زیاد بن خصفه تمیمی

زیاد بن خصفه تمیمی
تصویر نمادین جنگ صفین
نام کاملزیاد بن خصفه تمیمی
جنسیتمرد
از قبیلهبنی تمیم
پدرخصفه تمیمی
محل زندگیکوفه
از اصحابامام علی
حضور در جنگ

مقدمه

زیاد بن خَصَفه تمیمی‌ از اشراف کوفه و از شیعیان خالص و موالیان راستین امیرالمؤمنین علی (ع) بود. وی در جنگ‌های صفین و نهروان در رکاب آن حضرت شمشیر زد و در صفین مورد تقدیر قرار گرفت. امام (ع) وی را برای دفع فتنه «خریت بن راشد ناجی» مأمور کرد و او نیز شورش معدودی از بازماندگان خوارج را سرکوب و از حریم ولایت مولای متقیان (ع) دفاع کرد. زیاد مردی با بصیرت و آگاه به مسائل روز بود، لذا امام (ع) در مواقع حساس با او مشورت می‌کرد و نظرش را به کار می‌بست، از جمله او پیشنهادی به امام داد که خالد بن معمر بن سلمان سدوسی را قسم دهد تا مکری به کار نبرد و با معاویه سر و سری نداشته باشد و حضرت به توصیه او عمل کرد و خالد بن معمر بن سلمان سدوسی را در رفع این اتهام سوگند داد[۱].[۲]

زیاد و هیئت حسن نیت نزد معاویه

امیرالمؤمنین (ع) به پیروی از سنت رسول خدا (ص) در دوره زمامداری خود هیچ‌گاه آغازگر نبرد نبود و در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان تمام تلاش خود را به کار برد تا از طریق مذاکره و اندرز، قائله جنگ را خاموش کند. بر همین اساس حضرت در جنگ صفین به هنگام فرا رسیدن ماه محرم که آرامش به جبهه‌های جنگ بازگشت، هیئتی مرکب از عدی بن حاتم، شبث بن ربعی، یزید بن قیس ارحبی و زیاد بن خصفه تمیمی را به عنوان هیئت حسن نیت به سوی معاویه روانه کرد تا با وی مذاکره کرده و از ادامه جنگ و خونریزی جلوگیری کنند. فرستادگان امام (ع) با معاویه به گفت و گو پرداختند، اما معاویه پیشنهاد سفرای حضرت را رد کرد و آتش بس را نپذیرفت و علاج کار را در شمشیر و جنگ دانست[۳]. پس از جدایی هیئت حسن نیت، معاویه به قصد فریب، زیاد بن خصفه تمیمی را نزد خود خواند و گفت: ای برادر ربیعه، علی با ما قطع رحم کرده و پیشوای ما عثمان را به قتل رسانده و قاتلان او را پناه داده است. من برای استیفای حق خود و قومم از تو و عشیره‌ات استمداد می‌طلبم و شما را به یاری می‌خوانم و با تو عهد می‌بندم و خدا را گواه می‌گیرم که اگر پیروز شدم، ولایت و استانداری هر یک از دو شهر بزرگ (بصره و کوفه) را که بخواهی به تو واگذارم! زیاد بن خصفه تمیمی این مرد خداشناس و با ‌ایمان پس از شنیدن سخنان معاویه دانست که او قصد خیرخواهی ندارد و می‌خواهد او را از مولایش امیر المؤمنین (ع) جدا کند، لذا بی‌درنگ پس از حمد و ثنای الهی در پاسخ او گفت: «من به لطف خدا راه حق را یافته‌ام و خدا را سپاس گزارم که مرا به صراط مستقیم رهنمون کرده و بر من منت بصیرت نهاده است؛ بنابراین هرگز یاور مجرمین نخواهم بود». زیاد این سخن را گفت و از جا برخاست و محل ملاقات را ترک کرد و به اردوگاه خود بازگشت[۴].[۵]

زیاد در جنگ نهروان

همان‌گونه که اشاره شد زیاد در مراحل گوناگون در جنگ‌های حضرت علی (ع) از جمله در جنگ نهروان امیرالمؤمنین (ع) را یاری نمود. طبری نقل می‌کند: حضرت علی (ع) - قبل از جنگ خوارج - در نامه‌ای به سعد بن مسعود ثقفی (والی خود در شهر مدائن) نوشت: «من زیاد بن خصفه تمیمی را نزد تو فرستادم، بنابراین همه جنگجویان کوفی را که در محل امارت تو هستند، آماده کن تا تحت فرمان او به محل مأموریت خود بروند، و در این کار شتاب کن»[۶]. همو از ابوجناب نقل می‌کند - پس از پایان جنگ نهروان و نابودی خوارج - هانی بن خطاب ارحبی و زیاد بن خصفه تمیمی در مورد قتل عبدالله بن وهب راسبی یکی از سران خوارج به احتجاج پرداختند و هر یک مدعی قتل او بودند. حضرت امیر (ع) به آنان فرمود: «چگونه به او حمله کردید که هر دو مدعی قتل او هستید؟» هر یک برای قتل عبدالله بن وهب راسبی دلیل و مدرکی ارائه دادند و گفتند: وقتی عبدالله بن وهب راسبی را دیدیم، او را شناختیم فوراً به او حمله کردیم و نیزه خود را بر او فرو بردیم. امیرالمؤمنین (ع) به ایشان فرمود: «با هم نزاع و اختلاف نداشته باشید، هر دوی شما هلاک کننده این دشمن خدا هستید و (نزد خداوند اجر و پاداش خواهید داشت)»[۷]. و بدین ترتیب ابن خصفه در این جهاد بزرگ شرکت داشت.[۸]

مخالفت خریت بن راشد با امام (ع) و عکس‌العمل زیاد

خریت بن راشد از جمله کسانی بود که ابتدا در زمره یاران امیرالمؤمنین علی (ع) قرار داشت و در جنگ جمل و صفین در رکاب آن حضرت شرکت کرد، اما در سال سی و هشت هجری پس از داستان حکمیت و پیدایش خوارج، وی از مخالفین سرسخت حضرت گردید و در گروه خوارج داخل شد و بر ضد امیرالمؤمنین (ع) قیام کرد و مخالفت خود را با امامت آن حضرت آشکار نمود. خریت بن راشد ناجی در گفت و گوهایش با امام علی (ع) به حضرت جسارت‌های فراوانی نمود و از آن حضرت جدا شد [۹]. هنگامی‌ که خریت بن راشد ناجی و همراهانش در محضر امیرمؤمنان (ع) جسارت و بی‌ادبی نمودند و از حضرت جدا شدند و حاضر به اطاعت نگردیدند، زیاد بن خصفه در آنجا حضور داشت - شاید احساس کرد که حضرت از تندگویی خریت ناراحت شده است لذا - بلافاصله از جا برخاست و برای دفاع از حقانیت و موقعیت امام (ع) گفت: ای امیر مؤمنان، مخالفت آنان برای ما چندان مهم نیست که این گونه شما را متأثر ساخته است؛ زیرا بودن آنها بر تعداد ما نمی‌فزاید و جدا شدنشان از ما، سبب کمی افراد ما نخواهد شد، ولی می‌ترسیم که اینها در زمین فساد کنند و موجب گمراهی افراد زیادی - که تحت فرمان شما هستند - گردند، اگر اجازه بفرمایید آنان را تعقیب کنم و نزد شما برگردانم؟ امام (ع) فرمود: «آیا مگر می‌دانی به چه سمتی روی نهاده‌اند؟» زیاد عرض کرد: خیر، اما سؤال می‌کنم و ردشان را دنبال می‌کنم. امام فرمود: «پس حرکت کن، خدا تو را رحمت کند، ولی در دیر ابوموسی، بمان تا فرمان بعدی من به تو رسد؛ زیرا آنان در هر کجا در بین مردم ظاهر شوند و مخالفت خود را آشکار سازند، کارگزاران من به سرعت گزارش آنها را خواهند داد و در آن صورت تعقیب آنان آسان خواهد شد»[۱۰].[۱۱]

زیاد بن خصفه تمیمی در تعقیب خریت بن راشد و همراهانش

زیاد بن خصفه تمیمی پس از اجازه امیرالمؤمنین (ع) به منزل آمد و اصحاب خود را جمع کرد و آنان را از موضوع آگاه ساخت، و به همراه یک صد و سی تن از مردان جنگاور طایفه‌اش از شهر خارج شد و پس از اندک زمانی به دیر ابوموسی رسید و منتظر رسیدن فرمان امام (ع) ماند. پس از مدتی امام (ع) نامه‌ای به ابن حفصه نوشت و دستور داد که به سرعت به تعقیب خریت بن راشد و یارانش بپردازد و از آنان بخواهد که نزد امیرالمؤمنین (ع) باز گردند و اگر قبول نکرده و زیر بار نرفتند، با آنان پیکار نماید. - در ضمن نامه، مسیر فرار خریت بن راشد و همراهانش را یادآور شدند-. حامل نامه عبدالله بن وائل بود که پس از کسب اجازه از امام (ع) و بی‌درنگ به راه افتاد نامه حضرت را به زیاد بن خصفه تمیمی رساند و خود نیز همراه او به سوی نفر به راه افتاد، اما هنگامی‌که به محلی به نام نفر رسیدند، مطلع شدند که خریت بن راشد و یارانش از این نقطه گذشته و به سوی منطقه جرجرایا[۱۲] حرکت کرده‌اند، زیاد بن خصفه تمیمی و یارانش رد آنان را دنبال کردند تا به محلی به نام مذار رسیدند، البته خریت و همراهانش یک شبانه روز زودتر به این نقطه رسیده و به اندازه کافی استراحت نمود بودند، و همین که زیاد بن خصفه تمیمی و نیروهای تحت امرش را مشاهده کردند، در مقام فرار و ترک محل برآمدند. اما پیش از آنکه فرار کنند، چون چشمش به زیاد بن خصفه تمیمی افتاد پیش آمد و خطاب به زیاد بن خصفه تمیمی و نیروهایش گفت: بگویید ببینیم چه می‌خواهید بکنید؟

زیاد بن خصفه تمیمی که مرد هوشمند و با تجربه‌ای بود گفت: می‌بینید که ما فعلاً خسته راه و کوفته سفریم و آن‌چه که ما برای آن آمده‌ایم، صلاح نیست که درباره‌اش آشکارا صحبت کنیم؛ بنابراین صبر کنید تا ما هم قدری استراحت کنیم و بعد از آن، هر دو به اتفاق هم به کناری رفته و با هم صحبت می‌کنیم، اگر تو صحبت‌های مرا به صلاح خود دانستی، آن را می‌پذیری، و اگر ما سخنان تو را خیرخواهانه یافتیم، آن را قبول می‌کنیم. زیاد بن خصفه تمیمی با این برخورد عاقلانه و گفت و گوی حکیمانه، آنان را مجاب کرد تا در آن محل بمانند تا چاره‌ای بیندیشد؛ لذا خریت بن راشد این پیشنهاد را قبول کرد. اما زیاد بن خصفه تمیمی پس از رفع خستگی میان یاران خود‌ایستاد و گفت: تعداد ما تقریباً با تعداد نیروهای خریت بن راشد برابر است و تصور می‌کنم که کار ما به جنگ انجامد؛ بنابراین صبور و مقاوم باشید و از خود ضعفی نشان ندهید. و سپس با پنج نفر از یارانش به اردوگاه خریت بن راشد و یارانش نزدیک شد و گفت: ای خریت بن راشد، چه چیزی سبب شد که تو بر امیرالمؤمنین (ع) و نیز بر ما خشم‌گیری و راه خود را از راه ما جداسازی و ما را تنها بگذاری؟ خریت بن راشد گفت: من دوست شما (علی (ع)) را امام خود نمی‌دانم و راه و رسم شما را نیز نمی‌پسندم. و خواستار بازگشت مسئله تعیین امام به شورا هستم. زیاد بن خصفه تمیمی گفت: وای بر تو، آیا مگر مردم بر امامت علی (ع) اجتماع نکردند و آیا فکر می‌کنی مردم بتوانند شخصی را برای امامت امت بیابند که مثل علی (ع) در خداشناسی و علم و فقاهت و آشنایی با سنت پیامبر (ص) برابری کند؟ گذشته از این که در قرابت و خویشاوندی نزدیک او با پیامبر خدا و سوابق درخشانش در جهاد فی سبیل الله کسی هم پای او نیست. خریت بن راشد گفت: همان است که گفتم و سخن تو را قبول ندارم.

زیاد بن خصفه تمیمی در مقام دلیل بر محکومیت خریت بن راشد پرسید: به چه جرمی زاذان فروخ[۱۳] - آن مرد مسلمان و بی‌گناه - را به قتل رساندی؟ خریت بن راشد گفت: من او را نکشتم، عده‌ای از یارانم او را به قتل رساندند. زیاد گفت: پس قاتلان او را به ما تحویل بده. خریت بن راشد گفت: قادر به چنین کاری نیستم و امکان ندارد. زیاد بن خصفه تمیمی گفت: پس تو عامل این قتل هستی، و در این موقع زیاد بن خصفه تمیمی و خریت بن راشد یاران خود را فرا خواندند و در مقابل هم قرار گرفتند و بدین ترتیب جنگ شدیدی شروع شد. شدت جنگ به حدی بود که نیزه‌ها و شمشیرها کج و شکسته شد و اسبان و اشتران پی شدند و تعداد زخمی‌ها از حد معمول گذشت و دو نفر از یاران زیاد بن خصفه تمیمی شهید شده و پنج تن از یاران خریت بن راشد به قتل رسیدند و خود زیاد هم مجروح شد. اما چون شب فرا رسید و تاریکی میان آنها جدایی افکند، خریت بن راشد از تاریکی شب استفاده کرد و با همراهانش فرار کرد، ولی زیاد بن خصفه تمیمی به تعقیب آنها پرداخت. وقتی به بصره رسیدند، مطلع شدند که خریت بن راشد به اطراف اهواز گریخته است و در نقطه‌ای از آن دیار مستقر شده و عده‌ای از یاران و هم فکرانش هم به او پیوسته و تعدادشان حدود دویست نفر شده است؛ لذا نامه‌ای به امام (ع) نوشت و حضرت را از استقرار خریت بن راشد با نیروهای تازه نفس در حوالی اهواز مطلع نمود و خاطر نشان ساخت که فعلا برای مداوای مجروحان توقف نموده و منتظر رسیدن دستور جدید از سوی شما هستم. حضرت بلافاصله نامه‌ای فرستاد و ضمن تقدیر از زیاد بن خصفه تمیمی و یارانش دستور بازگشت آنان را به کوفه صادر نمود. سپس معقل بن قیس را با دو هزار مرد جنگی برای تعقیب و سرکوبی خریت بن راشد و یارانش فرستاد[۱۴].[۱۵]

تقاضای زیاد بن خصفه تمیمی برای تعقیب یزید بن حجیة

ابراهیم بن هلال می‌نویسد: از جمله کارگزاران امیرمؤمنان (ع) که به آن حضرت خیانت کرد و به معاویه پیوست. یزید بن حجیه تیمی از طایفه بنی تیم بن ثعلبه است و دلیل آن غارت بیت المال و ترس از کیفر حضرت علی (ع) بود. وی اگر چه در جنگ جمل و صفین و نهروان در رکاب حضرت جنگید و سپس حضرت او را به حکومت ری و دستبنی (شهر بزرگی بین ری و همدان بوده است) منصوب کرد. اما او سی هزار درهم از مالیات‌های دریافتی را کم آورد، و در واقع درهم‌ها را ربوده بود. وقتی حضرت از خیانت او آگاه شد، او را تازیانه زد و به زندان انداخت و غلام آزاد کرده خود به نام سعد را بر او گماشت، اما در آن هنگامی‌ که سعد به خواب رفته بود - یزید بن حجیه تیمی از فرصت استفاده کرد و از زندان گریخت و بر شتر خود که آماده بود، سوار شد و به جانب شام فرار کرد و به معاویه پیوست.

معاویه هم آن‌چه را که یزید بن حجیه تیمی ربوده بود، به او بخشید و بعداً‌ ایالت ری را به او سپرد. و موقعی که خبر فراری شدن یزید بن حجیه در کوفه منتشر شد، زیاد بن خصفه تمیمی نزد امام (ع) آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین مرا از پی او گسیل دار تا او را برگردانم. وقتی قصد زیاد بن خصفه تمیمی به یزید بن حجیه تیمی رسید، اشعاری در مذمت او سرود و شعری هم در نکوهش امام فرستاد و در آن شعر خود را از دشمنان امیرالمؤمنین (ع) قلمداد کرده بود. حضرت بر او نفرین کرد و پس از نماز به یارانش فرمود: «دست‌هایتان را بلند کنید من به او نفرین می‌کنم و شما آمین بگویید». امام (ع) در نفرین به او چنین گفت: «پروردگارا، همانا یزید بن حجیه با اموال مسلمانان گریخته و به قوم تبهکاران پیوسته است، خدایا مکر و کید او را کفایت کن و کیفر ستم کاران را به او عنایت نما»[۱۶] مردم در حالی که دست‌های خود را بلند کرده بودند، آمین می‌گفتند. پیرمرد سالخورده‌ای از بستگان یزید بن حجیه، به نام عفاق بن شرحبیل تمیمی در آن میان پرسید که: این قوم به چه کسی نفرین کردند؟ گفتند: به یزید بن حجیه! تعصب فامیلی و قومیت او سبب شد که ناراحت شود و گفت: دست‌هایتان خشک باد، آیا بر اشراف ما نفرین می‌فرستید؟ مردم ریختند و او را از مسجد بیرون بردند و کتک زیادی به او زدند که نزدیک بود، بمیرد.

زیاد بن خصفه تمیمی برای جان عفاق بن شرحبیل تمیمی از او حمایت کرد و گفت: پسر عمویم را رها کنید، حضرت علی (ع) فرمود: «آن مرد را به پسر عمویش واگذارید»، و از کیفر او گذشت و مردم از او دست برداشتند، زیاد بن خصفه تمیمی دست عفاق بن شرحبیل تمیمی را گرفت و با او صحبت کرد و نصیحت نمود، اما عفاق بن شرحبیل تمیمی گفت: به خدا قسم تا زمانی که زنده‌ام و بتوانم حرکت کنم شما را دوست نمی‌دارم! زیاد بن خصفه تمیمی به او گفت: این برای تو زیان‌بخش و ناپسند است. در آن جلسه مسائلی بین زیاد بن خصفه تمیمی و عفاق بن شرحبیل تمیمی (پیرمرد سال‌خورده) رد و بدل شد و مطالبی از روش غلط عفاق بن شرحبیل تمیمی و دوستانش یادآوری شد اما بی‌تأثیر بود و عفاق بن شرحبیل تمیمی از آن پس هر وقت از کنار آن جمع عبور می‌کرد می‌گفت: خدایا تو شاهد باش من از این مردم بیزاری می‌جویم و دوست عثمان بن عفان! و آنان هم در پاسخ او می‌گفتند: پروردگارا تو شاهد باش، ما جزو دوستان علی (ع) هستیم و از عثمان بن عفان و هم از تو‌ ای عفاق بن شرحبیل تمیمی برائت می‌جوییم[۱۷]. آری، نصایح زیاد و حقانیت امیرمؤمنان (ع) در روحیه عفاق بن شرحبیل تمیمی به خاطر تعصب قومی تأثیری نگذاشت و سرانجام او از امامت حضرت علی (ع) روی برتافت و با شهادت دروغ در قتل حجر بن عدی شرکت نمود. اما موضوع درخواست زیاد بن خصفه تمیمی از امام (ع) و برای حرکت به جانب یزید بن حجیه و سرکوب کردن او به توفیق نینجامید و شرایطی حاصل نشد که در تعقیب او برآید. آری، زیاد بن خصفه تمیمی عمری را در اطاعت از مولای متقیان علی (ع) و حمایت از خلافت به حق آن حضرت سپری کرد و کمتر از آنی دل در آستان دیگران فرود نیاورد و پس آن حضرت با سبط اکبر امام حسن مجتبی (ع) بیعت کرد و در زمره اصحاب آن امام (ع) درآمد[۱۸]. در کتب تاریخی و رجالی از ادامه زندگانی او و زمان فوت او ساکت است و در این باره در تاریخ چیزی نیامده است.[۱۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. جریان قسم دادن «خالد بن معمر» در شرح حال او در همین اثر گذشت.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷۱-۵۷۲.
  3. ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۲۰ و وقعة صفین، ص۱۹۷ و ۱۹۹.
  4. وقعة صفین، ص۱۹۹ و دیگر مدارک پیشین.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷۲-۵۷۳.
  6. «ان شاء الله و لا حول ولا قوة الا بالله»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۰.
  7. «لا تختلفا، كلاكما قاتل»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۷.
  8. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷۳-۵۷۴.
  9. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۱۴ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۲۸.
  10. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۷؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۶ وشرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۳۰.
  11. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷۴-۵۷۵.
  12. جرجرایا محلی است بین واسط و بغداد.
  13. شرح حال زاذان فروخ در همین اثر گذشت.
  14. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۱۸ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۳۳.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷۵-۵۷۸.
  16. «اَللَّهُمَّ إِنَّ يَزِيدَ بْنَ حُجَيَّةَ هَرَبَ بِمَالِ اَلْمُسْلِمِينَ، وَ لَحِقَ بِالْقَوْمِ اَلْفَاسِقِينَ، فَاكْفِنَا مَكْرَهُ وَ كَيْدَهُ وَ اِجْزِهِ جَزَاءَ اَلظَّالِمِين»
  17. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸۲- ۸۴.
  18. تنقیح المقال، ج۱، ص۴۵۵.
  19. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷۸-۵۸۱.