دانشمندان رجال اهل سنت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

علمای جرح و تعدیل نزد اهل سنت بسیارند، و ما در این جا به معرفی یازده نفر از بزرگان آنها بسنده می‌کنیم:

یحیی بن سعید قطان

(متوفای سال ۱۹۸) او نزد اهل سنت از علمای بزرگ جرح و تعدیل است و از او به عنوان «أمیرالمؤمنین فی الحدیث» تعبیر می‌کنند. علی بن مدینی -استاد بخاری- در مورد یحیی بن سعید می‌گوید: ما رأیت أحدا أعلم بالرجال من یحیی بن سعید[۱]؛ احدی را در رجال عالم‌تر از یحیی بن سعید نیافتم. بالاترین جرح در یحیی بن سعید این که از مخالفان خاندان رسول الله(ع) است. وی در مورد امام صادق(ع) می‌گوید: «فی نفسی منه شیء»[۲].[۳]

ابن سعد

(متوفای سال ۲۳۰) وی مؤلف کتاب الطبقات الکبری که به طبقات ابن سعد معروف است. ابن سعد امامان اهل بیت رسول خدا(ع) را ضعیف می‌شمارد. این موضوع بیانگر دشمنی او با اهل بیت(ع) است. شاهد مدعا این که وی در مورد امام صادق(ع) می‌نویسد: کان کثیر الحدیث ولا یحتج به ویستضعف؛ سئل مرة: هذه الأحادیث من أبیک؟ فقال: نعم، وسئل مرة فقال: إنما وجدتها فی کتبه[۴]. ابن سعد در مقام بیان دلیل ضعف حضرت صادق و عدم اعتبار روایاتشان - والعیاذ بالله-می گوید: از ایشان سؤال شد آیا روایاتی که دارید از پدرتان می‌باشد؟ دو جور جواب دادند، یک بار گفتند که از پدر شنیده‌اند و بار دیگر گفتند که در کتاب‌های ایشان دیده ام، پس (نعوذ بالله) مرتکب تناقض شده‌اند. ابن سعد غرض ورزی کرده یا نفهمیده؟! در تناقض، وحدت موضوع شرط است و امام صادق(ع) احادیثی را از پدر بزرگوارشان شنیده و در عین حال احادیثی را هم از کتب ایشان نقل فرموده‌اند. در هر صورت این طرز حرف زدن شخصیت ابن سعد را نزد اهل انصاف مخدوش می‌کند. بلکه مثل حافظ ابن حجر عسقلانی، نظر ابن سعد را در مورد امام صادق(ع) نادرست می‌شمارد و می‌نویسد: یحتمل أن یکون السؤالان وقعا عن أحادیث مختلفة، فذکر فیما سمعه أنه سمعه وفیما لم یسمعه أنه وجده، وهذا یدل علی تثبته[۵]. احتمال دارد که این دو سؤال در مورد دو گروه از احادیث بوده باشد پس در مورد آن چه شنیده متذکر شده که شنیده است و آن چه را نشندیده است [در کتب پدرش] یافته است و این بر تثبت (و دقت و وثاقت) ایشان دلالت دارد.[۶]

یحیی بن معین

(متوفای سال ۲۳۳) وی در جرح و تعدیل موقعیت بالایی بین اهل سنت داشته و امام عصر خود بوده است. از او به عنوان «شیخ المحدثین» تعبیر می‌شود. با این حال یحیی بن معین مورد قبول و اعتماد همۀ علمای بزرگ سنی نیست. برخی مطالب نیز از فساد اخلاقی وی حکایت دارد. شخصی می‌گوید، از شنیدم یحیی بن معین گفت: کنت بمصر فرأیت جاریة بیعت بألف دینار ما رأیت أحسن منها صلی الله علیها؛ من در مصر بودم. کنیزکی را به بازار آوردند و به هزار دینار فروختند [که من] در زیبایی بهتر از او ندیده‌ام صلوات خدا بر او باد.

یحیی بن معین در مواجهه با کنیز زیباروئی بر او درود می‌فرستد، و این در حالی است که اهل سنت صلوات را بر کسی به غیر از پیامبر اکرم(ص) جایز نمی‌شمارند. شیعیان درود و صلوات را بر امامان اهل بیت(ع) جایز و بلکه لازم می‌دانند، اهل سنت برای مخالفت با شیعه صلوات را مختص پیامبر اکرم(ص) گفته و تصریح می‌کنند که جایز نیست در مورد کسی غیر از رسول خدا(ص) گفته شود. به همین جهت راوی به یحیی بن معین اعتراض کرده و خطاب به وی می‌گوید: یا أبا زکریا، مثلک یقول هذا؟؛ ای ابا زکریا آیا چون توئی چنین می‌گوید؟!

راوی شأن و منزلت یحیی بن معین را بالاتر از آن می‌داند که اعتقاد خود را در مواجهه با زیبارویی نادیده بگیرد، اما یحیی بن معین هوس بازی خود را آشکارتر می‌کند و در پاسخ وی می‌گوید: نعم صلی الله علیها و علی کل ملیح[۷]؛ بله صلوات خدا بر او و بر هر زیباروئی [اعم از مرد و زن]. علاوه بر فساد اخلاقی، اعتبار یحیی بن معین نیز از نظر برخی از بزرگان اهل سنت مخدوش است. از ابوداوود سجستانی-که مؤلف یکی از صحاح سته است - نقل شده که در مورد یحیی بن معین بد می‌گفته است. احمد بن حنبل نیز نقل حدیث و شاگردی نزد یحیی بن معین را جایز نمی‌دانسته است. حافظ ذهبی می‌نویسد: {{عربی|کان لا یری الکتابة عنه[۸]؛ او نوشتن احادیث [یحیی بن معین] را جایز نمی‌دانسته است.[۹]

ابراهیم بن یعقوب جوزجانی

(متوفای سال ۲۵۹) وی از علمای بزرگ جرح و تعدیل اهل سنت است، و آراء و نظرات وی را در احوالات رجال نقل می‌کنند. وی با امیرالمؤمنین(ع) دشمنی داشته است. در احوال وی نوشته‌اند: فیه انحراف عن علی[۱۰].

حافظ ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: کان شدید المیل إلی مذهب أهل دمشق فی المیل علی علی؛ او به شدت به مذهب اهل دمشق تمایل داشت از جهت سخت‌گیری و دشمنی بر علی. وی رجال را بر مبنای دشمنی با اهل بیت(ع) جرح و تعدیل می‌کند، هر کس از امیرالمؤمنین(ع) بغضی به دل داشته در نظر او «ثقه» و هر کس با امیرالمؤمنین دوستی داشته مورد جرح قرار گرفته هر چند که ثقه و صدوق باشد!

و نیز می‌گوید: ورأیت فی نسخة من کتاب ابن حبان: حریزی المذهب. وهو-بفتح الحاء المهمله وکسر الراء وبعد الیاء زای-نسبة إلی حریز بن عثمان المعروف بالنصب[۱۱]؛ و در نسخه‌ای از کتاب ابن حبان دیدم که [جوزجانی] حریزی مذهب است - حریزی به فتح حاء مهمله، کسر راء و بعد از یاء زا - منتسب به حریز بن عثمان است که معروف به نصب می‌باشد. پس ابواسحاق جوزجانی از پیروان حریز بن عثمان حمصی است، و چنان که پیشتر بیان شد حریز با امیرالمؤمنین(ع) دشمنی داشته و بغض خود را نسبت به ایشان اعلان می‌کرده است و نوشته‌اند: کان یلعن علیا سبعین مرة کل یوم[۱۲]؛ همواره [حریز] هفتاد مرتبه در هر روز علی [(ع)] را لعن می‌کرد. پیروی از چنین کسی به روشنی بیانگر بغض جوزجانی نسبت به امیرالمؤمنین(ع) است؛ لذا حافظ ابن حجر می‌گوید: والجوزجانی غال فی النصب[۱۳]؛ جوزجانی در دشمنی زیاده روی داشت.

در احوالات وی نوشته‌اند: إجتمع علی بابه أصحاب الحدیث، فأخرجت جاریة له فروجة لتذبحها فلم تجد من یذبحها، فقال: سبحان الله، فروجة لا یوجد من یذبحها، وعلی یذبح فی ضحوة نیفا وعشرین ألف مسلم[۱۴]؛ اصحاب حدیث بر در خانۀ او جمع شده بودند [تا از او حدیث بشنوند] کنیز او مرغی را بیرون آورد تا کسی آن را ذبح کند اما کسی را برای ذبح مرغ نیافت. [جوزجانی چون این ماجرا را دید] گفت: سبحان الله. کسی پیدا نشد یک مرغ را [به دلیل رقت قلب] ذبح کند در حالی که علی در یک روز بیش از بیست هزار نفر از مسلمانان را کشت.[۱۵]

احمد بن عبدالله عجلی

(متوفای سال ۲۶۱) او نزد اهل سنت از علمای بسیار بزرگ به شمار می‌آید، و در کتب جرح و تعدیل اقوال وی را نقل می‌کنند. عجلی در کتاب تاریخ الثقات عمر بن سعد بن أبی وقاص را توثیق کرده است[۱۶].

یحیی بن معین پس از نقل توثیق عمر بن سعد از سوی احمد عجلی و نسائی، می‌گوید: کیف یکون من قتل الحسین ثقة![۱۷]. و بدین ترتیب این توثیق را رد می‌کند. و از این جا میزان تقوا و انصاف عجلی در جرح و تعدیل راویان به دست می‌آید![۱۸]

أبوحاتم ابن حبان

(متوفای سال ۳۵۴) از او به «شیخ خراسان» تعبیر می‌کنند[۱۹]. ابن حبان نیز مخالفت خود را با امامان اهل بیت(ع) آشکار ساخته است. او در مورد حضرت امام صادق(ع) می‌گوید: یحتج بحدیثه من غیر روایة أولاده عنه[۲۰]؛ به احادیثی که [افرادی] غیر از فرزندانش از او نقل می‌کنند می‌شود احتجاج نمود.[۲۱]

ابوالفتح ازدی

(متوفای سال ۳۷۴) او یکی دیگر از عالمان رجال سنی است و کتابی در جرح و تعدیل راویان دارد. اهل سنت آراء او را در کتب نقل می‌کنند. اما در مورد او اتفاق نظر وجود ندارد و برخی از بزرگان اهل سنت وی را طعن کرده‌اند. بنابر قول حافظ ذهبی، در کتاب ابوالفتح ازدی انظار بلادلیل وجود دارد، پس نمی‌توان به تضعیفات وی اعتماد کرد، بلکه قسمتی از آنها مردود می‌باشد. ذهبی می‌نویسد: وعلیه فی کتابه فی الضعفاء مؤاخذات، فإنه ضعف جماعة بلا دلیل[۲۲]؛ و بر او در کتابش [که] در خصوص ضعفاء رواة تألیف کرده اشکالاتی وارد می‌باشد [؛ چرا که] وی جماعتی را بدون دلیل تضعیف کرده است.

به علاوه، حافظ ابن حجر عسقلانی در شخصیت ابوالفتح ازدی خدشه می‌کند و صریحا او را ضعیف می‌داند و می‌گوید: إن الأزدی ضعیف، فکیف یقبل منه تضعیف الثقات[۲۳]؛ همانا خود ازدی ضعیف و غیر قابل اعتماد است، پس چگونه می‌توان تضعیف ثقات از سوی وی را پذیرفت. بنابر قول ذهبی و ابن حجر، ابوالفتح ازدی مجروح است و آراء وی نیز در تضعیف رجال مورد قبول نیست.[۲۴]

ابن حزم اندلسی

(متوفای سال ۴۵۶) او در بین اهل سنت، از جمله عالمان بزرگ جرح و تعدیل و از صاحب‌نظران در فقه و اصول به شمار می‌آید، و از بزرگان فقهاء مکتب أخذ به ظواهر أدله که مکتب مستقلی در فقه بوده است و از آنها به «ظاهریون» تعبیر می‌شود[۲۵] می‎باشد. ابن حزم از ارادتمندان بنی امیه و قائل به شرعیت حکومت آنها بوده و با اهل بیت رسول خدا(ع) دشمنی داشته است؛ لذا برخی وی را ناصبی می‌دانند. در کتاب المحلی که تألیف ابن حزم است، جمله‌ای پیرامون شهادت امیرالمؤمنین(ع) وجود دارد که بر ناصبی بودن وی دلالت می‌کند[۲۶]. حافظ ذهبی نیز در مورد او می‌نویسد: کان مما یزید فی شنآنه تشیعه لأمراء بنی امیه ماضیهم وباقیهم واعتقاده لصحة إمامتهم حتی نسب إلی النصب[۲۷]؛ و از جملۀ بدی‌های وی تشیع او نسبت به حاکمان گذشته و حال بنی امیه است و اعتقادش به حقانیت امامت آنها به جایی رسید تا وی را به نصب، نسبت دادند.[۲۸]

أبوالفرج ابن جوزی

(متوفای سال ۵۹۷) وی مؤلف کتاب الموضوعات است که در آن بسیاری از جرح و تعدیل‌ها بر پایه دشمنی با اهل بیت رسول خدا(ص) پی‌ریزی و احادیثی در مناقبشان تکذیب شده است. در زندگی امامان شیعه(ع) چیزی جز زهد و تقوی و علم و فضیلت چیزی وجود ندارد، و همه حالاتشان از مقامات معنوی ایشان حکایت دارد. از این‌رو دشمنان اهل بیت(ع) وقتی هیچ بهانه‌ای برای تضعیف آنان نمی‌یابند، با به‌کارگیری اصطلاحاتی که حکایت از عدم اعتبار دارند، در جهت بی‌اعتبار نشان دادن ایشان می‌کوشند. اما هرگز دلیلی برای ارائه ندارند. ابن جوزی در مورد حضرت امام حسن عسکری علیه الصلاة والسلام می‌نویسد: والحسن بن علی صاحب العسکر... لیس بشیء[۲۹].

عبارت «لیس بشیء» یکی از اصطلاحات علم حدیث است. و در مواقعی به کار می‌رود که بخواهند شخص را بی‌اعتبار معرفی کنند. اما حتی عالمان حدیثی اهل سنت نیز اذعان دارند که جرح بدون دلیل اساسا فاقد ارزش است[۳۰]، و نه تنها ابن جوزی بلکه هیچ یک از دشمنان اهل بیت(ع) نخواهند توانست دلیلی برای جرح یکی از ائمه بیابند. از این‌رو هیچ یک از جرح‌های آنان در مورد امامان اهل بیت(ع) و شیعیان ایشان حجت نیست. مثلا در مورد امام رضا(ع) گفته‌اند: یروی عن أبیه العجائب[۳۱]. اما هیچ ذکری از چیستی عجایب به میان نیامده است، این سخن هرگز دلالتی بر جرح ندارد.[۳۲]

شمس الدین ذهبی

(متوفای سال ۷۴۸) او تألیفات زیادی در حدیث و رجال و تاریخ دارد، از جمله: میزان الاعتدال، الکاشف، المغنی فی الضعفاء، سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام. ذهبی معاصر ابن تیمیه و شاگرد او بوده. هر چند در برخی مسائل با ابن تیمیه مخالفت کرده است. ذهبی شاگردان بزرگی داشته، حافظ سبکی مؤلف طبقات الشافعیة در مورد وی می‌گوید: هر چند ذهبی استاد من است و احترامش بر من لازم می‌باشد، اما گفتن حق سزاوارتر است. آن گاه به بی‌انصافی و تعصب ذهبی تصریح می‌کند، و از حافظ علائی نیز کلامی می‌آورد[۳۳]. و واقع مطلب همین است؛ زیرا وقتی به کتاب میزان الاعتدال فی نقد الرجال مراجعه می‌کنیم، آثار تعصب وی نسبت به راویان مناقب اهل بیت(ع) را می‌بینیم، و همچنین در کتاب سیر أعلام النبلاء -که در احوالات علما نوشته-تعصب او به مخالفین خود در اعتقاد، کاملا هویداست؛ لذا در تشیید المراجعات در این رابطه آمده است: فمن کان هذا حاله مع علماء مذاهب السنة من الحنفیة والحنابلة ومع غیرهم من المخالفین له فی العقیدة او الفروع، کیف یرتجی منه أن یترجم للشیخ أبی جعفر الکلینی الامامی-مثلا-بأکثر من ثلاثة أسطر؟![۳۴].

پس کسی که در رفتارش با عالمان مذاهب دیگر اهل تسنن از حنفی و حنبلی و غیر آنها که در عقیده یا در فروعات احکام با او مخالفند، چنین باشد چطور می‌توان انتظار داشت که مثلا در شرح حال مرحوم ابوجعفر کلینی که شیعۀ امامی است بیش از سه سطر بنویسد؟! ذهبی در مدح و ثنای هم مسلکان خویش از هیچ تعریفی فروگذار نکرده و گاهی دربارۀ یکی از عالمان مکتب خود بیش از بیست و پنج صفحه تمجید و تعریف کرده در حالی که فقط سه سطر در مورد مرحوم کلینی نوشته و ترجمۀ شیخ صدوق رحمه الله هم دو سطر است. او در عالمان شیعه هیچ نقطه ضعفی نیافته که اگر کمترین بهانه‌ای می‌یافت، از تبلیغات منفی و نسبت‌های ناروا دریغ نمی‌کرد. اما چون کمترین گردی از ضعف بر دامان پاک عالمان شیعی ننشسته است از این‌رو نه ذهبی و نه هیچ یک از علمای جرح و تعدیل اهل سنت نتوانسته‌اند عالمان شیعه را به چیزی که موجب قدح باشد متهم تا چه رسد به این که به کبائر رمی کنند. فقط ایشان را با عنوان «شیعی» یا «رافضی» به خیال خود تضعیف کرده‌اند! ذهبی به قدری متعصب است که در شرح حال عالم شیعی خدا را بر این که کتاب‌های او را ندیده شکر می‌کند. وی در مورد شیخ مفید رحمه الله می‌گوید: وقیل: بلغت توالیفه مأتین، لم أقف علی شیء منها ولله الحمد[۳۵]. تعصب شدید ذهبی بر ضد شیعه و تشیع باعث شده که تألیفات وی مورد اعتماد وهابی‌ها قرار گیرد. تا آنجا که فقط به آراء و نظرات او و یا شاگردان مکتبش استناد می‌کنند.[۳۶]

جلال الدین سیوطی

(متوفای سال ۹۱۱) وی نیز کتابی در زمینه احادیث ساختگی به عنوان: اللآلی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة نگاشته است. با مراجعه به این کتاب می‌توان به بی‌پایه بودن بسیاری از انظار اهل سنت پی برد. مطلب دیگری که در کتاب سیوطی همچون کتاب ابن جوزی مشهود است جرح بدون دلیل امامان اهل بیت(ع) و شیعیان ایشان می‌باشد. عبارت سیوطی در مورد حضرت امام حسن عسکری(ع) همانند عبارت ابن جوزی است که پیشتر ذکر شد[۳۷]. در دو کتاب الموضوعات و اللآلی المصنوعة بسیاری از راویان فقط با عنوان «شیعی» و «رافضی» جرح و احادیث آنها از اعتبار ساقط شده است.[۳۸]

منابع

پانویس

  1. سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۱۷۷.
  2. الکاشف، ج۱، ص۲۹۵، ۷۹۸، میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۱۴، ۱۵۱۹.
  3. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۲۳.
  4. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۸۹، ۱۵۶.
  5. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۸۹، ۱۵۶.
  6. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۲۴.
  7. سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج۱۷، ص۴۱۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۵، ص۳۴؛ تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۵۶۱، المنتظم، ج۹، ص۱۷۸.
  8. ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۸۷؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۱۰، ۹۶۳۹.
  9. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۲۵.
  10. تاریخ الاسلام، ج۱۹، ص۷۲، خلاصة تهذیب الکمال، ج۱، ص۲۳، تاریخ دمشق، ج۷، ص۲۸۱، میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۴۸، ۹۷۹۵، لسان المیزان، ج۶، ص۳۰۱، ۱۰۸۲.
  11. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۵۹، الکامل فی الضعفاء، ج۱، ص۳۱۰، تاریخ الاسلام، ج۱۹، ص۷۲، میزان الاعتدال، ج۱، ص۷۶، ۲۵۷.
  12. تاریخ الاسلام، ج۱۰، ص۱۲۴، تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۳۴۹، ۱۲۵۴، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۱۰، ۴۳۶.
  13. مقدمه فتح الباری، ج۲، ص۴۰۶، الفصل التاسع فی سیاق اسماء من طعن من رجال هذا الکتاب.
  14. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۵۹، ۳۳۲، تاریخ الاسلام، ج۱۹، ص۷۲، تاریخ دمشق، ج۷، ص۲۸۱، ۵۴۴.
  15. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۲۹.
  16. معرفة الثقات، ج۲، ص۱۶۶، ۱۳۴۳، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۹۶، ۷۴۷.
  17. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۹۶، تاریخ دمشق، ج۴۵/۵۵، ص۵۲۱۲، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۳۵۷، ۴۲۴۰، میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۹۹، ۶۱۱۶.
  18. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۲۹.
  19. سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۹۲.
  20. الثقات ابن حبان، ج۶، ص۱۳۱، ۷۰۳۹.
  21. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۲۹.
  22. سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۸.
  23. مقدمه فتح الباری، ص۴۰۰.
  24. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۰.
  25. ر.ک: توضیح المشتبه فی ضبط اسماء الرواة، ج۶، ص۷.
  26. المحلی، ج۱۰، ص۴۸۴، ۲۰۷۹.
  27. سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۲۰۱، لسان المیزان، ج۴، ص۲۰۰، ۵۳۱، تاریخ الاسلام، ج۳۰، ص۴۱۳، تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۲۳۰ ش۱۰۱۶.
  28. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۱.
  29. الموضوعات، ج۱، ص۴۱۵.
  30. الکفایة فی علم الروایة، ج۱، ص۱۰۸، طبقات الشافعیة الکبری، ج۲، ص۱۱، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۷، الیواقیت والدرر، ج۲، ص۳۷۴.
  31. تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۹: ۶۲۸.
  32. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۲.
  33. طبقات الشافعیة الکبری، ج۲، ص۱۳-۱۴.
  34. تشیید المراجعات، ج۳، ص۱۲۱.
  35. سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۴۴.
  36. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۳.
  37. اللآلی المصنوعة، ج۱، ص۳۶۱.
  38. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۵.