جهاد در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در احادیث فراوانی از جهاد به نیکی یاد شده، پس از نماز “برترین عبادت”[۱] و “یکی از درهای بهشت” است که خداوند به روی اولیای خاص خویش گشوده است، “لباس پرهیزگاری”، “پناهگاه الهی”، “زره محکم” است و هر کس آن را رها نماید، خداوند لباس ذلت به تنش کند و...[۲].[۳]

سیره و کاربرد آن در جهاد

در میان فقیهان و لغویان و در پاره‌ای روایات، سیره درباره روش جنگی رسول خدا (ص) یعنی “مغازی” به کار رفته و کتاب سِیَر در کتاب‌های حدیثی و فقهی، مرادف با کتاب جهاد است. در میان فقیهان شیعه شیخ طوسی در نهایه[۴] و مبسوط عنوان “کتاب الجهاد و سیرة الإمام”[۵] را برای مسائل جهاد برگزیده.

ابوالصلاح حلبی در کتاب جهاد فصلی را با عنوان “سیرة الجهاد” آورده است[۶]. ابن ادریس در سرائر از عنوان “کتاب الجهاد و سیرة الإمام”[۷] برای مسائل جهاد استفاده کرده است. در بیشتر کتب زیدیه کتاب سیر درباره سیره و مشخصات امام مسلمین به کار رفته است[۸]؛ زیرا جهاد از نظر آنان از اصول دین است. بخاری در کتاب صحیح بحث‌های جهاد را ذیل عنوان “کتاب الجهاد و السِیر” یاد کرده است[۹]. کرمانی در شرح خود بر صحیح بخاری می‌نویسد: “سِیَر به کسر، جمع سیره به معنای راه است. گفته می‌شود از "سار یسیر" است و جهاد را از آن جهت به سیره ترجمه کرده‌اند که احکام یادشده در آن، از سیره پیامبر (ص) در جنگ‌هایش گرفته شده است”[۱۰]. بیهقی در کتاب سنن الکبری مسائل جهاد را تحت عنوان “کتاب السِیرَ”[۱۱] آورده، گرچه به شرح حال پیامبر (ص) هم پرداخته است.

در کتاب‌های لغت این نکته به روشنی بیان شده که کتاب السِیر همان کتاب جهاد است. فیومی در مصباح المنیر می‌نویسد: “سیره در زبان فقها غلبه دارد بر جنگ‌ها”[۱۲]. طریحی در مجمع البحرین می‌نویسد: “کتاب السِیر جمع سیره به معنای راه و روش است؛ زیرا احکامی که در آن وجود دارد، از روش رسول خدا (ص) در جنگ‌ها گرفته شده است”[۱۳]. شاید نخستین کاربرد شایع سیره، در جنگ‌ها باشد؛ زیرا جنگ با سیر و حرکت آغاز می‌شود. در أقرب الموارد در این باره نوشته شده است: “سیرۀ سلطان روش برخورد او با رعیت است... و اصل آن حالت سیره است؛ جز اینکه در زبان شرع بر کارهای جنگ و آنچه به آن بستگی دارد، چیرگی یافته؛ آن‌گونه که "مناسک" بر کارها و اعمال حج چیرگی یافته است... به جنگ‌ها ازآن رو سیره گفته‌اند که با حرکت و سیر آغاز می‌شوند و مراد از "کتاب السِیر" روش برخورد امام با مجاهدان و کافران است و سیرۀ انسان چگونگی رفتار وی در میان مردم است... ”[۱۴].

در کتاب‌های حدیثی شیعه روایاتی وجود دارد که در آنها سیره به روش پیامبر (ص) در جنگ‌ها گفته شده است. در روایتی امام سجاد (ع) برخورد امیر مؤمنان (ع) با باقیمانده سپاه جمل را بسان برخورد پیامبر (ص) در روز فتح مکه می‌داند[۱۵].

در روایتی دیگر آمده است امیر مؤمنان (ع) “درباره اصحاب جمل آن گونه عمل کرد که سیره رسول خدا (ص) در روز فتح مکه بود”[۱۶]؛ یعنی آنان را بخشید و با مهربانی با آنان برخورد کرد. نوع و سبک برخورد هر دو بزرگوار در فتح مکه و با اصحاب جمل یکی بود و آن گذشت و عفو بود.

حفص بن غیاث گوید: برخی برادرانم از من خواستند درباره مسائل سیره از امام صادق (ع) بپرسم. من هم این مسئله را پرسیدم که سپاهی از دشمن غنیمت می‌گیرد، بعد سپاهی دیگر به آنها ملحق می‌شود[۱۷]. از این روایت استفاده می‌شود کلمه سیره در آن زمان به معنای مسائل مربوط به جنگ بوده است. استفاده از ترکیب واژه "سار یسیر" به جای عمل و فعل در این موارد برای اهتمامی است که به سیره گذشتگان داشته‌اند. بدیهی است که بین معنای لغوی و اصطلاحی ارتباط وثیقی وجود دارد[۱۸].

اولین کاربرد سیره در مغازی

گروهی بر این باورند که محمد بن مسلم شهاب زهری (م۱۲۴) نخستین کسی است که سیره را در معنای “مغازی” و جنگ‌ها به کار گرفته است[۱۹]. این سخن ادعایی بیش نیست؛ زیرا در روایتی که از امام سجاد (ع) درباره جنگ جمل یاد شد، سیره در معنای جنگ به کار رفته بود و امام سجاد (ع) در سال ۹۵ درگذشته و استاد زهری به شمار می‌آید[۲۰]. وقتی زهری از حضرت حدیث نقل می‌کرد، با تعبیر زین العابدین او را می‌ستود[۲۱]. امام (ع) نیز در نامه‌ای وی را از همکاری با دستگاه خلافت اموی نهی فرمود[۲۲]. امام سجاد (ع) در دعای ۲۷ صحیفه سجادیه درباره مرزداران می‌فرماید: «وَ عَلِّمْهُ السِّيَرَ وَ السُّنَنَ»: او را علم جهاد و سنت بیاموز.

در ریاض السالکین در شرح این جمله چنین آمده: “منظور از "سِیَر" در این جمله احکام جهاد است و از این جمله استفاده می‌شود که چیره شدن اسم سِیر بر احکام جهاد، اصطلاحی قدیمی است که در صدر اول اسلام بوده و فقیهان زمانی که سِیَر را به گونۀ مطلق بیان کنند، منظور جنگ است”[۲۳]. بنابراین نمی‌توان زهری را نخستین کسی دانست که “سِیَر” را در احکام جهاد به کار گرفته؛ بلکه پیش از وی دیگران از جمله امام سجاد (ع) از این اصطلاح استفاده کرده‌اند. دور نیست که زهری این نکته را از امام سجاد (ع) گرفته باشد و امکان دارد این اصطلاح در آن زمان رایج بوده باشد[۲۴].

وجوب جهاد در روایات

روایاتی که بر وجوب جهاد برای ریشه کن‌سازی ظلم و اقامۀ احکام الهی و اجرای قوانین و دستورات خدا در جامعه دلالت دارند:

۱. صدوق به سندش از محمد بن سنان روایت می‌کند: حضرت رضا(ع) در پاسخ به پرسش‌های او نامه‌ای نوشتند که در ضمن آن چنین آمده است: «وَ حَرَّمَ اللَّهُ الْفِرَارَ مِنَ الزَّحْفِ لِمَا فِيهِ مِنَ الْوَهْنِ فِي الدِّينِ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِالرُّسُلِ وَ الْأَئِمَّةِ الْعَادِلَةِ(ع) وَ تَرْكِ نُصْرَتِهِمْ عَلَى الْأَعْدَاءِ وَ الْعُقُوبَةِ لَهُمْ عَلَى إِنْكَارِ مَا دُعُوا إِلَيْهِ مِنَ الْإِقْرَارِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ إِظْهَارِ الْعَدْلِ وَ تَرْكِ الْجَوْرِ وَ إِمَاتَتِهِ وَ الْفَسَادِ»[۲۵]؛ خداوند فرار از جبهۀ جنگ با دشمنان خدا را تحریم فرمود؛ زیرا موجب سستی دین و سبک شماری رسولان خدا و امامان عادل، و رها کردن یاری آنان در برابر دشمنان می‌شود و نیز موجب ترک کیفر دشمنان خدا بر انکار آنچه به آن فرا خوانده شدند از اقرار به ربوبیّت خداوند، و اظهار عدل و ترک جور و نابود‌سازی فساد می‌شود. در این روایت بر حرمت فرار از زحف تأکید شده و سبب آن مستوجب شدن عقوبت بر ترک اقرار به ربوبیّت خداوند و ترک اظهار عدل و ابطال جور دانسته شده که دلیل بر آن است که جهاد برای اقامۀ عدل و ابطال جور و اماتۀ فساد است، و روشن است که اقامۀ عدل و ابطال جور و اماتۀ فساد جز با برقراری حکومت عدل ممکن نیست.

۲. حسن بن محمد طوسی - فرزند شیخ طوسی- به سندش از امیرالمؤمنین(ع) روایت می‌کند- در ضمن حدیثی -: پیامبر(ص) به او فرمود: ای علی، همانا خداوند جهاد در فتنه بعد از مرا بر مؤمنین نوشت، آن گونه که جهاد همراه من علیه مشرکین را بر آنان نوشت. گفتم: یا رسول الله، فتنه‌ای که در آن جهاد بر ما نوشته شده است چیست؟ فرمود: فتنۀ قومی که بر وحدانیت خداوند و رسالت من گواهی می‌دهند در حالی که با سنت من مخالفت ورزیده و از دین و آیین من عیب‌جویی می‌کنند. گفتم: پس بر چه اساس با آنها بجنگیم یا رسول الله در حالی که به توحید خداوند، و رسالت شما گواهی می‌دهند؟ فرمود: با آنها می‌جنگیم به سبب بدعت‌گذاری آنها در دین و به سبب روی‌گردانی آنها از فرمان من و بدین سبب که خون عترت مرا حلال می‌شمارند...[۲۶].

سند روایت تام نیست؛ لکن دلالتش بر مدعی تام است؛ زیرا عبارت «مُخَالِفُونَ لِسُنَّتِي وَ طَاعِنُونَ فِي دِينِي»؛ «با سنت من مخالفت ورزیده و از دین من عیب‌جویی می‌کنند» و نیز عبارت «عَلَى إِحْدَاثِهِمْ فِي دِينِهِمْ وَ فِرَاقِهِمْ لِأَمْرِي»؛ «به سبب بدعت‌گذاری آنها در دین و روی‌گردانی آنها از فرمان من» بر وجوب جهاد علیه بدعت‌گزاران در دین و مخالفان امر و سنت رسول خدا(ص) دلالت دارد، و اطلاق آن شامل کلیّۀ کسانی می‌شود که این اوصاف بر آنان صدق می‌کند. و به دلالت التزامی دلالت دارد بر وجوب اقامۀ حکومت عدلی که به سنت و امر رسول خدا(ص) و دینی که از سوی خداوند متعال برای تبلیغ و اجرای آن فرستاده شده است، عمل کند، و آن را اجر نماید.

۳. نصر بن مزاحم در کتاب صفین از امیرالمؤمنین(ع) روایت می‌کند که در ضمن نامه‌ای به عمّال خویش چنین نوشت: اما بعد، پس همانا جهاد با کسانی که از حق روی گردان شده و با انتخاب خود در خواب‌آلودگی، کوری و گمراهی به سر می‌برند، فریضه‌ای است بر عارفان، همانا خداوند از آن‌که رضایت او را جلب کند راضی می‌گردد و بر آن‌که او را معصیت کند خشم می‌کند، و همانا ما تصمیم گرفته‌ایم که به سوی این قوم روانه شویم، قومی که بین بندگان خدا به غیر ما نزّل الله حکمرانی می‌کنند، و بیت‌المال را طعمۀ خویش قرار داده و حدود الهی را معطّل ساخته، و حق را نابود کرده و فساد را در زمین علنی ساخته و فاسقان را به جای مؤمنان پناه خود قرار داده‌اند... تا آخر روایت[۲۷].

متن فوق به روشنی بر وجوب جهاد برای اقامۀ حدود الهی، و مبارزه با تعطیل حدود الهی و نشر فساد و اماتۀ حق دلالت دارد. طبیعی است لازم وجوب جهاد برای اقامۀ حدود الهی و مبارزه علیه فساد و اماتۀ حق، وجوب اقامۀ حکومت عدلی است که حدود الهی را اقامه کند و بساط فساد را برچیند، و حق را احیاء نماید.

۴. کلینی روایت می‌کند: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ الْجِهَادَ وَ عَظَّمَهُ وَ جَعَلَهُ نَصْرَهُ وَ نَاصِرَهُ وَ اللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْيَا وَ لَا دِينٌ إِلَّا بِهِ»[۲۸]؛ ابن محبوب در مرفوعه‌اش از امیر المؤمنین(ع) نقل می‌کند که فرمود: همانا خداوند جهاد را واجب نمود و آن را بسیار بزرگ برشمرد، و آن را پیروزی و یاری خویش قرار داد، به خدا سوگند نه دنیا و نه دین بجز با جهاد سامان نمی‌یابد. ذیل روایت که تنها راه سامان یافتن و اصلاح دنیا و دین را جهاد دانسته است دلالت بر وجوب جهاد برای اقامۀ دین خدا و اجرای احکام الهی دارد؛ زیرا صلاح دین و دنیا جز با عمل به دین خدا تحقق نخواهد یافت. وجوب جهاد برای اقامۀ دین و اجرای احکام آن دلالت التزامی بر وجوب تأسیس حکومت اسلامی دارد؛ زیرا اقامۀ دین به معنای اجرای احکام آن است، بنابراین جهاد برای اقامۀ دین به معنای جهاد برای برپایی حکومت اسلامی است که احکام دین به واسطۀ آن به اجرا در می‌آیند.

۵. کلینی به سند صحیح از امام صادق(ع) روایت می‌کند: «قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبِي(ع) عَنْ حُرُوبِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّينَا فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً(ص) بِخَمْسَةِ أَسْيَافٍ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا شَاهِرَةٌ فَلَا تُغْمَدُ ﴿حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا[۲۹] وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا أَمِنَ النَّاسُ كُلُّهُمْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ، فَيَوْمَئِذٍ ﴿لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا[۳۰] وَ سَيْفٌ مِنْهَا مَكْفُوفٌ، وَ سَيْفٌ مِنْهَا مَغْمُودٌ سَلُّهُ إِلَى غَيْرِنَا وَ حُكْمُهُ إِلَيْنَا» امام صادق(ع) فرمود: مردی از پدرم در‌بارۀ جنگ‌های امیر المؤمنین(ع) پرسید - و سؤال کننده از دوستان ما بود - پس امام باقر(ع) فرمود: خداوند محمد(ص) را با پنج شمشیر مبعوث نمود، سه شمشیر از آنها همواره آشکارند و در غلاف نخواهند رفت تا جنگ پایان یابد. و جنگ پایان نخواهد یافت تا آن روز که خورشید از غروبگاه خود برون آید، پس آنگاه که خورشید از غروبگاه خود سر بر آورد همگی مردم در امنیت به سر خواهند برد «پس در آن روز ایمان آوردن کسی که تا آن روز ایمان نیاورده یا در ایمان خود صادق نبوده سودی به حال او نخواهد داشت» و یک شمشیر فعلاً به کار گرفته نمی‌شود، و یک شمشیر در غلاف است و بکارگیری آن بر عهدۀ دیگران است؛ لکن اختیار آن در دست ماست.

سپس در روایت توضیح داده می‌شود که سیوف سه گانۀ اول بر کافران است و سیف چهارم بر اهل بغی است نظیر کسانی که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند و سیف پنجم سیف قصاص است که در دست اولیای دم است؛ لکن حکم آن با ائمه اطهار(ع) یعنی ولی امر است، پس از آن می‌فرماید: «فَهَذِهِ السُّيُوفُ الَّتِي بَعَثَ اللَّهُ بِهَا مُحَمَّداً(ص) فَمَنْ جَحَدَهَا أَوْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهَا أَوْ شَيْئاً مِنْ سِيَرِهَا أَوْ أَحْكَامِهَا فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ(ص)»[۳۱]؛ پس این شمشیر‌هایی است که خداوند محمد(ص) را به آنها مأمور و مبعوث نموده است پس آن کس که عالمانه آنها را یا یکی از آنها را انکار کند یا مأموریت‌ها و احکام آنها را انکار کند به آنچه خداوند بر محمد(ص) نازل فرمود کفر ورزیده است.

سند روایت چنان‌که گفتیم صحیح است و دلالت آن بر مدعی تام است، بیان دلالت: برافراشتگی سیوف سه‌گانه نخست به معنای استمرار جهاد است. این سیوف سیوفی است که برای برقراری حاکمیت اسلام برافراشته شده‌اند؛ زیرا غایتی که برای برافراشته بودن این سیوف سه‌گانه بیان شده است قیام امام زمان(ع) و برقراری حکومت جهانی اسلام است که از آن با عبارت ظُهُورُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا کنایه شده است، و استشهاد به آیۀ کریمۀ ﴿لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا... قرینۀ روشنی بر آن است؛ زیرا روزی که در این آیه مورد اشاره قرار گرفته - بنا بر روایات - روز قیام قائم آل محمد(ع) است که در این روز ایمان کسانی که تا آن روز با خدا و رسول می‌جنگیدند پذیرفته نخواهد شد، و عفو از طلقاء چنان‌که به وسیلۀ رسول‌خدا(ص) برای مشرکان قریش تحقق یافت بار دیگر تکرار نخواهد شد. بنابراین روایت فوق بر تداوم جهاد برای برقراری حکومت اسلامی تا روز قیام قائم دلالت دارد، و نتیجۀ آن وجوب برپایی حکومت اسلامی در همۀ زمان‌هاست.

۶. کلینی روایت می‌کند: امام باقر(ع) به برخی از خلفای بنی‌امیّه نوشت: از جمله اموری که تضییع شده جهاد است که خداوند آن را بر سایر اعمال برتری بخشیده و عامل به آن را بر سایر عاملان در درجات و مغفرت و رحمت و فضیلت و برتری داده است؛ زیرا به وسیلۀ آن دین خدا به ظهور می‌رسد، و به وسیلۀ آن از دین دفاع می‌شود، و به وسیلۀ آن خداوند جان و مال مؤمنین را از آنها در برابر بهشت خریداری نموده معامله‌ای پیروز و پر سود، که در آن خداوند بر مؤمنان حفظ حدود الهی و پاسداری از احکام خداوند را شرط کرده است و نخستین گام آن فراخواندن به اطاعت خداوند و پرهیز از اطاعت بندگان اوست، و به عبادت خداوند، و پرهیز از عبادت بندگان اوست، و به ولایت خداوند و پرهیز از ولایت بندگان اوست[۳۲].

روایت اگر چه از نظر سند به سبب ارسال آن ضعیف است؛ لکن با توجه به روایات دیگری که مضمون آن را تأیید می‌کنند اطمینان و وثوق به صدور مضمون آن از معصوم(ع) حاصل می‌‌شود. دلالت روایت بر مدّعا روشن است؛ زیرا اولین شرط جهاد را دعوت به اطاعت خدا که به معنای حاکمیت اوست بیان می‌دارد، و با توجه به سیاق روایت که در مقام تأکید بر وجوب جهاد برای غایت فوق، و مذمت بر تضییع جهاد و ترک آن است، دلالت روایت بر وجوب جهاد برای اقامۀ دین الهی و تأسیس حکومت اسلامی تام است؛ زیرا نفی اطاعت و ولایت غیر خدا چنان‌ که در روایت به عنوان شرط جهاد ذکر شده است تنها به وسیلۀ براندازی حکومت غیر الهی و تأسیس حکومت اسلامی محقق می‌شود.

۷. کلینی روایت می‌کند به سندش از امام باقر(ع): «قَالَ: فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۳۳] هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ»[۳۴]؛ پس با دل‌های خود بازداری از منکر انجام دهید، نیز با زبان‌هایتان بگویید، و با نهی از منکرتان به پیشانی آنها بکوبید، و در راه خدا از ملامت و سرزنش سرزنش کننده‌ای بیم نداشته باشید، پس اگر پند گرفتند و به راه حق باز گشتند راهی به ستیز با آنها ندارید. «همانا راه ستیز بر کسانی باز است که به مردم ستم می‌کنند و در زمین به ناحق به تجاوزگری می‌پردازند که آنان را عذاب درد ناکی خواهد بود» پس در چنین جایی با ابدانتان به پیکار با آنها بپردازید، و با دلهایتان از آنان نفرت بجویید، و در پی سلطه‌گری و جاه‌طلبی نباشید، و در پی دست یافتن به مال، یا پیرزوی از راه ستمگری نباشید تا آنان به سوی امر خداوند باز گشته و به اطاعت خداوند گردن نهند.

در این روایت بر وجوب جهاد با ظالمان و کافران برای اقامۀ «اَمْرِ اللَّهِ» و بازگشت به «طاعة الله» تأکید شده است. وجوب جهاد تا بازگشت ظالمان و کافران به امر خداوند، و تسلیم آنان در برابر دستو ر او، و گردن نهادن به طاعتش، به معنای وجوب جهاد برای برپایی حکومت الهی است که فرمان و دستور آن فرمان و دستور خداوند است.

۸. کلینی روایت می‌کند به سندش از امام صادق(ع) - که در ضمن حدیث مفصلی دربارۀ شرایط مجاهدان - فرمود: «وَ إِنَّمَا أُذِنَ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ قَامُوا بِشَرَائِطِ الْإِيمَانِ الَّتِي وَصَفْنَاهَا وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَا يَكُونُ مَأْذُوناً لَهُ فِي الْقِتَالِ حَتَّى يَكُونَ مَظْلُوماً وَ لَا يَكُونُ مَظْلُوماً حَتَّى يَكُونَ مُؤْمِناً وَ لَا يَكُونُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ قَائِماً بِشَرَائِطِ الْإِيمَانِ الَّتِي اشْتَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُجَاهِدِينَ فَإِذَا تَكَامَلَتْ فِيهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ مُؤْمِناً وَ إِذَا كَانَ مُؤْمِناً كَانَ مَظْلُوماً وَ إِذَا كَانَ مَظْلُوماً كَانَ مَأْذُوناً لَهُ فِي الْجِهَادِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[۳۵]»؛ تنها به مؤمنانی که به شرایط ایمانی که وصف کردیم عمل کنند اجازۀ جهاد و جنگ داده شده است؛ زیرا اجازۀ پیکار و جنگ داده نمی‌شود مگر به کسی که مظلوم باشد و مظلوم نیست مگر آنکه مؤمن باشد و مؤمن نیست مگر آنکه به شرایط ایمانی که خداوند بر مؤمنان و مجاهدان شرط فرموده عمل کند پس آنگاه که شرایط خداوند در کسی به طور کامل فراهم شد مؤمن خواهد بود و اگر مؤمن بود مظلوم خواهد بود، و اگر مظلوم بود مأذون در جهاد و پیکار خواهد بود؛ زیرا خداوند عزوجل فرمود: «اذن جهاد داده شده به کسانی که علیه آنها جنگ به راه افتاده به سبب آنکه مورد ظلم و ستم قرار گرفته‌اند و همانا خداوند بر یاری آنها تواناست».

تا آنجا که می‌گوید: پس گفتم: این آیه در مورد مهاجرانی که مورد ظلم مشرکان مکه قرار گرفتند نازل شد پس جنگ با کسری و قیصر و جز آنان از مشرکان عرب چه دلیلی داشت؟ فرمود: اگر اذن به پیکار و جهاد تنها در خصوص پیکار با اهل مکه که به مسلمین ستم کردند بود، راهی برای پیکار با نیروهای کسری و قیصر و جز آن از مشرکان عرب نبود؛ زیرا ستم‌کنندگان به مسلمین جز اینان بودند و تنها اذن به قتال و پیکار مخصوص مشرکان مکه می‌بود که مسلمین را از مال و خانه و کاشانه‌شان به ناحق بیرون راندند، و اگر آیۀ مذکور مخصوص مهاجرانی بود که اهل مکه به آنان ستم کردند در این صورت فریضه‌ای که در این آیه آمده از دوش نسل‌های بعدی برداشته شده بود چون از آن ستمگران و از آن ستم‌دیدگان کسی در نسل‌های بعد باقی نمانده است، و در این صورت تکلیف به جهاد از مردم نسل‌های بعد برداشته شده بود؛ لکن آنچنان که گمان می‌کنی نیست، و چنان که تو گفتی نیست؛ زیرا مهاجران از دو جهت مورد ظلم و ستم قرار گرفتند: از سویی اهل مکه به آنان ستم کردند که آنان را از مال و خانه و کاشانه‌شان برون کردند پس خداوند اذن به پیکار با آنان داد، و از سوئی دیگر کسری و قیصر و جز آنان از قبایل عرب و عجم به آنان ستم کردند به سبب استیلای آنان بر آنچه مؤمنان احق به آن بودند از آنان؛ لهذا با اذن خداوند با آنان در این جهت پیکار کردند، و به دلیل همین آیه مؤمنان هر زمانی پیکار می‌کنند[۳۶].

تا آنجا که می‌فرماید: پس آن کس که واجد شرایطی باشد که خدای عزوجل اصحاب پیامبر را بدان توصیف کرده، مظلوم است، و مأذون به پیکار و جهاد است همان‌گونه که اصحاب پیامبر مأذون به جهاد و پیکار بودند؛ زیرا حکم خداوند در پیشینیان و پسینیان در تکالیفی که برآنان معین فرموده یکی است، و همۀ آنان در این تکالیف یکسانند مگر آنکه علت و پیش‌آمدی برای پسینیان پیش آید که در این علت و پیش‌آمد نیز که مانع جهاد و پیکار می‌شود یکسانند، و تکالیف و فرائضی که بر آنان مقرر شده یکی است، پسینیان مورد سؤال واقع خواهند شد از همانچه پیشینیان دربارۀ آن مورد سؤال قرار می‌گیرند، و مورد حساب‌رسی و باز پرسی قرار خواهند گرفت از همانچه پیشینیان در‌بارۀ آن مورد حساب‌رسی و باز پرسی قرار می‌گیرند...[۳۷].

سند حدیث اگر چه واجد شرایط فنی صحّت نیست، لکن با توجه به عدم وجود داعی کذب و ضعف احتمال آن از یک سو، و قوت مضمون آن به دلیل انطباق آن بر آیات کتاب و سایر روایات صحیحه از سوی دیگر، اطمینان و وثوق به صدور مضمون آن از معصوم(ع) وجود دارد. دلالت روایت بر مدعی تام است زیرا:

  1. روایت دلالت دارد که به مقتضای آیۀ ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا...؛ «اذن جهاد داده شده به کسانی که علیه آنها جنگ براه افتاده است به سبب آنکه مورد ظلم و ستم قرار گرفته‌اند». هر مظلومی مأذون به قتال برای رفع و دفع ظلم است.
  2. نیز دلالت دارد بر اینکه نفس استیلای غیر مؤمن بر اموال عمومی و مقدرات جامعه ظلمی است که باید دفع شود فرمود: «وَ ظَلَمَهُمْ كِسْرَى وَ قَيْصَرُ وَ مَنْ كَانَ دُونَهُمْ مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ- وَ الْعَجَمِ بِمَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ مِمَّا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ أَحَقَّ بِهِ مِنْهُمْ»؛ «و کسری و قیصر و جز آن از قبایل عرب و عجم به آنان ظلم کردند به سبب استیلای آنان بر آنچه مؤمنان احق به آن بودند از آنان».
  3. وجوب دفع ظلم حاکمان به ناحق همان‌گونه که بر اصحاب پیامبر(ص) فرض و واجب بوده، بر همۀ نسل‌های مسلمانان در همۀ زمان‌ها فرض و واجب است «لِأَنَّ حُكْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ فَرَائِضَهُ عَلَيْهِمْ سَوَاءٌ»؛ «چون حکم خداوند عزوجل بر پیشینیان و پسینیان و فرائض او بر آنها یکسان است».

۹. مجلسی در بحار الانوار از مناقب ابن شهر آشوب روایت می‌کند که سید الشهداء(ع) پس از ورود به کربلا طی نامه‌ای به تعدادی از یاران و پیروانش در کوفه چنین نوشت: از حسین بن علی(ع) به سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شدّاد و عبدالله بن وال و جماعت مؤمنان: اما بعد، پس می‌دانید که رسول خدا(ص) در زمان حیات خود فرمود: آن کس که سلطان جائری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، و پیمان خدا را شکسته، و با سنت رسول خدا(ص) مخالفت کرده و در میان بندگان خدا به ستم و تجاوزگری پرداخته، سپس با گفتار و رفتار علیه او و به منظور دگرگون ساختن اوضاعی که او حاکم کرده قیام نکند حق است بر خداوند که او را به سرنوشت همان ستمگر دچار کند، و همانا می‌دانید که این قوم حاکم پیوسته راه طاعت شیطان را در پیش گرفته، و از اطاعت خداوند رحمان روی گردانیده، و فساد را آشکار نموده و حدود الهی را تعطیل کرده، و بیت‌المال را چپاول کرده، و حرام خدا را حلال نموده و حلال خدا را حرام کرده‌اند، و همانا من به ولایت امر از آنها احق هستم به سبب نزدیکی من به رسول خدا(ص)...[۳۸].

دلالت روایت بر وجوب خروج بر حاکم جائر، و اقامۀ حکومت عدل روشن است در این روایت سید الشهداء(ع) با استناد به حدیثی از رسول خدا(ص) که در این متن حدیث مشهور و معروفی قلمداد گردیده است بر دو مطلب تأکید می‌‌فرماید:

  1. وجوب قیام علیه حکومت جور؛
  2. وجوب واگذاری امر حکومت به کسی که احق به امر است که در آن زمان منحصر در وجود مقدس سید الشهداء(ع) بوده است.

نتیجۀ این دو؛ وجوب برپایی حکومت عدل است به رهبری حاکم عدلی که حق حکومت و فرمانروایی داشته باشد. در ذیل استشهاد به روایات فوق جای دارد این نکته را متذکر شویم همان‌گونه که به طور مکرر اشاره شد ضعف سندی برخی از روایات مذکور مانع صحت استدلال به این روایات نیست؛ زیرا تعدد این روایات از یک سو، و تأیید مضمونی آنها به وسیلۀ آیات کتاب و روایات صحیحه از سوی دیگر، و سایر قرائن عقلی و شرعی موجب وثوق به صحت مضمون این روایات است.[۳۹]

منابع

پانویس

  1. «الْجِهَادُ أَفْضَلُ‏ الْأَشْيَاءِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ‏»، کلینی، کافی، ج۹، ص۳۵۹.
  2. «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ‏ التَّقْوَى‏ وَ دِرْعُ‏ اللَّهِ‏ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ‏ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ...»، نهج‌البلاغه، خطبه ۲۷.
  3. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۸۴.
  4. شیخ طوسی، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص۲۸۹.
  5. شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج۲، ص۲.
  6. ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۴۱۳.
  7. ابن ادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۲، ص۳.
  8. احمد مرتضی، شرح الازهار، ج۴، ص۵۱۸: إنما سمي هذا كتاب السير لأنه متضمن لصفة سيرة الامام في الأمة.
  9. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۰۲۵ (تحقیق مصطفی دیب البغا).
  10. محمد بن یوسف کرمانی، صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج۱۲، ص۹۲.
  11. احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۹، ص۲ (چ دارالمعرفه)؛ ج۱۳، ص۱۸۲ (چ دارالفکر).
  12. احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ص۲۹۹.
  13. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۴۰.
  14. سعید خوری شرتونی، أقرب الموارد، ج۱، ص۵۶۲.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۱۶: «وَ كَانَتِ السِّيرَةُ فِيهِمْ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مَا كَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي أَهْلِ مَكَّةَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ».
  16. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۱۰: «سَارَ فِيهِمْ وَ اللَّهِ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْمَ الْفَتْحِ».
  17. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۵.
  18. ذاکری، علی اکبر، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۵.
  19. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی التدوین التاریخی، ج۲، ص۶۵.
  20. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۹، ص۳۹۵، ش۷۳۴ (چ دارالفکر)؛ ج۵، ص۲۸۵، ش۷۳۲۴ (چ داراحیاء التراث العربی).
  21. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۰: كَانَ الزُّهْرِيُّ إِذَا حَدَّثَ عَنْ عَلِيِّ بن الْحُسَيْنِ (ع) قَالَ: حَدَّثَنِي زَيْنُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بن الْحُسَيْنِ.
  22. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، تحقیق و ترجمه علی‌اکبر غفاری، ص۲۸۱.
  23. سیدعلی خان مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۴، ص۲۵۶.
  24. ذاکری، علی اکبر، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۸.
  25. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۷۰؛ وسائل الشیعه، ابواب جهاد العدو، باب ۲۹، ح۲.
  26. «أَنَّ النَّبِيَّ(ص) قَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ كَتَبَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْجِهَادَ فِي الْفِتْنَةِ مِنْ بَعْدِي كَمَا كَتَبَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ مَعِي فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْفِتْنَةُ الَّتِي كُتِبَ عَلَيْنَا فِيهَا الْجِهَادُ؟ قَالَ: فِتْنَةُ قَوْمٍ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ هُمْ مُخَالِفُونَ لِسُنَّتِي، وَ طَاعِنُونَ فِي دِينِي. فَقُلْتُ: فَعَلَامَ نُقَاتِلُهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ هُمْ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالَ: عَلَى إِحْدَاثِهِمْ فِي دِينِهِمْ وَ فِرَاقِهِمْ لِأَمْرِي وَ اسْتِحْلَالِهِمْ دِمَاءَ عِتْرَتِي...»؛ وسائل الشیعه، ابواب جهاد العدو، باب ۲۶، ح۷؛ مستدرک الوسائل، ابواب جهاد العدو، باب ۲۴، ح۲۱ به نقل از امالی مفید.
  27. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ جِهَادَ مَنْ صَدَفَ عَنِ الْحَقِّ رَغْبَةً عَنْهُ وَ هَبَّ فِي نُعَاسِ الْعَمَى وَ الضَّلَالِ اخْتِيَاراً لَهُ فَرِيضَةٌ عَلَى الْعَارِفِينَ إِنَّ اللَّهَ يَرْضَى عَمَّنْ أَرْضَاهُ وَ يُسْخِطُ عَلَى مَنْ عَصَاهُ وَ إِنَّا قَدْ هَمَمْنَا بِالْمَسِيرِ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الَّذِينَ عَمِلُوا فِي عِبَادِ اللَّهِ بِغَيْرِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ءِ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ أَمَاتُوا الْحَقَّ وَ أَظْهَرُوا فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ وَ اتَّخَذُوا الْفَاسِقِينَ وَلِيجَةً مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ...»؛ بحار الانوار، ج۳۲، ص۳۹۹-۴۰۰.
  28. کافی، ج۵، ص۸؛ وسائل الشیعه، ابواب جهاد العدو، باب ۱، ح۱۵.
  29. «تا جنگ، به پایان آید» سوره محمد، آیه ۴.
  30. «کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در ایمان خویش کار نیکویی انجام نداده باشد ایمانش او را سودی نخواهد داد» سوره انعام، آیه ۱۵۸.
  31. وسائل الشیعه، ابواب جهاد العدو، باب ۵، ح۲.
  32. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: كَتَبَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) فِي رِسَالَتِهِ إِلَى بَعْضِ خُلَفَاءِ بَنِي أُمَيَّةَ: وَ مِنْ ذَلِكَ مَا ضُيِّعَ الْجِهَادُ الَّذِي فَضَّلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْأَعْمَالِ وَ فَضَّلَ عَامِلَهُ عَلَى الْعُمَّالِ تَفْضِيلًا فِي الدَّرَجَاتِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ لِأَنَّهُ ظَهَرَ بِهِ الدِّينُ وَ بِهِ يُدْفَعُ عَنِ الدِّينِ وَ بِهِ اشْتَرَى اللَّهُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِالْجَنَّةِ بَيْعاً مُفْلِحاً مُنْجِحاً اشْتَرَطَ عَلَيْهِمْ فِيهِ حِفْظَ الْحُدُودِ وَ أَوَّلُ ذَلِكَ الدُّعَاءُ إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ مِنْ طَاعَةِ الْعِبَادِ وَ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ الْعِبَادِ وَ إِلَى وَلَايَةِ اللَّهِ مِنْ وَلَايَةِ الْعِبَادِ...»؛ وسائل الشیعه، ابواب جهاد العدو، باب ۱، ح۸.
  33. «ایراد تنها بر کسانی‌ست که به مردم ستم می‌ورزند و ناحقّ در زمین گردنکشی می‌کنند، آنان عذابی دردناک خواهند داشت» سوره شوری، آیه ۴۲.
  34. وسائل الشیعه، ابواب الامر و النهی، باب ۳، ح۱.
  35. «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
  36. «فَقُلْتُ: فَهَذِهِ نَزَلَتْ فِي الْمُهَاجِرِينَ بِظُلْمِ مُشْرِكِي أَهْلِ مَكَّةَ لَهُمْ فَمَا بَالُهُمْ فِي قِتَالِهِمْ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ- وَ مَنْ دُونَهُمْ مِنْ مُشْرِكِي قَبَائِلِ الْعَرَبِ؟ فَقَالَ(ع): لَوْ كَانَ إِنَّمَا أُذِنَ فِي قِتَالِ مَنْ ظَلَمَهُمْ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ فَقَطْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ إِلَى قِتَالِ جُمُوعِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ- وَ غَيْرِ أَهْلِ مَكَّةَ مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ سَبِيلٌ، لِأَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوهُمْ غَيْرُهُمْ وَ إِنَّمَا أُذِنَ لَهُمْ فِي قِتَالِ مَنْ ظَلَمَهُمْ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ- لِإِخْرَاجِهِمْ إِيَّاهُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ لَوْ كَانَتِ الْآيَةُ إِنَّمَا عَنَتِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ ظَلَمَهُمْ أَهْلُ مَكَّةَ كَانَتِ الْآيَةُ مُرْتَفِعَةَ الْفَرْضِ عَمَّنْ بَعْدَهُمْ إِذَا لَمْ يَبْقَ مِنَ الظَّالِمِينَ وَ الْمَظْلُومِينَ أَحَدٌ، وَ كَانَ فَرْضُهَا مَرْفُوعاً عَنِ النَّاسِ بَعْدَهُمْ إِذَا لَمْ يَبْقَ‏ مِنَ الظَّالِمِينَ وَ الْمَظْلُومِينَ أَحَدٌ وَ لَيْسَ كَمَا ظَنَنْتَ وَ لَا كَمَا ذَكَرْتَ لَكِنَّ الْمُهَاجِرِينَ ظُلِمُوا مِنْ جِهَتَيْنِ: ظَلَمَهُمْ أَهْلُ مَكَّةَ بِإِخْرَاجِهِمْ مِنْ دِيَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ لَهُمْ فِي ذَلِكَ. وَ ظَلَمَهُمْ كِسْرَى وَ قَيْصَرُ وَ مَنْ كَانَ دُونَهُمْ مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ- وَ الْعَجَمِ بِمَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ مِمَّا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ أَحَقَّ بِهِ مِنْهُمْ فَقَدْ قَاتَلُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ فِي ذَلِكَ، وَ بِحُجَّةِ هَذِهِ الْآيَةِ يُقَاتِلُ مُؤْمِنُو كُلِّ زَمَانٍ»
  37. «فَمَنْ كَانَتْ قَدْ تَمَّتْ فِيهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي وَصَفَ بِهَا أَهْلَهَا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ(ص) وَ هُوَ مَظْلُومٌ فَهُوَ مَأْذُونٌ لَهُ فِي الْجِهَادِ كَمَا أُذِنَ لَهُمْ فِي الْجِهَادِ لِأَنَّ حُكْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ فَرَائِضَهُ عَلَيْهِمْ سَوَاءٌ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ أَوْ حَادِثٍ يَكُونُ وَ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ أَيْضاً فِي مَنْعِ الْحَوَادِثِ شُرَكَاءُ وَ الْفَرَائِضُ عَلَيْهِمْ وَاحِدَةٌ، يُسْأَلُ الْآخِرُونَ مِنْ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ عَمَّا يُسْأَلُ عَنْهُ الْأَوَّلُونَ، وَ يُحَاسَبُونَ عَمَّا بِهِ يُحَاسَبُونَ...»؛ وسائل الشیعه، ابواب جهاد العدو، باب ۹، ح۱.
  38. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدَ وَ الْمُسَيَّبِ بْنِ نَجَبَةَ وَ رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَالٍ وَ جَمَاعَةِ الْمُؤْمِنِينَ: أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ: مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)...»؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۸۱ و ۳۸۲.
  39. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۳، ص ۱۶۵-۱۷۷