جنگ خیبر

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

خیبر منطقه‌ای در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه قرار دارد که دارای هفت قلعه، مزارع و نخلستان‌های بسیار است. رسول خدا (ص) در سال هفتم هجری پس از بازگشت از حدیبیه، برای خاموش کردن کانون توطئه یهودیان و جنگ با یهودیان خیبر که به کارشکنی و تحریک دشمنان اسلام مشغول بودند رهسپار شد. این جنگ با تدبیر پیامبر اکرم (ص)، رشادت امیرالمؤمنین (ع) و فداکاری مسلمانان با پیروزی تمام شد.

مقدمه

منطقه خیبر که در هشت منزلی شمال مدینه قرار دارد، دارای هفت قلعه، مزارع و نخلستان‌های بسیار است. خیبر در زبان عبری به معنای قلعه است و چون این منطقه به واسطه قلعه‌های هفت‌گانه در بر گرفته شده بود به آن خیبر می‌گفتند[۱].[۲]

حرکت به سوی خیبر

رسول خدا (ص) پس از بازگشت از حدیبیه، حدود یک ماه در مدینه به سر برد[۳]. پس از آن در باقی‌ مانده محرم سال هفتم هجری، برای جنگ با یهودیان خیبر که همچنان به کارشکنی و تحریک دشمنان اسلام مشغول بودند رهسپار شد[۴]. پیامبر (ص) از مسلمانان اطراف مدینه نیز خواست که در جنگ شرکت کنند[۵]. عده‌ای از کسانی که در حدیبیه از همراهی پیامبر (ص) خودداری کرده بودند در این جنگ به امید غنیمت خواستند با حضرت همراه شوند که رسول خدا (ص) فرمود: "هیچ کس با ما به جهاد نیاید؛ مگر اینکه به راستی مشتاق جهاد در راه خدا باشد" و فرمود که این مطلب را به اطلاع عموم برسانند[۶].[۷].

هدف از حمله به خیبر

در سال هفتم هجری، رسول خدا (ص)، برای خاموش کردن کانون توطئه یهودیان، به سوی خیبر رفت. خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه[۸] و قطب اصلی کشاورزی حجاز در صدر اسلام بود و خرمای فراوانی داشت و نیروهای نظامی بسیاری در آن حضور داشتند[۹].

هدف مسلمانان از لشکرکشی به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره دولت اسلامی در مدینه را مورد تهدید قرار می‌داد؛ زیرا خیبر، پناهگاه مخالفان دولت مدینه همچون بنی نضیر و پشتوانه قریش و محرک قبیله غطفان و بنی فزاره به شمار می‌آمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیت‌های مخالفان پیامبر بود و موانعی که برای گسترش اسلام در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان می‌رفت[۱۰]

آغاز جنگ

مسلمانان جنگ را از جنوب "نطاة" شروع کرده سپس به شمال آن کشاندند تا اینکه آنجا را فتح کردند[۱۱]. اولین قلعه‌ای که در این منطقه فتح شد "ناعم" بود[۱۲]. این قلعه که خود از چند قلعه کوچک‌تر تشکیل می‌شد از سخت‌ترین و دشوارترین این دژها بود[۱۳] و به جهت موقعیت استراتژیکی‌اش، در خط مقدم دفاعی یهودیان، قرار داشت؛ از این لحاظ، فتح این قلعه، اهمیت بسیاری داشت.

جنگ، شدت گرفت و کار گره خورده بود، رسول خدا (ص) پرچم جنگ را که سفید رنگ بود به دست ابوبکر داد و او را برای فتح آن فرستاد؛ اما نتوانست کاری از پیش ببرد و بازگشت. فردایش پرچم را به دست عمر بن خطاب داد؛ اما او نیز شکست خورد و عقب نشست[۱۴].

رسول خدا (ص) فرمود: "فردا اگر خدا بخواهد پرچم را به دست مرد بسیار حمله کننده‌ای که فرار نمی‌کند می‌سپارم که خدا و رسولش را دوست می‌دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می‌دارند و برنمی‌گردد تا اینکه خداوند به دست او قلعه را فتح می‌کند"[۱۵].

هر کدام این آرزو را در ذهن خود می‌پروراندند[۱۶] تا اینکه فردای آن روز رسول خدا (ص)، علی (ع) را‌ طلبید. ایشان به درد چشم مبتلا بود و اصحاب، ایشان را در حالی نزد رسول خدا (ص) آوردند که پارچه‌ای بر روی چشمانش بسته بود. حضرت، آب دهان مبارکش را به چشمان ایشان مالید[۱۷]، سپس فرمود: "این پرچم را بگیر و پیش برو تا خدا قلعه را برای تو بگشاید". سپس برای او و یارانش دعا فرمود. علی (ع) پرچم را گرفت و به سرعت، به طرف قلعه روانه شد تا اینکه به پای قلعه رسید. حضرت، پرچم را وسط سنگ‌هایی که پای قلعه بود در زمین فرو برد[۱۸].

نخستین نفر از یهودیان که به جنگ مسلمانان آمد حارث، برادر مرحب خیبری بود. مسلمانان با دیدن او، پا به فرار گذاشتند؛ اما علی (ع) ماند، با وی جنگید و او را به هلاکت رساند. همراهان حارث، به سوی قلعه گریختند و در را بستند[۱۹]. در این هنگام مرحب در حالی که کلاهخودی یمنی داشت و سنگی سوراخ شده به اندازه تخم مرغ بر سر گذاشته بود، رجزخوان بیرون آمد و مبارز‌ طلبید. علی (ع) نیز به رجز او پاسخی درخور داد؛ سپس ضرباتی بین آن دو رد و بدل شد تا اینکه علی (ع) ضربتی بر مرحب زد که سنگ، کلاهخود و سر او را تا دندان‌هایش شکافت[۲۰]؛ سپس ایشان به سوی قلعه حمله‌ور شد. مردی یهودی ضربتی زد که سپر از دست حضرت افتاد[۲۱]. علی (ع) نیز یکی از درهای قلعه را گرفت و آن را از جا کند[۲۲] و سپر خویش قرار داد. همچنان که درب قلعه در دست او بود؛ می‌جنگید تا اینکه قلعه فتح شد، آن‌گاه در را انداخت. ابورافع غلام پیامبر (ص) می‌گوید: "بعد از جنگ، من و هفت نفر دیگر سعی کردیم در را سر جایش قرار دهیم؛ اما نتوانستیم"[۲۳]. دیگر قلعه‌ای که به دست مسلمانان فتح شد، قلعه صعب بن معاذ بود. عده‌ای از مسلمانان به فرماندهی حباب بن منذر به این قلعه حمله کردند. جنگ شدیدی در گرفت و سه روز، قلعه در محاصره مسلمانان قرار داشت تا اینکه سرانجام این قلعه نیز فتح شد[۲۴] و بسیاری از یهودیان آنجا به قلعه زبیر گریختند[۲۵]. سپس پیامبر (ص) همراه دیگر مسلمانان به قلعه زبیر رفت و آنجا را نیز محاصره کردند. این قلعه، بسیار بلند و در بلندای قله‌ای قرار داشت که نه با اسب می‌توانست به آنجا رفت و نه پیاده[۲۶].

رسول خدا (ص) سه روز، آنها را در محاصره گرفت تا اینکه با کمک یک مرد یهودی به نام "غزال"[۲۷] راه رسیدن آنها را به آب، قطع کرد. آنها نیز به خاطر تشنگی نتوانستند مقاومت کنند. به همین دلیل از قلعه بیرون آمدند و جنگیدند تا شکست خوردند. این قلعه که آخرین آنها در منطقه "نطاة" بود به دست مسلمانان فتح شد[۲۸].

آخرین قلعه‌هایی که فتح شد، وطیح و سلالم بودند که پس از ده روز محاصره[۲۹]، چون توان مقاومت در خود ندیدند، تسلیم شدند. آنها از رسول خدا (ص) خواستند که اموالشان را در برابر حفظ جان خود و آزادی زنان و بچه‌هایشان برجا گذارند و از آنجا کوچ کنند. حضرت، خواسته آنها را پذیرفت[۳۰]. در پی تسلیم خیبر، یهودیان فدک نیز به همین ترتیب، خود را تسلیم حضرت رسول خدا (ص) کردند[۳۱].[۳۲]

حوادث مهم پیرامون فتح خیبر

بعد از فراغت از کار خیبر، رسول خدا (ص) به سوی وادی‌القری حرکت کرد و بعد از چند روز، فاتحانه به مدینه بازگشت[۳۳]. بعد از فتح خیبر، جعفر بن ابی‌طالب، همراه مسلمانانی که به حبشه هجرت کرده بودند، به مدینه آمد[۳۴]؛ پیامبر خدا (ص) به استقبال او برخاست و جعفر را در آغوش گرفت، میان ابروانش را بوسید و فرمود: "نمی‌دانم امروز از کدام یک بیشتر خوشحال باشم، فتح خیبر یا آمدن تو؟"[۳۵].

سوء قصد به جان پیامبر خاتم (ص) از دیگر حوادث مهم بعد از فتح خیبر بود. زینب دختر حارث یهودی، گوسفندی زهرآلود برای پیامبر (ص) آورد تا بدین وسیله، ایشان را به شهادت برساند؛ اما حضرت، متوجه قصد پلیدش شد و از خوردن آن، خودداری کرد[۳۶].[۳۷]

جغرافیای خیبر

خیبر، جلگه وسیع و حاصل‌خیزی است؛ در شمال مدینه و در فاصله دو فرسنگی آن قرار دارد و یهودیان برای مبارزه و براندازی حکومت اسلامی، در زمان رسول اکرم(ص)، در آنجا دژهای هفت‌گانه محکم خود را ساخته بودند. آب و خاک این منطقه، برای کشاورزی آمادگی کامل داشت و ساکنان این سرزمین در امور زراعت مهارت کاملی داشتند. جمعیت این منطقه، در حدود بیست هزار نفر بود.

برخی از پژوهشگران[۳۸]، زیر عنوان غزوه خیبر، می‌نویسند: «خیبر نام هفت قلعه سخت و محکم بوده... و ساکنین آن، یهودی عرب زبان بودند. نام این هفت حصار استوار بدین ترتیب بوده: ۱. ناعم ۲. قموس ۳. شق ۴. نطاق ۵، سلالم ۶. وطیخ ۷. کستیبه[۳۹]. در کتاب تاریخ سیاسی اسلام، در مورد خیبر می‌نویسد: «خیبر منطقه‌ای حاصل‌خیز، با آب و آبادانی فراوان، از بهترین مناطق حجاز است. بیشترین محصول آن خرما بوده است. منطقه مزبور در حدود ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام واقع و اکنون مرکز شهر الشریف است»[۴۰]. برخی از نویسندگان فرهنگ‌نامه‌ها نیز گفته‌اند: «خیبر، قلعه‌ای واقع در نزدیکی مدینه، که مقر یهودیان بود و در آغاز ظهور اسلام، به دست علی بن ابیطالب گشوده شد».[۴۱]

نبرد خیبر

در سال هفتم هجری، رسول خدا(ص)، برای خاموش کردن کانون توطئه یهودیان، به سوی قلعه‌های خیبر رفت. خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه[۴۲] و قطب اصلی کشاورزی حجاز در صدر اسلام بود و خرمای فراوانی داشت و افراد نظامی بسیاری در آن حضور داشتند[۴۳]. یهودیان خیبر در هفت قلعه به نام‌های ناعم، قَموص، کَتیبه، نَطاة، شِقّ، وَطیح و سُلالم استقرار داشتند[۴۴]. هدف مسلمانان از لشکرکشی به خیبر، از میان برداشتن کانون خطری بود که همواره دولت اسلامی مدینه را تهدید می‌کرد؛ زیرا خیبر، پناهگاه مخالفان دولت نبوی همچون بنی نضیر و پشتوانه قریش و محرک قبیله غطفان و بنی فَزاره به شمار می‌آمد و دستیابی به آن، موجب از میان رفتن تحرکات و فعالیت‌های مخالفان پیامبر بود و موانعی که برای گسترش اسلام در شمال شبه جزیره وجود داشت، از میان می‌رفتند. گسترش اسلام به سوی شمال، امنیت دولت اسلامی را از تهدیدهای غطفان و رئیس آشوب طلب آن، عُیینة بن حِصن آسوده می‌ساخت. همچنین موجب دست یافتن مسلمانان بر راه‌های تجارت به سرزمین شام می‌شد. رسول خدا(ص) پیش از رفتن به سوی خیبریان، چندین نامه به ایشان نوشت و آنان را بیم و اندرز داد، ولی خیبریان نامه رسول خدا(ص) را بی‌پاسخ گذاشتند. آن حضرت پس از اتمام حجت و دریافت نکردن پاسخ نامه، به سوی ایشان لشکر کشید[۴۵]. مسلمانان در جنگ خیبر، با نبرد و درگیری به گشودن برخی قلعه‌های محکم موفق شدند. یهودیان حاضر در دیگر قلعه‌ها، چون وضع را این گونه دیدند، تقاضای صلح کردند که رسول خدا(ص) تقاضای آنان را پذیرفت و بنا شد یهودیان در سرزمین‌های خود بمانند و هر گاه پیامبر اراده کرد، کوچ کنند و از آنجا بروند. یهودیان موظف شدند نیمی از محصولات سالانه کشتزارهای خویش را – که اکنون بر اساس دستور خدا به مالکیت مسلمانان حاضر در پیکار در آمده بود - در اختیار مسلمانان قرار دهند[۴۶].

امیر مؤمنان علی(ع) در جنگ خیبر نقشی چشمگیر داشت. رسول خدا(ص) در این جنگ پس از ناکامی ابوبکر و عمر در برابر بعضی از قلعه‌ها که مقاومت می‌کردند، جمله معروف خویش را درباره علی(ع) فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست می‌دارد، خداوند به دست او پیروزی دهد و او فرار کننده از جنگ نیست»[۴۷]. روز بعد امیر مؤمنان علی(ع) مأمور گشودن دو قلعه وَطیح و سُلالم[۴۸] شد، یهودیان به مبارزه با او در آمدند، آن حضرت نخست حارث و سپس مرحب دو دلاور نامدار یهودی را به خاک افکند و این رجز را می‌خواند: من همان کسی هستم که مادرم نام مرا شیر (حیدر) نهاده به سان شیر بیشه‌ام و دیدارم خوف انگیز است و در مبارزه‌ها سنگ تمام می‌گذارم[۴۹].

در همین نبرد چون سپر از کف امیر مؤمنان علی(ع) به زمین افتاد، در یکی از قلعه‌ها را کند و به عنوان سپر از آن استفاده کرد، سپس آن را برای گذر مسلمانان بر روی خندق انداخت. سنگینی در به قدری بود که پس از پایان جنگ چهل و یا هفتاد نفر نتوانستند آن را جابه‌جا کنند[۵۰]. رسول خدا(ص) پس از فتح خیبر، سراغ یهودیان وادی القری رفت. آنان را به اسلام فرا خواند. یهودیان نپذیرفتند. پس از جنگی مختصر تسلیم شدند. رسول خدا(ص) با آنان نیز رفتاری همانند یهودیان خیبر کرد و زمین‌ها و نخلستان‌ها را در اختیارشان قرار داد. چون خبر یهودیان خیبر و وادی القری به یهود تیماء رسید، مقاومت در برابر اسلام را بیهوده دیدند و با پیامبر مصالحه کردند تا در برابر پرداخت جزیه در سرزمین خود بمانند و آئین خود را نگه دارند[۵۱].

یهودیان فدک نیز که در نزدیکی خیبر سکونت داشتند، چون از چیرگی مسلمانان بر خیبریان آگاه شدند، از رسول خدا(ص) تقاضای صلح کردند که آن حضرت موافقت فرمود. از آنجا که سرزمین فدک بدون لشکرکشی و جنگ، فتح شده بود، در اختیار رسول خدا(ص) قرار گرفت و از اموال خالصه آن[۵۲] حضرت به شمار آمد. بنابر منابع تفسیری و حدیثی شیعه و برخی منابع اهل سنت، رسول خدا(ص) بر اساس آیه: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[۵۳]؛ فدک را در سال هفتم و پس از جنگ خیبر به فاطمه زهرا(س) داد[۵۴]. پس از رسول خدا(ص)، فدک از سوی خلفا غصب شد و احتجاج فاطمه(س) و تلاش‌های امام علی(ع) برای باز پس‌گیری آن سودی نبخشید. علی(ع) بعدها در نامه‌ای که به عثمان بن حنیف نوشت، تأکید کرد که فدک (در عصر رسول خدا(ص)) در اختیار ایشان بوده است[۵۵]. بر اساس برخی روایات، کار فتح و مصالحه فدک به دست امام علی(ع) انجام شد[۵۶].

در همین سال جعفر بن ابی طالب و همراهانش که به حبشه مهاجرت کرده بودند، با تقاضای رسول خدا(ص) به مدینه بازگشتند. جعفر و یارانش زمانی به مدینه رسیدند که پیامبر(ص) و مسلمانان در منطقه خیبر در حال پیکار با یهود بودند. این گروه بی‌درنگ راهی خیبر شدند و چون رسول خدا(ص) ایشان را دید، چنان شادمان شد که اشک شوق در دیدگان مبارکش جمع شد و پیشانی جعفر را بوسید و فرمود: نمی‌دانم از پیروزی نبرد خیبر به دست علی شادمان باشم یا به آمدن جعفر[۵۷]؛ پیامبر(ص) ایشان را در غنائم خیبر سهیم کرد[۵۸] و نمازی که به نماز جعفر طیار معروف است به او یاد داد[۵۹]. همچنین پیامبر خدا(ص) در ذی قعده سال هفتم به زیارت خانه خدا رفت و عمره سال گذشته خود را که قریش مانع آن شده بود، قضا کرد[۶۰].[۶۱]

منابع

پانویس

  1. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۰۹.
  2. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۵.
  3. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۸.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۹؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۷؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۲۲۲ به بعد.
  5. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۱.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۳۴.
  7. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۷.
  8. شراب، ص۱۱۰.
  9. واقدی، ج۲، ص۶۳۴.
  10. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۴-۶۵؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۵-۱۶۷؛ صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۵.
  12. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵۲.
  13. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۲.
  14. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۴.
  15. «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا كَرَّارٌ غَيْرُ فَرَّارٍ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُه‏»؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ با اندکی تغییر در: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه معرفة و احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۲۰۵.
  16. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه معرفة و احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۲۰۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۲.
  17. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۲؛ ابوبکر بیهقی دلائل النبوه معرفة و احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۲۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۵.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۵.
  19. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۴.
  20. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۲، ص۴۱۱.
  21. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳.
  22. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۵.
  23. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۵.
  24. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۶۶.
  25. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۶۶.
  26. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۶۶.
  27. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۶۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه معرفة و احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۲۲۴.
  28. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه معرفة و احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۲۲۴.
  29. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۲.
  30. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۷۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۴.
  31. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۵.
  32. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۷-۱۷۱؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۴-۶۵؛ صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
  33. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۶.
  34. علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۲۲۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۵۶.
  35. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۲؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۲۲۳.
  36. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۲-۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۵؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۲۲۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۵۶.
  37. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه خیبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۷۱؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۴-۶۵؛ صادقی، مصطفی، مقاله «غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۲.
  38. حسین عمادزاده، مجموعه زندگانی چهارده معصوم(ع)، ص۱۶۶.
  39. به نقل از تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۱۳۱.
  40. رسول، جعفریان، تاریخ اسلام، ج۱، ص۵۶۲.
  41. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۹۱.
  42. شراب، المعالم الاثیرة فی السنة و السیرة، ص۱۱۰.
  43. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۳۴.
  44. بلعمی، تاریخ نامه طبری، ج۳، ص۲۳۰.
  45. یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۱۰.
  46. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۳، ص۳۴۳-۳۵۲.
  47. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۳، ص۳۴۹؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۳؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۷۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۸۹: «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ لَيْسَ بِفَرَّارٍ». این حدیث به «حدیث رایت» معروف شده است.
  48. استاد جعفر مرتضی عاملی درباره اینکه کدام قلعه به دست امام علی(ع) فتح شد بحثی دارند. ر.ک: الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۱.
  49. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۵؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۷۵۱؛ حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۵۵: «أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَةَ *** كَلَيْثِ غَابَاتٍ كَرِيهِ الْمَنْظَرَةِ *** أَكِيلُكُمْ بِالسَّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَةِ».
  50. بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۲۱۲؛ محب طبری، ذخائر العقبی، ج۱، ص۲۳۵.
  51. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۰-۷۱۱.
  52. اموال و سرزمین‌هایی که بدون جنگ و درگیری در اختیار حکومت قرار می‌گرفت، «اموال خالصه» نام داشت و چگونگی مصرف آن در اختیار رسول خدا(ص) بود. سربازان مسلمان در آن حقی نداشتند. خداوند در آیه ۶ و ۷ سوره حشر درباره فیء چنین می‌فرماید: و آنچه خدا از داراییشان به پیامبر خود غنیمت داد، آن نبود که شما با اسب یا شتری بر آن تاخته بودید؛ بلکه خدا پیامبرانش را بر هر که بخواهد مسلط می‌سازد، و خدا بر هر چیزی قادر است. آن غنیمتی که خدا از مردم قریه‌ها نصیب پیامبرش کرده است از آن خداست و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و مسافران در راه مانده، تا میان توانگرانتان دست به دست نشود. هر چه پیامبر به شما داد بستانید، و از هر چه شما را منع کرد اجتناب کنید و از خدا بترسید که خدا سخت عقوبت است.
  53. «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶.
  54. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۴۳؛ قمی، تفسیر، ج۲، ص۱۸؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۳۸؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۷۷.
  55. سیدرضی، نهج البلاغه، خطبه نامه قصار، ص۴۱۷.
  56. قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۱، ص۳۲۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۰۹؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۱، ص۲۲.
  57. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۹؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۸۳؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ صدوق، الخصال، ج۱، ص۷۶-۷۷؛ ج۲، ص۴۸۴؛ همو، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵۴.
  58. بخاری، الصحیح، ج۴، ص۵۵؛ مسلم، الصحیح، ج۷، ص۱۲۷.
  59. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۸۶.
  60. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۷۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۳ (چاپ زکار، ج۱، ص۴۴۵).
  61. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۹۱.