اهمیت بحث امامت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث امامت است. "امامت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

عصاره دین و عامل وحدت جامعه

  1. می‌توان امامت و ولایت را عصارۀ اسلام دانست؛ بدین‌معنا که کلیت دین اسلام در امامت و ولایت خلاصه می‌شود. ازاین‌رو، خطای در فهم موضوع امامت و ولایت، خطای در کلّ اسلام است و انحراف در آن، انحراف از اصل اسلام خواهد بود.
  2. در طول تاریخ، همه نزاع‌ها و اختلاف‌ها ریشه در فهم نادرست از مسئلۀ امامت دارد؛ به‌تعبیر شهرستانی (مؤلف کتاب ملل و نحل): در تاریخ اسلام هیچ جنگی همچون جنگ بر سر امامت رخ نداده است: ما سُلّ سیفٌ في الإسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سُلّ علی الإمامة[۱]. این نکته را می‌توان تعمیم داد و گفت: همه جنگ‌ها در جهان بشر بر سر مسئلۀ امامت بوده است. نه‌تنها همۀ جنگ‌های تاریخ اسلام، بلکه همۀ جنگ‌ها و درگیری‌های انبیا با مخالفانشان - همچون: جنگ حضرت موسی(ع) با فرعون ستمگر، یا جنگ حضرت نوح(ع) با سران طغیان‌گر قومش - بر سرِ امامت و ولایت بوده است؛ حتی جنگ طاغوت‌ها با یکدیگر نیز بر سر همین مسئله بوده است.

امامت به معنای ولایت امر

نخستین اختلاف در جامعۀ بشری

تعریف امام و امامت

امام و امامت در لغت

تعریف لغوی راغب اصفهانی

تعریف لغوی ابن‌منظور

  • ابن‌منظور در "لسان العرب" در باره این ریشه لغوی می‌گوید: أَمَّ القومَ وأَمَّ بِهِمْ: تقدَّمهم، وَهِيَ الإِمامةُ. والإِمامُ: كُلُّ مَنِ ائتَمَّ بِهِ قومٌ كَانُوا عَلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ أَو كَانُوا ضالِّين... [قال] ابْنُ سِيدَهْ: والإِمامُ مَا ائْتُمَّ بِهِ مِنْ رئيسٍ وغيرِه، وَالْجَمْعُ أَئِمَّة. وَفِي التَّنْزِيلِ الْعَزِيزِ: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ[۱۸] ؛ أَي: قاتِلوا رؤساءَ الكُفْر وقادَتَهم الَّذِينَ ضُعَفاؤهم تَبَعٌ لَهُمْ... وقال الْمَازِنِيُّ: أُيَيْمَة وَلَمْ يقلِب، وإِمامُ كلِّ شَيْءٍ: قَيِّمُهُ والمُصْلِح لَهُ، والقرآنُ إِمامُ المُسلمين، وسَيدُنا مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله(ص): إِمام الأَئِمَّة، وَالْخَلِيفَةُ: إِمَامُ الرَّعِيَّةِ، وإِمامُ الجُنْد: قَائِدُهُمْ[۱۹].[۲۰].
  • حاصل سخن او اینکه: این واژه، به صورت متعدی و لازم به کار برده می‌شود. اگر گفته شود: أَمَّ القومَ وأَمَّ بِهِمْ یعنی: بر آنها مقدم شد؛ نه اینکه فقط از لحاظ مکانی، بلکه از لحاظ عمل؛ او جلو باشد و اینها مثل او عمل کنند. ازاین‌رو، می‌گوید: معنای ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ اینکه: با سران و رهبران کفر بجنگید؛ آنان که ضعیفان، تابعشان بودند. پس امامت به معنای مقتدا بودن است و مقتدا شدن به این است که دیگران تبعیت کنند. بنابراین، محور اصلی این واژه "تبعیت" و "اقتدا" است. در ادامه گفته است:امام هر چیزی قیّم بر آن است؛ یعنی امام، آن کسی است که مسئولیت اصلاح چیزی را بر عهده دارد. در انتهای سخن نیز برخی از استعمالات امام را برمی‌شمارد و می‌گوید: قرآن امام مسلمین است و خلیفه امام رعیت، امام لشکریان نیز رهبر آنان است[۲۱].

تعریف لغوی طریحی

امام و امامت در اصطلاح

تعریف شیخ صدوق

  • شیخ صدوق در "معانی الأخبار" در تعریف امام گفته است: سُمِّيَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ، مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ الله - تَعَالَى ذِكْرُهُ - مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَى الْعِبَادِ[۲۶].[۲۷].
  • حاصل این تعریف، اشاره به سه رکن مهم امامت در استعمالات شرعیه است؛ یکی: "قدوه" بودن؛ دومی: "منصوب" بودن از طرف خدا و رکن سوم: "واجب الاطاعه" بودن امام است. این تعریفِ دقیق، جامع‌ترین سخن در تعریف امام را آورده است. مرحوم صدوق این قیود مذکور در متن خود را از روایات استفاده کرده است[۲۸].[۲۹].
  • او در جای دیگری نیز گفته است: الإمامة إنّما هي مشتقّة من الإيتمام بالإنسان، والإيتمام هو الاتّباع، والاقتداء، والعمل بعمله، والقول بقوله[۳۰]. ويجب أن يُعتقد أنّه يلزمنا من طاعة الإمام ما يلزمنا من طاعة النبيّ(ص)، وأنّ كلّ فضل آتاه الله عَزَّ وَجَلَّ نبيَّه فقد آتاه الإمامَ إلا النبوّة[۳۱].[۳۲].
  • تعاریفی که در برخی کتب متقدّم علمای شیعه آمده، مؤیّد همین تعریف‌اند؛ از جمله: تعریف شیخ مفید[۳۳] و علامه طبرسی[۳۴].[۳۵].

منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع امامت

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۳۱.
  2. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱]
  3. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۲]
  4. در روایت، امام صادق(ع) از کسانی که گفته‌اند نزاع فرزندان آدم(ع) در مورد ازدواج و انتخاب همسر بوده به شدت برآشفته شده و به راوی فرموده است: «أَمَا تَسْتَحْيِي أَنْ تَرْوِيَ هَذَا عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ آدَمَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفِيمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ فَقَالَ: فِي الْوَصِيَّةِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اِسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيلَ، وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ فَقَالَ: أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ فَأَمَرَهُمَا أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ فَفَعَلاَ، فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ فَحَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ»، «آيا شرم نمی‌کنی كه چنين چيزى را به پیامبر خدا آدم نسبت می‌دهى؟»، گفتم: «پس، از روی چه قابیل، هابیل را کشت؟» فرمود: «به‌سبب وصیّت». آنگاه فرمود: «ای سلیمان! همانا خداوند تبارک‌وتعالی به آدم(ع) وحی فرمود تا وصیّت و اسم اعظم الهی را به هابیل دهد؛ حال آنکه قابیل بزرگ‌تر بود». این سخن به قابیل رسید و خشمگین گشت و گفت: من به کرامت و وصیّت سزاوارترم. پس آدم به فرمان خداوند ایشان را امر کرد تا قربانی پیشکش کنند و چنین کردند و خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل نیز رشک ورزید و او را کشت». عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج۱، ص۳۱۲؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، ج۲، ص۲۸.
  5. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۳]
  6. احتمال می‌رود منشأ این تحلیل‌های نادرست، برخی روایات معتبر یا نامعتبر باشد؛ از جمله: «عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَى آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ اِبْنَةَ الْجَانِّ»، «از برید بن معاویۀ عجلی روایت کرده که امام باقر(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی حوریّه‌ای از بهشت فرو فرستاد و آدم او را بیکی از پسران خود تزویج کرد، و فرزند دیگرش را دختری از بنی جانّ تزویج نمود». ابن‌بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۸۲. در روایتی دیگر نیز آمده است: «فَلَمَّا أَدْرَكَ قَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ جِنِّيَّةً مِنْ وُلْدِ الْجَانِّ يُقَالُ لَهَا جُهَانَةُ فِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ فَلَمَّا رَآهَا قَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ جُهَانَةَ مِنْ قَابِيلَ فَزَوَّجَهَا مِنْ قَابِيلَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ هَابِيلُ فَلَمَّا أَدْرَكَ هَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَى آدَمَ حَوْرَاءَ وَاِسْمُهَا تُرْكُ الْحَوْرَاءِ فَلَمَّا رَآهَا هَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ تُرْكاً مِنْ هَابِيلَ»، «چون قابیل به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، دختری از فرزندان جنّیان را که جهانه نام داشت، به شکل یک انسان ظاهر و آشکار کرد؛ به محض آنکه نگاه قابیل به او افتاد، مهر او نیز به دلش افتاد، پس خداوند به آدم(ع) وحی فرستاد که جهانه را به عقد قابیل در آور و آدم چنین کرد. پس از آن، هابیل به دنیا آمد و چون به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، حوری بهشتی را که ترک نام داشت، به‌سوی آدم و به زمین فرستاد؛ به‌محض آنکه نگاه هابیل به او افتاد، مهر و او به دلش افتاد، پس خداوند به آدم وحی فرستاد که ترک را به عقد هابیل در آور». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۲۶.
  7. مقصود این است که نزاع هابیل و قابیل بر سر دختر نبوده، بلکه بر سر ولایت الله بعد از آدم بوده، اما اینکه هابیل یا قابیل با چه کسی و چگونه ازدواج کرده‌اند سخنی دیگر است که موضوع بحث ما در اینجا نیست.
  8. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۴]
  9. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۵]
  10. «سپس تو را بر شریعتی از امر برگماشتیم» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
  11. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۶]
  12. «روزی که هر گروه مردم را با پیشوایشان فرامی‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  13. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷.
  14. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۷]
  15. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۸]
  16. «آنگاه، آنها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر [کمال رهیافتگی و] کاردانی نبود * او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش می‌آید و آنان را به دوزخ درمی‌آورد» سوره هود، آیه ۹۷-۹۸.
  17. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۹]
  18. «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
  19. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴.
  20. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۰]
  21. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۱]
  22. مجمع البحرین کتابی است که هم نگاه به استعمالات لغوی دارد و هم نگاهی به استعمالات شرعیه دارد. این از امتیازات این کتاب است. البته در لسان العرب نیز خود ابن منظور توجه بسیاری به استعمالات شرعیه الفاظ دارد، اما امتیاز مجمع البحرین این است که استعمالات شرعیه را در منابع اهل بیت(ع) دنبال می‌کند.
  23. طریحی، فخرالدین بن محمدعلی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۴.
  24. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۲]
  25. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۳]
  26. ابن‌بابویه (صدوق)، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۶۴-۶۵.
  27. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۴]
  28. در روایات بسیاری به قدوه بودن، منصوب بودن و واجب‌الاطاعه بودن امامان تصریح شده است؛ از جمله: روایت از پیامبر اکرم(ص): «إنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى الله؛ فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم»؛ پيشوايان شما زمام داران شما به سوى خدايند؛ پس بنگريد از چه كسانى در نماز و دينتان پيروى مى‌كنيد. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ص۵؛ و روایت امام صادق(ع): «لِأَنَّ اللهَ تَبارَكَ وتَعالى نَصَبَ الإِمامَ عَلَماً لِخَلقِهِ، وجَعَلَهُ حُجَّةً»؛ چرا كه خداى تبارك و تعالى امام را به عنوان نشانى براى خَلق خويش بر نهاد و او را حجّت قرار داد. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ج۱، ص۲۰۳؛ و روايت مفصّل امام رضا(ع) در معرفی امام و امامت: «هَل يَعرِفونَ قَدرَ الإِمامَةِ ومَحَلَّها مِنَ الاُمَّةِ فَيَجوزَ فيهَا اختِيارُهُم؟ إنَّ الإِمامَةَ أجَلُّ قَدراً، وأَعظَمُ شَأناً وأَعلى مَكاناً، وأَمنَعُ جانِباً، وأبعَدُ غَوراً مِن أن يَبلُغَهَا النّاسُ بِعُقولِهِم، أو يَنالوها بِآرائِهِم، أو يُقيموا إماماً بِاختِيارِهِم... فَكَيفَ لَهُم بِاختِيارِ الإِمامِ؟! وَالإِمامُ عالِمٌ لا يَجهَلُ... مُضطَلِعٌ بِالإِمامَةِ، عالِمٌ بِالسِّياسَةِ، مَفروضُ الطّاعَةِ»؛ آيا مردم، مقام امامت و جايگاه آن در ميان امّت را مى‌دانند تا در نتيجه، انتخاب آنان در اين باره، روا باشد؟! امامت، مقامش بزرگ‌تر و شأنش والاتر و جايگاهش بلندتر و دست‌نيافتنى‌تر و ژرف‌تر از آن است كه مردم، با خردهايشان بدان برسند، يا با انديشه‌هايشان آن را دريابند، يا با انتخاب خود، امامى را برگمارند... پس مردم را چه رسد به انتخاب امام؟! امامى كه داناست و نادانى ندارد... در پيشوايى و رهبرى، نيرومند، و به سياست داناست. فرمان بردارى از او واجب است. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ج۱، ص۱۹۸-۲۰۳.
  29. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۵]
  30. صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۶۹.
  31. صدوق، محمد بن علی، الهداية في الأصول و الفروع، ج۲، ص۲۷.
  32. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۶]
  33. هي التقدّم فيما يقتضي طاعة صاحبه، والاقتداء به. مفید، علی بن محمد، الإفصاح في الإمامة، ص۲۷.
  34. المستفاد من لفظ الإمام أمران؛ أحدهما: أنّه المقتدى به في أفعاله وأقواله‌. والثاني: أنّه الذي يقوم بتدبير الأمّة وسياستها، والقيام بأمورها، وتأديب جناتها، وتولية ولاتها، وإقامة الحدود على مستحقّيها، ومحاربة من يكيدها ويعاديها. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج۱، ص۲۸۰.
  35. اراکی، محسن، "درس اول؛ امامت در اندیشه اسلامی"[۱۷]