دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره علم غیب چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره علم غیب چیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • اشاعره درباره علم غیب چه نظری دارند؟
  • متکلمین اشعریه چه دیدگاهی راجع به علم غیب دارند؟
  • علمای اصول دین مکتب اشعریه چه دیدگاهی راجع به علم غیب و قلمرو آن دارند؟

پاسخ نخست

جعفر سبحانی

آیت‌الله جعفر سبحانی در مقاله «آگاهی پیامبر از غیب در نگاه اهل‌سنت» در این باره گفته است:

«بعضی از علماء اهل‌سنت، بین آیات و روایات مثبته و آیات و روایات نافیه راه حل‎هایی ذکر نموده‎أند از جمله: علم غیب به طور مطلق و بدن هیچ قید و بندی (علم ذاتی و استقلالی) مخصوص ذات خداوند است و آگاهی دیگران از غیب، غیر ذاتی و تبعی است. به عبارت دیگر علم غیب دو نوع است یکی "بالذات و بالاصاله" و دیگری "بالعرض و بالتبع". علم غیب بالذات و بالاصاله منحصر به خداوند است؛ زیرا تنها ذات باری‌تعالی به همه هستی احاطه وجودی و علمی دارد و برخوداری دیگران از علم غیب به صورت عرضی و تبعی است؛ زیرا احاطه و ابزار علمی اینها محدود و از راه افاضه خداوند می‌باشد. آلوسی حنفی در این زمینه به نقل از ابن حجر در قواطع الاسلام می‌گوید: حق این است که علم غیبی که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد... و اما آنچه را که برای بعضی از خواص به وقوع پیوسته، علم غیبی نیست که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، بلکه جزء افاضات الهی است که خداوند آن را بر عده‌إی از بندگان خود افاضه نموده است، بنابراین نباید گفته شود که این گروه علم غیب ذاتی دارند و کسی که چنین بگوید مسلماً کافر شده است. بلکه باید گفت که به طریقی برای آنها علم غیب نمایان و ظاهر شده است[۱] ابن حجر هیثمی شافعی نیز در جمع بین آیات نافیه و مثبته علم غیب برای غیر خدا می‌گوید: اینکه خداوند، انبیا و اولیاء را به پاره‌ای از علم غیب آگاه و مطلع می‌کند امری است ممکن و هرگز مستلزم محال نمی‌شود و انکار آن عناد و مکابره است[۲] او همچنین در الفتاوی الحدیثیة به نقل از محیی الدین نووی شافعی می‌نویسد: نووی به داشتن علم غیب انبیاء تصریح کرده است پس گفته است انبیاء علم غیب را استقلالا نمی‌دانند و فقط خدا علمِ و آگاهی به تمام علوم را دارد و اما معجزات و کرامات انبیا با اعلام خداوند به آنها است[۳] در کتب حدیثی اهل‌سنت روایات متعددی وجود دارد که نشان می‏‌دهند پیامبر (ص) علم غیب داشته و از آن خبر می‌داد و حتی بعضی از روایات دلالت دارند که افرادی پیامبر نبوده ولی از غیب آگاه بوده‌اند از جمله: بخاری در صحیح خود از طارق بن شهاب نقل کرده است که گفت: شنیدم که عمر می‌گفت: پیامبر (ص) در میان ما برخاست و خبر داد به ما از اول خلقت تا زمانی که اهل بهشت و جهنم داخل در منازل شوند، از آن خبر داد. بعضی آن را حفظ کردند و به خاطر سپردند و بعضی آن را فراموش نمودند[۴](...) هیثمی در مجمع الزوائد در حدیثی از قول عبدالله بن عمر می‌نویسد: خداوند برای من حجاب دنیا را برداشت و من به آن نگاه کردم به و به آنچه که تا روز قیامت در آن موجود می‌شود، همان‌طور که به این کف دستم نگاه می‌کنم.[۵]

سخنان علمای اهل‌ سنت: بعضی از محققین اهل‌سنت در آثار خود اثبات کرده‌أند که بعضی از افراد از غیب آگاه بوده‌أند از جمله: مسلم در صحیح خود از حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ نقل می‌کند که: به خدا سوگند! من از همه مردم آگاه‌­ترم به هر فتنه­‌إی که از امروز تا قیامت واقع می­‌شود[۶] حذیفه در جای دیگر می‌گوید: پیامبر (ص) به من خبر از آنچه که تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد[۷] آلوسی نیز در این زمینه می‌گوید: پیامبر (ص) قبض روح نشد تا این که دانست هر چیزی که علم و آگاهی به آن ممکن بود[۸] قاضی شوکانی در فتح القدیر می‌نویسد: اگر بگویی آیا با دلیل قرآنی ثابت است که خداوند برای کسی که رضایت دارد مثلا برای رسولانش، آنان را مطلع بر غیبش می‌گرداند و برای رسولی که خداوند تعالی مقداری از غیبش را به او خبر داده است، او نیز بعضی از امورات را برای امتش ظاهر می‌گرداند؟ می‌گویم: آری! و این اشکالی ندارد و ثابت است از رسول خدا (ص) به سنت مطهره از او رسیده است[۹]. ابن حجر هیتمی مکی در ضمن فتاوای‌شان در کتاب الفتاوی الحدیثیة می‌نویسد: اینکه خداوند تعالی أنبیا و اولیاء را به بخشی از علم غیب آگاه می‌فرماید، امر ممکنی است و هیچ‌گاه مستلزم محال نمی‌شود و انکار آن چیزی جز عناد و انکار بدیهیات نمی‌باشد[۱۰] ابن تیمیه نیز چنین می‌گوید: کسانی پایین‌تر از علی بن ابی طالب (ع) نیز از برخی امور غیبی خبر می‌داده‌اند، مقام علی بن ابی طالب (ع) که قدر و منزلتی بالاتر داشته است و در اتباع و پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نیز کسانی بوده‌أند به مراتب بیش از اینها خبر از غیب داده‌أند در حالی که از کسانی هم نبوده‌اند که صلاحیت امامت را داشته باشند و یا از افرادی از اهل زمان خود با فضیلت‌تر بوده باشند، و از این قبیل افراد در زمان ما و دیگر زمان‌ها وجود داشته‌اند. حذیفه بن یمان و ابوهریره و غیر آن دو از صحابه به مراتب بیش‌تر برای مردم از غیب می‌گفته‌اند. ابوهریره خبرهای غیبی خود را به رسول خدا (ص) مستند می‌نمود و حذیفه بن یمان برخی از خبرهای خود را مستند به رسول خدا (ص) می‌نمود و برخی را نیز مستند نمی‌نمود، گرچه همان‌ها نیز در حکم مستند بود.و آنچه را که او و دیگران از شنیده‌های خود از رسول خدا (ص) خبر داده‌اند چیز‌هایی بوده است که برایشان کشف شده بود و عمر نیز خبرهایی از این قبیل داده بود. در کتاب‌هایی که درباره کرامات اولیاء و خبرهای غیبی است مثل کتاب "الزهد" اثر امام احمد و "حلیه الأولیاء" و "صفوه الصفوه" و "کرامات الأولیاء" اثر ابومحمد خلال و ابن ابی الدنیا و اللالکائی، کراماتی از برخی از پیروان ابوبکر و عمر مانند: علاء بن حضرمی، جانشین ابوبکر و ابومسلم خولانی که از پیروان هر دوی آنها بود و ابوصهباء و عامر بن عبد قیس و دیگران بیان شده است[۱۱] آلوسی در تفسیر خود در این زمینه می‌نویسد: این خلافت الهی همواره در انسان کامل تا قیام قیامت ثابت است؛ انسان کامل اگر از بین برود، عالم نابود می‌شود؛ یعنی هستی عالم وابسته به وجود انسان کامل است. انسان کامل روح عالم هستی است که قوام عالم هستی به او بستگی دارد و او پایه معنوی برای آسمان و دنیا است. انسان کامل، اسم جامع الهی در آن تجلی کرده است که در دنیا و آخرت لباس خلافت الهی به تن کرده است و تدبیر عالم به عهده اوست. اگر ما می‌گوییم این انسان کامل، تدبیر عالم را به عهده گرفته است، این به اذن الله تبارک و تعالی است و اراده الله در او تجلی کرده است[۱۲]»[۱۳].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «امامت در بینش اسلامی» در این باره گفته است:

«متکلمان اشعری نیز علم به احکام اسلامی‌ را از اوصاف امام دانسته‌اند در این جا سخنان برخی از بزرگان اشاعره از نظر می‌گذرانیم:

  • باقلانی: امام باید از نظر علم در حدی باشد که در مورد قاضی لازم است. وی سپس به کفایت و بصیرت سیاسی امام اشاره کرده و گفته است: از دیگر شرایط امام این است که در مورد امور مربوط به جنگ فرمان‌دهی سپاه و پاس داری از کیان اسلام و امت اسلامی‌از بصیرت کافی برخوردار باشد[۱۴].
  • امام الحرمین: یکی از شرایط امام این است که مجتهد در دین باشد؛ به گونه‌ای که در تصمیم‌گیری در مورد حوادث از نظر حکم اسلامی، به استفتا از دیگران نیاز نداشته باشد. هم چنین امام باید از کفایت لازم برخوردار باشد؛ یعنی در تشخیص مصالح امور مسلمین و تدبیر مسائل مربوط به جنگ و فرماندهی سپاه و حفظ مرزها، از صلاحیت و کفایت برخوردار باشد. وی تصریح کرده است که این شرط مورد اتفاق علمای اسلامی‌است[۱۵].
  • ابو منصور بغدادی: از نظر اصحاب ما اشاعره امام باید از چهار ویژگی برخوردار باشد: نخستین آنها علم است و کمترین حد آن این است که به درجه مجتهدان در حلال و حرام و دیگر احکام اسلامی‌ رسیده باشد[۱۶].
  • ایجی و جرجانی: اعتقاد اکثریت این است که امام باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند. توانایی اقامه دلیل و پاسخ گویی به شبهات را داشته باشد و در حوادث و رخدادها استقلال در فتوا داشته باشد. زیرا حفظ عقائد و فصل خصومت‌ها از مهمترین اهداف امامت است و این هدف بدون شرط مزبور تحقق نخواهد یافت. آنان نیز برخورداری امام از بصیرت و کفایت سیاسی در امور مربوط به رهبری امت اسلامی‌ را از دیگر صفات لازم برای امام دانسته‌اند[۱۷].
  • تفتازانی: امام باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند. مقصود از قیام به امر دین همان است که در کلام شارح مواقف بیان شده است؛ یعنی دفاع از عقائد اسلامی‌ از طریق استدلال و پاسخ‌گویی به شبهات و نیز تصمیم‌گیری درباره حوادث و مسائل اجتماعی بر اساس احکام اسلامی‌ وی صاحب رأی بودن و درایت در تدبیر امور مربوط به مصالح جامعه اسلامی‌ را از شرایطی دانسته است که مورد قبول اکثریت علمای اسلامی‌ است[۱۸]»[۱۹].
۲. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است:
  • «قاضی ابوبکر باقلانی از متکلمان برجسته اشاعره، در خصوص احراز منصب خلافت، سه شرط از جمله علم در حد قضاوت را معتبر می‌داند و علم غیب را برای امام لازم نمی‌داند.[۲۰] دیدگاه اهل سنت درباره علم امام، مبتنی بر تبیین آنها از حقیقت امامت است. وقتی امامت، استمرار نبوت پیامبر اکرم (ص) دانسته شود و تنها مجری احکام اسلام به صورت اجتهادی باشد، بی‌شک علم امام به صورت حداقلی و در حد قاضی و مفتی و مجتهد ضرورت دارد.
  • برخی از اهل سنت مانند: فخر رازی، مباحث زیادی، پیرامون علم غیب امام مطرح نکرده است؛ اما بر اساس اعتقاد وی به جایگاه و منزلت حکومتی و دنیوی امام (ع) و خلیفه، می‌توان نفی هرگونه علم غیب و علوم غیر دینی را از امام به او نسبت داد. فخر رازی علم غیب انبیا را به معنای آگاهی آنها از امور وحیانی می‌داند. وی در ذیل تفسیر آیه۴۱ سوره طور أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ[۲۱] می‌فرماید: "آنچه از علوم غیبی در نزد رسول خدا (ص) هست، علم به امور و اسرار و احکام و اخبار فراوان را از طریق وحی کسب می‌کند و به آنها یقین پیدا می‌کند."[۲۲] این تفسیر، ناتمام است؛ برای اینکه چگونه ممکن است لفظ غیب که به معنای پوشیده از حس است و معنای عامی دارد و در برابر شهود قرار دارد؛ تنها بر یک مصداق، یعنی وحی حمل گردد.[۲۳] اگر مقصود این باشد که گرچه غیب به معنای عامی به کار می‌رود؛ ولی وحی الهی تنها راه دریافت شناخت غیبی است؛ پاسخ می‌دهیم که آیات و روایات، راه دستیابی به امور و حقایق غیبی را منحصر در وحی ندانسته‌اند و راه‌های دیگری، همچون الهام و رؤیای صادق و آموختن و تعلیم از پیامبر (ص) را برای کسب معرفت به غیب، بیان کرده‌اند»[۲۴].
۳. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«اشاعره بر خلاف معتزله غیب‌دانی بر غیر انبیاء را بلامانع دانستند، اگر چه مخالف باور امامیه درباره علم غیب امام هستند، اما با مبانی و مقدماتی که ارائه کردند غیب‌دانی ائمه (ع) به صورت غیر مستقیم در حد غیب‌دانی دیگر اولیاء الهی و کسانی که بر اثر جدّ و جهد خویش توانسته‌اند زمینه‌های دریافت از غیب را فراهم آورند، به اثبات می‌رسد»[۲۵].

غزالی در مقام طور اثبات نبوت هم به رؤیاهای صادق استناد کرده، و هم از الهام و توفیق الهی استفاده کرده، می‌گوید: معارفی هست که هیچ راهی برای آگاه شدن از آنها وجود ندارد، مگر از طریق الهام و توفیق الهی، از باب نمونه مانند: علم طب و نجوم که توسط دیگر ابزارهای معرفت مانند عقل و تجربه نمی‌توان به آنها رسید، بلکه نیاز به ابزاری قوی‌تر دارد. بنابراین از نظر غزالی قلمرو عقل محدودتر و ضعیف‌تر از آن است که به بسیاری از قلمروهای علمی راه یابد؛ پس دریافت‌هایی که با ابزاری ورای عقل مانند کشف و شهود محقق می‌شوند، وجود دارند[۲۶]. وی در راستای همین نگاه از دو عالَم روحانی و جسمانی به عالم شهود و عالم غیب یا عالم ملکوت یاد می‌کند، می‌گوید: عالم جسم با حواس قابل درک است و عالم غیب برای بسیاری از مردم پنهان است و این پنهانی به معنای عدم امکان دسترسی به آن نیست، زیرا نردبان ترقی به این عالم در اختیار همه انسان‌ها قرار دارد. حتی به این عالم پنهان به وسیله حواس باید نقب زد، و برای رسیدن به عالم غیب هم باید از رهگذر عالم حس گذشت. به تعبیر غزالی باید از همین عالم ملک به عالم ملکوت راه یافت، و اگر بپنداریم بین این دو عالم ارتباطی وجود ندارد، باید بگوییم راه برای ترقی به عالم غیب بسته است، و حرکت به سوی تربیت و قرب خداوند محال و غیر ممکن می‌شود[۲۷][۲۸].

استدلالی که غزالی بر وجود چنین علومی علم غیب برای پیامبران و اولیاء بیان می‌کند، این است که در هر حال نمونه‌ای از آن علوم را خداوند در اختیار غیر پیامبران و اولیاء الهی نهاده، مانند: خواب دیدن عموم مردم که نمونه‌ای از الهامات الهی به پیامبران است، اما در درجه نازل‌تر و رقیق‌تر آن. قابل توجه اینکه غزالی نخواسته راه‌یابی به عالم غیب و اطلاع از غیب را برای همگان مساوی بداند، لذا مقام و مرتبه نبوت را به دو درجه، کامل و ناقص تقسیم کرده می‌گوید: درجه کامل مختص انبیاء است که نام آن وحی است، و درجه ناقص مختص اولیاء الهی است که نام آن الهام یا علم لدنی است. در ادامه، می‌گوید: آنهایی که در درجه ناقص قرار دارند هر آنچه دریافت می‌کنند مقتبس از مقام انبیاء است یعنی علوم الهامی و لدنی خود را از پیامبر (ص) دریافت می‌کنند[۲۹].

حاصل اینکه غزالی جمیع حقایق ظاهریه، براهین عقلیه، شریعت، عمل به شریعت و نور را مجموعاً در رسیدن به حقایق غیبیه موثر می‌داند. او پس از اثبات اینکه نفس توانایی درک علوم غیبی را دارد، خود نفس را هم از سنخ عالم غیب می‌داند، می‌گوید: نفس انسان از این عالم شهود نیست بلکه از عالم غیب است که در این عالم شهود، غریب است[۳۰]. پس معلوم می‌شود که او نفس را از عالم جسمانی ندانسته، بلکه او را غیر جسمانی و جوهری قائم به ذات می‌داند که بر اثر مسانختی که با عالم غیب دارد می‌تواند ارتباط با غیب برقرار کند[۳۱].

غزالی علاوه بر اینکه می‌گوید می‌توان بخشی از معارف مربوط به عالم غیب را با کمک حواس نفسانی تصور کرد، معتقد است این طریق شامل همه علوم غیبی نخواهد شد، زیرا مصدر و منشأ بسیاری از علوم غیبی چیزی بیرون از نفس آدمی است، مانند علوم وحیانی. لذا بر این مسئله توجه نموده و علوم غیبی متولد از وحی را قوی‌ترین و کامل‌ترین علوم دانسته است[۳۲]. پس بین علم لدنی و علوم کشفی که برای افرادی غیر از انبیاء حاصل می‌شود، با علم وحیانی تفاوت قائل شده و به عبارت دیگر علوم غیبی را از نظر مصدر متفاوت دانسته، می‌گوید: زمانی که خداوند ملکی را نفرستد تا از غیب آگاه گرداند یا به صورت شفاهی تکلم کند، یا القاء در قلب نماید، یا در خواب و بیداری عنایتی نشود، راهی به سوی غیب و آگاهی از آن وجود ندارد[۳۳][۳۴].
۴. حجت الاسلام و المسلمین علوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن علوی در مقاله «صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه» در این باره گفته است:

«با وجود آنکه اهل سنت از منکران صفات فرابشری امامان هستند، اما برای بزرگان خود چنین کراماتی را باور داشتند و این نشان می‌دهد که چنین مسئله‌ای در صدر اسلام امر غیر طبیعی به شمار نمی‌رفت؛ بلکه سخن تنها بر سر این بوده که چه کسانی شایستگی چنین مقاماتی را دارند.

  • نسفی نقل می‌کند که شخصی در مدینه از دنیا رفت و پیامبر (ص) خواست بر او نماز بخواند. جبرئیل نازل شد و گفت: بر او نماز نخوان. پیامبر (ص) هم نماز نخواند تا اینکه ابوبکر آمد و گفت: بر او نماز بخوان که من جز نیکی از او ندیده‌ام. سپس جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! شهادت ابوبکر مقدم بر شهادت من است[۳۵].
  • یافعی در روض الریاحین می‌نویسد: هنگامی که ما در مسجد نشسته بودیم فردی کور بر ما وارد شد و سلام کرد و ما جـواب سلام او را دادیم ... آن مرد نیازهایی داشت که ابوبکر برآورده کرد. سپس ابوبکر گفت: آیا نیاز دیگری داری؟ گفت: آری، میخواهم به حب پیامبر دستم را بر ریش ابوبکر بمالم. پس ابوبکر برخاست و ریشش را در دسـتان کور گذاشـت و بـه او گفت: آن را در حب پیامبر بگیر آن کور ریش ابوبکر را گرفت و گفت: خداوندا! تو را به حرمت ریش ابوبکر سوگند می‌دهم که بیینای‌ام را به من برگردان. پس همان لحظه بیینای‌اش برگشت و جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: «یا محمد السلام یقرؤك السلام و یخصك بِالتحیة و الاكرامِ و یقولُ لَك لو أقسم علی كل أعمی بحرمة شبیة أبی‌بكرٍ لـرددتُ علیه بصره و ما تركتُ أعمی علی وجه الارضِ و هذا كله ببركتك و علو شأنك و قدرِك عند ربك»[۳۶].
  • از انس بن مالک نقل شده است که گفت: شنیدم پیامبر فرمود: جبرئل به من خبر داد که خداوند هنگامی که آدم را خلق کرد و روح را به جسدش وارد ساخت، به من دستور داد که سیبی از بهشت بردارم و آبش را بگیرم و در حلقش بریزم. من نیز چنین کردم. پس خداوند تو را از نطفه نخست و ابوبکر را از نطفه دوم و عمر را از نطفه سوم و عثمان را از نطفه چهارم و علی را از نطفه پنجم آفرید. آدم پرسید که آنان چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: «هؤلاءِ خمسه أشباحٍ مـن ذریتک أکرم عندی من جمیعِ خلقی» و هنگامی که آدم عصیان کرد، بدانها متوسل شده و استغاثه کرد و خداوند او را بدین سبب بخشید[۳۷].
کوتاه سخن اینکه، علامه امینی درباره غلو اهل سنت برای افراد مورد علاقه‌شان در الغدیر داستانها و عقاید بسیاری را نقل می‌کند»[۳۹].
۵. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:

«بر اساس اتفاق نظر علمای شیعه و عده زیادی از علمای اهل سنت؛ پیامبران با وحی و الهام و علم لدنّی و اولیا با الهام، متصل به خزانه غیب الهی بوده و آگاه به امور غیبی هستند. قرآن، روایات فریقین و تاریخ گواه این مدعاء است. علما و فرقه‌های اهل سنت در امکان آگاهی از غیب انبیا و اولیا اختلاف نظر دارند؛ برخی منکر امکان اطلاع آن‌ها از غیب هستند و برخی مثبت آن می‌باشند، لذا لازم است قبل از بیان ادله امکان آگاهی انبیا و اولیا از غیب گفتار عده‌ای از اندیشمندان اهل سنت که، قائل به علم غیب انبیا و اولیا هستند، نقل شود:

  • فخر رازی که از متکلمین اشعری مسلک اهل سنت است و در بسیاری از امور تشکیک می‌کند، در ذیل عبارت بو علی سینا در فصل هفتم از نمط دهم اشارات که گفته است: هرگاه بشنوی که عارفی از غیب خبر می‌دهد... پس باور کردن آن برای تو دشوار نیاید... گوید این فصل بی‌نیاز از تفسیر است[۴۰]. این سخن نشانگر این است که مطالب آن مورد قبول وی می‌باشد. فخر رازی، ضمن شرح کلام بوعلی سینا برای امکان آگاهی انسان از غیب به استدلال و تأیید کلام او پرداخته است. او در ذیل عبارت بوعلی در فصل هشتم "تجربه و قیاس هماهنگ هستند که نفس انسانی به گونه‌ای که در حالت خواب به غیب دست‌رسی پیدا می‌کند، پس مانعی ندارد که این دست‌رسی در حالت بیداری نیز روی دهد..." گوید: این فصل بیان‌گر این است که اجمالاً امکان اخبار از غیب وجود دارد، به این نحو که اگر شناخت از اخبار غیبی در خواب ممکن باشد، امکان اطلاع از آن در بیداری قطعی خواهد بود. و دلیلی هم که بر اطلاع از غیب در خواب می‌باشد، تجربه و شنیدن از دیگران است، برای انسان بارها اتفاق افتاده است که خواب‌های خبردهنده از غیب دیده است و در خارج هم واقع شده است. و هم‌چنین از دیگران گزارش‌های یقینی از حاضرین و گذشتگان شنیده است، که در خواب به غیب دست‌رسی پیدا کرده‌اند. پس وقتی اطلاع از غیب در خواب صحیح باشد، به طور قطع هیچ‌گونه محالی بر اطلاع آن در بیداری نخواهد بود، اگر فرض کنیم هیچ‌گونه تجربه‌ای در خواب نبوَد، حصول این معنی استبعادش از حالت بیداری شدیدتر بود[۴۱]. فخر رازی در کتاب المباحث المشرقیه ضمن فصلی که با عنوان "کیفیت خبردادن از غیب" می‌گوید: نفس انسان هرگاه کاملاً قوی شود و وافی به جوانب کشمکش بود یعنی بتواند جامع اضداد باشد به نحوی که اشتغال آن به تدبیر بدن مانع از اتصال و ارتباط با مبادی غیر مادی نشود، و نیز قوّه متخیله قوی باشد، به نحوی که بتواند حس مشترک را از حواس ظاهری خلاص نماید، بعید نیست چنین نفسی بتواند آن چه برایش از ارتباط و اتصال با مبادی غیر مادی در حالت خواب پیش می‌آید، در حالت بیداری نیز برایش پیش آید و از عالم غیر مادی در چنین نفسی چیزهایی وارد شود و بعضی از امور غیبی مربوط به گذشته یا آینده را درک نماید.
  • قرافی احمد بن ادریس ملقّب به شهاب‌الدین از فقهاء مالکیه گوید: انبیا و اولیا گاهی از امور غیبی خبر داده‌اند. این اخبار، اعم از این که بنابر کشف یا علم ضروری یا ظن غالب باشد، خداوند غیب را برای آن‌ها ایجاد می‌کند و این سببی است که علم غیب را برای آن‌ها لازم نموده؛ و برای همین است که ابوبکر از جنس فرزندش قبل از تولد خبر داد که او دختر است، با این که خداوند فرموده وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ‏‏ [۴۲]، این بیان پروردگار بدون سبب است، اما گزارش ابوبکر به خاطر سببی بود که خداوند در نفسش ایجاد کرده بود. پس برای فقیه سزاوار است که به این قاعده متوجه بشود تا اسباب موجب کفر از اسباب غیر کفر و واجبات الهی را با غیر واجبات تشخیص بدهد، تا برای او فهم منقولات از صحابه و غیر صحابه و جمع بین منقولات و ادله شرعیه حاصل شود[۴۳].
  • ابن حاج از فقهاء مالکی گفته است: علماء ما گفته‌اند زائر پیامبر (ص) وقتی مقابل قبر آن حضرت ایستاده، احساس می‌کند که گویی در زمان حیات آن حضرت مقابلش ایستاده است، چون مرگ و حیات او فرقی ندارد؛ یعنی همان طوری که پیامبر در زمان حیاتش امت را مشاهده می‌کرد و به حالات و نیّات و قصدها و قلوب آن‌ها آگاهی داشت، در زمان مماتش هم چنین است و همه این امور بر او آشکار است[۴۴]. بعد از این بیان که، به خاطر آگاهی پیامبر (ص) از قلوب در حیاتش و مماتش، گوید: برای زایر لازم نیست که طلب حوائجش و بخشش گناهانش را به زبان آورد، بلکه همین که در محضر قبر پیامبر اکرم (ص) از قلب بگذراند، کافی است چون آن حضرت داناتر به حوائج و مصالح زایر است و دل رئوف‌تر از خود زایر و مهربان‌تر از اقربای او است»[۴۵].
۶. حجت الاسلام و المسلمین مدقق؛
حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالحکیم مدقق در مقاله «علم غیب از منظر قرآن و سنت» در این‌باره گفته است:

«محبّ الدین خطیب می‌گوید: "کلینی در کتاب کافی که در نظر آنها از همان جایگاه صحیح بخاری در نظر مسلمانان برخوردار است، امامان دوازده‌گانه را چنان توصیف می‌کند که آنها را در حدّ بت‌های یونانی در دوران بت‌پرستی بالا می‌برد. از قبیل این که امامان از تمامی علوم فرشته‌ها و پیامبران برخوردارند، امامان می‌دانند چه زمانی از دنیا می‌روند و بدون اختیار خود از دنیا نمی‌روند، امامان از گذشته، حال و آینده آگاهند و... "[۴۶] عبدالله قصیمی می‌گوید: امامان در نظر شیعیان از گذشته، حال و آینده آگاهند. هر گاه بخواند، علم پیدا می‌کنند و آنها می‌دانند که چه زمانی از دنیا می‌روند و... پس امامان از دیدگاه شیعه از مقام نبوّت و پیامبری برخوردارند که به سوی آنها وحی می‌شود. و همچنین از دیدگاه آنها امامان در برخورداری از علم غیب همتای خدایند؛ در حالی که همه مسلمانان می‌دانند که حتی پیامبران هم در این جهت همتای خدا نبوده‌اند. آیات، روایات و سخنان پیشوایان درباره این که جز خدا از علم غیب برخوردار نیست در حدّ تواتر است.[۴۷]

در مباحث گذشته روشن شد که آنچه مختص به خداست علم غیب ذاتی است و هیچ مسلمانی اعتقاد به چنین علم غیبی برای غیرخدا ندارد. علم غیب دیگران، علم غیب خدادادی است. این نوع علم غیب و همچنین نزول فرشته‌ها و وحی غیر رسالی اختصاص به پیامبران ندارد؛ چنانکه گذشت مادر موسی و عیسی از راه وحی و گزارش فرشته‌ها از امور غیبی آگاه بودند. پس اعتقاد به علم غیب امام از راه وحی، ملازم با اعتقاد به پیامبری او نیست.»[۴۸]
۷. آقای دکتر اس‍دی‌ گ‍رم‍ارودی‌ (مدیر گروه معارف دانشگاه صنعتی شریف)؛
آقای دکتر محمد اسدی گرمارودی در کتاب «علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان» در این‌باره گفته است:

«از جمله علمای بزرگ اهل سنت ابن حجر هیثمی است که می‌گوید: معلوم ساختن برخی از علم‌های غیب به وسیله خداوند برای انبیا و اولیا، امری ممکن است و به هیچ وجه محال را لازم ندارد و انکار وقوع آن، غرض‌ورزی است؛ برای این که آنان به وسیله تعلیم الهی آگاه شده‌اند و همانا نووى در فتاوی خود به آن فتوا داده و گفته است: آن (غیب) را استقلالاً نمی‌دانند و همانا آگاهی بر آن (غیب) به اعلام الهی است. باید توجه داشت که هم ابن حجر از برجستگان عالم اهل سنّت و هم شخص نووی از چهره‌های قابل تکیه علمای عامّه است. یکی دیگر از مفسران بزرگ و از عالمان برجسته قرآنی اهل سنّت آلوسی است. تفسیر روح المعالی ایشان مورد استناد بسیاری قرار می‌گیرد. ایشان در تفسیر آیه شریفه قُل لايَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۴۹]. می‌نویسد: شاید بتوان گفت حق این است که: علم غیبی که از غیر خدا نفی می‌شود علم ذاتی است؛ یعنی بدون واسطه، ثبوت داشته باشد و این امر برای احدی در آسمان و زمین معقول نیست؛ چون همه آن‌ها ذاتاً و صفتاً ممکن الوجود هستند؛ امّا علم غیب و احاطه علمی که برای خواص (انبیا و اولیا) هست، از این قبیل نیست؛ زیرا افاضه الهی بر آنان است (ذاتی آن‌ها نیست). [۵۰].

از شخصیت‌های علمی دیگر اهل سنت قاضی عضد ایجی را می‌توان نام برد. وی متکلّم برجسته و شاخصی بوده و کتاب "شرح المواقف" او شهرت فراوانی پیدا کرده است. ایشان در معجزه هفتم از معجزات پیامبر (ص) و در بخش "الکلام فی سایر المعجزات" چنین می‌نویسد: "هفتم، خبر دادن آن حضرت از غیب است؛ این سخن در قرآن آمده و احادیث صحیحه نیز آن را بیان کرده است. کسی که بخواهد در این مقوله بحث کند، از این روایات فراوان بیابد. می‌گویم همه این روایات اگر چه به حد تواتر نرسیده باشند، امّا قدر مشترک بین آن‌ها متواتر است؛ مثل شجاعت علی (ع) و سخاوت حاتم". [۵۱]. ایشان که خود از متکلمین معروف اهل سنت است، می‌گوید: اگر کسی به قرآن و روایات صحیح مراجعه کند، نمی‌تواند منکر علم غیب و احاطه علمی آن حضرت بشود. همچنین قاضی ایاز از عالمان اهل سنت در کتاب "الشفا بالتعریف حقوق المصطفی" فصلی در کرامات پیامبر دارد. در این فصل بابی تحت عنوان "ومن ذلک ما اطلع علیه من الغیوب و ما یکون" است. شارح این کتاب علامه احمد بن محمد شمتی است. او در شرح این باب چنین می‌نویسد: "احادیث در این باب دریایی است که عمق آن درک نمی‌شود و از جمله معجزاتِ معلوم است که از پیامبر اسلام (ص) به طور قطعی به ما رسیده است و از بس راویان متعدد دارد، متواتر است و تمامی راویان مختلف در معنای اطلاع غیبی آن حضرت اتفاق دارند".» [۵۲].
۸. آقای رضوانی؛
آقای علی اصغر رضوانی، در کتاب «علم و سلطه غیبی اولیا» در این‌باره گفته است:

«غزالی می‌گوید: برای او صفتی است که به واسطه آن آنچه که در غیب تحقق خواهد یافت درک می‌کند؛ یا در بیداری و یا در خواب؛ زیرا به واسطه آن است که لوح محفوظ را مطالعه کرده و در آن غیب را می‌بیند و همچنین می‌گوید: و هرچه باطن صاف گردد آنچه که زود است در آینده تحقق پیدا کند در حدقه قلب کشف می‌شود، همان‌گونه که ورود مکه برای رسول خدا (ص) در خواب کشف شد تا اینکه گفته خداوند متعال: به طور قطع برای رسولش رؤیا به حق تحقق یافت نازل شد.[۵۳].

  • علامه زرقانی می‌گوید: و به‌طور حتم روایات متواتر رسیده و معانی آنها اتفاق پیدا کرده بر اینکه پیامبر (ص) از غیب اطلاع داشته آن‌گونه که عیاض گفته است.[۵۴].
  • قاضی بیضاوی می‌گوید: هدایت خداوند دارای انواعی است که نمی‌توان آنها را شماره کرد ولی منحصر در اجناس مرتبی است... بر قلب‌های آنان اسرار کشف می‌شود و اشیاء را آن‌گونه که هست با وحی یا الهام یا خواب‌های صادق نشان می‌دهد. و این قسمی است که تنها انبیا و اولیا به آن نایل می‌گردند، و آن را قصد کرده خداوند به قولش: آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان نموده پس به هدایت آنان اقتدا کن.[۵۵].
  • ابن حجر عسقلانی می‌گوید: و برای آن حضرت (ص) صفتی است که به واسطه آن درک می‌کند آنچه را که در غیب می‌باشد، و با آن است که آنچه در لوح محفوظ است مطالعه می‌کند، همانند صفتی که با آن بین شخص با ذکاوت و کودن فرق گذاشته می‌شود. پس اینها صفاتی است کمالی که برای پیامبر (ص) ثابت می‌باشد.[۵۶].
  • ملاّ علی قاری حنفی می‌گوید: هرگاه روح قدسی منور شد و نوریت و اشراقش زیاد گشت با اعراض از ظلمت عالم حسّ و پاک شدن آینه قلب از زنگار طبیعت و مواظبت بر علم و عمل و جوشش انوار الهی تا اینکه نور تقویت یافته و در فضای قلبش گسترده شد، در نتیجه در آن نقش‌های ترسیم شده در لوح محفوظ منعکس می‌گردد و بر امور غیبی مطلع شده و در اجسام عالم پایین تصرف می‌نماید، بلکه در این هنگام فیاض اقدس با معرفتش که شریف‌ترین بخشش‌هاست بر آنان تجلّی می‌کند، تا چه رسد به غیر آنها؟[۵۷].
  • قاضی شوکانی در ذیل آیه: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۵۸]. می‌گوید: پس اگر بگویی: با این دلیل قرآنی ثابت شد به اینکه خداوند بر هرکس از رسولانش که مورد رضایتش باشد آنچه از غیبش بخواهد می‌دهد، پس آیا چنین رسولی که خداوند او را آنچه از غیب خواسته مطلع ساخته حق دارد برخی از امتش را از آن اخبار غیبی باخبر سازد، می‌گویم: آری و هیچ مانعی از آن نیست. و به‌طور قطع از رسول خدا (ص) در این امور چیزهایی ثابت شده که بر آشنای به سنت مطهر مخفی نمی‌باشد. وی بعد از ذکر احادیثی که در آنها خبرهای غیبی از رسول خدا (ص) آمده می‌گوید: و چون این مطلب تقریر یافت پس مانعی نیست از اینکه برخی صالحان این امت بخشی از خبرهای غیبی را که خداوند برای رسولش ظاهر کرده مطلع شوند، خبرهایی که پیامبرش آنها را برای برخی از امتش ظاهر نموده و آنان نیز برای دیگران ظاهر نموده‌اند، لذا کرامات صالحان از این قبیل می‌باشد، ولی همه آنها از فیض ربّانی است به واسطه جناب نبوی.[۵۹].
  • از ابن حجر مکی سؤال شد درباره کسی که می‌گوید: مؤمن علم غیب می‌داند، آیا با این اعتقاد کافر می‌شود؟ چرا که خداوند متعال می‌فرماید: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۶۰]. وی می‌گوید: و هر زمان که تفصیل دهد و بگوید: مقصودم به گفته‌ام: مؤمن علم غیب می‌داند این است که برخی از اولیا هستند که خداوند علم برخی از امور غیبی را به آنان داده است، این مطلب از آنها قبول می‌شود؛ زیرا این مطلب عقلاً جایز و نقلاً واقع است؛ و آن از جمله کرامات خارج از شمارش در طول عصرهاست؛ پس برخی آن را از راه خطاب می‌داند، و برخی نیز با کشف حجاب و برخی هم با کشف از لوح محفوظ که آن را مشاهده می‌کند. برای اثبات این مطلب آنچه که قرآن از خضر به آن خبر داده کفایت می‌کند بنابراین که او ولی باشد نه پیامبر و این آن چیزی است که از جمهور علما و جمیع عارفان نقل شده است...[۶۱].
  • فخرالدین رازی در این باره می‌گوید: پیامبر (ص) فرمود: من نزد پروردگارم بیتوته می‌کنم و او مرا اطعام داده و سیراب می‌نماید. و بدین جهت است که مشاهده می‌کنیم هرکس علمش به عالم غیب بیشتر است قلبش قوی‌تر و ضعفش کمتر است. و لذا علی بن ابی‌طالب (ع) گفته: به خدا سوگند! من درِ خیبر را با قوّه جسمانی از جای نکندم بلکه با قوّه ربّانی از جای درآوردم؛ و جهتش آن است که علی در آن وقت نظرش از عالم جسمانیات قطع شده و فرشتگان با انوار عالم کبریایی نورافشانی نموده‌اند. لذا روح او تقویت شده و شبیه به جواهر ارواح عالم فرشتگان گشته و در وجود او انوار عالم قدس و عظمت تلألؤ یافته است، لذا برای او قدرتی حاصل شده که هرگز غیر از او بر آن دست نیافته است. و همچنین است بنده هرگاه بر طاعات مواظبت کند به مقامی می‌رسد که خداوند می‌فرماید: من گوش و چشم او می‌شوم، و چون نور جلال خدا گوش او شد صدای نزدیک و دور را می‌شنود، و چون آن نور دست او شد قدرت بر تصرف در امور دشوار و آسان را پیدا می‌کند.[۶۲].
  • نتیجه‌گیری: از روایات و بیانات اندیشمندان اهل سنت استفاده می‌شود که علم غیب برای انبیا و اولیا امکان‌پذیر بوده و قابل دسترسی است»[۶۳].
۹. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«سعدالدین تفتازانی به دیدگاه متکلمان شیعه اشاره می‌کند و می‌گوید: یکی از ویژگی‌های امام (ع) در نزد شیعه این است که به همه امور حتی امور غیبی، زبان‌ها، حرفه‌ها و صنعت‌ها، عجایب خلقت و آفرینش و اخبار آسمان و زمین آگاه باشد. او این اعتقاد را به غلات شیعه نسبت می‌دهد و آن را ناشی از جهل و خرافات می‌داند.

اکثر اندیشمندان اهل سنت، علم غیب تعلیمی را برای پیامبران (ع) و برخی اولیای الهی قبول دارند و آن را ممکن می‌دانند. در ذیل سخنان برخی از آنان را نقل می‌کنیم:

  1. غزالی درباره صفات انبیا می‌نویسد: ویژگی‌ نبی و پیامبر (ص)، آن است که او دارای صفتی است که به واسطه آن، آنچه را که در غیب تحقق خواهد یافت، در بیداری یا خواب، درک می‌کند؛ زیرا به واسطه آن صفت است که لوح محفوظ را مطالعه کرده و غیب را در آن می‌بیند[۶۴].
  2. قاضی بیضاوی می‌گوید: هدایت الهی دارای انواعی است که نمی‌توان آنها را شمرد. یکی از انواع هدایت آن است که بر قلب پیامبران (ع) اسرار را آشکار می‌سازد و اشیا را آن‌گونه که هست از راه وحی یا الهام یا خواب‌های راستین، به آنها نشان می‌دهد، و این قسم هدایت، اختصاص به انبیا و اولیا دارد[۶۵].
  3. قاضی شوکانی در ذیل آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۶۶]. می‌گوید: اگر بگویی: با این دلیل قرآنی ثابت شد که خداوند به رسولان مورد رضایتش، غیب را آشکار ساخته است. پس آیا چنین رسولی، حق دارد برخی از امتش را از آن اخبار غیبی باخبر سازد؟ می‌گوییم: آری و هیچ مانعی از آن نیست، چنان‌که در مورد رسول اکرم (ص) ثابت شده که آن حضرت افرادی را از غیب آگاه ساخته است[۶۷].

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا از نظر اهل سنت، امام (ع) نیز از افراد برگزیده‌ای است که با جهان غیب ارتباط دارد و از غیب آگاه است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: اکثریت اهل سنت ارتباط امام (ع) با عالم غیب را انکار کرده‌اند و شیعه را به خاطر اعتقادشان به علم غیب امامان (ع)، توبیخ و سرزنش نموده و چنین اعتقادی را دروغ و شرک پنداشته‌اند. و این پندار در تمام دوره‌های کلام اهل سنت وجود دارد.

ابن عبدالرحمن ملطی، می‌نویسد: شیعیان می‌گویند: علی (ع) غیب می‌داند و از آنچه در آینده تحقق خواهد یافت آگاه است و آنچه را در رحم زنان استقرار یافته از اولاد و آنچه را مردم در خانه‌های‌شان پنهان می‌کند می‌داند و سایر امامان (ع) نیز همه این امور را می‌دانند. اما سخنان این دشمنان خدا دروغ و مخالف آیه کریمه است که می‌فرماید: بگو هیچ کسی در آسمان‌ها و زمین‌، جز ذات پروردگار جهان، غیب نمی‌داند.[۶۸].

عبدالکریم خطیب در رد سخن مرحوم مظفر که گفته است: به اعتقاد امامیه امامان (ع) اولی الامری هستند که خداوند اطاعت آنان را واجب کرده است و گواهانی هستند که درقیامت براعمال مردم گواهی می‌دهند. چنین می‌گوید: از صفاتی که مظفر برای امام بیان نموده است، این فکر به ذهن انسان می‌رسد که امام خدایی است که ازخیانت چشم‌ها و تمام آنچه مردم در سینه‌های‌شان پنهان می‌کنند آگاه است[۶۹].

علامه امینی از شخصی به نام قصیمی یاد می‌کند که وی اعتقاد شیعیان به غیب‌دانی ائمه (ع) را، سرزنش نموده و آن را شرک‌آمیز خوانده است. آنگاه در پاسخ این‌گونه افراد فرموده است: از جمع بین آیات و روایات گوناگون به دست می‌آید، علم غیبی که از صفات خداوند است و به او اختصاص دارد، علم غیب ذاتی و مطلق است، نه مطلق علم غیب؛ زیرا به نص قرآن کریم، پیامبران، اولیا و مؤمنین، هر کدام به مقدار ظرفیت وجودی خویش، از غیب آگاه‌اند. لکن علم آنان هر قدر هم که وسیع باشد، محدود، عارضی، مسبوق به عدم و دارای آغاز و نهایت است و با تعلیم الهی تحقق یافته است و اصلاً با علم خدا که ذاتی، نامحدود، ازلی و سرمدی است قابل مقایسه نیست. بنابراین، اعتقاد شیعه به علم غیب امامان (ع)، هیچ مانعی ندارد. جای شگفتی است که آقایان اهل سنت ما را بر این اعتقاد، سرزنش می‌کنند در صورتی که پیشوایان آنها در کتاب‌های خود برای برخی افراد، بالاتر از آنچه ما برای امامان معتقدیم، گفته‌اند، چنان‌که نوشته‌اند: حذیفه یمانی گفت: من به تعلیم پیامبر (ص) از تمام آنچه گذشته و آنچه خواهد آمد تا روز قیامت آگاهم[۷۰]. یا در حالات برخی از زهاد می‌نویسد: در پیش چشم او لوح محفوظ بود که هرچه را می‌خواست بداند به آن لوح نگاه می‌کرد و آگاه می‌شد[۷۱]. شگفت این است که این نسبت‌های بزرگ را به این افراد می‌دهند و اشکالی هم نمی‌بینند اما نسبت علم غیب تعلیمی به ائمه (ع) را شرک به خدا می‌دانند.[۷۲].

البته برخی از عالمان اهل سنت، اذعان کرده‌اند که حضرت علی (ع)، به تعلیم الهی از غیب آگاه بوده است: ابن ابی‌الحدید در شرح کلام امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: «فَاسْأَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا‏»[۷۳]، چنین می‌نویسد: «این سخن حضرت نه ادعای خدایی است و نه ادعای پیامبری است، بلکه اشاره به این نکته است که این اسرار غیبی را از پیامبر (ص) آموخته است». سپس می‌گوید: «ما امیرمؤمنان (ع) را در خبرهایی که از غیب داده است، آزموده‌ایم و همه آنها را مطابق با واقع یافته‌ایم و لذا این واقع‌نمایی را بهترین دلیل بر صدق و راستی این ادعای حضرت می‌دانیم»[۷۴].

فضل بن روزبهان اشعری نیز می‌گوید: غیب‌گویی‌هایی که امیرالمؤمنین (ع)، راجع به خروج ترکان و تخریب بغداد انجام داده، در بعضی از روایات آمده است و آنها به مقتضای کتاب خدا و ضرورت دین، به تعلیم خداوند بوده است[۷۵]

نتیجه: اینکه اهل سنت علم غیبی انبیا و اولیای الهی را قبول دارند. اما علم غیبی امامان (ع) را منکرند، مگر برخی از آنها که در خصوص حضرت علی (ع) به ناچار اعتراف کرده‌اند که از غیب آگاه بوده است»[۷۶].
۱۰. پژوهشگران پایگاه تحقیقاتی السنة؛
پژوهشگران پایگاه تحقیقاتی السنه، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«تعدادی از علمای بزرگ اهل سنت نیز به این حقیقت اقرار کرده اند از جمله:

  1. محیی الدین نووی شافعی: نووی به داشتن علم غیب انبیاء (ع) تصریح کرده است پس گفته است انبیاء علم غیب را استقلالاً نمی‌دانند و علم احاطه به کل علوم را فقط الله دارد و اما معجزات و کرامات انبیا (ع) با اعلام خداوند به آنهاست.[۷۷]
  2. ابن حجر هیثمی شافعی: اینکه خداوند، انبیا و اولیاء را به پاره‌ای از علم غیب آگاه و مطلع می‌کند امری است ممکن و هرگز مستلزم محال نمی‌شود، و انکار آن، عناد و مکابره است[۷۸].
  3. شهاب الدین آلوسی حنفی: حق این است که علم غیب که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد. و اما آنچه را که برای بعضی از خواص به وقوع پیوسته از این سنخ نیست بلکه جزء عنایات وافاضات الهی است که خداوند آن را بر عده ای از بندگان خود افاضه کند» تفسیر الآلوسی[۷۹]»[۸۰].
۱۱. پژوهشگران پایگاه تخصصی مرسلون؛
پژوهشگران پایگاه تخصصی مرسلون، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«برخی از اندیشمندان اهل سنت وجود علم غیب برای امام (ع) را غلو و بزرگنمائی جایگاه امام محسوب می‌نمایند؛ حال آنکه منشأ این شبهه عدم درک درست آنان از مقام امامت می‏‌باشد. بدیهی است اگر امام را منهای شئون پیش گفته قرآنی او تصور کنیم، این گفته درباره‏ او موجه خواهد بود چه اینکه در این صورت امام هم به مانند همه مجتهدان و کارشناسان دینی دیگر درخواهد آمد که در اجتهاد و کارشناسی او صواب و خطا راه یافته، هیچ برتری و امتیازی برایش ثابت نیست؛‏ اما آنگاه که سه ویژگی "برتری بر انبیاء"، "هدایت تکوینی" و "وحی تسدیدی، از دل قرآن کریم برای امام به اثبات رسید، آنگاه به حکم عقل باید احاطه او به دانش و معارف دینی هم از طرق غیر عادی اثبات شود.

در صحیح مسلم به نقل از حذیفه الیمان آمده است: پیامبر (ص) حوادث آینده تا قیامت را به من خبر داده ‏است»[۸۱] هرگاه برای برخی از صحابه، پرده‌هایی کنار زده ‏شده و اموری پنهانی آشکار می‌‏گردد چرا نسبت به امکان این امر برای امامان هدی (ع) تردید شود؟

علی (ع) نیز – به عنوان یکی از صحابه پیامبر اکرم (ص) و نه امام معصوم – به علوم غیبی که در سینه دارد در جای جای نهج البلاغه اشاره نموده است نظیر:

  1. به خدا اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود؟ توانم این کار را انجام دهم لکن ترسم که درباره‏ی من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا (ص) تفضیل نهید. من این راز را با خاصّان در میان می‏‌گذارم که بیمی‌ برایشان نیست[۸۲].
  2. امام (ع) پیش از شروع پیکار با یاران معاویه فرمود: به خدا که ده کس از آنان نرهد و از شما ده تن کشته نشود[۸۳].ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه این خبر غیبی را از معجزات آن حضرت بشمار می‏‌آورد. زیرا خبر تفصیلی دادن از شمار کشتگان، ارتباط با عالم ورای‏ حسّ را به خوبی می‏‌نمایاند و اینگونه پیشگویی فراتر از توان بشری است[۸۴].
  3. در نهج البلاغه خطبه‏‌های چندی است که در آن از اخبار فتنه‌ها و حوادث آینده سخن به میان می‌‏آید. نظیر خطبه ۱۲۸ و ۱۳۸ و در خطبه‌ی ۱۲۸ – پس از اخبار غیبی امام علی (ع)، فردی از اصحاب به شگفت ‏آمده می‌پرسد: گویا علم غیب یافته‌ای؟ و امام پاسخ می‌گوید: این علم غیب نبوده بلکه علمی‌ است که از دارنده‏ علم آموخته شده است. حال که علم غیب حتی در برخی اصحاب پیامبر نیز وجود داشته است به چه دلیل می‌توان علم غیب برای امام را "غلو" محسوب نمود؟»[۸۵].
۱۲. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر (ع).
پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر در این‌باره گفته‌‌اند:
  • نووی: علم غیب به نحو استقلال حاصل نمی‌شود. مگر به عنایت خداوند و افاضه او.[۸۸].
  • ابن حجر: اینکه خداوند، انبیا و اولیاء را به پاره‌ای از علم غیب آگاه و مطلع می کند امری است ممکن و هرگز مستلزم محال نمی‌شود، و انکار آن، عناد و مکابره است[۸۹]»[۹۰].

پرسش‌های مصداقی همطراز

پرسش‌های وابسته

  1. غیب در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  2. غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
  3. حقیقت غیب چیست؟ (پرسش)
  4. جهان غیب چیست؟ (پرسش)
  5. قرآن در مورد جهان غیب چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  6. چه احادیثی در مورد جهان غیب وجود دارد؟ (پرسش)
  7. جهان شهادت چیست؟ (پرسش)
  8. قرآن در مورد جهان شهادت چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  9. چه احادیثی در مورد جهان شهادت وجود دارد؟ (پرسش)
  10. ایمان به غیب به چه معناست؟ (پرسش)
  11. علم غیب چیست؟ (پرسش)
  12. فرق بین کار‌های خارق‌العاده و علم غیب چیست؟ (پرسش)
  13. فرق بین پیشگویی و علم غیب چیست؟ (پرسش)
  14. آگاه از غیب کیست؟ (پرسش)
  15. بحث از علم غیب چه اهمیت یا ضرورتی دارد؟ (پرسش)
  16. آیا انسان نیازی به ارتباط با جهان غیب دارد؟ (پرسش)
  17. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  18. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  19. دیدگاه‌های دانشمندان اصول دین اسلام در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  20. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. "ولعل الحق أن یقال: إن علم الغیب المنفی عن غیره جل وعلا هو ما کان للشخص لذاته أی بلا واسطة فی ثبوته له...وما وقع للخواص لیس من هذا العلم المنفی فی شیء ضرورة أنه من الواجب عز وجل أفاضه علیهم بوجه من وجوه الإفاضة فلا یقال: إنهم علموا الغیب بذلک المعنی ومن قاله کفر قطعا، وإنما یقال: إنهم أظهروا أو اطلعوا - بالبناء للمفعول علی الغیب"؛ شهاب الدین محمود بن عبد الله الحسینی الألوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۲۰، ص۱۱ ،قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد)ذیل آیه ۶۵، سوره نمل].
  2. "ثمَّ أَعْلَام الله تَعَالَی للأنبیاء والأولیاء بِبَعْض الغیوب مُمکن لَا یسْتَلْزم محالا بِوَجْه فإنکار وُقُوعه عناد"؛ ابن حجر الهیتمی، الفتاوی الحدیثیة، ج۱، ص۲۲۳].
  3. "صرح بِهِ النَّوَوِیّ رَحمَه الله فِی فَتَاوِیهِ فَقَالَ مَعْنَاهَا لَا یعلم ذَلِک اسْتِقْلَالا وَعلم إحاطة بِکُل المعلومات إِلَّا الله وَأما المعجزات والکرامات فبإعلام الله لَهُم"
  4. صحیح البخاری، البخاری، ج۴، ص۷۳، بَابُ مَا جَاءَ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی: (وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).
  5. مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۸، ص۲۸۷.
  6. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، ج۸، ص۱۷۲، بَابُ إِخْبَارِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیمَا یَکُونُ إِلَی قِیَامِ السَّاعَةِ.
  7. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، ج۸، ص۱۷۳، بَابُ إِخْبَارِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیمَا یَکُونُ إِلَی قِیَامِ السَّاعَةِ.
  8. آلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱۵، ص۱۵۴.
  9. محمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی، فتح القدیر، ج۵، ص۳۱۲.
  10. ابن حجر الهیتمی، الفتاوی الحدیثیة، ج۱، ص۲۲۳.
  11. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.
  12. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، آلوسی البغدادی، ج۱، ص۲۲۰.
  13. آگاهی پیامبر از غیب در نگاه اهل‌سنت
  14. تمهید الاوائل و تلخیص الدلایل؛ ص ۴۷۱.
  15. الارشاد؛ ص:۱۶۹ – ۱۷۰.
  16. اصول الدین، ص ۱۴۷.
  17. شرح المواقف، ج۸، ص ۳۵۰.
  18. شرح المقاصد، ج۵ ، ص ۲۴۴.
  19. امامت در بینش اسلامی ص۱۸۲- ۱۸۳.
  20. تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۱.
  21. «یا مگر غیب نزد آنان است که (از روی آن) می‌نویسند؟»
  22. مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص ۲۲۱.
  23. لسان العرب، ج۱، ص ۶۵۴؛ تاج العروس، ج۲، ص ۲۵۹.
  24. کلام نوین اسلامی ج۲ ص۳۷۲-۳۷۹.
  25. السید محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السّبع المثانی، ج٢٠، ص ١٠-١٢.
  26. احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۰۰.
  27. مشکات الانوار فی توحید الجبار، فصل دوم، ضمن مجموعه رسائل، ص۷۰-۷۱.
  28. علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۲۹۳
  29. علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۲۹۵.
  30. کیمیای سعادت، ضمیمه رسائل، ص۱۲۵.
  31. کیمیای سعادت، ضمیمه رسائل، ص۱۲۴.
  32. الرسالة الدّنیه، ص۹۸.
  33. احیاء علوم الدین، ج۵، ص۳۵.
  34. علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۳۰۱.
  35. علامه امینی؛ الغدیر؛ ج۷، ص ۲۴۴.
  36. علامه امینی؛ الغدیر؛ ج۷، ص ۲۳۹.
  37. احمد بن عبدالله طبری، النضرة، ج۱، ص۳۰ به نقل از علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص ۲۲۹.
  38. سید حامد نقوی، خلاصة عبقات الانوار، ج۱، ص ۸۵.
  39. صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۹ - ۱۲۱.
  40. شرحی الاشارات، خواجه نصیر‌الدین طوسی و فخر رازی، ج۳، صفحه ۱۲۷.
  41. شرحی الاشارات، خواجه نصیرالدین طوسی و فخر رازی، ج۳، صفحه ۱۲۷.
  42. و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  43. الذخیره، شهاب‌الدین احمد بن ادریس قرافی، ج ۱۰، ص ۵۶ - ۵۷.
  44. المدخل، أبوعبدالله محمد عبدری مالکی فأسی مشهور به ابن حاج، ج۱، ص ۲۵۸ - ۲۵۹.
  45. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۵۶ و ۱۵۹ و ۱۶۲ و ۱۶۳.
  46. الخطوط العريضه ص ۲۵.
  47. الصراع بين الاسلام و الوثنيّة ۱/ب. به نقل از: امینی، عبدالحسین، الغدیر ۵/۷۸، مرکز الغدیر للدّراسات الاسلامیه، قم، چاپ اوّل ۱۴۱۶
  48. علم غیب از منظر قرآن و سنت
  49. و نمی‌دانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  50. روح المعانی، ج۲۰ .
  51. شرح المواقف، ج۳، ص۳۸۵.
  52. علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان؛ ص: ۹۴-۹۷.
  53. احیاء علوم دین، ج۴، ص ۵۰۴.
  54. شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة، ج۷، ص ۲۲۸.
  55. تفسیر بیضاوی.
  56. فتح الباری، ج۱۶، ص ۲۱.
  57. مرقاة المفاتیح ملا علی قاری، ج۱، ص ۶۲.
  58. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن آیه ۲۶و۲۷.
  59. فتح القیر، ج۵، ص ۳۱۲.
  60. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره جن آیه ۲۶و۲۷.
  61. الفتاوی الحدیثیة، ص ۲۶۷.
  62. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۳۶.
  63. علم و سلطه غیبی اولیا، ص۳۵تا۴۱.
  64. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج ۴، ص ۲۵۹.
  65. بیضاوی، عبدالله، تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص ۱۰.
  66. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن؛ آیه ۲۶ و ۲۷.
  67. شوكانی، محمد، فتح القدير، ج ۵، ص ۳۷۷.
  68. ملطی، محمد بن عبدالرحمن، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ص ۱۱۳.
  69. خطیب، عبدالكریم، الخلافة والامامة، ص۴۴۱ .
  70. قشيری، مسلم، صحیح مسلم، كتاب الفتن، باب ۶، ح ۴.
  71. ابن العماد الحنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج ۸، ص ۲۸۶.
  72. امينی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۵، ص ۸۰ – ۱۰۰.
  73. از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از من درباره مسأله‌ای در میان شما تا روز قیامت مپرسید مگر اینکه شما را آگاه خواهم ساخت، و هم چنین از گروهی که صد نفر را هدایت نمایند و صد نفر را گمراه سازند مپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آن آگاه خواهم ساخت؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۵، ص ۸۰ – ۱۰۰.
  74. ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۴۷ – ۴۸.
  75. مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج ۲، ص ۵۳۳.
  76. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۳۱ و ۳۲.
  77. «صرح بِهِ النَّوَوِیّ رَحمَه الله فِی فَتَاوِیهِ فَقَالَ مَعْنَاهَا لَا یعلم ذَلِک اسْتِقْلَالا وَعلم إحاطة بِکُل المعلومات إِلَّا الله وَأما المعجزات والکرامات فبإعلام الله لَهُم»؛ الفتاوی الحدیثیة لابن حجر الهیتمی؛ ج ۱، ص ۲۲۳
  78. «إعلام الله تعالی للأنبیاء والأولیاء ببعض الغیوب ممکن لا یستلزم محالا بوجه وانکار وقوعه عناد، لأنّهم علموا بإعلام الله واطلاعه لهم»؛ الفتاوی الحدیثیة لابن حجر الهیتمی؛ ج ۱، ص ۲۲۳.
  79. «لعل الحق أنّ عِلْم الغیب المنفی عن غیره جلّ وعلا هو ما کان للشخص بذاته أی بلا واسطة فی ثبوته له وما وقع للخواص لیس من هذا العلم المنفی فی شیء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه علیهم بوجه من الوجوه فلا یقال انّهم علموا الغیب بذلک المعنی فإنه کفر بل یقال: انّهم أظهروا واطلعوا علی الغیب»؛ ج ۲۰، ص ۱۱.
  80. پایگاه تحقیقاتی السنة
  81. صحیح مسلم، ج4، ص ۲۲۱۷.
  82. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
  83. نهج البلاغه، خطبه ۵۹.
  84. شرح نهج البلاغه ج ۵، ص ۳- ۴.
  85. پایگاه تخصصی مرسلون
  86. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  87. «لعل الحق أنّ عِلْم الغیب المنفی عن غیره جلّ وعلا هو ما کان للشخص بذاته أی بلا واسطة فی ثبوته له وما وقع للخواص لیس من هذا العلم المنفی فی شیء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه علیهم بوجه من الوجوه فلا یقال: انّهم علموا الغیب بذلک المعنی فإنه کفر، بل یقال: انّهم أظهروا واطلعوا علی الغیب»؛ روح المعانی: ج۲، ص ۱۱.
  88. «لا یعلم ذلک إستقلالا إلاّ بإعلام اللّه لهم»
  89. «إعلام الله تعالی للأنبیاء والأولیاء ببعض الغیوب ممکن لا یستلزم محالا بوجه وانکار وقوعه عناد، لأنّهم علموا بإعلام الله واطلاعه لهم»؛ الفتاوى الحديثية: ۲۲۳.
  90. مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر