تعلیم و تربیت در نهج البلاغه

مقدمه

تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش به معنای آموختن دانش و پرورش جسم و جان شاگرد و رساندن او به مرحله برتر است. دین مبین اسلام به مسئله آموزش و پرورش توجهی ویژه دارد به‌گونه‌ای که اولین سوره نزول یافته به‌طور مشخص مسئله خواندن و قلم را مطرح می‌کند[۱]. امام علی (ع)، به‌عنوان حاکم جامعه اسلامی، این مسئله را در سطح کلان پی‌گیری کرد به‌گونه‌ای که در نامه ۵۳ یکی از اهداف و وظایف دولت را آموزش و پرورش می‌داند. امام در سخنان و نامه‌های خود درصدد ارائه نظامی هدفمند در رسیدن به این امر برآمده‌اند. افزون بر نامه ۳۱ نهج البلاغه که امام با گفت‌وگو با فرزند خویش، در واقع تمام افراد بشر را مخاطب قرار داده و هدفمندانه مبانی، روش‌ها و اصول تربیت را مطرح کرده‌اند، بسیاری از حکمت‌های نهج البلاغه نیز به‌صورت سفارش و توصیه، بیانگر اصول زندگی و اخلاق است. روش امام در تربیت به‌طور کلی بر سه اصل مبانی (مانند حضور اندیشه‌های توحیدی در شکل‌گیری تربیت یا نقش‌آفرینی عامل تقوا در تربیت)، مفهومی (مانند مفهوم دنیا یا مفهوم زمان تربیت...) و توصیه و سفارش (مانند پرهیز از تکبر، قناعت‌پیشگی و...) شگل گرفته است که براساس آن، اهداف، اصول و روش‌ها تبیین می‌شود. در موضوع تربیت به‌طور کلی، محوریت با فرد است، یعنی فرد باید خود را در معرض نسیم‌های حیات‌بخش تربیت قرار دهد و از ملکات آن برخوردار شود. از دیگرسو، آموزش دانش و آگاهی به افراد به عنوان وظیفه‌ای بر عهده فرد عالم گذاشته شده است: خداوند، نادان را به آموختن موظف نساخت، مگر آن‌گاه که دانایان را موظف ساخت که نادانان را تعلیم دهند[۲]. بهره‌مندی یکایک افراد از تربیت اسلامی، زمینه برپایی جامعه‌ای اخلاق‌مدار و ایده‌آل را فراهم می‌آورد[۳].

مبانی تربیت

امام (ع) در نامه ۳۱ اولویت‌های آموزش را مشخص می‌کند: دریافت درست اصول عقاید، فراگیری احکام و شریعت آسمانی بر پایه قرآن کریم و آگاهی از دنیا و ماهیّت آن، که محصول آن ایجاد عقیده سالم در نهاد دانش‌آموز است. یقین، ایمان و اعتقاد درست در مسیر زندگی، کمک‌رسان انسان در تصمیم‌های سخت و سرنوشت‌ساز است. از این‌رو امام یقین را نیروی دل معرفی می‌کند که باید آن‌را به‌دست آورد. مربی باید این شخصیت را در دانش آموز تقویت کند و مسیر رسیدن به یقین را برای او هموار گرداند.

اصول دین در تبیین مبانی تربیت دارای اهمیت است. امام علی (ع) اصول دین را به‌عنوان اصل مبنایی در نظام تربیتی خویش فراروی همگان قرار می‌دهد. اندیشه توحیدی امری مؤثر در تفکر، قلب و عملکرد آدمی است. از این‌رو فرد باید دل را با یاد خدا آباد سازد، تنها باید به او دست یازد و بر او توکل کند و از او مدد خواهد، تا به زندگی پاک دست یابد: در همه کارها، چه سخت و یا آسان، خود را به دامان خدا بیفکن و به آستانش پناهنده شو و خود را بدو بسپار[۴]. امام (ع) در آموزش‌های خود در بیان علت اعتماد به خداوند، اشاره به قدرت بی پایان خداوند دارد. خداوند مالک مطلق است و در انجام امور با هیچ محدودیتی روبه‌رو نیست، اما با این حال، لطف به بندگان را ضمانت کرده، به‌گونه‌ای که گویا بر خود فرض دانسته است. حضرتش (ع) می‌فرماید: به هوش باش! آن‌که گنجینه‌های زمین در اختیار اوست تو را رخصت نیایش داده و اجابت آن‌را ضمانت کرده است. بلکه تو را فراخوانده که دست نیاز به آن بی‌نیاز برآری تا جودش بر تو فرو ریزد و مهربانی خواهی تا بر تو مهر ورزد[۵]. در فرازی دیگر نسبتی عاطفی بین دانش آموز و خداوند برقرار می‌کند که در سایه آن، ارتباط مستقیم بین خدا و بنده نمود پیدا خواهد کرد: خداوند بر آستان مقدسش دربانی نگماشته تا بین تو و مهر او حجابی شود، و تو را ناگزیر به آوردن میانجی نکرده است. به جرم زشت‌کاری راه توبه‌ات را نبسته و در کیفرت شتاب نکرده و بازگشت تو را بی هیچ سرزنشی پذیرا شده است[۶].

گفت‌وگوی انسان با خدا و توجه به مهر و عطوفت او نسبت به بندگان، اعتمادی بین انسان و خدا ایجاد می‌کند که تجلی‌گاه اعمال انسان و موجب رعایت تقوا و نزدیکی آدمی با پروردگار خواهد شد. در نتیجه فرد به زندگی بهتر دست خواهد یافت. نگاه توحید محور به هستی و زندگی موجب می‌شود انسان از افقی بالا به زندگی و پیرامون آن نگاه کند و بیندیشد؛ افقی که آدمی خود را در پناه خداوند می‌بیند و اتفاق‌های زندگی همه از ناحیه خداوند اداره می‌شود. در این‌صورت تمام سختی‌ها و تلاش‌های انسان در مسیر رسیدن به سعادتی که مبانی دین برای او تعریف کرده است، آسان و راحت خواهند شد.

امام (ع) در راستای ایجاد جهان‌بینی الهی و تبیین اصول دین به موضوع نبوت پرداخته و فرزندش امام حسن (ع) و فرزندان معنوی خویش را متوجه رهبری پیامبر اکرم (ص) کرده است. ایشان تمسّک به پیامبر را راز موفقیت در زندگی می‌داند که در سایه آن تربیت الهی و کشف حقایق هستی امکان‌پذیر است[۷].

معاد نیز از اصول مبنایی است که مورد توجه امام قرار دارد. این مبحث از دو جنبه مورد توجه است: نخست، توجه به ابعاد روح و جسم آدمی و جاودان بودن بعد معنوی وجود انسان؛ دوم ایمان به معاد و یاد مرگ، که انسان را از فروغلتیدن در ورطه‌های طغیان و سرکشی بازمی‌دارد. انسانی که به یاد مرگ است، همواره واعظی را کنار خود می‌بیند که او را انذار می‌کند و سفر پر فراز و نشیب پیش رو را به یادش می‌آورد. امام (ع) به دانش آموز آگاهی می‌دهد که مرگ چون مرکبی گریزپای برای انتقال فرد از جهانی محدود به جهان بی‌نهایت است. مرگ عامل انتقال آدمی است از مکانی که از آنِ او نیست به‌سوی مکانی که جایگاه ابدی او خواهد بود. از این‌رو نسبت به وقوع مرگ ناگهانی هشدار می‌دهد. تو صید در کمین نشسته صیادی که هیچت گریزگاهی نیست. پس به‌هوش باش و بترس از این‌که مرگ در حال گناه و زشتی در رسد[۸]. مبادا مرگ آدمی را در حال ارتکاب گناه یا درحالی که خود را فریب می‌دهد و توبه و بازگشت را به تعویق می‌اندازد، دریابد که در این‌صورت، خود را به هلاکت انداخته است. دانش آموز باید بداند که هرگز نباید دنیا را بر آخرت ترجیح داد که این انتخاب، انتخابی زیان‌بار است. دراین صورت فرد می‌تواند بر مبنای آموزه‌های دین، افعال خود را در ترازوی نقد بگذارد و انجام دادن یا ندادن فعلی را آگاهانه انتخاب کند[۹].

مفاهیم تربیت

امام (ع) در بیان مفاهیم به مواردی اشاره دارد که بیانگر ضرورت، آگاه‌سازی‌ها و نکات کلیدی تربیت است[۱۰].

ضرورت تربیت

زمان حساس و بزنگاهی که امام (ع) برای نوشتن نامه تربیتی خود انتخاب کردند، یعنی پس از نبرد صفین که ماه‌ها امام را درگیر جنگی فرسایشی کرده بود، حاکی از آن است که امام وظیفه تربیت را امری خطیر و سرنوشت‌ساز می‌داند. افزون بر این، حالات روحی و جسمانی مربی در پذیرش دانش‌آموز تأثیرگذار است. از این‌رو امام در بیان علت عدم تأخیر در وصیت خویش می‌فرماید: پیش از آن‌که زمان مرگ فرارسد، یا اندیشه و خرد دچار ناتوانی شود، یا چنین تصوری در فرزند به‌وجود آید یا او اسیر فریبایی و فتنه‌های دنیوی شود، نسبت به تربیت اقدام شود. از طرفی دل نوجوان چون خاک آماده و نیکویی است که آمادگی هرگونه بذرافشانی را دارد. اگر هر چه زودتر بذر ایمان و اعتقاد در آن کاشته نشود، چه بسا علف‌های هرز و باورهای غلط زمینه تربیت صحیح را از بین می‌برد و سرنوشت انسان را دست‌خوش تغییر می‌کند. علی (ع) با به‌کارگیری این‌گونه تعابیر، ضرورت تربیت را بیان می‌کند و با بسترسازی مناسب زمانی بر این امر تأکید می‌ورزد[۱۱].

تبیین موقعیت دانش آموز

امام (ع) موقعیت و مسائل فراروی دانش آموز را با او در میان می‌گذارد و شناخت و دیدگاه او را نسبت به خویشتن افزایش می‌دهد: فرزندی آرزومند دست‌نایافتنی‌ها، رهرو راه آنان که رفتند و منزل به دیگران سپردند، نشانه تیر ناخوشی‌ها و گروگان گردش ایّام و آماج خدنگ مصیبت‌ها، بَرده دنیا و سوداگر کالای غرور، وام‌دار و گرفتار مهلت‌ها، اسیر مرگ و هم‌پیمان اندُهان، و هم‌نشین غم‌ها، نشانه آفت‌ها و زمین‌خورده خواهش‌ها و جانشین پیشینیان[۱۲]. امام (ع) به نشانه‌هایی اشاره می‌کند که عبارت‌اند از:

  1. آدمی دست‌خوش بیماری‌هاست؛ اشاره به ارزش سلامتی و بهره‌گیری از فرصت جوانی و سلامتی.
  2. انسان در زمان زندگی دنیوی خویش، همواره در میدان آزمایش‌های الهی است.
  3. هنگامه جوانی و طبیعت آن، آدمی را به سمت رذیلت اخلاقی کبر و غرور پیش می‌برد. امام فرزند خویش را از این تجارت غیر حقیقی پرهیز می‌دهد.
  4. انسان، به‌ویژه جوانان، به‌دلیل داشتن آرزوهای دست‌نایافتنی در معرض اندوه و غم قرار دارد. اندوه ناشی از این حالت اگر کنترل نشود، اثر تخریبی و فرسایشی دارد[۱۳].

آموزش روش زندگی (روش‌ها)

امام (ع) پس از تبیین مبانی و مفاهیم، در فرازهای متعددی از وصیت تربیتی خویش به نحوه زندگی و آدابی که از آن به‌عنوان روش‌های زندگی یاد می‌کنیم، اشاره می‌کند. این سلسله مباحث اگر مورد توجه قرار گیرد، نوعی مصونیّت در افراد ایجاد خواهد کرد که بر اساس آن می‌توانند در بسترهای گوناگون زمانی و مکانی، خود را از آلودگی‌ها و تهاجمات فرهنگی مصون و محفوظ بدارند. به چندی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

  1. تقوای الهی: اگر بگوییم تقوا راز وصیت امام و کلید اصلی تربیت است، سخن به بیراهه نگفته‌ایم، چرا که می‌فرماید: فرزندم، بدان که راز وصیّت من در یک کلمه نهفته است و آن "تقوای الهی" است؛ همان که "اصل تربیت" است و باید با همه وجود در راه تحقّق آن پای فشرد[۱۴]. باید توجه داشت مسئله تقوا امری دوسویه میان خالق و مخلوق است که در این صورت رعایت آن توسط مردمان، خداوند متعال حقوقی را برای آن‌ها در نظر می‌گیرد. از این‌رو امام فرزندان و دانش آموزان خویش را به سمت فضیلت تقوا فرامی‌خواند: فرزندم! تو را به پاسداری از مرزهای الهی و هماره در خدمت و اطاعت او بودن، سفارش می‌کنم. شهر دل را با یاد او آباد سازد، به نیروی پرتوان او متّکی باش و به پشتوانه قدرتش، دست مشکل‌گشا بگشا. چه نیرو و دستاویزی برتر و بالاتر از دستاویز الهی است، البتّه اگر بدان دست آویزی[۱۵].
  2. پارسایی و پرواپیشگی: پارسایی یعنی دل از تعلقات و شهوات دنیایی برچیدن و تمایلات و آرزوهای دور و دراز را کنار گذاشتن، امام (ع) می‌فرماید: انگیزه‌های هوس را از سرزمین وجودت با نیروی زهد ریشه برکن[۱۶]. آن‌گاه که هوس‌های خام و شهوات نفسانی از وجود آدمی رخت بربست، روحیه انسان پذیرای حق و حقیقت می‌شود.
  3. کرامت نفس: انسان موجودی است که از آن با عنوان عصاره خلقت نام می‌برند. اگر آدمی به ارزش وجودی خود پی ببرد، هرگز ارزش و کرامت خود را خدشه‌دار نمی‌کند. آدمی باید شخصیت خویشتن را پاس بدارد و از حرکات و اعمالی که سبب مخدوش شدن شخصیت وی می‌شود، خودداری کند: شخصیّت خود را از هر پستی و ابتذال پاس دار، گرچه تن دادن بدان پستی، تو را به اوج مقام و مال رسانَد، چه که شخصیّت از دست رفته‌ات را هیچ بهایی جبران نخواهد کرد[۱۷].[۱۸].

آزادی و آزادگی

آزادی و آزادگی ریشه در خلقت انسان دارد و در وجود او نهادینه شده است. هیچ انسانی نباید خود را به بندگی غیر خدا راضی گرداند. بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفرید. تنها بندگی خدا، به انسان آزادی مطلق می‌دهد و قید و بندهای دست و پایر را از سر راه او بر می‌دارد. از این‌رو هیچ بهایی به ارزش آزادی از غیر خدا نیست. امام (ع) خداوند را تنها ولی‌نعمت آدمی می‌داند و تنها کسی که شایسته است از او درخواست کنیم. نعمت‌ها همه از آستان قدس ربوبی است و جز او صاحب نعمتی نیست. آن‌کس که بر چکاد بلند ایمان نشسته تنها ولی‌نعمتش خداست، پس تا توانی در گرفتن نعمت میانجی مگیر، که به عطیه‎‌ات خواهی رسید و بهره‌ات را دریافت خواهی کرد. بی‌تردید اندکی که از خدا رسد، بسی بزرگ‌تر و گرامی‌تر از افزون آفریدگان است[۱۹].

  1. فراگیری دانش: امام (ع) دانش را چون چراغی می‌داند که در کوره‌راه‌های زندگی، فراروی انسان قرار می‌گیرد و به دانش آموز سفارش می‌کند که دلش را با نور دانش روشن و راه حقیقت را بر خود آشکار سازد: (دلت) را با دانش راستین غرق نور کن[۲۰].امام (ع) در فرازی دیگر کیفیت دانش اندوزی را یادآور شده است که بر پایه آن فراگیری دانش نیز امری هدفمند تلقی می‌شود: بدان‌که دانش برای دانش (یعنی دانش تنها با هدف دانش) مساوی با بی‌دانشی است، همان‌گونه که دانش غیر راستین ارزش آموختن ندارد و در راه خیر و خدمت به‌کار نیاید[۲۱]. دانشی سودمند است که موجب خیررسانی و خدمت به مردم شود. پس آموختن تنها برای آموختن و دست‌یابی به اعتبار دنیوی و موقعیت‌های شغلی و کسب و کار، امر ارزشمندی نیست (اگر چه این‌ها در سایه کسب دانش مسیر خواهد شد). امام (ع) دانش آموز را به آموزش هدفمند در راستای خدمت و خیررسانی به مردم هدایت می‌کند.
  2. روحیه تحقیق و پژوهش: پژوهش و پذیرفتن محققانه مسائل (به‌ویژه در مسائل دین) در پرورش آدمی امری مؤثر و مورد تأکید است. امام (ع) ناآگاهی و تحقیق نکردن در دین را همانند زندگی در دروان جاهلیت می‌داند و مردمان را از این حالت پرهیز می‌دهد[۲۲]، تفقّه در دین نیازمند تحقیق و پژوهش است. آدمی افزون بر مسائل دین، باید در مسائل دیگر نیز تحقیق و بنیان‌های شناختی –رفتاری خود را پی‌ریزی کند. امام (ع) در شیوه تربیتی خود، گرچه بر تفکّر، پیروی و تحقیق از تجربه پیشینیان تأکید می‌ورزد، اما در عین حال راه تلاش دانش آموز را در رسیدن به دانش و آگاهی باز گذاشته است و روش آن را تبیین می‌کند. در این تبیین، تحقیق و تلاش در دریافت درست همراه با به‌کارگیری عقل مورد تأکید است. امام دانش آموز را در امر تحقیق به یافتن بنیادهای اصیل و صحیح علمی رهنمون می‌دارد تا گرفتار و اضطرار نشود. در عین حال یکی از مسائل مهم را در فراگیری مباحث علمی گوشزد می‌کند و می‌فرماید که دانشجو باید بدون تعصب به مباحث بپردازد و پذیرای شناخت اصیل و راستین باشد. و... خواستار آگاهی و تجربه مستقلّ، باید تلاش تو همه در کسب فهم درست و به‌کارگیری خِرَد باشد و به هر پایه سستی تکیه نکنی. در تاریک روشن شبهه‌ها گام برنداری و از ستیزه جدال بپرهیزی، پیش از تحقیق و بررسی در این راه، دست توسّل و یاری به آستان مقدّس الهی برآور و آرزومندانه توفیق خود را از او بخواه و هر گمانی که تو را به شبهه دراندازد یا به دست گمراهی‌ات سپارد، وابگذار[۲۳].
  3. روحیه تجربه‌پذیری: امام (ع) سفارش می‌کند که دانش آموز تجربه اندوزد و از تجربه دیگران بهره جوید. ایشان یکی از ویژگی‌های مربی را تجربه‌های او در زندگی می‌داند و خود را این گونه معرفی می‌کند که آن‌چنان در احوال پیشینیان تفکّر و تأمّل داشته که گویا یکی از آن‌ها بوده و در میانشان زندگی کرده است. هم‌چنین در فرازی دیگر به تجربه خویش در زندگی اشاره کرده که محصول آن‌را در اختیار دانش آموز می‌گذارد و به او هشدار می‌دهد که آزموده را آزمودن خطاست: در آینه تاریخ بنگر و سرگذشت پیشینیان را ورق بزن... و در شهرهاشان عبرت آموز گام بردار و در آثار برجای‌مانده از ایشان نیک نظر کن...[۲۴]. تجربه، عاملی است که به کمک عقل می‌آید و نیروی عقل را قوت می‌بخشد. این امر در تصمیم‌گیری‌ها همواره یاریگر دانش‌آموز است. امام (ع) در فرازی دیگر از نامه، استفاده بجا از تجربه را از ویژگی‌های خردمندان دانسته و بر پندپذیری از تجارت خود و دیگران تأکید دارد. امام (ع) سفارش می‌کند، تا هنگامی که از صحت و سقم مسائل پیرامون عقاید گوناگون آگاه نشده‌اند، طریقی را برنگزینند که ممکن است خود را به بیراهه بیندازند. راهی که در آن بیم گمراهی است مپوی، چرا که باز ایستادن به گاه سرگشتگی و گمراهی، بهتر از راندن بر مرکب خطرهاست[۲۵]. در فرهنگ نهج البلاغه اقدام بر انجام تکلیف و آنچه برای آدمی شناخته شده، اصل است. نیازی نیست که آدمی در راه‌های ناشناخته گام بردارد و خویشتن را به زحمت کشف ناشناخته‌ها بیندازد. بدیهی است که تجربه پیشینیان یا خیر است یا شر؛ در این‌صورت راه تشخیص بر دانش آموز هموار است، چون نتیجه عمل آن‌ها نیز پیش روی اوست.
  4. صبر: امام علی (ع) فرزندان خویش را به یک انتخاب بزرگ فرامی‌خواند و آن، فضیلت صبر در برابر سختی‌هایی است که در راه رسیدن به سعادت تحمل می‌کنند و بر اثر آن کارآزموده و قوی می‌شوند. در سایه این امر، صفات نیکوی اخلاقی در وجود انسان نهادینه و او به فضایل اخلاقی آراسته می‌شود. جان خویش را به آتشدان شکیبایی در سختی‌ها بپرور، و آن‌را در کشاکش پایداری کارآزموده کن. چه زیباست فرشته صبر، آن‌هم در راه حق![۲۶]. یکی از مصادیق صبر، صبر در راه حق است. از این‌رو امام (ع) به دانش‌آموز سفارش می‌کند که در راه حق صبر داشته باشد. از مشکلات و دشواری‌ها در راه حق مهراس و در هر جا از آن استقبال کن و در دین ژرف‌نگر و خبره باش[۲۷].

از آنچه مختصر بیان شد، نظام تعلیم و تربیت براساس بهره‌وری کلیه استعدادهای انسان (ادارک، میل، اراده و عمل) پدیدار می‌شود که در مجموع انسان را در رسیدن به زندگی پاک و همراه با آرامش هدایت می‌کند و در نتیجه آن، به هدف نهایی، یعنی همان زندگی پاکیزه و مقام قرب الهی می‌توان دست یافت[۲۸].

منابع

پانویس

  1. نک: سوره علق.
  2. «مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا، حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۷٨.
  3. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۶۳.
  4. «وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي الْأُمُورِ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ»؛ غررالحکم، ش٣٩٣١.
  5. «وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالْإِجَابَةِ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  6. «وَ لَمْ يَجْعَلْ [بَيْنَهُ وَ بَيْنَكَ] بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ وَ لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَمْ يُعَاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالْإِنَابَةِ وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ [تَعَرَّضْتَ لِلْفَضِيحَةِ] الْفَضِيحَةُ بِكَ أَوْلَى وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ الْإِنَابَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  7. «يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ كَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ صلی الله علیه وآله [عَلَيْهِ نَبِيُّنَا] فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَ إِلَى النَّجَاةِ قَائِداً»؛ نک: نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  8. «وَاعلَم يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ فِي [مَنْزِلِ] قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّكَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لَا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ وَ لَا يَفُوتُهُ طَالِبُهُ وَ لَا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  9. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۶۳ ـ ۶۵.
  10. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۶۵.
  11. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۶۵-۶۶.
  12. «إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا يُدْرِكُ السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ الْأَيَّامِ وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْيَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ وَ قَرِينِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِيفَةِ الْأَمْوَاتِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  13. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۶۶.
  14. «فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
  15. «فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ أَيْ بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  16. «وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  17. «وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  18. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۶۶ ـ ۶۷.
  19. «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ وَ آخِذٌ سَهْمَكَ وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ [أَكْرَمُ وَ أَعْظَمُ] أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْه»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  20. «وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
  21. «خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  22. «وَ لَا تَكُونُوا كَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ لَا فِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ يَعْقِلُونَ»؛ نهج البلاغه خطبه ١٦٦.
  23. «فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذَلِكَ بِالاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِكَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَةٍ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  24. «وَ الْأَيَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا ديارَ الْغُرْبَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  25. «وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلَالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  26. «وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَقِّ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  27. «وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  28. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۶۷ ـ ۷۰.