امامت در لغت

شناسه ارزیابی نشده
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۰۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

امامت در لغت به معنای پیشوایی و در اصطلاح، منصبی است الهی که تمام شئون والا و فضایل را دربردارد؛ جز نبوت و آنچه لازمه آن است. امامت منصب‌ و مقا‌می‌ الهی است که از سوی خداوند به بعضی انسان‌های پاک و دانا و شایسته داده می‌شود که مردم را به راه خدا هدایت کنند. امامت در معنای خاص، عبارت است از رهبری جامعه بشری به عنوان جانشینی پیامبر الهی.

معناشناسی

معنای لغوی

واژۀ «امام» یا از ریشه «أُمّ»[۱] به معنای اصل و اساس است، چنانچه خلیل بن احمد درباره نخستین معنای این ریشه می‌گوید: "بدان که هر چیزی که چیزهای دیگر به آن ضمیمه و نسبت داده می‌شوند، یا از او پیدا می‌شوند، یا الهام می‌گیرند، عرب آن چیز را "أُمّ" می‌نامد"[۲] و یا از ریشه «أَمّ»[۳] به معنای قصد و آهنگ است[۴].

به نظر می‌رسد این دو معنا، همان چیزی است که ابن فارس از آن به «اصل» یا «مرجع» و یا حتی «قصد» تعبیر می-کند[۵]؛ چراکه فروعات به اصل ضمیمه می‌شوند، أم مرجع سایر چیزهاست و سایر امور قصد آن را می‌کند.

برخی از محققان عرصۀ لغت[۶]، با نگاهی به کاربردها و مشتقات واژۀ «أمّ» معنای «قصد مخصوص» یا «قصد همراه با توجه خاص» را برای آن در نظر گرفته‌اند و تمام معانی یاد شده را به این معنا برگردانده‌اند[۷].

یکی از مشتقات این ریشه واژۀ «امام» است، که برای آن معانی مختلفی ذکر شده است. امام در لغت به معانی پیشوا، پیشرو، مقتدا، قیِّم، مصلح، الگو، طریق و راه اصلی، راهنما[۸] و کسی که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، آمده است[۹]. همچنین به معنای مصلح و سرپرست[۱۰] و شاقول و ریسمان بنّایی نیز امام گفته شده است[۱۱].

بنابر اینکه واژۀ «امام» از ریشه «أُمّ» به معنای اصل و اساس باشد؛ در این صورت، «اِمام» به معنای اصل و اساس جامعه است و اگر به معنای قصد و آهنگ باشد، در این صورت، «امام» به معنای کسی است که جامعه در امور خود، آهنگ او دارد[۱۲].

در مورد معنای جامع کاربرد «امام» به نظر می‌رسد که امام به شاخص و معیار هر چیز گفته می‌شود که دیگر امور با آن سنجیده و به او ارجاع داده می‌شود. این معنا از آنچه مرحوم شیخ صدوق در معانی الأخبار در مورد معنای امام از ابوبشر لغوی نقل می‌کند به خوبی فهمیده می‌شود: "در شهر مدینة السلام از ابوبشر پرسیدم: «امام یعنی چه؟» در پاسخم گفت: «امام در زبان عرب، پیشرو و پیشوای مردم در فضائل و امام شاقول یا ریسمان کار است که بنایان با آن اندازه می‌گیرند تا دیوار راست درآید و امام همان طلای نابی است که در سکه‌سازی برای نمونه‌برداری، و ضرب سکه است که عیار سکه‌های مضروب بر طبق آن واقع شود و امام رشته نخی است که مهره‌های گردنبند به آن کشیده می‌شود و امام راهنمایی است که مسافران در تاریکی شب در پی او راه را طی می‌کنند؛ و تیری است که به عنوان نمونه در کارگاه‌های اسلحه‌سازی مورد استفاده قرار می‌گیرد تا دیگر تیرها مانند آن ساخته شوند"[۱۳].

معنای معیار و شاخص در تمام این کاربردها محفوظ است و البته این با معنای قصد و توجه که برخی از محققین بدان اشاره کرده‌اند، منافات ندارد؛ زیرا شاخص و معیار، چیزی است که مورد قصد و توجه است تا امور با آن عیار شده و از نظر دوری و نزدیکی به آن مورد سنجش قرار گیرند. ولی معنای متبادر از کاربرد مشتق «امام» همان معیار و شاخص است که دیگر امور با او تطبیق می‌شود و او جهت دهنده و تعیین کنندۀ وضعیت آنها است[۱۴].

صرف نظر از اختلافات معنایی واژۀ «امام»، اغلب لغت شناسان (لغویین) امام را از مصدر ائتمام به معنای تقدم و پیشوایی و به معنای چیزی که مورد اقتدا و پیروی قرار گیرد، دانسته‌اند؛ در این صورت، «امام» به معنای پیشرو و مقتدا و پیشوای جامعه[۱۵] است[۱۶].

راغب اصفهانی در "مفردات" امام را به کسی که به او اقتدا می‌کنند تعریف کرده است[۱۷]. حاصل سخن او اینکه: هر کسی که مردم به او ائتمام کنند؛ یعنی پشت سر او قرار بگیرند و حرکت کنند، او امام است. امام آن است که جلو باشد و مردم به او اقتدا کنند. حال، آن امام و مقتدا، یا انسان است یا کتابی که انسان به معارف آن عمل می‌کند. پس اگر امامت، به کتاب هم تفسیر شود، از باب همین اقتداست؛ گرچه در روایات ما، امام به همان مَنْ یُقتَدَی بِه تفسیر شده است[۱۸].

با تأمّل در آنچه لغت شناسان در ریشه یابی کلمه «امام» و «امامت» ذکر کرده‌اند، می‌توان به این نتیجه رسید که:

  1. ریشه‌های متفاوت آنها، معنایی نزدیک به هم دارند و بیانگر یک واقعیت‌اند و آن، اینکه رهبریِ جامعه در حقیقت، اصل و اساس جامعه است که مردم از او پیروی می‌کنند و در امور خود، به سراغ او می‌روند.
  2. واژه «امام» و «امامت»، تنها برای انسان به کار نمی‌رود؛ بلکه هر چیزی که اساس و مبدأ حرکت چیز دیگری قرار گیرد ـ چه انسان باشد و چه چیز دیگر، چه حق باشد و چه باطل ـ امام محسوب می‌گردد. بنابراین در عربی کلمۀ «امام» یا «پیشوا» مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا، یعنی کسی که پیشرو است و عده‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از آنکه آن پیشوا عادل باشد یا باطل و گمراه. قرآن کریم کلمۀ امام را در هر دو مورد به کار برده است[۱۹]. در یک‌جا می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۲۰] و در جای دیگر می‌‌فرماید: ﴿أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۲۱]. مورد اول در مورد پیشوایان به حق است و مورد دوم در مورد رهبران کافر و گمراه[۲۲].

واژه امام در لغت به معنای مطلقِ پیشوایی و رهبری است، بنابراین اگر معنای خاصی مدنظر باشد، یا ویژگی و خصوصیتی مدنظر بوده باید به همراه قرینه و قید بیان شود.[۲۳]

بنابراین وقتی که امام به معنی مقتدا و پیشوا و رهبر باشد، امامت، همان ریاست عامه بر همه مردم و زعامت اجتماع است[۲۴] که در تعاریف متکلمان شیعه و اهل سنت هم به همین تعبیر آمده است.

معنای اصطلاحی

معنای اصطلاحی امامت در قرآن

یکی از منابع مورد غفلت برای تبیین معنای لغوی واژگان، قرآن کریم است. واژۀ «امام» دوازده بار در قرآن، هفت بار به صورت مفرد و پنج بار به شکل جمع[۲۵] به کار رفته است که در هشت مورد آن به معنای پیشوا[۲۶]، در سه آیه به معنی کتاب[۲۷] و در یک آیه به معنی راه و طریق[۲۸] آمده است. واژۀ امام در قرآن در معانی لغوی آن به کار رفته است، تفلیسی در وجوه قرآن بر آن است که "امام" در قرآن بر پنج وجه به کار رفته است:

  1. امام به معنای پیشرو است چنان که خدای متعال در سورۀ بقره آیۀ ۱۲۴ فرموده است: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۲۹] و نیز در سورۀ فرقان آیۀ ۷۴ فرموده است: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا[۳۰].
  2. امام به معنای "نامه" آمده است چنان که در سورۀ بنی اسرائیل، آیۀ ۷۱ فرموده است: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۳۱]، یعنی بکتابهم الذی عملوا فی الدنیا.
  3. امام به معنای "لوح محفوظ" است چنان که در سورۀ یس فرموده است: ﴿كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۳۲]؛ یعنی فی اللوح المحفوظ.
  4. امام به معنای "تورات" است چنان که در سورۀ هود فرموده است: ﴿مِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا[۳۳] یعنی التوراة و در سورۀ احقاف فرمود: ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً[۳۴] یعنی التوریة.
  5. امام به معنای راه روشن و پیداست، چنان که در سورۀ حجر فرمود: ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۳۵] یعنی الطریق الواضح.[۳۶]. بنابراین واژۀ امام در قرآن به صورت عام و در مصادیق بشری و غیر بشری به کار رفته است. مصادیق بشری امام و امامت، به امامتحق[۳۷] و پیشوایی باطل[۳۸] و گاهی به مفهوم جامع میان پیشوایی بر حق و باطل: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۳۹] تقسیم می‌شود. مهم‌ترین ویژگی امامت باطل دعوت به سوی آتش است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۴۰] از این‌رواز امامان باطل به "ائمه کفر" یاد شده است: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ[۴۱]. برای پیشوایی به حق علاوه بر واژۀ امام، آیاتی که واژگان أولی الأمر، خلیفه، ولی، هادی و... نیز در آنها موجود است، برای معنا، چیستی و حقیقت امامت آمده است.
  6. امامت و پیشواییحق، یک منصب الهی و به تعبیر قرآن کریم عهد خداوند است: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۴۲].

از کلام راغب اصفهانی این‌گونه استفاده می‌شود که امامت به معنای مقتدا و متقدم بودن است. اقتدا کردن نیز به معنای تبعیت و پیروی است. خدای متعال در وصف رابطه فرعون و قومش می‌فرماید: ﴿فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ[۴۳]. طبق این آیه، دلیل تقدّم و پیش‌روی فرعون بر قومش در روز قیامت این است که قوم فرعون از امر او پیروی کرده‌اند و این نکته نشان می‌دهد مسألۀ اصلی و سرنوشت‌ساز امت‌ها و ملت‌ها، "اتّباع امر" است. بنابراین، "اقتدا" و "ائتمام" (پذیرش امامت) به معنی "اتّباع امر" یا "اتّباع در فعل و قول" و "امامت" یعنی "تقدّم"، "مقتدا شدن" و "متبوع شدن" است[۴۴]. ابن‌منظور در لسان العرب و طریحی در مجمع البحرین نیز به همین معنی اشاره می-کنندخطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد اینکه: با سران و رهبران کفر بجنگید؛ آنان که ضعیفان، تابعشان بودند. پس امامت به معنای مقتدا بودن است و مقتدا شدن به این است که دیگران تبعیت کنند. بنابراین، محور اصلی این واژه "تبعیت" و "اقتدا" است. در ادامه گفته است:امام هر چیزی قیّم بر آن است؛ یعنی امام، آن کسی است که مسئولیت اصلاح چیزی را بر عهده دارد. در انتهای سخن نیز برخی از استعمالات امام را برمی‌شمارد و می‌گوید: قرآن امام مسلمین است و خلیفه امام رعیت، امام لشکریان نیز رهبر آنان است، أَمَّ القومَ وأَم بِهِمْ: تقدَّمهم، وَهِیَ الإِمامةُ. والإِمامُ: کُلُّ مَنِ ائتَمَّ بِهِ قومٌ کَانُوا عَلَی الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِیمِ أَو کَانُوا ضالِّین... [قال] ابْنُ سِیدَهْ: والإِمامُ مَا ائْتُمَّ بِهِ مِنْ رئیسٍ وغیرِه، وَالْجَمْعُ أَئِمَّة. وَفِی التَّنْزِیلِ الْعَزِیزِ: (فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ (أَی: قاتِلوا رؤساءَ الکُفْر وقادَتَهم الَّذِینَ ضُعَفاؤهم تَبَعٌ لَهُمْ... وقال الْمَازِنِیُّ: أُیَیْمَة وَلَمْ یقلِب، وإِمامُ کلِّ شَیْءٍ: قَیِّمُهُ والمُصْلِح لَهُ، والقرآنُ إِمامُ المُسلمین، وسَیدُنا مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله(ص): إِمام الأَئِمَّة، وَالْخَلِیفَةُ: إِمَامُ الرَّعِیَّةِ، وإِمامُ الجُنْد: قَائِدُهُمْ؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴؛ طریحی، فخرالدین بن محمدعلی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۴: «امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او پیروی می‌شود، الإِمَامُ - بالکسر علی فِعَال - للذی یُؤتَمُّ بِه، وجمعه: أَئِمَّة حاصل مطلب این است که: هر کسی که دیگران به او "ائتمام" کنند - یعنی "اقتدا" و "تبعیت" کنند - "امام می‌گویند. سپس تعریفی از شیخ صدوق و متکلمان نقل می‌کند که در تعریف اصطلاحی به آن دو اشاره خواهد شد؛ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی».</ref>.

به گفته بیشتر مفسران، امامت در قرآن با معنای لغوی آن هماهنگ است و امام کسی است که به او اقتدا کنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند[۴۵]؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل و گمراه[۴۶].

معناشناسی متکلمان

تعریفی که غالب علمای کلام از «امامت» کرده‌اند، دو عنصر اساسی در آن به چشم می‌خورد؛ یکی اینکه امامت «ریاست» است و دیگر اینکه این ریاست در "امور دین و دنیا"ست. این تعریف، بیشتر نزد متکلمان اهل‌سنت آمده است[۴۷]. در تعاریف عام، "امامت" به صورت رهبری عمومی در امور دینی و دنیوی، برای فردی از افراد بشر تعریف شده است.

در تعاریف متکلمین اهل سنت و شیعه چنین آمده است: "امام کسی است که دارای رهبریِ عمومی دین و دنیاست"[۴۸]. علامه حلی می‌نویسد: "امامت رهبری عمومی در امور دین و دنیا برای یکی از اشخاص است"[۴۹]. از آنجا که در این تعریف‌ها از خلافت و یا نیابت از پیامبر سخنی به میان نیامده است، نبوت را نیز شامل می‌شود، به همین دلیل مورد نقد واقع شده است.

در تعاریف خاصِ «امامت»، بر عنصر خلافت و نیابت از پیامبر(ص) تأکید شده است. شیخ مفید می‌نویسد: "امام، کسی است که دارای رهبری عمومی در امور دین و دنیا به صورت نیابت از پیامبر است"[۵۰]. سید مرتضی از عالمان بزرگ شیعی در تعریف امامت می‌نویسد: "امامت، ریاست فراگیر در امور دین است به صورت اصلی و استقلالی، نه به نیابت از کسانی که در دار تکلیف هستند"[۵۱].[۵۲].

از تعریف‌های متکلمان اسلامی استفاده می‌‌شود:

  1. «امامت» از دیدگاه آنان هم امور دنیوی را شامل می‌شود و هم امور دینی را. به عبارت دیگر، از جنبه غایی، امامت اسلامی صبغه سکولاریستی ندارد؛ به گونه‌ای که امور معنوی و دینی خارج از حوزه امامت و رهبری اسلامی باشد و امامت فقط در برقراری عدالت، امنیت و تحقق بخشیدن به نیازهای معیشتی مردم خلاصه شود؛ بلکه اجرای دین و حفظ ارزش‌های دینی نیز از اهداف امامت است[۵۳]. به عبارت دیگر امام ریاست کّلی جامعه را در همه جنبه‌ها و تمام شئون آن بر عهده دارد. اعم از رهبری سیاسی و حکومت، رهبری قضایی و فصل خصومت، رهبری و مرجعیّت دینی و مقام افتاء و زعامت تقنینی و قانون‌گذاری.
  2. مردم در تعیین و نصب امام دخالتی ندارند، امّا برای به فعلیت رسیدن زعامت او و به اصطلاح "مبسوط الید" شدن امام، بدیهی است که نقش اصلی از آن مردم است.[۵۴]

برخی محققان در این باره می‌‌نویسند: اگر چه تعاریف متکلمان امامیه، در مواردی، دقیقاً همان تعریف متکلمان اهل سنت از امامت است، تفاوتی بنیادین اما ظریف میان آن دو ملاحظه می‌‌شود. به عنوان نمونه تعریف مرحوم علامه حلی از امامت[۵۵] با تعریف تفتازانی ـ از متکلمان اهل سنت ـ از امامت[۵۶] در ظاهر تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. اما اگر چه در هر دو تعریف، سخن از ریاست عامه در امور دین و دنیا به میان آمده است، تفاوت میان آن دو، با توجه به رویکرد اهل سنت به مسأله امامت آشکار می‌‌شود؛ بدین معنا که امام در ادبیات کلامی اهل سنت، وظیفه اجرای دین و پاسداری از آن را به عهده دارد. به دیگر سخن، وجود امام در اندیشه اهل سنت، اجرای احکام دین و نیز تشکیل حکومت، برای ایجاد نظم اجتماعی است[۵۷]، این در حالی است که امام در کلام امامیه، افزون بر وظیفه اجرای دین، وظیفه تبیین و تفسیر دین را نیز دارد؛ از این رو، مبیّن و مفسر دین را لزوماً معصوم دانسته، آنگاه لزوم نصب را نتیجه گرفته‌اند. به دیگر سخن، ریاست امام در امور دین در کلام اهل سنت، چیزی جز پیاده کردن دین نیست؛ در حالی که مقصود از ریاست یاد شده در کلام شیعه، تبیین و تفسیر دین است که به شأن مرجعیت دینی امام پس از رسول خدا(ص) ناظر است.

از سویی دیگر، عمده تعاریف موجود در آثار متکلمان نامی امامیه و نیز اهل سنت، ناظر به تمام ابعاد یا همان چیستی و حقیقت مقام امامت نیست، بلکه با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت آنچه در متون کلامی بروز و نمود یافته است، مجموعه‌ای از تعاریفی است که برگرفته از باور متکلمان نسبت به شئون و وظایف مقام امامت است. به این معنی که اساساً نمی‌توان تعریف متکلمان از مقام امامت را مساوق با حقیقت چیستی مقام امامت در نگاه آنها به شمار آورد، بلکه باید تعاریف یاد شده را به مثابه باور ایشان راجع به شئون امامت دانست که تنها بخشی از حقیقت و چیستی مقام امامت است.

تعاریف نقل شده از متکلمان امامیه ناظر به دو شأن یا وظیفه یا کارکرد مقام امامت، یعنی شأن مرجعیت دینی و حاکمیت سیاسی است؛ این درحالی است که از شئون مهم دیگر اینان غفلت شده است که از جملۀ آنها می‌‌توان به شأن ولایت تکوینی و شأن وساطت فیض اشاره کرد[۵۸].

بنابر آنچه گذشت امامت به معنای پیشوا و مقتدای مردم بودن است که آنان را به سویی هدایت می‌کند، حال اگر امام بر حق و منصوب از طرف خداوند متعال و نبی مکرم اسلام باشد آنان را به سوی خیر و نیکی هدایت می‌نماید[۵۹].

منابع

پانویس

  1. جوهری، الصحاح، ج ۵ ص۱۸۶۳ مادّه «أمم»: أُمُ‏ الشی: أصلُهُ
  2. اعلم أن کل شی‏ء یضم إلیه سائر ما یلیه فإن العرب تسمی ذلک الشی‏ء أمّا؛ کتاب العین، ج‏۸، ص۴۲۶؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۵۸.
  3. الأَمُ‏ بالفتح: القصدُ. یقال: أَمَّهُ‏ و أَمَّمَهُ‏ و تَأَمَّمَهُ‏، إذا قصَدَه‏؛ الصحاح، ج ۵ ص۱۸۶۵.
  4. الأَمُ‏، بالفتح: القَصْد، أَمَّهُ‏ یَؤُمُّه‏ أَمّاً إِذا قَصَدَه؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲.
  5. أمَّا الهمزة و المیم فأصلٌ واحدٌ، یتفرَّع منه أربعة أبواب و هی الأَصل و المرجِع و الجماعة و الدِّین و هذه الأربعَة متقاربة و بعد ذلک أصولٌ ثلاثة و هی القامة و الحِین و القَصْد؛ معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱.
  6. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۱، ص۱۴۹.
  7. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن، سنت و آثار متکلمان، ص۶۵.
  8. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵؛ راغب، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷.
  9. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷.
  10. ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲، ص۲۵.
  11. ابن فارس، محمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۱ ص۲۹؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲ ص۲۵ و ۲۶؛ صاحب ابن عباد، المحیط فی اللغة، ج ۱۰، ص۴۶۱.
  12. الأَمُ‏، بالفتح: القَصْد، أَمَّهُ‏ یَؤُمُّه‏ أَمّاً إِذا قَصَدَه‏؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲.
  13. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۹۶.
  14. ر.ک: عالمی، سید محمد، بررسی تعریف امامت در مدرسه بغداد، ص۱۲.
  15. الائتمام‏: مصدر الإمة؛ ائتم بالإمام إمة و فلان أحق‏ بإمة هذا المسجد، أی: بإمامته، و إمامیته.. و کل من اقتدی به و قدم فی الأمور فهو إمام‏ و النبی(ع) إمام الأمة و الخلیفة: إمام‏ الرعیة.. و القرآن: إمام المسلمین؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج‏۸، ص۴۲۸-۴۲۹‏؛ الإِمام‏: کلُّ من اقتُدِی به و قُدِّم فی الأمور. و النبیُّ صلی اللَّه علیه و سلم‏ إمام‏ الأئمة، و الخلیفة إِمام‏ الرَّعیة، و القرآن‏ إِمام‏ المسلمین؛ معجم مقاییس اللغه، ج‏۱، ص۲۸؛ الأَمُ‏: العَلَم الذی یَتْبَعُه الجَیْش؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۴.
  16. مؤلف کتاب معانی الأخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام می‌گوید: «امام» را امام نامیدند به دلیل اینکه او پیشرو و مقتدای مردم است»، سُمِّیَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ؛ معانی الأخبار ص۶۴؛ و از أبا بشر لغوی نقل می‌‌کند که امام در لغت عرب به معنی پیشوایی مردم است، سألت أبا بشر اللغوی بمدینة السلام عن معنی الإمام فقال الإمام فی لغة العرب هو المتقدم بالناس‏؛ معانی الأخبار، ص۹۶.
  17. اَلْإِمَامُ: المُؤتَمُّ بِهِ؛ إنساناً کانَ یُقتَدی بِقَولِهِ أو فِعلِهِ، أو کِتاباً، أو غَیرَ ذلِکَ، مُحِقّاً کانَ أو مُبطِلاً، وجمعه: أَئِمَّةٌ. وقولُه تَعَالی: ‌(یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ( أی: بالذی یقتدون به، وقیل: بکتابهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷.
  18. ر.ک: اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلام».
  19. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، امامت و مهدویت، ج۱، ص۱۹۳.
  20. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه 73.
  21. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه 41.
  22. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۳۵.
  23. رک: محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۳۲.
  24. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج‏۴، ص۸۴۵.
  25. الإِمامُ‏ الذی یُقْتَدی به و جمعه‏ أَیِمَّة، و أَصله أَأْمِمَة، علی أَفْعِلة؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص۲۵.
  26. سورۀ اسراء، آیه ۷۱؛ سورۀ قصص، آیه ۴۱؛ سورۀ توبه، آیه ۱۲؛ سورۀ سجده، آیه ۲۴؛ سورۀ بقره، آیه ۱۲۴؛ سورۀ انبیاء، آیه ۷۳؛ سورۀ فرقان، آیه ۷۴؛ سوره قصص، آیه ۵.
  27. سورۀ احقاف، آیه ۱۲؛ سورۀ هود، آیه ۱۷؛ سورۀ یس، آیه ۱۲.
  28. سورۀ حجر، آیه ۷۹.
  29. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم.» سوره بقره، آیه 124.
  30. «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه 74.
  31. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه 71.
  32. «و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه 12.
  33. «و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه 17.
  34. «و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه 17.
  35. «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه 79.
  36. اسماعیل بن احمد، وجوه قرآن، ص۲۸-۲۹.
  37. سوره انبیاء، آیه ۷۳، سوره سجده، آیه ۲۴، سوره نساء، آیه ۵۹.
  38. سوره قصص، آیه ۴۱.
  39. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه 71.
  40. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه 41.
  41. «با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید» سوره توبه، آیه 12.
  42. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.
  43. «نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده) ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش می‌آید و آنان را به دوزخ درمی‌آورد و بد آبشخوری است که بدان درمی‌آیند» سوره هود، آیه 97 ـ 98.
  44. ر.ک: اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی».
  45. جامع البیان، مج ۱، ج۱، ص۷۳۶-۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیرالکبیر، ج۲، ص۴۴.
  46. مطهری، مرتضی،مجموعه آثار، ج۴، ص۸۴۲؛ مصطفی‌پور، محمد رضا، مقاله «امامت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴، ج۴.
  47. به عنوان نمونه: ماوردی در تعریف امامت گفته است: الإمامة موضوعة لخلافة النبوّة فی حراسة الدین وسیاسة الدنیا به؛ ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ص۵؛ ابن خلدون نیز مشابه این عبارت را آورده است: نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین وسیاسة الدنیا؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدّمة، ص۱۹۰؛ امام‌الحرمین جوینی نیز گفته است: الإمامة ریاسة تامّة، وزعامة تتعلّق بالخاصّة والعامّة فی مهمّات الدین والدنیا. جوینی؛ عبدالملک بن عبدالله، غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص۱۵؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاق‌اند: فخر رازی: الإمامة رئاسة فی الدین والدنیا عامّة لشخص من الأشخاص؛ رازی، محمد بن عمر، نهایة العقول، ج۴، ص۳۲۱؛ میر سید شریف جرجانی: الإمام: الذی له الریاسة العامّة فی الدین والدنیا جمیعاً؛ جرجانی، علی بن محمود، التعریفات، ص۲۸.
  48. الامام هو الذی له الرئاسة العامة فی‏ الدین‏ و الدنیا جمیعا؛ جرجانی، میر سید شریف، التعریفات‏‏، ص۱۶.
  49. الامامة رئاسة عامة لشخص‏ من الاشخاص فی أمور الدین و الدنیا؛ فاضل مقداد، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین‏، ص۳۲۵.
  50. الإمام هو الإنسان الذی له رئاسة عامة فی أمور الدین و الدنیا نیابة عن‏ النبی‏؛ النکت الاعتقادیة، شیخ مفید، ص۳۹.
  51. الامامة ریاسة عامة فی‏ الدین‏ بالاصالة لا بالنیابة عمن هو فی دار التکلیف‏، مراد از قید «بالاصالة لا بالنیابة» در تعریف امامت این است که امامت مورد نظر اسلام و شیعه، امری اصلی و منصبی الهی است، نه امری نیابتی و وکالتی از سوی مردم، که امامت و رهبری مطرح در حکومت‌های رایج در گذشته و حال از این قسم است، سید مرتضی علم الهدی الحدود والحقایق، ص۴۱.
  52. رک: ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۵-۳۳.
  53. رک: ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۳.
  54. ر.ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۳۰-۳۱.
  55. الإمامة رئاسة عامّة فی أمور الدّنیا و الدّین لشخص‏ من‏ الأشخاص‏ نیابة عن النّبی، حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰.
  56. هی رئاسة عامة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن‏ النبی‏؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۲.
  57. لاجل ما ذکرناه من‏ قبل‏ من‏ تدبیر الجیوش‏ و سد الثغور و رد المظالم و الاخذ للمظلوم و اقامة الحدود و قسم الفی‏ء بین المسلمین‏؛ به دلیل آنچه که پیشتر گفتیم؛ یعنی مدیریت لشکر و بستن مرزها و دفع ظالم و گرفتن حق مظلوم و پیاده کردن حدود و تقسیم فیء میان مسلمانان؛ ابوبکر باقلانی، نمهید الاوائل، ص۴۷۷؛ لا نعلم‏ من‏ قبله‏ الدیانات‏ و الشرائع، و إنما فوض إلیه القیام بأمور مخصوصة، فحاله کحال الأمراء و الحکام‏، ما دین و شریعت خود را از امام نمی‌آموزیم و همانا پرداختن به اموری خاص بدو سپرده شده است؛ پس شأن او مانند امیران و حاکمان است؛ قاضی عبد الجبار معتزلی، المغنی، ج ۲۰، ص۲۱۱.
  58. ر.ک: فاریاب، حسین، حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن، سنت و آثار متکلمان، ص۴۱۰-۴۱۲.
  59. ر.ک: شکری، آرزو، حقوق اهل بیت حقوق اهل بیت، ص۱۵۴- ۱۵۶.