ویژگی‌های هادی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ویژگی‌های هادی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

مفهوم هادی، آن‌گاه که بر پیامبران اطلاق می‌شود، دارای مؤلفه‌های معنایی ویژه‌ای است. این مؤلفه‌ها عبارت‌اند از:

مرجعیت دینی

از آنجا که پیامبران الهی هادیان انسان‌هایند و هدایت از طریق آموزه‌های وحیانی دین حاصل می‌شود، آنها شأن مرجعیت دینی مردم را بر عهده دارند. از این‌رو، کتاب آسمانی که دربردارنده احکام شریعت‌اند، بدان‌ها داده می‌شود؛ چنان‌که راجع به حضرت موسی(ع) چنین آمده است: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ[۱]. قرآن کریم راجع به حضرت رسول اکرم(ص) و کتاب آسمانی او نیز می‌فرماید: ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ[۲][۳]

مرجعیت اخلاقی و تربیتی

هدایت‌گری پیامبران الهی، افزون بر آن‌که رسالت مرجعیت دینی را بر دوش آنها می‌نهد، وظیفه تزکیه انسان‌ها را نیز متوجه آنها می‌سازد. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۴]. در آیه دیگری نیز می‌خوانیم: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۵].

در ذیل این دو آیه، از گمراهی انسان‌ها تا پیش از آمدن پیامبر(ص) سخن به میان آمده است. گمراهی در برابر هدایت است؛ از این‌رو، تلاوت آیات الهی، اموری‌اند که موجب خروج از گمراهی و سبب هدایت می‌شوند. چنان‌که از این دو آیه نیز برمی‌آید، تزکیه غیر از تلاوت آیات و تعلیم کتاب و حکمت است. تلاوت آیات و تعلیم کتاب و حکمت، صرفاً نقش آگاهی‌بخشی دارد، در حالی که تزکیه که در لغت به معنای پاک‌سازی و تهطیر است[۶]، نقش تربیت و رساندن به تکامل را دارد. به دیگر سخن، اگر تعلیم به ذهن و عقل انسان مربوط می‌شود، تزکیه متوجه بخش اعمال و باطن انسان است. تزکیه و تکامل زمانی حاصل می‌شود که اعمال انسان از پلیدی‌ها پاک شود. بنابراین و براساس آیه یاد شده، یکی از شاخه‌های هدایت‌گری پیامبران، تزکیه انسان‌هاست[۷]

برخورداری از علم الهی

پیامبرِ هادی کسی است که برخوردار از علم خطاناپذیر الهی است. توضیح آن‌که خداوند متعال، چنان‌که گذشت، همان‌گونه که خود و کتاب‌های آسمانی را هادی نامیده، از پیامبران الهی نیز با این عنوان یاد کرده است. روشن است که باری تعالی، آن‌گاه که در مقام هدایت برمی‌آید، همچون موارد دیگر، از علم خطاناپذیر خود بهره می‌برد؛ چنان‌که کتاب‌های آسمانی نیز که تجلی هدایت‌گری اویند، پیام‌ها و آموزه‌هایشان، در صورتی که تحریف نشده باشند، خطاناپذیرند. پیامبران الهی نیز که از جانب خداوند مأمور هدایت انسان‌هایند، لازم است از سرچشمه علم الهی برخوردار باشند؛ در غیر این صورت، نقض غرض از ارسال آنها لازم خواهد آمد. بنابراین، ویژگی دیگر پیامبرِ هدایت کننده، برخورداری از علم خطاناپذیر برای هدایت است؛ چنان‌که قرآن کریم راجع به پیامبران الهی، با تأکید بر اینکه ایشان هدایتگرند، می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۸]. در این آیه، پس از تأکید بر هدایت‌گری پیامبران، از مسئله وحی سخن به میان آمده است که بر غیر اکتسابی بودن علم ایشان دلالت دارد. قرآن کریم همچنین راجع به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۹].

در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿...وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۱۰]. بی‌گمان، تعلیم پیامبر از سوی خداوند متعال، برای آن است که او به هدایت انسان‌ها و رساندن پیام به مردم، مأمور بوده است؛ چنان‌که راجع به حضرت داوود(ع) می‌فرماید: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ[۱۱]. برخوردار بودن از علم الهی، به حضرت رسول اکرم(ص) منحصر نیست؛ از این‌رو، راجع به حضرت یعقوب(ع) نیز چنین آمده است: ﴿...وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۲][۱۳]

عصمت

پیامبری که هدایت کننده مردم است، خود باید به وسیله خداوند هدایت شده باشد؛ چنان‌که خداوند متعال پس از ذکر نام برخی از پیامبران، خطاب به پیامبر اعظم(ص) می‌فرماید: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ... * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...[۱۴].

آنچه که از مجموع آیات می‌توان به دست آورد، این است که پیامبران، به دلیل داشتن شأن هدایت‌گری، انسان‌هایی معصوم‌اند. بدین بیان که پیامبر اکرم(ص) براساس آیات قرآن کریم، الگوی مطلق مردم است[۱۵] و سخنی از روی هوا و هوس نمی‌گوید، بلکه آنچه بر زبان می‌آورده وحی است[۱۶]. همچنین، مردم به اطاعت از اوامر و نواهی او مأمورند[۱۷]؛ اطاعت از او، به منزله اطاعت از خداوند به شمار می‌رود[۱۸]؛ فرمانبرداری او، موجب همراهی با پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان[۱۹] و نیز ورود به بهشت خواهد شد[۲۰].

تمام مطالب یاد شده، نشان از عصمت پیامبر(ص) دارد. اینک خداوند متعال رسول اکرم(ص) را به پیروی از هدایت‌های پیامبران هدایت‌گر پیشین و اقتدای به آنها فرمان می‌دهد؛ پیامبرانی که خداوند متعال آنها را هدایت کرده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ... * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...[۲۱]. به نظر می‌رسد، مجموع آیات، بر عصمت هادیان (پیامبران) دلالت دارد؛ در غیر این صورت، پیروی رسول گرامی اسلام(ص) که خود معصوم‌اند، از ایشان، چندان موجه به نظر نمی‌آید. افزون بر آن، چنان‌که گذشت، یکی از شاخه‌های هدایت هادیان (پیامبرانتزکیه انسان‌هاست. پیش‌تر بیان شد که تزکیه مربوط به بخش اعمال انسان است. در حقیقت، پیامبر می‌آید تا انسان‌ها را از طریق پاک‌سازی اعمالشان، از پلیدی‌ها برهاند و به تکامل برساند. کسی که برای تزکیه و تکامل انسان‌ها و رساندن ایشان به هدف آفرینش، برانگیخته شده است، چگونه می‌شود که خود دارای اعمالی ناپاک و انسانی تزکیه نشده باشد؟ آیه دیگری نیز که می‌تواند مؤید این مدعا باشد، آیات ۸۰ تا ۸۳ سوره انعام است که در شأن حضرت ابراهیم(ع) نازل شده است. پس از آن‌که ایشان به هدایت قوم خود پرداخت، با مخالفت آن قوم مواجه شد: ﴿وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ[۲۲].

در این آیه، حضرت ابراهیم(ع) خود را هدایت شده به وسیله خداوند متعال معرفی می‌کند. در آیه ۸۱ قسمتی از احتجاجات حضرت ابراهیم(ع) با آن قوم بیان شده است و در آیه ۸۲ و ۸۳ چنین می‌آید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ * وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۲۳].

بلافاصله، پس از این دو آیه، خداوند متعال از پیامبرانی همچون اسحاق، یعقوب، داوود، سلمان و ایوب(ع) یاد کرده است و آنها را هدایت شده به وسیله خود معرفی می‌کند و در پایان می‌فرماید: ﴿وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ[۲۴]. براساس این آیات، “مهتدون”، البته آن‌گاه که این واژه برای پیامبران به کار رود[۲۵]، کسانی‌اند که ایمان آنها هرگز با ظلم همراه نشده است و در جایگاهی امن و در مسیر هدایت قرار دارند. روشن است که گناهکار نمی‌تواند خود را در امنیت ببیند؛ ضمن آن‌که در این آیه، واژه نکره و در سیاق فعل نفی آمده است و به لحاظ ادبی، بر نفی مطلق ظلم دلالت می‌کند؛ از این‌رو، باید گفت: ایمان “مهتدون” به هیچ ظلم و گناهی آلوده نشده است. بنابراین، ویژگی دیگر پیامبرِ هادی معصوم بودن اوست[۲۶]

افضلیت

یکی دیگر از صفاتی که می‌توان براساس شأن هدایت‌گری پیامبران برای آنها برشمرد، صفت عصمت است. این مدعا هم با دلیل عقلی (یا عقلایی) قابل اثبات است و هم با دلیل نقلی. براساس دلیل عقلی، ترجیح بلا مرجح امری محال یا دست کم قبیح بوده و با صفت حکمت ناسازگار است؛ انتخاب و گزینش افراد برای مسئولیتی خاص، اگر بدون دلیل باشد، امری قبیح و غیر حکیمانه است. از سوی دیگر، عقلای عالم بر شایسته سالاری تأکید کرده و ترجیح مفضول بر افضل خلاف سیره عقلایی است. اینک اگر خداوند بخواهد برای هدایت بندگان خود کسی را انتخاب کند، اگر او برترین انسان‌ها در عصر خود نباشد، چنین انتخابی غیر حکیمانه و غیر عقلایی است؛ در حالی که او حکیم و رئیس عقلاست، از این‌رو هادی لزوماً برترین انسان‌هاست.

قرآن کریم نیز در این باره می‌فرماید: ﴿...قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۲۷]. هدایت کردن خداوند از راه هدایت کردن پیامبران است. بدین معنا که خداوند پیامبران را هدایت می‌کند و ایشان به هدایت مردم می‌پردازند. براساس این آیه، می‌توان گفت پیامبران به هدایت مردم نیاز ندارند، چرا که خود هدایت شده به وسیله خداوند می‌باشند. در مقابل کسانی که خود، به هدایت نیاز دارند، پیامبران برای پیروی شایسته‌ترند؛ به دیگر سخن، اینان که خداوند هدایتشان کرده است، برای تصدی منصب هدایتگری انسان‌ها افضل‌اند. خداوند متعال، پس از آن‌که از هدایت شده بودن پیامبران سخن به میان می‌آورد و در ادامه نیز پیامبر اکرم(ص) را به پیروی از هدایت ایشان دعوت می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ[۲۸]. در این آیه نیز از برتری پیامبران هدایت‌گر بر دیگران خبر داده شده است[۲۹]

منصوب بودن به نصب الهی

اگر هادی معصوم و برخوردار از علم الهی است، لازم است منصوص از جانب خداوند باشد؛ چرا که مردم نمی‌توانند این دو صفت را تشخیص دهند. از سوی دیگر نیز، می‌توان گفت که پیامبرِ هادی، از جانب خداوند مأموریت دارد که به هدایت مردم بپردازد. به دیگر سخن، رسالت او برای هدایت انسان‌هاست. قرآن کریم بارها بر این نکته تأکید کرده است؛ چنان‌که راجع به پیامبران الهی می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۳۰].

در آیه مزبور، بر این نکته تأکید شده است که پیامبران به فرمان خداوند متعال هدایت می‌کنند[۳۱]. قرآن کریم راجع به حضرت موسی و هارون(ع) نیز می‌فرماید: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى[۳۲]. در این آیه نیز بر منصوص بودن پیامبران هدایت‌گر تأکید شده است. از آنجا که خداوند، ایشان را برای مقام رسالت برگزید، مخاطبان لجوج آنها، ایشان را نپذیرفتند و فرستاده شدن بشری مانند خودشان از جانب خداوند را برنتابیدند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا[۳۳].

خداوند متعال بارها با اشاره به اینکه پیامبران، رسولان او به سوی مردم‌اند، بر منصوص بودن آنها تأکید کرده است: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۳۴]. افزون بر آن، خداوند متعال در آیه‌ای دیگر به صراحت بر این آموزه تأکید کرده است: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ[۳۵]. با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود که هادی، آن‌گاه که بر پیامبر اطلاق می‌شود، کسی است که از سوی خداوند به هدایت مردم مأمور است؛ مأموریت او بر انذار و تبشیر مشتمل است؛ ضمن آن‌که وی برخوردار از علم و عصمت الهی، و منصوص از جانب خداوند است[۳۶]

رابطه میان هدایت و امامت در قرآن کریم

روشن شد که پیامبران الهی، هادیان انسان‌هایند. اینک بایسته است که به این پرسش پاسخ داده شود که آیا می‌توان چنین وصف قرآنی‌ای را برای امامان نیز به کار برد و آنها را نیز هادی با مؤلفه‌های قرآنی آن نامید؟ با نگاهی به ضرورت بعثت پیامبران، می‌توان گفت: هدایت تشریعی پیامبران الهی مقارن با آغاز آفرینش انسان بوده است و چنین هدایتی باید تا آن هنگام که بشر وجود دارد، ادامه داشته باشد؛ چرا که خداوند متعال انسان را برای رسیدن به کمال و سعادت دنیوی و اخروی آفریده است و با توجه به ناکافی بودن ابزار معرفتی انسان، یعنی حس و عقل، برای شناخت راه کمال و سعادت، لزوم وجود مسیر دیگری برای شناخت کامل طریق کمال و سعادت، ثابت می‌شود. این راه، وحی نامیده می‌شود و پیامبران آوردندگان معرفت‌های وحیانی برای بشرند[۳۷]. از آنجا که تمام انسان‌ها برای هدف یاد شده آفریده شده‌اند و نقصان ابزار معرفتی آنها، امری عمومی است، بنابراین آنها تا قیامت به هادیانی نیاز دارند که ایشان را با راه رسیدن به کمال و سعادت آشنا سازند. قرآن کریم با تأکید بر چنین آموزه‌ای، می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۳۸].

همچنین در آیه‌ای دیگر، از لوازم هادی بودن پیامبر، یعنی بشیر و نذیر بودن، سخن به میان می‌آورد و می‌فرماید: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ[۳۹]. در آیه‌ای دیگر پرده از سرّ این ماجرا برمی‌دارد: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۴۰]. در حقیقت، با وجود پیامبرانی که به درستی پیام‌های را خداوند را به مردم می‌رسانند، حجت بر انسان‌ها تمام می‌شود؛ از این‌رو، لازم است که میان هر امّتی، هدایت‌گری وجود داشته باشد.

از سوی دیگر، ختم نبوت آموزه‌ای است که تمام مسلمانان آن را پذیرفته‌اند[۴۱] و قرآن کریم نیز این حقیقت را به صراحت اعلام کرده است: ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۴۲].

از آنچه گفته شد، سه نتیجه حاصل می‌شود:

  1. انسان‌ها تا قیامت به هادی نیاز دارند؛
  2. هر قومی هدایت‌کننده‌ای دارد؛
  3. سلسه نوبت به پایان رسیده است و دیگر پیامبر و شریعتی نخواهد آمد.

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که پس از ختم سلسله نبوت، هادیان انسان‌ها چه کسانی‌اند؟ در پاسخ به این پرسش، با نتیجه‌ای که از سه گزاره یادشده می‌تواند گرفت، باید گفت که اگرچه سلسله نبوت به پایان رسیده است، نهضت هادیان، با همان ویژگی‌های یادشده، همچنان ادامه دارد. تنها مقامی که پیامبران از آن برخوردارند، ولی هادیانِ پس از ختم نبوت از آن بی‌بهره‌اند، همان شأن نبوت، یعنی برخورداری از وحی تشریعی است[۴۳].

اینکه تأکید کردیم هادیان پس از ختم سلسله نبوت، لازم است تمام ویژگی‌های پیامبران جز دریافت وحی را داشته باشند، به این دلیل است که اساساً وجود همان ویژگی‌هاست که موجب تمام شدن حجّت بر مردم می‌شود. ممکن است کسی بگوید، اینکه پس از ختم نبوت، لازم است هادیانی میان امت وجود داشته باشند، سخن درستی است، اما به چه دلیل تنها و تنها برخورداری از وحی تشریعی را فارق میان او و پیامبر قرار داده‌اید؟ به دیگر بیان، چه مانعی دارد که، پس از ختم نبوت، مردم هادیان را انتخاب کنند؛ یا آن‌که هادیان فاقد وصف عصمت باشند و با وجود این، به هدایت امت نیز مشغول باشند؟ پاسخ این سخن از آنچه تا کنون بیان شد، روشن می‌شود؛ بدین بیان که هادی در اصلاح قرآنی، خود دارای ویژگی‌های مخصوصی است که علم، عصمت الهی و برگزیده شدن از جانب خداوند، از جمله آنهاست. در عصر حضور پیامبران، این اصطلاح، با مؤلفه‌های قرآنی آن، بر پیامبران اطلاق‌پذیر است. اگر چه ممکن است در همان دوران نیز برخی علمای امت با ره‌یافت از تعالیم پیامبران به هدایت انسان‌ها پرداخته باشند و به حسب معنای لغوی بتوان آنها را هادی نامید. از آنجا ایشان فاقد مؤلفه‌های قرآنی هستند، نمی‌توان آنها را هادی به معنای قرآنی آن، نامید. پس از ختم سلسله نبوت نیز هادیان بسیاری، به حسب معنای لغوی، وجود داشته‌اند که برخی از صحابه جلیل القدر پیامبر اکرم(ص)، از جمله آنهایند. اصولاً بر اساس معنای لغوی، تمام معلمان بشری و حتی والدینِ فرزندان، آن‌گاه که در مقام راهنمایی هستند، به نوعی هادی‌اند؛ با وجود این، نمی‌توان آنها را هادی به معنای قرآنی آن نامید. وجود اینان موجب تمام شدن حجت بر مردم نمی‌شود؛ بلکه وجود هادیانی که دارای ویژگی‌های پیامبران باشند، حجت را بر مردم تمام خواهد کرد.

آری، هادی در اصطلاح قرآنی، بر کسی اطلاق می‌شود که همچون پیامبران از جانب خداوند برگزیده شده باشد؛ دارای علم و عصمت الهی باشد؛ به انذار و تبشیر مردم بپردازد و راه رسیدن به کمال و سعادت را به رهجویان نشان دهد؛ اما از آنجا که سلسله نبوت به پایان رسیده است، وی از شأن نبوت برخوردار نیست.

بنابراین، پس از ختم نبوت، هادیانی در این امت وجود دارند که اولاً، از طرف خداوند منصوص و مأمور به هدایت مردم‌اند، ثانیاً، از علم و عصمت الهی برخوردارند. با مراجعه به مسئله شئون و صفات امام در مذهب امامیه، می‌توان بدین نتیجه رسید که امام نیز کسی است که مرجع دینی و هدایتی مردم و دارای علم و عصمت الهی است و در حقیقت، او تنها کسی است که شرایط هادی در اصطلاح قرآنی را داراست.

در روایات فراوانی که از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است، وصف هادی در آیه ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ، بر امام علی(ع) تطبیق داده شده است[۴۴]. همچنین در بسیاری از روایاتی که ذیل آیه مزبور صادر شده نیز تأکید گردیده است که هر امامی از امامان پاک(ع) هادی مردم در عصری است که در آن زندگی می‌کند؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی معتبر در تفسیر آیه یاد شده فرمودند: «كُلُّ إِمَامٍ هَادٍ لِلْقَرْنِ الَّذِي هُوَ فِيهِمْ»[۴۵]؛ “هر امامِ هادی برای دورانی است که در آن است”. امام باقر(ع) نیز در روایتی صحیح، در تفسیر آیه ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ، فرمودند: «رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْمُنْذِرُ وَ لِكُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ(ص) ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِيٌّ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ»[۴۶]؛ “رسول الله(ص) منذر است و در هر زمانی، از میان ما هادی‌ای وجود دارد که مردم را هدایت می‌کند به آنچه که نبی خدا(ص) آورده است؛ پس هادیان پس از او، علی(ع) سپس اوصیاء، یکی پس از دیگری است”. بنابراین از تطبیق آیه یادشده بر امامان پاک(ع) نیز می‌توان نتیجه گرفت که امامان به وصف هادی در اصطلاح قرآنی، متصفند[۴۷][۴۸]

نتیجه‌گیری

با توجه به آنچه گذشت روشن می‌شود که یکی دیگر از معانی قرآنی امام، هادی است، که دو صفت بشیر و نذیر را نیز با خود به همراه دارد. بنابراین، امام کسی است که مرجع دینی مردم، دارای علم و عصمت الهی و افضل از دیگران است؛ از جانب خداوند متعال منصوص و مأمور به تزکیه و هدایت انسان‌هاست و بر اساس شأن هدایتگری به انذار و تبشیر آنها می‌پردازد. نتیجه‌گیری نهایی از مسئله چیستی امامت در قرآن کریم در این فصل، چیستی امامت در قرآن کریم از طریق تحلیل معناشناختی پنج واژه امام، خلیفه، ولی، اولی الامر و هادی بررسی شد، که در پایان می‌توان نتایج آن را چنین عرضه کرد:

  1. امام در ادبیات قرآنی، در حوزه‌های تبلیغی و حکومتی، ریاستی عام دارد؛ بدین معنا که افزون بر بُعد هدایت‌گری، شأن اجرای احکام را نیز داراست و صفاتی همچون علم الهی، عصمت، افضیلت و منصوص بودن، نیز از ویژگی‌های اوست؛
  2. خلیفة الله جانشین خداوند بر روی زمین است که از جانب باری‌تعالی دارای شئونی همچون رهبری اجتماعی بر مردم و ولایت تکوینی است و صفاتی همچون عصمت، افضیلت، منصوص بودن و علم الهی را داراست؛
  3. ولی، که بر امامان شیعه نیز منطبق می‌شود، کسی است که به اذن خداوند، سرپرست عالم هستی است؛ از این‌رو، ولایت تکوینی، رهبری اجتماعی و مرجعیت دینی را بر عهده دارد؛ از طرف خداوند متعال برگزیده می‌شود و دارای علم الهی است؛
  4. اولو الامر کسانی‌اند که مدیر جامعه، مبیّن احکام خدا و سنّت رسول خدا(ص) و معصوم‌اند؛ همچنین ایشان علم حقیقی و خطاناپذیر نسبت به احکام و سنّت دارند؛
  5. هادی، برترینِ انسان‌ها در عصر خود است که علم و عصمت الهی دارد؛ از جانب خداوند متعال، منصوص و مأمور به هدایت و تزکیه انسان‌هاست و بر اساس آن به انذار و تبشیر آنها می‌پردازد.

چنان‌که گذشت، تمام این عناوین بر امام در اصطلاح شیعی منطبق است؛ از این‌رو، امام کسی است که اولاً، دارای شئونی همچون رهبری اجتماعی، ولایت تکوینی، مرجعیت دینی و تزکیه و هدایت‌گری انسان‌هاست؛ ثانیاً، صفاتی همچون عالم بودن به علم الهی و خطاناپذیر، عصمت، افضیلت و منصوص بودن از جانب خداوند را داراست[۴۹]

منابع

  1. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «و بی‌گمان به موسی کتاب داده‌ایم، باشد که راهیاب شوند» سوره مؤمنون، آیه ۴۹.
  2. «بلکه می‌گویند که آن را خود بربافته است؛ نه بلکه آن (قرآن) از پروردگار تو، راستین است تا گروهی را که پیش از تو بیم‌دهنده‌ای برای آنان نیامده بود بیم دهی، باشد که رهیاب گردند» سوره سجده، آیه ۳.
  3. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۰.
  4. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  5. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  6. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۵، ص۳۹۴؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۱۷؛ اسماعیل بن عباد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۶، ص۳۰۰؛ مبارک بن محمد بن اثیر جزری، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۲، ص۳۰۷.
  7. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۲.
  8. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  9. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۲-۵.
  10. «...و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  11. «و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟» سوره انبیاء، آیه ۸۰.
  12. «...و البته او از دانشی برخوردار بود که بدو آموخته بودیم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۶۸.
  13. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۲.
  14. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم... * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!.».. سوره انعام، آیه ۸۹-۹۰.
  15. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  16. ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  17. ﴿...وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا... «...و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید.».. سوره حشر، آیه ۷.
  18. ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
  19. ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  20. ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «اینها حدود خداوند است و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.
  21. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم... * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!.».. سوره انعام، آیه ۸۹-۹۰.
  22. «و قوم او با وی به چالش برخاستند؛ او گفت: آیا با من درباره خداوند چالش می‌ورزید در حالی که مرا راهنمایی کرده است؟» سوره انعام، آیه ۸۰.
  23. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند * و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست» سوره انعام، آیه ۸۲-۸۳.
  24. «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود» سوره انعام، آیه ۸۷-۸۸.
  25. گفتنی است، مفهوم ﴿مُهْتَدُونَ یا ﴿مُهْتَدِي برای دیگر مؤمنان نیز به کار رفته است: ﴿أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ [«بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافته‌اند» سوره بقره، آیه ۱۵۷]. از این‌رو، ممکن است گفته شود مفهوم مهتدون دلالتی بر عصمت ندارد. پاسخ این اشکال با توجه به آنچه در متن آمده است، روشن می‌شود؛ بدین بیان که مفهوم مهتدون، به خودیِ خود، بر عصمت دلالتی ندارد و می‌تواند دارای مراتبی باشد؛ چنان‌که می‌توان به کسی که از کفر وارد حوزه ایمان به خدا می‌شود نیز مهتدی گفت. با وجود این، چنین کسی به صرف ایمان به خدا، از آتش جهنم ایمن نیست. بالاترین مرتبه مهتدون، چنان‌که در آیه ۸۱ سوره انعام بیان شد، از آنِ کسانی است که در حاشیه امن قرار دارند؛ چنین مفهومی از مهتدون است که مساوق با معصوم است و خداوند متعال چنین مفهومی را بر پیامبران خود اطلاق کرده است.
  26. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۴.
  27. «...بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  28. «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۶.
  29. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۷.
  30. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  31. شایان ذکر است، راجع به اینکه مقصود از ﴿بِأَمْرِنَا در آیه مذبور چیست، اختلافاتی وجود دارد. در قسمت‌های پیشین و به هنگام بحث از مفهوم «امام»، دلیل خود را بر اینکه مقصود از «امر» همان امر تشریعی است، بیان کردیم. روایتی نیز در این باره وجود دارد. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. گفتنی است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانسته‌اند؛ برای نمونه، ر.ک: ملا فتح‌الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.
  32. «بنابراین نزد او بروید و بگویید که ما فرستادگان پروردگار توایم پس، بنی اسرائیل را با ما گسیل دار و عذابشان مکن، ما برای تو نشانه‌ای از سوی پروردگارت آورده‌ایم و درود بر کسی که از رهنمود (خداوند) پیروی کند» سوره طه، آیه ۴۷.
  33. «و مردم را هنگامی که برای آنان رهنمود آمد هیچ چیز از ایمان آوردن باز نداشت مگر همین که گفتند: آیا خداوند بشری را به پیامبری برانگیخته است؟!» سوره اسراء، آیه ۹۴.
  34. «و چون فرستاده‌ای از سوی خدا نزدشان آمد که آنچه را آنان با خود داشتند راست می‌شمرد، گروهی از اهل کتاب، کتاب خداوند را پس پشت افکندند گویی (چیزی) نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۰۱.
  35. «خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمی‌گزیند؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۷۵.
  36. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۹.
  37. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۴۶-۱۴۸؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، الاقتصاد، ص۱۵۲-۱۵۳؛ میثم بن علی بن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۲۳-۱۲۴؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۰۰؛ سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۱۱۹-۱۲۰؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۵۵؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، درس بیست و دوم، ج۲، ص۹-۱۰؛ جعفر سبحانی، منشور عقاید امامیه، ص۹۷-۹۸.
  38. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  39. «ما تو را به حق، نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.
  40. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  41. از باب نمونه، ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۱۳؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۴۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۶۷؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۱۷۱؛ ابو الفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۵، ص۴۳۱؛ رشید الدین میبدی، کشف الاسرار، ج۸، ص۶۲؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۱؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۴، ص۲۳۳؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۸۷۰؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۹۳؛ محمد بن علی شریفی لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۴۱؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۹۰-۲۹۱؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۷.
  42. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  43. گفتنی است، سخن در ماهیت وحی و تفاوت آن با الهام و دیگر گونه‌های سخن گفتن خدا با بشر، فراوان است، اما آنچه در این مجال مهم است، توجه به این نکته است که وحی تشریعی از اختصاصات پیامبران بوده و پس از آنها، احدی از مردم از آن برخوردار نبوده است. شیخ مفید این مسئله را اجماعی میان مسلمانان دانسته است: وعندنا أن الله تعالى يسمع الحجج بعد نبيه(ص) كلاما يلقيه إليهم في علم ما يكون، لكنه لا يطلق عليه اسم الوحي لما قدمناه من إجماع المسلمين على أنه لا وحي [إلى أحد] بعد نبينا(ص)، وأنه لا يقال في شئ مما ذكرناه أنه وحى إلى أحد. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد، ص۱۲۱-۱۲۲.
  44. .ر.ک: محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۱۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۹-۵۰؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۲۷۶؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۶۶۷؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۰؛ علی المتقی بن حسام‌الدین الهندی، کنز العمال، ج۲، ص۴۴۱.
  45. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۱؛ محمد بن معسود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۰۴؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۱۰.
  46. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۹ و ۵۰؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲؛ علی بن حسین بن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۱۳۲.
  47. در فصل سوم، روایات موجود درباره واژه «هادی» را، به تفصیل بررسی خواهیم کرد.
  48. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۵۱.
  49. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۰-۲۵۶.