جهاد در معارف و سیره سجادی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

جهاد، از ریشه جَهد و جُهد، به معنای کوشش همراه با رنج است. جنگ را جهاد گویند زیرا تلاش همراه با رنج است[۱]. مفهوم جهاد در کاربرد دینی با سبیل‌الله پیوند دارد. سبیل در قرآن به معنای دینی به کار رفته است[۲]. بنابراین همان‌گونه که اصل یگانه در این ماده به‌کارگیری تلاش تا آخرین حدّ ممکن است[۳]، جهاد نیز نهایت تلاش برای چیره‌شدن بر هر مانعی در راه خداست[۴]. واژه‌های هم ریشه این لفظ در قرآن و روایات در معنای نهایت تلاش آمده است[۵]. این واژه با ریشه‌های قتل که هفت مرتبه در قرآن و غَزو که شش بار در صحیفه سجادیه به کار رفته، پیوند معنایی دارد[۶].

ورود مفهوم جهاد و هم ریشه‌های آن در فرهنگ قرآنی و روایات ائمه (ع) موجب گسترش دامنه معنایی و مصداقی آن شده است، از جمله: جهاد با نفس[۷]، حج و عمره گزاردن[۸]، ظلم نکردن به دیگری[۹]، طلب دانش[۱۰]، ترک گناهان[۱۱]، خوب شوهرداری کردن[۱۲]، زکات شجاعت و زکات بدن[۱۳]، جهاد بر طاعت[۱۴]، پنهان کردن راز آل محمد[۱۵]، پاکی شکم و فرج[۱۶]. جهاد اکبر در روایات اهل‌بیت (ع)، جهاد با نفس، و جهاد اصغر پیکار با دشمنان است[۱۷].

جهاد در صحیفه سجادیه

ریشه جهد و مشتقات آن نوزده بار در صحیفه سجادیه به کار رفته[۱۸] که دو مرتبه‌اش مربوط به واژه جهاد است[۱۹]. کاربرد این ریشه در همان معنای لغوی پیش گفته است. در هر دو مورد در دعا برای مزربانان آمده:

  1. «ای خداوند، هر مسلمانی که پس از رفتن یکی از غازیان یا مرزبانان به میدان نبرد، به جای او عهده‌دار امور خانه‌اش گردد،... یا بر جهادش برانگیزد... او را پاداشی ده همچون پاداش آن جنگجو، به همان مقدار و به همان‌گونه»[۲۰].
  2. «بارخدایا! هر مسلمانی که امر اسلام دل‌مشغولش دارد... و آهنگ جنگ در دل او پدید آید یا جهاد را کار بندد،... نامش در زمره عابدان بنگار و ثواب مجاهدانش ده»[۲۱].

در این سخنان، به دو مطلب اشاره شده: یاری مجاهدان و مرزبانان در امر جهاد و رسیدگی به امور زندگی آنان؛ و وضعیت کسانی که امکان جهاد برایشان فراهم نمی‌شود. از دیدگاه امام (ع) هر دو دسته دارای پاداش هستند. نیز دعا برای آنان از اقسام یاری امام معصوم هر دوره‌ای است[۲۲].[۲۳].[۲۴]

برنامه‌ریزی جهادی امام سجاد(ع)‌

در سیره ائمه موارد متعددی یافت می‌شود که سبب اختلاف روش‌های خود را با یکدیگر در شیوه رهبری حرکت اسلامی برای مردم بیان نموده‌اند. آورده‌اند که در سفر حج در راه مکه عبّاد بصری به امام سجاد(ع) عرض کرد: جنگ و سختی آن را وانهادی و آسانی سفر حج را برگزیدی، و این آیه را خواند: ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ[۲۵]. امام سجاد(ع) در جواب او فرمودند: آیه بعد را هم بخوان: ﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ[۲۶]. سپس فرمود: هرگاه آنان- یعنی چنان مؤمنانی که اوصاف آن در این آیه آمده است- پیدا شدند هرگز چیزی را بر جهاد ترجیح نخواهیم داد[۲۷].

امام(ع) با این جواب به صورت قاطعی، سیاست، نوع مبارزه و رویکرد حرکت خود را در آن مقطع زمانی و از این طریق انگیزه‌های پیدایش این‌روند را بیان فرموده‌اند؛ چراکه دست نگه داشتن آن حضرت از مبارزه مسلحانه و رویارویی نظامی با حکومت اموی چنان‌که عباد بصری گمان کرده بود از روی میل به زندگی و نعمت‌های دنیوی نبوده، بلکه به این خاطر بوده است که شرایط و امکانات لازم برای یک حرکت نظامی پیروزمند موجود نبوده و در چنین شرایطی هرگونه اقدامی نه‌تنها هیچ خطری را متوجه حکومت نمی‌کرد بلکه نتیجه‌ای کاملا برعکس داشت. پس از فاجعه کربلا امام سجاد(ع) و بانوان بزرگوار اهل بیت(ع) همچون حضرت زینب(س) و ام کلثوم(س) مستقیما سیاست پرده‌برداری از چهره کریه بنی امیه و آگاه نمودن مردم از مسئولیت تاریخی که در برابر خدا و پیامبر داشتند را در پیش گرفتند، پرده‌هایی که بنی امیه بر چهره سیاست زشت و خطرناک خود کشیده بودند. از اینجا است که به روشنی می‌بینیم خطبه‌ها و کلمات امام سجاد(ع) و بانوان اهل بیت(ع) در عراق یکپارچه افکار مردم را مورد خطاب قرار داده، توجه آن را به سهمناکی خطری که دامنگیرشان گشته و عمق جنایتی که بنی امیه در حق دین خدای متعال روا داشته بودند جلب می‌نمودند.

در شام نقطه عطف کلمات امام سجاد(ع) معرفی اسیران بود و اینکه آنها خاندان پیامبر(ص) هستند، همچنین رسوا کردن حکومت اموی و برهنه‌کردن آن حکومت در برابر شامیان از پوشش دروغینی که باعث گمراهی مردم شده بود. امام سجاد(ع) پیش از بازگشت به مدینه به اقداماتی در جهت برانگیختن فکر و بیداری جهان اسلام و آگاه کردن مردم از بلایی که بر سر رسالت اسلام‌ آمد که فاجعه کربلا مصداق بارز آن بود دست زد، سخنرانی ایشان در برابر مردم آکنده از همین معانی و مضامین بود. آزمون کربلا عملا نشان داد که امت اسلام به‌کلی در حالت رکود و نادانی فرورفته و اگر نگوییم این وضعیت روح مبارزه را در آنان به کلی نابود کرده بود لااقل آن را در نهانگاه جانشان پنهان ساخته بود. در چنین شرایطی امام سجاد(ع) به‌عنوان پیشوای مردم و کسی که اینک رهبری جامعه به او رسیده است کاملا به دیده عبرت به این پدیده می‌نگریست؛ لذا شیوه مبارزه خود را مبتنی بر تقویت جوّ دینی در جامعه و توسعه آن به جهان اسلام و سعی در بالا بردن سطح بیداری اسلامی و گشودن راهکارهای عملی در میان اقشار مختلف و تربیت هدایتگرانی که توان تبلیغ فکر اسلامی ناب را در برابر تفکری که بنی امیه در ترویج آن می‌کوشیدند داشته باشند نمود.

و چنین روشی هم توجیهات مخصوص به خود دارد، سال‌ها بود که نیروهای انحراف بر مراکز توجیه فکری و اجتماعی دست انداخته و بدین وسیله توانسته بودند تا نسلی بسازند که در انحراف ذوب شده باشد و این امر رویارویی جریان سالم اسلامی با آنان را ناممکن می‌نمود؛ چراکه جریان انحراف بسیار قوی و دارای پوشش دفاعی مستحکمی متشکل از سازمان‌ها و قدرت‌های اجتماعی بود و مبارزه با آن جز وارد آمدن زیان‌های پیاپی حاصل دیگری برای جریان سالم در بر نداشت. بنابراین، در برهه‌ای که ائمه(ع) اداره حکومت را به دست نیاورده و زنده ماندن رسالت درمقام فکر و عمل به بقاء همین جریان اسلامی در میان امت و پایگاه‌های مردمی آن بستگی داشت روند افزایش و تقویت کمی و کیفی‌ جریان اسلامی امری تأخیربردار نبوده است. برنامه‌های امام سجاد(ع) در همه زمینه‌ها مطابق با برنامه‌ریزی آن حضرت، موفق بوده است، اکنون به دو نمونه از مصادیق عملی این موفقیت اشاره می‌کنیم: طرح امام سجاد(ع) در زمینه اجتماعی به ثمر نشست و ایشان مورد احترام و محبت اقشار وسیعی از امت اسلام قرار گرفت که همه منابع تاریخی بر این مطلب اتفاق‌نظر دارند.

ابن خلکان می‌نویسد: هشام بن عبد الملک در زمان خلافت پدرش عبد الملک بن مروان به سفر حج رفت، او در هنگام طواف تلاش زیادی کرد تا دست خود را به حجر الاسود برساند و آن را [به تعبیر فقهی‌] «استلام» کند، اما در اثر ازدحام جمعیت موفق به این کار نگردید، سپس برای او منبری نهادند تا او درحالیکه گروهی از بزرگان شام گرداگردش بودند بر بالای آن نشسته و از بالای آن به طواف کردن مردم نگاه کند، در این‌حال امام زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب -رضی اللّه عنهم- که از زیباروی‌ترین و خوشبوترین مردم بود وارد مسجد گردید و چون به حجر الاسود رسید مردم برای آن حضرت راه باز نمودند تا ایشان حجر را استلام فرمودند، مردی از اهل شام گفت: این کیست که مردم این‌چنین او را محترم می‌دارند؟ هشام از ترس اینکه مبادا شامیان به امام سجاد(ع) علاقه‌مند شوند گفت: من او را نمی‌شناسم. در این هنگام فرزدق که در آنجا حضور داشت به سخن آمد و گفت: من او را می‌شناسم، مرد شامی به او گفت: ای ابو فراس او کیست؟ فرزدق در جواب، این ابیات را در توصیف امام سجاد(ع) سرود:

  1. «این همان کسی است که سرزمین بطحا گام‌هایش را می‌شناسد، این کسی است که خانه کعبه و حلّ و حرم با او آشنایی دارند»
  2. «این پسر بهترین بندگان خدا است و این، شخصیت برجسته، پاک، پرهیزکار و برگزیده است»
  3. «چون دیدگان قریش بر وی می‌افتد هرکه از ایشان به سخن آید، خواهد گفت: بزرگواری در مکارم اخلاق او ختم گردیده است»
  4. «او کسی است که جوشش سرچشمه‌اش از رسول خدا(ص) مشتق شده، عناصر وجودی و سرشت و خلق‌وخوی او پاکیزه گشته است»
  5. «اگر او را نمی‌شناسی بدان‌که او فرزند فاطمه زهرا(س) است که پیامبران خدا با جد او پایان پذیرفته‌اند»
  6. «این کسی است که خداوند از ازل او را گرامی داشته و خط بزرگی او را با قلم قدرتش در لوح محفوظ نگاشته است»
  7. «اگر تو درباره او اظهار بی‌اطلاعی کنی چیزی از مقام او کاسته نخواهد شد چراکه عرب و عجم آن‌کسی را که تو منکر شناختنش هستی می‌شناسند»
  8. «همانا که او از گروهی است که محبت آنان عین دین، دشمنی با ایشان محض کفر و نزدیکی به آنان دست‌آویز نجات است»
  9. «اگر اهل پرهیزکاری را شماره کنند این خاندان، پیشوایان آنان، و اگر از بهترین مردمان روی زمین سؤال کنند پاسخی جز نام آنان نخواهند شنید»
  10. «کدام یک مخلوق خدا است که حق نعمت این خاندان را بر گردن نداشته و این حق موجب اقرارش بر تقدم این خاندان بر سایرین نشده باشد؟»
  11. «هرکه به خدا ایمان آورده باید به تقدم و حق نعمت آنان اعتراف کند؛ چراکه همه امت‌ها از در این خانه به دین خدا رسیده‌اند»[۲۸].

چون هشام این قصیده را شنید در خشم شده و دستور داد تا فرزدق را حبس کردند، امام سجاد(ع) نیز دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد، فرزدق پول را نگرفت و گفت: من فقط برای خدا امام زین العابدین(ع) را مدح کرده‌ام نه برای پول، امام(ع) در پاسخ وی فرمودند: «ما خاندانی هستیم که چون چیزی را بخشیدیم هرگز آن را بازپس نمی‌گیریم». فرزدق نیز صله امام سجاد(ع) را پذیرفت. این حادثه روشن می‌کند که امام سجاد به محبوبیت مردمی واقعی و گسترده‌ای دست یافته بودند که این محبوبیت حتی در مقدسترین زمان و موقعیت عبادی نیز به صورت زنده‌ای تجسم می‌یافت، امت ایشان را پیشوای برحق خود می‌دانستند که راه را برای ایشان باز می‌کردند تا بدون هیچ‌گونه‌ تنگی و فشاری به انجام مناسک خود بپردازد در حالی‌که آنان از دشمنی حکومت اموی با اهل بیت(ع) و عواقب این دشمنی نسبت به یاران و پیروان آنان کاملا آگاه بودند.

فعالیت علمی امام سجاد(ع) به بار نشست، مسجد شریف نبوی و خانه امام(ع) در طول سی و پنج سال- که مدت امامت آن حضرت بود-شاهد دست اولترین فعالیت‌های علمی بودند، امام(ع) جویندگان همه زمینه‌های معرفت اسلامی را نه‌تنها در مکه و مدینه بلکه از سراسر جهان اسلام به خود جذب نمود و توانست هسته مرکزی یک مکتب فکری با ویژگی‌های برجسته را به‌وجود بیاورد که دانش‌آموختگان آن صاحبان اندیشه، محدثان و فقیهان بودند. از بزرگترین خطرهایی که امام سجاد(ع) در راه جمع‌آوری نیروها و تکمیل آمادگی دوباره با آن مواجه بودند، از هم‌گسستگی پیوندهای شیعه و اضمحلال نیروهای آن پس از شهادت امام حسین(ع) بوده و راه دست‌یابی به اهداف فوق ایجاد آمادگی روانی عقیدتی، زنده‌کردن امید در دل‌ها و برانگیختن اراده‌ها بود. امام سجاد(ع) به مدد اقدامات آرام و منظم توانست در آستانه بازگشت کامل به حالت از دست رفته شیعه و فراهم آمدن قوی، سالم، جدی و حکیمانه آمادگی مذکور قرار گیرد. امام(ع) رویه جهادی خاصی که مطابق با ضرورت‌های این مرحله مهم بود در پیش گرفتند که می‌توان در چند سطح به بحث درباره آن پرداخت[۲۹]:

جهاد فکری و علمی‌

پیداست که اندیشه سالم یکی از ارکان هر حرکت صحیح سیاسی می‌باشد. فرهنگ‌سازی برای توده مردم و بیدار کردن آنان نسبت به حوادثی که در پیرامونشان واقع می‌شود و آنچه بر سرشان می‌آید و وظایفی که برعهده آنان است اولین پایه مبارزه با نظام‌های فاسدی است که در طول تاریخ در جهت دور نگاه داشتن مردم از حق و آموزه‌های اصیل تلاش کرده‌اند. امام زین العابدین(ع) در این زمینه نقش بسیار مهمی ایفا کرد که در ایستادگی آن حضرت در برابر جلوگیری شدید حکومت از نقل احادیث جلوه آشکاری دارد[۳۰]. آن حضرت امر به روایت حدیث فرموده و مردم را به آن ترغیب کرده است. ایشان همواره در زندگی مطابق سنت عمل کرده، آن را پیاده ساخته و مردم را نیز به پیاده کردن و عمل به آن دعوت می‌کرد، از آن حضرت روایت شده که فرمود: «إِنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ مَا عُمِلَ بِالسُّنَّةِ وَ إِنْ قَلَّ»؛ برترین عمل آن است که مطابق سنت انجام شود گرچه اندک باشد[۳۱].

دعوت مردم به پناه آوردن به قرآن در شرایطی که امام سجاد در آن می‌زیست و حاکمان در صدد کندن ریشه‌ها و اصول حق- که در حافظان و مفسران قرآن تجلی می‌نمود- بودند از مهمترین واجبات به شمار می‌آمد و امام(ع) در این زمینه کوشش فراوانی کردند، از کلمات آن حضرت است که فرمودند: با قرآن باش که خداوند بهشت خود را خشتی از طلا و خشتی از نقره ساخته و به‌ جای آب و گل از مشک و زعفران ملاط آن را درست کرده و سنگ‌ریزه‌هایش نیز از لؤلؤ می‌باشد، درجات آن به تعداد آیات قرآن می‌باشد و به هرکه اهل قرآن باشد گفته خواهد شد قرآن بخوان و صعود کن و هرکس [از اهل قرآن‌] داخل بهشت شود به درجه‌ای صعود خواهد نمود که بالاتر از آن جز مقام پیامبران و صدّیقان درجه‌ای نیست[۳۲]. و در بسیاری از اوقات می‌فرمود: اگر همه مردم میان مشرق و مغرب بمیرند تا قرآن با من است مرا وحشت نخواهد گرفت[۳۳].

امام سجاد همچنان به اشکال مختلف به گرامیداشت قرآن می‌پرداخت و در میان مردم خوش‌صداترین قاری قرآن بود[۳۴] و در ضمن تفسیر قرآن به هدایت جامعه می‌پرداخت. امام سجاد(ع) در راستای استحکام قواعد و پایه‌های توحید الهی از راه استدلال به مسائل موافق با عقل و فطرت سلیم و ردّ افکار انحرافی- مانند جبر- که نظام حاکم با هدف دست‌یابی به سلطه و سیطره بر افکار مردم آن را در جامعه ترویج می‌نمودند کوشش فراوانی داشتند. خلفا پس از سلطه بر جسم و دهان مردم به فکر تسلط بر افکار مردم افتادند و با ترویج عقائد انحرافی مانند جبر سعی در برآوردن این هدف داشتند، گفتیم که ابن زیاد در حضور امام سجاد می‌خواست تا قتل امام حسین(ع) را به خدا نسبت بدهد و امام سجاد(ع) با تلاوت این آیه دست رد بر سینه فکر انحرافی او زدند:

﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا[۳۵]. و در همان مجلس با این جواب صریح به مبارزه با انحراف عقیدتی حاکم برخاستند و فرق میان توفّی نفس (گرفتن جان)- که قرآن آن را در هنگام مرگ طبیعی به خدا نسبت می‌دهد- و قتل که عبارت از خارج کردن روح مقتول توسط قاتل قبل از رسیدن زمان مرگ طبیعی است روشن فرمودند. امام(ع) در پاسخ این سؤال که: آیا مصیبت‌هایی که به مردم می‌رسد به واسطه قضاوقدر الهی است یا به واسطه اعمال خود آن؟ فرمودند: رابطه قضاوقدر و اعمال انسان‌ها مانند رابطه روح و بدن است... و خداوند بندگان صالح خود را در این زمینه یاری می‌کند، سپس فرمودند: بدانید که ستمکارترین مردم کسی است که ستم خود را عین عدل ببیند و عدل را از کسی که هدایت یافته است ستمکاری شمارد[۳۶].

و بدین ترتیب با عقاید انحرافی «تشبیه»، «تجسیم» و «ارجاء» به مبارزه برخاستند. امام سجاد(ع) در رابطه با امامت و ولایت خود نیز بدون هیچ تقیه یا پرده پوشی و با کمال صراحت و روشنی این مطلب را اعلام نموده و احادیث متعددی وجود دارد که بر این امر تصریح می‌نماید از آن جمله است: «نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ وَ سَادَةُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ مَوَالِي الْمُؤْمِنِينَ، وَ نَحْنُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ... وَ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا، وَ لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا، ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ، وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا، وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ»؛

ما پیشوایان مسلمانان، حجت خداوند بر جهانیان، آقای مؤمنان، سرکرده گروه سپیدپیشانیان نورانی [گروهی از بهترین ساکنان بهشت‌] و مولای مؤمنان می‌باشیم و چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند ما نیز موجب امنیت زمینیان هستیم... و اگر کسی از ما [ائمه‌] در روی زمین نباشد زمین اهل خود را فرو خواهد برد و از روزی که آدم خلق شد زمین از حجت خدا خالی نبوده است حال یا این حجت آشکار و شناخته‌شده بوده و یا پنهان و ناشناخته، تا قیامت هم همچنین خواهد بود، در غیر این صورت خداپرستی از میان خواهد رفت[۳۷]. ابو المنهال نصر بن أوس طائی گوید: علی بن الحسین(ع) به من فرمود: «مردم به سمت چه‌کسی گرایش پیدا می‌کنند؟» ابو المنهال گوید عرض کردم: مردم گرایش مشخصی نداشته و به این‌سوی و آن‌سوی متمایل می‌گردند، فرمود: «به مردم بگو که به سوی من بیایند»[۳۸]. ابو خالد کابلی به امام(ع) عرض کرد: سرورم مرا آگاه کن که پس از تو چند امام خواهد بود؟ فرمود: هشت‌تن؛ چراکه تعداد ائمه پس از رسول خدا(ص) به عدد اسباط بنی اسرائیل دوازده تن است، سه تن از آنان گذشته، من چهارمین آنان و هشت تن دیگر از فرزندان من هستند...[۳۹].

انحراف مردم از اهل بیت(ع) تنها در کنار گذاشتن آنان از حکومت و ولایت خلاصه نمی‌شد، بلکه نمود دیگری از این انحراف، عدم آگاهی مردم از احکام شرعی بود که ائمه(ع) تنها مرجع صحیح و واقعی برای آگاهی از آن بودند؛ چراکه امام تنها حاکم و ولی امر در امر کشورداری نبوده بلکه منبعی است که به جهت شناخت کامل از شریعت خاتم و رابطه تنگاتنگی که با سرچشمه اصلی آن دارد برای فهم شریعت و بیان احکام شرع مورد رجوع امت است. حاکمان جور نه‌تنها ائمه(ع) را از حکومت و ولایت کنار گذاشتند بلکه سعی فراوانی کردند تا مرجعیت علمی و دینی آنان را نیز نفی کرده و مردم را به کلی از آنان دور سازند؛ لذا یکی از کارهای ائمه(ع) راهنمایی مردم به این چشمه زلال معرفت اسلامی بود تا از آن سیراب گردند. امام سجاد در این راه بسیار کوشش کرد تا جایی که چون مردی درباره یک مسئله شرعی با آن حضرت به جدال پرداخته بود به او فرمودند: ای شخص اگر به خانه‌های ما می‌آمدی ردّ جبرئیل را در اقامتگاه خود به تو نشان می‌دادم، آیا کسی بیشتر از ما از سنت آگاهی دارد؟[۴۰].

و فرمود: با عقل‌های ناقص، نظریات باطل و قیاس‌های فاسد نمی‌توان به دین خدا دسترسی پیدا نمود بلکه دسترسی به آن، تنها از طریق تسلیم امکان‌پذیر است، پس هرکس اسلام آورده تسلیم ما خاندان شده و هرکس از ما پیروی نموده راه هدایت در پیش گرفته است، در مقابل، هرکه به دنبال قیاس و آراء خود رفته است راه هلاکت پیموده و هرکس در دل به آنچه ما می‌گوییم یا به آن حکم می‌کنیم شک کند یا از آن دلگیر شود نادانسته به خدایی که سبع المثانی (سوره حمد) و قرآن عظیم را نازل کرده کفر ورزیده است[۴۱].[۴۲].

جهاد علمی، اجتماعی و عملی‌

مهم‌ترین هدف رهبران الهی تربیت و اصلاح جوامع بشری براساس تعالیم الهی است و مصلح باید برای پیمودن این راه دشوار مراحل مختلف قوی یا ضعیفی را بگذراند:

  1. نسلی از مؤمنان را براساس تعالیم حقی که ره‌آورد دین و اخلاق ارزشمند اسلامی است تربیت کند تا در این راه یارویاور او باشند.
  2. با همه بلندی مقامی که دارد شخصا وارد جامعه شده و در میان مردم حضور یابد و ضمن رساندن پیام خداوند متعال به مردم با آموزه‌های دینی خود با طاغوت‌ها و ستمگران رودررو شود.
  3. در برابر فسادی که ستمگران در جامعه ترویج می‌کنند و هدف از آن تضعیف نیروهای جامعه، خالی کردن آن از معنویات و دور کردن جامعه از فطرت سلیمی که متمایل به حق و نیکویی است به مقاومت بپردازد.

امام(ع) در هر کدام از این سه عرصه فعالیت وسیعی داشت، به نحوی که علی‌رغم زندگی در زمانه‌ای که تحت حکومت گردنکشان بنی امیه و تسلط آن بر همه مقدرات امت اسلام بوده و آن حکومت هر مخالفی را به بهانه خروج از اسلام مهدور الدم می‌خواند و به قتل می‌رساند، به حق در صدر سلسله مصلحان الهی جای گرفته است. می‌توان واضح‌ترین فعالیت عملی آن حضرت را از چند رویکرد مورد بررسی قرار داد:

اخلاق و تربیت (در سطح کل امت و پیروان اهل بیت(ع))

امام سجاد(ع) مثل اعلای اخلاق محمدی(ص) بوده و در رفتار شخصی خود یا معاشرت با مردم و حتی برخورد با تمام موجودات عالم تجلی خلق عظیم پیامبر بود. در وجود امام سجاد(ع) شخصیت یک رهبر اسلامی کارآزموده که جامع بین قابلیت بالای علمی، اصالت، توانایی جذب و در اختیار گرفتن دل‌ها و توان بالای مقابله با مشکلات و حل آن با آرامش و صبر کامل باشد تبلور یافته بود. صبری که آن حضرت در فاجعه کربلا از خود نشان داد بزرگترین شاهد بر عظمت صبر ایشان است.

پایمردی و استقامت در راه اسلام که کاملا در عمل امام سجاد(ع) مشاهده می‌شود قسمتی از فعالیت جدی سیاسی اجتماعی آن حضرت است. قصه کمک‌های مالی و بذل و بخشش امام سجاد(ع) به برادران دینی، فقرا، مستمندان، بیوه‌زن‌ها و یتیمان نیز در نزد عام و خاص مشهور است. شرح دلسوزی و مهربانی او با بردگان، نزدیکان یا بستگان دور و حتی با دشمنان و مخالفانش دهان‌به‌دهان نقل‌شده است. در همین‌حال کتاب‌ها از اخبار مربوط به عبادت آن بزرگوار و ترس او از خدا و آشکار کردن این ترس در هرمناسبتی چنان پر شده که تاریخ به وی لقب «زین العابدین؛ زینت عبادت‌کنندگان» و «سید الساجدین؛ سرور سجده‌کنندگان» داده است که شمه کوتاهی از آن را در گذشته بیان داشتیم و به خواست خدا بعدا هم در این‌باره بحث خواهیم کرد.[۴۳].

اصلاح امور دولتی‌

در نزد بعضی از تاریخ‌نگاران این‌گونه شهرت یافته است که فرزندان امام حسین(ع) پس از واقعه خونین کربلا از سیاست کناره‌گیری کرده و به ارشاد مردم، عبادت و ترک دنیا روی آوردند[۴۴]. آنان برای این ادعا به تاریخ زندگی امام سجاد(ع) استدلال می‌کنند و مدعی هستند که ایشان از فعالیت‌های دینی در سطح جامعه کناره‌گیری کرده بود. چنین به نظر می‌رسد که چون این اشخاص از نظر سیاسی رهبری را در مفهوم محدودی که همان قیام مسلحانه از قبیل قیام کربلا باشد خلاصه می‌کنند و به ظاهر جوش‌وخروشی در ائمه بعد از امام حسین(ع) برای قیام مسلحانه در برابر حکومت‌های زمان خود نمی‌بینند به این نتیجه‌گیری رسیده باشند. اما این ادعا پنداری ناروا است که با مطالعه واقعی زندگی ائمه(ع) که مالامال از مدارک دال بر فعالیت مثبت و مستمر در زمینه مبارزه سیاسی است دروغین بودن این ادعا آشکار خواهد گردید.

از جمله این مدارک می‌توان به روابط امام زین العابدین(ع) با امت و رهبری مردمی گسترده‌ای که از آن بهره‌مند بود اشاره کرد. این رهبری به صورت تصادفی یا فقط به واسطه انتساب به پیامبر اکرم(ص) برای امام(ع) به دست نیامده بود، بلکه حاصل از خودگذشتگی و نقش مثبتی بود که علی‌رغم کوتاه‌بودن دست آن حضرت از مرکز قدرت در میان امت ایفا می‌نمود؛ چراکه امت غالباً رهبری خود را مجانی به کسی واگذار نکرده و امام سجاد بدون اینکه‌ امت از خودگذشتگی سخاوتمندانه او را احساس کنند نمی‌توانست دل‌هایشان را به دست آورده و در راه حل مشکلات و حراست از رسالت خویش از آنان بهره جوید. از آنجا که در زمانه امام سجاد(ع) هنوز نغمه جدایی دین از سیاست به گوش‌ها نرسیده بود همه فعالیت‌های دینی آن حضرت کاملا برخاسته از حرکت سیاسی ایشان بود و در لابلای اوراق زندگی امام(ع) به نمونه‌های آشکاری از مداخلات صریح سیاسی برمی‌خوریم، از بررسی روایات صادرشده از امام سجاد(ع) درمی‌یابیم که او بر عرصه سیاست اشراف کامل داشته، در بحث‌های داغ سیاسی داخل شده، جریانات سیاسی را تعقیب نموده و بر ضد اوضاع فاسدی که امت اسلام در آن به سر می‌برده‌اند به اظهارنظر صریح می‌پرداخته است اینک نمونه‌هایی از این اظهارات:

۱. عبداللّه بن حسن بن حسن گوید: امام علی بن الحسین هرشب پس از نماز عشا با عروة بن زبیر در انتهای مسجد النبی(ص) به گفت‌وگو می‌نشستند من نیز با آنها می‌نشستم، شبی از شبها صحبت از ظلم‌وستم بنی امیه و زندگی در کنار آنان به میان آمد، عروة به امام سجاد عرض کرد: ای علی هرکه از ستمگران دوری جوید، خداوند از نارضایتی قلبی او نسبت به اعمال آنان با خبر است، پس اگر به میزان یک میل (حدود دو کیلومتر) از آنان دور شود امید می‌رود که اگر خداوند آنان را عذاب کند او از آن عذاب درامان بماند. عبد اللّه بن حسن گوید: عروه پس از آن از مدینه خارج شده و در منطقه عقیق ساکن گردید، من نیز در منطقه سویقه مسکن گزیدم. اما می‌بینیم که امام(ع) ماندن در مدینه را ترجیح داده و تمام عمر شریف خود را در آن شهر گذراندند؛ چراکه خارج شدن از شهر را نوعی فرار از نبرد سیاسی و واگذار کردن میدان جامعه به ستمگران و دادن امکان جولان و هجوم بر مردم به آن می‌دانستند. شاید هم پیشنهاد عروة بن زبیر که از دشمنان اهل بیت(ع) بود براساس تدبیری سیاسی از ناحیه خود او یا از ناحیه حکومت بود تا بدین وسیله امام سجاد(ع) را از حضور در صحنه سیاست و اجتماع دور کند، اما امام(ع) با این خدعه از صحنه خارج نشده و به حرکت مبارزاتی خود ادامه دادند.

۲. امام سجاد(ع) در روایتی فرموده‌اند: همانا حماقت بر عقل، منکر بر معروف، شر بر خیر، نادانی بر خرد، بی‌قراری بر بردباری، تعدی بر نرمخویی، قحطی بر حاصلخیزی، سختی بر آسایش، میل به دنیا بر بی‌اعتنایی به آن، خاندان‌های ناپاک بر خاندان‌های شریف و شوره‌زار بر زمین‌های شیرین تسلط و برتری یافته است پس از این چیرگی‌ها که همان زندگی در رنج و عذاب است به خدا پناه برید[۴۵]. نکته مهم این‌روایت استفاده از کلمه دولت برای نشان دادن تسلط و چیرگی است که خود تسلط و چیرگی یکی از آشکارترین عناصر تشکیل دهنده قدرت حاکم است و حضرت در این‌روایت مسئله ناصالح بودن حکومت را در لابلای چند موضوع طبیعی دیگر که در فکر اصلاح آن بود آورده است. دوستان! خاندان‌های شریفی که در زمانه امام سجاد(ع) مورد تعدی و دشمنی قرار گرفت کدام خاندان بود؟ و آیا پناه بردن به خدا از سلطه حاکم جز رد کردن موجودیت و محکوم کردن سلطه او معنی دیگری دارد؟ و آیا می‌توان‌ برای یک شخصیت سیاسی حضوری قوی‌تر از این، آن هم در شرایط و زمان امام سجاد(ع) تصور کرد؟ علاوه‌بر طرح کلی که امام(ع) برای رهبری نهضت اسلام داشتند، و آیا چنین اعمالی از کسی که به دور از سیاست بوده یا از آن کناره‌گیری کرده باشد صادر خواهد گردید؟[۴۶].

مبارزه با فساد

از آنجا که مهم‌ترین کارهایی که بر یک اصلاح‌طلب به‌خصوص یک مصلح الهی واجب است مبارزه با فساد و (مفسدین فی الارض) است و امام سجاد(ع) در این زمینه نقش بارزی داشتند. زمان امام سجاد(ع) دارای مشکلات اجتماعی خاصی بود، البته ممکن است در بسیاری از زمان‌ها همین اشکالات وجود داشته باشد اما نمود و ظهور این مشکلات در این زمان بیشتر بود. امام سجاد(ع) نیز با روش خاص خود به درمان آن پرداخت که این امر جلوه منحصربه‌فردی در جهاد آن حضرت دارد، از مهم‌ترین این مشکلات مسئله فقر عمومی و مسئله برده‌داری و بردگان بود که به خواست خدا در بخش آینده به آن دو خواهیم پرداخت.[۴۷].

منابع

پانویس

  1. قاموس قرآن.
  2. خدا و انسان در قرآن، ص۱۸۶.
  3. التحقیق فی کلمات القرآن.
  4. المیزان، ج۹، ص۲۳۹.
  5. المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم؛ میزان الحکمه، ج۱، ص۴۴۳.
  6. المعجم المفهرس لالفاظ الصحیفة.
  7. تنبیه الخواطر ج۱، ص۱۰۴.
  8. الناصریات، ص۳۰۷.
  9. المحاسن، ج۱، ص۲۹۲.
  10. الامالی، ص۷۱۳.
  11. الامالی، ص۷۳.
  12. نهج البلاغه، ص۴۹۴.
  13. غررالحکم، ص۱۵۵.
  14. الکافی، ج۸، ص۷.
  15. الکافی، ج۲، ص۲۲۶.
  16. الکافی، ج۲، ص۷۹.
  17. الکافی، ج۵، ص۱۲.
  18. المعجم المفهرس لالفاظ الصحیفة.
  19. المعجم المفهرس لالفاظ الصحیفة.
  20. نیایش بیست‌وهفتم.
  21. نیایش بیست‌وهفتم.
  22. مکیال المکارم، ج۱، ص۴۰۶.
  23. الأمالی، شیخ صدوق، تحقیق قسم الدّراسات الاسلامیه، مؤسسة البعثه، قم، الطبع الأولی، ۱۴۱۷ق؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش؛ تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ورام بن ابی‌فراس، تهران، دارالکتب الاسلامیة، الطبع الثانیه، ۱۳۶۸ش؛ خدا و انسان در قرآن، توشیهیکو ایزوتسو، ترجمه احمد آرام، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، ۱۳۶۱ش؛ نهج البلاغه، سیدرضی، ضبط نص صبحی صالح، بیروت، الطبع الأولی، ۱۳۸۷ق؛ صحیفه سجادیه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۷۲ش؛ غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمدی، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسه الاعلمی، الطبع الأولی، ۱۴۲۲ق؛ قاموس قرآن، سیدعلی‌اکبر قرشی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش؛ الکافی، شیخ کلینی، تحقیق علی‌اکبر قرشی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش؛ المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، تحقیق سید جلال‌الدین حسینی، طهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۳۰ش؛ المعجم المفهرس لالفاظ الصحیفه السجادیه، سیدعلی‌اکبر قرشی، قم، دارالتبلیغ اسلامی، ۱۳۹۱ق، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، دارالکتب المصریه، ۱۳۶۴ق؛ مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (ع)، محمدتقی اصفهانی، تحقیق سیدعلی عشاور، بیروت، الاعلمی، الطبع الاولی؛ ۱۴۲۱ق؛ میزان الحکمه، محمد ری‌شهری، قم، دارالحدیث، الطبع الأولی، ۱۴۱۶ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ الناصریات، سیدمرتضی، تحقیق مرکز البحوث و الدراسات العلمیة، نشر رابطه الثقافة و العلاقات الاسلامیه، ۱۴۱۷ق.
  24. شهری، قاسم، مقاله «جهاد»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۱۷۳.
  25. «همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و دارایی‌هاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد» سوره توبه، آیه ۱۱۱.
  26. «آنان توبه‌کنندگان، پرستشگران، ستایشگران، رهپویان، نمازگزاران، سجده‌کنندگان، فرمان‌دهندگان به کار شایسته و بازدارندگان از کار ناشایست و پاسداران حدود خداوندند و به (چنین) مؤمنان نوید ده» سوره توبه، آیه ۱۱۲.
  27. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۴۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۷۳ با مختصر اختلافی در کلمات.
  28. این قصیده طولانی است و در بسیاری از منابع تاریخی و ادبی ذکر شده است ر.ک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۹۶؛ شیخ مفید، ارشاد، ج۲، ص۱۵۰، ۱۵۱ به نقل از محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق(ع) به سایر منابعی که در اوایل فصل اول باب اول کتاب ذکر شده است نیز می‌توانید مراجعه کنید. هذا الذي تعرف البطحاء و طأته *** و البيت يعرفه و الحلّ و الحرم هذا ابن خير عباد اللّه كلّهم *** هذا النّقي التقي الطاهر العلم إذا رأته قريش قال قائلها *** إلى مكارم هذا ينتهي الكرم مشتقّة من رسول اللّه نبعته *** طابت عناصره و الخيم و الشيم هذا ابن فاطمة إن كنت جاهله *** بجدّه أنبياء اللّه قد ختموا اللّه شرّفه قدما و عظّمه *** جرى بذاك له في لوحه القلم فليس قولك من هذا بضائره *** العرب تعرف من انكرت و العجم من معشر حبّهم دين و بعضهم *** كفر و قربهم منجي و معتصم إن عدّ أهل التقى كانوا أئمّتهم *** أو قيل من خير أهل الأرض قيل هم أي الخلائق ليست في رقابهم *** لأوّلية هذا أو له نعم؟ من يعرف اللّه يعرف أوّلية ذا *** والدين من بيت هذا ناله الأمم
  29. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۳۵.
  30. روند جلوگیری از حدیث- چه نقل و چه نوشتن- مستقیما بعد از وفات رسول خدا(ص) آغاز گردید.
  31. محاسن، ص۲۲۱، ح۱۳۳.
  32. تفسیر برهان، ج۳، ص۱۵۶؛ بحار الانوار، ج۸، ص۱۳۳.
  33. بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۰۷.
  34. بحار الأنوار، ج۷۰، ب ۵، ح۴۵.
  35. «خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان می‌گیرد» سوره زمر، آیه ۴۲.
  36. توحید صدوق، ص۳۶۶.
  37. امالی صدوق، ص۱۱۲؛ احتجاج، ص۳۱۷.
  38. تاریخ دمشق حدیث، ص۲۱.
  39. کفایة الأثر، ص۲۳۶- ۲۳۷.
  40. نزهة الناظر، ص۴۵.
  41. اکمال الدین، ص۳۲۴، باب ۳۱، حدیث ۹.
  42. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۴۲.
  43. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۴۸.
  44. شهید سید محمد باقر صدر، نشأة الشیعة و التشیع.
  45. تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۴۱۰؛ ابن منظور، مختصر، ج۱۷، ص۲۵۵.
  46. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۴۹.
  47. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۵۲.