حضرت لوط علیه السلام
مقدمه
لوط فرزند هاران و برادرزاده یا پسرخاله ابراهیم (ع)، یکی از پیامبران الهی است که ابتدا خودش پیرو آیین حضرت ابراهیم بود و به هدایت قومی نزدیکی اردن فرستاده شد که گناهان و انحرافهای فراوان از جمله اعتیاد به لواط و همجنسگرایی داشتند و سرانجام که آن قوم ایمان نیاوردند و به مفاسد خویش ادامه دادند، مورد غضب الهی قرار گرفته هلاک شدند و شهرهای آنان به نامهای سدوم، عمورا، دوما، صاعورا و صابورا ویران شد.
در قرآن کریم بارها از لوط (ع) و قوم او و هلاکتشان یاد شده است فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ قَالُواْ يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيَ أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ وَيَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ [۱]؛ فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ قَالُواْ بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمْتَرُونَ وَأَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ [۲]؛ كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلا تَتَّقُونَ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ[۳].[۴]
ولادت و نیاکان
پدر و مادر
نام و نسب
در نسب لوط و نسبت وی با ابراهیم اختلاف است. جمعی او را برادرزاده ابراهیم یعنی فرزند هاران بن تارخ میدانند. قول دیگر آن است که گفتهاند: لوط پسرخاله ابراهیم و برادر ساره همسر آن حضرت بوده و در چند حدیث نیز - که پیش از این ذکر کردیم - این قول نقل شده است. برخی هم مانند مسعودی لوط را خواهر زاده ابراهیم دانسته و میگویند: ابراهیم دایی لوط بوده است. از وضع زندگی لوط قبل از مقام رسالت و مأموریت به تبلیغ مردم شهر سدوم و شهرهای مجاور آن، در قرآن و روایات به طور مشروح، چیزی ذکر نشده جز آنکه در روایت نوادر راوندی از امام هفتم از پدرانش از رسول خدا روایت شده که آن حضرت فرمود: نخستین کسی که در راه خدا جهاد کرد، ابراهیم خلیل بود که چون لوط به دست رومیان اسیر شد، آن حضرت از شام بیرون رفت و لوط را از اسارت نجات بخشید. اما در تورات نقل شده که لوط پسر هارون و برادر زاده ابراهیم بود و با آن حضرت از أورکلده بیرون آمد و با وی به کنعان و مصر سفر کرد. پس از بازگشت از مصر وقتی میان شبانان وی و شبانان ابراهیم زد و خورد درگرفت، لوط از ابراهیم جدا شد و کمی بعد به دست مهاجمان اسیر گردید و ابراهیم او را از اسارت نجات داد.[۵]
کنیهها و القاب
فرزندان
شمایل و صفات ظاهری
صفات و ویژگیهای شخصیتی
قوم و محل سکونت
قوم لوط
سرگذشت تاریخی
نبوت و رسالت
امامت و ولایت
علم ویژه الهی
عصمت
فضایل و مناقب
سیره
اصحاب
مخالفان و دشمنان
رحلت و محل دفن
شهرهای قوم لوط و اعمال آنها
نام لوط در ۱۴ سوره از قرآن کریم ذکر شده که در ۱۱ سوره از آنها نام قوم او و بحث و گفتوگوی آن حضرت با آنها نیز به اجمال و تفصیل آمده است. آن ۱۴ سوره عبارت است از: اعراف، هود، انعام، حج، شعراء، حجر، نمل، عنکبوت، ص، ق، قمر، تحریم، انبیاء و صافات و به جز صافات، تحریم و انعام، در سورههای دیگر نام قوم لوط نیز ذکر شده است. برای فهم آیات و روایاتی که در این زمینه رسیده و نیز طریقه استدلال آن حضرت با قوم خود، احتیاج به دانستن وضع اجمالی آن مردم و اعمال و رفتارشان داریم، از این رو لازم است اشارهای به زندگی قوم لوط و شهر و دیار آنها و موقعیت لوط پیغمبر میان آنها بشود. درباره شهر و مسکن قوم لوط در تواریخ و همچنین در روایات اختلاف است. معروف است که آنها در شهری به نام سدوم در سرزمین فلسطین و مابین مدینه و شام سکونت داشتند و لوط پیغمبر نیز در همان شهر سکونت داشت، اما در حدیثی که کلینی[۶] و صدوق[۷] روایت کردهاند، امام صادق(ع) فرمود: شهرهای آنها چهار شهر به نامهای سدوم، صدیم، لدنا و عمیرا بود. طبرسی نقل کرده که قوم لوط چهار شهر داشتند که «مؤتفکات» نیز نامیده شده است. و آنها عبارت بودند از شهرهای سدوم، عامورا، دوما و صبوأیم که سدوم بزرگتر از همه آنها بود و لوط هم در آن شهر زندگی میکرد[۸].
مسعودی گفته است که آنها پنج شهر به نام های: سدوم، عمورا، أدوما، صاعورا و سابورا بود[۹]. ابن اثیر نیز همین را ذکر کرده، لکن نام شهرها را سدوم، صبعه، عمره، دوما، صعوه گفته است[۱۰]. طبری از قتاده نقل کرده که شهرهای مزبور سه شهر بود که به همه آنها سدوم میگفتند. در جای دیگر آمده که آنها پنج شهر بود به نامهای صبعه، صعره، عمره، دوما وسدوم که بزرگترین آنها بود[۱۱]. اما اعمال زشت و کارهای بد آنها بسیار بود که قرآن به بعضی از آنها تصریح و برخی را هم به طور اشاره بیان فرموده است. از جمله کارهای ایشان، عمل زشت لواط بود که طبق روایات، پیش از آن چنین عملی در دنیا سابقه نداشت و نخستین کسی هم که این عمل را بدانها یاد داد شیطان بود، که به تفصیل خواهد آمد. همچنین آنها راهزنی میکردند و مسافران آن چند شهر را به انواع مختلف لخت نموده و اموالشان را به یغما میبردند و انواع آزارها و رسواییها را نسبت به آنها روا میداشتند.
طبرسی در تفسیر آیه وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ[۱۲] که در سوره عنکبوت ذکر کرده است که قوم لوط پای مردم را با عمل زشت لواط از شهرهای خود بریدند؛ زیرا هر کس را که از شهرشان عبور میکرد، او را هدف قرار داده و هر کدام سنگی به طرف او پرتاب میکرد. هر یک از سنگها که به او اصابت میکرد، آن مسافر مال کسی بود که آن سنگ را پرتاب کرده بود. صاحب سنگ مال او را میگرفت و با او لواط میکرد و سه درهم نیز به عنوان غرامت از وی دریافت میکردند و این حکم قاضی آنها بود که چنین حکمی را صادر میکرد![۱۳]. از جمله کارهای بسیار زشتی که قرآن در همان سوره با ذکر جمله وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ[۱۴]. کنایهوار بدان اشاره کرده است، اما اهل تفسیر و مورخان تصریح کردهاند، که منظور همان عمل لواط و سایر اعمال زشت بود که آشکارا در حضور یکدیگر انجام میدادند و از هم دیگر شرم نمیکردند. خلاصه انواع کارهای ناشایست را در نهان و آشکار انجام میدادند و هیچ شرم و حیایی از هم نداشتند. طبرسی[۱۵] در ذیل همین آیه قولی نقل کرده که مجالس آنها مشتمل بر انواع کارهای زشت و قبیح بود؛ مانند: دشنام و سخنان رکیک، پس گردنی زدن، قمار، شلاق زدن سنگ پرانی، نواختن تار و تنبور، کشف عورت و لواط.
همچنین طبق نقل طبری[۱۶] و مورخان دیگر و برخی از روایات، در حضور یکدیگر و در مجالس علنی ضرطه میدادند. صدوق در کتاب خصال از امیرمؤمنان روایت کرده که شش عمل میان این امت، از اخلاق قوم لوط است: مهره بازی، تلنگر (یا پرتاب کردن سنگهای ریز با سرانگشت به سوی مردم)، جویدن سقز (یا آدامس)، بلند کردن جامهها به خاطر بزرگی کردن و تکبر، باز گذاشتن تکمله قبا و پیراهن[۱۷]. همچنین از امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) روایت کرده که آن حضرت در روایتی فرمود: قوم لوط مردمی بودند که از غائط و مدفوع و نیز از جنابت خود را پاک نمیکردند (یعنی غسل جنابت و تطهیر نمیکردند). مردمانی بخیل و خسیس به طعام و خوراک بودند[۱۸]. عبدالوهاب نجّار در کتاب قصص الانبیاء خود، داستانی از قوم لوط نقل کرده که ستم فراوان و بیدادگری میان طبقات مختلف آنها از این داستان به خوبی معلوم میشود. وی میگوید: در یکی از کتابهای عبری در وصف قوم لوط خواندم که نوشته بود: زمانی ساره -همسر ابراهیم خلیل الرحمان - لعاذر را که بزرگ غلامان ابراهیم بود به شهر سدوم فرستاد تا از سلامتی لوط برای او خبر بیاورد. لعاذر به دنبال دستور ساره به سدوم رفت. وقتی وارد آن شهر شد، مردی جلوی او را گرفت و بدون مقدمه سنگی بر سرش زد و خون زیادی از جای آن بریخت. سپس همان مرد گریبان لعاذر را گرفته و مدّعی پاداش خود شد و گفت: اگر این خونها در بدن تو میماند، به تو زیان میزد و چون من این زیان را از تو دور کردهام، مستحق پاداش هستم. سرانجام پس از گفتوگو قرار شد نزد قاضی شهر سدوم بروند. هنگامی که نزد وی رفتند، او نیز به نفع آن مرد حکم داد و به لعاذر گفت: باید مزد این مرد را بدهی که سبب شده تا زیانی از تو دور شود و خون تو بر زمین بریزد! لعاذر که این جریان را مشاهده کرد و حکم ظالمانه قاضی و ستم آن مرد را دید، عصبانی شد و بیدرنگ سنگی بر داشت و بر سر قاضی زد و سر او را شکست و خون او را بریخت. سپس به قاضی گفت: اکنون آن مزدی را که من برای ریختن خونت از تو طلبکارم، به جای مزدی که این مرد سدومی از من طلبکار است به او بده! نجّار پس از نقل این داستان میگوید: من پیش از این که داستان فوق را بخوانم این شعر معزّی را که میگوید: و أیّ امْرئٍ فی الناس ألقی قاضیاً وَ لَمْ یَمْضَ أحکاماً لِحُکْمِ سَدوُمٌ خوانده بودم ولی معنای آن را نفهمیده بودم و نمیدانستم منظورش از سدوم در این شعر چیست و چون این داستان را خواندم معنای آن را فهمیدم[۱۹].
از جمله احکام ستمگرانهای که از آنها نقل کردهاند، این بود که اگر به کسی ستم میشد قاضی دستور میداد چهار درهم از آن شخص ستم دیده به عنوان جریمه بگیرند یا اگر کسی مثلاً شکایت میکرد که فلان کس گوش خر مرا کنده است، قاضی میگفت که خرت را به او بسپار تا آنقدر نگاه دارد که گوشش بروید و نیز اگر مردی شکایت میکرد که فلانی زن مرا آنقدر زده است که بچه انداخته، قاضی میگفت که زنت را به او بده تا نزد خود نگاه دارد و خرجش را بدهد تا بچه دیگری از آن مرد بیاورد و آن بچه را به جای بچه خودت نزد تو آورد. به هر صورت مردم آن ناحیه به انواع ظلمها، انحرافات، اعمال زشت و کارهای بیهوده و قضاوتهای ظالمانه آلوده و مبتلا بودند تا این که لوط پیغمبر به میان آنها آمده و به تبلیغ و ارشاد ایشان همت گماشت و رسالت دشوار خود را ابلاغ فرمود.[۲۰]
گفتوگوی لوط با قومش
پس از آنکه لوط به میان آن مردم آمد یا پس از آنکه مدتی میان آنها توقف کرد و آن اعمال نکوهیده را دید، طبق فرمان الهی به موعظه و اندرز آنها پرداخت و زشتیهای اعمالشان را به آنها گوشزد فرمود و از عذاب الهی بیمشان داد. از جمله تذکراتی که لوط به آن مردم میداد، همان بود که سایر انبیا نیز در آغاز دعوتشان به مردم خویش تذکر میدادند و آن این بود که میگفت: «مردم چرا پرهیز نمیکنید، من پیغمبر خیرخواهی برای شما هستم از خدا بترسید و اطاعتم کنید»[۲۱]. و برای این که خیال نکنند که از دعوت خویش منظوری مادی و دریافت مزدی دارد، این نکته را نیز متذکر میشد که: «من از شما مزدی برای این کار درخواست نمیکنم که مزد من تنها بر عهده پروردگار جهانیان است». آنگاه زشتی عملشان را به آنها گوشزد میکرد و میگفت: «چرا به مردان زمانه رو میکنید»[۲۲] و به وسیله آنها دفع شهوت مینمایید و همسرانی را که خدا برای شما آفریده»[۲۳] و روی قانون فطری خلقت و ناموس طبیعت برای این کار خلق فرموده «وامیگذارید؟ به راستی که شما مردمی متجاوز و ستمگر هستید»[۲۴] که از حدّ گذرانده و اسرافگرانید و بلکه خود را به نادانی میزنید، یا از عقاب خدا و کیفر اعمالتان جهالت میورزید! «شما دست به کار زشتی زدهاید که هیچ یک از جهانیان پیش از شما چنین کاری نکردهاند، شما پیش مردان میروید و راهها را میزنید و در انجمن خود (و در حضور دیگران) کارهای ناروا انجام میدهید»[۲۵] این چه رفتار زشتی است که شما دارید، و این چه کارهای ناهنجاری است که میکنید؟
اما آن مردم خودسر به جای این که سخنان خیرخواهانه لوط را به جان و دل بپذیرند و از غفلت و بیخبری در آیند و از آن کارهای ناپسند دست بردارند، به گمراهی خویش ادامه داده و به تهدید آن پیغمبر بزرگوار پرداختند، تا بلکه زبان حقگوی او را بیندند و آزادانه کارهای زشت خود را دنبال کنند. آنان در جواب لوط گفتند: «ای لوط اگر دست از این سخنان برنداری از این دیار تبعید خواهی شد»[۲۶]، و تو را بیرون خواهیم کرد. و با یکدیگر گفتند که «خاندان لوط را از شهر خود بیرون کنید که اینان مردمانی پاکیزه جویند»[۲۷]، و رفتار ما را ناپسند میدانند. و حتی بیشرمی را از این حد نیز گذرانده و به لوط گفتند: «اگر راست میگویی عذاب خود را بر ما بیاور»[۲۸]. لوط که چنان دید از خدا خواست تا او را بر آن مردم زشتکار پیروز گرداند و خود و خاندانش را از رفتار زشت آنها نجات بخشد و عذاب دردناک خود را بر ایشان بفرستد. خدای سبحان نیز دعای پیغمبر خود را مستجاب فرمود و چند تن از فرشتگان بزرگ خود را مأمور نابودی آنها کرد و ایشان را به کیفر اعمال ناشایست خود رسانید و لوط و پیروانش را نجات بخشید.[۲۹]
منابع
جستارهای وابسته
- حضرت ابراهیم (خالهزاده)
- قوم لوط
- همسر لوط
- همجنسگرایی (عمل قوم لوط)
پانویس
- ↑ «و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمیشود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم. گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است! گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بیگمان او ستودهای ارجمند است. پس چون ترس از ابراهیم رخت بربست و (آن) مژده بدو رسید با ما درباره قوم لوط به چالش پرداخت. ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود. (گفتند:) ای ابراهیم! از این (چالش) درگذر که «امر» پروردگارت فرا رسیده است و بر آنان عذابی بیبرگشت خواهد رسید. و چون فرشتگان ما نزد لوط آمدند از (آمدن) آنان پریشان گشت و دستش از (یاری به) آنان کوتاه شد و گفت: امروز روز سختی است! و قوم او شتابان به سویش رو آوردند و (آنان) پیش از آن، کارهای زشت انجام میدادند؛ (لوط) گفت: ای قوم من! اینان دختران منند، آنان برای شما پاکیزهترند، از خداوند پروا کنید و مرا در (کار) مهمانانم خوار نگردانید، آیا در میان شما مرد کاردانی نیست؟ گفتند: خوب میدانی که به دخترانت نیازی نداریم و بیگمان تو نیک میدانی که چه میخواهیم. گفت: کاش برای رویارویی با شما توانی داشتم یا به گوشهای استوار پناه میجستم. (فرشتگان) گفتند: ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توییم، آنان هیچگاه به تو نمیرسند پس، در پارهای از شب خانوادهات را بکوچان مگر زنت را که آنچه به آنان خواهد رسید به او نیز میرسد و هیچیک از شما نباید روی بگرداند؛ بیگمان آنان را پیمانگاه، پگاه است؛ آیا پگاه نزدیک نیست؟ پس چون «امر» ما در رسید آن شهر را زیر و رو گرداندیم و بر آن سنگپارگانی از گل- سنگی پیدرپی باراندیم؛ که (هر یک) نزد پروردگارت نشان داشت و آن (عذاب) از ستمگران دور نیست. و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه مییابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر میهراسم. و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید. برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم. گفتند: ای شعیب! آیا دینت تو را وا میدارد که (به ما بگویی) آنچه را پدرانمان میپرستیدند وا نهیم یا با داراییهای خود آنچه میخواهیم انجام ندهیم؟ بیگمان تو خود بردبار راهدانی. گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز میدارم نمیخواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم. و ای قوم من! مخالفت با من، شما را وا ندارد که به شما همان رسد که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید و (زمان) قوم لوط از شما دور نیست» سوره هود، آیه ۷۰-۸۹.
- ↑ «باری، چون فرستادگان نزد خاندان لوط آمدند؛ لوط) گفت: شما گروهی ناشناسید! گفتند: (خیر) بلکه ما برای تو چیزی را آوردهایم که آنان در آن در گمان به سر میبردند. و برای تو حقّ را آوردهایم و به یقین راستگوییم. پس، در پاسی از شب، خانوادهات را همراه ببر و خود از پی آنان روان شو و هیچ کس از شما واپس ننگرد، و به همانجا بروید که فرمان مییابید. و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه اینان پگاهان برکنده خواهد شد. و مردم شهر شادیکنان باز آمدند. (لوط) گفت: اینان مهمان منند مرا رسوا نکنید! و از خداوند پروا کنید و مرا خوار مسازید! گفتند: آیا ما تو را از (مهمان کردن) مردم باز نداشته بودیم؟ (لوط) گفت: اگر میخواهید کاری بکنید اینان دختران منند» سوره حجر، آیه ۶۱-۷۱.
- ↑ «قوم لوط، پیامبران را دروغگو شمردند یاد کن) آنگاه را که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟ من برای شما پیامبری امینم. پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید. و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمیخواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست. آیا از میان جهانیان با مردان آمیزش میکنید؟ و آنچه را از همسرانتان که خدا برایتان آفریده است وا مینهید؛ بلکه گروهی تجاوزکارید. گفتند: ای لوط اگر (از این سخنان) دست برنداری بیگمان بیرون رانده میشوی. (لوط) گفت: به راستی من از دشمنان (این) کار شمایم. پروردگارا مرا و خانوادهام را از کارهایی که (اینان) میکنند برهان! پس او و همه خانوادهاش را رهاندیم» سوره شعراء، آیه ۱۶۰-۱۷۰.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۹۵.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۹۱.
- ↑ فروع کافی، ج۲، ص۷۲.
- ↑ علل الشرائع، ص۱۸۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۸۵.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۲۱.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۴۸.
- ↑ چنانکه یهود معتقدند، شهر سدوم را اکنون آب بحرالمیت - که به صورت دریاچه ای است - پوشانده است.
- ↑ «آیا با مردان میآمیزید و راه (نسل) را میبرید» سوره عنکبوت، آیه ۲۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ «و در بزم خویش کار زشت میکنید؟» سوره عنکبوت، آیه ۲۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۰۷.
- ↑ خصال، ج۱، ص۶۰ و ۱۶۱.
- ↑ علل الشرائع، ص۱۸۴.
- ↑ نجار، قصص الانبیاء ص۱۱۲.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۹۲.
- ↑ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟ * من برای شما پیامبری امینم * پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید» سوره شعراء، آیه ۱۶۱-۱۶۳.
- ↑ أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ «آیا از میان جهانیان با مردان آمیزش میکنید؟» سوره شعراء، آیه ۱۶۵.
- ↑ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ «و آنچه را از همسرانتان که خدا برایتان آفریده است وا مینهید» سوره شعراء، آیه ۱۶۶.
- ↑ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ «بلکه گروهی تجاوزکارید» سوره شعراء، آیه ۱۶۶.
- ↑ وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ «و لوط را (یاد کن) آنگاه که به قوم خود گفت: شما آن کار زشت را میکنید که در آن هیچ کس از جهانیان، از شما پیش نیفتاده است» سوره عنکبوت، آیه ۲۸.
- ↑ قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ «گفتند: ای لوط اگر (از این سخنان) دست برنداری بیگمان بیرون رانده میشوی» سوره شعراء، آیه ۱۶۷.
- ↑ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: خاندان لوط را از شهر خود بیرون کنید زیرا آنان مردمی هستند که خود را پاک مینمایانند» سوره نمل، آیه ۵۶.
- ↑ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست میگویی عذاب خداوند را بر سر ما بیاور» سوره عنکبوت، آیه ۲۹.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۹۹.