عبدالله بن سبأ

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عبدالله بن سبا از تهمت‌های مخالفان به شیعه آن است که تشیع را مولود افکار ابن سبای یهودی می‌دانند که مسلمان شد و دارای افکار خاصّی بود و پیروانی پیدا کرد و شیعه پدیدۀ افکار اوست[۱].

مقدمه

عبدالله بن سبا و نظریه عصمت

ابن تیمیه نظریه عصمت را از ساخته‌ها و نظرگاه‌های عبدالله بن سبا می‌شمارد. با اینکه ابن تیمیه اعتراف می‌کند که لفظ عصمت در کلام ابن سبا یافت نمی‌شود؛ اما ازآنجاکه ابن سبا معتقد به الوهیت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) می‌باشد درنتیجه قول به عصمت را نیز می‌توان از ابداعات ابن سبا قلمداد کرد[۶]. در اینجا مناسب است اندکی به «ابن سبا» و شخصیت او بپردازیم. ابن سبا چه ادعایی داشته و چه کارهای مهمی انجام داده است؟ خلاصه آنچه مورخان درباره ابن سبا آورده‌اند، از این قرار است: مردی یهودی از اهل صنعای یمن، در زمان عثمان به حسب ظاهر اسلام می‌آورد؛ ولی در پنهانی مکر و حیله میان مسلمانان به کار می‌برد و در شهرهای بزرگ اسلامی مانند شام، کوفه، بصره و مصر گردش می‌کرد؛ در مجامع آنها حاضر می‌شد و مردم را تبلیغ می‌کرد بر آنکه پیامبر اسلام محمد (ص) نیز مانند عیسی مسیح (ع) به دنیا رجعت می‌کند. همچنان که هر پیامبری وصی و جانشینی دارد، وصی محمد (ص) هم علی (ع) است و او خاتم اوصیاست. همچنان که محمد (ص) خاتم انبیا بود و عثمان حق این وصی را غصب و در حق وی ستم کرده است؛ پس باید قیام کرد و حق را به اصلش بازگرداند. مورخان از او به عبدالله بن سبا یا «ابن الامَة السوداء» یا به اختصار «ابن السودا» یاد کرده‌اند و چنین ادعا کرده‌اند که همین عبدالله بن سبا، مبلغان خود را به شهرهای ممالک اسلامی فرستاده، از آنها خواسته است به بهانه امر به معروف و نهی از منکر فرمانداران وقت را بکوبند؛ درنتیجه عده زیادی از مسلمانان به او گرویدند و از برنامه او تبعیت کردند؛ حتی بعضی از صحابه رسول خدا (ص) و تابعان مانند ابوذر، عمار بن یاسر، عبدالرحمن بن عدیس، صعصعة بن صوحان، محمد بن ابی بکر و مالک اشتر به سبائیان پیوستند[۷].

سبائیان هرجا که بودند به منظور پیشرفت برنامه رهبرشان، مردم را علیه فرمانداران می‌شورانیدند و اعلامیه‌هایی در انتقاد از حکومت وقت می‌نوشتند و به شهرهای خارج از محیط خود می‌فرستادند. نتیجه این تبلیغات آن شد که عده‌ای از مسلمانان با این تحریکات برانگیخته و به سوی مدینه رهسپار شدند و عثمان را در خانه‌اش محاصره کردند و سرانجام به قتل او همت گماشتند. همه این کارها به رهبری و مباشرت سبائیان صورت گرفت. می‌گویند پس از آنکه مسلمانان با علی (ع) بیعت کردند و طلحه و زبیر برای خونخواهی عثمان و جنگ جمل به بصره رفتند، بیرون بصره میان علی و آن دو که سرکرده‌های سپاه جمل بودند، تفاهم و مذاکرات مسالمت‌آمیز آغاز گردید. سبائیان دیدند اگر این تفاهم صورت گیرد، مسبب اصلی قتل عثمان که خود سبائیان بودند، مشخص خواهد شد، شبانه تصمیم گرفتند به هر وسیله و دسیسه‌ای که شده آتش جنگ را برافروزند. پیروان این تصمیم بنا گزاردند دسته‌ای از ایشان به حالت استتار میان سپاه علی (ع) و دسته دیگر میان لشکر طلحه و زبیر بروند. شب هنگام از تاریکی استفاده نمایند و دو لشکر را علیه یکدیگر بشورانند و نگذارند کسی از این راز آگاه شود. این نقشه خطرناک با موفقیت انجام شد. به این ترتیب آن عده در سپاه علی (ع) به سپاه مقابل تیراندازی کردند و عده مقابل نیز مقابله به مثل کردند و درنتیجه ترس و حس بدبینی میان دو لشکر بالا گرفت و جنگ برپا شد و جنگ بصره که به «جمل» معروف شد این چنین صورت گرفت و هیچ یک از فرماندهان متوجه نشدند که مسبب اصلی جنگ کیست[۸].

نقد دیدگاه انتساب نظریه عصمت به عبدالله بن سبا

حدود ده قرن است که تاریخ نویسان قصه«عبدالله بن سبا» را می‌نویسند. رشید رضا[۹] این داستان را از تاریخ کامل ابن اثیر نقل کرده است[۱۰]. ابوالفداء[۱۱] نیز در کتاب تاریخ خود «المختصر» آن را از ابن اثیر نقل نموده است. به خود ابن اثیر[۱۲] نیز که مراجعه می‌کنیم می‌گوید مطالب کتاب «الکامل» را از کتاب «تاریخ طبری» اخذ نموده است. او می‌گوید: «کتاب امام ابوجعفر طبری[۱۳] تنها کتابی است که نزد عامه مردم مورد اعتماد بوده است و اگر اختلافی رخ دهد، برای رفع اختلاف به آن کتاب مراجعه می‌کنند. من هم روایات آن را بدون آنکه از یکی از آنها را صرف نظر کنم، آورده ام و هیچ بر آن نیفزوده‌ام»[۱۴]. ابن کثیر[۱۵] این داستان را در جلد هفتم تاریخ خود از طبری نقل نموده است[۱۶]. ابن خلدون[۱۷] نیز این داستان را در بیان واقعه قتل عثمان و جنگ جمل آورده است و در پایان گفته است که در نقل واقعه بر طبری اعتماد کرده است[۱۸]. فرید وجدی[۱۹]، بستانی[۲۰] و احمد امین[۲۱] نیز با تکیه بر تاریخ طبری این قصه را نقل کرده‌اند.

حتی مستشرقان و محققان غربی مانند نیکلسون[۲۲]، فان فلوتن[۲۳]، رونالدسون و ولهاوزن[۲۴] به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از طبری قصه عبدالله بن سبا را آورده‌اند؛ اما ابوجعفر محمد بن جریر طبری آملی داستان سبائیان را در کتاب تاریخ خود، تنها از طریق سیف بن عمر تمیمی نقل کرده است. او در نگارش حوادث سال (۳۰ - ۳۶ه‍) داستان عبدالله بن سبا و سبائیان را در ضمن ماجرای کشته شدن عثمان و جنگ جمل از طریق سیف نقل می‌کند. او به جز سیف هیچ سند دیگری ندارد[۲۵]. سیف طبق عادت مورخان آن عصر که حوادث تاریخ را با سند نقل می‌کرده‌اند، برای اینکه افسانه‌ها و قصه‌هایش به صورت تاریخ صحیحی درآید، یک افسانه را چند قسمت کرده، برای هر قسمتی سندی جعل کرده است و با این روش دو کتاب تألیف کرده است:

  1. الفتوح الکبیر و الرده که در آن از حوادث تاریخی نزدیک به رحلت پیامبر تا زمان خلافت عثمان گفتگو کرده، کتاب جنگ ابوبکر را با مسلمانانی که مخالف او بودند (مرتدان) بیان می‌کند. پس از آن فتوحاتی را که در روم شرقی، شام، فلسطین و ایران نصیب مسلمانان شده است، به شکلی افسانه‌وار و دور از حقیقت نوشته است. سیف در این کتاب با ساختن داستان‌هایی مربوط به جنگ‌های مرتدان و فتوح واهی و بی‌اساس اسلام را دین شمشیر و خون نشان داده و چنین وانمود کرده است که اسلام تنها با زور شمشیر و نیزه توانسته است پیش برود و در جهان ادیان جایی برای خود باز کند. کشتارهای عجیب و وحشت‌انگیزی را در این جنگ‌ها به مسلمانان نسبت داده است[۲۶].
  2. الجمل و مسیر عائشه و علی (ع): در این کتاب از شورش علیه عثمان و کشته شدن او و جنگ جمل گفتگو کرده است. با مراجعه به روایت‌های کتاب، مشخص می‌شود که این کتاب تنها به قصد دفاع از بنی امیه نگاشته شده است.

سیف افزون بر این دو کتاب روایت‌های دیگری نیز ساخته است که به طور پراکنده در کتب مختلف جای گرفته است. طبری روایت‌های سیف را در کتاب تاریخ خود در ضمن بیان حوادث تاریخی سال یازده هجری تا ۳۶ هجری نقل کرده است. پس از او ابن عساکر[۲۷] نیز در تاریخ هشتاد جلدی خود در ذیل شرح حال اشخاصی که به دمشق گذر کرده‌اند، آورده است. ابن عبدالبر[۲۸] در استیعاب، ابن اثیر در اسد الغابه، ذهبی[۲۹] در التجرید و ابن حجر عسقلانی[۳۰] در الاصابه قهرمانان افسانه‌های سیف را در ردیف اصحاب پیامبر (ص) شمرده‌اند[۳۱].

افسانه‌های سیف درکتب تاریخ، جغرافی، حدیث، تفسیر، ادبیات و انساب به طور وسیع ریشه دوانیده است؛ اما کتب رجال، به اتفاق سیف را تضعیف کرده‌اند و او را متروک الحدیث خوانده‌اند؛ ازجمله آنها به این موارد اشاره می‌کنیم: یحیی بن معین[۳۲] درباره او گفته است: «حدیث او ضعیف و سست است». نسایی[۳۳] صاحب صحیح گفته است: «ضعیف است، حدیثش را ترک کرده‌اند. نه مورد اعتماد است و نه امین». ابوداوود[۳۴] گفته است: «بی‌ارزش است. بسیار دروغگوست». ابن حبان[۳۵] گفته است: «حدیث‌هایی را که خود جعل می‌کرده، آنها را از زبان شخص موثقی نقل می‌کرده است». نیز گوید: «سیف متّهم به زندقه است و حدیث جعل می‌کرده است». سیوطی[۳۶] می‌گوید: «بسیار ضعیف است»[۳۷]. بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت قصه عبدالله بن سبا افسانه‌ای است در جهت تضعیف شیعه امامیه که توسط سیف بن عمر بافته شده است و عقاید عجیب و غریب به آنها نسبت داده شده است تا چهره این مذهب را خراب کنند. گرچه سیف بن عمر در احادیثی که درباره عقاید آنها جعل کرده است، به‌طور مستقیم هیچ بحثی از عقیده عصمت را به آنها نسبت نداده است؛ بلکه ابن تیمیه و دیگرانی که خواسته‌اند نظریه عصمت را حاصل اندیشه‌های عبدالله بن سبا بدانند، مدلول التزامی این عقیده را ساخته و پرداخته ابن سبا دانسته و گفته‌اند: ازآنجاکه ابن سبا معتقد به الوهیت حضرت امیر (ع) بوده است، پس او را معصوم نیز می‌دانسته است. با توجه به اینکه این افسانه ابن سبا چیزی جز ساخته اوهام سیف بن عمر کذّاب و جعّال نمی‌باشد، سخنی بیشتر در نقد این دیدگاه نمی‌ماند؛ اما شایسته است به انگیزه‌های این جعل و افتراها اشاره‌ای کنیم که شاید در این مبحث و دیدگاه‌های مستشرقان نسبت به شیعه راهگشا باشد.

اگر در پی این باشیم که بیابیم به چه دلیل و انگیزه‌ای سیف بن عمر این افسانه را پروبال داد و با اسناد جعلی در کتب تاریخ آن را جای داد و چرا از لفظ سبا و عبدالله بن سبا استفاده کرد، به تحلیل علامه عسکری که به تفصیل به این مهم پرداخته است، اشاره می‌کنیم: لفظ سبائیه از زمان جاهلیت تا دوران حکومت بنی امیه دلالت می‌کرد بر نسبت افراد به سبأ بن یشجب و قبیله قحطان که در ابتدا در یمن ساکن بودند. این قبایل یمنی در سراسر شبه جزیره عربستان پراکنده شدند. بعد از وقوع اختلاف میان قبایل عدنان و قحطان در مدینه و کوفه، قبایل عدنان کلمه سبائیه را در مقام تعبیر و نکوهش قحطانیان به کار بردند و آن را از معنای نسبت قبیلگی به معنای بدگویی و نکوهش بر قبایل قحطان و طرفداران آنان تغییر دادند. این تغییر معنا در دوران حکومت بنی امیه در کوفه انجام گرفت؛ اما بعد از آن در قرن دوم هجری سیف بن عمر که خود از عدنانی‌ها بود، لفظ سبائیه را از معنای نسبت قبیلگی یا تغییر و نکوهش به معنای یک فرقه جدید مذهبی تحریف نمود و مؤسس این مذهب را مردی به نام عبدالله بن سبا یمانی معرفی کرد. نام عبدالله بن سبا مؤسس فرقه سبائیه را سیف یا از نام «عبدالله بن وهب سبایی» سرپرست گروه خوارج گرفته و آن را به این صورت تحریف کرده است یا اینکه افسانه‌ای ساخته و برای افسانه خویش قهرمانی آفریده است و نام آن را از روی عداوت با سبائیان، «عبدالله بن سبا» نامیده است بدون اینکه این نام را از نام کسی اخذ و اقتباس کرده باشد. به هر صورت برای عبدالله بن سبا غیر از همان عبدالله بن وهب سبایی که در دوران عثمان و علی (ع) می‌زیسته است و بعد از صفین رئیس فرقه خوارج می‌شود و در جنگ نهروان توسط سپاهیان حضرت علی (ع) کشته می‌شود، واقعیت و وجود دیگری نبوده است[۳۸]. پس از انتشار این افسانه در میان مردم و عوام با گفته‌های خرافی کوچه و بازار درهم آمیخت و آن فرقه مذهبی به یک فرقه مذهبی خرافی‌تر تبدیل شد و درباره کسانی که درباره علی (ع) غلوّ کرده، به وصایت بلافصل و الوهیت او معتقد باشند استعمال شد. درواقع سیف بن عمر عمداً به سبب زندقه و گرایش‌های شدید قبیلگی و تعصب کور خود این اسناد تاریخی را به نفع خلفا و حاکمان و قدرتمندان اموی جعل کرده است. در جعلِ قصه عبدالله بن سبا می‌توان به انگیزه‌های ذیل اشاره نمود:

  1. این افسانه، انتقادها و ایرادهایی را که به صحابه پیامبر (ص) متوجه می‌گردد، پرده‌پوشی می‌کند و آنها را از این ایرادها پاک، منزّه و مبرّا می‌سازد و این نکته‌ای است که همواره مورد علاقه قدرت‌ها و حکومت‌های آن دوران بوده است.
  2. این افسانه تمام عیوب، خطاها و جنایات تاریخ و تمام آثار گناهان قرون اولیه اسلام را به گردن قبایل قحطان بار می‌کند و در مقابل تمام فضایل و شاهکاری‌های تاریخ را به قبایل عدنان منتسب می‌سازد. حکومت‌ها و قدرت‌های حاکم از خاندان اموی و عباسی از تیره قریش و عدنانی‌ها بودند و با قحطانی‌ها و سبئیان عداوت شدید داشتند. بسیاری از شیعیان خالص امیرالمؤمنین (ع) مانند مالک اشتر، قیس بن سعد بن عباده انصاری، کمیل بن زیاد نخعی، صعصعة بن صوحان، حجر بن عدی، عمار بن یاسر و افراد زیاد دیگری از سبائیان بودند. با توجه به قصه عبدالله بن سبا تمامی این شخصیت‌ها متّهم به همکاری با فرقه سبائیه‌اند و در مقابل، حکومت‌های جور صاحب فضیلت و گرفتارِ این فرقه نشان داده می‌شود.»[۳۹]

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۷۹.
  2. در کتاب عبد اللّه بن سبا دو جلد به فارسی نیز ترجمه شده است
  3. اصل الشیعه و اصول‌ها ص ۵۷
  4. در این باره ر. ک. موسوعة الامام علی بن ابی طالب ج۳ ص ۲۹۱، الغدیر ج۹ ص۲۱۸، «عبد اللّه بن سبا» ابراهیم بیضون، «عبد اللّه بن سبا» مرتضی عسکری، «شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات» ج۱ص۹۷، «شیعه و تهمتهای ناروا» محمد رضا عطایی
  5. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۷۹.
  6. ابن تیمیه، مجموعه فتاوی شیخ الاسلام، ج۴، ص۵۱۸؛ همو، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۶؛ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه.
  7. ر.ک: مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ص۳۹ - ۴۰.
  8. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ص۴۰ - ۴۱.
  9. متوفای ۱۳۵۶ق.
  10. رشید رضا، الشیعه و السنه، ص۶۰۴.
  11. متوفای ۷۳۲ق.
  12. متوفای ۶۳۰ ق.
  13. متوفای ۳۱۰ق.
  14. علی ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۵.
  15. متوفای ۷۷۴ ق.
  16. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، صص۱۶۷ و ۲۴۶.
  17. متوفای ۸۰۸ق.
  18. ابن خلدون، المبتدأ و الخبر، ج۲، صص۴۲۵ و ۴۵۷.
  19. فریدوجدی، دائرة المعارف، ج۷، لغت «عثم»، صص۱۶۰ و ۱۶۸ - ۱۶۹.
  20. البطرس بستانی، دائرة المعارف، متوفای ۱۳۰۰ق.
  21. احمد، امین، فخرالاسلام، صص۱۰۹ - ۱۱۱ و ۲۶۶ - ۲۷۸.
  22. نیکلسون، تاریخ الادب العربی، (چاپ کمبریج)، ص۲۱۵.
  23. فان فلوتن، السیادة العربیة و الشیعة و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیه، ص۷۹.
  24. جمعی از مستشرقین هوستمان و دیگران، دائرة المعارف، ج۱، ص۲۹.
  25. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱، ص۴۷ - ۶۵.
  26. ر.ک: مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱، ص۲۱۳ - ۲۵۱.
  27. متوفای ۵۷۱ق.
  28. متوفای ۴۳۶ق.
  29. متوفای ۷۴۸ق.
  30. متوفای ۸۵۲ق.
  31. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ص۶۷- ۶۹.
  32. متوفای ۲۳۳ق.
  33. متوفای ۳۰۳ق.
  34. متوفای ۲۷۵ق.
  35. متوفای ۳۵۴ق.
  36. متوفای ۹۱۱ق.
  37. ر.ک: مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱، ص۷۰.
  38. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۳، ص۲۲۹ - ۲۴۹.
  39. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۱۳-۲۲۲.