نسب این قوم

این طایفه از اعراب قحطانی و از شاخه‌های قبیله بزرگ خزاعه و ازد‌ هستند که نسب از مالک بن افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌برند[۱]. از مالک، فرزندانی به نام‌های ثعلبه، دهمان، اوس و غنم بر جای ماند که در کنار عامر مهمترین فرزند ثعلبه[۲]، و دیگر فرزندان این قوم، طایفه بنی مالک را بنیان نهادند. این طایفه، خود، به شاخه‌های متعددی تقسیم می‌شود که تیره بنی ثعلبة بن مالک بن افصی[۳] و خاندان‌هایی چون بنی هند بن حارثة بن سعد[۴] و بنی حمران بن حارثة بن سعد[۵] مهمترین آنها به شمار رفته‌اند. لازم به ذکر است که برخورداری بنی مالک بن افصی از شهرت کمتر نسبت به عموزادگان خود از طایفه بنی اسلم بن افصی، باعث شده بود تا همواره، بیشتر افراد بنی مالک، بواسطه شهرت بیشتر اسلم بن افصی، بدو منتسب گردیده، «اسلمی» خوانده شوند[۶].[۷]

مواطن و مساکن بنی مالک

موطن اصلی این طایفه را به مانند قبایل مادری‌شان ازد و خزاعه، «مأرب» در جنوب یمن دانسته‌اند[۸]. گفته شده که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راههای تجاری یمن که شریان اصلی اقتصاد یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب سد مأرب[۹] در حدود قرن اول و دوم میلادی[۱۰] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، ازدیان از جمله خزاعه و طوایفش به رهبری عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، در نجد و تهامه وارد شدند[۱۱]. اما دیری نپایید که طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. طوایفی از قبیله ازد -از جمله فرزندان رَبیعه و أَفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر[۱۲] و قبایل منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، عوف و عدیّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر-[۱۳] که از همراهی با سایر تیره‌های ازد در سفر به شام امتناع ورزیدند و ضمن جدایی از ایشان، در تهامه سکنی گزیدند، جملگی «خزاعی» خوانده شده‌اند[۱۴]. قبیله بنی مالک به عنوان یکی از این طوایف خزاعی، حجاز[۱۵] و به ویژه شهرهای بزرگ آن به‌ویژه مدینه[۱۶] را مسکن و مأوای خود قرار دادند. آنان در این شهر، در کنار بنی اعمام خود از طوایف بنی امیه و بنی سهم -از شاخه‌ها و فروعات طایفه بنی اسلم- در مدینه ما بین موضعی موسوم به کوچه «ابن حبین»، از قسمت ورودی بازار تا بخش جُهینه تا ثنیة عثعت ساکن بودند[۱۷]. ضمن این که ذکر نام تنی چند از آنان در شمار مهاجران به مدینه[۱۸]، این نظر را که شماری هر چند اندک از ایشان، در ایام مقارن با بعثت نبی اکرم(ص) در مکه و اطراف آن ساکن بودند را تقویت می‌کند. علاوه بر آن، شهرهای بصره[۱۹] و بغداد[۲۰] و قریه سفیدنج خرقان[۲۱] -که در منابع عربی از آن به نام «سفیذنج»[۲۲] و «سیقَذنج»[۲۳] نیز از آن یاد شده است- هم، از دیگر مساکن این قوم در پس ظهور اسلام برشمرده شده‌اند[۲۴].[۲۵]

تاریخ اسلامی بنی مالک

بنی مالک و دوران حیات رسول خدا(ص)

با توجه به اینکه موطن بنی مالک، حجاز و به طور مشخص مدینه و مکه و مناطق اطراف این دو شهر بوده و مالکی‌ها چونان دیگر بطون خزاعی، ارتباط وثیقی با اهالی این شهرها و امورات آنها داشتند، بی‌تردید مردم این طایفه، بسیار زودتر از دیگر قبایل جاهلی عرب، با پیامبر(ص) و دین نوظهورش آشنا شده بودند؛ از این‌رو جای تعجب نخواهد بود که در نخستین سال‌های بعثت نبی اکرم(ص)، برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. این امر، با حضور برخی از آنان در جمع مهاجران[۲۶] و اصحاب صفه[۲۷] و نیز مشارکت تعدادی از ایشان در نبرد بدر[۲۸] تصدیق می‌گردد. از جمله این پیشگامان، می‌توان به نام ذو الشمالین عمیر بن عمرو بن نضله[۲۹] اشاره کرد. رسول خدا(ص) بین او –که از احلاف بنی زهرة بن کلاب قریش[۳۰] و از مهاجران به مدینه بود-[۳۱]، و یزید بن حارث بن فسحم، عقد اخوت بست[۳۲]. ذوالشمالین و همراه با برادر انصاری‌اش –یزید- در جنگ بدر حضور یافتند و هر دو در این پیکار به شهادت رسیدند[۳۳]. «هند بن حارثة بن هند» و به نقلی «هند بن حارثة بن سعید»[۳۴] و برادرش اسماء بن حارثه نیز از دیگر متقدمان در اسلام بودند که نسب از مالک بن افصی می‌بردند. این دو برادر -که از مهاجران به مدینه و در شمار اهل صفه ذکر شده‌اند-[۳۵]، علاوه بر افتخار خادمی رسول خدا(ص)[۳۶]، همراه با برادرانشان خراش، ذؤیب، فضاله، سلمه، مالک و حمران در حدیبیه حضور یافتند و نامشان را در شمار بیعت‌کنندگان بیعت رضوان در تاریخ ماندگار کردند[۳۷]. اسماء و هند بن حارثه در نبرد بزرگ خیبر (سال ششم هجرت) نیز حضور داشتند. بر اساس گزارش معتب بن عمرو أسلمی -که خود یکی از اصحاب و حاضران در این جنگ بود- «اسلمیان در جنگ خیبر با وجود آنکه ده روز حصارهای منطقة نطاه را در محاصره داشتند، اما موفق به فتح مکانی که در آن به آذوقه دست یابند، نشدند. این امر برای اسلمی‌ها مشکل‌ساز شد؛ از این‌رو، تصمیم گرفتند که أسماء بن حارثه اسلمی[۳۸] را به حضور پیامبر(ص) بفرستند تا جهت رفع این مشکل برای شان دعا کند. این تصمیم مخالفت بریدة بن حصیب اسلمی را بر انگیخت و این کار را زشت شمرد. لیکن جماعت اسلمی، با این سخن هند بن حارثه که: «به خدا سوگند ما امیدواریم با فرستادن کسی به حضور رسول خدا(ص) مایه خیر و کلید برکت باشد»، اسماء بن حارثه را نزد پیامبر(ص) فرستادند. وی نزد حضرت رفت و سلام بنوأسلم را به ایشان رساند و گرسنگی و ناتوانی ایشان را یادآور شد. پیامبر(ص) هم برای آنها دعا فرمود. طولی نکشید که به دعای حضرت، آنها موفق به فتح قلعه‌ای به نام دژ صعب بن معاذ با آذوقه‌های بسیار شدند[۳۹]. علاوه بر هند و اسماء، امیة بن اسعد خزاعی هم از کسانی یاد شده که در بیعت رضوان با رسول خدا(ص) تا پای جان بیعت کرد[۴۰].

سریه موته هم از دیگر وقایع مهم دوران نبوی(ص) است که برخی از مردمان بنی مالک بن افصی نقش‌آفرین آن بودند. این واقعه که در جمادی الاولی سال هشتم هجری اتفاق افتاد، رسول خدا(ص) گروهی از مسلمانان را به سالاری زید بن حارثه و سپس جعفر بن ابوطالب و بعد او، عبدالله بن رواحه عازم روم کرد. عامر بن سعد بن حارث بن عباد (عامر) و برادرش عمرو از جمله بنی مالکی‌های این لشکر بودند که جعفر طیار را در سریه موته همراهی کردند. این دو برادر در کنار سرداران بزرگ این جنگ، از جمله شهدای این جنگ به شمار آمده‌اند[۴۱]. مالکی‌ها در ماجرای فتح مکه (سال هشتم هجری) نیز نقشی فعال ایفا نمودند. نقل است که با اعلام عمومی جنگ از سوی پیامبر(ص)، به تمام مسلمانان در همه قبایل نامه نوشته شد و از آنان خواسته شد تا مردان جنگی خود را به مدینه بفرستند. بر پایه برخی گزارشات، در این هنگام، رسول خدا(ص) أسماء بن حارثه اسلمی را مأمور کرد تا نزد قبیله خود برود و به آنها ابلاغ نماید که به فرمان پیامبر(ص)، ماه رمضان در مدینه حاضر باشند[۴۲]. پیرو این دستور، نیروهایی از برخی قبایل، از جمله قبیله اسلم و طوایف آن بنی مالک با افصی و بنی‌عمرو بن کعب –از شاخه‌های خزاعه- در مدینه گرد آمدند و سپس به سوی مکه حرکت کردند[۴۳].

وفد هلال بن عویمر اسلمی هم از دیگر وقایع مهم دوران حیات نبی اکرم(ص) است که در آن ذکری از فرزندان مالک بن افصی به میان آمده است. منابع تفسیری در باب شأن نزول آیه شریفه ۹۰ سوره نساء، متذکر شده‌اند که هلال بن عویمر –رییس بنی اسلم [و بنی مالک]- که به نظر از کاهنان عرب نیز به شمار می‌رفته است[۴۴]، به وکالت از طرف قوم خود، با رسول خدا(ص) در مدینه دیداری داشته و در این ملاقات، ضمن مذاکره با ایشان، با حضرت پیمان بست: «که ای محمد بر این پیمان می‌بندم که احدی از شما را که نزد ما آید نترسانیم، و شما نیز احدی از ما را که نزد شما بیایند نترسانید». در این هنگام، خداوند با نزول آیه شریفه: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوْمٍۭ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَـٰقٌ أَوْ جَآءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَـٰتِلُوكُمْ أَوْ يُقَـٰتِلُوا۟ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَـٰتَلُوكُمْ فَإِنِ ٱعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَـٰتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا۟ إِلَيْكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًۭا[۴۵] آن جناب را از تعرض به هم‌پیمانان خود، نهی فرمود[۴۶].[۴۷]

بنی مالک پس از رحلت رسول خدا(ص)

بنی مالک و جنبش عباسیان

مروری بر زندگی رجال برجستۀ دولت عباسی نشان می‌دهد که خزاعیان و موالییان آنها نقش مهمی در روی کار آمدن عباسیان داشتند. دلیل آن را هم باید در هاشمی بودن بنی‌عباس و هم‌پیمانی دیرینه خزاعیان با بنی‌هاشم جستجو کرد. از سلیمان بن کثیر خزاعی به عنوان یکی از بزرگترین داعیان و نُقباء عباسی در خراسان یاد شده است که مردم را به بنی‌هاشم دعوت می‌کرد[۴۸]. وی، اندکی پس از شکل‌گیری دولت بنی عباس، در سال ۱۳۲ هجری به دست ابومسلم خراسانی کشته شد. در تشریح این واقعه، در برخی منابع چنین آمده است که: پس از کشته شدن ابوسلمه خلال، سفاح برادر خود منصور دوانیقی را نزد ابومسلم فرستاد. منصور را در این سفر، مردی علوی به نام عبدالله (عبیدالله) بن حسن اعرج و سلیمان بن کثیّر همراهی می‌کردند. سلیمان که از ابومسلم خوش‌دل نبود و طعنه‌ها بر او می‌زد، -ظاهراً به پشت‌گرمی حضور ابوجعفر،- به وی گفت که: «چون عباسیان به پیروزی رسیدند و بر مسند قدرت نشستند، اگر فرمان دهند، ابومسلم را فرو می‌کوبیم»[۴۹]. بر اساس نقلی دیگر، سلیمان با عبیدالله بن حسین -از نواده‌های امام علی(ع)- که با ابوجعفر به خراسان آمده بود، در باب بازگرداندن خلافت به علویان سخن گفت. آن مرد که می‌پنداشت این دسیسه‌ای از سوی ابومسلم است و سلیمان آن سخنان را بهر امتحان او گفته است، از بیم ابومسلم، او را از گفته سلیمان آگاه کرد. ابومسلم نیز بی‌درنگ سلیمان را احضار و سپس فرمان به قتل او داد[۵۰]. پس از اندکی، ابومسلم، محمد[۵۱] و به نقلی مالک[۵۲] پسر سلیمان را هم که از داعیان بنی عباس بود، به بهانه‌ای از پیش رو برداشت[۵۳].

علاوه بر سلیمان بن کثیر و پسرش، از غیلان بن عبداللّه بن اسماء بن حارثه نیز در شمار فرماندهان و داعیان دعوت عباسی یاد شده است[۵۴]. غیلان اهل نسا –از شهرهای خراسان[۵۵]-[۵۶] و به نقلی از مردمان روستای سفیدنج خرقان در خراسان بود[۵۷]. وی که شوهر خواهر سلیمان بن کثیّر -ام عمرو بنت کثیر- بود[۵۸]، دعوت ابومسلم و سلیمان و دیگر داعیان را پذیرفت[۵۹] و به جمع داعیان عباسی پیوست[۶۰]. پس از پیروزی عباسیان بر امویان و تشکیل دولت عباسیان، غیلان از رجال نامدار این دولت شد و سفاح را در محاصره یزید بن هبیره-از مخالفان تحقق حکومت عباسی- و سپس قتل او در واسط یاری رساند[۶۱]. او در زمان حکومت منصور دوانیقی نیز از فرماندهان عالی‌رتبه نظامی او به شمار می‌رفت[۶۲].

مشاهیر بنی مالک بن افصی[۶۳] از دیگر معاریف و رجالی که ریشه در طایفه بنی مالک داشتند می‌‌توان از اصحابی چون نعیم بن هزال اسلمی[۶۴]، اسعد بن عبدالله خزاعی[۶۵]، سنان بن سنه[۶۶]، حرملة بن عمرو بن سنه اسلمی -پدر عبدالرحمن بن حرمله اسلمی-[۶۷]، عمرو بن حمزه بن سنان اسلمی[۶۸]، ذؤیب بن حبیب خزاعی صحابی و شتربان حضرت[۶۹] و نیز شعثاء بنت هلال یا به نقلی بنت سالم[۷۰] یاد کرد. ضمن این که عطاء بن ابی مروان اسلمی -از تابعین و راویان-[۷۱]، ابوحرمله عبدالرحمن بن حرمله اسلمی -از محدثان این قوم[۷۲] و از بزرگان اهل مدینه و از علمای بزرگ این شهر-[۷۳]، عبدالله بن عامر اسلمی -از راویان حدیث و قرّاء مدینه-[۷۴]، یحیی بن غیلان بن عبداللّه بن اسماء بن حارثه -از راویان و محدثان اهل سنت-[۷۵]، هند و حمران پسران حارثة بن سعد[۷۶]، عویمر بن حارثة بن مالک بن بهثة بن قصیّة بن عوف -از بزرگان جاهلی بنی مالک-[۷۷]، هلال بن عویمر کاهن[۷۸] و ذؤیب بن هلال بن عویمر[۷۹] -از شعرا و اشراف قوم-[۸۰] دیگر مشاهیر این قوم به شمار رفته‌اند.[۸۱]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۶۱۴. نیز ر.ک: قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۴۱۳. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان أفصی بن عامر بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰ و ۲۴۲)
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۶۱.
  3. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۱۹۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۴۶.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲.
  6. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۲۳.
  7. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  8. ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  9. ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، جلد اول، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و...
  10. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.
  11. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.
  12. فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.
  13. فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۶۱۴.
  14. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.
  15. ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۴۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۳۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۶، ص۳۵۳.
  16. ابن شبه نمیری، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۲۶۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۵۷۳. نیز ر.ک: ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۶۰؛ ابو قانع، معجم الصحابه، ج۱۴، ص۵۱۰۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۲۱۹.
  17. ابن شبه نمیری، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۲۶۴.
  18. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۵؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۴۴.
  19. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۰؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۷.
  20. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۶۳.
  21. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۵۶.
  22. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۵۶.
  23. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۶۷.
  24. ر.ک: خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۳؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۸۲۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۳۱۸.
  25. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  26. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۵. نیز ر.ک: ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۴۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۴۰ و ج۱، ص۹۵.
  27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۸۰.
  28. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۵۵؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۱۶۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۱۸۶.
  29. این در حالی است که بسیاری از منابع او را از نسل بنی ملکان بن افصی -برادر مالک بن افصی- دانسته‌اند. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۲ و...)
  30. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۴؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۵۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۴۶۹.
  31. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۵.
  32. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۵.
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۵. نیز ر.ک: واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۵۵؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۱۶۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۱۸۶. ر.ک: ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۵۰.
  34. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۳۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۶، ص۳۵۳.
  35. ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۴۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۴۰ و ج۱، ص۹۵.
  36. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۴۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۴۰. بلاذری از هند با عنوان «ابوهند» یاد کرده و همراه با برادرش اسماء، از خادمان پیامبر(ص) برشمرده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۵.)
  37. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۵۴۴؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۶، ص۳۵۳. نیز ر.ک: ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۷.
  38. اسماء خود از طایفه بنی مالک بن افصی –برادر اسلم بن افصی- است (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۰) اما از آنجا که بنی مالک بن افصی در قیاس با طایفه بنی اسلم بن افصی، از شهرت کمتری برخوردار بود؛ این شهرت کمتر، باعث شده تا بیشتر افرادش بواسطه شهرت بیشتر اسلم بن افصی، بدو منتسب شده، «اسلمی» خوانده شوند. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۲۳)
  39. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۸-۷۰۰. نیز ر.ک: تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن یوسف شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج‌۵، ص۱۲۱.
  40. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۳۵۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶۴.
  41. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۸۹؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۳، ص۴۸۹.
  42. واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۷۹۹.
  43. مقریزی، الامتاع الأسماع بما للنبی من احوال و الاموال الحفدة و المتاع، ج‌۸، ص۳۸۵.
  44. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲.
  45. «مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمده‌اند- و اگر خداوند می‌خواست آنان را بر شما چیرگی می‌داد و با شما به نبرد می‌پرداختند- باری، اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
  46. طبرسی، مجمع البیان، ج۳ ص۱۵۲ به نقل از امام محمد باقر(ع). نیز با اندک اختلاف: مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۲۴۷؛ طبری، جوامع الجامع، ج۵، ص۲۶۲-۲۶۳؛ ثعلبی، تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۵۷.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  48. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۶۵؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۳۳۷؛ مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۶؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۴۶۸.
  49. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۶۸.
  50. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۴۵۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۳۶-۴۳۷.
  51. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۶۸.
  52. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۷۷.
  53. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۲.
  54. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲.
  55. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۵۰.
  56. مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۱.
  57. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۵۶.
  58. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۵۶.
  59. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۵۶.
  60. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۰؛ مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۵۶.
  61. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۳۹؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۲۲۰.
  62. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۰.
  63. همان‌گونه که قبلاً نیز گفته شد، بنی مالک بن افصی در قیاس با طایفه برادرزادگانش بنی اسلم بن افصی از شهرت کمتری برخوردار بود؛ از این‌رو، بیشتر افرادش بواسطه شهرت بیشتر اسلم بن افصی، بدو منتسب شده، «اسلمی» خوانده شده‌اند. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۲۳.)
  64. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۴۶۰؛ ابو قانع، معجم الصحابه، ج۱۴، ص۵۱۰۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۴.
  65. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۸۸.
  66. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۷؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۱۶۳؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۲۵۰.
  67. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۴۵.
  68. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۷.
  69. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۴۴۸. ر.ک: ابن حبان، تاریخ الصحابه الذین روی عنهم الاخبار، ص۹۶؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۴۶۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۵۵.
  70. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۲۰۱.
  71. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۹۸.
  72. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۲۸؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۲۱۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۷، ص۵۸.
  73. ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۲۱۹.
  74. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۵۴.
  75. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۶۳.
  76. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲.
  77. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳.
  78. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲.
  79. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۶۲.
  80. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۹.
  81. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.