بحث:ابوذر غفاری
مقدمه
- ابوذر غفاری از قبیله بنیغفار و مادرش رمله است. او از نخستین گروندگان به اسلام و جزء اصحاب صُفّه بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی میدانند که اسلام آورد. نام دیگر ابوذر، بُرَیر است و برخی بریر را لقب وی دانستهاند. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعتپیشه بود. درگیریهای او با عثمان بهدلیل اشتباهات عثمان در حکومت و استفادههای نادرست از بیت المال و همچنین با معاویه مشهور است. بنابر روایت عبدالله بن صامت، برادرزاده ابوذر، او در دوران جاهلیّت نیز بتپرست نبوده و ۳ سال پیش از ملاقات با پیامبر یکتاپرست بوده است. ابوذر بهسبب آنکه قبیلهاش حرمت ماههای حرام را نگاه نمیداشتند، قبیله خود را ترک و به مکّه مهاجرت کرد. وی از دعوت پیامبر (ص) آگاه شد و با وجود آزار و اذیت مشرکان بهدیدار پیامبر آمد و اسلام آورد[۱].
- در منابع شیعی، روایت آوردن ابوذر بهگونهای دیگر نقل شده است. این روایات حاکی از آن است که ابوذر بهشکلی شگفت از دعوت پیامبر آگاه شد و به مکه مهاجرت کرد و اسلام آورد. پس از آن، ابوذر از طرف پیامبر (ص) برای تبلیغ اسلام بهسوی قبیله بنیغفار فرستاده شد. ابوذر مورد اعتماد پیامبر بود و در برخی غزوات شرکت کرد. ابوذر پس از رحلت پیامبر و در دوران خلافت ابوبکر جزو کسانی بود که دل با امام علی (ع) داشتند و به ایشان وفادار ماندند. ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را بهگونهای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوه آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد[۲].
- ابوذر همواره متعرض و منتقد خلیفه سوم، عثمان بن عفان، بود و سیاستهای نادرست او را مورد انتقاد صریح و بیپرده خود قرار میداد، از اینرو خلیفه او را به رَبَذه تبعید کرد. هنگام تبعید او، امام علی (ع) با چند تن از یاران به مشایعت او آمدند. تبعید ابوذر به ربذه یکی از کارهایی است که در آن مورد بر عثمان عیب گرفته شده است. نقل کردهاند هنگامیکه ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم جار بزنند که هیچکس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد که ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابیطالب (ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین (ع) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. امام علی (ع) به او فرمود: "ای ابوذر! بهراستی تو برای خدا به خشم آمدی، پس به همو امید دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو بهخاطر دینت از آنان بیمناکی. اینک دنیایی را که سنگ آنرا به سینه میزنند و میترسند که از دستشان بگیری، بدیشان وابگذار و خود بهسوی خدا رو بگذار. چه بسیار نیازمندند به ترک ظلم و گناه که از آن بازشان میداشتی و تو چه بینیازی از دنیا که تو را از آن بازمیداشتند. و بهزودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آنکه بیشتر بدو رشک برند کدام است. اگر درهای آسمان و زمین بر بندهای بسته شود، امّا او تقوای الهی پیشه کند، خداوند حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با خدا انس و الفت گیر و جز از باطل از چیزی مهراس. اگر دنیاشان را میپذیرفتی، تو را دوست میداشتند و اگر از آن سود میجستی، بهرهات میدادند[۳][۴].
- سپس علی (ع) به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمود: با برادر خویش بدرود کن. ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروانهای حجاج به دیدار او میرفتند و میخواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمیپذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر نقل (ص) میکرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود. احادیث بسیاری از او در صحاح سته نقل شده است و شماری از صحابه و تابعین احادیثی را از قول او نقل کردهاند. برخی شمار حدیثهایی را که ابوذر نقل کرده است ۲۸۱ روایت نقل میکنند[۵].
- ابوذر برمبنای پیشبینی پیامبر از کیفیت مرگ خویش آگاه بود. هنگامیکه به احتضار افتاد به همسرش پیشبینی پیامبر را یادآور شد که پس از مرگ وی گروهی از صالحان کفن و دفن او را برعهده میگیرند. از اینرو همسر ابوذر پس از مرگ او کاروانی را که از ربذه میگذشت مطلع کرد و آنها تدفین او را بر عهده گرفتند و او را در ربذه به خاک سپردند. در برخی از اقوال سردار کاروان را مالک اشتر نخعی نوشتهاند[۶].
ابوذر غفاری در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین
- جندب بن جناده- که به کنیهاش مشهور است- صدای رسای حق، فریاد بلندِ فضیلت و عدالت، از صحابیان والا مقام و از پیشگامان ایمان و از استوارْ گامان صراط مستقیم بود. او پیش از اسلام، موحد بود و از بتپرستی تَن زده بود. او از بادیه به مکه آمد و آیین حق را با همه وجود پذیرفت و آیات الهی را نیوشید.
- ابو ذر را چهارمین و یا پنجمین کسی دانستهاند که اسلام را پذیرفته و اسلامجویی و حقخواهی و باور به آیین جدید را از آغازین روز، آشکارا اظهار کرده بود. او در استوارگامی، راستگویی و صراحت لهجه بیبدیل بود. پیامبر خدا، کلام جاودانه "آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابو ذر باشد"[۷] را به پاس این ویژگی والای او بیان فرمود. ابو ذر از معدود کسانی است که در هنگامه دیگرسانیهای پس از پیامبر(ص)، حریم حق را پاس داشت و جان خویش را سپر دفاع از جایگاه والای ولایت علی(ع) ساخت و از سه نفری است که هرگز از آن بزرگوار، جدا نشدند. در والاییها و فضلیتهای ابو ذر باید از نماز گزاردن او بر پیکر مطهر بانوی اسلام، حضرت زهرا(س) نیز یاد کرد. او از معدود کسانی است که در آن هنگامه آمیخته به رنج و غم، بر پیکر فاطمه زهرا(س) نماز خواندند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است. او اسراف، تبذیر و بخششهای ناهنجار خلیفه سوم را برنتابید و علیه آنها خروشید و تحریفهایی را که میخواستند برای پشتوانهسازی این حاتمبخشیها درست کنند، نیارست و بر خلیفه و توجیهگری کعب الأحبار، طعن زد و خلیفه، او، این فریادِ رسای عدالتخواهی را به شام- که دیاری تازه مسلمان و ناآشنا به فرهنگ اسلام بود- تبعید کرد. معاویه نیز که در شام، چونان شاهان میزیست و اعمال قیصرگونه انجام میداد و عملًا احکام اسلام را زیر پا مینهاد، از فریادهای ابو ذر در امان نماند و بدینسان به عثمان نوشت که اگر ابو ذر در شام بماند، آن جا را به آشوب خواهد کشید. عثمان نیز دستور داد که ابو ذر را به مدینه بازگردانند. چنین کردند، با سختترین و رنجآمیزترین شکل. ابو ذر به مدینه آمد. نه شیوه عثمان دیگرگون شده بود و نه موضع ابو ذر! پس اعتراض بود و فریاد کردن، حق گویی بود و افشاگری؛ و چون تطمیعها و تهدیدهای دستگاه حکومت، کارگر نیفتاد، شیوه برخورد حکومت به گونهای دیگر شد: تبعید او به ربذه، بیابان خشک و سوزان، و بخشنامه خلیفه که هیچ کس حق ندارد ابو ذر را بدرقه کند. علی(ع) آن بخشنامه ستمگرانه را برنتابید و با فرزندان و تنی چند از صحابیان، ابو ذر را بدرقه کرد و در جملاتی سنگین، مظلومیت ابو ذر را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا مردمان بدانند که ابو ذر، این صحابی بزرگ را حقگویی و ستم ستیزیاش به ربذه میفرستد، نه چیزهای دیگر. تبعید ابو ذر، از جمله زمینههای شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از این که از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند، و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی میگوید: ابو ذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایه سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابو ذر! تنهایی؟ گفت: هماره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوهام و این همه، همراهی برایم باقی نگذاشت. ابو ذر به سال ۳۲ هجری زندگی را بدرود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: "خدا رحمت کند ابو ذر را! تنها زندگی میکند، تنها زندگی را بدرود میگوید و در هنگامه قیامت، تنها برانگیخته میشود"[۸]، جامه واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان، از جمله مالک اشتر، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند[۹].
ابوذر غفاری در فرهنگنامه دینی
- یکی از مسلمانان با سابقه و انقلابی و از اصحاب بزرگوار پیامبر خدا(ص) وی از قبیله بنیغِفار، و نام اصلی او جُندب بن جناده بود و نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. رسول خدا(ص) او را به راستگویی ستود. وی و کسانی همچون سلمان، مقداد و ابوذر از بهترین یاران پیامبر بودند.
- ابوذر در زمان خلیفه دوم به شام رفت و تا روزگار عثمان در آنجا بود و از کسانی بود که از شیوه حکومت معاویه و عثمان و انحرافهای آنان و زندگی تجمّلاتی و حیف و میل بیتالمال انتقاد میکرد. سرانجام او را به "رَبَذه" تبعید کردند. ابوذر در سال ۳۱ هجری در تبعیدگاه ربذه غریبانه جان داد و در همانجا به خاک سپرده شد[۱۰].
نسب
- ابو ذر جندب بن عبد الله بن جنادة غفاری، حجازی مشهور به ابوذر غفاری او از روات حدیث است. در بین اهل سنت نام او را در شمار اصحاب رسول الله نوشتهاند.. در مدینه، مکه، ربذه زندگی میکرد[۱۱]
ابوذر غفاری
- ابوذر یکی از راسخترین پاران پیامبر(ص) و علی(ع) است. او اهل قبیلۀ بنیغفار در اطراف مکه بود. با شنیدن زمزمههایی درباره دعوت پیامبر(ص) به مکه آمد و در جلسهای کلام رسول خدا(ص) را شنید و با دل و جان ایمان آورد. او در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد. اما او روز بعد هم آمد و در مسجدالحرام میان مردم همین شعار را تکرار کرد.[۱۲]
- روز جنگ تبوک که مسیری طاقتفرسا داشت، شتر لاغر و ضعيف ابوذر از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصلهای از سپاه، بر روی ریگهای داغ حرکت کند. تشنگی او را هلاک میکرد. به صخرهای رسید که در میانش قدری آب باران جمع شده بود. ابوذر مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمیآشامم تا دوستم رسول الله(ص) بیاشامد. او با زحمت و سختی فراوان خود را به پیامبر(ص) رساند. رسول خدا(ص) با مشاهده تشنگی و خستگی او به اصحاب دستور داد به او آب دهند، اما ابوذر پاسخ داد: آب همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از رسول الله(ص) از آن بنوشم.[۱۳]
- رفاقت و دوستی ابوذر با امام علی(ع) به نخستین ساعات اسلام آوردن او باز میگردد. در اولین روزهایی که او وارد مکه شد با علی(ع) آشنا شده و سه روز در منزل آن حضرت مهمان بود. امام علی(ع) ابوذر را با پیامبر آشنا نمود و عطش حقطلبی او را با معارف اسلام و توحید سیراب کرد. ابوذر نیز هیچگاه دست از یاری و پیروی از پیشوای خویش برنداشت. او در زمان شیخین از مسائل پیش آمدۀ جامعه اسلامی ناراضی بود، اما همچون امام خویش برای حفظ وحدت مسلمین سکوت کرد. ابوذر جزء پنج نفری بود که پس از رحلت پیامبر(ص) سر موعد برای یاری امیرمؤمنان(ع) حاضر شدند.
- روح ابوذر با تشخیص و بصیرت، رشد یافته بود و حق و باطل را با اصول آن میشناخت، نه با افراد و شخصیتها؛ از اینرو در حالی که اکثریت علی(ع) را تنها میگذاشتند او در کنار مولایش وفادار باقی ماند.[۱۴]
- بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود. او از حکما و متفکران عصر پیامبر(ص) محسوب میشد و چنان رشد یافته بود که هیچگاه در حمایت از علی(ع) دچار شک و تردید نشد. در حالی که عابدی فاقد بصیرت همچون ربیع بن خیثم دچار شک و تردید شده و علی(ع) را تنها گذاشت.[۱۵]
- بیشترین فعالیت ابوذر در زمان عثمان بود. افراد مختلف جایزههای صد هزار دیناری از عثمان گرفته و گلههای اسب و گوسفند و غلام و کنیز فراهم میکردند. ابوذر با زبان برندهاش امر به معروف و نهی از منکر میکرد. حمایت علی(ع) از ابوذر مانع آن بود که عثمان به کشتن او فکر کند. تطمیع، ستم و تبعید به شام نتوانست ابوذر را خاموش کند. عثمان سرانجام او را به ربذه تبعید کرد و بدرقۀ او را نیز ممنوع اعلام کرد؛ اما امیرمؤمنان علی(ع) به همراه دو پسرش او را بدرقه کرد و در همان مراسم خطبهای خواند که نشان دهنده تجلیل و حمایت از ابوذر و فساد حکومت عثمان است.[۱۶]
ابوذر فرهنگ نامه مؤلفان اسلامی
ابوذر جندب بن جنادة بن کعیب بن صعیر غفاری از اصحاب بزرگ رسول خدا(ص) و از ارکان اربعه شیعه[۱۷] بود که در حوادث پس از رحلت رسول خدا، به ویژه در دفاع از حقوق علی(ع)و اهل بیت(ع) منشأ بسیاری از تحولات بوده و یا در آنها نقش داشته است. او را از علمای عامل، زُهّاد و راستگویان بزرگ شمردهاند که رسول خدا(ص) در تمجید و بزرگداشت او سخنان بسیاری فرموده از جمله اینکه «آسمان بر سر مردی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده و زمین راستگوتر از وی را روی خود برنداشته است».[۱۸] همچنین یکی از چهار فردی است که خداوند به رسولش امر به دوستی با آنان فرمود.[۱۹]
نامش را بریر، و پدرش را عشرقه، سکن و عبدالله هم گفتهاند. مادرش هم رمله دختر وقیعة غفاری بود.[۲۰] از جزئیات زندگی وی در پیش از بعثت آگاهی چندانی نداریم، ولی اسلام او در میانسالیاش بوده است. درباره سرگذشت ابوذر چه پیش و چه پس از اسلام گزارشهای متفاوت و متناقضی وجود دارد که قابل جمع نیستند، اما از مجموع آنها میتوان تا حد زیادی به بازسازی زندگینامه او پرداخت. عبدالله بن صامت که برادرزاده اوست، از خود ابوذر نقل میکند که ابوذر با سایر اعضای خانوادهاش در میان قبیله غفار میزیستهاند که از طریق مردی از اهالی مکه[۲۱] از دعوت رسول خدا(ص) آگاه شده و گویا همین امر باعث آمدنش به نزدیک مکه بود[۲۲] و پس از ماجراهایی که سی روز به درازا کشید، موفق به دیدار رسول خدا(ص) و مسلمان شدنش گردید.[۲۳] ابوذر چهارمین[۲۴] یا پنجمین مسلمان[۲۵] و به گفته برخی اسلامش پیش از ابوبکر بود،[۲۶] ولی پس از غزوه بدر و احد[۲۷] و یا در سال ششم[۲۸] پس از خندق به مدینه آمد،[۲۹] هرچند گزارشهای دیگری نیز وجود دارد.[۳۰] بنابر یک عقیده، پس از آمدن ابوذر به مدینه، پیامبر او را همانند برخی مسلمانان در صفه جای داد[۳۱] و به گفته امام صادق(ع)، بین او و سلمان پیمان برادری بست و سفارش فرمود که مطیع سلمان باشد.[۳۲] اخبار دیگری حکایت از برادری او با عبدالله بن مسعود،[۳۳] مقداد[۳۴] و یا منذر بن عمرو بن خنس ساعدی دارد، ولی واقدی به این دلیل که پیمان اخوت پیش از بدر بوده و منذر هم در سال سوم در سریه بئر معونه به شهادت رسید، نمیپذیرد.[۳۵] ابوذر در غزوات و سریهها شرکت جسته و در مواردی همچون غزوه بنی مصطلق در شعبان سال ششم[۳۶] و عمرة القضا در ذی قعده سال هفتم جانشین پیغمبر در مدینه بوده است.[۳۷] در غزوه تبوک که به خاطر تشنگی شترش از سپاه عقب مانده بود، متهم به تخلف شد، اما خود بار و بنهاش را بر دوش کشید و پیاده خود را به حضرت رساند. رسول خدا فرمود: مرحبا به ابوذر تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود.[۳۸] پس از رحلت پیامبر در شمار اندک یاران علی(ع) بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد و به همراه سلمان و مقداد، در حمایت از امیرمؤمنان علی(ع) سرها را تراشیدند.[۳۹] وی حتی برای بازپسگیری حق علی(ع) به مقداد اعلام کرد که قیام کنند، اما مقداد قیام چند نفر انگشت شمار را کافی ندانست.[۴۰] او در دفاع از ولایت اهل بیت(ع) استوار بود و در هر جا که میسر بود به بیان حق و جایگاه اهل بیت(ع) میپرداخت و در این راه محنتهای زیادی متحمل گردید. در دوره عثمان در اثر سیاستهای خلیفه، بر شدت فعالیتهای ابوذر افزوده شد[۴۱] و این امر در نهایت به تبعید وی به ربذه انجامید. ابوذر پس از چند سال تحمل رنج و سختی، در سال ۳۱ یا ۳۲ هـ وفات کرد.[۴۲] ابوذر سالها از رسول خدا(ص) دانش آموخت تا جایی که در علم و فضل او را با عبدالله بن مسعود همطراز دانستهاند.[۴۳] از امیرمؤمنان علی(ع) درباره علم ابوذر پرسیدند، فرمود: دانش بسیار اندوخت که در بیان آن ناتوان شد. مردی بخیل در دین خود و آزمند در کسب دانش بود و زیاد میپرسید.[۴۴] از امام علی(ع)،[۴۵] حضرت زهرا(علیها السلام) و ام سلمه روایت دارد.[۴۶] کسان زیادی از وی حدیث آموخته و روایت کردهاند از جمله سعید بن مسیب،[۴۷] زید بن ارقم، عبدالله بن ابی هبیره،[۴۸] عبدالرحمان بن ابی لیلی،[۴۹] و سلیم بن قیس هلالی.[۵۰] اثر ابوذر علاوه بر مجموعه احادیث و روایاتی که ابن حنبل گرد آورده[۵۱] و افزون از صدها روایت است،[۵۲] خطبه ای داشته که در آن به شرح رخدادهای پس از رسول خدا(ص) پرداخته است.[۵۳] همچنین دارای وصایایی بالغ بر چهارصد بیت از پیامبر(ص)، مواعظ و نوشته ای به حذیفه است که بر جای مانده است[۵۴].[۵۵]
مسلمانی ابوذر غفاری
ابوذر که چهارمین یا پنجمین مسلمان بود[۵۶] در همین دوره (دعوت پنهانی) مسلمان شد. ابوذر وقتی از بعثت پیامبر (ص) آگاه شد، برادرش را برای تحقیق به مکّه فرستاد، امّا هنگامی که بازگشت نتوانست آتش عشق او را فرونشاند. از اینرو خودش راهی مکّه شد و مصلحت ندید که آشکارا درباره پیامبر (ص) سؤال کند. علی (ع) او را دید که در گوشه مسجد الحرام دراز کشیده است، دانست که غریب است. سه روز از او مهمانداری کرد، امّا چیزی از او نپرسید تا این که ابو ذر از علی (ع) درباره پیامبر (ص) سؤال کرد. علی (ع) او را مخفیانه نزد پیامبر (ص) برد. بدین صورت که به او گفت: به دنبالش روان شود و اگر در بین راه چیزی دید که از آن بر خود بترسد، بازگردد، چنان که گویی میخواهد کاری انجام دهد یا کفشش را درست کند.
ابوذر مسلمان شد و بلافاصله به مسجد الحرام رفت و با صدای بلند گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». مشرکان بر سرش ریختند و چنان او را زدند که نقش بر زمین شد. عبّاس خودش را روی او انداخت و گفت: وای بر شما؛ مگر نمیدانید که او از قبیله بنی غفار است و راه تجاری شما به شام از آنجا میگذرد. روز دوم، بازگشت و همان جریان تکرار شد. باز عبّاس او را نجات داد[۵۷].
ابوذر نزد رسول اکرم (ص) آمد و گفت: یا رسول الله؛ قریش مرا زدند و تا از آنان انتقام نگیرم، رهایشان نخواهم کرد. او از محضر رسول خدا (ص) بیرون آمد و به عسفان رفت و هرگاه کاروان قریش میآمد، در گردنه ثنیه غزال، شترانشان را رم میداد. بار شتران که گندم بود، میافتاد و چون قوم ابو ذر میخواستند، دانههای گندم را جمع کنند، میگفت: هیچ کس حق ندارد، دانهای گندم لمس کند مگر این که بگوید: لا اله الّا الله. آنان نیز با گفتن لا اله الّا الله، جوالهای گندم را برمیداشتند[۵۸].
مطابق یک متن دیگر، ابو ذر به این کار خود ادامه داد تا پیامبر اکرم (ص) هجرت کرد و بدر و احد گذشت. آنگاه به مدینه آمد و در آنجا مقیم شد[۵۹].
نیمی از افراد قبیله بنی غفار به دست ابو ذر مسلمان شدند. نیم دیگر وعده دادند که وقتی پیامبر (ص) به مدینه بیاید، مسلمان خواهند شد[۶۰]. ابو ذر در عصر جاهلی خداپرست بود و ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ میگفت. او هرگز بت نپرستید. گفته میشود، سالها پیش از بعثت رسول خدا (ص) نماز میخواند[۶۱].[۶۲]
پانویس
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 82.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 82- 83.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَکْثَرُ [حَسَداً] حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوک»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 83.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 83.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 83- 84.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
- ↑ الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸.
- ↑ موسوعة الحدیث
- ↑ مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.
- ↑ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
- ↑ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۳۰۷.
- ↑ یادداشتها، ج ۶، ص ۴۱۱.
- ↑ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۶۴ و سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۴۸۲.
- ↑ الفهرست (طوسی) ۹۵.
- ↑ الانساب ۱۰/۶۵.
- ↑ اختیار معرفة الرجال ۲۴.
- ↑ الاستیعاب ۱/۲۵۲.
- ↑ الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۵.
- ↑ الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲.
- ↑ الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ و ۱۶۹ الصحیح (بخاری) ۴/۲۴۱ و ۲۴۲ الاستیعاب ۴/۱۶۵۲ - ۱۶۵۵.
- ↑ الآحاد والمثانی، ۲/۲۳۰ الاستیعاب ۱/۲۵۲.
- ↑ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.
- ↑ تاریخ الیعقوبی ۲/۲۳.
- ↑ الطبقات الکبری ۴/۱۶۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۴.
- ↑ الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.
- ↑ المعارف ۲۵۲.
- ↑ المفارید عن رسول الله(ص) ۶۴.
- ↑ انساب الاشراف ۱/۲۷۲.
- ↑ الکافی ۸/۱۶۲.
- ↑ مناقب آل ابی طالب ۲/۳۲.
- ↑ السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۶۱.
- ↑ الطبقات الکبری ۳/۴۱۹.
- ↑ السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۲۸۹.
- ↑ انساب الاشراف ۱/۳۵۳.
- ↑ السیرة النبویه (ابن هشام) ۲/۵۲۴ امتاع الاسماء ۲/۵۲.
- ↑ اختیار معرفة الرجال ۶ ـ ۸.
- ↑ الامالی (مفید) ۱۷۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی ۲/۱۷۲.
- ↑ تاریخ الطبری ۴/۳۰۸ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۸.
- ↑ تاریخ الاسلام ۳/۴۰۶ و ۴۰۹.
- ↑ انساب الاشراف ۱۱/۱۲۶.
- ↑ تفسیر القرآن (صنعانی) ۳/۳۳.
- ↑ کفایة الاثر ۱۸۵ و ۱۹۴.
- ↑ کفایة الاثر، ۳۸.
- ↑ شرح الاخبار ۲/۲۶۹ و ۳/۱۱.
- ↑ الامالی (مفید) ۱۶۹.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه ۴۱۳.
- ↑ المسند (ابن حنبل) ۵/۱۴۴ ـ ۱۸۱.
- ↑ تهذیب الاسماء واللغات ۲/۲۲۹.
- ↑ الفهرست (طوسی) ۹۵.
- ↑ الذریعه ۷/۱۹۶ و ۱۹۷.
- ↑ فرهنگنامه مؤلفان اسلامی، ج۱، ص۲۳۲- ۲۳۳.
- ↑ دلائل النبوه، ج۱، ص۴۵۸؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ صحیح بخاری، ج۲، ص۲۰۶؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۹؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۳۳۹؛ الغدیر، ج۸، ص۳۰۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۳؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۲۹۰.