نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Bahmani(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۵ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۵ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۶ توسط Bahmani(بحث | مشارکتها)
عمرمبارکرسول خدا (ص) کوتاه بود و در این مجال اندک و با وجود اشتغالات زیاد حضرتش، فرصت بیان همه احکام نشد.
اغلب احکام در ۹ سال بعد از هجرت نازل شد و این دوران، مقارن با اوج اشتغالات رسول الله (ص) و درگیریهای ایشان با کفّار و منافقین و رتق و فتق امور داخلی حکومت نوپای اسلامی بود.
بیان هر حکمی، به دنبال موقعیّت خاصّ خود است؛ در حالی که زمینه برخی احکام، مثل احکام فئه باغیه و غنائم آنها و یا احکام اسرای مسلمانی که در این جنگها گرفتار میشوند، در روزگاران بعد پیش آمد.
با دسیسه منافقان، باب جعلروایاترسول خدا (ص) از همان زمان حیات حضرتش باز شد؛ تا به آنجا که ایشان در حجهالوداع فرمودند: «قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»[۲]. چنانکه در بیان آن حضرت نیز اشاره شده، این روند با شدّت بیشتری بعد از رحلت رسول خدا (ص) نیز ادامه یافت. حال چگونه ممکن است که رجوع به بیان رسول خدا (ص)، بدون حضور امامی معصوم، حجّتی یقینآور برای امّت باشد.
نتیجه آنکه، اگر بنا باشد این احکام از طریقی به انسانها منتقل گردد، باید از راهی باشد که صاحب راه، خود اشراف بر حقیقت آن داشته باشد، تا بتواند آن را برای مردم به درستی تبیین و تفصیل نماید؛ چنانکه خداوند به رسول خود (ص) میفرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۳].
طرح این سؤال مهم، آنگاه حساسیت بیشتری مییابد که توجه کنیم حضرات ائمهمعصومین (ع)، برخی اصحاب صاحب علم را تشویق به فتوا در احکام میکردند؛ چنانکه امام هشتم (ع) خطاب به احمد بن محمد ابینصر فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ»[۵].
شبیه به همین روایت در بیانات امام صادق (ع) هم یافت میشود.
جواب: این سؤال، تأکید بیشتر بر جایگاهعقل دارد؛ زیرا هرچند قرآننور و تبیان کل شیء است، ولی، تفصیل بسیاری از احکام در بهرهمندی از بیانات قرآن و یا سنّت نبوی، منوط به استنباط درست عقل است. لذا برای پاسخ به این پرسش، ابتدا به تبیین جایگاهعقل در استنباطاحکام و محدوده آن میپردازیم و سپس به دو مسئله بعد پاسخ میدهیم.
عقل در مبادی قیاس، خواه صورت و یا ماده قیاسات برهانی، امکان خطا دارد و چنانکه در برهان هشام[۶] اشاره شد، نیازمند پشتوانهای است که بتواند خطاهای خود را با ارائه به او اصلاح نماید. لذا در هر صورت، عقل بشری مستغنی از عقلی که متّصل به عقلالهی است و مصون از خطا است، نمیباشد.
دامنه استدلالهای عقلانی در محدوده کلیّات است و در برهان، همیشه نتیجه تابع اخسّ مقدّمتین است. لذا در اصول اعتقادی، عقل میتواند اظهارنظر قطعی کند؛ مانند مسائلی چون اثباتمبدأ و معاد و یا فروعات آن، مثل اثبات صفات واجب و چگونگی ارتباط آن با ذات باری و یا در مسئله نبوت و یا امامت عامّه و اموری از این قبیل. در حالی که در جزئیّات مسائل اعتقادی، عقل توان پاسخگویی ندارد؛ مانند نبوّت و امامت خاصّه و یا جزئیات مسائل مربوط به عالم برزخ و معاد و احوال متّقین و مجرمین و میزان و صراط و تطایر کتب و بسیاری مسائل دیگر که در قرآن به آنها اشاره شده و دانستن آنها بخشی از تعالیم دینی است. دلیل این امر آن است که مقدّمات این قبیل مطالب، امور جزئی هستند که از طریق استدلال و تحقیق و تجربه به دست نمیآیند و تنها با اِخبار الهی دریافت میگردند؛ چنانکه خداوند خطاب به رسول خود (ص) میفرماید: ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۷].
در جزئیات احکام عملی که حیطه فقه و اخلاق است، عقل به مناطات احکام راهی ندارد؛ مگر آنکه شارع خود مناط آن را بیان کرده باشد. در نتیجه، عقل باید مقدّمات برهانی خود را از قرآن با مقام عصمت بگیرد، تا بتواند حکم جزمی بدهد؛ چنانکه در مباحث مستقلات عقلیّه در اصول، مانند بحث اجتماعامر و نهی یا حکم مقدّمه واجب و.. ، صغرای برهان از شرع و کبرای آن از عقل اخذ میشود.
بعد از رسول خدا (ص)، دسترسی امّت به کلام آن حضرت از طریق اخبار است، که اغلب آنها خبر واحد میباشد و این مطلب در محلّ خود ثابت شده. میدانیم که حجیّتخبر واحد - به فرض صحّت - امری ظنّی است. این در حالی است که اصل اوّلی و عقلانی درباره حجّت الهی آن است که قطعی باشد و خداوند عمل به گمان را تقبیح نموده است: ﴿وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾[۸].
جواب: اصل اوّلی، بنا بر برهان لطف و حکمت بالغه الهی در هدایتانسانها، ایجاب میکند که همیشه در میان مردم، حجج الهی (ع) وجود داشته باشند؛ تا راه برای ابراز بندگی و تحصیل رضای مولا باز باشد. حال اگر به هر دلیل، این راه مسدود شود، به طوری که خلایق در انسداد آن نقشی نداشته باشند، بنابر قاعده لطف، به نقص فاعلی درحکمت باری باز میگردد؛ زیرا خداوندبندگان خود را مکلّف به اطاعت نمود، ولی راه اطاعت را بر آنها مسدود ساخت و چنین امری عقلاً درباره خداوند محال است؛ چه، واجبالوجود بالذات، در همه جهاتِ ذاتی واجب است و نقص در او راه ندارد.
↑«(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.