بنیکنانه
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
بنیکنانه در عصر پیامبر(ص) مجموعه قبایل عرب عدنانی بودند که نسبشان به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معدبن عدنان میرسید.[۱] کنانة بن خزیمه، جد هفتم رسول خدا، پسران بسیاری داشت که شمار آنها به ۱۴ تن میرسید: نضر، عبد مناة، مالک، ملکان، عامر، حارث، عمرو، سعد، عوف، غنم، مخرمه، جرول، غزوان و حُدال.[۲] بعضی از ایشان خود منشأ قبیلههای کوچک و بزرگ دیگری شدند و کنانه را در مناطق وسیعی از شبه جزیره عربستان گستراندند، چنانکه از نضر بن کنانه، قریش [۳] و از عبد مناة بن کنانه تیرههای بزرگی چون بنیبکر، بنیعامر، بنیلیث، بنیدیل (دوئل)، بنی ضمره، بنی غفار و بنی مدلج و از نسل مالک بن کنانه تیرههای بنی فراس، بنی حارث بن غنم، بنی عمرو و بنی نابغه شکل گرفتند. از دیگر فرزندان کنانه نیز تیرههایی پدید آمد که از شهرت چندانی برخوردار نیستند.[۴] هرچند در مقطعی همه کنانه یک مجموعه بودهاند و گاه برخی از ویژگیهای یکی از قبایل کنانه به عموم آنها نسبت داده شده است؛ اما از گزارشها برمیآید که در عصر پیامبر(ص) قریش که خود بخشی از کنانه بودند مجموعهای مستقل به شمار میآمدهاند.
با توجه به گستردگی کنانیها، آنان در عصر جاهلی در مناطق وسیعی از حجاز، تهامه و یمن [۵] از جمله مکه واطراف آن،[۶] مدینه [۷] و در برخی نواحی مانند ودان،[۸] مطهر [۹] و بیض [۱۰] پراکنده بودند. با آغاز فتوحات در عصر اسلامی برخی از ایشان به کوفه،[۱۱] شام [۱۲]و مصر [۱۳] مهاجرت کردند.
"مجنه" بازاری در اطراف مکه، به کنانیها اختصاص داشته و از زمینهای آنان بوده است.[۱۴] این بازار پس از بازار عکاظ در ۱۰ روز پایانی ماه ذیقعده برپا میشده و بنابر نقلی به قبیله بنیدئل از کنانه تعلق داشته است.[۱۵] این گزارش، نشان میدهد که بخشی بنیکنانه در آن روزگار به تجارت و بازرگانی نیز مشغول بودهاند، چنانکه از گزارشهای پراکنده دیگری نیز برمیآید که برخی تیرههای این قوم به کشاورزی و دامداری اشتغال داشتهاند.
آداب و سنن کنانیها
بخشندگی از آداب دوره جاهلی کنانیها بود. به عنوان نمونه، سُلَمی بن نَوْفل از بنیدُیِل در شمار بخشندهترین عربهای جاهلی (اجواد الجاهلیه) جای داشت[۱۶]. از دیگر آداب این دوره بنیکنانه مهمان نوازی بود. بر پایه نقلی، بنیکنانه رسم مهمان دوستی را از حضرت ابراهیم(ع) به ارث برده [۱۷] و تنهایی خوردن و آشامیدن را بر خود حرام کرده بودند. آنان چون سفرهای میگستراندند، آنقدر میماندند تا مهمانی برسد. در عصر اسلامی با فرود آمدن این فقره از آیه ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۱۸]. خداوند ایشان را در عمل به این رفتار مخیر کرد. غالب گزارشهای موجود، نزول این آیه را درباره بنیکنانه یا از قبایل آن دانستهاند.[۱۹]
جنگها
درگیریهای دوران جاهلیت بنیکنانه با دیگر قبایل حتی ماههای حرام را هم دربرمیگرفت. جنگهای فجار، جنگهای عرب جاهلی در ماههای حرام بود که بر اثر شکستن حرمت ماههای حرام به این نام مشهور شد. این جنگها ۴ بار رخ داد که بنیکنانه در سه بار آن شرکت داشت: فجار اول، میان کنانه و قریش با قبیله قیسبن عیلان درگرفت.[۲۰] بعضی این درگیری را میان کنانه و هوازن میدانند.[۲۱] فجار دوم بین قریش و کنانه رخ داد [۲۲] و برخی آن را میان قیس و کنانه میدانند.[۲۳] در فجار سوم بنیکنانه با تیرهای از هوازن درگیر شدند.[۲۴] گروهی این جنگ را میان قریش و کنانه شمردهاند.[۲۵]جنگ کنانه با قریش در ذات نکیف [۲۶] و یوم مشلل[۲۷] و درگیری بنی ضمره کنانی با قریش [۲۸] از دیگر ستیزهای بنیکنانه در جاهلیت بوده است. در جنگ یوم شهورة بنیضمره از تیرههای بنیکنانه، با قریش و دو تیره دیگر از کنانه به نامهای بنی دیل و بنی لیث درگیر شد که از بزرگترین جنگهای کنانه شمرده شده است.[۲۹] بنیکنانه چندین بار با قبیله خزاعه جنگیدند؛ از جمله جنگ عتود و ستیزی که در محلی از یمامه رخ داد.[۳۰] درگیری بنیفراس، تیرهای از کنانه، با گروهی از هوازن در منطقه کدید نبرد دیگری است که به یومکدید شهرت یافت.[۳۱]
حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آن
کنانیها از متولیان کعبه بودند.[۳۲] خبرهای موجود، از توجه و اهتمام فراوان بنیکنانه به امور مکه حکایت دارد. آنان در حفظ کعبه و دور نگهداشتن آن از تجاوز و ستم میکوشیدند و در مقابل حرمت شکنیهایی که به خانه کعبه میشد، میایستادند.
وقتی قبیله "جُرْهُم" در مکه، به ستمگری روی آوردند و برخی حرامها را حلال کرده، بر زائران کعبه ستم کردند و هدایای آنان برای کعبه را دزدیدند، گروهی از بنی کنانه با خزاعیها یکی شدند و با این قبیله جنگیده، آنان را از مکه راندند.[۳۳] عمرو بن لُحَیّ رهبر خزاعیها نیز به یاری بنیکنانه حکومت خود را بر مکه تثبیت کرد. وی اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج را به کنانیها واگذارد.[۳۴] در دورههای بعدی قُصَیّ بن کِلاب کنانی نیز برای پایان دادن به تسلط خزاعیها، از بعضی بنیکنانه کمک گرفت و بر مکه دست یافت.[۳۵] وی تیرههای منتسب به نضربن کنانه را که بعدها به قریش معروف شدند، در مکه گردهم آورد و برای اداره امور مکه مناصبی را تأسیس کرد.
کنانیها در ماجرای لشکرکشی ابرهه به مکه نقش داشتند. رفتارهای بازدارنده کنانیها در برابر توطئه ابرهه از دغدغه ایشان برای حفاظت از کعبه خبر میدهد، هرچند که این رفتارها بر انگیزه ابرهه در حمله به خانه خدا افزود؛ بر پایه گزارشهای موجود یکی از مردان بنیکنانه وقتی شنید ابرهه در یمن عبادتگاهی ساخته تا مردم را به آنجا بکشاند و از زیارت کعبه بازدارد، راهی یمن شد و به آن بیحرمتی کرد. ابرهه از این کار سخت برآشفت و تصمیم گرفت حمله گستردهای را برای تخریب خانه خدا تدارک ببیند. ابرهه که به قصد تخریب کعبه سپاهی بزرگ فراهم کرده بود، کسی را فرستاد تا مردم را بار دیگر به زیارت عبادتگاهی که ساخته بود دعوت کند. فرستاده ابرهه به دست برخی کنانیها کشته شد. وقتی این خبر به ابرهه رسید، برانگیزهاش در حمله به مکه شدت بیشتری بخشید.[۳۶] کنانیها و دیگر قبایل مکه برای رویارویی با سپاه ابرهه خود را آماده کردند؛ اما با آگاه شدن از قدرت و توان برترسپاه ابرهه، دست از جنگ کشیدند.[۳۷] از کارهای دیگر بنیکنانه برای حفظ کعبه حفاظت از حجرالاسود بود. گروهی قصد داشتند حجرالاسود را از کعبه به صنعا در یمن ببرند و بنیکنانه به مقابله با آنها برخاسته، بعضی را کشتهوبرخی دیگر را اسیر کردند.[۳۸]
تغییر در مناسک حج
جابهجایی در ماههای حرام از ویژگیهای بنیکنانه بود. آنها که از فتوا دهندگان عرب جاهلی بودند، حرمت متوالی سه ماه ذیقعده، ذیحجه و محرّم را مایه مشقت و مانع از ادامه جنگهای خود میدانستند، از این رو در موسم حج با اعلام جابهجایی ماهها و تأخیر انداختن ماه محرم توالی سه ماه حرام را از بین میبردند. این بدعت را که از آن به "نَسیء" یاد شده است، بیشتر حذیفه از بنی مالک بن کنانه بنا نهاد و فرزندانش تا پس از اسلام ادامه دادند.[۳۹] جز گزارشی که بنی کنانه را پایهگذار این بدعت شمرده[۴۰] دیگر گزارشها صرفاً مردی از کنانه را بدعتگذار معرفی کرده و نامی از وی نبردهاند.[۴۱] برخی نیز با ذکر نامش او را مالک بن کنانه، ثعلبة بن مالک، حارث بن مالک القلمس، سریربن القلمس، ابوثمامة جنادة بن عوف بن امیة بن عبد بن فقیم،[۴۲] جنادة بن عوف،[۴۳] ابوثمامة صفوان بن امیه،[۴۴] القلمّس،[۴۵] نعیم بن ثعلبه [۴۶] و سمیر بن ثعلبة بن حارث [۴۷] معرفی کردهاند.
خداوند با نزول آیه ﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۴۸]، ﴿النَّسِيءُ﴾ و به تأخیر افکندن ماههای حرام را نشانه فزونی کفر معرفی کرد.
از بدعتهای دیگری که کنانیها همپای مشرکان قریش در مراسم حج نهادند، ترک وقوف در عرفه بود. آنها از سر همراهی با قریش در موسم حج در مکه میماندند و به عرفات نمیرفتند، در حالی که وقوف در عرفه را از مناسک حج ابراهیمی میدانسته، خود نیز به آن اقرار داشتند. این بدعت، تا ظهور اسلام نیز ادامه داشت. خداوند با نزول آیه ۱۹۹ بقره / ۲ همگی را دستور داد تا به عرفات وقوف کرده، از آنجا به مشعرالحرام و سپس به مِنا کُوچ کنند: «... فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـت فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ... ثُمَّاَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُو استَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم»[۴۹]. طواف با بدن عریان، از دیگر بدعتهای بنیکنانه بود. آنان این گونه طواف را تقلید از نیاکان و فرمان خدا میپنداشتند.[۵۰] خداوند برای تکذیب آنها این آیه را فرو فرستاد: «و اِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا واللّهُ اَمَرَنا بِها قُل اِنَّ اللّهَ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ اَتَقولونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمون».(اعراف / ۷، ۲۸) گفته شده: بدعتها و تحریفهای یاد شده همچنین تعصب فراوان بنیکنانه در حفاظت کعبه و اهتمام به مناسک حج بر اثر «حُمْسی» بودن آنان بوده است؛ بنیکنانه از جمله قریش و قبایلی دیگر از «حمس» به شمار میآمدند. حمسیها، خود را برتر و نسبت به مراسم و مناسک حج محکمتر میپنداشتند، از این رو، جابه جایی، تحریف، بدعت و تغییر در مناسک حج را حق خود میدانستند و بیش از دیگران به نگهداری کعبه اهمیت میدادند.[۵۱]
اعتقاد به فرزند داشتن خداوند
کنانیان میپنداشتند فرشتگان دختران خدایند، در حالی که خداوند در آیه ۵۷ نحل / ۱۶ با اشاره به این اعتقاد نادرست، خود را از داشتن فرزند منزه دانسته، میفرماید: «ویَجعَلونَ لِلّهِ البَنـتِ سُبحـنَهُ و لَهُم مایَشتَهون». برخی گزارشها نزول این آیه را درباره کنانه و خزاعه میدانند.[۵۲] بنیکنانه با اصرار میگفتند: خدا با جنیّان ازدواج کرده و حاصل آن دخترانی به نام ملائکه است.[۵۳] خداوند با فرود آوردن آیه ۱۵۸ صافّات / ۳۷ دراینباره، از احضار جنیان برای کیفر در روز قیامت خبر داده و نسبت میان آنان با خدا را نسبت عبودیت و ربوبیت دانسته نه نسبت ولادت و فرزندی: «وجَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبـًا و لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ اِنَّهُم لَمُحضَرون».[۵۴]
بت پرستی
کنانیها همچون دیگر قبایل عرب جاهلی به پرستش بت روی آوردند. بت «عُزّی» به قریش و کنانه اختصاص داشت و از آن به بزرگی یاد میکردند.[۵۵] برخی مفسران نیز ذیل آیه ۱۹ نجم / ۵۳ به این امر اشاره کردهاند: «اَفَرَءَیتُمُ اللّـتَ والعُزّی = آیا بت لات و عزّی را] که بیاثر است [دیدید».[۵۶]
پرستش بت «سُواع» در منطقه نعمان[۵۷] و عبادت «هُبَل»[۵۸] از آیینهای جاهلی اعضای بنیکنانه به شمار میرفت. خزیمه جد کنانه نخستین کسی بود که بت هبل را درون کعبه نصب کرد.[۵۹] مالک و ملکان، پسران کنانه، در محل سکونت خود بتی به نام «سعد» داشتند.[۶۰] برخی این بت را از آنِ بنیبکر بن کنانه دانستهاند.[۶۱] برابر گزارشهای موجود، هر قبیلهای که میخواست حج بگزارد، نزد بت خود میرفت، نماز و پس از آن تلبیه گفته، روانه مکه میشد. تلبیه بنی کنانه عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، الیومیومالتعریف، یوم الدعاء والوقوف».[۶۲] بنیکنانه به سبب بزرگی و گستردگی در دوره جاهلیت و اسلام چهرههای بنامی در زمینههای گوناگون داشته و بعضی حاکم، فرمانده و رئیس قبیله خود بودهاند.[۶۳] گروهی در بخشندگی،[۶۴] مهمان دوستی،[۶۵]شجاعت،[۶۶] شرف و جز اینها شهره بوده و دستهای از جنگجویان و سواران زمانه خود به شمار میآمدهاند.[۶۷] شاعر [۶۸]و نحوی [۶۹] نیز در میان این قوم بوده است.
کنانیها و اسلام
با آغاز دعوت پیامبر به یگانه پرستی، بعضی اعضای بنیکنانه از نخستین کسانی بودند که این دعوت را اجابت کرده، به پیامبر ایمان آوردند. ابوذر غفاری نخستین مسلمان از کنانیان و چهارمین ایمان آورنده به پیامبر بود؛[۷۰] همچنین ایاس، خالد، عاقل و عامر پسران بکیر، از قبیله بنیلیث، نخستین مسلمانان کنانی بودند که در مکه و در مخفیگاه «دار ارقم» به اسلام گرویدند.[۷۱] در پی ناتوانی قریش در برابر دعوت پیامبر و مقاومت بنی هاشم در برابر دیگر قبایل، قریشیان در منطقه خیف کنانه هم قسم شدند تا با بنیهاشم و بنی عبدالمطلب ازدواج و داد و ستد نکنند تا آنان را مجبور کنند پیامبر راتحویل دهند.[۷۲] پس از هجرت پیامبر به مدینه نیز افراد معدودی از قبایل کنانی به اسلام روی آوردند، چنانکه آوردهاند: مردی از کنانه که در مکه به دین پیامبر درآمده بود، پس از هجرت پیامبر از مکه، به قصد دیدار آن حضرت رهسپار مدینه شد؛ اما در میانه راه مرد. قومش که هنوز در شرک و کفر مانده بودند از روی تمسخر و استهزا گفتند: نه به آنچه میخواست رسید و نه در میان قوم خود ماند تا دفنش کرده، برایش عزا برپا کنند. دراینباره آیه۱۰۰ نساء / ۴ نازل شد: «... ومَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللّهِ و رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللّهِ و کانَ اللّهُ غَفورًا رَحیمـا = و هرکس از خانه خویش هجرتکنان به سوی خدا و رسول بیرون آید، سپس مرگ، او را دریابد پس اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده مهربان است».[۷۳]
همچنین در گزارشی آمده است: شماری از کنانیها نزد پیامبر آمدند تا اسلام آورند؛ اما گروهی راه را بر ایشان بسته، آنها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. جبرئیل پیامبر را از این حادثه خبر داد و آیه ۳۳ مائده / ۵ را فرود آورد: «اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم واَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُّنیا ولَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم = کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و اقدام به فساد در روی زمین میکنند، فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آنها به عکس یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت کیفر بزرگی دارند».[۷۴]
پس از استقرار پیامبر در مدینه، به سبب وجود سکونتگاههای بسیاری از قبایل کنانه در نزدیکی مدینه و در مسیر کاروانهای تجاری مکه به شام، پیامبر با این دسته از آنان ارتباط بیشتری برقرار کرد و از آنجا که آ ن حضرت در اقدامهای نظامی خود کاروانهای تجاری قریش را مد نظر داشت به ناچار در تعقیب آنها از مناطق مسکونی برخی قبایل کنانی عبور میکرد. در همین اعزامها که عمدتاً در سالهای نخست پس از هجرت روی داد، قبایل مزبور (بنیمدلج، بنی ضمره و...) با رسول خدا پیمان عدم تعرض بسته، از همراهی با قریش روی گردانیدند. بر اساس صلحنامهای که میان رسول خدا و جمعیتی از بنی کنانه در غزوه ابواء بسته شد، این دسته از کنانیها متعهد شدند تا از هرگونه برتریمالی و نفری نسبت به مسلمانان بپرهیزند و دشمنان اسلام را یاری ندهند [۷۵] همکاری نکردن دستهای از بنیکنانه با مشرکان قریش در جنگ بدر، گواه دیگری است بر اینکه آنان از دشمنی با مسلمانان کناره میگرفتند. برپایه خبرهای آمده در ذیل آیه ۴۸ انفال / ۸، شیطان با وسوسههای خود مشرکان قریش را برای جنگ با پیامبر و پیروانش تحسین و تشویق میکرد. او وقتی که مشرکان را از همکاری بنی کنانه با پیامبر بیمناک دید، خود را به شکل سراقة بن مالک از سران بنیکنانه درآورد [۷۶]و به مشرکان قریش از بیطرفی بنیکنانه در جنگ بدر اطمینان داد. وقتی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند، شیطان فرشتگان بسیاری دید که برای امداد مؤمنان فرود آمده بودند. او گریخت و از پی وی سپاه مشرکان از هم گسیخت و درهم شکست. خداوند با یادآوری این ماجرا آیه ۴۸ انفال / ۸ را نازل کرد: «و اِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ اَعمــلَهُم وقالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَالنّاسِ و اِنّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ و قالَ اِنّی بَرِیءٌ مِنکُم اِنّی اَری ما لاتَرَونَ اِنّی اَخافُ اللّهَ واللّهُ شَدیدُ العِقاب»[۷۷]. هرچند احتمال ساختگی بودن چنین اخباری وجود دارد؛ اما میتوان پذیرفت که پیمان برخی قبایل کنانی با پیامبر و بی طرفی آناندرجنگ بدر موجبات نگرانی قریش را فراهم آورده است.
خداوند با نزول آیه ۸ ممتحنه / ۶۰، مسلمانان را از نیکی و انصاف نسبت به این گروه منع نکرد: «(لایَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِی الدّینِ ولَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطو ا اِلَیهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین = خدا شما را از نیکی و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، باز نمیدارد؛ زیرا خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد»..[۷۸]
برخی گزارشها از حضور زنان.[۷۹] و مردان کنانی در سپاه مشرکان در اُحُد[۸۰] و نیز گروهی از آنان از جمله عمروبنعبدود[۸۱] در خندق.[۸۲] خبر دادهاند. گزارشی نیز ذیل آیه ۹ احزاب / ۳۳ آمده است که بر شرکت بنیکنانه در جنگ خندق دلالت دارد: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا وجُنودًا لَم تَرَوها و کانَاللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرا = ای کسانی که ایمان آوردهاید، نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، در آن هنگام که لشکرها] یعظیم [به سراغ شما آمدند؛ ولی ما طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمیدیدید و خدا همواره به آنچه انجام میدهید بیناست».
در سال نهم هجری و با نزول سوره برائت، از حضور مشرکان در مکه جلوگیری شد؛ اما این حکم شامل قبایل مشرک همپیمان با پیامبر که عمدتاً کنانی بودند نمیگردید، از این رو ذیل برخی آیات سوره توبه از پایبندی ایشان به پیمانهایشان سخن به میان آمدهاست.
برابر گزارشهایی که ذیل آیه ۷ توبه / ۹ مشاهده میشود، بنی ضمره [۸۳] و بنی بکر [۸۴] از تیرههای مشهور کنانی، بر پیمان خود با پیامبر استوار مانده، همانند قریش و سایر گروهها عهد نشکستند. خداوند در این باره فرمود: «کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ اللّهِ و عِندَ رَسولِهِ اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقـموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین = چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود، مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید، پس تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد»؛ همچنین از اخباری که ذیل آیه ۴ همین سوره آمده، دانسته میشود که مراد از «اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ»... گروههایی از بنیکنانه شامل بنی ضمره و بنی مدلج بوده است. آنان از همپیمانان پیامبر بودند و بر سر پیمان خود به درستی ماندند.[۸۵] به نظر میرسد آخرین رویارویی مسلمانان با کنانیها در سریّه بنی جزیمه صورت گرفت. خالدبن ولید در این سریّه بسیاری از ایشان را به ناحق کشت [۸۶]
برخی دیگر از اعضا و تیرههای کنانی سال نهم هجری معروف به «عامالوفود» در کنار دیگر هیئتها و گروهها نزد پیامبر آمده، اسلام آوردند که در این میان میتوان به هیئتهای بنیعلیم به ریاست قطن و أنس پسران حارثه، بنیلیث به ریاست صعب بن جثامه و بنیبکیر به ریاست عدی بن شراحیل اشاره کرد.[۸۷] بر این اساس عمده کنانیان تا سالهای پایانی حیات پیامبر مسلمان نشدند. نبردهای خیبر،[۸۸]حنین،[۸۹] فتح مکه[۹۰] و چندین غزوه و سریه دیگر از میدانهایی بود که معدود مسلمانان کنانه در آنها شرکت کردند.
اعتماد پیامبر به بعضی از مسلمانان بنیکنانه چنان بود که وقتی برای حج یا غزوهای به بیرون از مدینه میرفت، کسی از کنانیها را در جای خود مینشاند. عویف بن أضبط،[۹۱]کلثوم بن حصین [۹۲] و سباع بن عرفطه [۹۳] از این جمله بودهاند. پیامبر از برخی مسلمانان کنانی برای اجرای مأموریتهای ویژه کمک میگرفت؛ از جمله عمرو بن امیه ضمری که رسول خدا او را برای چند مأموریت به کار گرفت؛ قتل ابو سفیان، دعوت نجاشی به اسلام، استقبال از سپاه جعفربن ابی طالب، برگرداندن جنازه خبیب بن عدی از یاران پیامبر و...؛[۹۴]همچنین ابوجعد ضمری را برای فراخوانی قومش در غزوه فتح مکه به میان قبیلهاش فرستاد.[۹۵]
واژگان کنانی در قرآن
بر پایه گزارشی، گروهی از واژگان قرآن به لهجه و لغت کنانه نازل شده است. سیوطی در گزارشی۱۷ نمونه از این واژهها را بر میشمرده که عبارتاند از: السفهاء (نادانان)، خاسئین (رانده شدگان)، شطر (سمت و سو)، خِلاق (بهره)، مَلوکاً (آزاد)، قَبیلاً (رویارو)، مُعْجزین (ناتوان کنندگان) یَعزُب (پنهان میشود)، ولاترکنوا (متمایل نشوید)، فَجْوَة (جای وسیع)، مَوْئلا (پناه و گریزگاه)، مُبْلِسون (ناامیدان)، دُحُوراً (رانده شدن)، الخَرّاصون (دروغگویان)، أسفاراً (نوشتهها)، أُقِّتَت (جمعشده)، کَنود (ناسپاس).[۹۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۶ ـ ۹۹۷؛ الأعلام، ج ۵، ص ۲۳۴.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۱۹۳؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۸۳؛ سبائک الذهب، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۱۹۳؛ النسب، ص ۲۲۱؛ المفصل، ج ۴، ص ۲۶.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۱۹۳ ـ ۲۳۷؛ النسب، ص ۲۲۱ ـ ۲۲۵؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۸۳ ـ ۱۴۷؛ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۱۹۳؛ النسب، ص ۲۲۱؛ انسابالاشراف، ج ۱۱، ص ۸۳، ۱۴۵؛ سبائک الذهب، ص۲۶۵.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۳۰؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۸؛ جامع انساب قبائل العرب، ص ۱۲۴؛ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۶، ۱۰۲۰.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۷، ص ۳۷۴.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۷.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۷.
- ↑ معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۳۱.
- ↑ النسب، ص ۲۲۳؛ انسابالاشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۱، ۱۳۴.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۹۰.
- ↑ معجم البلدان، ج ۵، ص ۵۸ ـ ۵۹.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۱۱؛ المحبر، ص ۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۰۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص ۳۱۷.
- ↑ «بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار و بر شما گناهی نیست که از (خوراک و آذوقه) خانههای خویش بخورید یا از خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمّههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان یا آن خانهای که کلیدش را در اختیار دارید یا (خانه) دوستتان؛ نیز (بر شما گناهی نیست) در اینکه با هم یا پراکنده غذا بخورید پس چون به هر خانهای در آمدید به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن میدارد باشد که خرد ورزید» سوره نور، آیه ۶۱.
- ↑ تفسیر عبد الرزاق، ج ۳، ص ۶۵؛ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۲۲۸؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۸، ص ۲۶۴۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۱۹ ـ ۱۲۰؛ المحبر، ص ۱۹۶؛ المنمق، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.
- ↑ معجم قبائلالعرب، ج ۳، ص ۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ المنمق، ص ۱۶۱؛ سبائک الذهب، ص ۴۴۹؛ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ المعارف، ص ۶۰۳ ـ ۶۰۴.
- ↑ سبائک الذهب، ص ۴۴۹.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ المحبر، ص ۲۴۶؛ المنمق، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۵.
- ↑ المحبر، ص ۲۴۶.
- ↑ المنمق، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۵.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۰۸؛ المنمق، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۰۶.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۸ ـ ۱۴۰.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۹۱.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۷۴.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۱۵.
- ↑ اخبار مکه، ص ۱۰۳ ـ ۱۰۷؛ المفصل، ج ۴، ص ۴۳ ـ ۴۴.
- ↑ السیر والمغازی، ص ۶۱؛ المفصل، ج ۳، ص ۵۱۰.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۳۱.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۱۷.
- ↑ المحبر، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۲؛ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۲۸ ـ ۲۹.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۲۷۰.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۹۰؛ جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۶۹؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۶، ص ۱۷۹۴.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۶۸؛ الکشاف، ج ۲، ص ۲۷۰؛ مجمعالبیان، ج ۵، ص ۵۳.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۷۰.
- ↑ المحبر، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷؛ جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۷۱؛ مجمعالبیان، ج ۵، ص ۵۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۵، ص ۵۳.
- ↑ سبائک الذهب، ص ۲۶۶.
- ↑ «بیگمان واپس افکندن (ماههای حرام) افزایشی در کفر است؛ با آن، کافران به گمراهی کشیده میشوند، یک سال آن (ماه) را حلال و یک سال دیگر حرام میشمارند تا با شمار ماههایی که خداوند حرام کرده است هماهنگی کنند از این رو آنچه را خداوند حرام کرده است حلال میگردانند؛ زشتی کارهایشان برای آنان آرایش داده شده است و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره توبه، آیه ۳۷.
- ↑ جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۳۹۸ ـ ۴۰۰.
- ↑ التکمیل و الاتمام، ص ۱۴۸ ـ ۱۴۹.
- ↑ السیر و المغازی، ص ۶۱، ۱۲۰؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۷۷ ـ ۱۷۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۱۱۶.
- ↑ فسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۱۷۳.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۵۵؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶؛ المفصل، ج ۶، ص ۲۳۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص ۹۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۲۷۲.
- ↑ المحبر، ص ۳۱۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۵؛ الأعلام، ج ۵، ص ۲۳۴.
- ↑ المحبر، ص ۳۱۸؛ الأعلام، ج ۵، ص ۲۳۴.
- ↑ الاصنام، ص ۲۸.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۵۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۵.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۰۸؛ المحبر، ص ۱۳۳؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۰۶.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۱۱؛ المحبر، ص ۱۴۱؛ انسابالاشراف، ج ۱۱، ص ۱۰۷.
- ↑ سبائک الذهب، ص ۲۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۰۷.
- ↑ الاشتقاق، ص ۱۱۰، ۳۱۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۰۷؛ سبائک الذهب، ص ۲۶۵.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۱۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۰۸ ـ ۱۱۸.
- ↑ جمهرةالنسب، ج ۱، ص ۲۱۲؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۸؛ سبائک الذهب، ص ۲۷۱.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۲۴ - ۱۲۸.
- ↑ جمهرةالنسب، ج ۱، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۹۸ ـ ۹۹.
- ↑ جمهرةالنسب، ج ۲، ص ۱۹۲.
- ↑ جامعالبیان، مج ۴، ج ۵، ص ۳۲۶.
- ↑ روضالجنان، ج ۶، ص ۳۵۵.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۱۲.
- ↑ جمهرةالنسب، ج ۱، ص ۲۲۶؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۲۵ ـ ۲۷؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۴۷۷ ـ ۴۷۸؛ تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۱۱۳.
- ↑ البحر المحیط، ج ۱۰، ص ۱۵۶.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۲.
- ↑ السیروالمغازی، ص ۳۲۲ ـ ۳۲۳؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۳؛ المحبر، ص ۲۴۶.
- ↑ الاشتقاق، ص ۱۱۰.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۴۵۵؛ المحبر، ص ۲۴۶؛ الاشتقاق، ص ۱۱۰.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۲۴۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۰۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۵، ص ۱۸؛ روضالجنان، ج ۹، ص ۱۷۸؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۲۱۲.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۸۸۳؛ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۲۸؛ انسابالاشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۵ ـ ۱۳۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰، ۱۳۴.
- ↑ النسب، ص ۲۲۲؛ انساب الأشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۰.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۸۲۰.
- ↑ اسدالغابه، ج ۴، ص ۱۵۷؛ الاصابه، ج ۴، ص ۶۱۹.
- ↑ جمهرة النسب، ص ۲۲۶؛ النسب، ص ۲۲۲؛ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱.
- ↑ مسند احمد، ج ۲، ص ۳۴۵؛ المستدرک، ج ۲، ص ۳۳.
- ↑ جمهرة النسب، ج ۱، ص ۲۱۶؛ النسب، ص ۲۲۲؛ انسابالاشراف، ج ۱۱، ص ۱۲۰ ـ ۱۲۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۱، ص ۱۲۲.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۴۱۹.
- ↑ محمدی یدک، علی، مقاله «بنیکنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.