حق (اسم الهی)
مقدمه
«حقّ» مصدر ثلاثی مجرّد از فعل «حَقَّ یحِقُّ» یا «یحُقُّ حَقّا»[۱] و به معنای غلبه کردن، واجب و ثابت بودن [۲] و واجب و ثابت ساختن [۳] است.
این واژه، افزون بر معنای مصدری، معانی دیگری نیز دارد که در فرهنگهای لغت به آنها تصریح شده است؛ مانند موجود ثابت،[۴] ضد یا نقیض باطل،[۵] عدل،[۶] نصیب،[۷] مال،[۸] سزاوار،[۹] واجب، [۱۰] لازم،[۱۱]ثابت،[۱۲] یقین،[۱۳] راستی،[۱۴] راست. [۱۵] شاید بتوان همه این معانی گوناگون را به امری برگرداند که به شکلی از ثبات، وجوب و غلبه برخوردار است؛ زیرا معنای یادشده گاهی با توجّه به عالم واقع (خارج) و زمانی به لحاظ عالم معنی (ذهن) و هنگاهی هم به اعتبار عالم قول (لفظ) به کار میرود؛ و در صورت نخست یا به شکل مطلق یا نسبی است، همانگونه که در موارد دوم و سوم، یا به شکل اخبار یا انشاست.
بر این اساس، اگر حق با توجّه به عالم واقع و به صورت مطلق به کار رود، به معنای موجود غالب، ثابت و واجبی است که از هرگونه مغلوبیت و تغیر و امکان، منزّه، بلکه اساس غلبه و ثبات و وجوب هر موجودی است، چنان که درباره خدای متعالی «حق» به همین معناست. چنانچه کاربردش به لحاظ عالم واقع و به صورت نسبی باشد، به معنای موجودی است که از غلبه و وجوب و ثبات نسبی بهرهای دارد، همانگونه که حق درباره دیگر واقعیات عالم خارج به این معناست. اگر حق به اعتبار عالم معنا یا عالم قول و به صورت اخبار و حکایت به کار رود، به معنای مطابقت با واقع است و به همان میزان که عالم واقع از ثبات و غلبه و وجوب بهره دارد، معنای ذهنی و کلام و قول لفظی از امور یاد شده بهرهمندند، از این رو به عقاید یا سخنانی که حاکی از واقعاند و با آن مطابقت دارند، عقیده یا قول حق گفته میشود. اگر حق با توجه به عالم معنا یا عالم قول و به صورت انشاء به کار رود، به معنای لزوم است، چنانکه حق درباره قوانین و مقرّراتی که در عالم معنا ثابت یا در دفاتر و کتابهای حقوقی ثبتاند، به همین معنی است که باید در متن واقع اجرا شوند.
واژه حق در اصطلاح حکیمان به ۴ معنا به کار میرود: مطلق موجود؛ موجود دائم؛ واجب تعالی؛ قول و عقیده مطابق با واقع.[۱۶] حق در اصطلاح شارحان اسماء الهی، به معنای موجودی است که عدم به او نمیرسد؛[۱۷] یا انکار شدنی نیست و اثبات او لازم و حتمی است.[۱۸] در اصطلاح عارفان به معنای وجودی مطلق از همه قیود و لابشرط از همه شروط، حتی قید و شرط اطلاق است.[۱۹] در اصطلاح فقه، گونهای از سلطنت بر چیزی است که یا به عین خارجی تعلق مییابد؛ مانند حق تحجیر، حق رهانت، حق غرماء؛ یا به غیر عین؛ نظیر حق خیار متعلق به عقد؛ یا به شخص انسان چون حق قصاص و حق حضانت.[۲۰] در اصطلاح علم معانی، حق، حکم مطابق با واقع است که بر سخنان و عقاید و ادیان و مذاهب اطلاق میگردد.[۲۱]
اسم شریف حق از اسماء حسنای الهی است که در آیات، روایات و ادعیه به آن تصریح شده است، چنانکه مفسران، متکلمان، فیلسوفان الهی و عارفان نیز در آثار خود آن را از اسماء خدا یاد کردهاند.[۲۲]
لفظ حق با مشتقات آن در قرآنکریم بیش از ۲۸۰ بار به کار رفتهاند؛[۲۳] ۱۳ مورد به گونه مستقیم درباره خداست که خود سه دستهاند:
- آیاتی که اسم ﴿الْحَقُّ﴾ در آنها بر ذات خدا ـ بیاعتبار اسمی خاصّ ـ اطلاق شده است؛ مانند: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۴]، ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ﴾[۲۵]، ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾[۲۶]، ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۲۷]
- آیاتی که کلمه ﴿الْحَقُّ﴾ در آنها صفت اسم اللّه یا دیگر نامهای خدا، نظیر مَولی، رب و مَلِک واقع شده است؛ همچون ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴾[۲۸]، ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾[۲۹]، ﴿هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۳۰]، ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾[۳۱]، ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۳۲]، ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ﴾[۳۳]
- آیاتی که خدا را مبدأ، منشأ و مالک هر حقّی شناساندهاند؛ مانند ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ﴾[۳۴]،﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾[۳۵]، ﴿وَنَزَعْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۳۶].[۳۷]
تبیین اسم حق
آیاتی که حق در آنها بر ذات خدا اطلاق شده یا حق را در جمله اسمی همراه الف و لامِ تعریف و پس از ضمیر فصل بر خدا حمل کرده؛ مانند ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ ﴾[۳۸] یا با الف و لامِ جنس بر ضمیری بار کردهاند که به خدا برمیگردد؛ نظیر ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾[۳۹] در همه این صورتها آیات یاد شده مفید حصر هستند؛ زیرا معرفه بودن خبر و ضمیر فصل در مورد نخست بر حصر مبتدا در خبر دلالت دارد؛ بدین معنی که خدا جز حقیقتی که عین ثبوت است نیست؛ او ثابتی است که ثبوتش با بطلان آمیخته نیست و به سخن دیگر، وی از هر نظر ثابت و به هر روی موجود است، پس وجود او مطلق است و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نیست و وجودش ضروری و عدمش ممتنع است؛ ولی موجودیت دیگران تقدیری و معلّق است؛ زیرا آنان بر فرض وجودِ سبب موجودند و وجودشان ضروری نیست؛ و چون حق بودن چیزی به معنای ثبوت آن است، خدای متعالی با تکیه بر ذات خویش حق است و جز او تنها به اتکاء خدا متحقق و موجود است، بنابراین همه اشیاء در وجود خود و نظامهای عام یا خاصی که میان آنها جاریاند، به خدا استناد دارند. کمالات وجودی نیز، همچون علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، وحدت، آفرینش، بینیازی و...، همگی صفاتی قائم به خدایند؛ زیرا آنها یا عین ذات او یا انتزاع شده از فعل اویند؛ همچنین امکان شراکت در ذات یا تدبیر وی و تمام نقایص و اموری که حامل معنی فقدان هستند، از او سلب میشوند.[۴۰] برخی در بیان حصر، حق را اشاره به وجود حقیقی و پایدار دانسته و افزودهاند: در جهان، وجودی حقیقی که قائم بالذات، ثابت و برقرار و جاودانی باشد تنها اوست و دیگر موجودات از خود وجودی نداشته و در حد ذات عین بطلاناند و از راه وابستگی به وجود حق پایدار، هستی مییابند و چنانچه وی لحظهای نظر لطفش را از آنها برگیرد، آنان در تاریکیهای نیستی ناپدید میشوند.[۴۱] فرق این سخن با گفتار گذشته در آن است که برپایه بیان نخست، خدا در ثبوت حصر میگردد ـ یعنی خدا چیزی جز ثبوت و وجود و تحقق نیست ـ ولی بر اساس سخن اخیر، ثبوت در خدا حصر میشود و کسی جز او ثابت نیست.
گفتار دیگر در حصر واقعیت و ثبوت در خدا، به استناد آیه ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۴۲] است: مخلوقات عین ظهور و نمایش ذات خدایند؛ نه چیزهایی ظاهر کننده او؛ یعنی ظهور و نمایش و آیینه بودن، عین ذات آنهاست و هرگاه چنین توفیقی دست دهد و انسان مخلوقات را آن گونه که هستند ادراک کند، آن گاه در مییابد که «حق مطلق» و حقّ واقعی فقط ذات پاک احدیت است.[۴۳] گفتنی است که در آیه یاد شده نفرمود ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ تا برداشت شود خدا هم در کنار دیگر موجودات که بهرهای از حقیقت دارند حق است، بلکه فرمود: ﴿أَنَّهُ الْحَقُّ﴾؛ یعنی تنها اوست که حق است و دیگران هرچه هستند، فانی در اویند و در برابر وی از خود جز بطلان ذاتی چیزی ندارند. به سخن دیگر، خدا کسی است که جز ثبوت و تحقّق برای او، ذاتی تصوّر نمیشود؛ برخلاف دیگر موجودات که تحقق، مغایر با ذات آنهاست.
برداشت یاد شده، بر این استوار است که ضمیر در جمله ﴿أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ به خدا برگردد نه قرآن، آنگونه که برخی گفتهاند،[۴۴] بنابراین واژه «حق» در قرآن بسیار کاربرد داشته و به هر چیزی که بهرهای از حقیقت دارد گفته شده؛ امّا در بعضی از آیات فقط بر خدا اطلاق شده است؛ یعنی حق واقعی و حق بودن از همه جهات در انحصار خداست و هرچه جز او باطل است.[۴۵] برخی در آیه ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾[۴۶] حقانیت الهی را با توجه به عالم معرفت معنی کرده و آیه یادشده را از غرر آیات قرآنی دانستهاند که شناخت خدا را این سان تفسیر میکند: خداحق است و هیچ غباری از شک و تردید بر او نمینشیند: ﴿وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾، پس او از بدیهیترین بدیهیاتی است که جهل به آن تعلق نمیگیرد، هرچند میشود از آن غفلت شود، بنابراین علم به وی به معنای زدودن غفلت از اوست که از آن به «علمِ به علم» یاد و در قیامت برای افراد آشکار میگردد.[۴۷] احتمالاً علت چنین رویکردی، جمله ﴿وَيَعْلَمُونَ﴾ نیز اتصاف واژه «الحقّ» به صفت «المبین» در آیه یادشده است.
معانی دیگری نیز برای آیه ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ﴾[۴۸] بیان شدهاند؛ مانند «تنها کسی که إلاهیتش ثابت است»[۴۹] و «تنها کسی که باید او را عبادت کرد»،[۵۰] چنان که برخی موجودات را ۴ قسم دانستهاند:
- ناقص: موجوداتی که فاقد چیزهایی هستند که سزاوار آناند؛ مانند کودک، مریض و کور.
- مکتفی: موجوداتی که مشتمل بر آلات و قوایی هستند که با آنها نیاز خود را برمیآورند؛ نظیر بیشتر افراد انسان و حیوان.
- تامّ: موجوداتی که همه کمالات ممکن خویش را دارایند؛ مانند فرشتگان.
- فوق تمام: موجودی که افزون بر دارا بودن تمام کمالات ممکن خویش، دیگران را به کمال درخورشان میرساند؛ همچون خدا و سپس با توجه به تقسیم یادشده تأکید کردهاند مراد از ﴿بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ تمام بودن خدا و مقصود از ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ﴾ فوق تمام بودن وی است.[۵۱]
آیاتی که حق در آنها وصف اللّه ، ربّ، مولی و مَلِک است، میفهمانند معبود، ربّ، مولی و مَلِک، گاهی واقعی و حقیقی است؛ مانند خدای متعالی؛ و زمانی هم دروغین است؛ نظیر جز خدا ـ هرکس یا هرچیز که باشد ـ چنان که هنگام هلاک و سقوط تأثیر اسباب و آشکار شدن عجز انسانی که گمان میکرد بینیاز و مستقل است، دانسته میشود که ولایت و مالکیت تدبیر امر انسان و همه اشیا از آنِ خداست؛ زیرا اوست که معبود حق است و تدبیر و تأثیر واقعی از آن وی است و دیگران که انباز او خوانده میشوند همه باطلاند و چیزی ندارند، جز آنچه خدا به آنها داده است؛ آنها از استقلال جز اسم ندارند، که آن هم توهّمی بیش نیست و در ذات خود باطل و با تکیه بر خدای سبحان حقّاند و تنها خداست که ذاتا حق و مستقل و غنی است: ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴾[۵۲].[۵۳] خدا در آیه ﴿هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۵۴] نیز به امتحان و ابتلاء نفوس و مشاهده حقیقت اعمال و حقایق اشیا اشاره کرده و میفرماید: درآن هنگام آشکار میشود مولای حق خداست و بس؛ نیز همان زمان همه اوهام و خیالات پوچ افراد منهدم گشته و تمام ادعاها و افتراهای برخاسته از آن اوهام که به حقّ متوجه میکردند، فرو میریزند. برخی از مفسران ذیل این آیه افزودهاند: تمام این افتراها و ادعاها از روابطی که خدا میان اسباب و مسببّات در زندگی دنیا وضع کرده و از استقلال و مولویتی که به اسباب داده، برخاستهاند و هنگامی که حقیقتامر آشکار گردد و ابرهای وهم برطرف و حجاب ادعاهای پوچ دریده شوند، روشن میگردد که تنها مولایی که به حق مولاست، خداست و تمام معبودهایی که اثبات آنها افترایی بیش نیست، باطل و پوچ بودهاند،[۵۵] از این رو خدا در ادامه آیه یادشده پس از آنکه نشانههایی از ربوبیت خود را چون رازقیت، احیاء، اماته و تدبیر امور گوشزد میکند میفرماید: این است خدا و پروردگار حقیقی شما: ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾[۵۶] رویکرد قرآن به مُلک (فرمانروایی) نیز همین گونه است؛ زیرا مَلِک (فرمانروای) واقعی و حقیقی را خدا میداند و بس: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ﴾[۵۷]، گرچه برخی ﴿الْحَقُّ﴾ را در این آیه کنار ﴿الْمَلِكُ﴾ و ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾ و ﴿رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ﴾ صفتی مستقل دانسته و گفتهاند: خدا خودش را در کلمه تنزیه (تعالی اللّه) به اوصاف چهارگانه ستوده است، پس او را رسد تا به آنچه مشیتش تعلق گیرد حکم کند و حکم وی نافذ باشد و معلوم است که هر حکمی از او صادر شود حق است؛ زیرا وی حق است و از حق، چیزی جز حق صادر نمیشود،[۵۸] چنانکه برخی ذیل آیه ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾[۵۹] که ترکیبی شبیه آیه ﴿هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۶۰] دارد، اسم ﴿الْحَقِّ﴾ را کنار «مولیهم» اسمی مستقل گرفته و گفتهاند: ممکن است حق به معنای موجود باشد؛ امّا از آنجا که خدا واجبالوجود و سزاوارترین اشیا به موجودیت است، او سزاوارتر از همه به حق بودن است.[۶۱] به دیده بسیاری از مفسران [۶۲] ﴿الْحَقِّ﴾ در آیه ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ﴾[۶۳] صفت ﴿الْمَلِكُ﴾ است و میفهماند که خدا فرمانروایی حق است و دیگران که خود را برابر او مینهند و فرمانروایی را ـ آن هم به شکل مستقل ـ ادعا میکنند، مدّعیان دروغیناند.
برخی گفتهاند: راز وصف کردن ﴿الْمَلِكُ﴾ به ﴿الْحَقِّ﴾ در آیه یاد شده آن است که مُلکِ خدا، نه زوالپذیر است و نه غیر به او داده است و نه جز او به مُلک از وی سزاوارتر است.[۶۴] گفتنی است خدا در برخی از آیات، حق را از آنِ خود و برخاسته از خویش میخواند؛ مانند ﴿وَنَزَعْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۶۵] و ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ﴾[۶۶] آیه نخست، یا میرساند که حقِّ الوهیت از آنِ خداست؛ یا خدا از بدیهیترین بدیهیات است و آیه دوم میفهماند که بازگشت و استواری حق به اوست و به سخن دیگر، عالم وجود و تمام قضایای نفسالامری ثابتی که از متن خارج انتزاع میشوند، همه به خدا مستندند.[۶۷] برخی ﴿الْحَقُّ﴾ را در آیه اخیر به وحی و کتاب و شرایع تفسیر کردهاند،[۶۸] پس آیه یاد شده از موضوع بحث بیرون است؛ نظیر دیگر آیاتی که مراد از «حق» در آنها قرآن و دیگر معجزات الهی است؛ مانند ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ﴾[۶۹]، ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾[۷۰]، ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ﴾[۷۱]، ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا﴾[۷۲].[۷۳]
جستارهای وابسته
- حق الله
- حق پیامبر
- حق امام
- حق الناس (حق دیگران - حق آدمیین)
- حق والدین
- حق فرزندان
- حق الیقین
- حق و باطل
- حقالناس
- حقپوشی
- حقطلبی
- حقوق اجتماعی
- حقوق اسلامی
- حقوق انسانی
- حقوق بشر
- حقوق خانواده
- حقوق فردی
- حقوق عمومی
- ابطال حق
- اثبات حق
- اجتماع حق
- ادای حق
- تضییع حق
- دعوی در حق
- دفاع از حق
- شهادت به حق
- غصب حق
- قضاوت حق
- اهل حق
- حق حاکم
- حق حاکمیت
- حق فقراء
- رابطه حق و تکلیف
- حقوق
- حقوق انسان
- کرامت انسان
- غصب
- رابطه حاکم ومردم
- عطوفت
- خشونت
- غلظت
منابع
پانویس
- ↑ المصباح، ص۱۴۳، «الحق».
- ↑ العین، ص۱۹۰؛ المصباح، ص۱۴۳؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص۴۹، «حق».
- ↑ المنجد، ص۱۴۴، «حق».
- ↑ منتهیالارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ لسان العرب، ج ۱۰، ص۴۹ - ۵۰، «حقق».
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳، «حقق».
- ↑ لسان العرب، ج ۱۰، ص۵۲.
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳.
- ↑ منتهی الارب، ج ۱، ص۲۶۳.
- ↑ اسفار، ج ۱، ص۸۹.
- ↑ عارضة الاحوذی، ج ۷، ص۶۲.
- ↑ الاسماء والصفات، ج ۱، ص۴۰.
- ↑ شرح فصوص الحکم، ص۱۴؛ لغت نامه، ج ۶، ص۹۱۴۲؛ فرهنگ نوربخش، ج ۲، ص۷ و ۱۵۷.
- ↑ لغت نامه، ج ۶، ص۹۱۴۳؛ مصطلحات الفقه، ص۲۱۳ ـ ۲۱۴.
- ↑ التعریفات، ص۱۲۰.
- ↑ شرح فصوص قیصری، ص۴۵؛ اسماء و صفات الهی، ص۲۸۸.
- ↑ رک: المعجم المفهرس، «حق»؛ دائرهالفرائد، ج ۶، ص۵۲۷.
- ↑ «آن، بدین روست که خداوند است که راستین است و اینکه او مردگان را زنده میکند و اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره حج، آیه ۶.
- ↑ «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) میخوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره لقمان، آیه ۳۰.
- ↑ «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بیکم و کاست میدهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
- ↑ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
- ↑ «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده میشوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریعترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ «آنجاست که هر کس (کیفر) آنچه را از پیش فرستاده است خواهد دید و (همگان) به سوی خداوند- سرور راستینشان- باز برده میشوند و آنچه دروغ میبافتند از (چشم) آنان ناپدید میگردد» سوره یونس، آیه ۳۰.
- ↑ «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان میکنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین، هیچ خدایی جز او نیست که پروردگار اورنگ ارجمند (فرمانفرمایی جهان) است» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۶.
- ↑ «حق از (آن) پروردگار توست» سوره بقره، آیه ۱۴۷.
- ↑ «حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش!» سوره آل عمران، آیه ۶۰.
- ↑ «و از هر امّت گواهی بر میآوریم و میگوییم: برهان خود را بیاورید آنگاه میدانند که حق با خداوند است و آنچه بر میبافتند از (چشم) آنان ناپدید میگردد» سوره قصص، آیه ۷۵.
- ↑ رمضانی، حسن، مقاله «حق / اسماء و صفات»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ۱۴۵-۱۴۷.
- ↑ «این بدان روست که تنها خداوند، راستین» سوره لقمان، آیه ۳۰.
- ↑ «بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۶، ص۲۳۵ ـ ۲۳۶.
- ↑ نمونه، ج ۱۷، ص۸۲.
- ↑ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ مجموعه آثار، مطهری، ج ۶، ص۹۷۶، «اصول فلسفه و روش رئالیسم».
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص۴۰۴.
- ↑ مجموعه آثار مطهری، ج ۶، ص۹۷۵.
- ↑ «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بیکم و کاست میدهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص۹۵.
- ↑ «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) میخوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره لقمان، آیه ۳۰.
- ↑ جوامع الجامع، ج ۲، ص۲۵۷.
- ↑ التبیان، ج ۸، ص۲۸۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۵، ص۱۶۱.
- ↑ «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص۳۱۷ ـ ۳۱۸.
- ↑ «آنجاست که هر کس (کیفر) آنچه را از پیش فرستاده است خواهد دید و (همگان) به سوی خداوند- سرور راستینشان- باز برده میشوند و آنچه دروغ میبافتند از (چشم) آنان ناپدید میگردد» سوره یونس، آیه ۳۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۰، ص۴۷.
- ↑ «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان میکنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین، هیچ خدایی جز او نیست که پروردگار اورنگ ارجمند (فرمانفرمایی جهان) است» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۶.
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص۷۸.
- ↑ «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده میشوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریعترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ «آنجاست که هر کس (کیفر) آنچه را از پیش فرستاده است خواهد دید و (همگان) به سوی خداوند- سرور راستینشان- باز برده میشوند و آنچه دروغ میبافتند از (چشم) آنان ناپدید میگردد» سوره یونس، آیه ۳۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص۱۸.
- ↑ التبیان، ج ۷، ص۴۰۲؛ منهج الصادقین، ج ۶ و ص۲۶۳؛ اطیب البیان، ج ۹، ص۴۸۲.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین، هیچ خدایی جز او نیست که پروردگار اورنگ ارجمند (فرمانفرمایی جهان) است» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۲۱.
- ↑ «و از هر امّت گواهی بر میآوریم و میگوییم: برهان خود را بیاورید آنگاه میدانند که حق با خداوند است و آنچه بر میبافتند از (چشم) آنان ناپدید میگردد» سوره قصص، آیه ۷۵.
- ↑ «حق از (آن) پروردگار توست» سوره بقره، آیه ۱۴۷.
- ↑ المیزان، ج ۳، ص۲۱۳؛ ج ۱۶، ص۷۲ ـ ۷۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص۴۲۴.
- ↑ «و چون حقّ از نزد ما به سوی آنان آمد گفتند: بیگمان این جادویی آشکار است» سوره یونس، آیه ۷۶.
- ↑ «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
- ↑ «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
- ↑ «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را فرا میگیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان میرسند که (گرمای آن) چهرهها را بریان میکند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است (آن آتش)» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ رمضانی، حسن، مقاله «حق / اسماء و صفات»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ۱۴۷- ۱۵۰