کمیل بن زیاد نخعی
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
کمیل بن زیاد[۱] نخعی یمانی[۲]. مردی شریف و با نفوذ در میان قومش[۳] و یکی از هشت عابد و زاهد معروف کوفه در زمان خود بود[۴]. شیخ طوسی، کمیل را در اصحاب امام علی(ع)[۵] و امام حسن(ع) دانسته است[۶].
سال تولد کمیل مشخص نیست و فقط زرکلی سال تولد او را دوازده هجری نقل کرده است[۷].[۸] در جریان قیام امام حسین(ع) و قیام توابین و قیام مختار، یادی از او نشده است[۹].
نظر دانشمندان درباره کمیل
- اهل سنت: اکثر دانشمندان اهل سنت از کمیل به نیکی و بزرگی یاد کردهاند؛ ابن سعد مینویسد: کمیل، مردی شریف بود و در خاندانش از او فرمان میبردند[۱۰]. مزی مینویسد: کمیل، مردی شریف و ثقه[۱۱] بود[۱۲] و زبیدی کمیل را صاحب سرّ امام علی(ع) معرفی کرده است[۱۳]. البته برخی از عالمان اهل سنت چون ابن حبان به مذمت کمیل پرداخته، اشکالاتی مانند رافضی بودن، افراط در حُبّ علی(ع) و نقل معجزات علی(ع) را درباره او نقل کردهاند[۱۴].
- شیعه: شیخ مفید کمیل را از مقربان امام علی(ع)[۱۵]؛ مرحوم ابن داوود او را از خواص اصحاب امام علی و امام حسن(ع)[۱۶] و ثقفی کوفی نیز او را از اصحاب خاص امام علی(ع)، شجاع و عابد و زاهد معرفی کرده است[۱۷]. مرحوم خویی مینویسد: عظمت و قرب کمیل نزد امام علی(ع) از واضحاتی است که در آن شکی نیست[۱۸].[۱۹]
کمیل در زمان عثمان
ابن اثیر مینویسد: در زمان حاکمیت عثمان، برخی از شیعیان علی(ع) مانند صعصعه و کمیل نزد معاویه رفته، از او با لحنی شدید خواستند از مقام خود کنارهگیری کند؛ معاویه که از آنان به ستوه آمده بود، ایشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نیز آنها را به شهر حمص تبعید کرد [۲۰].[۲۱] اما پس از آشکار شدن کارهای خلاف سعید بن عاص، فرماندار مصر، ششصد سوار از مردم مصر به فرماندهی عبدالرحمن بن عدیس بکری به مدینه آمدند و در منطقه ذوخشب اجتماع کردند که کنانة بن بشیر کنانی، ابوعمر بن بدیل بن ورقای خزاعی و ابوعروه لیثی هم با ایشان بودند و گروهی از مردم بصره همراه حکیم بن جبله عبدی و گروهی از قاریان کوفه همراه کمیل بن زیاد، مالک اشتر، صعصعة بن صوحان و حجر بن عدی که به سبب اعتراض به کارهای عثمان به فرمان او از کوفه به شام تبعید شده بودند، به مدینه آمدند و به آنان پیوستند و همگی آشکارا از بدعتهای عثمان یاد کرده، از کارهایش خرده میگرفتند [۲۲].[۲۳]
کمیل در زمان امام علی(ع)
بیعت کمیل با امام علی(ع)
محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه، مالک بن حارث اشتر نخعی، ثابت بن قیس نخعی، کمیل بن زیاد و... از کسانی هستند که هنگام کشته شدن عثمان در مدینه بودند و همگی با کمال رضایت با امام(ع) بیعت کردند که با هر کس امام(ع) بجنگند، ایشان هم با او بجنگند و با هر کس که امام(ع) با او صلح کند، ایشان هم با او صلح کنند و اینکه در یاری دادن او هرگز به دشمن پشت نکنند. آنان در همه جنگهای امیرالمؤمنین(ع) همراهش بودند و حتی یک تن از ایشان از شرکت در جنگ خودداری نکرد و برخی از آنان در راه یاری دادن علی(ع) شهید شدند و برخی همچنان بر راه خود تا شهادت علی(ع) پایدار ماندند. آنان که پس از آن حضرت باقی ماندند، همچنان بر ولایت او بودند و اعتقاد داشتند علی(ع) برای امامت از همگان برتر بوده است[۲۴]. بلاذری مینویسد: کمیل از اولین کسانی است که پس از کشته شدن عثمان با علی(ع) بیعت کرد[۲۵].[۲۶]
حضور کمیل بن زیاد همراه امام علی(ع) در جنگها
کمیل بن زیاد همراه امام علی (علیه السلام) در جنگ های جمل، صفین و نهروان شرکت نمود. در جنگ جمل مامور شد تا عبدالله بن عمر را خدمت حضرت ببرد[۲۷]. در بیشتر منابع از حضور کمیل در جنگ صفین سخن گفته شده است[۲۸].[۲۹]
کمیل بن زیاد، فرماندار هِیت
- امام (ع) کمیل را به فرمانداری شهر هیت، از نواحی عراق، برگزید. لکن او گرچه فردی مورد اطمینان بود، اما عملکرد مناسبی از خود نشان نداد. کمیل در دفع حملات افراد معاویه به نواحی عراق ناکارامد بود و برای جبران ضعف خود و مقابله به مثل، به برخی مناطق زیر نظر معاویه حمله میبرد. از اینرو سفیان بن عوف، مأمور معاویه، از عدم حضور او و سپاهیانش در شهر بهره برد و بدون ایجاد مزاحمت از هیت عبور کرد و به غارت شهر انبار پرداخت. امام روش او را نپسندید و ضمن نامهای او را بهدلیل ناتوانی در طرد دشمن مورد نکوهش قرار داد[۳۰]. از آن پس کمیل بن زیاد برای جبران قصور خود و جبران ناخشنودی امام، همواره مترصد فرصت بود، تا اینکه با خبر شد سپاهی را بهسوی منطقه عراق گسیل داشته است. کمیل تصمیم گرفت با سپاه دشمن به مقابله برخیزد. از اینرو به همراه چهارصد سوار به سوی آنها روانه شد و موفق به غافلگیری و درهم شکستن سپاه معاویه شد. کمیل در نامهای خبر پیروی خود را برای امام نوشت. امام (ع) از این خبر شادمان شد و از عملکرد و حمایت او به نیکی یاد کرد و گمان نیک خود را نسبت به او ابراز داشت. اما در عین حال ضرورت اجازه از امام قبل از هر اقدام را به او گوشزد کرد[۳۱].
کمیل؛ رازدار امام علی(ع)
کمیل بن زیاد میگوید: "شبی امام علی(ع) دست مرا گرفت و به سوی قبرستان کوفه برد؛ آنگاه آه پردردی کشید و فرمود: "ای کمیل! این قلبها مانند ظرفهایی هستند و بهترین آنها فراگیرترین آنهاست؛ پس آنچه را میگویم در خاطر نگاهدار؛ مردم، سه دستهاند: دانشمند الهی و آموزندهای بر راه رستگاری و پشّههای دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان که به دنبال هر سر و صدایی میروند و با وزش هر بادی حرکت میکنند؛ نه از روشنایی دانش، نور و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. ای کمیل! دانش، بهتر از مال است؛ زیرا علم، نگهبان توست و تو باید نگهبان مال باشی؛ مال، با بخشش کاستی میپذیرد، امّا علم، با بخشش فزونی میگیرد و مقام و شخصیّتی که با مال به دست آمده است، با نابودی مال، نابود میشود[۳۲].[۳۳]
دعای کمیل
سید بن طاووس میگوید: در روایتی دیدم کمیل بن زیاد گفته است: "روزی با مولایم در مسجد بصره نشسته بودم و عدهای از اصحاب امام(ع) نیز دور او را گرفته بودند؛ یکی اصحاب امام(ع) پرسید: "مراد از فرمایش خداوند که میفرماید: ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[۳۴] چیست؟ حضرت فرمود: "مراد، شب نیمه شعبان است؛ به آن کسی که جانم در دست اوست، بندهای از بندگان خدا نیست مگر اینکه آنچه از نیک و بد بر او در شب نیمه شعبان تا آخر سال نوشته میشود، در مثل چنین شبی برای او معین میشود و هیچ بندهای آن شب را احیا نمیدارد و دعای خضر را نمیخواند مگر اینکه دعای او مستجاب میشود". سپس حضرت به منزل رفت؛ شبانگاه به خانه مولا رفتم و در را کوبیدم؛ فرمود: "ای کمیل، چه خواستهای داری؟". جواب دادم: ای امیرالمؤمنین، درباره دعای خضر آمدهام؛ حضرت فرمود: "بنشین و چون این دعا را حفظ کردی، در هر شب جمعه یا در ماهی، یک بار یا سالی یک بار یا در عمرت، یک بار آنرا بخوان که خدا مشکل تو را چاره و تو را یاری میکند و به تو روزی میدهد و مغفرت الهی تو را شامل میشود. ای کمیل، رفاقت طولانی تو با ما واجب کرد که به خواهش تو پاسخ دهیم"؛ سپس فرمود بنویس: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِي قَهَرْتَ بِهَا كُلَّ شَيْءٍ وَ خَضَعَ لَهَا كُلُّ شَيْءٍ وَ ذَلَّ لَهَا كُلُّ شَيْءٍ وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتِي غَلَبَتْ بِهَا كُلَّ شَيْءٍ وَ بِعِزَّتِكَ الَّتِي لَا يَقُومُ لَهَا شَيْءٌ وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْءٍ...»[۳۵].[۳۶]
شهادت کمیل به دست حجاج بن یوسف ثقفی
حجاج بن یوسف ثقفی حاکم ستمگر کوفه از جانب معاویه در این اندیشه بود که همه یاران حضرت علی(ع) را به قتل برساند تا برای همیشه تاریخ نامی از علی(ع) نماند و در همین راستا وقتی تصمیم به کشتن کمیل گرفت، کمیل فرار کرد، اما حجاج بن یوسف ثقفی بر اقوام و قبیله او بسیار سخت گرفت، تا کمیل را تحویل دهند و یا از مخفیگاه او خبررسانی نمایند، لذا کمیل برای در امان ماندن قبیله و خویشاوندانش خود را تسلیم نمود، همین که حجاج بن یوسف ثقفی چشمش به او افتاد، گفت: من آرزو داشتم تو را دستگیر میکردم تا بهانهای برای کشتنت داشته باشم، اکنون تو خود آمدهای؟
کمیل گفت: ای حجاج بن یوسف ثقفی، صدایت را برای من بلند نکن، و بنای خانهات را منهدم مساز، به خدا سوگند، از عمر من چیزی باقی نمانده است جز به مقدار باقی مانده غبار. پس در مورد من هر چه میخواهی بکن که وعدۀ دیدار ما در پیشگاه خداوند است و بعد از کشتن هم حسابی در کار است. و البته ای حجاج بن یوسف ثقفی، این را نیز بدان که مولایم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) به من خبر داده است که تو قاتل من خواهی بود! حجاج بن یوسف ثقفی گفت: پس در این صورت حجت بر تو تمام است (و حق توست که کشته شوی) و من تو را به قتل خواهم رساند. کمیل گفت: در صورتی حجت بر من تمام خواهد بود که قضاوت به دست تو باشد. حجاج گفت: آری، قضاوت به دست من است، مگر نه اینکه تو از قاتلانِ عثمان بن عفان بودی؟ سپس دستور داد سر آن پیرمرد مظلوم و با فضیلت را از بدن جدا کردند و همان گونه که مولایش علی(ع) به او خبر داده بود، به شهادت رسید و روح بلندش به مولایش امیرالمؤمنین علی(ع) پیوست و پیکر مطهرش در محلی به نام ثویه (نزدیکی مسجد حنانه در اطراف نجف اشرف که امروز مزار شیعیان است) به خاک سپردند[۳۷].
این واقعه دلخراش به سال ۸۲ یا ۸۳ هجری است و شهادت این رادمرد الهی و افسر فداکار اسلام به دست ابوجهم بن کنانه کلبی و به فرمان حجاج بن یوسف ثقفی، انجام شد[۳۸].[۳۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ نام و نسب کامل کمیل را اینگونه نقل کردهاند: کمیل بن زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن النخع من مذحج. (تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۶۴ و نیز ر.ک: الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۱۷۹ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۴۹). کمیل بن عبدالله و عبدالرحمان نیز نامیده شده است: ر.ک: تهذیب الکمال، مزی، ج۲۴، ص۲۱۸؛ المجروحین، ابن حبان، ج۲، ص۲۲۱؛ الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۷، ص۱۷۴؛ الثقات، ابن حبان، ج۵، ص۳۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۴۸۶ و تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۸، ص۴۰۲.
- ↑ قبیله بزرگی از مذحج که در «بیشه» یمن زندگی میکردند و بعضی از ایشان بعد از اسلام در کوفه ساکن شدند. (الأعلام، زرکلی، ج۸، ص۱۴) و نیز ر.ک: الانساب، سمعانی، ج۱۳، ص۶۲. قبیله نخع دو نفر را برای رساندن خبر اسلام آوردن ایشان به پیامبر(ص) روانه ساختند: ارطاة بن شراحیل بن کعب، از خاندان حارثة بن سعد بن مالک بن نخع و جهیش که نامش ارقم و از خاندان بنی بکر بن عوف بن نخع بود. وقتی آن دو به حضور رسول خدا(ص) رسیدند پیامبر(ص)، اسلام را به ایشان عرضه فرمود، پذیرفتند و به نمایندگی از قوم خود با پیامبر(ص) بیعت کردند. پیامبر(ص) از رفتار و وضع ظاهری ایشان خوشش آمد و پرسید: آیا در منطقه شما افراد دیگری همچون شما هستند؟ گفتند: ای رسول خدا(ص) در سرزمین ما هفتاد نفر دیگر هستند که هر یک از ایشان از ما کاردانتر و برتر هستند و امور را اداره میکنند و حتی اگر کار مهمی پیش آید ما را در آن دخالت نمیدهند. پیامبر(ص) برای آن دو و قوم ایشان دعا کرد و فرمود: «اللَّهُمَّ بَارِكْ فِي النَّخعِ»؛ پروردگارا به نخع برکت بده! (اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۷۵ و الاصابه، ج۱، ص۶۲۵ و الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۰).
- ↑ الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۷ و الاصابه، ج۵، ص۴۸۶.
- ↑ عباد و زاهدان معروف کوفه هشت نفر بودند «اویس قرنی، عمرو بن عتبة، یزید بن معاویة النخعی، ربیع بن خثیم، همام بن حارث، معضد الشیبانی، جندب بن عبدالله و کمیل بن زیاد». (تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۵۰، ص۲۵۰ و تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۱۹).
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۸۰ (أسماء من روی عن أمیر المؤمنین، ج۷، کمیل بن زیاد النخعی).
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۹۵ (أصحاب أبی محمد الحسن بن علی(ع) کمیل بن زیاد النخعی).
- ↑ الأعلام، خیر الدین زرکلی، ج۵، ص۲۳۴.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۴۴۳-۴۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۵؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۶۹-۱۱۷۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۱.
- ↑ كان شريفاً مطاعاً في قومه؛ الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۹.
- ↑ كان شريفاً مطاعاً في قومه و كان ثقة؛ درباره ثقه بودن او، ر.ک: الاصابه، ج۵، ص۴۸۶؛ معرفه الثقات، ج۲، ص۲۲۹؛ الجرح و التعدیل، ج۷، ص۱۷۴ و میزان الاعتدال، ذهبی، ج۳، ص۴۱۵.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۱۹ و (مزی کمیل را رافضی نیز معرفی کرده است).
- ↑ تاج العروس، زبیدی، ج۱۵، ص۶۶۸.
- ↑ المجروحین، ج۲، ص۲۲۱: و كان كميل من المفرطين في علي ممن يروي عنه المعضلات و فيه المعجزات، منكر الحديث جدا تتقي روايته ولا يحتج به. و نیز ر.ک: (میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۱۵ (به نقل از ابن حبان)).
- ↑ الاختصاص، شیخ مفید، ص۷.
- ↑ رجال ابن داود، ص۲۸۱ (کمیل بن زیاد النخعی ی ن [جخ] من خواصهما).
- ↑ مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی شاهرودی، ج۶، ص۳۱۴.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۴۳؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۹۴۴.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۴۴-۴۴۵.
- ↑ ابن اثیر در این باره مینویسد: آنها بر معاویه شوریدند و سر و ریش وی را سخت گرفتند و کشیدند؛ معاویه گفت: به خدا سوگند اگر اهل شام ببینند که شما نسبت به من جسارت و گستاخی کردهاید، شما را میکشند و من نمیتوانم آنها را باز داشته، از شما حمایت کنم. به جان خود سوگند! کارهای شما همه به یکدیگر شباهت دارد. سپس از میان آنها برخاست و رفت و به عثمان نامه نوشت؛ عثمان به او نوشت آنها را دوباره نزد سعید بن عاص روانه کند و به کوفه برگرداند، او هم آنها را برگردانید. آنها هم انتقادها را دوباره شروع کردند. سعید هم به ستوه آمد و باز به عثمان نوشت و عثمان دستور داد آنها را به حمص نزد عبدالرحمن بن خالد روانه کرده و روزی آنها را مقرر کند. آنها اشتر (مالک)، کمیل بن زیاد، زید بن صوحان و برادر او، صعصعه، جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد،عمرو بن حمق خزاعی و ابن کواء بودند. (الکامل، ج۳، ص۱۳۹ -۱۴۴).
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۴۸-۴۵۰؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۶۹-۱۱۷۰.
- ↑ الجمل، شیخ مفید، ص۱۳۷ و موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۴، ص۴۰۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۵۰.
- ↑ الجمل و النصره السید العتره فی حرب البصره،، شیخ مفید، ص۱۰۸.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۱۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۵۱-۴۵۲؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۶۹-۱۱۷۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۶ و ۹ الکامل، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۶۶۴؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۲، ص۳۸۷؛ الانساب، سمعانی، ج۱۳، ص۶۹؛ الإصابة، ج۵، ص۴۸۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۲۴۹.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۵۲-455؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۱-۱۱۷۲.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ؛ وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِي وَلَّيْنَاكَ لَيْسَ [لَهَا] بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لَا يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ؛ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ وَ لَا مَهِيبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لَا كَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَةً، وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۱
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۵۲-۶۵۵؛ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۵۵-۴۵۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۱؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۳-۱۱۷۴.
- ↑ «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۳۹.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص 458-۴۶۱؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۵۲-۶۵۵؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۲-۱۱۷۳.
- ↑ «در آن (شب)، هر کار استواری را (که اجمال دارد) جدا میکنند (و تفصیل میدهند)» سوره دخان، آیه ۴.
- ↑ اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ج۳، ص۳۲ - ۳۳۱.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۶۱-۴۶۲؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۵۲-۶۵۵؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۰.
- ↑ ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۳۶۵؛ تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۸۹؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۲.
- ↑ ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۹۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۱۷۶-۱۱۷۷؛ عسکری، عبدالرضا، مقاله «کمیل بن زیاد النخعی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۷۲-۴۷۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۵؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۵۲-۶۵۵.