خراسان
مقدمه
«خراسان» یا «خور آسان» در اصطلاح لغت و فرهنگ، برگرفته و ترکیبی از دو کلمه خور به معنی خورشید و پسوند سان به معنی استان است. خوراستان با خورشید استان به معنی محل طلوع خورشید که در نهایت به صورت خراسان در آمده است[۱].
خراسان یکی از ایالتها با استانهای بزرگ ایران است که نواحی شمال شرقی و شرق را شامل میگردد. در گذشته، سرزمین ایران بزرگ از نظر تقسیمات کشوری، به هشت اقیلم تقسیم میگردید که خراسان بزرگ در «اقلیم هشتم» جای داشت و خراسان نیز به چهار بخش تقسیم میشد که هر بخش را «رَبع خراسان» میگفتند:
- ربع اول شامل شهرهای توس، نیشابور، هرات، پوشنگ و طبسان میشد.
- ربع دوم شامل شهرهای مرو (شاه جان)، سرخس، نسا، ابیورد، مرو رود، تالقان (طالقان)، خوارزم، آمل (از شهرهای ساحلی رود جیحون) میگردید.
- ربع سوم شامل شهرهایی چون فاریاب، جوزجان، تخارستان بالا، بامیان، بغلان میشد.
- ربع چهارم شامل بخارا، چاچ، نسف، سُغد، اشروسنه، سمرقند میشد. بعد از اسلام، ولایت سجستان (سیستان کنونی) و زرنگ، جزئی از ربعهای خراسان بود[۲].
مسعودی در وصف خراسان و مردمش مینویسد: «از خصایص آب و هوای سرزمین خراسان، عقول و همت و بلند پروازیهای بزرگ است. مردمی فکور و صاحب تدبیر و آرای صحیح به بار آورده است. در کدامین سرزمین مردانی چون ابومسلم خراسانی، خانادان برمکیان، نوبختیان، طاهریان، سامانیان، غزنویان ظهور کردهاند و نامدارانی چون فردوسی، خیام، عطار، دقیقی، اسدی، ابن سینا، فارابی، ابوریحان، خواجه نظام الملک، غزالی و شیخ طوسی برخواسته است»[۳].
خراسان در زمان خلفا
در تاریخ خراسان بعد از اسلام آمده: مسلمانان در زمان خلافت عثمان، بعد از جنگهای مهم و سرنوشتسازی چون قادسیه، جولا، نهاوند، به ایران رسیدند و بعد از شکست یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی در خراسان، این منطقه را تصرف کردند. در سال ۳۱ هجری، خلیفه (عثمان) دستور داد: هر کس بتواند خراسان را فتح نماید، او به عنوان حاکم خراسان منصوب خواهد شد. «عبداللّه بن عامر»، جوانی ۲۰ ساله اما دلاور و جسور، اعلام آمادگی نمود. او از کرمان به راه افتاد و تمام شهرهایی را که در مسیر خراسان بودند فتح کرد. عامر به جدیت خود را به طبس که دروازه خراسان بود رساند و توانست مرو را که مقر حکومت خراسان بود فتح کند. عبداللّه بن عامر به عنوان اولین حاکم مسلمان بر خراسان به حکومت رسید اما تا زمانی که عثمان زنده بود چندین حاکم بر خراسان حکومت کردند که میتوان «قیس بن هیثم» و «حاتم بن نعمان باهلی» را نام برد.
بعد از کشته شدن خلیفه سوم و حکومت امام علی (ع)، عدهای با ایشان مخالفت و نقض پیمان نمودند و جنگهای جمل و صفین و نهروان را پدید آوردند. در این هنگام گروهی از مخالفان اسلام در خراسان به طرفداری از ساسانیان دست به قیام زدند و توانستند شهر نیشابور را از مسلمانان بگیرند. مسلمانان با از دست دادن نیشابور تمام زحمات خویش را بر باد رفته دیدند، پس تصمیم گرفتند تا به هر نحو ممکن نیشابور را بار دیگر بهدست آورند. این خبر به امام علی (ع) رسیده و ایشان خواهرزاده خویش، «جعدة بن هبیره بن ابی وهب مخزومی» ـ فرزند امهانی ـ را به عنوان حاکم، به خراسان فرستادند. او توانست مخالفان را سرکوب و نیشابور را پس بگیرد. بعد از چندی، امام (ع)، «ربیع بن زیاد حارثی» را به عنوان حاکم راهی خراسان کردند. ربیع به اتفاق برادرش «علاء ابن زیاد» بر مردم خراسان حکومتی بر پایه عدل و داد و انصاف داشتند و با مردم بسیار به نیکی برخورد میکردند.
خراسان در زمان بنیامیه
بعد از شهادت امام علی (ع)، معاویه بر اوضاع مسلط گردید و زمام امور را به دست گرفت. او فردی نژادپرست و نسبت به ایرانیان بسیار سخت گرفت و آنها را آزار و اذیت نمود. در این زمان، حاکم خراسان چندین بار تغییر کرد که برخی از این حاکمان، ایرانیان را اسیر و به عراق و حجاز میفرستادند تا برای اعراب خدمت کنند. امویان با نام اسلام به روی کار آمدند و هر کجا که میرفتند داعیه اسلام مینمودند. مردم خراسان که با اسلام حقیقی در زمان امام علی (ع) آشنا شده بودند، از اسلام دروغین اموی ابراز نفرت و انزجار میکردند.
معاویه فردی به نام «زیاد بن ابی سفیان» را به حکومت خراسان منصوب کرد و زیاد«حکم بن عمرو غفاری» را که مردی نیکوسرشت بود حاکم خراسان نمود. حکم بن عمرو در خراسان، با اندک مخالفان اسلام جنگید و غنایم زیادی بهدست آورد و زمانی که زیاد به حَکَم نامه نوشت که غنایم را به نزد معاویه بفرستد، او از این امر سرپیچی نمود و گفت: من طبق کتاب خدا عمل میکنم و خداوند مرا از مشکلات نجات خواهد داد و گزندی از خلیفه به من نخواهد رسید. حَکَم خمس غنایم را پرداخت کرد و مابقی را بین مردم تقسیم نمود. او به خداوند عرضه داشت: «خداوندا! اگر عمل نیکی در نزد تو دارم، هم اکنون جان مرا بگیر و مرا آسوده کن». حکم در سال ۵۰ هجری در مرو درگذشت و او را در آن شهر دفن نمودند و بعد از او، «انس بن ابی اناس» به حکومت خراسان رسید و بعد از او «ربیع بن زیاد حارثی» که حاکم سیستان شده بود، باری دیگر به حکومت خراسان رسید. او هر چند در دستگاه حکومت معاویه خدمت میکرد، اما رابطهاش را با خاندان علی (ع) حفظ نمود و با شیعیان در ارتباط بود. او در برابر ظلم معاویه خاموش نماند و در مراسم نماز جمعه، ظلم او را افشا نمود و بعد از نماز برای خود دعا کرد که عمرش به پایان رسد. او هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از مرکبش به زیر افتاد، او را به خانه رساندند و از دنیا رفت. بعد از او، «عبداللّه بن ربیع» به حکومت خراسان رسید، ولی او بعد از ۲ ماه درگذشت و «خلید بن قره یربوعی حنفی» جانشین او گردید. سرانجام حکومت حاکمان اموی بر مردم خراسان غیر قابل تحمل شد و در شهرها و ولایات و قصبات و حتی در کوهها و بیابانها، صدای جوش و خروش و اعتراض مردم بلند شد و «نهضت شعوبیه» شکل گرفت.
نخستین علم سیاه بر فراز منزل «ابوالخصیب نسوی» نصب گردید و او مردم را به قیام علیه امویان دعوت نمود و سپس هستههای مقاومت در تمام بلاد خراسان تشکیل گردید. آخرین حاکم اموی از طرف مروان بر خراسان حکومت میکرد و او شاهد قیام مردمی خراسان بود. «نصر بن سیار لیثی» که از حامیان اموی بود در برابر قیام مردم عاجز ماند و به دامغان گریخت و چون شورشیان خراسان او را تعقیب میکردند، به ساوه رفت و در آنجا مرد و این چنین حکومت بنیامیه پایان گرفت.
خراسان در زمان بنیالعباس
با روی کار آمدن عباسیان، خراسان در نظر ایشان مهمترین منطقه محسوب گردید و چون در خراسان خاندانی زندگی میکردند که بسیار مدیر و مدبر بودند، بهتر دانستند که امور مملکت داری خویش را به دست ایرانیان به خصوص خراسانیان بسپارند و از اعراب در امور دیگر استفاده نمایند.
«ابراهیم امام» بنا بر وصیت پدرش ـ محمد بن علی بن عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب ـ که بنیانگذار جنبش عباسیان بود، دعوت و نهضت را به دست گرفت و فرستادگانی را به خراسان فرستاد.
در این زمان، خراسان توسط «ابومسلم خراسانی» اداره میشد، او توانست پایه حکومت عباسیان را در خراسان و دیگر بلاد ایران مستحکم نماید. حکومت ابومسلم بر خراسان تا زمان منصور دوانیقی ادامه داشت و سرانجام ابومسلم به دست منصور کشته شد و «ابوداود خالد بن ابراهیم دهلی» را به جای او به خراسان فرستاد پس از چندی «عبدالجبار بن عبدالرحمان ازدی» حاکم خراسان شد و چون او در خراسان دارایی فراوانی بهدست آورد، بر فرمان خلیفه طغیان نمود و در سال ۱۴۲ هجری قمری بر کنار شد. حاکم بعدی خراسان «اسید بن عبدالله خزائی» بود که چون او مُرد، «حُمید بن قحطبه» به جای او نشست و احتمالاً او در باغی از باغهای روستای سناباد، دارالامارهای بزرگ ساخت که آن باغ و ارگ حکومتی تا قبل از شهادت امام رضا (ع) در سناباد، به باغ حمید بن قحطبه معروف بود. پس از چندی حمید از حکومت خراسان برکنار شد و «ابو عون عبدالملک بن یزید» حاکم شد. با به خلافت رسیدن مهدی، او باری دیگر حُمید را بر سر کار گمارد که در نهایت او در سال ۱۵۹ هجری قمری درگذشت.
بعد از حمید بن قحطبه، «مصیب بن زهیر ضبّی»، به حکومت خراسان رسید که به دنبال شکایات زیادی که از او میشد، حکومت خراسان به «فضل بن سلیمان طوسی» داده شد. چون ستمگری حاکمان خراسان بیداد میکرد، مردم دست به شورش زدند و این بار «فضل بن یحیی برمکی» به حکومت خراسان رسید.
در زمان خلافت هارون الرشید، عامل جدیدی به نام «علی بن عیسی بن ماهان» به حکومت خراسان رسید که او هم از حاکمان قبلی چیزی کم نداشت. در زمان حکومت علی بن عیسی، شورش رافع بن لیث به وقوع پیوست. بعد از این که هارون برای امین و مأمون بیعت جمع نمود، امین به عنوان ولیعهد و مأمون به عنوان حاکم خراسان منصوب گردیدند. بنابراین، مأمون به عنوان حاکم خراسان، به همراه هارون در سال ۱۹۲ هجری برای سرکوبی قیام رافع به خراسان آمد. هر چند قیام سرکوب شد، اما هارون در خراسان و در در باغ منسوب به حمید بن قحطبه مرد و در همانجا دفن گردید. پس از ستمگریهای ابن ماهان، مأمون در نظر خراسانیان به یک منجی تبدیل شد و همین امر سبب شد که خراسانیان پشتیبانی کامل خود را از مأمون اعلام دارند. در زمان خلافت مأمون، او مقر خلافت را مرو قرار داد تا از موقعیت این شهر و همچنین از مردم خراسان که دوستدار اهل بیت (ع) و علویان بودند، بهرهمند گردد، بنابراین او «حمید بن ابیغانم طایی» را به عنوان حاکم خراسان منصوب و خود به عنوان خلیفه بر تخت نشست و با استفاده از نیروی خاندان طاهریان توانست بر دشمنان فائق آید[۴].
بعد از شهادت امام رضا (ع) در سناباد توس و دفن شدن پیکر پاک ایشان در قبه هارونی، نام قبه هارونی به فراموشی سپرده شد و مشهد الرضا (ع) شکل گرفت.
بعدها خراسان صحنه شکلگیری حکومتهای ایرانی هم چون طاهریان در نیشابور، صفاریان در توس و سامانیان در بلخ بود. در آن روزها، وجود بارگاه مقدس امام رضا (ع) در خراسان و شهر توس، نظر حاکمان و سلاطین را به نوعی جلب میکرد و به ساخت و تزئین و ترمیم بارگاه مطهر امام رضا (ع) همت میگماشتند[۵].
خراسان و مهدویت
در روایات آخرالزمان درباره خراسان بسیار یاد شده است و این منطقه را نقطه شروع قیامهای متعددی دانستهاند. روایاتی درباره قیام با پرچمهای سیاه از خراسان نقل شده که مربوط به آخرالزمان و آستانه ظهور حضرت مهدی (ع) است. امیرالمؤمنین (ع) در حدیثی از یاران حضرت یاد مینماید و در آن حدیث میفرماید: در خراسان گنجهایی است که از جنس طلا و نقره نیستند بلکه مردانی هستند که خدا و رسول او، آنان را کنار هم جمع خواهند کرد[۶]. (شاید اشاره به یکرنگی آنان در ایمان به خدا و رسول باشد و شاید اشاره به جمع شدن آنان گرد هم در آخرالزمان به صورت معجزهآسا باشد)[۷].
منابع
پانویس
- ↑ جغرافیای خراسان، ص۳.
- ↑ به نقل از: تاریخ ایران باستان.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ تاریخ آستان قدس رضوی، ج۲، ص۱۱-۲۵؛ تاریخ مشهد الرضا (ع)، ص۲۶-۵۱؛ تاریخ شهر مشهد، ص۱۳-۱۷.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۶۷.
- ↑ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۴؛ ملاحم ابن طاووس، ص ۱۴۷.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۲۳۰؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۲۹۲.