واقفیه در معارف و سیره رضوی

واقفیه یکی از فرقه‌های شیعه است که امام کاظم (ع) را آخرین امام می‌دانند. این فرقه علاوه بر عقیدۀ غلط در امر امامت، عقاید خرافی دیگری از قبیل تناسخ و غلو نیز داشتند. مهم‌ترین علل گرایش به عقیده واقفه، مسائل مالی، قائم دانستن امام کاظم (ع) و فرزند نداشتن امام رضا (ع) بود.

مقدمه

در آغازین روزهای امامت علی بن موسی الرضا(ع) بخشی از سران شیعه امامی، از مسیر تعیین شده، یعنی تشیع اثنی عشری فاصله گرفته و فتنه‌ای تازه در مسیر شیعیان و خط راستین امامت برپا کردند. فعالیت این گروه که بعدها به عنوان «واقفیه»، یعنی توقف کنندگان در امامت موسی بن جعفر(ع) شناخته شدند، بسیار پرقدرت و مؤثر به نظر می‌رسید تا جایی که توانستند مدت‌ها شماری از شیعیان را فریفته و از ظرفیت‌های موجود برای مقابله با امام شیعیان استفاده کنند. افزون بر آنکه برخی مردم به دلیل ادعاهای این گروه سردرگم شدند. گفتنی است که در مقابل واقفیان، کسانی که به امامت امام رضا(ع) یقین داشتند، «قطعیه» خوانده شدند.

اثرگذاری این فرقه بیش از هر چیز، ریشه در جایگاه علمی، دینی و اجتماعی سران این گروه در میان شیعیان داشت. در میان سران این گروه، نام شخصیت‌های بزرگی دیده می‌شود که نجاشی (م ۴۵۰ق) برای معرفی برخی از آنان از عبارات «فقیه»، «ثقه» و «مشهور» استفاده کرده است. خطر این گروه برای آینده تشیع امامی از آن جهت بود که شمار درخور توجهی از آنها، رابطان میان شیعیان و امام کاظم(ع) در سازمان وکالت بودند که از جمله آنان می‌توان از علی بن ابی حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی یاد کرد[۱].

این فرقه، علاوه بر عقیده غلطی که در امر امامت دارا بودند، عقاید خرافی دیگری از قبیل تناسخ و وحدت وجود و غلو داشتند[۲]. این گروه به امامت امام رضا (ع) اعتقادی نداشتند؛ اما برخی از دانشمندان و مردم این فرقه، با امام از مناظراتی داشتند که منجر به پذیرش امامت امام رضا (ع) و جدایی از فرقه واقفی گردید. گروه کثیری از یاران امام رضا (ع) واقفی بودند که بعد از پی بردن به حقیقت، به امامت امام رضا (ع) ایمان آوردند[۳].

سبب شکل‌گیری واقفیه

اما چگونگی شکل‌گیری این فرقه بدین صورت بود: زمانی که امام کاظم (ع) در زندان هارون‌الرشید به سر می‌بردند، ایشان تنی چند از شیعیان را در شهر کوفه وکیل اخذ خمس و زکات گردانید. آنها که مبلغ فراوانی از این راه در اختیار داشتند، بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت، دچار حرص و طمع و دنیا‌طلبی شدند. همین امر باعث شد که شهادت امام کاظم (ع) را انکار کنند و در میان شیعیان شایع کردند که امام موسی کاظم (ع) زنده هستند؛ زیرا مهدی موعود (ع) کسی جز ایشان نیست. برخی شیعیان نیز بدون تحقیق به گفته آنها اعتماد کردند و با آنان هم عقیده شدند. نزد علی بن ابی حمزه بطائنی سی هزار دینار، نزد زیاد بن مروان قندی ۷۰ هزار دینار و نزد عثمان بن عیسی رواسی سی هزار دینار بود. هنگامی که امام رضا (ع) برای دریافت اموال پدر به نزد ایشان پیغام فرستادند، آنها از تحویل آن امتناع ورزیدند و شهادت امام کاظم (ع) را منکر شدند. دو تن از این افراد هنگام مرگ وصیت کردند که اموال را به وارثان امام کاظم (ع) برگردانند که این مطلب پرده از نیت پلید آنها برداشت[۴].[۵]

با این حال، به نظر می‌رسد آنچه زمینه اصلی این رخنه در میان شیعیان را پدید آورد، تفسیر نادرست آنان از روایات اهل بیت(ع) و برداشت‌های ناصواب از رخدادهای آخرین روزهای زندگانی امام کاظم(ع) است. برداشتی که ظرفیت ویژه‌ای را برای تبلیغ و ترویج اعتقادات آنان فراهم می‌ساخت. برای نمونه، آنان برخی روایات کلی امام صادق(ع) درباره امام کاظم(ع) را به نوعی تفسیر می‌کردند که بر اساس آنها امام کاظم(ع)، مهدی و قائم و بنابراین آخرین امام شیعه خواهد بود. آنان براساس همین برداشت‌ها و تطبیقی که میان ویژگی‌های شخصیتی امام کاظم(ع) و روایات مربوط به مهدویت می‌دادند، به غیبت امام کاظم(ع) معتقد شدند.

سران واقفی افزون بر موفقیتی که در همان آغاز در جذب برخی گروه‌های شیعه به دست آوردند، تلاش‌های متعددی در راستای رشد خود داشتند. برای نمونه، رسائل متعددی را در تبیین و اثبات آرای خود نوشتند، به برگزاری جلسات عمومی برای نشر آرای خود اهتمام ورزیدند و حتی پا را فراتر از آن گذاشتند و برای پیش بردن امور خود، به جعل و تحریف احادیث دست زدند. گفتنی است مطابق برخی اخبار، آنان با پرداخت بخشی از همان اموال به بعضی از مستضعفان شیعه، کوشیدند تا از تعداد پیروان امام رضا(ع) و حامیان آن حضرت بکاهند[۶].

امام رضا (ع) و واقفیه

در مقابل، امام رضا(ع) به نوعی شرایط را مدیریت کرد که این گروه نتوانست تا پایان دوره امامت امام رضا(ع) لطمه‌ای جدی به سازمان به هم پیوسته شیعیان و باورهای آنان وارد کند. امام، نخستین اقدامشان را با مدارا و مماشات همراه کردند و از راه‌های گوناگون به سران واقفی توصیه کردند که توبه کرده، از اصرار بر باطل خود دست بردارند. آن حضرت برای جلوگیری از هدر رفتن سرمایه‌های مذهبی شیعه حتی از پذیرش و گفتگو با سران واقفی پرهیز نداشت و پرسش‌های صریح آنان را می‌شنید و پاسخ می‌داد و همواره بر موارد جعل و تحریف برخی روایات از سوی سران واقفیه تأکید می‌کرد. اقدام بعدی امام(ع) حفظ شیعیان در مقابل هجوم شبهات واقفیان بود؛ چنان که برخی اخبار تعداد این شبهات را بیش از حد تصور خوانده‌اند. نشر آموزه‌های واقفیان سبب می‌شد تا امام(ع) گاه برای واضح شدن حقیقت صراحت به خرج داده، بزرگان این فرقه را لعن کند و سزای آنان را دوزخ بداند. توصیه آن حضرت به شیعیان مبنی بر قطع همه روابط اجتماعی و اقتصادی با این گروه، نشانه تلاش‌های همه جانبه امام رضا(ع) برای مقابله با این فرقه است[۷].

علی بن عبدالله زهری گوید: «نامه‌ای به حضرت رضا (ع) نوشتم و در آن از واقفیه پرسیدم. امام (ع) در پاسخ من نوشتند: واقفیه، به حقیقت پشت کرده و بر باطل روی آورده‌اند، هرگاه چنین فردی با این تفکر بمیرد منزلگاهش جهنم می‌باشد و جهنم بد جایگاهی است»[۸].

مردی از اصحاب حضرت رضا (ع) خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: «واقفیه اعتقاد دارند امامت بر پدر شما موسی بن جعفر (ع) توقف کرده و آن حضرت وفات نکرده است. امام رضا (ع) فرمودند: دروغ گفته‌اند آنان به آنچه خداوند بر پیامبرش حضرت محمّد (ص) نازل کرده است، کافر شده‌اند»[۹] و در جای دیگر، امام (ع) از واقفیه، تعبیر به «زندیق» نموده‌اند و این تعبیر حاکی از عمق انحراف و گمراهی آنان است[۱۰].[۱۱]

مهاجرت امام رضا(ع) بسیار پرثمر بود و تأثیر بسیاری بر گرایش‌ها و نگرش‌ها در دوره‌های بعد داشت. تا آنجا که اندیشمندان تاریخ این رویداد را یکی از عوامل مؤثر در گسترش تشیع در ایران می‌دانند. ایشان در هر فرصتی به ذکر دلیل روشن امامت امام علی(ع) می‌پرداخت. برای نمونه، نقل شده است که در مسجد جامع مرو درباره امامت و فرقه فرقه شدن مردم سخن به میان آمد که امام(ع) با تبسم وارد شد و شروع به تشریح امامت و طرح بحث غدیر و اوصاف امامت کرد. همچنین آن حضرت در بسیاری موارد روایات خود را با حفظ سلسله سند از امامان قبل خود تا امام علی(ع) و پیامبر(ص) نقل می‌کرد یا در نامه‌های متعدد، مبانی تشیع را برای افراد مختلف تبیین می‌فرمود.

به دنبال همین کوشش‌ها برخی شیعیان جذب شده به واقفیان، پس از مدتی کوتاه، یا در طول دوره امامت امام رضا(ع)، حقیقت را دریافتند و از شک و تردید نجات پیدا کردند[۱۲].

منابع

  1.   محمدی، حسین، رضانامه
  2.   پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲

پانویس

  1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۱۰۳.
  2. معارف و معاریف، ج۱۰، ص۲۹۹.
  3. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۹۱.
  4. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، باب ۱۰، ص۲۲۵-۲۲۶؛ الغیبة طوسی، ص۲۹.
  5. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۹۱.
  6. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۱۰۳.
  7. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۱۰۳.
  8. رجال کشی، ص۴۵۵.
  9. رجال کشی، ص۴۵۸.
  10. رجال کشی، ص۴۶۰.
  11. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۹۱.
  12. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص ۱۰۳.