جهاد در معارف و سیره معصوم
هدف از جهاد در اسلام
اسلام هدف خود از جهاد را کشورگشایی نمیداند؛ بلکه هدف نجات مردم از قید اسارت بتهای سنگی و ابراز بندگی به بتها و ارشاد آنان به حق و بندگی ذات اقدس الهی است تا در سایه آن به تعالی و رشد برسند، از قید خرافات رهایی یابند و پا در مسیر تعالی گام نهند.
هدف از جهاد، اِعلای کلمه حق: هدف از جهاد در اسلام آزادکردن مردم از زیر یوغ بتها و عقاید باطل و خرافی و دعوت آنان به توحید و دوری از شرک است و اینکه به یاد خدا باشند؛ به همین جهت به پیروان ادیان توحیدی بعد از تسلط بر آنان کاری ندارند و الزامی در مسائل اعتقادی و باورهای دینی آنان اِعمال نمیشود. خداوند میفرماید سخن الهی همیشه سربلند است و سخن کافران سرازیر و پست گردد[۱]. بیان این هدف برای جهاد در سخنی از رسول خدا(ص) نقل شده است. مردی اعرابی خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: گاهی مرد برای شهرت میجنگد، گاهی برای غنیمت و زمانی برای اینکه دیگران موقعیت و توانش را ببینند؛ کدام یک در راه خداست؟ حضرت پاسخ داد: هر کس بجنگد تا کلمه خدا برتر باشد، آن نبرد در راه خداست[۲]. در برخی نقلها مرد اعرابی در پرسش خود مسئله جنگ را برای حمیت قبیلهای، ریا و شجاعت نیز مطرح میکند و حضرت همین پاسخ را میدهد[۳].
امیر مؤمنان(ع) علت بیعت خود با ابوبکر را لزوم وحدت برای در اهتزازبودن پرچم اسلام معرفی میکند و میفرماید: در هنگام این حوادث حرکت کردم تا باطل رفت و نابود شد و کلمه الهی برتر گردید، گرچه کافران دوست نداشتند[۴]. این هدف نهتنها در جنگ با مشرکان مطرح است، بلکه لازم است در نبرد با سرکشان داخلی هم مورد توجه قرار گیرد؛ به همین جهت امیر مؤمنان(ع) در هنگام نبرد با لشکر شام همین هدف مهم را مطرح کرد و فرمود: ای مؤمنان، هر کس بنگرد که ستمی انجام میشود یا مردم را به منکری فرا میخوانند و او از بن دل آنها را نپذیرد، سالم مانده و گناه نکرده است و هر کس به زبان پرخاش کند، پاداش برد و او از فرد نخست برتر است و آن کس که با شمشیر به انکار منکر برخیزد تا کلام خدا (دین خدا) به جایگاهی هرچه بلندتر برسد و سخن ستمگران هرچه پستتر و پایمالتر گردد، راه رستگاری را یافته و پیموده و نور یقین در دلش تافته است[۵]. در این خبر امربهمعروف و نهیازمنکر در جامعه اسلامی مانند جهاد دانسته شده که برای اعلای کلمه حق است و همان هدفی بر آن مترتب میشود که برای جهاد با دشمنان اسلام ترسیم شده است.
اهمیت اسلامِ یک فرد: همانگونه که اشاره شد، هدف از جهاد در اسلام کشورگشایی و رسیدن به مال نبوده؛ بلکه هدف، مسلمانشدن افراد و رهایی آنان از ستم بوده است. امام صادق(ع) بیان میکند که امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: زمانی که رسول خدا(ص) مرا به یمن اعزام میکرد به من فرمود: با هیچکس نجنگ، قبل از اینکه او را به اسلام دعوت کنی و افزود: به خدا سوگند اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن میتابد و بر آن غروب میکند و ولای او با توست ای علی[۶]. اگر کسی بهظاهر شهادتین بر زبان جاری کند، اسلام جان او را محترم میشمارد؛ زیرا هدف هدایت است نه کشتن افراد؛ به همین جهت رسول خدا(ص) اسامة بن زید را که مرداس بن نهیک فدکی را بعد از شهادتین کشت و مدعی بود برای حفظ جانش به دروغ شهادتین را بر زبان جاری کرده، مورد سرزنش قرار داد و آیهای دراینباره نازل شد[۷] و اسامه سوگند خورد که گوینده شهادتین را نکشد و به همین بهانه، در نبردهای حضرت علی(ع) شرکت نکرد[۸]. حضرت نیز سهمیه وی را از بیتالمال قطع کرد و دستور داد از اموال شخصی حضرت در مدینه به او کمک کنند[۹].
دعوت به اسلام قبل از نبرد: در دستورالعملی که رسول خدا(ص) به گروههای اعزامی میدهد، از آنان میخواهد که در آغاز نبرد افراد را به اسلام دعوت کنند و بعد از آن، جنگ را آغاز نمایند. امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمود: وقتی با دشمن مسلمانان روبرو شدید، آنان را به یکی از این سه چیز بخوانید؛ اگر پذیرفتند از آنان قبول کنید و از آنان دست بدارید:
- «ادْعُوهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَإِنْ دَخَلُوا فِيهِ فَاقْبَلُوهُ مِنْهُمْ وَ كُفُّوا عَنْهُمْ»[۱۰]: «آنان را به اسلام دعوت کنید؛ اگر قبول کردند و مسلمان شدند، از آنان بپذیرید و از آنان دست بدارید».
- وقتی مسلمان شدند آنان را به هجرت به سرزمین اسلام دعوت کنید. اگر انجام دادند، از آنان بپذیرید و از ایشان دست بدارید؛ اما اگر نپذیرفتند که هجرت کنند و سرزمین خود را برگزیدند و وارد دارالهجره نشدند، به منزله اعراب مؤمن هستند و حکم اعراب مسلمان بر آنها اجرا میشود و فیء از غنایم جنگی به آنان داده نمیشود و در تقسیم بیتالمال هم سهمی ندارند؛ مگر اینکه مهاجرت نمایند[۱۱].
- اگر این دو را نپذیرفتند، آنان را به پرداخت جزیه دعوت کنید. در صورتی که با دست بپردازند و حقیر باشند، اگر جزیه دادند از آنان بپذیرید و از آنان دست بدارید و اگر نپذیرفتند، از خداوند علیه آنان، استمداد بطلبید و با آنان جهاد کنید، آنگونه که حق جهاد است[۱۲].
در خبر دعائم امیر مؤمنان(ع) از رسول خدا(ص) این موضوع را نقل کرده است و در آن خبر آمده: با آنها نجنگید تا آنان را به اسلام و شهادتین دعوت نمایید و بعد اگر مسلمان شدند، هجرت کنند و اگر هجرت نکردند، مانند اعراب هستند و اگر اسلام را نپذیرفتند، از آنان جزیه دریافت میشود و اگر نپذیرفتند (که جزیه بدهند) با آنان جنگ میشود[۱۳]. امیر مؤمنان(ع) خود اینگونه عمل میکرد. وقتی با عمرو بن عبدود روبرو شد، اول او را به اسلام دعوت کرد[۱۴] و بعد از آنکه نپذیرفت فرمود: بیا با هم پیاده بجنگیم.
نکته مهمی که در هر دو روایت شایان توجه است این است که بیان شده اگر پذیرفتند جزیه بدهند، از آنها جزیه دریافت میشود، درحالیکه مشهور این است که جزیه از اهل کتاب گرفته میشود؛ بنابراین یا منظور اهل کتاب بوده یا منظور از جزیه مبلغی به عنوان قرارداد صلح بوده است؛ یعنی اگر آنان پذیرفتند مالیاتی بدهند و حاکمیت اسلام را قبول کردند، با آنها جنگ نمیشود. این احتمال نیز وجود دارد که با توجه به اینکه با مجوس مانند اهل کتاب رفتار میشده، مشرکی در آن مقطع وجود نداشته است و اکثریت دیگر شهرها اهل کتاب بودهاند. در کتابهای سیاسی بیان شده که یک حکومت نیاز به سه مؤلفه و رکن اصلی دارد: جمعیت، سرزمین و هیئت حاکمه[۱۵]. سرزمین نظام اسلامی در صدر اسلام مدینه بوده است. بیشتر جمعیت آن را شهروندان مسلمان تشکیل میدادند. بدون جمعیت کافی امکان تشکیل حکومت نیست؛ به همین جهت برای تقویت جمعیت جامعه اسلامی، توصیه به هجرت به مدینه میشد. حاکم آن رسول خدا(ص) و حاکمیت آن بر اساس قرآن و سنت نبوی بوده است؛ بنابراین توصیه به هجرت که در این فرمانها آمده، برای ایجاد حکومتی توانمند و قوی بوده است.
شیوه دعوت به اسلام: دعوت به اسلام با دعوت به پذیرش وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اسلام(ص) صورت میگیرد که از آن تعبیر به «شهادتین» میشود؛ یعنی گواهی بر دو چیز: خدای واحد و پیامبری حضرت محمد(ص). زهری از امام سجاد(ع) میپرسد: چگونه ما افراد را به دین بخوانیم؟ حضرت میفرماید: میگویی: به نام خداوند بخشنده مهربان، من شما را به خداوند عزوجل و دینش میخوانم و جمع آن در دو چیز است: یکی معرفت و شناخت خدا و دیگری عمل طبق رضایت او؛ حضرت سپس به بیان معرفت الهی میپردازد. پذیرش دوم اینکه محمد بنده و فرستاده اوست و آنچه از نزد خدا آورده حق است و جز آن، باطل است؛ پس اگر پاسخ مثبت دادند، آنچه به نفع مسلمانان است برای آنان و آنچه بر ضرر مسلمانان است علیه آنهاست[۱۶].[۱۷].
منابع
پانویس
- ↑ ﴿وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ «و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۳۷؛ ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن أبیداوود، ج۳، ص۱۴: «مَنْ قَاتَلَ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا فَهُوَ فی سَبِیلِ اللَّهِ».
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۱۵۱۳؛ ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۵۱۳؛ ابنماجه، سنن ابنماجه، ج۲، ص۹۳۱.
- ↑ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۰۳؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری آملی، المسترشد، ص۴۱۲؛ ابنقتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۱۷۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۶۸: «وَ نَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاغَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ كَانَتْ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ».
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۵۴۱؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۵۷؛ ابناثیر جزری (عزالدین)، الکامل، ج۴، ص۴۷۸؛ محمدرضا و محمد و علی حکیمی، الحیاة، ج۲، ص۴۸۴: «أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۸: «وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلَاؤُهُ يَا عَلِيُّ».
- ↑ ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا﴾ «و به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۴۸؛ ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۸۶.
- ↑ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۳۹۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۹.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۸۴؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۱۰۱: «قَالَ فَإِنِّي أَدْعُوكَ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنْ تُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ».
- ↑ باقر شریف قرشی، نظام حکومتی و اداری در اسلام، ص۷۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۴۶