه، آیه 24.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، دینشناسی ص۳۰
- ↑ ر.ک: علوی طالقانی، علاءالدین، آیین اسلام (صفحه ۴)؛مجموعه آثار شهید مطهری. ج۲، ص: ۱۸۳ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۶-۲۱۷.
- ↑ «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست میشمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار كرديم فرمود: پس گواه باشيد و من نيز همراه شما از گواهانم» سوره آل عمران، آیه 81.
- ↑ مجموعه آثار شهید مطهری. ج۲، ص: ۱۸۳
- ↑ «بگو: «اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد» پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند، بگوييد: «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما].» سوره آل عمران، آیه 64.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه 30.
- ↑ فرهنگ قرآن، ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم» سوره بقره، آیه 143.
- ↑ سوره جاثیه، آیه: ۱۲- ۱۳.
- ↑ ر.ک: دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
- ↑ «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست میشمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار كرديم فرمود: پس گواه باشيد و من نيز همراه شما از گواهانم. بنابراین پس از آن، کسانی که رو بگردانند نافرمانند. آیا جز دین خداوند را باز میجویند با آنکه آنان که در آسمانها و زمینند خواهناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده میشوند.» سوره آل عمران، آیه 81 ـ 83
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۴۱- ۲۴۴.
- ↑ ر.ک: ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۹.
- ↑ «و تورات پیش از خود را راست میشمارم، و (آمدهام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانهای از پروردگارتان برای شما آوردهام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه 50.
- ↑ «گرداندن رویت را به آسمان، میبینیم پس رویت را به قبلهای که میپسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید، و اهل کتاب بیگمان میدانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام میده» سوره بقره، آیه 144.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ «و ما اين كتاب را به سوى تو به درستى فرو فرستادهايم كه كتاب پيش از خود را راست مىشمارد و نگاهبان بر آن است پس ميان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داورى كن و به جاى آنچه از حق به تو رسيده است از خواستههاى آنان پيروى مكن، ما به هر يك از شما شريعت و راهى دادهايم و اگر خداوند مىخواست شما را امّتى يگانه مىگردانيد ليك (نگردانيد) تا شما را در آنچهتان داده است بيازمايد پس در كارهاى خير بر يكديگر پيشى گيريد، بازگشت همه شما به سوى خداوند است بنابراين شما را از آنچه در آن اختلاف مىورزيديد آگاه مىگرداند» سوره مائده، آیه 48.
- ↑ «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه 108.
- ↑ ر.ک: دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ ـ ۲۶۰.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند ، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه 19.
- ↑ «و چون عیسی در آنان (آثار) کفر را دریافت گفت: یاران من به سوی خداوند کیانند؟ حواريون گفتند: «ما ياران [دين] خداييم، به خدا ايمان آوردهايم و گواه باش كه ما تسليم [او] هستيم.» سوره آل عمران، آیه 52.
- ↑ «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درستآیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه 67.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه 30.
- ↑ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید ؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درستآیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه 135.
- ↑ «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه 123.
- ↑ ر.ک: خراسانی، علی، دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص؟؟
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه 3.
- ↑ ر.ک: دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
- ↑ «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه 89.
- ↑ «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی لَمْ أَدَعْ شَیْئاً یُقَرِّبُکُمْ إِلَی الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُکُمْ بِهِ»؛ کافی، ج۵، ص۸۳.
- ↑ «بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی میدهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمیدهم؛ بگو: «او تنها معبودى يگانه است و بىترديد، من از آنچه شريك [او] قرار مىدهيد بيزارم.» سوره انعام، آیه 19.
- ↑ ر.ک: دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
- ↑ بیان امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره چنین است: «عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) إِنِّی سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِی ذَرٍّ شَیْئاً مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ وَ أَحَادِیثَ عَنْ نَبِیِّ اللَّهِ(ص) غَیْرَ مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْکَ تَصْدِیقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ رَأَیْتُ فِی أَیْدِی النَّاسِ أَشْیَاءَ کَثِیرَةً مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ وَ مِنَ الْأَحَادِیثِ عَنْ نَبِیِّ اللَّهِ(ص) أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِیهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِکَ کُلَّهُ بَاطِلٌ أَ فَتَرَی النَّاسَ یَکْذِبُونَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) مُتَعَمِّدِینَ وَ یُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِآرَائِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِی أَیْدِی النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ کَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْکَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ کُذِبَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَی عَهْدِهِ حَتَّی قَامَ خَطِیباً فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ کُذِبَ عَلَیْهِ مِنْ بَعْدِهِ»(الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۱، ص۶۲.
- ↑ ر.ک: فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۹۲-۴۹۴.