جهاد در کلام اسلامی

مقدمه

امام هنگام مدیریت جامعه اسلامی، گاه ناچار است با شورشیان یا دشمنان مبارزه کند. ازاین‌رو جهاد از وظایف امام به شمار می‌رود. شیخ مفید افزون بر آنکه درباره برخی جنگ‌های امام علی(ع) مانند جنگ جمل به تفصیل سخن گفته و کتابی مستقل نگاشته، گاهی به این وظیفه برای متصدی منصب امامت نیز تصریح کرده است[۱].

سید مرتضی آنجا که از لزوم اشجع بودن امام سخن به میان می‌آورد، دلیل آن را چنین تبیین می‌کند که جهاد یکی از واجبات حاکم است و باید حاکم خود دراین‌باره از دیگران شجاع‌تر باشد[۲]. ابوالصلاح حلبی نیز با ادله نقلی ثابت می‌کند که امام(ع)، پیشوای مردم در امر جهاد است، پس باید شجاع‌ترین مردم باشد[۳].

ابوالصلاح حلبی با تقسیم‌بندی انواع کافران، به بیان انواع جهاد می‌پردازد[۴]، اما به نقش امام در انواع جهاد اشاره نمی‌کند.

مرحوم شیخ طوسی در آثار فقهی خود به تفصیل به بحث جهاد و نقش و جایگاه امام در آن پرداخته است. وی بیان می‌کند که جهاد آن‌گاه واجب است که دعوت به آن از سوی امام عادل یا نائب منصوب از طرف او صورت گیرد. در غیر این صورت، جهاد در رکاب امام جائر، جایز نیست، مگر آنکه ترس از چیره شدن غیرمسلمانان بر سرزمین اسلام باشد که در این صورت، مجاهد باید به قصد دفاع از کیان اسلام ـ نه همراهی با امام جائر ـ به جهاد بپردازد[۵].

ابن میثم بحرانی به طور گذرا بر این وظیفه امام تأکید کرده است[۶]. علامه حلّی نیز بارها این وظیفه امام را یادآور شده است[۷] و تأکید می‌کند که وجوب جهاد مشروط به وجود امام یا نایب اوست[۸].

فاضل مقداد آخرین متکلم این دوران، وجوب جهاد دفاعی را غیرمشروط به حضور امام دانسته[۹]، اما معتقد است که وجوب جهاد با کفار برای مسلمان کردن آنها، مشروط به حضور امام(ع) است[۱۰].[۱۱]

دیدگاه ابن قبه رازی درباره جهاد امام

ابن قبه رازی درباره جهاد معتقد است ما منکر وجوب و فضل آن نیستیم، اما به محاربه وقتی سیره رسول خدا را مشاهده می‌کنیم، می‌بینیم تا یار و یاوری نیافت به محاربه با دشمن نپرداخت. امیرالمؤمنین(ع) هم همین کار را کرد، امام حسن(ع) نیز چنین رفتاری داشت. ایشان چون خیانت اصحابش را دید، معاویه را به حال خود گذاشت و منزل‌نشین شد[۱۲].

ابن قبه رازی از نوع رفتار رسول خدا و دو امام نخست امامیه نتیجه می‌گیرد که جهاد با دشمن وقتی واجب است که یار و یاورانی موجود باشد[۱۳]. او معتقد است به اجماع خردمندان، عالم از مجاهدی که عالم نباشد افضل است؛ هر کسی نمی‌تواند مردم را به جهاد فرا بخواند، مگر حکم جهاد را بداند و زمان مقاتله و هنگام مصالحه را تشخیص دهد، آینده وضعت رعیت را در نظر بگیرد و بداند که حکم خون‌ها و اموال و فروج چیست و درباره این امور باید چه کرد؟[۱۴].

ابن قبه رازی درباره امر به معروف و نهی از منکر هم معتقد است آن فریضه‌ای است که باید به قدر کافی و بر حسب امکان انجام داد. او تصریح می‌کند که بر پایه عقل، تکلیف مالا یطاق فاسد است و مردم را در معرض هلاکت قراردادن امری ناپسند است. ابن قبه رازی بر اساس این دو حکم عقل می‌گوید فرستادن جماعت اندکی (مانند زیدیان) که جنگی مشاهده نکرده‌اند، فنون کارزار را نیاموخته‌اند، به جنگ قومی که شیوه‌های جنگی را فراگرفته‌اند به شهرها تسلط دارند، انسان‌های بسیاری را کشته‌اند و میدان کارزار را تجربه کرده‌اند (عباسیان)، آیا پیامدی جز هلاکت آنان دارد؟ آیا در برابر لشکریانی که عده آنان بسیار است، از طرف عامه (اهل سنت) هم یاری می‌شوند، می‌توان مقابله کرد؟ به ویژه اینکه معتقدند هر آن کس بر آنان خروج کند، خونش مباح است؟[۱۵].

ابن قبه رازی سرانجام این‌گونه نتیجه می‌گیرد که جهاد شرایط خاصی دارد[۱۶] و با فقدان پشتوانه کافی از وجوب می‌افتد[۱۷]. او می‌گوید امامیه جهاد را در حدّ به وسع و توان جایز می‌داند و توصیه نمی‌کند کسی خود را با دست خود به هلاکت بیندازد، یا به رهبری کسی خروج کند که کتاب و سنت را نمی‌شناسد و سیره عدل و حق را میان رعیت نیکو نمی‌شمرد[۱۸].[۱۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل، ص۲۱۲. نیز ر. ک: همو، الفصول العشرة، ص۱۰۵-۱۰۶.
  2. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۴۱۳.
  3. ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۹۰.
  4. همان، ص۲۴۵-۲۵۹.
  5. محمد بن حسن طوسی، النهایة، ص۲۹۰.
  6. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۵۸ و ۱۴۶-۱۴۷.
  7. حسن بن یوسف حلی، الالفین، ج۲، ص۲۴-۲۵.
  8. همو، قواعد الاحکام، ج۱، ص۴۷۸.
  9. فاضل مقداد سیوری حلی، کنز العرفان، تحقیق سید محمد قاضی، ج۱، ص۳۴۴.
  10. همو، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق ضیاءالدین بصری، ص۱۵۷-۱۵۸؛ همو، التنقیح الرائع، ج۱، ص۵۶۸-۵۶۹.
  11. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص۳۸۷ ـ ۳۸۸.
  12. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۸.
  13. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۵-۱۲۶.
  14. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۸.
  15. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۸-۱۱۹.
  16. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۵-۱۲۶.
  17. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۴.
  18. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۵.
  19. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۷۲-۱۷۴.