بحث:مباهله

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مُباهله: آن است که دو نفر با دو گروه که با هم نزاع دارند و هر کدام خود را بر حق می‌‌دانند، به یکدیگر نفرین کنند که خداوند، دروغگو و طرف ناحق را هلاک کند. چنین واقعه‌ای در زمان پیامبر اسلام اتفاق افتاد. گروهی از مسیحیان نجران که دعوت حق رسول خدا(ص) را نمی‌پذیرفتند، قرار شد میان آنان و پیامبر خدا مباهله انجام گیرد. در روز معین وقتی آنان در محل موعود حاضر شدند، پیامبر اسلام را دیدند که همراه علی بن ابی طالب، فاطمه زهرا، حسن و حسین(ع) آمده است. چون دیدند که وی عزیزترین و نزدیکترین افراد خود را به صحنه مباهله آورده است، از شرکت در مباهله بیمناک شدند و به پرداخت جزیه به حکومت اسلامی راضی شدند. مسیحیانی که برای مباهله آمده بودند، شصت نفر می‌‌شدند. در قرآن کریم به داستان مباهله اشاره شده و این آیه به "آیه مباهله" معروف است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ [۱] و یکی از فضایل اهل‌بیت به شمار می‌‌رود. این حادثه روز ۲۴ ذی قعده سال دهم هجری در مدینه اتفاق افتاد[۲].

لغت‌شناسی

مباهله آن است که دو شخص یا دو گروه یکدیگر را لعنت کنند. از ریشۀ بهل به معنای ملاعنه، نفرین‌کردن شخص دروغگو و ظالم، ابتهال و تضرّع به درگاه خدا برای دفع بلا از خود یا نزول بلا بر ظالم است. این کار از دیرباز بین عرب متداول بوده است و می‌گفتند: لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِ مِنَّا [۳][۴].

مقدمه

حادثه‌ای که به نام مباهله در تاریخ اسلام رخ داد و از برجسته‌ترین فضایل علی(ع) و اهل بیت و سند حقّانیت پیامبر است، مربوط به سال‌های پس از فتح مکّه و مکاتبات پیامبر اسلام با سران ادیان و قبایل و زمامداران برای پذیرش اسلام بود. از جملۀ نامه‌های رسول خدا(ص)، به مسیحیان نجران (منطقه‌ای بین حجاز و یمن) بود که آنان را به خداپرستی و ولایت خداوند دعوت کرد.[۵] هیئت بلندپایه‌ای از سوی آنان به مدینه آمد و چون در گفتگوهای شفاهی به نتیجه‌ای نرسیدند، به پیشنهاد پیامبر، مباهله را پذیرفتند ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ [۶] روز موعود، مصادف با ۲۴ ذی حجّه بود. تعداد مسیحیان را ده‌ها نفر (تا هفتاد نفر) نقل کرده‌اند که با هیئتی آراسته و باشکوه وارد مدینه شده بودند. قرار بود در روز تعیین‌شده برای مباهله، هردو گروه، طرف مقابل را نفرین کنند که اگر باطل و ظالمند دچار غضب الهی شوند. مسیحیان چون دیدند پیامبر اسلام(ص) تنها با چند تن از نزدیکترین افراد خویش (علی، فاطمه زهرا، حسن و حسین (ع)) با حالتی سرشار از خشوع آمده است، از مباهله بیمناک شدند و او را صادق یافتند، و الاّ نزدیکترین افراد اهل بیت خود را در معرض خطر قرار نمی‌داد. با آن حضرت صلح کردند و قراردادی مبنی بر پرداخت جزیه به حکومت اسلامی امضا کردند که داستان آن مفصّل است.

این حادثه، موقعیّت والای اهل بیت (ع) را نزد خدا نشان می‌دهد و از فضایل روشن علی بن ابی طالب (ع) است که در آیه، جان پیامبر به شمار آمده است و نشان می‌دهد که او افضل صحابه است. خود امام علی(ع) هم به این واقعه استشهاد و احتجاج کرده است[۷]. امامان دیگر نیز به آن احتجاج کرده‌اند[۸] این واقعه و فضیلت در آثار شعرای عرب و عجم نیز انعکاس یافته است. وقتی مأمون از امام رضا(ع) خواست که بزرگترین فضیلت علی(ع) را بیان کند، حضرت به این فضیلت اشاره فرمود، چونکه پیامبر برترین آفریدۀ خداست، علی(ع) هم در این آیه همچون جان رسول خدا(ص) به شمار آمده است[۹].

داستان مباهله در منابع تاریخی و حدیثی مفصّل آمده است، آنچه گذشت اشاره‌ای فشرده به آن حادثۀ فضیلت‌آفرین برای امیر المؤمنین (ع) و اهل بیت پیامبر بود و اینکه امام علی(ع) در این آیه مصداق ﴿أَنفُسَنَا (جان ما، خود ما) به شمار آمده است. پیامبر خدا با تعابیر مختلفی به یکی بودن در فضایل و پیوند عمیق او با امیر مؤمنان تصریح فرموده است، از جمله: «أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْك‏»، «عَلِيٌّ مِنِّي مِثْلُ رَأْسِي مِنْ بَدَنِي»، «أَنْتَ مِنِّي كَرُوحِي مِنْ جَسَدِي‏»، «أَنْتَ مِنِّي كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ»[۱۰].

در منابع اهل سنت هم احادیثی با همین مضمون نقل شده است، از جمله در صحیح بخاری و ترمذی، خصائص نسائی و کتب دیگر[۱۱]. مسجدی که در مدینه، شمال بقیع به نام "مسجد الأجابه" و "مسجد مباهله" معروف است، بنا به برخی نقل‌ها همان جایی است که مباهله انجام گرفته است.[۱۲][۱۳].

داستان مباهله در حقوق اهل بیت

یکی از ماجراهای بزرگ و حساس صدر اسلام "مباهله" است که با حضور اهل بیت رقم خورد. ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۱۴].

ضمیر متکلم مع‌الغیر "نا" در کلمه ﴿نَدْعُ با همین ضمیر در کلمات ﴿أَبْنَاءَنَا و ﴿نِسَاءَنَا و ﴿أَنْفُسَنَا تفاوت دارد، اولی دو طرف متخاصم، یعنی رسول خدا(ص) و بزرگان نجد که مسیحی بودند است و آن سه ضمیر دیگر به رسول خدا و همراهانش برمی‌گردد. آیه در واقع به این معنا است که بیائید تا با هم "ابناء و نساء و انفس" خود را بخوانیم و آن گاه ما "أبناء و نساء و انفس" خود را و شما هم ابناء ونساء وانفس خود را دعوت کنید، "مباهله" مصدر از ماده "بهل" که فعل "نبتهل" مضارع از باب ثلاثی مزید باب افتعال آن است، به معنای "ملاعنه"، یعنی لعنت کردن یکدیگر است[۱۵].

با بررسی تفاسیر گوناگون مشخص می‌شود که افراد شرکت کننده در جریان مباهله، همان پنج تن آل عبا می‌باشند و تمام مفسران شیعه و سنی اجماع دارند که مراد از ﴿أَبْنَاءَنا پسران پیامبر حسنین هستند و ﴿نِسَاءَنَا (زنان ما) همگی اتفاق دارند که مراد فاطمه است به دلیل اینکه جز او، زنی در مباهله شرکت نکرد و آیه نیز دلیل بر فضیلت و برتری او بر همه زنان عالم است و مراد از نفس پیغمبر، فقط علی(ع) است زیرا خود پیامبر که نمی‌تواند مراد باشد، زیرا او دعوت کننده است و معنی ندارد که انسان خود را دعوت کند و همیشه داعی غیر از مدعو است[۱۶]. چرا که پیامبر فرمودند: «أَنْتَ مِنِّي (عَلِيٌّ مِنِّي)[۱۷] وَ أَنَا مِنْكَ»[۱۸] تو (علی) از منی و من از تو هستم.

مسلم بن حجاج در شأن نزول آیه می‌گوید: «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ... دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»[۱۹]؛ وقتی این آیه شریفه نازل شد: پس بگو بیایید بخوانیم فرزندان خود را و فرزندان شما را... آنگاه رسول خدا علی و فاطمه و حسن و حسین را خواندند و گفتند: خدایا اینها اهل من هستند".

زمخشری می‌گوید: آیه مباهله قوی‌ترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء است[۲۰].

آلوسی هم می‌گوید: دلالت آیه بر فضیلت آل پیامبر که آل اللهاند برای هیچ مؤمنی قابل شک نیست[۲۱].

این آیه یکی از محکم‌ترین آیات در بیان عظمت پیامبر و اهل بیت ایشان است؛ زیرا بزرگان نصاری از مباهله خودداری کردند و با پرداختن جزیه تن به خواری دادند.

حال، چرا در قرآن درباره بعضی از ویژگی‌های اهل بیت سخن به میان آمده، ولی مصادیق "اهل البیت" مطرح نشده است؟ در جواب می‌توانیم اینگونه بگوییم که:

  1. در قرآن کریم تفصیل همه مطالب ذکر نشده و بیان مفصل به سنت نبوی واگذار گردیده است.
  2. اگر به صراحت نام اهل بیت به عنوان جانشینان پیامبر در قرآن می‌آمد، به احتمال زیاد، دنیاطلبان و هواپرستان به تحریف قرآن هر چند تحریف معنوی آن دست می‌زدند. برای مثال، مسئله "ارث" در قرآن آمده بود ولی حضرت فاطمه را از "فدک" محروم کردند یا یک سهم از خمس به "ذوی القربی" تعلق می‌گیرد که ابوبکر آن را حذف کرد، یا متعه حج و متعه زنان و حذف آن از سوی عمر یا نص قرآن درباره عظمت پیامبر و متهم کردن ایشان به هذیان گویی در پایان عمر شریفش، یا نص قرآن درباره وجوب مودت اهل بیت و برعکس، رساندن اذیت و آزار به اهل بیت(ع)[۲۲].

مباهله

در بیست و چهارم ذی حجه سال نهم هجری حادثه مباهله رخ داد[۲۳]. مسیحیان نجران، پس از تسلیم قبائل عرب به دولت مدینه و در پی نامه‌ای که رسول خدا(ص) به آنان فرستاد، همراه هیئتی که بزرگان آن ابوحارثه، عاقب، سید و عبدالمسیح بودند به مدینه آمده و با رسول خدا(ص) درباره حضرت مسیح(ع) مجادله و مناظره کردند، آن حضرت بر اینکه حضرت مسیح(ع) مخلوق و بنده خداست تأکید کرد، اما مسیحیان با استدلال بر اینکه حضرت مسیح پدر ندارد، این مسئله را نپذیرفتند، پیامبر(ص) (بر اساس آیه ۵۹ سوره آل عمران) موضوع حضرت مسیح(ع) را همانند حضرت آدم(ع) دانست که بدون پدر و با اراده الهی آفریده شده است، اما آنان بر مواضع خویش پافشاری کردند و بنا شد در این باره مباهله صورت گیرد و از خداوند بخواهند، راستگو از دروغ‌گو تمایز یافته و لعن و عذاب بر دروغ‌گو روا شود. در سوره آل عمران به این حادثه اشاره شده است: هر کس پس از این آگاهی که بر تو رسید [درباره عیسی] با تو مجادله کند، بگو: «بیایید فرزندان و زنان و خودمان را به مباهله بخوانیم و نفرین خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم»[۲۴].

پیامبر(ص) برای مباهله با اهل بیت خود که علی، فاطمه و حسن و حسین(ع) بودند، خارج شد. مسیحیان نجران که در انتظار بودند، پیامبر با اصحاب خویش به مباهله آید، چون پیامبر را همراه خانواده خود دیدند، حاضر به مباهله نشده و تسلیم شدند و با رسول خدا(ص) صلح کردند[۲۵]. به اتفاق مفسران فریقین، در آیه یاد شده مراد از ﴿أَبْنَائِنَا: امام حسن و حسین(ع)[۲۶]، مراد از ﴿نِسَاءَنَا: فاطمه زهرا(س) و مراد از ﴿أَنْفُسَنَا: امام علی(ع) و رسول خدا(ص) است که در حادثه مباهله حضور داشتند. تعبیر ﴿أَنْفُسَنَا در آیه که بر یکسانی پیامبر(ص) و امام علی(ع) تصریح می‌کند، بیان‌گر اوج قرب و هم نفسی علی(ع) و رسول خدا(ص) است و از جمله فضائل انحصاری امیر مؤمنان علی(ع) به شمار می‌رود[۲۷].

مباهله

طبق نقلی از سید بن طاوس[۲۸]، در سال نهم (یا دهم(هجرت، از سوی پیامبر گرامی(ص) نامه‌ای به مسیحیان نجران (که شهری است میان حجاز و یمن) نوشته شد و آنان را به اسلام و برادری با مسلمانان فراخواند و حضرت رسول دستور دادند: در صورت خودداری از پذیرش اسلام، باید به حکومت اسلامی جزیه بپردازند وگرنه آماده جنگ با لشکر اسلام شوند[۲۹]. وقتی حاملان نامه و پیک‌های پیامبر خدا(ص) وارد نجران شدند، با واکنش سرد و خصمانه اهالی نجران رو به رو گردیدند و در مجمع مشورتی، که از علمای مسیحی و بزرگان قبایل در معبد بزرگ تشکیل یافته بود، همگی از ترک مسیحیت و پذیرش اسلام سرباز زدند و رأی به جنگ دادند، جز اسقف اول، ابوحارثه که عالم‌ترین‌شان بود و بی‌اعتقاد به نبوت پیامبر نبود، به مخالفت برخاست و گفت: مهلاً، بنی عبدالمدان! کمی آرام‌تر، چرا تصمیم عجولانه می‌گیرید که راه برگشت ندارد؟! بهتر است ابتدا از نزدیک گفتگویی با پیامبر انجام گیرد. پس از گفت و گو، تصمیم بر آن شد که گروهی چهل نفره از علمای مسیحی برای مذاکره راهی مدینه شوند، اما در همین حال، از قیصر روم و پادشاهان سودان و حبشه و شام و نصارای عرب تقاضای کمک برای جنگ با مسلمانان کردند.

حضور مسیحیان در مدینه؛ وقتی فرستادگان مسیحیان نجران به سرکردگی عاقب، که امیر و صاحب رأی ایشان بود و عبدالمسیح که در مشکلات به او پناه می‌بردند، به نزدیکی‌های مدینه رسیدند، به منظور مباهات و فخر فروشی بر مسلمانان، خودشان را به لباس‌های زربافت و حریر، آراستند و صلیب‌های طلایی را حمایل کردند. آنان همچنین در پیشاپیش گروه، صلیب بزرگی از طلا، که اهدایی قیصر روم بود را به حرکت درآوردند. هنگام ورود به مدینه، مسلمانان که برای نماز عصر به مسجد می‌رفتند، مبهوت زرق و برق و هیبت آنها شدند. بعضی می‌گفتند: تا کنون فرستادگانی به این جمال و عقل ندیده‌ایم! بعضی در پاسخ آنها می‌گفتند: عاقل کسی است که خدا را به وحدانیت بشناسد و عبادت و اطاعت او کند[۳۰]. چگونه عاقل است کسی که معتقد است سه خدا وجود دارد؛ «پسر»، «پدر» و «روح القدس»؟!. مسیحیان زمانی به مسجدالنبی وارد شدند که نماز عصر مسلمانان پایان یافته بود. آنان نیز در مسجدالنبی به سمت شرق ایستاده، برای خواندن نماز خود، صلیبی قرار دادند و ناقوس نواختند و نمازشان را آغاز کردند. این رفتار مسیحیان، آن هم در مسجدالنبی، برخی از مسلمانان را خوش نیامد. آنان گفتند: اکنون که اسلام قوت گرفته و از دست مشرکین مکه راحت شده‌ایم، گرفتار اینان (مسیحیان) شویم؟! این افراد می‌خواستند جلو برنامه‌ها و سر و صداهای مسیحیان را بگیرند، اما پیامبر(ص) مانع آنها شدند و فرمودند مهلت‌شان بدهید عبادت‌شان را انجام دهند، اینها هم سرانجام آگاه خواهند شد.

بعد از فراغت از نمازشان، به محضر پیامبر(ص) شرفیاب شدند، ولی با بی‌توجهی حضرت نسبت به خودشان و هدایای‌شان روبه‌رو گردیدند. وقتی از علت بی‌اعتنایی پیامبر(ص) پرسیدند، پاسخ شنیدند: دلیل بی‌اعتنایی حضرت، پوشش لباس‌های زربافت و آویختن صلیب و طلا و جواهر است[۳۱]. پرسیدند: چرا به هدایای ما توجه نمی‌کند؟ پاسخ شنیدند: آن حضرت هدیه غیر مسلمانان را نمی‌پذیرد، مگر این که مسلمان شوند. راهبان مسیحی چاره‌ای جز پیراستن خود از طلا و جواهر ندیدند. بالاخره پیامبر(ص) از ایشان خواستند که اسلام بیاورند. گفتند: ما اکنون نیز اسلام داریم. پیامبر(ص) فرمود: تا زمانی که صلیب می‌پرستید و بر این باورید که خدای سبحان دارای فرزند است و گوشت خوک می‌خورید، اسلام ندارید[۳۲]. گفتند: در انجیل، وصف نبی بعد از حضرت عیسی را خوانده‌ایم. او عیسی را تصدیق می‌کند و به وی ایمان دارد، لیکن شما او را سب می‌کنید و می‌گویید او بنده خدا است! مگر می‌شود عبد و بنده‌ای کارهای خدایی کند؟!. پیامبر(ص) فرمودند: من، برادرم عیسی را تصدیق می‌کنم او را نبی مرسل، اما بنده خدا می‌دانم و تمام معجزاتش به اذن خداوند بوده است[۳۳]. اسقفی به نام عبدالمسیح پرسید: ای ابوالقاسم، پدر موسی کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: عمران.

پرسید: پدر یوسف کیست؟ فرمود: یعقوب. پرسید: پدر شما کیست؟ فرمود: عبدالله بن عبدالمطلب. آن‌گاه پرسید: پدر عیسی کیست؟ طبق نقلی پیامبر(ص) از پاسخ آنها اعراض کرده، فرمودند: شما امشب میهمان ما هستید تا فردا در این مورد از جانب خداوند وحی نازل شود. روز بعد که جلسه تشکیل شد، نبی مکرم(ص) فرمودند: بر من وحی نازل شد که: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۳۴]. اسقف گفت: در کتب آسمانی گذشته اثری از این که عیسی(ع) از خاک خلق شده باشد نیست. این جا بود که حالت وحی به پیامبر(ص) دست داد. آن حضرت وقتی به حالت عادی برگشت، فرمود: اکنون بر من وحی شد که: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۳۵][۳۶]. مسیحیان گفتند: دعوت به مباهله روش منصفانه‌ای است. کی مباهله کنیم؟ فرمودند: فردا بعد از نماز صبح[۳۷]. ان شاء الله.

در همان شب رؤسای قوم با هم مشورت کردند که اگر پیامبر(ص) در دعوت خود صادق باشد، هلاکت دامن‌گیر همه ما خواهد شد؛ همان‌گونه که حضرت موسی(ع) با برادرش هارون و دو فرزند وی، با قارون، اهل و همدستانش مباهله کردند و آنان همگی در زمین فرو رفتند. پس عاقلانه‌تر آن است که پرداخت جزیه را بپذیریم. اسقف اعظم گفت: باید دید فردا با چه کسانی به صحنه ملاعنه می‌آیند. اگر پیامبر(ص) با اصحاب و لشکریانش آمد مباهله می‌کنیم و اگر طبق آیه، با زنان، فرزندان و نزدیکانش آمدند، مصالحه می‌کنیم و شرایط ذمه را می‌پذیریم[۳۸]. صبح، در بین الطلوعین، روز بیست و چهارم ذی حجه، سال نهم و یا دهم هجرت، در وادیی بیرون مدینه و محل کنونی مسجدالاجابه، تمام مسلمانان مدینه از یک سو و نجرانیان در سوی دیگر صف کشیده آماده شدند، در حالی که اسقف اول در جلو ایستاده بود و مسلمانان نیز اجتماع کرده بودند. ناگهان دیدند پیامبر(ص) در حالی که دست حسن بن علی را گرفته و حسین بن علی را در آغوش داشتند و فاطمه زهرا(س) از پشت سر و امیرمؤمنان(ع) به دنبال آنها است وارد میدان مباهله شدند. دیدند پیامبر بر دو زانوی مبارک نشست، علی را در جلو و فاطمه را در مقابل و حسن بن علی را در سمت چپ و حسین بن علی را در سمت راست خود نشانده، فرمودند: عزیزانم! من دعا می‌کنم شما آمین بگویید. آنان انگشتان دو دستشان را در هم نموده، به سوی آسمان بالا بردند و گفتند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي‌». پس نصاری پرسیدند: اینان کیستند؟ به آنان گفته شد: «هَذَا ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ خَتَنُهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هَذِهِ بِنْتُهُ فَاطِمَةُ وَ هَذَانِ ابْنَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(ع)...». مسیحیان که این منظره را دیدند، ترسیدند و گفتند: این گونه مباهله، همان مباهله کردن انبیا است. این چهره‌های استوار که می‌بینیم، اگر از خدا بخواهند، می‌توانند کوه‌ها را هم جا به‌ جا کنند!.

اگر کسی به حقانیت خویش شک داشته باشد، هیچ‌گاه بهترین و نزدیک‌ترین عزیزان خود را در معرض خطر نمی‌اندازد، از این رو ترس بر مسیحیان مستولی گردید و پاپ اعظم گفت: «يَا أَبَا الْقَاسِمِ أَقِلْنَا» ما مباهله نمی‌کنیم، بلکه مصالحه می‌کنیم و شما مقدار جزیه را تعیین کنید. پیامبر گرامی(ص) پذیرفتند، لیکن فرمودند: بدانید که اگر ملاعنه را انجام می‌دادید، همگی به صورت گوناگون مسخ می‌شدید. این بیابان را عذاب الهی پر می‌کرد و تا آخر سال نمی‌رسید که هر چه نصرانی بر روی کره زمین بود به هلاکت می‌رسید. به حسب بعضی روایات، مسیحیان بعد از تعیین جزیه مراجعت به نجران کردند، ولی اکثر آنها در اثر آگاهی از حقانیت اسلام و ملاطفت پیغمبر بزرگوار(ص) نسبت به پیروان مسیح(ع) دوباره به محضر پیامبر اسلام(ص) مشرف شدند و اسلام را برگزیدند و برگشتند. مأمون مناظره‌ای با حضور علمای اهل تسنن ترتیب داد و در آن، از امام رضا(ع) خواست برترین فضیلت امیرمؤمنان(ع) را با مستند قرآنی ثابت کند: امام رضا(ع) از میان تمام آیاتی که در شأن امیرمؤمنان نازل شده، به آیه مباهله استناد کردند تا هیچ کس نتواند در آن خدشه وارد کند؛ زیرا همه گروه‌های اسلامی؛ از شیعی و سنی متفق‌اند و تاریخ هم تأیید می‌کند که در جریان این معارضه و محاجه، به میدان آوردن امیرمؤمنان(ع)، به عنوان ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْمی‌باشد؛ یعنی امام علی(ع) به منزله نفس و جان پیامبر است. پس این آیه دلالت بر برتری و فضیلت حضرت علی(ع) بر دیگر صحابه، بلکه بر تمام انبیای بعد از پیامبر(ص) دارد[۳۹].[۴۰].

پانویس

  1. بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو:بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم؛ سوره آل عمران، آیه:۶۱.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی.
  3. مجمع البحرین
  4. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۲۸.
  5. مکاتیب الرّسول، ج ۲ ص ۵۰۲
  6. بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو:بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم؛ سوره آل عمران، آیه:۶۱.
  7. احتجاج، ج ۱ ص ۱۱۸، نیز ر.ک: «اسرار مباهله»، محمدرضا انصاری
  8. از جمله مناشده و احتجاج امام حسین(ع)، در بحارالأنوار، ج ۳۳ ص ۱۸۱
  9. نفحات الازهار، ج ۲۰ ص ۲۵۸
  10. ر.ک: «بحارالأنوار»، ج ۳۵ ص ۲۵۷، ج ۲۱ ص ۲۷۶، «دانشنامه امام علی»، ج ۱۰ ص ۱۹۳، «نفحات الازهار» ج ۲۰ ص ۲۱۵، «منتهی الآمال»، ج ۱، «فروغ ابدیت»، ج ۲، «احقاق الحق»، ج ۸ ص ۶۷ و ج ۱۴ ص ۱۳۱، «مناقب»، ج ۲ ص ۲۱۷، «از نجران تا مدینه»، محمدرضا انصاری
  11. فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج ۱ ص ۳۳۹
  12. سیری در اماکن سرزمین وحی، علی اکبر حسنی، ص ۵۹
  13. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۲۸.
  14. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  15. ر.ک: ترجمه المیزان، محمد باقر موسوی، ج۳، ص۳۵۱. با اختصار.
  16. ر.ک: مجمع البیان مترجمان، ج۴، ص۱۰۳.
  17. سنن ابن ماجه، جلد ۱، باب ۱۱، ص۲، ح۱۱۹.
  18. صحیح بخاری، کتاب الصلح، باب ۵۷۹، ص۳۶۴، حدیث ۹۰۴، جزء ۳ و ۴.
  19. صحیح مسلم، کتاب الفضائل، جزء ۱۵ و ۱۶، باب ۳، ح۲۴۰۴.
  20. الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.
  21. روح المعانی، ج۲، ص۱۸۱.
  22. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۶۹- ۷۲.
  23. یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۵۴۵.
  24. ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  25. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۵۳؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۶۶؛ ابونعیم اصفهانی، دلائل، ج۲، ص۳۵۳.
  26. این آیه خط بطلان صریح و شفافی است بر ادعا و سخن بی‌اساس عباسیان که رسول خدا(ص) پسر نداشت و عموی پیامبر یعنی عباس بن عبدالمطلب میراث‌دار آن حضرت بوده است. بر این اساس آنان مدعی خلافت و جانشینی بودند.
  27. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۲۰۶.
  28. اقبال الاعمال، سید بن طاوس، ص۴۹۶.
  29. بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۸۵.
  30. مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۱۰.
  31. بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۳۶.
  32. بحارالانوار، ج۳۵، ص۲۵۷.
  33. بحار الانوار، ج۲۱، ص۳۱۹.
  34. «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
  35. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  36. بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۱۹.
  37. بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۴.
  38. الکافی، ج۲، ص۵۱۴.
  39. فصلنامه میقات حج، ش۶۳، ص۹۳.
  40. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۸۲۷.