بحث:آیه اولی الامر در حدیث
روایات سبب نزول
سبب نزول از منظر شیعه امامیه
مفسران امامیه به اتفاق آرا، نزول آیه شریفه را درباره امامان اهل بیت(ع) دانسته و در این باره، روایاتی از رسول خدا(ص) و امامان اهل بیت(ع) نقل کردهاند[۱]. کثرت و قوت سند این روایات به گونهای است که برخی مفسران، روایات یادشده را متواتر دانستهاند[۲]. این روایات به چند دسته تقسیم میشود: در شماری از روایات، نزول آیه درباره نخستین فرد از اولی الأمر، یعنی امام علی بن ابیطالب(ع) دانسته شده است. در شمار دیگری، از علی(ع) و سبطین(ع) به عنوان مصادیق اولی الأمر یاد شده است و در دسته دیگری از روایات، از تمام امامان معصوم به عنوان مصادیق اولی الأمر سخن به میان آمده است. مفسران امامیه مانند: قمی، فرات کوفی، عیاشی، طبرسی، ابوالفتوح رازی، بحرانی، حویزی، مشهدی قمی، فیض کاشانی، استرآبادی، شبر و... هر کدام، روایات فراوانی از پیامبر(ص) و امامان اهل بیت(ع) نقل کردهاند که نشان میدهد آیه درباره امامان عترت نازل شده، اما واقعهای ذکر نکردهاند که سبب نزول آیه باشد.
شماری از مفسران شیعه و برخی مفسران و دیگر عالمان اهل سنت درباره آیه، واقعهای نیز بیان کردهاند که آن واقعه، سبب نزول آیه بوده است. آنان از مجاهد[۳] نقل کردهاند که وی نزول آیه را در غزوه تبوک دانسته و گفته است: «إِنَّمَا نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِي بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ؟ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى حِينَ قَالَ لَهُ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَلَّاهُ اللَّهُ أَمْرَ الْأُمَّةِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالْمَدِينَةِ فَأَمَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ بِطَاعَتِهِ وَ تَرْكِ خِلَافِهِ»[۴]. آیه درباره امیرالمؤمنین علی(ع) نازل شده است. هنگامی که رسول خدا(ص) آن حضرت را در مدینه جانشین خود نمود. امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر فرمود: ای رسول خدا آیا مرا جانشین قرار میدهید بر زنان و کودکان؟! پیامبر(ص) فرمود: ای علی آیا خشنود نیستی از اینکه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی(ع) باشی، هنگامی که به هارون فرمود: «در میان قومم جانشینم باش و به اصلاح بپرداز».
امیرالمؤمنین(ع) پاسخ داد: آری به خدا سوگند. مجاهد میافزاید: مقصود از أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ علی بن ابی طالب(ع) است. خداوند در زمان حیات پیامبر(ص) برای پس از رسول خدا(ص) او را ولیّ و پیشوای امت قرار داد و جانشین ساختن او توسط رسول خدا(ص) در مدینه و دستور دادن به مردم به پیروی از او و تخلف نکردن از دستورهای او، برای همین مقصود بود. با توجه به سبب نزول آیه درباره علی(ع) در جریان جنگ تبوک و ماندن علی(ع) به جای پیامبر در مدینه و سخن پیامبر(ص) درباره علی که: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» شاید چنین تصور شود که آیه درباره امیرالمؤمنین(ع) نازل شده و شمول آن نسبت به دیگر امامان عترت از باب جری و تطبیق است؛ اما وقتی به روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نگاه میکنیم میبینیم در اکثر قریب به اتفاق روایات، به صراحت سخن از نزول آیه درباره همه امامان اهل بیت(ع) است. تعبیرهایی مانند سخن امام باقر(ع): «فَأُولِي الْأَمْرِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ(ص)»[۵]؛
و سخن دیگر ایشان: «إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً- أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا»[۶]؛ و سخن امام صادق(ع) ذیل آیه: «قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»[۷]؛ یا روایت جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(ص) که حضرت پس از نزول آیه، از همه امامان عترت به عنوان مصداق اولی الأمر نام بردهاند[۸] و سخن امام علی بن موسی الرضا(ع) که از تک تک امامان به عنوان مصداق اولی الأمر یاد کردهاند[۹]. روایات فوق و روایات دیگری از این دست، به صراحت نشان میدهد آیه درباره همه امامان اهل بیت(ع) نازل شده و نام بردن از امیرالمؤمنین(ع) به عنوان سبب نزول آیه در برخی روایات، از باب ذکر اتم مصادیق و نخستین مصداق اولی الأمر است، نه از باب اختصاص نزول آیه به آن حضرت.[۱۰].
نمونههایی از روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
رسول خدا(ص)
۱. جمعی از محدثان و مفسران امامیه از جابر بن عبدالله انصاری نقل کردهاند که وی پس از نزول آیه، از رسول خدا(ص) تقاضا کرده مصادیق «اولی الأمر» را که خداوند اطاعت آنان را در کنار اطاعتِ پیامبر(ص) بر مؤمنان واجب کرده، معرفی کنند. پیامبر(ص) به وی خبر دادهاند که آنان جانشینان پیامبر و پیشوایان امت اسلامی پس از پیامبرند. رسول خدا(ص) از یکیک آنان نام برده و بیان داشتند که نفر اول آنان علی بن ابی طالب(ع) و آخرین نفر آنان فرزند امام حسن عسکری(ع) است که هم نام پیامبر و آخرین حجت خدا در زمین است؛ و همو است که خداوند با دستان او شرق و غرب جهان را فتح خواهد نمود. پیامبر(ص) به جابر خبر دادند که او پنجمین امام از سلسله امامان اهل بیت(ع)، یعنی امام محمد باقر(ع) را درک خواهد نمود و از جابر خواستند هرگاه او را ملاقات نمود، سلام پیامبر(ص) را به وی ابلاغ کند[۱۱].
۲. سلیم بن قیس[۱۲] میگوید: از امیرالمؤمنین علی(ع) شنیدم که میفرمود: ... رسول خدا به من فرمود پروردگارم به من خبر داده که خواسته مرا درباره تو و شرکایت که پس از تو وجود خواهند داشت، اجابت کرده است. گفتم ای رسول خدا شرکای من که پس از من خواهند آمد چه کسانی هستند، فرمود: کسانی هستند که خداوند آنان را به خود و به من نزدیک کرده و فرموده است: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ یعنی امامان. گفتم: ای رسول خدا آنان چه کسانی هستند؟
فرمود: آنان اوصیای من هستند تا آنکه در حوض بر من وارد شوند. همه آنان افرادی هدایت شده و هدایتگرند که خوار کردنشان زیانی به آنان وارد نمیسازد. آنان با قرآنند و قرآن با ایشان، نه قرآن از آنان جدا میشود و نه آنان از قرآن...، پیامبر سپس از تک تک آنان نام بردند[۱۳].
حضرت امام جعفر صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل کردهاند که فرمود: سوگند به کسی که مرا بر اساس حق به نبوت برگزید، اگر شخصی خدا را ملاقات کند در حالی که به اندازه هفتاد پیامبر کار نیک انجام داده باشد، اما ولایت اولی الأمر از ما اهل بیت را نداشته باشد، خداوند هیچ عملی را از او نخواهد پذیرفت[۱۴]. این روایت نیز نشان میدهد مصداق اولی الأمر از اهل بیت پیامبر(ص) است.
۴. سلمان فارسی نیز از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت، ولایت علی(ع) را همانند ولایت پیامبر(ص) و خدا دانسته و بیزاری جُستن از ولایت علی را بیزاری از ولایت خدا و رسول به شمار آوردهاند. پیامبر(ص) با یکسان دانستن اطاعت و معصیتِ علی(ع)، با اطاعت و معصیت خدا و رسول(ص)، به آیه أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ اشاره نموده و علی(ع) را به عنوان مصداق اولی الأمر معرفی کردهاند[۱۵].[۱۶].
امام علی(ع)
۱. شخصی از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: کمترین چیزی که بنده میتواند به وسیله آن مؤمن باشد و کمترین چیزی که میتواند به وسیله آن کافر باشد چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: کمترین چیزی که بنده میتواند به وسیله آن مؤمن باشد، آن است که خدا و پیامبرش و امام و حجت خویش را بشناسد و با پیروی از خدا و رسول و امام، به وجود و حقانیت آنان اقرار کند، حتی اگر به دیگر مسائل آشنا نباشد؛ چنان که هرگاه به کاری فرمان داده شد پیروی کند و هرگاه از کاری نهی شد، پرهیز نماید.... و کمترین چیزی که میتواند موجب گمراهیِ بنده شود آن است که حجت خدا بر بندگانش را که خداوند ولایتش را واجب نموده و به پیروی او دستور داده، نشناسد. از حضرت خواسته شد حجتهای خدا را توصیف کند. ایشان فرمود: آنان همان کسانی هستند که خداوند آنها را قرین خود و پیامبرش قرار داده و فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.
و همان کسانی هستند که رسول خدا در آخرین خطبه و در آخرین روز حیات خود درباره آنان فرمود: من در میان شما دو یادگار باقی میگذارم مادام که به آن دو چنگ زنید پس از من هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم اهل بیتم؛ خداوند لطیف خبیر به من خبر داده است که آن دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.... پس به آنان تمسک جویید تا نلغزید و گمراه نشوید[۱۷]. حدیث فوق صراحت دارد که مصداق اولی الأمر امامان اهل بیتاند.
۲. امیرالمؤمنین(ع) در زمان حکومت عثمان، در جمع گروهی از انصار و مهاجرین، آنان را به خداوند سوگند داد و پرسید آیا میدانید هنگامی که آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا آیا این آیه به برخی مؤمنان اختصاص دارد یا همه آنان را شامل میشود، پس خداوند به پیامبرش دستور داد تا والیان امر آنان را به آنها بشناساند و چنان که نماز و زکات و روزه و حج را برایشان تفسیر میکند، ولایت را نیز تفسیر کند، پس رسول خدا مرا در غدیر خم برای مردم نصب نمود[۱۸].
۳. در روایت دیگری، شخصی از حضرت علی(ع) خواست برترین فضایلی که در کتاب خدا درباره ایشان نازل شده را بیان نماید، حضرت چند آیه را بیان نمود که آیه أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ یکی از آن آیات است[۱۹].
۴. همچنین حضرت در نامهای که به معاویه نوشتهاند آیه را مخصوص اهل بیت(ع) دانسته و آوردهاند: «يقول الله أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ هي لنا أهل البيت...»[۲۰].
۵. ابوذر غفاری میگوید در جریان شورای شش نفرهای که عمر بن خطاب برای تعیین خلیفه ترتیب داده بود، وقتی امیرالمؤمنین دید که آنان میخواهند شخص دیگری را انتخاب کنند، به آنان فرمود دوست دارم سخنم را بشنوید، اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید. حضرت فرمود:... شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خداوند درباره او گفته باشد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ گفتند: نه[۲۱]. این روایت در صدد معرفی نخستین و برجستهترین فرد از مصادیق اولی الأمر است.
ممکن است از روایت فوق برای کسانی که از حوادث روی داده پس از درگذشت پیامبر(ص) اطلاع کافی ندارند، این سؤال پیش آید که اعضای شورا با اینکه به حقانیت امیرالمؤمنین(ع) معترف بودند چرا ایشان را به عنوان خلیفه و پیشوای مسلمانان انتخاب نکردند؟ در پاسخ به پرسش فوق باید گفت شواهد تاریخی نشان میدهد خلیفه دوم اعضای شورا را به گونهای انتخاب کرده بود که نتیجه قطعی آن، انتخاب عثمان باشد. به عبارت دیگر، میتوان گفت عثمان توسط عمر بن خطاب به خلافت نصب شد و شورا یک ظاهرسازی برای فریب افکار مسلمانان و فرار از عواقب حکومت عثمان و دیگر امویان بود[۲۲]؛ وگرنه معنا نداشت که تصمیم گیرنده نهایی در این شورا عبدالرحمن بن عوف باشد که از خویشاوندان عثمان بود. به همین دلیل برخی دانشمندان اهل سنت تصریح کردهاند عثمان با رأی یک نفر،یعنی عبدالرحمن بن عوف به خلافت برگزیده شده است.
قاضی عضد ایجی درباره امامت مینویسد: أنها تثبت... ببيعة اهل الحل والعقد خلافا للشيعة، لنا ثبوت امامة ابي بكر بالبيعة! اذا ثبت حصول الامامة بالاختيار والبيعة، فاعلم ان ذلك لا يفتقر الي الاجماع... بل الواحد والاثنان من اهل الحل والعقد كاف، لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم في الدين اكتفوا بذلک، کعقد عمر لابي بكر، و عقد عبدالرحمن بن عوف لعثمان...[۲۳]. اما در بیان علت اینکه چرا عبد الرحمن بن عوف عثمان را انتخاب نمود، مورخان نوشتهاند عبدالرحمن بن عوف با عثمان تبانی کرد که حال که حق انتخاب خلیفه به دست او است عثمان را انتخاب کند، مشروط به اینکه عثمان پس از خودش خلافت را به عبدالرحمن بن عوف واگذار کند[۲۴].
ابوالفداء (م ۷۳۲ق) در بیان اخبار شورایی که عثمان را انتخاب نمود، آورده است که حضرت علی(ع) به عبدالرحمن بن عوف فرمود: «و الله ما وليت عثمان إلا ليرد الأمر إليك...»[۲۵]. به خدا سوگند عثمان را به حکومت بر نگزیدی مگر برای اینکه حکومت را به تو باز گرداند. ابن شبه نمیری (م ۲۶۲ق) با ذکر سند مینویسد: أن عثمان بن عفان... فدعا حمران فقال: اكتب لعبد الرحمن العهد من بعدي. فكتب له...[۲۶]. عثمان غلامش حمران را فرا خواند و به او گفت: بنویس که خلافت پس از من از آنِ عبدالرحمن عوف باشد، حمران این مطلب را برای او نوشت. عثمان از حمران خواست که این خبر را به کسی نگوید. ابن شبه در ادامه این خبر، به تفصیل درباره ولایتعهدی ابن عوف به جای عثمان پس از او سخن گفته است. خبر ولایتعهدی عبدالرحمن بن عوف به جای عثمان را ابن واضح یعقوبی و ذهبی نیز به تفصیل نقل کردهاند[۲۷]. اما اجل به عبدالرحمن بن عوف مهلت نداد و قبل از عثمان درگذشت و هرگز به این آرزوی خود دست نیافت.[۲۸].
منابع
پانویس
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۱۰؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۲؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۲؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳؛ عبدعلی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، صص ۴۹۷ و ۴۹۹.
- ↑ سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۸.
- ↑ مجاهد (م ۱۰۴ق) از بزرگان تابعین و از مفسران بزرگ عصر خویش است. ذهبی از او با عناوینی چون «الامام، شیخ القراء و المفسرین» یاد کرده و مینویسد: او از کسانی است که مردم از او قرآن، تفسیر و فقه آموختهاند. مجاهد گفته است: سه بار قرآن را بر ابن عباس عرضه کردم، و درباره هر آیهای از او پرسیدم که درباره چه چیزی و چگونه نازل شده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۴۹ - ۴۵۱) گفتنی است رجالشناسان شیعه درباره وی اظهار نظر نکردهاند.
- ↑ محمد بن علی ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۱۵؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰؛ سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۱۵؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۰۸؛ تفسیر ابن فرات کوفی یک اثر تخصصی ولایی است که فقط آیات مربوط به امامت و فضائل امامان اهل بیت پیامبر در آن جمعآوری شده است، محقق خوبی مینویسد: و افرادی مانند شیخ صدوق و پدر ایشان علی بن حسین بن بابویه فراوان از این تفسیر روایت کردهاند (محقق خوبی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۲۵۲).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۶۳.
- ↑ «عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ فَقَالَ(ع) هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَقَعُ لِشِيعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ فَقَالَ(ع) إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَابٌ يَا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَ مَخْزُونِ عِلْمِهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ قَالَ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ فَدَخَلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَبَيْنَمَا هُوَ يُحَدِّثُهُ إِذْ خَرَجَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(ع) مِنْ عِنْدِ نِسَائِهِ وَ عَلَى رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ وَ هُوَ غُلَامٌ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ جَابِرٌ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ قَامَتْ كُلُّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ وَ نَظَر إِلَيْهِ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا غُلَامُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ جَابِرُ شَمَائِلُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ثُمَّ قَامَ فَدَنَا مِنْهُ فَقَالَ لَهُ مَا اسْمُكَ يَا غُلَامُ فَقَالَ مُحَمَّدٌ قَالَ ابْنُ مَنْ قَالَ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ يَا بُنَيَّ فَدَتْكَ نَفْسِي فَأَنْتَ إِذاً الْبَاقِرُ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ فَأَبْلِغْنِي مَا حَمَلَكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَالَ جَابِرٌ يَا مَوْلَايَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بَشَّرَنِي بِالْبَقَاءِ إِلَى أَنْ أَلْقَاكَ وَ قَالَ لِي إِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ فَرَسُولُ اللَّهِ يَا مَوْلَايَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) يَا جَابِرُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ مَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ كَمَا بَلَّغْتَ السَّلَامَ فَكَانَ جَابِرٌ بَعْدَ ذَلِكَ يَخْتَلِفُ إِلَيْهِ وَ يَتَعَلَّمُ مِنْهُ فَسَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) عَنْ شَيْءٍ فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ وَ اللَّهِ مَا دَخَلْتُ فِي نَهْيِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَدْ أَخْبَرَنِي أَنَّكُمْ أَئِمَّةُ الْهُدَاةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنْ بَعْدِهِ أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُ النَّاسِ كِبَاراً وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) صَدَقَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنِّي لَأَعْلَمُ مِنْكَ بِمَا سَأَلْتُكَ عَنْهُ وَ لَقَدْ أُوتِيتُ الْحُكْمَ صَبِيّاً كُلُّ ذَلِكَ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ رَحْمَتِهِ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ (صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳، باب ۲۳، ح۳؛ خزاز قمی، کفایة الأثر، ص۵۴ – ۵۶؛ ابو الفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۲؛ ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج۴، ص۹۰؛ محمد مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۳، ص۴۳۷ – ۴۳۸؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ۳ از مقدمه و ۳۹۷؛ شرف الدین علی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج۱، ص۱۴۱؛ بیاضی، صراط المستقیم، ج۲، ص۱۲۳).
- ↑ سلیم بن قیس و کتابش: محقق خویی پس از نقل نظرات شماری از عالمان بزرگ شیعه امامیه در تأیید سلیم و کتاب او مینویسد: سلیم فردی موثق جلیل القدر و عظیمالشأن است. در عظمت او همین بس که «برقی» او را از اولیای خدا و از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) دانسته و علامه حلی او را عادل دانسته است. کتاب سلیم چنان که نعمانی بیان کرده از اصول و منابع معتبر و مطالب آن صحیح است و از معصوم یا از کسانی که روایتشان قابل قبول میباشد صادر شده است. صاحب کتاب وسائل الشیعه نیز کتاب سلیم را اثری مورد اعتماد دانسته و معتقد است در صحت انتساب آن به سلیم تردیدی وجود ندارد، البته ممکن است در این کتاب همانند هر کتاب دیگری مطالب ضعیف نیز وجود داشته باشد، لکن این مطالب اندک موجب ضعف همه کتاب نمیشود. (محقق خویی، معجم رجال الحدیث، ج۸، صص ۲۲۰ و ۲۲۵)، برخی به تصور اینکه راوی این کتاب از سلیم فقط ابان بن ابی عیاش است و او فردی ضعیف است، کتاب سلیم را تضعیف کردهاند. اما باید توجه داشت این کتاب چنان که نجاشی بیان کرده از طرق دیگری نیز از سلیم نقل شده که نقل آن از طریق «ابراهیم بن عمر یمانی» که به تصریح نجاشی فردی موثق میباشد، از آن جمله است (احمد بن علی نجاشی رجال النجاشی، ص٢٠).
- ↑ «عن سليم بن قيس الهلالي قال سمعت عليا(ع) يقول ما نزلت على رسول الله آية من القرآن إلا أقرأنيها و أملأها علي فاكتبها بخطي و علمني تأويلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابها، و دعا الله لي أن يعلمني فهمها و حفظها فما نسيت آية من كتاب الله و لا علما أملاه على فكتبته بيدي على ما دعا لي و ما نزل شيء علمه الله من حلال و لا حرام أمر و لا في كان أو يكون من طاعة أو معصية إلا علمنيه و حفظته فلم أنس منه حرفا واحدا، ثم وضع يده على صدري و دعا الله لي أن يملأ قلبي علما و فهما و حكمة و نورا لم أنس شيئا و لم يفتني شيء لم أكتبه، فقلت يا رسول الله أ تخوفت علي النسيان فيما بعد فقال لست اتخوف عليك نسيانا و لا جهلا، و قد أخبرني ربي أنه قد استجاب لي فیك و في شركائك الذين يكونون من بعدك فقلت يا رسول الله و من شركائي من بعدي قال الذين قرنهم الله بنفسه و بي فقال أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ الأئمة فقلت يا رسول الله و من هم فقال الأوصياء مني إلى أن يردوا علي الحوض كلهم هاد مهتد لا يضرهم من خذلهم، هم مع القرآن والقرآن معهم لا يفارقهم و لا يفارقونه، بهم تنصر أمتي، و بهم يمطرون و بهم يدفع عنهم، و بهم يستجاب دعاؤهم، فقلت یا رسول الله سمهم لي فقال لي ابني هذا و وضع يده على رأس الحسن، ثم ابني هذا و وضع يده على رأس الحسين، ثم ابن له يقال له علي و سيولد في حياتك فاقرأه مني السلام، ثم تكمله إلى اثني عشر من ولد محمد فقلت له بأبي وأمي أنت سمهم فسماهم لي رجلا رجلا فيهم و الله يا أخا بنی هلال مهدي أمة محمد، الذي يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما، و الله إني لأعرف من يبايعه بين الركن والمقام، و أعرف أسماء آبائهم وقبائلهم و ذكر الحديث بتمامه» (سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، صص ۶۲۰ و ۶۲۴؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ بیاضی، صراط المستقیم، ج۲، ص۱۲۷؛ ابن ابی زینب نعمانی، الغیبة، ص۱۸۰؛ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۸۴، باب،۲۴، ح۳۷؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۷)
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۰۹؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج۱، ص۱۶۷؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۷، ص۱۹۲؛ شیخ مفید، الأمالی، ص۱۱۵.
- ↑ «عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَا عَلِيُّ مَنْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَتِكَ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَتِي وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَتِي فَقَدْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ يَا عَلِيُّ طَاعَتُكَ طَاعَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ فَمَنْ أَطَاعَكَ أَطَاعَنِي وَ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَحُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَعَزُّ مِنَ الْجَوْهَرِ وَ مِنَ الْيَاقُوتِ الْأَحْمَرِ وَ مِنَ الزُّمُرُّدِ وَ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ مُحِبِّينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي أُمِّ الْكِتَابِ- لَا يَزِيدُ فِيهِمْ رَجُلٌ وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَهُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)» (فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۰۹؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۱۳۶).
- ↑ زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۶۶.
- ↑ «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً(ع) يَقُولُ وَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مَا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا فَقَالَ لَهُ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ أَمَّا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً أَنْ يُعَرِّفَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَفْسَهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ صفَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ إِمَامَهَ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ قُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنْ جَهِلَ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ إِلَّا مَا وَصَفْتَ قَالَ نَعَمْ إِذَا أُمِرَ أَطَاعَ وَ إِذَا نُهِيَ انْتَهَى وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً مَنْ زَعَمَ أَنَّ شَيْئاً نَهَى اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِهِ وَ نَصَبَهُ دِيناً يَتَوَلَّى عَلَيْهِ وَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يَعْبُدُ الَّذِي أَمَرَهُ بِهِ وَ إِنَّمَا يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا أَنْ لَا يَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ شَاهِدَهُ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَايَتَهُ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْهُمْ لِي فَقَالَ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَوْضِحْ لِي فَقَالَ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صفِي آخِرِ خُطْبَتِهِ يَوْمَ قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا» (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۴۱۴؛ محمد بن علی صدوق، اعتقادات، ص۱۲۱ - ۱۲۲) رجال سند این حدیث عبارتاند از علی بن ابراهیم قمی، ابراهیم بن هاشم قمی، حماد بن عیسی، ابراهیم بن عمر یمانی، عمر بن اذینه، ابان بن ابی عیاش، سلیم بن قیس. به جز ابان بن ابی عیاش، دیگر رجال سند حدیث همگی افرادی موثق و مورد اعتمادند. ابن ابی عیاش را برخی رجال شناسان فریقین تضعیف کردهاند. در میان شیعه تضعیف ابان بن ابی عیاش به ابن الغضائری بازمیگردد که رجال شناسان شیعه بسیاری از تضعیفهای او را نپذیرفتهاند. در میان اهل سنت همه تضعیفهای ابان به شعبة بن حجاج بازمیگردد و شعبة برای تضعیف او هیچ دلیلی بیان نکرده است. علاوه بر این، ابن ابی عیاش شیعه بوده و ممکن است تضعیف او توسط شعبه به سبب عقاید شیعی او باشد. در حالی که از نظر رجال شناسان بزرگ اهل سنت، عقاید شیعی نمیتواند موجب تضعیف کسی گردد. چنان که ذهبی در شرح حال ابان بن تغلب به این حقیقت اشاره کرده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۰۸) و ابن حبان از شماری از راویان شیعه حدیث نقل کرده روایات آنان را صحیح و خودشان را افرادی موثق دانسته است (ابن حبان، کتاب الثقات، ج۶، ص۱۴۰، شرح حال جعفر بن سلیمان) افزون بر این حدیث مورد نظر در کتاب سلیم نیز آمده است (سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، ص۶۱۳) و طبق نقل نجاشی، کتاب سلیم از طریق «ابراهیم بن عمر یمانی» نیز از سلیم روایت شده (احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۸) و ابراهیم بن عمر یمانی فردی ثقه است (رجال النجاشی، ص۲۰). بدین سبب سند حدیث یاد شده بدون ایراد است (ر.ک: ضمیمه شماره ۱۰). یادآوری: ما در تحقیق حاضر به دلیل ضیق وقت، فقط سند روایات مندرج در کتب اربعه را بررسی نموده و بررسی سند روایات مندرج در سایر کتب را به زمان دیگری موکول میکنیم.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۱۴۷؛ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ «كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد التقفي، قال روي كتاب علي(ع) إلي معاوية، أن عليا(ع) كتب إلى معاوية من عبد الله أمير المؤمنين علي بن أبي طالب إلى معاوية و بعد فإن الله تبارك و تعالى ذا الجلال و الإكرام خلق الخلق و اختار خيرة من خلقه و اصطفى صفوة من عباده يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله و تعالى عما يشركون فأمر الأمر و شرع الدين و قسم القسم على ذلك و هو فاعله و جاعله و هو الخالق و هو المصطفي و هو المشرع و هو القاسم و هو الفاعل لما يشاء له الخلق و له الأمر و له الخيرة و المشيئة و الإرادة و القدرة و الملک و السلطان أرسل رسوله خيرته و صفوته بالهدى و دين الحق و أنزل عليه كتابه فيه تبيان كل شيء من شرائع دينه فبينه لقوم يعلمون و فيه فرض الفرائض و قسم فيه سهاما أحل بعضها لبعض و حرم بعضها لبعض بينها يا معاوية إن كنت تعلم الحجة و ضرب أمثالا لا يعلمها إلا العالمون فأنا سائلك عنها أو بعضها إن كنت تعلم و اتخذ الحجة بأربعة أشياء على العالمين فما هي يا معاوية و لمن هي و اعلم أنهن حجة لنا أهل البيت على من خالفنا و نازعنا و فارقنا و بغى علينا و المستعان الله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون وكان جملة تبليغه رسالة ربه فيما أمره و شرع و فرض و قسم جملة الدين يقول الله أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم هي لنا أهل البيت»؛ (ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۱۱۵ - ۱۱۶).
- ↑ «عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ): أَنَّ عَلِيّاً(ع) وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَ سَعْدَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، أَمَرَهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يَدْخُلُوا بَيْتاً وَ يُغْلِقُوا عَلَيْهِمْ بَابَهُ، وَ يَتَشَاوَرُوا فِي أَمْرِهِمْ، وَ أَجَّلَهُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، فَإِنْ تَوَافَقَ خَمْسَةٌ عَلَى قَوْلٍ وَاحِدٍ وَ أَبَى رَجُلٌ مِنْهُمْ، قُتِلَ ذَلِكَ الرَّجُلُ، وَ إِنْ تَوَافَقَ أَرْبَعَةٌ وَ أَبَى اثْنَانِ قُتِلَ الِاثْنَانِ، فَلَمَّا تَوَافَقُوا جَمِيعاً عَلَى رَأْيٍ وَاحِدٍ، قَالَ لَهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع): إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّي مَا أَقُولُ، فَإِنْ يَكُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ، وَ إِنْ يَكُنْ بَاطِلًا فَأَنْكِرُوهُ. قَالُوا: قُلْ. قَالَ: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ- أَوْ قَالَ: أَسْأَلَكُمْ بِاللَّهِ- الَّذِي يَعْلَمُ سَرَائِرَكُمْ، وَ يَعْلَمُ صِدْقَكُمْ إِنْ صَدَقْتُمْ، وَ يَعْلَمُ كَذِبَكُمْ إِنْ كَذَبْتُمْ، هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ قَبْلِي قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ مَنْ يَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ سِوَايَ قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ نَصَرَ أَبُوهُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ كَفَلَهُ غَيْرِي قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ زُيِّنَ أَخُوهُ بِجَنَاحَيْنِ فِي الْجَنَّةِ غَيْرِي قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ وَحَّدَ اللَّهَ قَبْلِي، وَ لَمْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ شَيْئاً قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا»؛ (محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۵۴۵).
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ ایجی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۲.
- ↑ ابو الفداء، تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۶۶؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸۸.
- ↑ ابوالفداء، تاریخ ابو الفداء، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ ابن شبه نمیری، تاریخ مدینة، ج۳، ص۱۰۲۸.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸۸.
- ↑ زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۶۹.