بیعت عقبه اول

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

بیعت عقبه اول، اولین بیعت اهل یثرب با پیامبر اکرم (ص) در سال دوازدهم بعثت است که در آن دوازده نفر از اهل یثرب که ده نفر آنان از خزرج و دو نفر از اوس بودند، با پیامبر (ص) در عقبه ملاقات و بیعت کردند. این پیمان به علت محل برگزاری و به همراه داشتن پیمانی دیگر در سال بعد، به عقبۀ اول مشهور شد.

مقدمه

در سال دوازده بعثت و در زمان حج رسول خدا (ص) با دوازده تن از اوس و خزرج در عقبه دیدار کرد و آنان با آن حضرت بیعت کردند. این بیعت که آن را "بیعة النساء" خواندند، مشتمل بر آن بود که آنان به خدا شرک نورزند، سرقت نکنند، مرتکب زنا نشوند، فرزندان را نکشند، تهمت نزنند و در کار نیک از رسول خدا (ص) نافرمانی نکنند[۱]. رسول خدا (ص) نیز به آنان فرمود: "اگر به پیمان خود وفا کنید، بهشت از آن شما خواهد بود؛ وگرنه، کار شما با خداست؛ اگر خواست شما را می‌بخشد و اگر خواهد عذابتان می‌کند"[۲]. این بیعت را بیعت عقبه اول نیز گفته‌اند[۳].

هنگام بازگشت اهل یثرب، رسول خدا (ص) مصعب بن عمیر را که قاری قرآن بود، همراه آنان[۴] فرستاد تا به آنان قرآن، اسلام و فقه بیاموزد. منزل مصعب در یثرب در خانه اسعد بن زراره بود[۵]. مصعب بن عمیر، امام جماعت مسلمانان یثرب نیز بود[۶] بدان سبب که برخی از اوس و خزرج، دوست نداشتند کسی از خودشان امام جماعت آنان باشد[۷]. برخی منابع، برخلاف مشهور، نخستین دیدار رسول خدا (ص) با شش تن از یثربیان را بیعت عقبه اول و این دیدار با دوازده تن را بیعت عقبه دوم شمرده‌اند[۸].[۹]

اهل یثرب و ایمان به پیامبر

بعد از رحلت حضرت خدیجه و ابوطالب، عملکرد بازدارندۀ مشرکان علیه پیامبر اکرم (ص) وارد مرحلۀ جدیدی شد[۱۰]. پیامبر اکرم (ص) از هر فرصتی، به ویژه موسم حج که قبایل از مناطق مختلف برای ادای مناسک حج به مکه می‌آمدند، استفاده و مردم را به اسلام دعوت می‌کرد[۱۱]. ایشان با گروه شش نفره‌ای[۱۲] از طوایف مختلف قبیله خزرج در جمرۀ عقبه در منی[۱۳] ملاقات کرد و پس از دعوت به پرستش خداوند، پیام اسلام را به آنان عرضه داشت و قرآن تلاوت فرمود. خزرجیان ضمن ایمان آوردن متعهد شدند به تبلیغ این آیین جدید در بین قوم خود بپردازند. پس از بازگشت، جریان ملاقات با حضرت رسول (ص) را به اطلاع یثربیان رساندند و مردم را به اسلام دعوت کردند[۱۴][۱۵]

پیمان عقبه اول

در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از اهل یثرب که ده نفر آنان از خزرج و دو نفر از اوس بودند، با پیامبر (ص) در عقبه ملاقات و بیعت کردند[۱۶]. این پیمان به علت محل برگزاری و به همراه داشتن پیمانی دیگر در سال بعد، به عقبۀ اول مشهور شد[۱۷]. این پیمان که پیش از نزول آیات جهاد با مشرکان نازل شد[۱۸]، مبتنی بر این مسائل بود: برای خدا شریکی قائل نشوند؛ دزدی نکنند؛ مرتکب زنا نشوند؛ فرزندان خود را نکشند؛ بهتان نزنند؛ در کارهای نیک از رسول خدا (ص) نافرمانی نکنند[۱۹] در پایان بیعت نیز آمده است: نتیجۀ وفاداری به این پیمان، بهشت است و در غیر این صورت، امر شما با خداست؛ چنانچه بخواهد کیفر می‌دهد یا می‌آمرزد[۲۰]. مواد این بیعت در آیۀ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۱] بیان شده است[۲۲].

نتایج بیعت عقبه اول

پس از انعقاد پیمان، حضرت محمد (ص)، مصعب بن عمیر را با عنوان نمایندۀ خویش به منظور تعلیم قرآن، آموختن دستورهای دینی و تبلیغ اسلام، همراه بیعت‌کنندگان فرستاد[۲۳]. کار او به قدری موفقیت‌آمیز بود که سال بعد اکثر مردم یثرب مسلمان شده بودند[۲۴] و زمینه را برای انعقاد بیعت عقبۀ دوم مبنی بر هجرت رسول خدا (ص) به یثرب و دفاع همه‌جانبه یثربیان از ایشان فراهم ساخت[۲۵]. از جمله گزارش‌های تاریخی اقامۀ نخستین نماز جمعه به امامت اسعد بن زراره[۲۶] یا مصعب[۲۷] است. اسلام آوردن رؤسای قبایل، از جمله سعد بن معاذ (بنی عبدالاشهل) و اسید بن حضیر (بنی‌ظفر) در گرایش افراد قبیله به اسلام مؤثر بود[۲۸][۲۹]

جریانات تازه و امیدوارکننده

کسانی از قبیله اوس که بخش مهمی از مردم مدینه بودند، قبل از جنگ «بُعاث» که یک جنگ مهم خانگی در آن شهر بود[۳۰]، به مکه آمده بودند تا هم‌پیمانانی از قریشیان برای مقابله با خزرجیان، قبیله رقیب خود بیابند. پیامبر که مترصد این گونه اخبار بود، از آمدن آنها خبردار شد.

سنت او بر این بود که هر تازه وارد قابل اعتنا که به مکه می‌آمد، به نزدش می‌رفت، تا او را به خدا و اسلام بخواند. در این مورد هم خود به محل سکونت آنها رفت و در اجتماعشان با آنها سخن گفت و فرمود: شما برای به دست آوردن کمک در برابر رقیبتان به این شهر آمده‌اند، اما من یک پیشنهاد بهتر دارم! گفتند: آن چیست؟ فرمود: من فرستاده خدا هستم! او مرا به سوی بندگان خویش فرستاده است تا آنها را دعوت کنم که خدا را بپرستند و به او شرک نورزند. او بر من کتاب خودش را نازل کرده است. آن‌گاه اسلام را برای آنها بیان کرد و برایشان قرآن خواند. جوانی به نام ایاس بن معاذ در آن جمع حضور داشت، روی به قوم خویش کرده و گفت: ای قوم به خدا سوگند، این پیشنهاد از آنچه برای آن آمده‌اید، بهتر است[۳۱].

جنگ خانمان‌سوز بُعاث[۳۲] پیش آمد و دو قبیله اوس و خزرج با هم مدت‌های زیادی جنگیدند. در این جنگ، اوس پیروز شده و خزرج شکست خورده بود. این بار خزرجیان به مکه آمده بودند، تا از قریشیان برای خود هم‌پیمانی بیابند.

باز هم پیامبر (ص) به سراغ این تازه‌واردان رفت. اولین سؤال ایشان این بود: شما که هستید؟ این سؤال برای این بود که بداند آنها از کدام یک از قبایل مدینه هستند. جواب دادند: ما چند نفر خزرجی هستیم. حضرت فرمود: همان هم‌پیمانان یهود؟ گفتند: آری! فرمود: می‌نشینید تا با شما سخن بگویم؟ گفتند: آری! پیامبر (ص) با آنها نشست و آنها را به خدا دعوت کرد و اسلام را بر آنها عرضه داشت و برای آنها قرآن تلاوت کرد[۳۳].

واقدی نقل می‌کند: أسعد بن زراره و ذکوان بن عبد قیس به مکه آمده بودند تا با عتبة بن ربیعه هم پیمان شوند؛ اما خبر بعثت پیامبر (ص) را شنیدند و به محضر ایشان آمدند. آن حضرت اسلام را بر آنها عرضه کرد و برایشان قرآن خواند. آن دو مسلمان شده و دیگر به نزد عتبه نرفتند و برای اولین بار اسلام را به شهر مدینه بردند[۳۴]. البته این روایت می‌تواند شکل دیگری از نقل قبلی باشد.

مورخان و مفسران گفته‌اند: در سال بعد، شش نفر از طائفه خزرج به مکه آمده بودند: سعد بن ربیع، اسعد بن زراره، ابوالهیثم بن تیهان، عبدالله بن رواحه، نعمان بن حارثه و عبادة بن صامت. پیامبر (ص) آنها را در منی ملاقات فرمود و نزدشان نشست و آنها را به خدا دعوت کرد. آنها از ایشان خواستند که از آنچه بر او وحی شده، برایشان بخواند. پیامبر (ص) بخشی از سوره ابراهیم را بر آنها خواند از آیه: ﴿إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا[۳۵] آن مردان که همه بعدها از صحابه بزرگ بوده‌اند، در برابر تلاوت قرآن به کرنش درآمده و با حال رقت گریه کردند، بدین ترتیب، دعوت پیامبر (ص) اجابت شده و همگی مسلمان شدند. این سفر دوم، دسته کوچک قبلی است که این بار با تعداد بیشتری به مکه آمده بودند[۳۶][۳۷]

بیعت عقبه اول

در سال دوازدهم بعثت برای بار سوم مردم مدینه، به مکه آمده بودند. آنها برای اولین بار با پیامبر بر اسلام بیعت کردند که آن را «بیعة النساء» نامیدند. این بیعت تنها برای پذیرش اسلام بود و از جنگ سخنی به میان نیامده بود، و به همین دلیل بیعت نساء نام گرفته بود، به همین دلیل در بیعت حدیبیه متن بیعت به همین شکل بود[۳۸].

کعب بن مالک- صحابی خزرجی- نقل می‌کند: «از مدینه به قصد حج بیرون آمدیم. اواسط «ایام تشریق»[۳۹] با رسول خدا در «عقبه» قرار ملاقات گذاشته بودیم و پس از آنکه ثلثی از شب گذشت، آرام و پنهان بیرون آمده و در عقبه جمع شدیم. هشتاد و سه مرد و دو زن بودیم. رسول خدا نیز با عمویش عباس آمده بود، در ابتدا قرآن تلاوت نمود و ما را به سوی خدا فراخواند و تشویق به اسلام کرد. سپس فرمود: «با شما بیعت می‌کنم بر اینکه مرا در برابر دشمن حفاظت کنید، همان گونه که زنان و فرزندانتان را حفاظت می‌کنید»[۴۰].

براء بن معرور خزرجی[۴۱] از بزرگان آن قوم، بعد از سخنان پیامبر برخاست دست آن حضرت را گرفت، گفت: «آری، سوگند به آنکه به حق مبعوثت نمود، تو را از آنچه خودمان و زنان و فرزندانمان را حفاظت و حراست می‌کنیم، حفاظت و حراست خواهیم کرد. یا رسول الله! با ما بیعت نما که به خدا سوگند! ما مردان سلاح وجنگ هستیم و چنین از پدران و اجدادمان به ارث برده‌ایم»[۴۲].

ابوالهیثم مالک بن تیهان[۴۳] گفت: «یا رسول الله! میان ما و مردم (= یهود) پیوندها و پیمان‌هایی است که اکنون آنها را قطع می‌کنیم. اگر ما چنین کردیم و خدا تو را پیروز گردانید، آیا ممکن است به سوی قوم خود بازگردی و ما را به حال خود رها کنی؟» رسول خدا (ص) تبسمی کرد، فرمود: «بَلِ الدَّمُ الدَّمُ وَ الْهَدْمُ الْهَدْمُ» یعنی: «زندگی من زندگی شماست. مرگ من مرگ شماست. من از شمایم و شما از من هستید. می‌جنگم با آن کس که شما می‌جنگید، صلح می‌کنم با آن کس که شما صلح می‌کنید». ما در مرگ و زندگی با هم هستیم. بعد فرمود: «اینک دوازده نفر نقیب و مهتر معرفی کنید تا مسئولیت امور قوم خود را بر عهده بگیرند» آن‌گاه رسول خدا (ص) به آن نقیبان فرمود: «شما بر قوم خود و امور مردم خویش کفیل و ضامن باشید. من کفیل قوایم تشریق خود - یعنی مسلمانان - هستم». و آنها پذیرفتند و گفتند: «آری»[۴۴].

عباده بن صامت[۴۵] که خود از بیعت کنندگان این عقبه و یکی از نقیبان دوازده‌گانه و یکی از مردان بزرگ انصار به شمار می‌آید، طبق نقل صحیح بخاری و صحیح مسلم می‌گوید: پیامبر از همگی ما بیعت گرفت تا در هر سختی و گشایش، در هر شادی و رنجی از او اطاعت و حرف‌شنوی داشته باشیم و سپس فرمودند: «و لا ننازع الأمر أهله‏»: با صاحبان امر و دارندگان حکومت منازعه و مقابله نکنیم[۴۶][۴۷]

چند سؤال مهم پیرامون مفاد پیمان

سوال مهم و اول ما این است که منظور پیامی از کلمه «امر» در این جمله چیست؟ آیا این همان چیزی نیست که ایشان در گذشته به قبیله بنی عامر و بنی حنیفه و... فرموده بودند؟ آنجا که به آنها گفتند: «الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء» و آیا این همان چیزی نیست که بعدها در سقیفه بنی ساعده مورد نزاع انصار و مهاجرین قرار گرفته است؟ و آن حکومت بر مجموعه است و جانشینی پیامبر بود؟

یک سوال دیگر در این جا هست، آن اینکه پیامبر در پیمانی که گرفته‌اند چرا نامی از «صاحب این امر» یا «صاحبان حکومت» مورد نظر خودشان و تعیین آنها نمی‌آورند؟ اما در عین حال برای آنها اطاعتی مطلق می‌خواهند و مخالفت با ایشان را به شدت نهی می‌کنند، برای آن از یارانشان پیمان قطعی می‌گیرند؟ که این سوال نیز سوال بسیار مهمی است. در جواب تنها می‌توانیم بگوییم: طرحی که اسلام در نظر داشته و در ذهن پیامبر برای صاحبان قدرت در آینده پس از خودشان مطرح بوده، «صاحبان امر» انتخاب شده و منصوب از طرف خدا بوده است نه منتخب مردم، به همین دلیل است که از مردم اطاعت مطلق طلب کرده‌اند.

این رفتار اولاً: نشان می‌دهد که آنها که اولوا الامر خواهند بود و باید باشند، از طرف خدای متعال انتخاب خواهند شد، ناگزیر اطاعتشان به طور مطلق واجب است، پیامبر از آنها نامبرده است و نشانی داده است. عبارتی که پیامبر فرموده‌اند «خلفای راشدین و مهدیین» است[۴۸] که در واقع خلفای دوازده‌گانه‌ای که ایشان از آنها نام برده، خلفایی با این توصیفات هستند. که می‌توان اطاعت مطلق در برابر آنها را از مردم خواست و همه آن فضائلی که آن خلفاء دارند و آثار مثبتی که برای اسلام و جامعه اسلامی به بار می‌آورند، مربوط به این اشخاص است و ثانیاً اینکه هنوز شرایط زمانه تحمل معرفی صاحبان این امر را نداشته است.[۴۹]

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن هشام، ج۲، ص۷۳-۷۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۶.
  2. ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۶.
  3. ر.ک: بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۷۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۵؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۵.
  4. یا پس از آنان و به درخواست ایشان، ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۱۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۷.
  5. ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ طبری، تریخ، ج۲، ص۳۵۷.
  6. ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶.
  7. ابن هشام، ج۲، ص۷۷؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۸.
  8. ر.ک: ابن عبدالبر، الدر، ص۶۷.
  9. خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۵۳.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۶.
  11. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۸
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۹ ـ ۴۳۰.
  13. یاقوت حموی، المعجم البلدان، ج۴، ص۱۳۴.
  14. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۱؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۴ - ۳۵۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۵۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۴ - ۴۳۵.
  15. ر. ک: شریعت‌جو، منیره، پیمان عقبه اول، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص:۲۲۳-۲۲۴؛ فرخی، محمد رضا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۴۶.
  16. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۱؛ تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج۱۰، ص۳۳۵۱؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۶ و تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۶.
  17. ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص۷۰-۷۵.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۱.
  19. الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۱؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۴؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۶ و تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۶.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۳؛ ۴۳۴؛ ابوحاتم تمیمی، السیرة النبویه و أخبار الخلفاء، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۱.
  21. «اى پيامبر، چون زنان باايمان نزد تو آيند كه [با اين شرط] با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند، و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه ‏هاى حرامزاده ‏اى را كه پس انداخته ‏اند با بُهتان [و حيله‏] به شوهر نبندند و در [كار] نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است.» سوره ممتحنه، آیه ۱۲.
  22. ر. ک: شریعت‌جو، منیره، پیمان عقبه اول، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص:۲۲۳؛ مطهری‌فر، حمید رضا، بیعت، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ فرخی، محمد رضا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۴۶.
  23. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۴؛ ۴۳۵.
  24. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۷.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۹۸-۹۹.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۵.
  27. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، ج۲، ص۴۴۱.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۵۲.
  29. ر. ک: شریعت‌جو، منیره، پیمان عقبه اول، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص:۲۲۵-۲۲۶.
  30. گفته‌اند این جنگ پنج سال قبل از هجرت اتفاقی افتاده است. الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۸۳؛ الإصابة، ج۲، ص۴۹۱.
  31. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۸، ش۴۸۳۱؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۲۷؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۲، ص۱۷۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۲ و ۳۵۳؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۳۶۷؛ امتاع الأسماع، ج۹، ص۱۸۵؛ الإستعاب، ج۱، ص۱۲۵.
  32. در مورد این جنگ جاهلی نگاه کنید به: الاغانی، ج۱۷، ص۸۱؛ امتاع الأسماع، ج۹، ص۱۸۷.
  33. تاریخ الطبری، ج۲، ص۳؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۳۷۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۷؛ تاریخ الإسلام، ج۱، ص۶۵۰.
  34. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۱۸؛ ج۳، ص۴۵۶؛ الاستیعاب، ج۱، ص۸۱؛ ج۲، ص۴۶۶؛ اسد الغابة، ج۲، ص۲۱۰؛ الإصابة، ج۱، ص۳۸۸؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۳۸؛ بحارالأنوار، ج۱۹، ص۹؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۴، ص۱۱۸.
  35. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  36. الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۹؛ الدر المنثور، ج۵، ص۴۶.
  37. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۶۶.
  38. الاکتفاء، ج۱، ص۴۱۴؛ سبل الهدی، ج۳، ص۱۹۷.
  39. ایام تشریق عبارتند از یازدهم و دوازهم و سیزدهم ماه ذی الحجة.
  40. المسند، ج۲۵، ص۹۲، ش۱۵۷۶۴؛ فضائل الصحابه، ج۲، ص۹۳۲، ش۱۷۶۷؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۴۲؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۲۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۶۲؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۴۰۱؛ تاریخ الاسلام (ذهبی)، ج۱، ص۱۳۰۳؛ المناقب، ج۱، ص۱۸۲؛ المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۸۹، ش۱۷۴.
  41. از انصار و صحابی پیامبر که نخستین بار، در مکه موفق به دیدار پیامبر شد و در عقبه اول با پیامبر بیعت کرد، او کسی است که ثلث مالش را در راه خدا وصیت کرد. السیرة النبویة، ج۲، ص۱۸۴؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۶۴؛ اسدالغابه، ج۱، ص۲۰۷؛ الاعلام، ج۵، ص۲۵۹.
  42. السیرة النبویة، ج۱، ص۴۴۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۶۴؛ اسد الغابة، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۶۲؛ سبل الهدی، ج۳، ص۲۰۵؛ دلائل النبوة، ج۲، ص۴۴۸.
  43. او پیش از اسلام اهل توحید و یگانه پرست بود و در دوره جاهلیت از بت‌ها بیزاری می‌جست وی در جنگ‌های بدر، احد، خندق، موته و دیگر غزوه‌ها در رکاب پیامبر حضور یافت و بعدها در جنگ صفین در راه امیرالمؤمنین (ع) شهید شد. الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.
  44. السیرة النبویة، ج۱، ص۴۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۶۵؛ الکامل، ج۲، ص۱۰۰؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۶۲؛ معجم الکبیر، ج۱۹، ص۸۹.
  45. از صحابه رسول خدا که در غزوات بدر و احد و خندق همراه پیامبر بود، در زمان خلفا در زمره معلمان قرآن به شهرهای مختلف می‌رفته است. اسد الغابه، ج۳، ص۵۶.
  46. صحیح البخاری، ج۹، ص۷۷، ش۷۱۹۹؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۰، ش۱۷۰۹؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۵۴؛ مصنف (ابی شیبة)، ج۴، ص۴۶۴، ش۳۷۲۵۷؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۰۳.
  47. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۶۸.
  48. المسند، ج۲۸، ص۳۷۳، ش۱۷۱۴۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۷۴، ش۳۲۹؛ المعجم الکبیر، ج۱۸، ش۲۴۵، ش۶۱۷؛ سنن ابی داوود، ج۴، ص۲۰۰، ش۴۶۰۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ۴۴، ش۲۶۷۶؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۲۸، ش۴۲؛ الجامع الصحیح مما لیس فی الصحیحین، ج۱، ص۲۱۹.
  49. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۰.