عمرو بن قرظه انصاری در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عمرو بن قرظه انصاری یکی از شخصیت‌های نامی کوفه بود. او روز ششم محرم به امام حسین (ع) پیوست و مورد عنایت امام قرار گرفت. امام او را واسطه مذاکره با عمر سعد در نظر گرفت. عمرو در روز عاشورا بعد از رجزخوانی حماسی و حمایت جانانه از امام (ع) و جراحات فراوان به شهادت رسید.

مقدمه

«عمرو»[۱] فرزند قرظة بن کعب انصاری[۲] از شخصیت‌های نامی کوفه بود. پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (ص) در مدینه بود و در جنگ احد و دیگر جنگ‌های عصر پیامبر شرکت داشت و پس از رسول خدا (ص) در زمان خلافت عمر بن الخطاب، از طرف خلیفه به عنوان فقیه و معلم فقه در کوفه ساکن شد[۳].

ابن حجر عسقلانی و ابن اثیر آورده‌اند که قرظة بن کعب انصاری در عصر خلافت عمر بن الخطاب در سال ۲۳ه‍.ق ری را فتح کرد و امیرمؤمنان علی (ع) وقتی عازم جمل بود او را به ولایت کوفه منصوب کرد و در جنگ صفین به همراه امام (ع) با سپاه معاویه جنگید و برخی[۴] بر این باورند که حضرت علی (ع) او را به حکومت فارس گماشت[۵] و سرانجام در زمان خلافت امیرمؤمنان در کوفه از دنیا رفت و حضرت بر او نماز گزارد و به قولی او در سال ۵۱ه‍.ق در زمان حکومت معاویة بن ابی سفیان دارفانی را وداع کرد[۶] و از او فرزندانی به یادگار ماند که مشهورترین آنها «عمرو» و «علی» است و عمرو در ایام مهادنه، روز ششم محرم خدمت امام حسین (ع) رسید و در زمره یاران امام (ع) قرار گرفت[۷]، اما برادرش علی در سپاه عمر سعد باقی ماند و در روز عاشورا قصد کشتن امام (ع) را داشت![۸].

عمرو واسطه ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد

عمرو قبل از عاشورا تا روز ششم محرم در سپاه عمر سعد بود و روز ششم به کاروان حسینی پیوست و در شمار یاران امام حسین (ع) درآمد، اما جزئیات بیشتری درباره چگونگی پیوستن او به کاروان حسینی و نیز از زندگانی‌اش در تاریخ نیامده است. با اینکه عمرو در روز ششم محرم خدمت امام (ع) آمد و لکن مورد عنایت خاص حضرت قرار داشت و امام (ع) او را جهت مذاکره نزد عمرسعد فرستاد.

داستان از اینجا شروع شد: در روز هشتم محرم که سپاه عمرسعد آب را به روی حرم حسینی بستند، تلاش یاران امام (ع) برای آوردن آب به جایی نرسید. به دستور امام (ع) قمر بنی هاشم با سی سوار به سوی شریعه حرکت نمود تا آب بیاورد. آنان با موفقیت مشک‌ها را پُر از آب کردند و بازگشتند[۹].

امام (ع) چون وضع را چنین دید، عمرو بن قرظة انصاری را نزد عمرسعد فرستاد تا درخواست ملاقات امام (ع) با عمر سعد را به اطلاع او برساند. عمرسعد از این پیشنهاد استقبال کرد و شب هنگام با بیست نفر از سپاهیانش و امام حسین (ع) نیز با بیست نفر از یارانش در محلی بین دو سپاه حضور یافتند و با هم ملاقات و گفت وگو کردند[۱۰].

شرح ملاقات امام (ع) با عمر سعد

طبق نقل ابومخنف و دیگر مورخان، حضرت به همراهان خود دستور داد، برگردند و عمرسعد هم همه همراهان خود را مرخص کرد و در این ملاقات خصوصی بین امام (ع) با عمرسعد مطالبی گفت و شنود شد. راوی خبر به نام هانی بن ثبیط حضرمی بصری می‌‌گوید: صدای آنها به قدری آرام بود که من چیزی از آنها نمی‌شنیدم و تا پاسی از شب با هم صحبت کردند و سپس هر کدام به خیمه‌های خود بازگشتند[۱۱].

اما بنا به نقل مجلسی و برخی از مقاتل، حضرت به همه همراهان فرمود، بروند و فقط برادرش حضرت عباس و فرزندش حضرت علی اکبر بمانند و عمرسعد هم غیر از فرزندش حفص و غلامش، همه همراهان خود را مرخص کرد. طبق این نقل، در این ملاقات امام (ع) آغاز به سخن کرد و خطاب به عمرسعد فرمود: «وای بر تو ای پسر سعد، آیا با من مقاتله می‌‌کنی و از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست نمی‌ترسی؟! من فرزند کسی هستم که تو خوب او را می‌‌شناسی! این گروه را رها کن و با ما باش که این کار سبب نزدیکی تو به خدا می‌‌شود!»[۱۲]

عمر سعد بهانه آورد و در جواب گفت: اگر از اینها جدا شوم می‌‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند؟ امام فرمود: «من خانه‌ات را می‌‌سازم!». باز عمرسعد گفت: می‌‌ترسم املاکم را بگیرند؟ امام فرمود: «من بهتر از آن را به تو می‌‌دهم، از اموالی که در حجاز دارم!». عمرسعد بهانه دیگر آورد و گفت: من بر جان افراد خانواده‌ام که در کوفه‌اند، بیمناکم و می‌‌ترسم آنها را بکشند!

امام (ع) چون متوجه شد عمرسعد حاضر نیست از تصمیم خود دست بردارد و بهانه می‌‌آورد؛ لذا از جا برخاست و فرمود: تو را چه می‌‌شود؟! خداوند جان تو را به زودی در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد![۱۳].

سپس امام (ع) در ادامه فرمود: به خدا سوگند همانا امیدوارم که از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری ـ کنایه از این که به ملک ری نرسی ـ[۱۴]، عمر با تمسخر گفت: جو، در عوض گندم ما را بس است![۱۵]؛

البته این ملاقات بی‌تأثیر هم نبود؛ زیرا پس از آن، عمرسعد نامه‌ای برای ابن زیاد نوشت و از او خواست که دست از جنگ بردارد و به حسین (ع) اجازه دهد به یکی از مرزهای کشور اسلامی برود و در آنجا زندگی کند و یا آنکه به شام برود تا هرچه یزید خواست درباره او انجام دهد!

نامه عمرسعد موقعی به ابن زیاد رسید که در مجلس او شمر بن ذی الجوشن حضور داشت؛ لذا به ابن زیاد گفت: مبادا دست از حسین برداری او الآن در دست تو گرفتار است، اگر از این محل خارج شود دیگر به او دست نخواهی یافت!

ابن زیاد تحت تأثیر سخنان شمر قرار گرفت و فوراً نامه‌ای به عمرسعد نوشت و به شمر داد که نامه را برساند و به او گفت: اگر عمرسعد حاضر به جنگ با حسین نشد تو خود فرماندهی لشکر را بر عهده بگیر و عمرسعد را هم به قتل برسان. در نامه هم نوشته بود به حسین مهلت ندهد و جنگ را آغاز کند. شمر با نامه ابن زیاد عصر تاسوعا وارد کربلا شد[۱۶].

حضور پُرشور عمرو بن قرظه انصاری در روز عاشورا

عمرو این شیعه راستین و یار با وفای حسینی در روز عاشورا خدمت امام (ع) آمد و پس از کسب اجازه، قدم به میدان گذاشت و این رجز را خواند:

قَدْ عَلِمَتْ‏ كَتِيبَةُ الْأَنْصَارِأَنِّي سَأَحْمِي حَوْزَةَ الذِّمَارِ
ضَرْبَ غُلَامٍ غَيْرِ نَكْسٍ شَارٍدُونَ حُسَيْنٍ مُهْجَتِي وَ دَارِي
سپاه انصار می‌‌دانند از کسی که مسئولیت حفظ جان او را به عهده دارم حمایت می‌کنم؛ همانا ضربه‌های من مانند ضربه‌های جوانی است که از صحنه نمی‌گریزد و جان و خانه‌ام فدای حسین باد![۱۷].

پس از آنکه ساعتی رزمید، خدمت امام (ع) بازگشت و خود را سپر بلا قرار داد و از حضرت دفاع نمود[۱۸].

ابن نما می‌‌گوید: "عمرو بن قرظة، وقتی از میدان رزم خدمت حضرت حسین (ع) بازگشت، پروانه‌وار دور امام (ع) می‌‌چرخید و صورت و سینه خود را سپر تیرهای دشمن قرار داده و نمی‌گذاشت که به امام حسین صدمه‌ای وارد شود و پس از جراحت‌های زیادی که برداشته بود رو به امام (ع) کرد و گفت: ای پسر رسول خدا، آیا به عهد خود وفا کردم؟! حضرت در پاسخ او فرمود: آری، تو زودتر از من وارد بهشت خواهی شد، سلام مرا به پیامبر خدا برسان و بگو که من هم به دنبال تو خواهم آمد![۱۹].

عمرو، پس از شنیدن این سخنان بشارت‌آمیز از اباعبدالله الحسین (ع) بسیار خوشحال شد و به نبرد خود ادامه داد تا آنکه در اثر جراحات زیادی که برداشته بود روی زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به خیل شهیدان کربلا پیوست![۲۰] در زیارت ناحیه مقدسه درباره ایشان چنین آمد است: «اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمْرِو بْنِ قَرَظَةَ اَلْأَنْصَارِيِّ»[۲۱].[۲۲]

در کتاب الملهوف آمده است که: عمرو بن قرظه انصاری، بیرون آمد و از حسین (ع)، اجازه میدان رفتن گرفت و امام (ع)، اجازه داد. او به سان مشتاقان به پاداش جنگید و در خدمت به فرمانروای آسمان، بس کوشید تا اینکه تعداد فراوانی از گروه ابن زیاد را کُشت و میان درست‌کاری و جهاد، جمع کرد. تیری به سوی حسین (ع) نمی‌آمد، جز آنکه دستش را جلو آن می‌گرفت و شمشیری کشیده نمی‌شد، جز آنکه با قلبش با آن رویارویی می‌کرد و هیچ آسیبی به حسین (ع) نرسید، تا آنگاه که او بر اثر زخم‌هایی زمین‌گیر شد. او به حسین (ع) رو کرد و گفت: ای فرزند پیامبر خدا! آیا [به پیمانم] وفا کردم؟ امام (ع) فرمود: «آری، تو در بهشت، پیشِ روی من هستی. سلامِ مرا به پیامبر خدا (ص) برسان و به او بگو که: من، در پی [تو] می‌آیم». سپس جنگید تا کشته شد. خشنودی خدا، بر او باد![۲۳].[۲۴]

موضع خصمانه علی بن قرظه انصاری برادر عمرو بن قرظه انصاری

اما برادرش علی که در سپاه عمرسعد بود، چون برادر خود را کشته یافت از میان سپاه کوفه بیرون آمد و فریاد برآورد: ای حسین، برادر مرا فریفتی و او را کشتی؟ امام (ع) در جواب او فرمود: «من او را نفریفتم، خدا او را هدایت کرد، اما تو به گمراهی کشیده شدی!»

آن مرد نادان، ضمن جسارت مجدد، گفت: خدا مرا بکشد! اگر تو را نکشم و یا به دست تو کشته نشوم، این را گفت و به طرف امام (ع) حمله کرد.

نافع بن هلال این صحابی دلاور که شاهد حمله او بود، در مقام دفاع از امام (ع) بر او حمله برد و با ضربت نیزه او را به روی زمین انداخت و یاران او آمدند و از معرکه بیرونش بردند، اما او نمرد و بعدها پس از معالجه بهبودی یافت[۲۵].[۲۶]

شهادت عمرو بن قرظه

ایشان روز ششم محرم خود را به امام در کربلا رساند. سید بن طاووس می‌گوید: بعد از شهادت عبدالرحمن، عمرو بن قرظه انصاری برای رفتن به میدان آماده شد و از امام حسین(ع) اجازه گرفت. امام(ع) به وی اجازه داد. او نظیر افرادی که مشتاق آخرت باشند جهاد کرد و در خدمت به دین سخت تلاش کرد تا اینکه گروه زیادی از لشکر ابن زیاد را به درک واصل کرد، او از امام(ع) دفاع می‌کرد، هیچ تیری به طرف امام حسین نمی‌آمد مگر اینکه بدن خود را هدف آن قرار می‌داد. هیچ شمشیری برای حسین(ع) کشیده نمی‌شد مگر اینکه قلب خود را هدف آن می‌نمود، جنگید تا اینکه بدنش به وسیله زخم و جراحات داغ شد! آنگاه متوجه امام شد و گفت: أوفيت يابن رسول الله؛ یا ابن رسول الله! آیا من به وعده خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ فَأَقْرِئْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مِنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّي فِي الْأَثَرِ»؛ آری، تو از من زودتر داخل بهشت خواهی شد. سلام مرا به پیامبر خدا(ص) برسان و به حضرت بفرما که من هم به زودی می‌آیم. سپس او به قدری جهاد نمود که شهید شد. در کتاب مناقب می‌گوید: وی این رجز را می‌خواند: قد علمت كتيبة الانصاري *** ان سوف احمي حوزة الدمار ضرب غلام غير نكس شاري *** دون حسين مهجتي و داري یعنی: گروه انصار می‌دانند که من به زودی از حریم دین خود حمایت می‌کنم. زدن جوانی که در فدا نمودن جان و خانه خود برای حسین(ع) کوتاهی نخواهد کرد[۲۷].

قرظه پدر عمرو انصاری از صحابه پیامبر و از شعرای عرب بود و در کوفه می‌زیست و در رکاب علی در چندین جنگ شرکت کرده بود و در صفین پرچم‌دار امام علی بود. قرظه دو پسر داشت عمرو و علی. علی در سپاه عمر سعد بود وقتی برادرش عمرو کشته شد، بانگ زد ای حسین! ای دروغگو پسر دروغگو که برادرم را گمراه کردی و فریب دادی تا اینکه او را به وادی مرگ کشاندی. امام در جوابش فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت کرد اما تو به گمراهی کشیده شدی[۲۸].[۲۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. برخی منابع نام او را عمیر (الاقبال، ج۳، ص۷۸ (پاورقی)) و برخی عمر (روضة الشهداء، ص۳۱۱، کتابفروشی الاسلامیة) گفته‌اند.
  2. قرضة بن کعب انصاری خزرجی از صحابه رسول خدا (ص) بود که در جنگ‌های احد و دیگر جنگ‎های پس از آن شرکت داشت (الاصابة، ج۵، ص۳۲۹) و شیخ طوسی او را در شمار صحابه امیرمؤمنان (ع) و امام حسین (ع) آورده است (رجال الطوسی، ص۵۵ و ۷۸) برخی نیز برآنند که وی در جنگ‌های امیرمؤمنان شرکت داشت و علی (ع) او را به حکومت فارس گماشت (ابصارالعین، ص۱۵۵، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة).
  3. الاصابه، ج۵، ص۳۲۹.
  4. التهذیب، ج۴، ص۵۵۰؛ اسد الغابة، ج۴، ص۲۰۲؛ شرح حال قرظة بن کعب انصاری را در اصحاب امیرالمؤمنین (ع) اثر دیگر مؤلف ج۲، آورده‌ایم.
  5. ابصارالعین، ص۱۳۷.
  6. اسد الغابة، ج۴، ص۲۰۲ و الاصابة، ج۵، ص۴۳۲.
  7. تنقیح المقال، ج۲، ص۳۳۶.
  8. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۳۳-۵۳۴؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۵۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۵۶.
  9. تنقیح المقال، ج۲، ص۳۳۶.
  10. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۳۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۵۶.
  11. مقتل ابومخنف، ص۲۹۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۳ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۶.
  12. «وَيْلَكَ يَا ابْنَ سَعْدٍ أَ مَا تَتَّقِي‏ اللَّهَ‏ الَّذِي‏ إِلَيْهِ‏ مَعَادُكَ‏ أَ تُقَاتِلُنِي وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ ذَرْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ وَ كُنْ مَعِي فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَكَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى»
  13. «مَا لَكَ ذَبَحَكَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ فِرَاشِكَ‏ عَاجِلًا وَ لَا غَفَرَ لَكَ يَوْمَ حَشْرِكَ»
  14. «فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ لَا تَأْكُلَ مِنْ بُرِّ الْعِرَاقِ إِلَّا يَسِيراً»
  15. فِي الشَّعِيرِ كِفَايَةٌ عَنِ الْبُرِّ مُسْتَهْزِئاً بِذَلِكَ الْقَوْلِ؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۸ و نیز ر. ک: نفس المهموم، ص۲۱۳ و تنقیح المقال، ج۲، ص۳۳۶.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۳۴-۵۳۷.
  17. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۴؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۴ و ابصارالعین، ص۱۳۷. کلمه «شاری» در بیت دوم از باب «شری بنفسه» است. و شاید مصرع آخر رجز او که گفت: «دون حسین مهجتی و داری»کنایه به عمرسعد باشد که در شب نهم محرم به امام حسین (ع) گفت: اگر با شما باشم می‌‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند! عمرو می‌‌گوید، خون و خانه‌ام فدای حسین باشد.
  18. ابصارالعین، ص۱۳۸ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۲.
  19. «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي اَلْجَنَّةِ فَاقْرَأْ رَسُولَ اَللَّهِ (ص) اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّي فِي اَلْأَثَرِ»
  20. الملهوف، ص۱۶۳ و ابصارالعین، ص۱۳۸.
  21. زیارت ناحیه مقدسه، بحار الأنوار، ج۴۵، ص۷۱.
  22. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۳۷-۵۳۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۵۶.
  23. «خَرَجَ عَمْرُو بْنُ قُرْطَةَ الْأَنْصَارِيُّ فَاسْتَأْذَنَ الْحُسَيْنَ (ع) فَأَذِنَ لَهُ فَقَاتَلَ قِتَالَ الْمُشْتَاقِينَ إِلَى الْجَزَاءِ وَ بَالَغَ‏ فِي‏ خِدْمَةِ سُلْطَانِ‏ السَّمَاءِ حَتَّى قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً مِنْ حِزْبِ ابْنِ زِيَادٍ وَ جَمَعَ بَيْنَ سَدَادٍ وَ جِهَادٍ وَ كَانَ لَا يَأْتِي إِلَى الْحُسَيْنِ‏(ع) سَهْمٌ إِلَّا اتَّقَاهُ بِيَدِهِ وَ لَا سَيْفٌ إِلَّا تَلَقَّاهُ بِمُهْجَتِهِ فَلَمْ يَكُنْ يَصِلُ إِلَى الْحُسَيْنِ (ع) سُوءٌ حَتَّى أُثْخِنَ بِالْجِرَاحِ فَالْتَفَتَ إِلَى الْحُسَيْنِ (ع) وَ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَ وَفَيْتُ فَقَالَ نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ فَاقْرَأْ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّي فِي الْأَثَرِ فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ» (الملهوف، ص۱۶۲؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۲).
  24. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۵۸.
  25. ابصارالعین، ص۱۳۸.
  26. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۵۳۸-۵۳۹.
  27. بحار، ج۴۵، ص۲۲؛ مناقب، ج۴، ص۱۰۴.
  28. ابصار العین، ص۱۳۸.
  29. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۶۱.