هجرت به مدینه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از هجرت پیامبر به مدینه)

هجرت به معنای دوری و ترک کردن است و مصداق روشن آن در هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه تبلور یافته است که در ربیع الاول سال سیزده هجری در پی افزایش آزار و اذیت‌های مشرکان نسبت به مسلمانان به وقوع پیوست. هجرت پیامبر به از مکه به مدینه مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفته است.

مقدمه

رسول خدا(ص) پس از سیزده سال تلاش و دعوت مستمر در شهر مکه، می‌دید که سختگیری‌های قریش نسبت به مسلمانان افزایش یافته و پیشرفت دعوت در مکه با کندی و مشکل رو به رو شده است، از این رو، تدبیر و راهکار توفیق را در هجرت دید، چنان که پیشتر مسلمانان را برای هجرت به حبشه توصیه کرده بود و خود نیز به طائف رفت تا شاید با دعوت آنان شرایط بهتر شود، اما با عدم پذیرش اسلام از سوی آنان، نتیجه‌ای حاصل نشد. از این رو فشارها بر روی مسلمانان در مکه، به پیشبرد دعوت لطمه می‌زد و ممکن بود موجب تزلزل افراد ضعیف الایمان شود، اما هجرت پیامبر خدا(ص) به مدینه هرگز نتیجه ترس از آزار و شکنجه بت‌پرستان و گریختن از مکه نبود، بلکه در شرایط خاص مکه، خداوند به او اجازه هجرت داد[۱]، تا گسترش دین جهانی و فرهنگ جهانی اسلام را در منطقه دیگری دنبال کند[۲]. در واقع، تصمیم به هجرت، به نوعی خواست و دستور الهی بود. خداوند در سوره عنکبوت که سوره‌ای نازل شده در مکه است به پهناوری و گستردگی سرزمین خویش اشاره فرموده و دینداران را به هجرت سفارش کرده است[۳]. پیامبر برای گسترش دعوت خویش، به یثرب (مدینه) که در فاصله ۴۵۰ کیلومتری شمال مکه قرار داشت هجرت کرد[۴].

معناشناسی

"هجرت" در لغت به معنای دوری و ترک کردن است[۵]. هجرت خصوصاً اگر به منظور فراهم آوردن شرایط بهتری برای ترویج و حفظ دین و یا دوری از محیط گناه باشد، مورد سفارش اسلام است[۶].

هجرت در آیات و روایات

در قرآن کریم و روایات به اهمیت چنین هجرت‌هایی که نمونه بارز آن در هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه تبلور یافته، اشاره شده است. خداوند متعال در آیه ۱۰۰ سوره نساء می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ[۷]؛ در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ[۸]. در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) درباره اهمیت هجرت (از محیط گناه) آمده است: "هر کس برای حفظ دینش از نقطه‌ای از زمین به نقطه‌ای دیگر هجرت کند، اگرچه یک وجب باشد، مستوجب رسیدن به بهشت است"[۹].[۱۰]

علت انتخاب مدینه برای هجرت

درباره اسباب و عوامل انتخاب این شهر به عنوان محل هجرت رسول خدا(ص)، وجوهی گفته شده است؛ از جمله اینکه دعوت رسول خدا(ص) با شهر مکه پیوستگی تمام داشت و لازم بود مکانی برای هجرت انتخاب شود که نزدیک به مکه باشد تا آن حضرت و مسلمانان بتوانند اوضاع آن شهر را تحت نظر قرار داده و به هنگام لزوم بر آن فشار سیاسی یا اقتصادی وارد آورند و یثرب چنین موقعیتی داشت؛ زیرا در مسیر بازرگانی قریش قرار گرفته بود. ضمن آنکه این شهر، از نظر کشاورزی بسیار غنی بود و می‌توانست در برابر فشارهای اقتصادی دشمنان دوام آورد. مهم‌تر از همه این بود که مردم مدینه، خود از رسول خدا(ص) برای هجرت به این شهر دعوت کردند و دفاع از ایشان را متعهد شدند. چنان که حضور یهود در مدینه و وعده ایشان برای ظهور پیامبر موعود، زمینه را برای پذیرش پیامبری رسول خدا(ص) فراهم و آماده کرده بود. با توجه به نکات یاد شده، حضرت مدینه را جایگاه مناسبی برای هجرت ارزیابی کرد.

مناطق دیگر، قدرت دفاع از رسول خدا(ص) و مقابله با قریش را نداشتند؛ چنان که تجربه هجرت به شهر طائف نیز با موفقیت همراه نبود. مناطق دوردستی چون ایران، روم و حبشه، جایگاه مناسبی برای هجرت نبودند؛ زیرا افزون بر دوری این مناطق از مکه، در بعضی از آنها دولت‌هایی مستقر بودند که مانع آزادی فعالیت رسول خدا(ص) می‌شدند.

افزون بر این، پیوستن مسلمانان به دولت‌هایی که عرب نبودند، همه قبائل عرب را به دلیل نژادی و عصبیت عربی، در کنار مکیان قرار می‌داد[۱۱].[۱۲]

دلایل گرایش اهل مدینه به اسلام

درباره دلائل گرایش یثربیان به اسلام و گسترش سریع این آیین در آن دیار، مطالب گوناگونی گفته شده است. از جمله اینکه یثربیان به دلیل بهره‌مندی از زندگی متوسط و اشتغال به کشاورزی، تضادی میان منافع خود و اسلام نمی‌دیدند؛ برخلاف مکیان که در عرصه تجارت، ثروت‌اندوزی، رباخواری و اشرافیت، اسلام را با منافع خویش در تضاد جدی می‌دیدند. دیگر اینکه، وضعیت بحرانی یثرب در این زمان و جنگ‌های درگرفته و دامنه‌دار میان اوس و خزرج که آخرین آنها جنگ «بُعاث» بود، زمینه را برای استقبال از رسول خدا(ص) آماده کرد و آن حضرت با استقبال رؤسای قبائل مواجه شد.

یثربیان با اطلاع از بشارت‌های اهل کتاب بر ظهور پیامبری در آن دیار و با آگاهی یافتن از شخصیت و دعوت پیامبر، چنین استنباط می‌کردند که شخصیتی چون رسول خدا(ص)، با قدرت مبتنی بر دین، می‌تواند به اختلاف‌های دیرینه ایشان پایان دهد. بنابراین، یثربیان هر چند در ابتدا، اسلام را برای بهبود اوضاع داخلی خود و ایجاد امنیت و استقرار در آن پذیرا شدند، ولی چون مصعب بن عمیر از سوی رسول خدا(ص) برای تبلیغ دین جدید به آن شهر اعزام شد، در مدت کوتاهی، با اسلام و برنامه‌های آن چنان آشنا شدند که در میان اوس و خزرج کمتر خانه‌ای پیدا می‌شد که اسلام در آن راه نیافته باشد[۱۳].

توطئه قتل پیامبر و جانفشانی امیرالمؤمنین (ع)

مشرکان مکه پس از اطلاع از هجرت مسلمانان به مدینه، سخت نگران شدند و با خود گفتند: اگر محمد (ص) هم به مدینه هجرت کند، این شهر، پایگاهی جدی علیه آنها خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتند در "دارالندوه"[۱۴] جمع شوند و در این باره به رایزنی بپردازند[۱۵].

آنها پس از طرح پیشنهادهایی مانند زندانی کردن، تبعید و قتل آن حضرت، سرانجام طبق پیشنهاد ابوجهل، تصمیم گرفتند از هر قبیله‌ای جوانی ورزیده و چالاک را انتخاب کنند تا این افراد شبانه به منزل پیامبر اکرم (ص) بریزند و آن حضرت را به قتل برسانند و بدین وسیله، همه قبایل در ریختن خون محمد (ص) شریک باشند و بنی‌هاشم نتوانند کاری بکنند[۱۶].

فرشته وحی بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و دستور داد که خانه‌اش را ترک و به سوی مدینه هجرت کند[۱۷]. رسول اکرم (ص) قبل از خارج شدن از خانه به علی (ع) دستور داد تا در بستر حضرت بخوابد تا دشمنان گمان کنند آن حضرت در خانه است.

جوانان قریش که خانه پیامبر را محاصره کرده بودند، آماده بودند که شبانگاه به خانه حمله کنند و آن حضرت را به قتل برسانند. طبق نقل برخی از منابع، ابولهب، عموی پیامبر که با دشمنان آن حضرت همراه بود، مانع شد و گفت: "در این خانه، زن و بچه‌ها هستند و حمله شبانه، باعث ترس و وحشت آنها خواهد شد"[۱۸].

دشمنان هنگام صبح به خانه حضرت ریختند؛ اما از آن حضرت خبری نبود. حضرت علی (ع) را دیدند که در بستر پیامبر خوابیده است. وقتی از آن حضرت از پیامبر (ص) سؤال کردند، آن بزرگوار اظهار بی‌اطلاعی کرد. طبق نقلی دیگر، حضرت علی (ع) فرمود: "شما از او خواستید از این شهر بیرون رود و او رفت"[۱۹]. ایثار و فداکاری علی بن ابی‌طالب (ع) در این شب که به "لیلةالمبیت" مشهور شده است، سبب شد آیه ۲۰۷ سوره بقره در این باره نازل شود[۲۰]. در این آیه آمده است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۲۱].

مشرکان مکه، وقتی نقشه خویش را نقش بر آب دیدند ناامید نشدند. آنها با تمام توان تصمیم گرفتند به جستجوی پیامبر (ص) بپردازند[۲۲]. آنان در مکه اعلام کردند هر کس محمد (ص) را زنده دستگیر کند و به قریش بسپارد، صد شتر به او پاداش خواهند داد[۲۳]. مشرکان مکه در جستجوی پیامبر (ص) تا نزدیک غار ثور هم آمدند؛ اما تارهای عنکبوت که بر در غار تنیده شده بود و کبوتری که در آنجا لانه ساخته بود، آنها را مطمئن ساخت که کسی داخل این غار نشده است[۲۴].[۲۵]

آغاز هجرت

هجرت پیامبر(ص) پس از هجرت بیشتر مسلمانان مکه انجام شد و رفتار رسول خدا(ص) بدین گونه نبود که مسلمانان را در مشکلات رها کرده و خود را برهاند. آن حضرت پس از خروج از مکه در اول ماه ربیع الاول سال چهاردهم بعثت، سه شب در غار ثور در نزدیکی مکه ماند. در این مدت امام علی(ع) برای او غذا می‌برد و وسائل سفر را مهیا می‌کرد. پیامبر(ص) در شب چهارم ربیع الاول، شبانه و از بیراهه رهسپار یثرب شد.

از مکه تا مدینه، مشکل چندانی برای پیغمبر پیش نیامد. تنها مؤرخان به این نکته اشاره دارند که فردی به نام "سراقة بن مالک" به امید رسیدن به جایزه قریش، به تعقیب پیامبر و همراهانش پرداخت؛ اما بر اثر دعای پیامبر اکرم (ص) دستان اسبش به زمین فرو رفت و سرانجام از کرده خویش پشیمان شد[۲۶].

پس از هشت روز در روز دوازدهم ربیع الاول به قبا که از مناطق اطراف یثرب و در مدخل آن شهر قرار داشت رسید و بیش از یک هفته در آنجا به انتظار امام علی(ع) ماند و در این مدت مسجد قبا را بنا کرد[۲۷]. امام علی(ع) نیز پس از بازگرداندن اموال و سپرده‌هایی که مردم به رسم امانت نزد پیامبر گذاشته بودند، هجرت کرد. در این هجرت، امام علی(ع) را گروهی از بنوهاشم همراهی می‌کردند که از جمله ایشان، فاطمه زهرا(س)، فاطمه بنت اسد ـ مادر امام علی(ع) ـ و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب بودند. مشرکان تلاش کردند ایشان را از هجرت باز دارند، اما با مقاومت و شجاعت امام علی(ع)، روبه‌رو شدند و نتوانستند به مقصود خویش نائل شوند. امام و همراهان به مسیر خود ادامه دادند و در منطقه قبا به پیامبر(ص) پیوستند[۲۸]. چون امام علی(ع) بخشی از مسیر هجرت را پیاده پیموده بود، پاهایش آسیب دیده بود، پیامبر(ص) به دیدار علی(ع) رفت و او را در آغوش کشید و با آب دهان مبارک خود پاهای علی(ع) را چنان خوب کرد که تا زمان شهادت پا درد نداشت. آنگاه با هم وارد مدینه شد[۲۹].[۳۰]

ورود رسول خدا(ص) به مدینه

بر اساس برخی اخبار هنگام ورود پیامبر به مدینه، مردم شهر در محلی به نام ثنیة الوداع به استقبال رسول خدا(ص) آمدند. در این مراسم سرودی از سوی مردم خوانده می‌شد که با عنوان طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَيْنَا شهرت دارد. خبر این سرود از طریق صحیحی وارد نشده و افزون بر مشکل سندی، در متن نیز دشواری‌هایی دارد، از جمله، در یکی از بیت‌های آن از شهر مدینه نام برده می‌شود و حال آنکه در این زمان نام «یثرب» هنوز به مدینه تغییر نیافته است. ضمن آنکه ثنیة الوداع مشهور در شمال مدینه و در مسیر شام قرار دارد، نه در مسیر مدینه به مکه. نخستین کتاب سیره‌ای که این روایت در آن آمده، دلائل النبوه بیهقی است که خبر را به نقل از ابن عائشه (م ۲۲۸) آورده که خود تا زمان حادثه فاصله زیادی دارد. بیهقی می‌نویسد: علمای ما این خبر را مربوط به وقت ورود آن حضرت به مدینه در هنگام هجرت از مکه می‌دانند نه وقت آمدن آن حضرت از تبوک[۳۱]، اما این سخن صحیح نیست و چنان که جعفر مرتضی عاملی استدلال کرده است، این سروده مربوط به بازگشت پیامبر از تبوک است[۳۲].

هنگام ورود رسول خدا(ص) به یثرب، قبائل گوناگونی از ایشان دعوت می‌کردند که در میان آنان پیاده شود و اقامت کند. آن حضرت نیز در اندیشه یافتن محل مناسبی برای استقرار خود بود که مرکزیت و بر مناطق و محله‌های دیگر یثرب اشراف داشته باشد. از این رو، در پاسخ به اصرار بنی عمرو بن عوف فرمود: «أُمِرْتُ بِقَرْيَةٍ تَأْكُلُ الْقُرَى‌»: «من مأمورم در محلی بمانم که محله‌های دیگر را دربر گیرد». محلی که سرانجام رسول خدا(ص) در آنجا پیاده شد، محله بنی مالک بن نجار بود که دایی‌های جدش عبدالمطلب در آن سکنی داشتند. این محل به لحاظ موقعیت جغرافیایی در میانه شهر یثرب قرار داشت و می‌توانست به مناطق دیگر شهر مشرف باشد. بنابراین، این مکان آگاهانه از سوی رسول خدا(ص) انتخاب شد[۳۳]. هجرت رسول خدا(ص) از مکه به مدینه، توسط خود آن حضرت مبدأ تاریخ هجری مسلمانان قرار گرفت[۳۴].

نخستین اقدامات پیامبر در مدینه

رسول خدا(ص) از ورود به مدینه، مشکلاتی پیش روی خود داشت. از جمله این مشکلات، بافت قبیله‌ای ساکنان یثرب بود که پیش از این در قالب رقابت‌ها و نزاع‌های دو قبیله اوس و خزرج بارها بروز کرده بود؛ چنان که حضور گروه‌هایی چون یهودیان، تنظیم روابط میان گروه‌های گوناگون را دشوار ساخت و تنظیم برنامه‌ای از سوی رسول خدا(ص) در این زمینه، ضروری به نظر می‌رسید. مشکل دیگر رسول خدا(ص)، نداشتن افراد نظامی و سازمان رزمی بود که اینک با توجه به دشمنان گسترده‌ای که برای آن حضرت با هجرت پدید آمده بود، ضروری احساس می‌شد. اقدامات بعدی رسول خدا(ص) برای مقابله با این مشکلات بود:

  1. فعالیت‌ها و اقدامات پیامبر(ص) در سال اول حضور در مدینه نشانگر تلاش ایشان برای تأسیس و تشکیل حکومت است. نخستین کاری که پیامبر خدا(ص) در مدینه انجام داد، تأسیس مرکزی به نام مسجد برای فعالیت‌های خود بود.
  2. دومین اقدام برقراری پیوند برادری میان مهاجران و انصار بود[۳۵] که با توجه به شئون اجتماعی و روحی افراد صورت گرفت[۳۶]. این کار افزون بر زدودن کینه‌های مربوط به تقسیم‌بندی‌های طائفه‌ای، مهاجران را در تقویت مالی و روحی که به دلیل دوری از خانه و کاشانه نیازمند آن بودند، کمک می‌کرد. مهاجران از این پس میان خانه‌های انصار تقسیم شدند و براساس این پیمان برادری از یکدیگر ارث می‌بردند[۳۷] و روابطشان عمیق‌تر می‌شد[۳۸]. در پیمان مؤاخات رسول خدا(ص) دست علی بن ابی طالب(ع) را گرفت و فرمود: این برادر من است[۳۹]؛ یا فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرتی[۴۰]. پیمان برادری میان علی(ع) و رسول خدا(ص) از آرزوها و در خواست‌های رسول خدا(ص) بود که به فرمان الهی اجابت شد[۴۱] و پیامبر(ص) با کار هم‌شأنی علی(ع) را با خود اعلام کرد و بی‌همتایی ایشان را در میان صحابه به اثبات رساند[۴۲].
  3. سومین گام رسول خدا(ص) در مدینه برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز میان مسلمانان، یهودیان و مشرکان، تنظیم «پیمان نامه عمومی» بود که پژوهش‌های جدید از آن تعبیر به «قانون اساسی» مدینه کرده‌اند[۴۳]. مدینه پیش از حضور مسلمانان، افزون بر اینکه حکومت و دولت نداشت و رؤسای قبائل در آنجا حکم می‌راندند، اختلاف‌های قبیله‌ای در آن سرزمین موج می‌زد. رسول خدا(ص) برای زدودن این کاستی‌ها، پیمانی جامع و قانونی فراگیر که شامل همه گروه‌های عرب ساکن مدینه می‌شد، تنظیم کرد و ساکنان ملزم به رعایت آن شدند. متن پیمان‌نامه را سیره‌نویسان کهن همچون ابن اسحاق آورده‌اند که از جمله مواد آن، دفاع همه معاهدان از یثرب بود. بر اساس این پیمان، همه کسانی که در پیمان حضور داشتند، لازم بود حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند[۴۴]. این پیمان‌نامه دارای ۴۷ بند بود که ترجمه بخش‌هایی از آن به نقل از ابن اسحاق چنین است: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. این نوشته‌ای است از محمد پیامبر، میان مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به آنها ملحق شوند و به همراهشان جهاد کنند. آنان امتی واحدند. مهاجران در پرداخت خون‌بها بر آداب پیش از اسلام باقی‌اند و به نیکی و عدالت آن را بپردازند. بنی عوف، بنی ساعده و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقی‌اند...، مؤمنان هیچ فردی را که بر اثر فشار قرض از پا درآمده باشد (بدون کمک) به حال خود وانگذارند و در موضوع فدیه نیز بر اساس اصول عدالت و نیکوکاری رایج میان مؤمنان و همچنین راجع به خون‌بها رعایت حال چنان شخصی را نمایند. هیچ مؤمنی با مولای (هم پیمان) مؤمن دیگری علیه او به مخالفت برنخیزد. مؤمنان پرهیزکار باید در برابر آن فردی که از میان ایشان یاغی شود یا بخواهد به دیگران تجاوز و ستم‌کاری کند، یا اینکه موجبات تعدی و جنایتی را فراهم سازد یا در میان مؤمنان فسادی ایجاد کند، همه با یکدیگر همکاری کنند و او را مغلوب سازند. حتی اگر قیام کننده و متجاوز فرزند یکی از مؤمنان باشد. هیچ مؤمنی نباید مؤمن دیگری را که کافری را کشته، بکشد و به هیچ کافری علیه مؤمنی نباید کمک کند. حمایت خدا یکی بیش نیست و حمایت مؤمنان از فروترین فرد مسلمان، در موردی که به نام اسلام تعهدی کرده باشد قطعی و همگانی است و همه مؤمنان در برابر همه مردم، با یکدیگر برابرند. هر یهودی که از ما پیروی کند، یاری می‌شود و با دیگر مسلمانان مساوی است. بر او ستم نمی‌شود و دشمنش یاری نمی‌گردد...؛ یهود به هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه آن را می‌پردازد. یهود بنی عوف و بردگانش با مسلمانان در حکم یک امت هستند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هر که ستم کند، خود و خانواده‌اش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجار،... همان حقوق بنی عوف ثابت است. نزدیکان آنان هم از این مزایا بهره‌مندند. کسی بدون اجازه محمد از این مجموعه بیرون نمی‌رود. افرادی از یهودیان که به ما کمک کنند، حمایت و کمک ما را جلب خواهند کرد و با ما برابر خواهند بود و هیچ کس نخواهد توانست بر آنها تحمیلی روا دارد و بدیهی است به مخالفان آنها نیز کمکی نخواهد شد. صلح مؤمنان یکی بیش نخواهد بود و اگر احیاناً در راه خدا جنگی پیش آید هیچ مؤمنی حق ندارد بدون موافقت مؤمنان با طرف مخاصمه صلح کند، مگر اینکه این صلح مورد موافقت همه مؤمنان باشد که در آن صورت، صلحی که بر اساس عدالت و برابری استقرار یابد، برای همه الزام‌آور خواهد بود. هر طایفه‌ای که همراه ما جنگ کند، وابستگان به آن طایفه، باید به نوبت همراه ما بجنگند. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هر که دیگری را به قتل برساند، خود و خانواده‌اش را در معرض قتل قرار داده، مگر اینکه به او ستم شده باشد. به قریش و دوستانشان پناه داده نمی‌شوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد، همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی‌شان نیز از این حقوق بهره‌مندند. درون مدینه برای پذیرندگان این پیمان‌نامه حرم است. پناهنده هر کس در حکم خود اوست و هیچ کس نباید به پناهنده‌اش زیانی برساند، یا نسبت به او مرتکب جرمی شود. پناهنده نمی‌تواند جز با اجازه شخص حمایت کننده، دیگری را در این حق اصلی شریک کنند. هرگاه میان کسانی که تابع این دستور هستند، کشتاری روی دهد، یا مشاجره‌ای درگیرد که بیم فساد در آن باشد، مرجع امر رسیدگی خدا و محمد، که فرستاده خداست، خواهند بود. این نوشته، ستمگر یا پیمان‌شکنی را از کیفر باز نخواهد داشت. نیز روشن است که هر کس از مدینه بیرون رود و هر که در مدینه بماند، در امان خواهد بود، مگر کسی که ستم کند و پیمان‌شکند. خدا و پیامبرش، محمد، پناهگاه پرهیزگاران و استواران بر پیمانند[۴۵].

رسول خدا(ص) افزون بر این پیمان، با یهودیان بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه که از گروه‌های پرنفوذ مدینه بودند نیز پیمان بست. در این پیمان، یهودیان متعهد شدند، علیه رسول خدا(ص) اقدامی نکنند و کسی را بر ضد آن حضرت و اصحابش یاری ندهند و در صورت عهدشکنی، پیامبر در ریختن خون آنان و اسیر کردن زنان و فرزندان و ضبط اموال ایشان آزاد باشد[۴۶].[۴۷]

تأسیس حکومت

رسول خدا(ص) در سایه اقدامات یاد شده در صدد تنظیم روابط اجتماعی در مدینه در سایه دین جدید بود و این اقدامات عناصر و ارکان چهارگانه‌ای را که در تأسیس دولت بدان نیاز بود، تأمین می‌کرد. این عناصر عبارت بودند از:

  1. جمعیت: رسول خدا(ص) با سفارش و تأکید بر هجرت به مدینه، جمعیت مدینه را به عنوان عامل انسانی دولت، افزایش داد، جمعیتی که در تغییرات نوین، «امت» نامیده می‌شد. برقراری نظام برادری که پیامبر بر آن همت کرد، تلاشی بود تا اینکه تاروپود روابط اجتماعی امت را مستحکم سازد. بنابر فرمان رسول خدا(ص)، هر مسلمانی باید به مدینه هجرت می‌کرد و در آن سکونت می‌گزید. بدین‌سان، مدینه در کنار مهاجران مسلمان قریش که همراه پیامبر آمده بودند، مهاجران دیگری را از قبائل گوناگون در خود جای داد. رسول خدا(ص) برای پرورش این جمیعت برنامه داشت و هر هجرت کننده به مردی از انصار سپرده می‌شد تا دستورهای دین را به وی آموزش دهد و خواندن قرآن را به او بیاموزد[۴۸]. البته حضور مهاجران در مدینه برای رونق اقتصادی این شهر نیز مؤثر بود؛ زیرا شماری از مهاجران مانند عبدالرحمان بن عوف، دارای آگاهی‌های لازم در زمینه تجارت و بازرگانی بودند. این افراد دانسته‌های خویش را در این زمینه در مدینه به کار گرفتند و شروع به کار بازرگانی کردند[۴۹]؛
  2. سرزمین: در پیمان نامه عمومی بر مرزهای جغرافیایی مدینه و پیدایش حرم تأکید شده است. در این پیمان‌نامه مرکزیت حکومت، یثرب/ مدینة النبی تعیین شده و به عنوان منطقه امن و به دور از منازعات دانسته شده است؛
  3. حکومت: قدرت سیاسی پیامبر(ص) در پیمان نامه عمومی پذیرفته شده است و موقعیت رهبری وی در لابه‌لای بندهای پیمان نامه به خوبی پیداست و تصمیم‌گیری‌ها و داوری در اختلاف‌ها بر عهده اوست. وضعیت پرداخت هزینه‌ها و محدوده قدرت قبائل، آزادی‌ها و حقوق مدنی قبیله‌ها و افراد هم پیمان آنها مشخص شده است و به نحوی بر امنیت داخلی و دفاع مشترک از مدینه و جلوگیری از تجاوز، توجه شده و بدان پرداخته و قانون‌گذاری‌های سیاسی، مالی و قضائی انجام شده است؛ بدین‌سان، نهادهای فرمانروا و وظایف و اختیارات هر کدام و روابط میان آنها روشن و چگونگی و روش اداره اجتماع بیان شده است.
  4. حاکمیت: قدرت مشروع و وضع قوانین در جامعه بر عهده خدا و رسول نهاده شده و داوری بر عهده ایشان قرار گرفته است[۵۰]؛ نظامی که رسول خدا(ص) آن را بر پا کرد، بر اساس هم‌خونی یا رابطه نژادی استوار نبود، بلکه بر پایه‌های اخلاقی و عقیدتی بنیان نهاده شده بود. در جامعه نوین، مسلمانان به پروردگاری یگانه ایمان داشته و به دستورهای دینی واحدی، سر تعظیم فرود می‌آوردند و از رسول خدا(ص) پیروی می‌کردند. در این دیدگاه، مسلمانان، مجموعه‌ای یگانه بودند که هر یک پشتیبان دیگری است. هر یک از آنان، از پشتیبانی دیگر افراد امت بهره‌مند بود و هنگام نیاز، از کمک و یاری دیگری برخوردار می‌شد. نظام قبیله‌ای حاکم در حجاز می‌توانست یکی از موانع تحقق ایده‌های رسول خدا(ص) باشد، اما آن حضرت اصل نظام قبیله‌ای عرب را پذیرفت و کوشید این نظام را هدایت کرده و در قالب شعارها و ایده‌های اسلامی کنترل کند و از رقابت‌های قبیله‌ای در پیشرفت اسلام بهره برد[۵۱].[۵۲]

منابع

پانویس

  1. طبرسی، اعلام الوری، ص۶۳.
  2. نجفی، هجرت یا جهانی کردن اسلام، ص۷۲.
  3. ﴿يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ «ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶.
  4. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۵۰.
  5. ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۲۵۰-۲۵۱.
  6. حاجی‌زاده، یدالله، هجرت به مدینه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸.
  7. «و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  8. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده و در راه خداوند جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند به راستی مؤمن‌اند؛ آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره انفال، آیه ۷۴.
  9. «مَنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ وَ إِنْ كَانَ شِبْراً مِنَ الْأَرْضِ اسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ»؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۱۹، ص۳۱.
  10. حاجی‌زاده، یدالله، هجرت به مدینه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸.
  11. ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، ج۴، ص۱۶۰.
  12. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۵۰.
  13. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۵۰.
  14. محلی که معمولاٌ برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.
  16. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۷.
  19. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹.
  20. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیرفرات الکوفی، ص۶۵.
  21. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۳۹.
  23. ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۴۸۹.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹.
  25. حاجی‌زاده، یدالله، هجرت به مدینه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۰؛ أحمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  27. کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۹.
  28. اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۳۹۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۹، ص۶۶.
  29. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰۶.
  30. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۵۰.
  31. بیهقی، دلائل النبوه، ج۲، ص۵۰۶.
  32. عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۴، ص۳۰۰.
  33. ر.ک: جعفریان، حکمت انتخاب مسجد النبی، ج۱، ص۳۰۱.
  34. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۵۲؛ حاجی‌زاده، یدالله، هجرت به مدینه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸.
  35. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵.
  36. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷، ج۹، ص۴۰۹.
  37. ارث بری تا جنگ بدر بود و پس از آن با نزول آیه ۷۵ سوره انفال نسخ شد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۴.
  38. ابن سعد، همان‌جا؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۶۹.
  39. «ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌(ع)، فَقَالَ: هَذَا أَخِي‌»؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵.
  40. حلبی، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۲۵؛ ر.ک: ابن هشام، همان‌جا؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۳۸۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۲۶.
  41. کوفی، المناقب الامام امیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص۲۲۰.
  42. برای آگاهی از ابعاد تاریخی و حدیثی پیمان مواخات میان پیامبر(ص) و علی(ع) ر.ک: هدایت پناه، محمدرضا، حدیث برادری در سیره نبوی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۵.
  43. ر.ک: حمید الله محمد، اولین قانون اساسی مکتوب در جهان.
  44. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۴۷؛ بیات، وثاقت پیمان نامه مدینه، ص۸۷.
  45. ابن هشام، همان، ج۱، ص۵۰۱.
  46. طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۱۵۷؛ صادقی، برخوردهای مسالمت‌آمیز پیامبر با یهود، ص۷.
  47. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۵۳.
  48. ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۴۸۷.
  49. بیهقی، دلائل النبوه، ج۶، ص۲۰۱؛ احمد العلی، دولت رسول خدا(ص)، ص۳۱۲.
  50. فیرحی، دولت شهر پیامبر، ص۱۸۳.
  51. ر.ک: حسینیان مقدم، مناسبات مهاجر و انصار، ص۲۲۶. برای اطلاع از نظام اداری رسول خدا(ص) به بخش سیره، سیره سیاسی و نظام اداری مراجعه شود.
  52. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۵۷.