انتخاب کارگزاران

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

تغییر در معیارهای انتخاب زمامداران و مشاوران و کارمندان آنها (جای‌گزینی نیروهای سیاسی بانفوذ)

پیش از آنکه داده‌های این مورد را نقل کنیم، لازم است به نکته‌هایی توجه شود:

  1. در اندیشه امیر مؤمنان، علی(ع) حکومت، ابزاری برای هدایت انسان‌هاست؛ هدفی که موجب ارسال پیامبران و نزول کتاب‎های آسمانی است. هدایت انسان‌ها، از راه برقراری امنیت داخلی، توازن اجتماعی، نظم، جلوگیری از هرج‌ومرج، جنگ با دشمنان و ایجاد بسترهای لازم به دست می‌آید و همه اینها در پرتو حکومت شکل می‌گیرد. امام با آگاهی از انحرافی که از جامعه زمان خود داشت، به اصلاح آن همت گماشت تا اساس حکومت و مدیریت جامعه بر مبانی دین استوار شود و با استقرار حکومت دینی، عدالت تحقق یابد و مردم در مسیر هدایت قرار گیرند.
  2. وجود رهبر و پیشوای شایسته در رأس حکومت، از مهم‌ترین مواردی است که پیش‌تر به آن پرداختیم. البته تنها وجود رهبر شایسته برای رسیدن به اهداف کافی نیست؛ چراکه او به تنهایی نمی‎تواند به ادارۀ بخش‌های گوناگون بپردازد، به ویژه که قلمرو حکومت اسلامی در زمان امام علی(ع) گسترش یافته بود. اداره بخش‌های مختلف نظام و تحقق عینی و عملی بخشیدن به موارد یاد شده در جامعه، به وجود زمامداران و کارگزاران صالح، توانمند و با تجربه بستگی دارد که با تمام توان، در راه رسیدن به اهداف مورد نظر بکوشند و البته همگان برای تصدی اداره بخش‎های گوناگون، کارایی ندارند. حضرت پیش از تصدی خلافت مسلمانان، از کارگزاران ناشایست خلفای پیشین ناخرسند بود؛ زیرا آنان در محل مدیریت خود به راهی دیگر غیر از سنت پیامبر می‎رفتند و از رسوم جاهلی پیروی می‌کردند. بنابراین، برای اینکه برنامه‌های اصلاحی حضرت به وقوع پیوندد، به یارانی نیاز داشت که با او همسو باشند. حضرت در این راستا بر اساس معیارهایی، افرادی را در مناطق گوناگون سرزمین اسلام برگماشت و زمامداران و کارگزاران ناشایست پیشین را از کار برکنار کرد.
  3. ملاک‌های امام علی(ع) برای انتخاب زمامداران برخلاف خلفای پیشین، مبتنی بر قبیله‌گرایی و نژادپرستی نبود، بلکه مهم‎ترین و کلی‌ترین معیار او، شایسته‌سالاری، وجود فضیلت‌های معنوی، امانت‌داری، عدالت و تجربه لازم بود. از این رو، هر جا افراد دارای این شرایط را - چه در مناطق دور افتاده‌ای مانند یمن یا در حوزه مدینه - می‌یافت، بر حکومت و ولایت شهرها بر می‌گزید. «خلیفه اول، بزرگان انصار را در فتوحات به سرکردگی لشکر نگماشت تا آنجا که صدای انصار به اعتراض بلند شد و او به اجبار، تنها ثابت بن قیس را از انصار به سرکردگی لشکر تعیین کرد، ولی غیر از این مورد، امارت لشکرها و ولایت شهرها را تنها به قریش داده بود. خلیفه دوم هم همین روش را در پیش گرفت... علاوه بر این، خلیفه دوم، قریش را بر عرب و عرب را بر غیر عرب ترجیح داد.... خلیفه سوم... خصوصاً فامیل خود از بنی‌امیه را بر سایر قریش مقدم می‌داشت..... پس از قتل عثمان و بیعت مردم با حضرت امیر(ع)، آن حضرت به اسلام، یعنی سنت پیامبر(ص) عمل نمود و بین مهاجر و انصار، عرب و عجم، قریشی و غیرقریشی فرقی نگذاشت.... آن حضرت برخلاف خلفای قبلی، انصار را به حکومت شهرها و امارت لشکرها گماشت»[۱].
  4. تغییر در ساختار، از راه تغییر در عناصر آن صورت می‌گیرد که افراد و قوانین و قواعد از آن جمله است، امام، خود، بر پایه معیارهایی، از وجود افراد شایسته بهره گرفت و به زمامدارانش ملاک‌هایی ارائه داد تا کارگزاران و مسئولان زیردست خود را بر اساس آنها برگزینند.
  5. توجه به اسامی کارگزاران امام علی(ع) و زندگی و ویژگی‌های آنها، نشان می‌دهد معیارهای انتخاب آنان، کاملاً با معیارهای پیشین تفاوت دارد. همه کارگزاران امام به جز یکی دو نفر، دارای اصالت خانوادگی، تقوا، پرواپیشگی، حیا، عفت و تجربه هستند. هجده درصد کارگزاران امام از قریش و ۸۲ درصد آنها از دیگر گروه‌های قومی بودند[۲].
  6. حضرت علی(ع) در نصب کارگزاران خود به دو شیوه عمل می‌کرد: گروهی را برای مناطق بزرگ و حساس و عده‌ای را برای مناطق کوچک منصوب می‌نمود که می‌توان از اولی به «استاندار» و از دومی به «فرماندار یا بخشدار» تعبیر کرد. البته این دو گروه، غیر از کارگزارانی بودند که برای گردآوری مالیات و نظارت انتخاب می‌شدند. «استانداران اختیارات زیادی داشتند؛ چنان که برپایی نماز جمعه، قضاوت، فرماندهی لشکر و اداره امور آن منطقه، تماماً بر عهده آنها بود و مصداق بارز این امر، فرمان امام(ع) به مالک اشتر در مصر است..... در مورد فرمانداران (بخشداران)... اختیارات این گروه محدود بود. گاهی فرماندهی نیروها و امامت جمعه و جماعت را داشتند و قضاوت بر عهده دیگری بود»[۳].[۴]

اما داده‌های این مورد عبارت‌اند از:

تغییر در معیارهای انتخاب زمامداران

با تأمل در سخنان حضرت در نهج البلاغه، مشخص می‌شود که ایشان در گزینش زمامداران و کارگزاران مالیاتی، دقت لازم را داشت و متناسب با نوع مسئولیت‎های گوناگون سیاسی، نظامی، مالی، اداری و قضایی، و نیز مناسب با منطقه جغرافیایی، ملاک‌هایی را در نظر می‌گرفت. آن حضرت افزون بر معیارهای عمومی و مشترک میان همه زمامداران، مانند پیروی از اسلام، قرآن و سنت پیامبر، ایمان، تقوا، حسن سابقه، عدالت و غیره، ویژگی‌های دیگری نیز که حاکی از توانایی و کارایی لازم بود، برای ایجاد نظام مدیریتی کارا در نظر داشت. در چند نامه درباره محمد بن ابی بکر، مالک اشتر و هاشم بن عتبه که آنها را فرماندار مصر قرار داده بود، ویژگی‌هایی را بیان می‎کند که نشان دهنده توانایی مناسب آنان با آن منطقه جغرافیایی بوده است. در نامه ۳۴ خطاب به محمد بن ابی بکر که به سبب عزل شدنش از ولایت مصر دلگیر بود، حضرت او را دل‌داری داده و ویژگی‌هایی (خیرخواه، سخت‌گیر، کوبنده و توانایی لازم) را برای مالک اشتر برمی‌شمارد: «اما بعد، خبر یافتم از اینکه اشتر را به قلمرو فرمانت فرستاده بودم، ملول شده‌ای. من این کار را به سبب کندی تو در کار یا برای افزودن در کوشش تو نکرده بودم. اگر قلمرو فرمان تو را از تو گرفتم، بدان سبب بود که می‌خواستم تو را به کاری که انجام دادن آن بر تو آسان‌تر باشد و حکومت بر آن، تو را خوش‌تر می‌افتد، برگمارم. مردی که به امارت مصر فرستادم، ما را نیک‌خواه بود و در برابر دشمنان ما سخت پایدار و درشت‌خو خدایش بیامرزد!».[۵]

در نامه ۳۵ پس از شهادت محمد بن ابی بکر، والی مصر، او را به خیرخواهی، کوشا بودن، شجاعت و توانایی و قدرت دفاع و پاسداری می‌ستاید: «وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً»؛ «محمد، فرزندی بود نیک‌خواه و کارگزاری بود کوشنده و شمشیری بود برنده و رکنی استوار بود در برابر دشمن». آن‌گاه که حضرت، مالک را والی مصر قرار می‌دهد، خطاب به مردم مصر، از او با چند ویژگی یاد می‌کند: «اما بعد، بنده‌ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم. مردی که در روزگار وحشت به خواب نرود و در ساعات خوف از دشمن رخ برنتابد. بر دشمنان از لهیب آتش، سوزنده‌تر است. او مالک بن الحارث از قبیله مُذحج است. در هر چه موافق حق بود، به سخنش گوش بسپارید و فرمانش را اطاعت کنید. اگر گفت، به راه افتید، به راه افتید و اگر گفت، درنگ کنید، درنگ کنید. او شمشیری است از شمشیرهای خدا که نه تیزی‌اش کند شود و نه ضربتش بی‌اثر ماند. او نه به خود در کاری اقدام می‌کند و نه از کاری باز می‌ایستد؛ نه قدم واپس نهد و نه پیش گذارد، مگر به فرمان من. در فرستادن مالک به دیار شما، شما را بر خود ترجیح نهادم؛ زیرا مالک را نیک‌خواه شما دیدم و دیدم که او از هر کس دیگر سخت‌تر لجام بر دهان دشمنانتان زند».[۶]؛

در نامه ۵۳، انجام وظایف و موفقیت زمامدار را همراه با تلاش فراوان، یاری‌طلبی از خدا، آمادگی برای اجرای قانون و شکیبایی می‌داند که جز با آنها پیروز نمی‌شود. بنابراین، می‌توان فهمید حضرت معمولاً زمامداران خود را با توجه به ویژگی‌های یادشده برمی‌گزید و توجه زمامداران را نیز به آنها جلب می‌کرد به طور کلی ویژگی‌های یاد شده عبارت‌اند از: ۱. نیک‌خواهی؛ ۲. مقاوم، استوار، سخت‌گیر و درشت‌خو بودن در برابر دشمنان؛ ۳. پرتلاش؛ ۴. هوشیار و بیدار؛ ۵. نترس؛ ۶. قاطع و برنده؛ ۷. مطیع رهبر؛ ۸. متکی به خدا؛ ۹. مجری قانون و ۱۰. شکیبا بودن. افزون بر زمامداران، حضرت، مأموران گردآوری مالیات را نیز از افراد امانت‌دار، خوش برخورد، شکیبا، پیرو رهبر و... بر می‌گزید و با این حال، در صورت ارتکاب اشتباه یا جرمی آنها را سرزنش می‌کرد. در بعضی از خطبه‌ها و نامه‌های حضرت به معاویه، ویژگی‌هایی وجود دارد که علل برکناری معاویه و ناشایستگی او را برای زمامداری تشریح می‌کند. باطل‌گرایی، ستمگری، دروغ‌پردازی، نافرمانی از قرآن، دنیاپرستی، دوری از حق و.... از آن جمله است.

حضرت در عزل و نصب زمامداران، به توانایی آنها در اداره یک منطقه جغرافیایی نیز توجه داشت. نصب مالک اشتر برای زمامداری مصر به سبب توانایی، شجاعت و تدبیر بیشتر او در مقایسه با محمد بن ابی بکر بود، نه به علت ناشایستگی محمد. در نامه ۴۲ به عمر بن ابی سلمه، او را از حکومت بحرین فراخواند تا در جنگ با دشمن شرکت کند و توانایی‌هایش را در آنجا نشان دهد و سپس او را به دلاوری در جنگ با دشمن و برپا داشتن ستون دین می‌ستاید و نعمان بن عجلان زرقی را به جای او بر می‌گزیند.[۷]

تغییر در معیارهای شایستگی کارگزاران، مشاوران و کارمندان زیردست

امیر مؤمنان، گذشته از آنکه در انتخاب زمامداران و کارگزارانی که خود به طور مستقیم آنها را منصوب می‌کرد، به ویژگی‌هایی حساسیت داشت، در انتخاب مشاوران، وزیران و دیگر نیروهای انسانی و کارمندان جزء و زیردست زمامدارانش نیز به شاخص‌هایی اهتمام می‌ورزید که این موارد در عهدنامه مالک اشتر آمده است. چنین حساسیت‌ها و اهتمام‌هایی، از تغییر در ساختار حکایت می‌کند که امام از رأس حکومت تا قاعده آن در نظر داشت.

مشاوران نالایق حاکم

مشورت، به معنای یاری جستن از عقل، درایت و تجربه دیگران است؛ چنان که امیر مؤمنان، علی(ع) می‌فرماید: «... وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»[۸]؛ «... و هر کس با مردان بزرگ مشورت کند، در عقل و دانش آنها شرکت می‌جوید». موضوع مشورت، تنظیم و برنامه‌ریزی در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم است و اهمیت آن به اندازه‌ای است که باید صفات پست و زشت در طرف مشورت وجود نداشته باشد. بی‌تردید رهبران جامعه به دلیل مسئولیت‌های گسترده خود، بیش از هرکس به آن نیازمندند. حضرت در این بخش از نامه خود به مالک اشتر، او را از مشورت با افرادی باز می‌دارد؛ زیرا آنان در چگونگی اداره کشور و محقق ساختن اهداف مادی و معنوی جامعه نقش مؤثری دارند. پاره‌ای از ملاک‌های گزینش مشاوران، جنبه فنی و تخصصی دارد که رعایت آنها بر زمامدار لازم است و به سفارش نیاز ندارد؛ مانند اینکه مشاور نظامی باید از دانش و تجربه لازم در زمینه مسائل مربوط برخوردار باشد، ولی آنچه برای مشاور در تخصص‌های گوناگون ضروری است، داشتن صفات نیک اخلاقی است که حتی اهمیت آن بیشتر از تخصص در جنبه‌ای خاص است. حضرت در بخشی از نامه ۵۳ به آنها اشاره می‌کند و می‌فرماید: «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»؛ «با بخیلان رأی مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان؛ زیرا حرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلت‎هایی گوناگون هستند که سوءظن به خدا همه را در بردارد». حضرت در تحلیل خود، منشأ این سه صفت را سوءظن به خدا می‌داند؛ زیرا مشاور بخیل، از نیکوکاری بازمی‌دارد و آدم طمع‌کار به انباشتن مال ترغیب می‎کند و آدم ترسو، انسان را در انجام کارها سست می‌نماید. در جای دیگر، به مالک توصیه می‌کند در تصدیق سخن‌چین شتاب نکند و او را مورد مشورت قرار ندهد؛ چراکه سخن‌چین، خیانت‌کار است. دروغ‌گو نبودن نیز از شرایط مشاور است. حضرت در یکی از سفارش‌هایش فرمود: «وَ لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ»[۹]؛ «با دروغ‌گو مشورت نکن؛ زیرا او مانند سراب است. دور را بر تو نزدیک و نزدیک را بر تو دور می‌نمایاند».[۱۰]

بدترین وزیران یک حاکم

افزون بر مشاوران که در تخصص‌های گوناگون از آنها استفاده می‌شود، حاکم به وزیرانی نیاز دارد که در کارهای اجرایی کمک‌کار او باشند؛ کسانی که معمولاً از روند تصمیم‌گیری‌ها، برنامه‌ها و اجرای آنها آگاه هستند. امیر مؤمنان، علی(ع) نخست ویژگی‌های وزیران ناشایست را بر می‌شمارد و به مالک دستور می‌دهد چنان افرادی را وزیر خود قرار ندهد و سپس ویژگی‌هایی برای وزیران شایسته ذکر می‌کند که در روند فعالیت‌های دولت مؤثرند. بدترین وزیران در اندیشه امام، وزیران حکومت ستمکار پیشین‌اند که شریکان در گناهان آنان هستند. بنابراین والی باید از آنان روبرتابد و وزیرانی با این ویژگی‌ها برگزیند: ۱. نفوذ داشتن، ۲ صاحب رأی و اندیشه بودن مثل وزیران گذشته، ۳. یاور ستمکاران نبودن، ۴. یاور خطاپیشگان نبودن، ۵. صراحت داشتن در حق‎گویی، ۶. مددکار نبودن در گردنکشی در برابر خدا؛ چراکه وزیران با چنین صفاتی، برای والی، کم‌خرج و کمک‌کار خوبی هستند، مهربانی‎شان بیشتر و دوستی آنان با غیر والی کمتر است: «بدترین وزیران تو، وزیری است که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان. مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند؛ زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم‌پیشگان بوده‌اند. در حالی که تو می‌توانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رأی و اندیشه و کاردانی همانند ایشان باشند، ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند. از کسانی که ستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند. رنج اینان بر تو کمتر و یاری‌شان بهتر و مهربانی‌شان بیشتر و دوستی‌شان با غیر تو کمتر است. اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین؛ و باید که برگزیده‌ترین وزیران تو، کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هرچند حق، تلخ باشد و در کارهایی که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد، کمتر تو را یاری کنند، هرچند این سخنان و کارها تو را ناخوش آید. به پرهیزکاران و راست‌گویان بپیوند، سپس از آنان بخواه تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت ندارند؛ زیرا ستایش آمیخته به تملق، خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادارد».[۱۱].[۱۲]

منابع

پانویس

  1. سیدمرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج۱۴، ص۱۵۹، ۱۶۰.
  2. جمعه خان محمدی، تعدیل نابرابری‌های اجتماعی در دولت امام علی(ع)، ص۱۵۲.
  3. مریم معینی نیا، سیره اداری امام علی(ع) در دوران خلافت، ص۹۵، ۹۶.
  4. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۲.
  5. «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً»؛.
  6. «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ لَا كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةَ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۸.
  7. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۵.
  8. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱.
  9. الآمدی التمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص٣٣٢.
  10. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۸.
  11. «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الآْثَامِ فَلَا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ أُولَئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَ أَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلَاتِكَ ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  12. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۹.